زن خانواده را به ميدان مي كشاند
|
|
فرياد بيداري از مأذنه مساجد تا ناقوس كليسا
|
|
واكاوي ادعاهاي واهي امارات در مورد جزاير ايراني
|
|
|
زن خانواده را به ميدان مي كشاند
همايش بين المللي زنان و بيداري
اسلامي سه شنبه گذشته در تهران آغاز به كار كرد.
گفت وگوي زير با دكتر سوسن صفاوردي، دبير علمي اين همايش، به بررسي نقش و جايگاه
زنان در جريان موج جديد بيداري اسلامي پرداخته است.
در جريان بيداري اسلامي لايه ها و طبقات مختلف اجتماعي فعال بوده و نقش آفريني
كرده اند. يكي از اين گروه ها زنان بوده اند. ميزان و چگونگي تأثيرگذاري زنان در
بيداري اسلامي چگونه بوده است؟
قطعاً در شكل گيري هر تحولي، عناصر مختلف نقش دارند. از تجميع نقش آفريني اين عناصر
است كه يك رخداد بزرگ سياسي، اجتماعي و فرهنگي شكل مي گيرد و به پيروزي مي رسد.
نهايتاً تأثيرگذاري اين عناصر مي تواند با هوشياري استمرار و تداوم يابد. زنان نيمي
از جامعه اند و مربي و تأثيرگذار بر نيم ديگر جامعه نيز هستند. لذا قطعاً نقششان در
تحولات اجتماعي كاملاً پررنگ است و نمي تواند مورد تغافل قرار بگيرد؛ همان گونه كه
در فرمايش هاي امام خميني رحمه الله پيرامون نقش آفريني زنان نيز اين جمله را مي
بينيم كه بدون زنان پيروزي انقلاب اسلامي امكان پذير نبود.
با شكل گيري انقلاب اسلامي ايران و بازتاب هاي گسترده ي آن، در سال هاي اخير شاهد
شكل گيري نسلي از زنان مسلماني بوده ايم كه با اعتماد به باورهاي خودشان و با احياي
هويت ديني، منشأ تحولات عمده اي از جمله بيداري اسلامي شده اند. تأكيد مي كنم كه
هويت ديني را نه فقط براي مسلمان ها، براي همه ي ملت هاي دين مدار به وجود آورده
اند.
درباره ي اين هويت ديني چه توضيح بيشتري مي توان ارائه داد؟
احياي مجدد هويت ديني فقط منحصر به هويت اسلامي نمي شد؛ هما ن گونه كه ما شاهد جهاد
و مبارزه ي «راشل كوري» كه يك آمريكايي و مسيحي بود، در قلب فلسطين هستيم، تا حدي
كه بولدوزرهاي رژيم صهيونيستي او را زير گرفتند و به شهادت رساندند. در واقع به
اذعان تمام كساني كه راشل كوري را از نزديك ديده بودند، او در فلسطين اشغالي با
تمسك به ارزش هاي ديني حركت كرد.
اين ها همه نشانه برگشت به هويت ارزش مدار و هويت
دين مدار است. در دين است كه منافع جمعي مد نظر قرار مي گيرد و انسان ها با حمايت
از هم به مبارزه براي احقاق حق برمي خيزند و دست به دست هم مي دهند. اين در حالي
است كه در تفكرات غير ديني منفعت فردي حرف اول را مي زند و اصالت بر پايه ي منافع و
خود فردي است. لذا هر حركتي كه اين گونه شكل مي گيرد و هر حركت آزادانه و حق طلبانه
اي قطعاً با رويكردي ارزشي و معنوي و نهايتاً با يك رويكرد ديني است.
بسياري از هجمه هاي دشمن و كشورهاي استعماري عليه اسلام و نيز دامن زدن به جريان
ايران هراسي، از موج اسلام هراسي ناشي مي شود. اين موج در نتيجه خودباوري و بازگشت
ملت ها به ارزش ها و معنويت در اقصي نقاط جهان شكل گرفته و البته زنان نيز از اين
جريان تأثيرپذير بوده اند و حتي نقش بسزايي را هم ايفا كرده اند. مثلاً ما قطعاً
نمي توانيم بيداري اسلامي را بدون نقش تأثيرگذار شهيده حجاب «مروه شربيني» از مصر
ببينيم. يا پيش تر از ايشان خانم «بنت الهدي صدر». به هر حال اين ها از زناني بوده
اند كه با يك اعتماد به نفس تحسين برانگيز، به استقبال خطر رفته اند و با دنياي
استكبار مبارزه كرده اند. ايشان در پايداري بر ارزش ها و باورهاي ديني در واقع
الگويي را به زنان دنيا معرفي كرده و زمينه هاي شكل گيري اين بيداري را به تدريج
شكل داده اند.
تحولات مهم فرهنگي و اجتماعي مقولاتي نيستند كه يك شبه به نتيجه برسد. لذا بايد
جريان بيداري اسلامي را يك روند فرهنگي مسبوق به سابقه و عقبه ي تاريخي قوي ببينيم
كه از همان برگشت به باورهاي ديني و احياي مجدد هويت هاي ديني شكل گرفته و تا امروز
رسيده است. در اين شكل گيري مجدد هويت ديني اول افراد ايفاي نقش مي كنند و كم كم
گروه ها و توده ها نيز به اين موج مي پيوندند و امواج مبارزين را شكل مي دهند.
