(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


يکشنبه 18 تیر 1391 - شماره 20250

خواجه اي كه در فكر نقش ايوان است!
گفت وگويي با نويسنده كتاب«ده شاعر انقلاب»
محمدكاظم كاظمي: درنقدهايم بي طرفانه عمل كردم
معرفي اجمالي معماري اسلامي در سده هاي نخستين
شكوهي در خدمت اسلام


خواجه اي كه در فكر نقش ايوان است!

عليرضا قبادي
مديرعامل خانه هنرمندان مدتي پيش در مصاحبه اي با يكي از روزنامه هاي صبح با پاسخ هاي جالبي به دفاع از عملكرد خود در حوزه فرهنگ و هنر پرداخت. اين فرد در بخشي ازمصاحبه خود، گفته است:« برخي رسانه ها تنها به دليل مشكلات شخصي مطالبي را عليه خانه هنرمندان مي نويسند. مثلا خبرنگاري كه از من باج خواهي كرده بود و به دليل امتناع من از اين امر، دست به انتقادات بي پايه و اساسي عليه خانه هنرمندان زده بود. مثلا اينكه مي گويند در خانه هنرمندان سكولارها سركار آمده اند. چه كسي سكولار است؟ من؟! آن زمان كه من و امثال من در جبهه ها بوديم اينها كجا بودند؟!»
كاش مديرعامل محترم اشاره مي كردند كه رسانه ها به دليل كدام مشكل شخصي عليه ايشان مطلب مي نويسند؟! يا حداقل به اختصار نام و نشاني از آن خبرنگار باج خواه را ارائه مي دادند كه مطبوعاتي ها همكار قلچماقشان را بشناسند. جناب مدير فرهنگي بهتر است فضاي رسانه اي و فرهنگي را با اتهام زني هاي سخيف و بي پايه و اساسي چون باج خواهي آلوده نكنند. رسانه اي كه اين مجموعه را سكولار خطاب كرده قطعاً از رسانه هاي دلسوز انقلاب و منتسب به نظام است و شايسته است يك مديرعامل منتسب به نظام هم در پاسخ به انتقادات رسانه ها دلايل و مستندات منطقي و متقن خود را بيان كند نه اينكه رو به هوچيگري بياورد. جالب اينجاست كه مدير خانه هنرمندان در جاي ديگري از همين مصاحبه گفته است: «ما پاسخ رسانه هاي منتسب به نظام را نمي دهيم چون نمي خواهيم دشمنانمان را شاد كنيم.»
اما ظاهراً اين مدير محترم فراموش كرده اند كه پاسخگويي به رسانه ها وظيفه مديران است يا شايد چون جواب هايشان در حد تهمت و اتهام پراكني است، ترجيح مي دهند سكوت كنند. اما خاطر مباركتان باشد دشمنان از پاسخگويي منطقي و مستدل يك مدير شاد نمي شوند بلكه بسياري از برنامه هايي كه با گرايش و فضاي سكولاريستي در خانه هنرمندان اجرا مي شود اسباب شادماني شان را فراهم مي كند. برنامه هايي همچون تجليل از «بهرام بيضايي»، «علي دهباشي»! هفته فرهنگي كشورهاي عضو اتحاديه اروپا دشمن شاد كن هستند.
وي در ادامه گفته است:
«چون كتابي را كه وزارت ارشاد مجوزش را داده در خانه هنرمندان رونمايي شده است ما سكولار هستيم؟!
بله. آقاي مديرعامل در ميان تمام كتاب هايي كه توسط وزارت ارشاد مجوز چاپ گرفته اند دست مي گذاريد روي كتابي كه نويسنده اش در خارج از كشور مدام عليه اسلام و انقلاب حرف مي زند و فعاليت مي كند و اتفاقا در همان ايامي كه توسط شما به عنوان مدير فرهنگي نظام با هزار طمطراق از كتاب وي رونمايي شد ايشان در ينگه دنيا با يك خواننده مبتذل هتاك به اسلام، قرآن و اهل بيت و انقلاب ريخته بودند روي هم و قرارداد همكاري امضا مي كردند. حالا انتظار داريد رسانه هاي متعهد و انقلابي دم خروس را باور كنند يا ...؟!
اين مدير مجموعه بزرگ فرهنگي در پاسخ به اين سؤال كه نظرتان در خصوص برخي ظواهر نامناسبي كه در خانه هنرمندان ديده مي شوند چيست؟ به عنوان يك كارشناس فرهنگي كه به قول خودشان سوابق مديريتي و اجرايي زيادي هم دارند، مي گويد: «اين افراد در كنار در خانه هنرمندان كه لباس هايشان را عوض نمي كنند. اينها از خانه اشان با همين لباس مي آيند و با همين پوشش در جامعه زندگي مي كنند اگر ما هنر داشته باشيم بايد همين افراد را فرهنگي كنيم. خدا شاهد است تقيدي كه ما داريم كمتر در مراكز فرهنگي ديده مي شود.»
در جامعه افراد مختلفي با سلايق و عقايد مختلفي زندگي مي كنند. اما چرا از ميان تمام اين آدم ها فقط آنهايي راهشان را به سمت خانه هنرمندان كج مي كنند كه رفتار و لباسشان متناسب با هنجارهاي عمومي جامعه نيست؟!