آيا نقش زنان و ايستادگي آنها در جريان بيداري اسلامي، مسبوق به يك سابقه و عقبه ي
تاريخي است؟
بله. معتقدم هر يك نفري كه در بين ملت هاي آزاده بلند مي شود و خونش مي ريزد، اين
خون بر روند تحولاتي كه بعدها شكل مي گيرد، تأثيرگذار است؛ حركت هايي كه به نام
آزادي، حق طلبي و عدالت شكل مي گيرد. مثلاً در همين تحولات اخير، خانم «آيات
القرمزي» شاعر بيست ساله ي بحريني كه شعري را عليه آل خليفه مي خواند، مورد شكنجه
قرار گرفت و موج جديدي را در مبارزه با آل خليفه ايجاد كرد. ما نيز در17 شهريور
سال1357 شاهد
قتل عام زنان و كودكان در كنار مردان بوديم كه تأثيرگذاري اش به پيروزي انقلاب
اسلامي انجاميد. وقتي زنان پا در ميدان مبارزه مي گذارند با آمدنشان اعضاي خانواده
را نيز ترغيب مي كنند. اعضاي خانواده و گروه هاي اجتماعي كه انتظار
مي رود پيش قراول كاري باشند، وقتي مي بينند زنان به ميدان آمده اند، آنها هم ترغيب
مي شوند. لذا اين مسئله نقش تأثيرگذاري را به زنان مي دهد كه غالباً نيازي نيست به
صورت يك موج شكل بگيرد. يعني اين جا كثرت و كميت مهم نيست، بلكه كيفيت حضور مهم
است.
مثلاً اولين بار كه يك خانم به واسطه ي حجابش از اشتغال منع شد، آن زمان او تنها يك
نفر بود. امروز اما از ق بل رشادت يك زن در آلمان، گروه هايي در اين كشور شكل گرفته
اند كه با حجاب ستيزي در فرانسه مقابله مي كنند. در كشورهاي ديگر اروپا نيز به همين
شكل است. يعني هميشه يك نفر هست كه بلند مي شود، حركت مي كند و با حضور آن يك نفر و
تأثيرگذاري حركت عدالت خواهانه و حق طلبانه ي اين يك نفرها، موج هايي پديد مي آيد
كه ما امروز شاهد آن هستيم.
به عنوان نمونه خانم جواهر عبدالعلي دختر دانشجوي مسلماني بود كه در دانشگاه بحرين
بر اثر حمله ي مأموران دچار ضربه ي مغزي شد و پس از يك ماه به شهادت رسيد. اگرچه
حالا رسانه هاي غربي تسلطي را ايجاد كردند كه وقايع نتوانند به اذهان عمومي راه
يابند، ولي به هر حال فضاي سايبري و امكانات ديگري به وجود آمده كه مانع از اين
مونولوگ و بلوك رسانه اي غرب شده است. در نتيجه وقتي اين افراد به ميدان مي آيند و
با توجه به اين نكته كه خوني اگر در مسير حق بريزد، تأثيرگذاري خودش را دارد، ما
شاهديم كه رشادت ها و مبارزات اين عزيزان، فوج دختران محجبه را به تظاهرات هاي
خياباني و تحصن ها آورده است.
چه تحولاتي در نقش آفريني اجتماعي-سياسي زنان به عنوان بيداري اسلامي اتفاق افتاده
و خواهد افتاد؟
تأكيد مي كنم كه بسياري از تحولات جريان بيداري اسلامي، به هر حال يك الگوبرداري از
انقلاب اسلامي ايران بوده است. هجمه ي شديد دنياي استكباري عليه ايران نيز مستند
بسيار محكمي بر اين مدعا است. الگوي انقلاب اسلامي الگويي است كه با طرح شعارهاي
ديني شكل گرفته، با طرح شعارهاي ديني به پيروزي رسيده و با طرح شعارهاي ديني در
مسير پيشرفت خود حركت كرده است.
در مورد زنان تا قبل از انقلاب اسلامي -همان گونه كه در ايران قبل از انقلاب هم
همين الگو را دنبال مي كردند- كشورهاي غربي در اثر جهاني سازي كه به دنبالش هستند،
چه در عرصه ي فرهنگي و چه در عرصه ي سياسي اين الگو را از زن موفق ارائه داده بودند
كه: زن موفق كسي است كه بدون تمسك به اخلاقيات، معنويت و عفت و با باز بودن و برهنه
بودن و با كنار گذاشتن ارزش هاي اخلاقي و ديني مي تواند در عرصه هاي مختلف پيشرفت
كند. با پيروزي انقلاب اسلامي اما اين تحول در ايران ايجاد شد كه زنان نشان دادند
واقعاً براي پيشرفت و توانمندي نه تنها نيازي نيست كه ارزش ها را كنار بگذارند،
بلكه تمسك به ارزش ها يك مسئوليتي را براي آنها ايجاد كرده كه توانسته اند به ميدان
هاي بيشتري دست يابند و عرصه ي فعاليت هاي آنها گسترده تر از قبل شده است.
اين الگونه نه تنها براي منطقه، كه براي كل جهان بوده است. خانم ها مي بينند كه علي
رغم تبليغات گسترده، يك گروه ديگر با شكل و شمايل و تفكر و مكتب ديگري در همه ي
عرصه ها توانمندي هاي بسيار خوبي را نشان داده اند و نه تنها عقب نمانده اند، بلكه
زنان در كنار خانواده به سطوح بالاي اجتماعي-سياسي-فرهنگي و حتي اقتصادي رسيده اند.
اتفاقاً اين حجاب ستيزي و اسلام هراسي از همين جا شروع شد، زيرا الگويي را كه غرب
سال هاي سال تبليغ و ترويج كرده و بارش را به دوش كشيده بود، بي اثر شد. يكي از
مديران ارشد رژيم پهلوي در حوزه ي زنان، در يكي از اجلاس هاي بين المللي به ما گفت:
«شما كه نمي توانيد بياييد و با اين الگويي كه معرفي مي كنيد، دستاورد ما را به هم
بريزيد.» اما امروزه كاملاً آشكار است كه دقيقاً برعكس شده و الگوي زن مسلمان
ايراني به عنوان يك الگوي جديد در جهان مطرح و شناخته شده است.