چرا كساني كه حداقل ظاهر موجهي دارند كمتر مسيرشان به خانه هنرمندان مي افتد؟! چرا تاكنون خانه هنرمندان كار فرهنگي قابل توجهي براي حداقل تغيير ظاهري در پوشش اين افراد نكرده است؟! جناب مدير شما كه خود متولي فرهنگي هستيد ديگر چرا از لفظ «اگر ما هنر داشته باشيم» استفاده مي كنيد؟! شما با اين پيش فرض مدير شده ايد كه هنر فرهنگي كردن اين افراد را داريد و در صورتي كه نداريد گوي و ميدان را به اهلش بسپاريد. فراموش نكنيد با اگر و اما و قسم خدا و پيغمبر نمي شود كار فرهنگي كرد.
اين مدير فرهنگي در پاسخ به سؤال ديگري درباره اختلاط هاي خارج از عرف زن و مرد و استعمال دخانيات در كافي شاپ هاي خانه هنرمندان مي گويد: «اولا كه محيط كافي شاپ هاي خانه هنرمندان اين طور كه مي گويند نيست و در اين زمينه بعضي ها دست به بزرگ نمايي و سياه نمايي زده اند. عملكرد كافي شاپ ها كنترل مي شوند. از طرف ديگر وضعيت فرهنگي كافي شاپ هاي ما مگر چقدر بدتر از وضعيت ساير كافي شاپ هاي تهران است؟ در دوره اي كه تئاتر آپارتماني مد شده و عده اي دور از چشم همه در آپارتمان جمع مي شوند و به نام تئاتر هر كار خلافي هم ممكن است انجام دهند. در دوره اي كه موسيقي زيرزميني بيداد مي كند، ما دو كافي شاپ داريم كه جوانان جلوي دوربين هاي مدار بسته گردهم مي آيند شما بگوئيد كدام بهتر است؟! ما اعتقاد داريم به اينكه فضاي فرهنگ بايد فضاي سالم باشد كه در شأن انقلاب، دفاع مقدس، شهدا، جانبازان و خانواده هاي آنها باشد. اين اعتقاد ماست اما ما نمي توانيم يك شبه جامعه را تغيير دهيم... اما در عين حال قوانين شرع و نظام در محيط خانه هنرمندان رعايت مي شود.»
در اين بخش جناب مديرعامل خود را در كسوت قهوه چي و مجموعه عريض و طويل تحت امرشان را در اندازه يك كافي شاپ فرض كرده اند و درواقع راضي هستند كه آن اتفاق هايي كه در تئاترها و موسيقي هاي زيرزميني مي افتد در مجموعه خانه هنرمندان رخ نمي دهد. آيا اين معني كار فرهنگي است؟ آيا اين معني پاسخگويي مديران به رسانه هاست؟ آيا كاركرد يك مجموعه عظيم فرهنگي بايد با كافي شاپ و يك گروه زيرزميني مقايسه شود؟! آيا دوربين مدار بسته وظيفه فرهنگي مجموعه شما را انجام مي دهد؟! جناب مدير اينكه بايد فضاي فرهنگ فضاي سالمي باشد و در شأن انقلاب و شهداء شعار خوبي است اما شما چه قدمي در اين راه برداشته ايد؟! كسي از شما نخواسته است يك شبه جامعه را تغيير دهيد اما خوب است براي اذهان عمومي روشن كنيد كجاي عملكرد يك ساله تان و يا در كدام بخش از آن برنامه پنج ساله كه براي خانه هنرمندان طراحي كرده ايد به انقلاب، شهدا و دفاع مقدس پرداخته شده است؟! برپايه چه معيار و برنامه اي بايد اميدوار باشيم كه بعد از پنج سال شما گام كوچكي در شأن انقلاب برداريد كه به قول خودتان دستوري هم نباشد. جناب مدير تعريف شما از قوانين شرع و نظام چيست؟ چون آنچه در خانه هنرمندان ديده مي شود هيچ سنخيتي با قوانين شرع و نظام ندارد.
مدير خانه هنرمندان در اظهارنظر ديگري مي گويد:
«در زماني كه موريانه مدرنيسم غلط به جان هنرهاي سنتي افتاده است ما داريم به هنرهاي سنتي مي پردازيم اين يعني كار ديني كردن نه شو آف دادن.»
اين كارشناسان مسائل فرهنگي با پيش كشيدن مسئله مدرنيسم قصد انحراف اذهان را دارد غافل از اينكه هنرهاي سنتي اصلا مترادف هنرهاي ديني نيست. آن هنرهاي سنتي كه مدنظر اين كارشناس هنري است شامل همان هنرهاي ويتريني و تزئيني است كه اتفاقا غرب هم ترجيح مي دهد فرهنگ و هنر ديني ما را در همان ها خلاصه كند و نشان دهد.
وي در ادامه مي افزايد:
«مقام معظم رهبري مي فرمايد جذب حداكثري، درعين حال هم بايد مواظب بود كه فضا از دست نرود ما بايد هنرمندان را جذب حداكثري كنيم و شخصيت مان بايد گوياي هويت فرهنگي نظام باشد.»