منبع :پايگاه اطلاع رساني رهبر معظم انقلاب
|
|
|
فرياد بيداري از مأذنه مساجد تا ناقوس كليسا
روح الله امين آبادي
چندي پيش مصاحبه اي در روزنامه شرق منتشر شد كه در آن يكي از اساتيد علوم سياسي
دانشگاه در تحليل انقلاب هاي منطقه از سياست خارجي انقلاب اسلامي انتقاد كرده و با
عربي و منطقه اي خواندن قيام هاي مردم مسلمان خاورميانه عليه استبداد داخلي و
استعمار خارجي اين جنبش هاي پرشور را در سه كلمه رفاه ، آزادي و كرامت انساني خلاصه
كرد .
دكتر محمود سريع القلم در جاي جاي اين مصاحبه نظام جمهوري اسلامي را به پيش گرفتن
يك سياست خارجي ايده آل و نه واقع گرا متهم مي كند و مي گويد ديگر كسي در منطقه
خاورميانه جز ايران به فكر درگيري با قدرت هاي جهاني نيست .
بي آن كه بخواهيم در ادعاي سريع القلم مناقشه كنيم استفاده از عنوان بهار عربي در
جاي جاي مصاحبه خود مويد اين نكته باريك تر ازمو است كه روزنامه شرق جهت گيري
اسلامي انقلاب هاي منطقه را بر نمي تابد و به رغم شواهد موجود غيرقابل انكاري كه
نمونه كوچك آن را در مصر اين روزها شاهد هستيم مدعي مي شود مردم منطقه تصميم دارند
با قدرت هاي زورگوي جهاني كنار آيند .
سريع القلم در اين مصاحبه با انتقاد از سياست خارجي اصولي و ساختار شكنانه ايران
اسلامي مي گويد :« مهم ترين نكته و سوالي كه در ذهن[اسلام گرايان] وجود دارد اين
است كه چرا ايران با نظام بين المللي تا اين حد در ستيز است.»
وي در بخش ديگري از اين مصاحبه مي گويد «ايده تقابل با نظم جهاني در دنيا اعتبار
ندارد.»
اين استاد ليبرال دانشگاه،انقلاب هاي مردم منطقه را انقلاب براي آزادي و رفاه
دانسته و مي گويد : در [نزد] اسلامگرايان فعال اين عرصه، ايده آليسم تعطيل است و
اين نكته مثبت اين تحولات است. مردم سه شعار مهم دارند «رفاه»، «آزادي» و «كرامت
انساني.» از شعارهاي چپ دهه 50 يعني مبارزه با امپرياليسم يا ايجاد يك نظم جديد
جهاني خبري نيست. شعار هاي آنها به شدت كشور محور، محلي، واقع بينانه و غيرايده
آليستي است.»
اگر زوائد غير مهم اين ادعاي سريع القلم را ناديده بگيريم به چند نتيجه مهم مي
رسيم:
1- از منظر اين استاد دانشگاه مردم منطقه درد اسلام ندارند چرا كه اگر در اولويت
خواسته هاي آنان اسلامخواهي بود اين خواسته در شعار آنان تجلي و نمود پيدا مي كرد .
2- از شعارهاي چپ دهه 50ديگر خبري نيست ، شايد در بادي امر اين گونه به نظر آيد كه
از منظر گوينده ديگر مردم به دنبال شعارهاي ماركسيستي دهه 50نيستند ولي چه كسي است
كه نداند اين شعارها دير زماني است كه به موزه تاريخ پيوسته اند ، پس سريع القلم
دنبال نفي كدامين خواسته ها از زبان مردم منطقه است ؟ پاسخ به اين سوال ساده است ،
مردم منطقه ديگر ايده آل نمي انديشند و به دنبال معارضه با قدرت هاي برتر جهاني
نبوده و به دنبال ايجاد يك نظم جديد جهاني نيز نمي باشند .
در نقد ادعاي سريع القلم مي توان به چند نكته بسيار مهم اشاره كرد :
1- در سوره نسا آيه 141خداوند متعال مسيري را براي مسلمانان ترسيم مي كند كه بر
اساس آن هيچ مسلماني حق ندارد زمينه ساز سلطه كفار بر مسلمين باشد .
آيه ولن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا در فقه به قاعده نفي سبيل مشهور شده
است .
هيچ فقيه مسلماني در جهان اسلام وجود ندارد كه سلطه كفار بر جامعه مسلمين را
برتابد، قاعده نفي سبيل براساس آيه ياد شده يك قاعده فقهي پذيرفته شده بين همه
مسلمانان است.
شهيد مطهري در كتاب اسلام و نيازهاي امروز مي گويد: اسلام روابط با غير مسلمان را
در هر وضعي كه موجب تسلط و اعتلاي غير مسلمان بر مسلمانان شود قانوني نمي داند.
حال با توجه به اين آيه از قرآن كريم چگونه يك مسلمان مي تواند مسلمانان ديگر را به
قبول نظم ظالمانه اي دعوت كند كه زمينه ساز تسلط قدرت هاي برتر جهاني بر عرض و
ناموس مسلمين شود.
اگر به مصاحبه سريع القلم توجه كنيد به خوبي تعارض و تباين گفته هاي اين استاد
دانشگاه را با نكته پيش گفته درك خواهيد كرد.
وي به صراحت و به نقل از مردم منطقه مي گويد ما به دنبال معارضه با قدرت ها نبوده و
خواهان تغيير در نظم جهاني نيز نيستيم و آيا قبول نظم كنوني جهان جز به تسلط كفار
بر منابع حياتي مسلمانان به مسير ديگري نيز منتهي مي شود ؟
2- مبارزه با امپرياليسم و يا اگر با ادبيات حضرت روح الله سخن بگوييم شرك و كفر
جهاني ريشه در باطن و فطرت انسان ها دارد ، مردم منطقه خسته از دخالت هاي فزاينده
كشورهايي كه خود را داعيه دار اداره جهان مي دانند قيام كردند و سرنگوني دو فرعون
منطقه يعني زين العابدين بن علي ديكتاتور سابق تونس و نيز حسني مبارك ديكتاتور سابق
مصر كه هر دو به اين قدرت ها وابسته بودند مويد اين نكته است .
مردم مصر بلافاصله پس از سقوط مبارك بارها خطوط انتقال گاز به اسرائيل را مورد حمله
قرار داده و حتي همانند دانشجويان مسلمان و پيرو خط امام در كشورمان ، سفارت
اسرائيل در مصر را اشغال كردند .
سوال اصلي اينجا است كه چرا ؟ واقعا در اين سي و اندي سال كه از حكومت مبارك مي
گذشت چه رابطه اي ميان مصر و دشمنان اين كشور از جمله رژيم صهيونيستي جاري و ساري
بود كه مردم مسلمان اين كشور طاقت نياورده و بلافاصله پس از ساقط كردن مبارك
نمادهاي حضور وي را نيز به چالش كشيدند؟
از زماني كه انقلاب مصر به پيروزي رسيده است رسانه هاي آمريكا كيفيت رابطه بين دو
كشور آمريكا و مصر را با يك كاريكاتور تشريح مي كنند ، كاريكاتورهاي «عمو سام» با
چهره اي زشت و شيطاني در حال جاسوسي از مصر، با اسلحه اي كه به سوي اين كشور نشانه
رفته و مصري كه با سلاح توپ، روبه روي او ايستاده است !
اين مسئله را نمي توان جز با اسلام خواهي و روحيه مبارزه با ظلم مردم مصر تعبير و
تفسير كرد ، مردمي كه راهپيمايي خود عليه طاغوت را از نماز جمعه آغاز كردند .
تحليل راي مردم مصر در انتخابات مجلس اين كشور كه بعد از سقوط حسني مبارك برگزار شد
و نيز تامل در انتخابات اخير رياست جمهوري در مصر نشان دهنده بسياري از واقعيت ها
است .
اسلام گراها در مجموعه سه مرحله از انتخابات مجلس مصر 368كرسي را از آن خود كردند
كه در مجموع بيش از 70درصد آراي مردم اين كشور را شامل مي شد . راي مردم مصر به
اسلام گراها در حالي بود كه حزب وفد جديد با گرايش ملي گرايي ليبرال و ائتلاف مصريه
با عنوان مردمسالاري ليبرال در مجموع 14درصد از آراي مردم را كسب كردند .
پيام اين انتخاب چنان واضح و روشن بود كه دادگاه قانون اساسي مصر پيش از برگزاري
مرحله دوم انتخابات رياست جمهوري مصر راي به انحلال مجلس داد تا راه را براي حضور و
پيروزي احمد شفيق نامزد وابسته به حكومت سابق باز گذارد .
در شرايطي كه قدرت هاي غربي با كمك شوراي نظامي حاكم بر اين كشور تلاش داشتند تا
احمد شفيق را از درون صندوق هاي راي بيرون آورند مردم با حضور مداوم در خيابان ها
به نامزد اسلام گرا راي دادند و اين موضوع براي عده اي چنان سنگين تمام شد كه به
خاطر انتخاب مسيري كه ملت ايران پس از انقلاب در پيش گرفته بود ملت مسلمان مصر را
مستحق توهين و تحقير دانستند !
كوتاه سخن آنكه تلاش براي رفع فقر و تبعيض ، آزادي از بند استعمار خارجي و استبداد
داخلي و اسلامخواهي لب لباب خواسته هاي مردم مصر بود كه در راي آنها تبلور پيدا كرد
.
انقلاب تونس نيز اين گونه بود ، كشوري كه رئيس آن در ظاهر و باطن وابسته به آمريكا
بود همانند رضا شاه حجاب را ممنوع ساخته بود و از اقامه نماز جماعت در مساجد جلو
گيري مي كرد ، در اين شرايط ملتي قيام مي كند و بلافاصله بعد از سقوط ديكتاتور تونس
دختران عفيف و پاكدامن تونسي با حجاب اسلامي در دانشگاه ها حاضر مي شوند .
انقلاب مردم مظلوم بحرين در ميانه انقلاب هاي منطقه خود حديث ديگري است كه مي توان
براي آن مثنوي ها سرود و آيا كسي هست كه در اين ميان انقلاب مردم بحرين عليه
استبداد حاكم كه نظم فعلي جهان نيز مويد و تثبيت گرآن است را انقلابي براي حفظ وضع
موجود بداند؟
3- امام خميني (ره) 29 تيرماه سال 67در پيام پذيرش قطعنامه به نكات بسيار مهمي
درباب سياست خارجي جمهوري اسلامي اشاره كرده و الگوي سياست خارجي كشورمان را در
زمانه اي كه شرك و كفر جهاني بر اريكه مناصب كليدي جهان تكيه زده است تصوير گر شدند
.
امام خميني در اين پيام تاريخي سياست خارجي ايران اسلامي را اين گونه ترسيم مي كنند
: «البته ما اين واقعيت و حقيقت را در سياست خارجي و بين الملل اسلامي مان بارها
اعلام نموده ايم كه درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه جهانخواران بوده
و هستيم .حال اگر نوكران امريكا نام اين سياست را توسعه طلبي و تفكر تشكيل
امپراتوري بزرگ مي گذارند، از آن باكي نداريم و استقبال مي كنيم.»