دراين جملات اشاره اي نشده است كه آيا دشمنان نشان دار نظام را مي خواهند جذب كنند؟ كساني كه از تمام توانشان براي ضربه زدن به نظام مقدس جمهوري اسلامي استفاده مي كنند آيا بواسطه يك جشن رونمايي از كتابشان يا پخش مستندي در تمجيدشان جذب مي شوند؟ جناب مدير، قطعا فرمايش رهبرمعظم انقلاب مبني بر جذب حداكثري داير براين نبوده است كه براي جذب ضدانقلاب به آنها باج بدهيم يا اينكه براي جذب آنها فرزندان انقلاب را دفع كنيم؟
مجموعه خانه هنرمندان بايد تلاش كند كه فعاليت هايش را به سمتي سوق دهد كه قابل دفاع باشد البته منظور از دفاع، بيان منطقي، استدلالي، مستند و شفاف است. قطعا نيروهاي انقلابي و دلسوز اجازه نخواهند داد كه يك مجموعه بزرگ فرهنگي كه مبالغ بسياري از بودجه بيت المال را هم به خود اختصاص مي دهد پايگاهي براي نفوذ و رسوخ معاندين و مخالفين انقلاب اسلامي شود. مصاحبه مدير اين مجموعه البته در بخش ديگري به مسائل مالي اين خانه هنرمندان مي پردازد كه ترجيح داديم در فرصت مناسب تري به بررسي مسائل اقتصادي اين مجموعه فرهنگي بپردازيم.
اما لازم است پيش از آنكه رسانه ها وارد نقد و تحليل چنين مجموعه هايي شوند نهادهاي مربوطه همچون وزارت ارشاد و شهرداري تهران به نظارت و مراقبت از آنها بپردازند و مانع از برون رفت آنها از مسير انقلاب و اسلام شوند.

 


گفت وگويي با نويسنده كتاب«ده شاعر انقلاب»

محمدكاظم كاظمي: درنقدهايم بي طرفانه عمل كردم

ليلا كريمي
با گذشت سه دهه از انقلاب اسلامي زمان آن رسيده شاعراني كه در راه انقلاب شعر سروده اند را بيشتر بشناسيم. شكي نيست كه شاعران زيادي دراين عرصه شعر گفته اند. اما شاعران برجسته اي را مي توان نام برد كه دراين راه درخشيدند و عمري را درفضاي شعر انقلاب تنفس كردند. كتاب «ده شاعر انقلاب» با مجموعه نقدهايي از محمدكاظم كاظمي را اگر نگاهي اجمالي كرده باشيد؛ حميد سبزواري را از وارثان سنت قصيده سرايي قديم و در نقطه مقابل شاعري تصويرپرداز چون نصرالله مرداني مي داند و شعر مهرداد اوستا را نه براي عموم بلكه براي ادبا مي داند، ادبايي كه فخامت و جزالت قصيده را خوش مي دارند؛ وجه امتياز شعر طاهره صفارزاده را اشارات و تلميحات قرآني؛ موسوي گرمارودي را شاعري جامع الاطراف، نوگرا و كهن سرا.
نصرالله مرداني را آشكارا شاعر تخيل؛ علي معلم دامغاني را از معماران فكري شعر انقلاب، سيدحسن حسيني را شاعري خلاق و نكته ياب با توانايي ويژه در يافتن ارتباط هاي كشف نشده ميان اشياء و پديده هاي پيرامون مي داند. و قيصر را در بي سبكي معرفي مي كند و احمد عزيزي را «آتشفشان خلاقيت»؛ كه گاه خاكستر و گاه سنگ هاي كشف نشده از دل شعر بيرون مي دهد. سلمان هراتي را شاعري نوپرداز كه قالب هاي كهن را به تفنن مي آزمايد. اين كتاب سراسر پوشيده از نقد آثار ده شاعر انقلاب است.
با محمدكاظم كاظمي، نويسنده اين كتاب گفت وگويي انجام داده ايم كه مي خوانيد:
¤ چه شد كه تصميم گرفتيد درباره شاعران انقلاب بنويسيد؟
به يك معني شايد اين كار از كتاب «رصد صبح» شروع شد. اين كتاب را در نقد شاعران جوان نوشتم و هدف استقبال دوستان واقع شد و بدين لحاظ دوستان واحد آفرينش حوزه هنري از من خواستند روند نقد شعر امروز را تداوم بخشم. نقد كارنامه شعر انقلاب را با توجه به 30 سالگي انقلاب به من سفارش دادند. ما خواستيم نقدي بر شعر شاعراني داشته باشيم كه به نوعي كارنامه شعريشان بسته شده است و جزو شاعران پيشكسوت انقلاب هستند.
واضح است به لحاظ تفصيلي بودن نقدها، نمي توانستيم شاعران زيادي را درنظر بگيريم و انتخاب اين شاعران هم برعهده سفارش دهنده كار بود. به نوعي اين كتاب از محصولات مجله شعر است و بعضي نقدها از جمله نقدي بر آثار قيصر امين پور و استاد علي معلم، قبلا در اين مجله به چاپ رسيده بود.
طبيعتا دوستان مجله شعر به اين فكر افتادند كار و نقدي كه بر آثار قيصر و معلم نوشته بودم را، گسترش دهم و كتابي در نقدهاي شاعران انقلاب بنويسم. پس از مدتي اين كار بطور رسمي از طرف مركز آفرينش هاي ادبي حوزه به من سفارش داده شد و آقاي محدثي هم مقدمه اي براي كتاب نوشتند.