امام خميني هدف متعالي سياست خارجي ايران اسلامي را نابودي سه تفكر خانمانسوز
ليبراليسم ، كمونيسم و صهيونيسم دانسته و ادامه مي دهند :« ما درصدد خشكانيدن ريشه
هاي فاسد صهيونيزم، سرمايه داري و كمونيزم در جهان هستيم. ما تصميم گرفته ايم، به
لطف و عنايت خداوند بزرگ، نظام هايي را كه بر اين سه پايه استوار گرديده اند نابود
كنيم، و نظام اسلام رسول اللّه- صلي اللّه عليه و آله و سلم - را در جهان استكبار
ترويج نماييم.»
در حالي كه عده اي نداي مرگ بر آمريكا را تاب نمي آورند حضرت روح الله در اين
بيانيه تاريخي از خداوند متعال مي خواهند كه اين نيرو را ارزاني دهد كه نداي مرگ بر
آمريكا نه تنها از ماذنه مساجد كه از ناقوس كليساها نيز به اهتزاز درآيد :« ما با
تمام وجود از گسترش باج خواهي و مصونيت كارگزاران امريكايي ، حتي اگر با مبارزه
قهرآميز هم شده باشد، جلوگيري مي كنيم. انشاءاللّه ما نخواهيم گذاشت از كعبه و حج،
اين منبر بزرگي كه بر بلنداي بام انسانيت بايد صداي مظلومان را به همه عالم منعكس
سازد و آواي توحيد را طنين اندازد، صداي سازش با امريكا و شوروي و كفر و شرك نواخته
شود و از خدا مي خواهيم كه اين قدرت را به ما ارزاني دارد كه نه تنها از كعبه
مسلمين، كه از كليساهاي جهان نيز ناقوس مرگ امريكا و شوروي را به صدا درآوريم.»
در حالي كه استاد ليبرال دانشگاه حفظ وضع موجود در نظام بين الملل را نهايت آمال
مردم منطقه مي داند و از آرمانگرايي سياستمداران ايراني گلايه مي كند امام خميني
اين گونه مسلمانان را ندا مي دهند كه به فكر حفظ وضع موجود نباشند :« مسلمانان
تمامي كشورهاي جهان، از آنجا كه شما در سلطه بيگانگان گرفتار مرگ تدريجي شده ايد،
بايد بر وحشت از مرگ غلبه كنيد، و از وجود جوانان پرشور و شهادت طلبي كه حاضرند
خطوط جبهه كفر را بشكنند استفاده نماييد. به فكر نگه داشتن وضع موجود نباشيد، بلكه
به فكر فرار از اسارت و رهايي از بردگي و يورش به دشمنان اسلام باشيد، كه عزت و
حيات در سايه مبارزه است و اولين گام در مبارزه اراده است و پس از آن، تصميم بر
اينكه سيادت كفر و شرك جهاني، خصوصا امريكا را بر خود حرام كنيد»
سريع القلم كه عنان انتقاد از سياست خارجي جمهوري اسلامي را از كف داده اين گونه
استدلال مي كند كه «ايده تقابل با نظم جهاني در دنيا اعتبار ندارد» و امام خميني در
پيام تاريخي خود اين گونه پاسخ مي دهند كه ما هيچ گاه به دنبال كسب اعتبار از سوي
قدرت ها نبوده و نيستيم :« [ما] منتظر ... نمانده ايم كه حاكمان بي شخصيت بعض
كشورهاي اسلامي و غير اسلامي از حركت ما پشتيباني كنند. ما مظلومين هميشه تاريخ،
محرومان و پابرهنگانيم. ما غير از خدا كسي را نداريم و اگر هزار بار قطعه قطعه
شويم، دست از مبارزه با ظالم بر نمي داريم.»
حضرت روح الله از مسلمانان جهان مي خواهند به فكر برهم ريختن نظم جهاني باشند نظمي
كه بر اساس كفر و شرك جهاني بنا شده است :« مسلمانان بايد بدانند تا زماني كه تعادل
قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، هميشه منافع بيگانگان بر منافع آنان مقدم مي
شود، و هر روز شيطان بزرگ يا شوروي به بهانه حفظ منافع خود حادثه اي را به وجود مي
آورند.»
به راستي چقدر اين پيام روشن گر است ، پيامي كه نمي توان كلمه اي از آن را خلاصه
كرد و يا براي رعايت اختصار از آن چشم پوشيد !
اين كه جمهوري اسلامي باعث دشمني ها شده است و يا آنگونه كه سريع القلم مي گويد «
چرا ايران با نظام بين المللي تا اين حد در ستيز است.» از دوران دفاع مقدس در تحليل
مغرضين سابقه دارد .
به عنوان نمونه گروهك نهضت آزادي پس از فتح خرمشهر نظام اسلامي را متهم مي كند كه
به دنبال كشور گشايي و به آتش كشيدن جهان است :« هرگونه پيشنهاد صلح و شرايط
آبرومند، پس زده مي شود و با همان قوت و شدت به پيشروي ادامه داده از حالت مشروع و
مثاب به حالت حمله درآمديم. جنگ كه در اساس و منطق قرآن، چيزي جز وسيله و آن هم
وسيله محدود و مشروط نيست، بزرگ ترين مسئله و هدف علي الاطلاق انقلاب اسلامي گرديد.
هدفي كه نهايتش در ابتدا، تسليم و استعفاي صدام بود، ولي اوج گرفته و متدرجاً رفتن
به كربلا، تصرف بغداد، انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي در عراق، جهش از بغداد به بيت
المقدس، آزادسازي قدس و فلسطيني ها، نابود ساختن اسرائيل، انقلاب اسلامي در عربستان
سعودي و مصر و ساير كشورهاي مسلمان و بالاخره سرنگوني نظام الحادي امپرياليستي
آمريكا با ساير دولت ها و محو قدرت ها را در برگرفت... ولو به بهاي نابودي ايران و
به آتش كشيدن جهان.»