¤درباره روند تحقيقي و نوشتاري كتاب توضيح دهيد؟
دراين اثر تمام تمركزم بر آثار شاعران بود. يعني به سراغ آثار ديگران از جمله؛ گفت وگوها و مقالات و نقدها و مطالبي بر آثار اين شاعران داشتند، نرفتم. اعتقاد داشتم اگر تحقيقات جنبي ام را گسترده تر كنم، كار طولاني و زمان برتر مي شود.
دراين اثر سعي داشتم بيشتر نگاه متمركزتري بر آثار شاعران داشته باشم و از تاثيرهاي جنبي كه شايد مي توانست بر روي كار تاثيرگذار باشد، بپرهيزم. در مجموع روند كارم به اين صورت بود و متكي به نقد آثار خود شاعران انقلاب است.
¤از شيوه نگارش كتاب بگوييد؟
درمرحله اول، آثار شاعران را (كل آثارشان يا گزيده اي از كتاب هايشان) چند بار مي خواندم و بعد با توجه به يادداشت برداري هايي كه كردم، شروع به نگارش كتاب مي كردم.
با توجه به فيش برداري از كار يك شاعر نيز ويژگي هاي اثرش را دسته بندي و به صورت شماره بندي در نقدها بهره مي بردم. در مراحل بعدي؛ نقدهايي كه از آثار شاعران انجام داده بودم چهار تا پنج بار بازنويسي مي كردم.
¤ در مسير كار تحقيقي هم از كسي كمك گرفتيد؟
در انتخاب و دسترسي به آثار بعضي از شاعران انقلاب آقاي مصطفي محدثي و علي محمد مودب با من همكاري كردند.
با بعضي از شاعران هم كه نقدي بر آثارشان نوشتم در ارتباط بودم و دراين ميان با آقاي موسوي گرمارودي در طول نوشتن نقد بر آثارشان، ارتباط پيوسته اي داشتم. بعداز نوشتن نقد؛ به سمع و نظر ايشان رساندم. آقاي موسوي گرمارودي نكاتي كه به نظرشان مي آمد يادآوري مي كردند. مجموعه كاملي از آثارشان را هم برايم فرستادند.
ايشان از نقد من استقبال خوبي كردند هر چند در موارد اندكي شايد نظر من با ايشان همسو نبود. البته دسترسي به ديگر دوستان جز آقاي گرمارودي مقدور نبود براي اينكه شش نفر از شاعران در قيد حيات نيستند و احمد عزيزي هم در بستر بيماري هستند و به آقاي علي معلم هم دسترسي دشوار است.
¤ نقد آثار كدام يك از شاعران برايتان سخت تر بود؟
نقد آثار موسوي گرمارودي از بقيه نقدها سنگين تر بود، به اين دليل كه مجموعه آثارشان حجيم و در عين حال متنوع و در قالب هاي گوناگون بود.
فرض كنيد در مورد شعر احمد عزيزي وقتي يك كتابش را مي خوانيد، انگار همه كتاب هاي او را خوانده ايد و كار نقد براي شما آسان تر مي شود.
¤ اشعار علي معلم هم از دشواري خاصي برخوردار است. نقد شعر ايشان دشوار نبود؟
من با اشعار علي معلم نزديك به 25 سال است كه برخورد دارم و در طول اين دوران مقالات زيادي درباره اشعار ايشان نوشته ام. به همين دليل با شعرشان انس و الفتي داشتم كه كار را آسان مي كرد. شاعراني كه كمتر اشعارشان را مطالعه كرده ام طبيعتا نقد آثارشان يك مقدار برايم دشوار بود.
¤ ويژگي اشعار هر يك از شاعران را در يك كلام بگوييد؟
در شعرحميد سبزواري كه پيشكسوت شعر انقلاب اند، تعهد محتوايي نسبت به جريان انقلاب وجود دارد.در اشعار استاد اوستا نمودار تسلط بسيار بر قالب ها و اسلوب هاي كهن است.
در آثار طاهره صفارزاده، پيشگامي ايشان در شعرنو انقلاب و حتي قبل از انقلاب مشهود است.در كارهاي موسوي گرمارودي، پيشگامي در نوعي از شعر نو آييني بيشتر نمود دارد. مثل شعر «خط خون» درباره شعر استاد علي معلم نكته اي كه از همه برجسته تر است، احياي قالب مثنوي با ايجاد تلفيقي از نوگرايي و باستان گرايي در قالب مثنوي است. يعني از جهت زباني، شعر او بازگشت به زبان قديم دارد اما از لحاظ حس و مضامين مباحث امروزين را در خود جاي داده است.
در اشعارش قيصر امين پور تعادل و جامعيت ديده مي شود.در كارهاي نصرالله مرداني، پيشگامي در نوگرايي قالب كلاسيك شعر انقلاب، در شعر مرحوم سيدحسن حسيني تحول در شعر نو آييني مثل شعرهاي كتاب «گنجشك و جبرئيل». در شعر احمد عزيزي همان طور كه نوشتم خلاقيت بسيار. در آثار سلمان هراتي هم آنچه بسيار برجسته نمود دارد انقلابي بودن تمام عيار است.
¤ ويژگي شعرهاي دفاع مقدس نسبت به شعرهاي انقلاب چيست؟
در شعرهاي دفاع مقدس، اشعار پخته تر و رشد يافته تر است و نسبت به اشعار زمان انقلاب قوي تر به نظر مي آيد. ديگر اينكه اشعار دفاع مقدسي از جهاتي باتجربيات و احساسات ملموس در جامعه نزديكي دارد.
¤ در تحليل ها و نقدهايتان چقدر اصل بي طرفي را رعايت كرديد؟
به نظرم نقدهايم بي طرفانه است و مسائل و چيزهايي كه خارج از حوزه شعر است را دخالت نداده ام. به طور مثال شخصيت شاعر، مقام و موقعيت اجتماعي و احساسات عاطفي ام به يك شاعر چون علي معلم و قيصر، نسبت به شاعر ديگر تاثير نگذاشته است. اما بايد بگويم در شعر به شاعري چون علي معلم گرايش دارم و اين در نقدم به نوعي تاثيرگذار بوده است، به طوري كه شايد نقد آثار علي معلم را مفصل تر و با جديت بيشتري نوشتم. و اگر انس بيشتري به شعر يكي از شاعران داشتم ممكن است تمركز بيشتري بر شعرش كرده ام.
¤ درخشان ترين مبحث كتابتان؟
به نظرم هر كدام از اين نقدها با يك ويژگي خاصي نوشته شده است و نمي توانم بگويم كدام برتر است. اما به نظرم نقدهايي كه بر آثار علي معلم و قيصر امين پور انجام داده ام از همه مطالب ديگر جامع تر است.
¤ چرا؟
چون از يك سو با اين شاعران از سال 1367 تا امروز ارتباط دايمي داشته ام و از طرفي ديگر نقدها آثارشان را قبلا هم يك بار نوشته بودم و اين بار بازنويسي شد، به همين دليل پخته تر شد.

 


معرفي اجمالي معماري اسلامي در سده هاي نخستين

شكوهي در خدمت اسلام

مهدي فرخي
با وجود بسط قلمرو اسلام و فتوحات مسلمين در اقصي نقاط ايران، تا مدتها هنر معماري همچنان بر عناصر گذشته متكي بود. از آن پس، هنرمندان مسلمان با تكيه بر عناصر هنري گذشته خود، بويژه هنر عصر ساساني، و با الهام از روح اسلامي، معماري ايران را رونق تازه اي بخشيدند و با ابداعات خود معماري جديدي را در اين دوران بنيان نهادند.
به موازات گسترش حوزه ي نفوذ اسلام و به دلايل ديني، اقتصادي و نظامي ضرورت احداث بناهاي تازه احساس شد و بناهايي مانند مسجد، مدرسه، پل، كاروانسرا و قلعه در شهرها و جاده هاي كارواني ايجاد گرديد.
در آغاز حكومت اسلامي احداث مساجد در مقايسه با ساير بناهاي اسلامي اهميت بيشتري داشت. مسجد جزو بزرگترين بناها در هر شهر و روستا بود؛ به طوري كه بدون نشاني ويژه، خود به خود نگاه و توجه هر مسلماني را به سوي خود جلب مي كرد.
در صدر اسلام مساجد علاوه بر اينكه محل انجام فرايض و اقامه ي نماز بود، نهادي سياسي، اجتماعي و اداري به شمار مي رفت؛ مسجد تالار اجتماعات مسلمين، خانه مستمندان، اقامتگاه مسافران و كاروانيان، پناهگاه مظلومان، مكاني براي درس و بحث طلاب و محل ايراد خطابه، ابلاغ فرامين سلاطين، اعلام جنگ و بسيج و اخذ ماليات بود و نقش مهمي در زندگي روزمره مسلمانان داشت.
مساجد اوليه بناهايي بسيار ساده بودند، در محوطه اي مربع يا مستطيل روبه قبله، با ديوارهاي خشتي ساخته مي شدند (مانند مساجد مدينه، كوفه و بصره). با مسدود كردن سه طرف آتشكده ها و چهارطاقيها و ايجاد قبله گاه، از آنها براي برگزاري آيينهاي مذهبي استفاده مي كردند. گرچه در ايران از مساجد و بناهاي اوليه اسلام نمونه هاي زيادي به جا نمانده ولي طبق متون تاريخي در دو قرن اوليه اسلام، سنت و شيوه معماري و نوع مصالح دوره ساساني رواج داشته است. تحقيقات باستانشناسي و تاريخي نشان داده كه مساجدي مانند مسجد شوش و فهرج از قديمي ترين نمونه هاي مساجد در ايران دوره اسلامي است. ضمن كاوشهاي هيأت باستان شناسي فرانسوي در محوطه باستاني شوش، بقاياي مسجدي كشف شد كه طرحي بسيار ساده داشت و شبستاني ستوندار در يك طرف آن ساخته شده بود. اين مسجد از خشت بنا شده و فاقد تزيينات بوده است. در سالهاي اخير در فهرج يزد مسجدي شناسايي شد كه به اعتقاد معماران و محققان، متعلق به صدر اسلام است. شيوه بنا و ويژگي هاي اين مسجد به معماري بناهاي ساساني شباهت دارد.