و حضرت روح الله اين گونه پاسخ مغرضين را مي دهند :« بعضي مغرضين ما را به اعمال
سياست نفرت و كينه توزي در مجامع جهاني توصيف و مورد شماتت قرار مي دهند، و با
دلسوزيهاي بي مورد و اعتراضهاي كودكانه مي گويند جمهوري اسلامي سبب دشمنيها شده است
و از چشم غرب و شرق و اياديشان افتاده است! كه چه خوب است به اين سؤال پاسخ داده
شود كه ملتهاي جهان سوم و مسلمانان، و خصوصا ملت ايران، در چه زماني نزد غربيها و
شرقيها احترام و اعتبار داشته اند كه امروز بي اعتبار شده اند! آري، اگر ملت ايران
از همه اصول و موازين اسلامي و انقلابي خود عدول كند و خانه عزت و اعتبار پيامبر و
ائمه معصومين - عليهم السلام - را با دستهاي خود ويران نمايد، آن وقت ممكن است
جهانخواران او را به عنوان يك ملت ضعيف و فقير و بي فرهنگ به رسميت بشناسند، ولي در
همان حدي كه آنها آقا باشند ما نوكر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعيف، آنها ولي و قيم
باشند ما جيره خوار و حافظ منافع آنها، نه يك ايران با هويت ايراني - اسلامي».
آري ما افتخار مي كنيم كه به دنبال سياستي هستيم كه به دنبال حفظ وضع موجود جهان
نيست ، ما افتخار مي كنيم كه بر پيكره شرك و كفر جهاني رعشه انداخته ايم و امروز
فرزندان حضرت روح الله در اقصي نقاط جهان اسلام با شعار «مرگ بر آمريكا و مرگ بر
اسرائيل » خطوط جبهه كفر و شرك را در هم شكسته و به پيش مي تازند...آري ما افتخار
مي كنيم ...
4- نكته مهم ديگري كه بايد به آن توجه داشت نقشه اي است كه دير زماني است در جهان
اسلام اجرا مي شود.
در حالي كه مردم مسلمان مصر از اولين روز آزادي با سبب دانستن وابستگي رژيم طاغوت
سابق به اسرائيل غاصب كليه نمادهاي حضور اين رژيم منحوس و جعلي در كشور بزرگ و
اسلامي مصر را به چالش كشيد و با تسخير سفارت رژ يم صهيونيستي و نيز تاكيد بر بطلان
معاهده خفت بار كمپ ديويد بر مسير اسلامي قيام تاكيد كرد عده اي كه تا ديروز هر
گونه اسلام خواهي مردم منطقه را منكر مي شدند از در ديگري و با حيله اي نو وارد شده
اند ، اسلام ميانه ، اسلام مصر و تركيه ، اسلامي كه آينده سياسي منطقه را در دستان
خود خواهد گرفت !
از اين منظر است كه سريع القلم مي گويد :« از منظر اسلامي هم فكر مي كنم آينده
اسلام سياسي در مصر تعيين خواهد شد.»
اسلام سياسي مد نظر سريع القلم كدامين مشخصه ها را دارد كه وي با ديدن نشانه هاي آن
در كشور انقلابي مصر اينگونه نتيجه گرفته است كه اين اسلام آينده منطقه را در دست
خواهد گرفت ؟
محافظه كار است و به فكر حفظ وضع موجود ؟ يا واقع گرا است و مخالف هجمه به نظم
جهاني ؟
در هر حال آن چه روشن است مصر كشوري مهم در جهان اسلام است كه تحولات آن تاثير
شگرفي بر كل منطقه خواهد گذاشت از اين رو است كه عده اي در تلاشند تا رابطه بين دو
قدرت منطقه هرگز شكل نگيرد و يا رو به سردي و افول باشد .
«ثروت الحزباوي» عضو سابق اخوان المسلمين در اين زمينه مي گويد : آمريكا و برخي
رژيم هاي عربي به دنبال محقق نشدن آرزوي مرسي و تشكيل ائتلاف ايران و مصر دو قدرت
بزرگ منطقه هستند، اما هيچ چيز نمي تواند بر اراده دو ملت غلبه كند و يا عمرو موسي
دبيركل سابق اتحاديه عرب از محمد مرسي مي خواهد : بزودي به ايران سفر كند زيرا
ايران اقتصادي قوي داشته و كنترل سياسي بر منطقه دارد.
به هر حال ملت مصر تاكنون نشان داده است كه به آرمان هاي انقلاب خود وفادار است ،
ارتباط دو قدرت منطقه دشمنان زيادي دارد كه گاهي با عنوان تفاوت قرائت ها از اسلام
! وارد صحنه مي شوند و گاهي نيز با ايجاد فتنه در رابطه دو كشور مهم و اسلامي ،
تحركات اخير رسانه هاي وابسته از جمله بي بي سي و العربيه در اين راستا بايد تحليل
و بررسي شود .
كوتاه سخن آنكه پيام امام امروز ديگر به تحقق پيوسته است ، نداي مرگ بر آمريكا از
ماذنه مساجد تا ناقوس كليساها فرياد زده مي شود . و اين مسير را بازگشتي نيست .
|
|
|
واكاوي ادعاهاي واهي امارات در مورد جزاير ايراني
رضا رحمتي
ساكنان سرزمين دزدان دريايي هرچند وقت يك بار دچار توهم خودبزرگ بيني مي شوند و با
چراغ سبز قدرت هاي بين المللي ادعاهاي واهي خود را نسبت به جزاير ايراني تكرار مي
كنند. اما به راستي كشوري كه بيش از چهل سال از تشكيل آن نمي گذرد و همچون قطره اي
در كنار درياي تمدن و فرهنگ ايران است چطور جرات تكراراين ادعاها را دارد؟
مطالعه ي تاريخ و غور در وقايعي كه در آن شكل گرفته است، نشان دهنده ي اين گزاره
است كه بسياري از واحدهاي سياسي تحت تأثير چفت و جور شدن با نظام مسلط و مستقر در
عرصه ي بين المللي موجوديت براي خود كسب كرده اند يا از موجوديت ساقط شده اند.