از بناهاي ديگري كه با الهام از شيوه معماري عصر ساساني در ايران بنا شده تاريخانه دامغان است كه محققان تاريخ احداث آن را حدود سال 300 هجري مي دانند. اين مسجد داراي حياط بزرگي است به شكل مربع كه اطراف آن را رواقهايي با طاق ضربي فرا گرفته است. تاريخانه دامغان به شيوه معماري ساساني- در شهري كه زماني از مراكز مهم ساسانيان به شمار مي رفته - به دست هنرمندان دوره اسلامي بنا گرديد.
با تأسيس سلسله امويان در دمشق و عباسيان در بغداد در وضع معماري دگرگوني به وجود آمد؛ بناهايي مانند قبه الصخره، مسجد جامع دمشق و مسجد سامره حاصل اين تحول هستند . در اين بناها استادكاران، چه در شيوه معماري و چه در تزيينات بنا، از معماري قبل از اسلام، بويژه دوره ساساني، الهام گرفته اند.
قرن دوم هجري با تحولات سياسي در جهان اسلام همراه بود. خراسان درشرق ايران در اين تحولات نقش اساسي داشت و از اين خطّه ايرانياني برخاستند كه با شيوه حكومتي عباسيان مخالف بودند و به حفظ برخي از رسوم ملي ايران علاقه داشتند. اين مخالفت به تدريج گسترش يافت و منجر به تشكيل سلسله هاي مستقلي گرديد كه رفته رفته نفوذ خود را از شرق به ديگر نقاط گسترش دادند. در نقاط مختلف ايران مانند سيستان، فارس، طبرستان و اصفهان سلسله هايي مانند صفاريان، طاهريان، سامانيان، علويان و بالاخره زياريان و آل بويه تشكيل گرديد.
در قرن چهارم هجري حكومت غزنويان با مركزيت غزنه به وجود آمد و منطقه وسيعي از طبرستان، گرگان، خوارزم، سيستان و خراسان تا گجرات هندوستان در حوزه اقتدار اين سلسله قرار گرفت. بعد از محمود غزنوي حكومت آنان روبه ضعف نهاد و ديري نگذشت كه بيشتر قلمرو حكومتي آنان به دست سلسله ديگري به نام سلجوقيان افتاد.
آثار معماري قابل توجهي از دوره غزنويان به جا نمانده است ولي از نظر گسترش ادبيات، اين عصر از دور ه هاي مهم تاريخ ايران به شمار مي آيد.
فهرج: مسجد جامع
روستاي فهرج در دوازده كيلومتري شرق جاده ي يزد- كرمان واقع شده است. در اين روستا كهن ترين مسجد ايران، كه قدمت آن به قرن اول هجري مي رسد، ساخته شده است. جغرافي نويساني مانند استخري، ابن حوقل، و ابوالفداء از فهرج و مسجد آن ياد كرده اند.
اين مسجد به شكل ساده و تقريباً با شيوه رايج معماري در قرون اوليه هجري مانند تاريخانه دامغان و نايين بنا گرديده و شامل حياط، شبستان، راهرو و مناره است.
ميانسراي مسجد از جنوب به سه دهانه ي شبستان، از شرق و غرب هر يك به دو دهانه ايوان و از سمت شمال به چهار صفّه محدودمي شود. پوشش صفّه ها ساده به شكل نيم گنبد است. از ديگر زيباييهاي مسجد نقوش گچبري شده روي ديوار شرقي است. مصالح ساختماني مسجد از خشت با ابعاد 5 ضربدر 32 ضربدر 32 سانتيمتر است. اين خشتها با خشتهاي به كار رفته در معماري عصر ساساني مشابه است. .
مسجد جامع فهرج يك بار گچ اندود گرديده و قسمتهايي از آن نيز با گچبري تزيين شده است. طاقهاي مسجد گهواره اي شكل است و به طاقهاي دوره ساساني شباهت دارد. .
شبستان مسجد داراي ده دهانه است كه دهانه مياني بزرگتر است. مناره مسجد را در قرون بعد، احتمالاً قرن چهارم هجري ساخته اند. همچنين ورودي اصلي مسجد دركنار مناره، بعدها به مسجد اضافه شده است. .
دامغان: تاريخانه
در شهر دامغان مجموعه بنايي به نام «خدايخانه» يا «تاريخانه» وجود دارد كه احداث آن به 300 هجري باز مي گردد. اين مسجد نمونه بسيار زيبا و كاملي از مساجد قرون اوليه اسلام به شمار مي رود. شيوه معماري مسجد مأخوذ از معماري عهد ساساني است.
ساختمان مسجد شامل يك صحن يا حياط مركزي است كه اطراف آن را رواقهاي سرپوشيده احاطه كرده است. شبستان مسجد روي 18ستون مدور (سه رديف شش تايي) استوار شده است. اين ستونها يك مترو نيم قطر دارند و از نظر ويژگي هاي معماري مشابه ستونهاي كاخهاي ساساني هستند. طاقهاي مسجد «تاريخانه» از آجر است و به طاقهاي دوره قبل از اسلام، يعني عهد ساساني شباهت بسيار دارد.
طبق كتيبه كوفي مسجد، مناره به همّت بختيار بن محمد، در قرن پنجم هجري احداث و به مجموعه زيباي تاريخانه الحاق شده است.
بخارا: آرامگاه اسماعيل ساماني
بخارا از شهرهاي مهم خراسان بزرگ در دوره اسلامي است. در اين شهر بناهاي باشكوهي بنا گرديده كه هر يك از نظر معماري و تزيينات از اهميت خاصي برخوردارند. در دوره ي ساماني بخارا مورد توجه حكمرانان اين سلسله قرار گرفت و رو به آباداني گذاشت و مركز تجمع هنرمندان و شاعران شد .
در حدود سال 300 هجري بناي كوچك و زيبايي كه يادآور معماري عهد ساساني است در اين شهر بنا شد. اين بنا در مركز شهر قرار دارد و آرامگاه امير اسماعيل، يكي از معروفترين شاهان سلسله ي ساماني است. بناي مزبور به شكل مربع بوده، اندازه ي هر ضلع آن ده متر است. مقبره داراي گنبد نيمكره اي است كه در چهار گوشه ي آن چهار گنبد كوچك بنا كرده اند. گنبد بر فراز اتاق چهارگوشي با كمك سه كنج يا فيلپوش احداث شده كه قابل مقايسه با شيوه گنبد سازي در معماري پارتي و ساساني است. مقبره ي اسماعيل ساماني گرچه بناي بسيار كوچكي است ولي سادگي و موزون بودن اجزاي آن و بالاخره تزيين فوق العاده در سطوح داخلي و خارجي اين بنا، آن را در زمره ي شاهكارهاي معماري صدر اسلام قرار داده است.
آجر كاري به كار رفته در اين مقبره متنوع و شامل طرحهاي ديسك مانند و نوعي طرح شبيه سبد بافته شده است. اين بنا داراي چهار در ورودي در چهار ضلع است .
مسجد نايين
مسجد جامع نايين يا مسجد علويان از ديگر بناهاي صدر اسلام در شهر نايين است. اين مسجد مانند تاريخانه ي دامغان و مسجد جامع تبريز داراي طاقهاي هلالي است كه در دوره هاي بعد به طاقهاي بلند جناغي تبديل شده اند.
تزيينات مسجد با طرحهاي مختلف، يادآور سنتهاي گذشته ي ايران است. اهميت مسجد جامع نايين بيشتر به دليل وجود منبر و درب زيباي منبت كاري شده آن است؛ منبر داراي كتيبه اي با تاريخ 711 هجري و به خط نسخ است كه در زمينه آن نقش شاخ و برگ كنده كاري شده است. اين كتيبه نشان مي دهد كه منبر در قرن هشتم هجري به مجموعه بنا اضافه شده است. بر طبق آن، منبر را شخصي به نام جمال الدين ملك التجار وقف كرده است. مسجد نايين پس از احداث چندين بار تعمير و مرمت گرديده است كه يك بار آن در سال 874 بوده و تاريخ آن در كتيبه اي در قاب چوبي درب مسجد درج شده است .
نيريز: مسجد جامع
مسجد جامع نيريز يكي ديگر از مساجد اوليه اسلام است كه با نقشه ي يك ايواني، در حدود 363 هجري بنا شده است.
اين مسجد از نظر معماري و شيوه ساخت همانندديگر آثار معماري صدر اسلام، از معماري عهد ساساني متأثر است؛ براي مثال ايوان رفيع و بلند آن به بناهاي قبل از اسلام شبيه است. مسجد مزبور داراي مناره اي آجري است كه همزمان با مسجد ساخته شده همچنين داراي محراب گچبري شده ي بسيار زيبايي است كه در سال 363 هجري به بناي مسجد افزوده شده است.
شيراز: مسجد جامع
اين مسجد از بناهاي معروف صدر اسلام در شيراز است كه ساختمان اوليه آن به روزگار صفاريان مي رسد. در سال 281 هجري به دستور عمرو ليث صفاري مسجد جامع فعلي بنيان نهاده شد كه در طول زمان، بخش اعظم آن ويران گرديد.
به سال 752 هجري ابواسحاق اينجو، «خدايخانه» را به مسجد افزود و در سال 1034 نيز شاه عباس اول صفوي اين مجموعه را بازسازي كرد .از تزيينات جالب توجه مسجد، كتيبه ي سنگي آن است كه در آن سوره هاي قرآن كريم با هنرمندي تمام به خط يحيي الجمالي الصوفي، هنرمند زمان ابواسحق نوشته شده است .
دشت گرگان: گنبد قابوس
يكي ديگر از شاهكارهاي معماري صدر اسلام، آرامگاه قابوس در دشت گرگان است. قابوس مردي دانشمند و حامي شعرا، نويسندگان و هنرمندان بود. به اعتقاد پوپ، محقق و ايرانشناس امريكايي، او سراسر زندگي اش را براي آسايش و امنيت كشور صرف كرد. مقبره ي قابوس قبل از مرگ وي بنا شد .
آرامگاه قابوس يكي از قديمي ترين برجهاي آرامگاهي است كه طبق كتيبه ي آن در 397 هجري بنا شده است. ساختمان مقبره روي تپه اي با ارتفاع حدود هفده متر و با آجرهاي سخت و مقاوم ساخته شده است. درون گنبد كه اكنون به رنگ سبز متمايل به آبي درآمده، از آجرهاي فشرده پوشيده شده است .