واحدهاي سياسي كه تأثيرپذير خوانده مي شوند با تغيير روابط قدرت در نظام بين الملل
از چند به دوقطبي و از دو به تك قطبي كنشي متفاوت از سابق و متناسب با مناسبات قدرت
فعلي و لاحق را انجام مي دهند.
به عبارت آشكارتر، اين كنشگران تحت تأثير پويشهاي قدرت داخلي نبوده و نيستند و اين
مناسبات نظام بين الملل است كه آنها را متأثر مي كند. گاهي نظام بين الملل ايجاب مي
كند كه كنشگري واجد امتياز قدرت باشد، مي شود و گاهي در مناسبات بين المللي، از نقش
و اهميت آن كاسته مي شود. هم در گاه اول و هم در گاه دوم، پويشها، هنجارها و معادله
هاي داخلي در رفتار سياست خارجي كنشگر متأثر كارگر نبوده و نيست و اين روابط در
مركز قدرت بين الملل است كه نقش تعيين كننده اي در رفتار آن دارد.
تاريخ گوياي آن است كه بسياري از ادعاهاي التهاب آفرين امروزي ريشه در وقايعي
ناگوار دارد. اين ناگواري خود را به دنياي امروز ما نيز تسري داده است و سبب شده
حقايق به گزاره هايي تهي بدل شود كه روابط قدرت، معنا و محتواي آن را تعيين مي
كنند. ادعاهاي امروزي حاكمان «امارات متحده عربي» نمونه اي از اين واقعيت است كه
چگونه كشوري كه حدود 40 سال از تأسيس آن مي گذرد با در هم تنيدن در روابط قدرت در
نظام بين المللي، امكان آن را مييابد كه حقايقي با پشتوانه ي تاريخي هزاران ساله را
دگرگون كرده و به تدريج ادعاهاي ديگري در اذهان جهانيان بنشاند. مروري گذرا بر
تاريخ منطقه ي خليج فارس نشان مي دهد ادعاهاي امروزي شيوخ حاشيه ي جنوبي اين خليج،
ريشه در همين مناسبات و روابط قدرت داشته است. به عبارتي اگر اشغالگري استعمارگران
انگليسي نبود، نه تنها ساختار سياسي و جمعيتي اين منطقه به گونه اي ديگر بود بلكه
هيچ يك از ادعاهاي كنوني شيوخ محلي از اعراب نداشت.[1]
سرزمين دزدها
از بدو ورود انگليس به منطقه ي خليج فارس، اين كشور به دنبال پيگيري اهداف استعماري
خود و در جهت بهره برداري از منابع اين سرزمينها از يك سو و تثبيت موقعيت خود در
خليج فارس از ديگرسو ناچار بود تا اعراب اين منطقه را تحت انقياد خود در آورد.
بنابراين به دنبال نيازها و در راستاي اهداف استعماري خود، از سالهاي اول قرن بيستم
ميلادي اين مناطق را «سرزمين دزدها» نام نهاد. اين كه گفته شد كشورهاي جنوبي حاشيه
ي خليج فارس بيش تر ساخته اي از روابط قدرت هستند با اين موضوع بيش تر نشان داده مي
شود كه نقش انگليس به عنوان يكي از محورهاي اصلي قدرت در نظام بين الملل حتي در
نامگذاري و تسميه ي اين سرزمينها به خوبي روشن شود. در اوايل قرن بيستم، انگليس
براي اين كه جايگاه خود در منطقه ي خليج فارس را تثبيت كند، در اين سرزمين سيطره
افكند و در تلاش براي كسب مشروعيت در اين منطقه و سلطه ي استراتژيك بر اين گستره
بود. از اين رو در اين دوره هيچ سخني از امارات متحده عربي نبود چه رسد به گزاره
هاي ادعايي آن در مورد سرزمينهاي كشورهاي ديگر.
تلقي منطقه ي سازش (سواحل متصالحه)
هم از اين رو و متأثر از همين تداوم وابستگي به روابط قدرت و مناسبات توزيع قدرت در
نظام بين الملل بود كه حتي تئوري سازش و موجوديت براي واحدهاي سياسي اين منطقه،
بازنمايي شد. نظام توزيع قدرت و مركزيت قدرت در ساختار بين الملل به نمايندگي از
واحد تأثيرگذار خود دست به دست كاري مناسبات فرهنگي و سياسي - سرزميني خود زده و
پويشهاي منطقه را دچار دگرديسي ميكند.هم از اين رو است كه رفتار انگليس در معادله ي
بازي در اوايل قرن بيستم معنا پيدا مي كند، بدين گونه انگليس، پس از سركوب قواسيم
يا همان خاندان «قاسمي» كه حاكمان امروزي شارجه و رأس الخيمه و هم خانواده با
حاكمان وقت بندرلنگه بودند، با آن ها از در سازش درآمده و از آن زمان نام «سواحل
آشتي يا سواحل متصالحه»، بر اين منطقه گذاردند.
ادعاي خاندان قاسمي بر جزاير سه گانه از همان هنگام شكل گرفت و وعده هاي آشكار و
پنهان انگليسي ها اين ادعا را تشديد كرد. البته درگيري ها ابتدا ميان ايران و
استعمارگران انگليسي شكل گرفت، زيرا در آن زمان، شيوخ جنوب خليج فارس هويت سياسي
مستقلي نداشتند. حتي زماني كه بعد از جنگ جهاني اول ايران خواهان ارسال اين موضوع
به جامعه ي ملل شد، انگلستان كه خود در شوراي جامعه ي ملل بود با آن مخالفت كرد.[2]
اين خود نشان دهنده ي ميزان تأثيرگذاري انگلستان بر معادله ها، تحولات و مناسبات
موجود در اين منطقه است.