روي بدنه ي استوانه اي خارجي، ده پره نيرومند با زاويه ي قائمه از قاعده تا بام بنا پيش آمده است. آرامگاه از سطح تپه 55 متر ارتفاع دارد و بنا داراي گنبدي مخروطي (رك) است كه ارتفاع آنها به هجده متر مي رسد. در بخش ورودي داخلي گنبد در درون طاق هلالي، گلويي مقرنسي قرار دارد كه به نظر مي رسد نخستين كاربرد و توسعه ي اين نوع تزيينات معماري بوده است. گفته اند اين مقرنس ساده و در عين حال زيبا از اولين نمونه هاي مقرنس سازي در بناهاي اسلامي است. همان طوري كه قبلاً ذكر شد آرامگاه قابوس در زمان حيات او بنا گرديد و دو رديف كتيبه ي كوفي، روي بدنه و قاعده ي گنبد، حكايت از آن دارد كه اين بنا در سال 397 هجري ساخته شده است. در متن كتيبه چنين آمده است :
بسم الله الرحمن الرحيم، هذا القصر العالي، لامير شمس المعالي، الامير ربن الامير، قابوس بن وشمگير- امر ببنائه في حياته سنه سبع و تسعين و ثلثمائه قمريه و سنه خمس و سبعي و ثلمثائه شمسيه .
لازم به يادآوري است كه شهر معروف گركان يا به قول مورخان عرب جرجان در نزديكي مقبره قابوس و شمگير قرار گرفته است اين شهر كه از شهرهاي معروف دوره ي اسلامي است، متأسفانه در سال 618 هجري با حملات مغول ويران شد. مركز باستانشناسي ايران، در سالهاي 1357-1350 كاوشهايي را در اين شهر آغاز كرد. كشفيات باستانشناسي در اين شهر نشان داده است كه از قرون دوم تا هفتم هجري اين شهر از اهميت فوق العاده اي برخوردار بوده و از نظر معماري و تزيينات معماري و همچنين توسعه ي هنرهاي كاربردي شكوفايي خاصي داشته است. نتايج بررسيها و كاوشهاي باستانشناسي در مقالات متعدد انتشار يافته است .
شيراز: پل- بند امير
پل- بند امير روي رودخانه كر كه از ناحيه كوهستاني شمال فارس و از پانزده كيلومتري جنوب تخت جمشيد سرچشمه گرفته و به درياچه بختگان مي رسد پل- بندي از روزگاران كهن بنا كرده اند كه به پل - بند امير موسوم گرديده است. همان طو ركه در صفحات قبل گفته شد معماران ايران علاوه بر پل سازي در فن بند سازي هم داراي مهارت بودند و پل- بندهايي با كاربرد دوگانه و شيوه ي معماري بديع ساخته اند. بند امير يكي ازاين نمونه پل - بندها است كه در زمان آل بويه (عضد الدوله) در قرن چهارم هجري ساخته شده است.
مورخان و جغرافي نويساني مانند مقدسي و ابن بلخي، در قرن چهارم و ششم هجري، دركتابهاي خود درباره اين پل- بند مطالب با ارزشي نوشته اند.
پل - بند امير داراي 103 متر طول، 7/5 متر عرض و 3/80 متر ارتفاع و سيزده دهانه يا چشمه است. پايه هاي پل، سنگي و داراي پيش آمدگيهايي به شكل مثلث است؛ مصالح ساختماني پل، سنگ آهك و آجر و ملاط آن ساروج است و از بستهاي آهني در اتصال سنگها استفاده شده است.عده اي از محققان عقيده دارند كه پل- بند امير روي شالوده ي پلي از زمان ساسانيان بنا شده است .
سرخس: رباط ماهي يا چاهه
اين بنا كه در 66 كيلومتري شرق مشهد، بر سر راه مشهد- مرو قرار دارد، از بهترين نمونه هاي معماري كاروانسراهاست كه در دوره غزنويان بنا شده است .
مورخان نوشته اند هنگامي كه سلطان محمود غزنوي از آزردن فردوسي، شاعر بزرگ ايران، پشيمان شد و درصدد جبران گذشته برآمد؛ هدايايي براي او به شهر طوس فرستاد. هنگامي كه كاروان هدايا وارد شهر مي شد، جنازه سراينده شاهنامه را از دروازه ديگر شهر به گورستان مي بردند. تنها بازماند ه فردوسي، يعني دخترش، از گرفتن هدايا خودداري كرد. در پي اصرار فرستادگان شاه، دختر فردوسي دستور داد از هدايا كاروانسرايي براي استراحت كاروانيان راه مشهد بسازند. احتمالاً رباط يا كاروانسراي چاهه همان كاروانسرايي است كه براي گراميداشت فردوسي ساخته شد.
كاروانسراي مزبور به صورت چهار ايواني بنا شده و داراي حياطي مربع شكل است. در اطراف حياط حجره هايي براي استراحت كاروانيان بنا شده است. چهار برج در چهارگوشه و سه برج نيمدايره در ديوارهاي شمالي، شرقي و غربي بنا ساخته شده است.مهمترين ويژگي بنا تزيينات جالب توجه، آجركاري و گچبري آن است كه در قسمت ورودي و ايوانها به چشم مي خورد. اين تزيينات بدون شك آغازي براي تزيينات كاروانسراهاي متأخر، بويژه عهد سلجوقي و ايلخاني است كه در بناهايي مانند رباط شرف و سپنج، ادامه و تكامل يافت.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14