تشكيل كشور شيخ نشينهاي (امارات) متحده عربي
همانطور كه اشاره شد، انگليس براي تثبيت جايگاه استراتژيك خود در منطقه ي خليج فارس
دست به اشغال نواحي جنوبي اين منطقه زد و بعد از اين كه به حضور در منطقه نياز
نداشت، دست به شكل دهي به شيخ نشينهاي (امارات) متحده عربي زدند. شيخ نشينهاي متحده
عربي، اتحادي از 7 شيخ نشين كوچك به نام هاي «ابوظبي، دبي، شارجه، عجمان، فجيره،
رأس الخيمه و ام القوين» است كه بعد از خروج انگليس از منطقه در 2 دسامبر 1971م.
شكل گرفت.انگليسيها خود مي دانستند كه ماهيت ايراني اين جزاير انكارناپذير است.
(آنها حتي در سال 1888م. با ارايه ي نقشه هايي كه از سوي وزارت جنگ بريتانيا تهيه
شده بود، اين جزاير را به طور رسمي بخشي از خاك ايران دانسته بودند).
آن ها به اين موضوع نيز واقف بودند كه جعل كردن تاريخ به مستندات قوي نياز دارد كه
اين موضوع براي ايران به عنوان كشوري متمدن و داراي پيشينه ي طولاني در بطن تاريخ
امكانپذير نيست. از اين رو تخم فتنه را در دامن اعراب پروراندند تا بتوانند موضوع
اختلافي در منطقه (براي توجيه و تثبيت حضور نظامي در منطقه ي خليج فارس) به وجود
آورند؛ و چه موضوعي بهتر از اين كه مخالفتهاي دو بازيگر، هويتي، حيثيتي و سرزميني
باشد.
به عبارتي آنچه در تعيين و بروز رفتار بازيگري چون شيخ نشينهاي عربي نقش داشته است،
مسأله ي نيازهاو واحدهاي نظام بين الملل مثل انگليس است كه حسب مطالبات بين المللي
خود مناسبات واحدهاي متأثر را در اين برهه از زمان، صورتبندي مي كردند. آنجا كه
نياز به شكل گيري واحدهاي سياسي جعلي در تاريخ است، دست به شكل دهي آن زدند و آنجا
كه نياز به دامن زدن به مسائل سرزميني است، به آن دامن زدند. تغيير نيازهاي نظام
بين الملل و واحدهاي سياسي در منطقه ي خليج فارس سبب شد تا به تدريج تلاش كنند كه
شرايط حقوقي و حاكميتي منطقه را تغيير دهند و در برخي از سرزمينهايي كه از گذشته
هاي دور متعلق به ايران بود، رد پايي براي خود برجاي گذارند.
امضاي يادداشت تفاهم بين ايران
و شيخ نشين شارجه
در سال 1971م. يادداشت تفاهمي (و نه معاهده، كنوانسيون يا هر عنوان حقوقي كه لازم
الاجرا باشد)، بين ايران و شيخ نشين شارجه كه هيچ عنوان حقوقي براي امضاي تفاهمنامه
با يك واحد سياسي را نداشت، امضا مي شود كه در آن به برافراشتن پرچم دو كشور در
بخشهايي از اين جزاير اشاره مي شود. بدون اينكه صحبت از حاكميت مطلق شارجه بر اين
جزاير شود. در نوامبر 1971م. و يك روز قبل از خروج نيروهاي بريتانيا از خليج فارس،
نظاميان ايران، وارد جزاير تنب كوچك و بزرگ شدند و با توافق ايران و انگلستان، هيچ
نيازي به رضايت شيخ رأس الخيمه كه پيش تر متأثر از سياستهاي انگلستان، مدعي جزاير
تنب بود، احساس نشد.
به عبارت ديگر، چون انگلستان به مالكيت و حاكميت ايران بر جزاير تنب اذعان داشت،
نيازي به تدوين هيچ گونه موافقت نامه اي نمي ديد. اما در مورد جزيره ي ابوموسي،
وضعيت كمي فرق كرد. در حين مذاكرات ايران و انگلستان، در سال 1971م.، لندن مدعي شد
كه نگران حقوق ساكنان عرب جزيره كه تابعيت امارت شارجه را دارند مي باشد و دولت
ايران در پاسخ متعهد شد آن ها از حقوق يكساني برخوردار باشند. انگلستان اما اين
تعهد را نپذيرفت. با اعمال فشارهاي بريتانيا بر ايران مقرر شد كه شيخ شارجه، به
منظور تأمين نظم ميان ساكنان خود در جزيره از يك پاسگاه پليس برخوردار باشد.
اين در حالي است كه يادداشت تفاهم به ايران حق استقرار نيروهاي ارتش را داد كه كار
ويژه ي آن بسيار مهمتر و متفاوتتر از كار ويژه هاي پاسگاه پليس بود. با اين حال، در
مكاتبات بعدي كه ميان ايران و شارجه و توسط دولت بريتانيا صورت گرفت، ترتيبات بعدي
به گونه اي انجام شد كه ذره اي در حق حاكميت ايران بر جزاير ترديدي وجود نداشته
باشد و يا سبب ايجاد حق مضاعف براي امارات متحده عربي نشود. اين يادداشت تفاهم و
مكاتبات بعدي كه جزء لاينفك آن بودند، مورد قبول ايران، شارجه، بريتانيا و جامعه ي
بين الملل واقع شد و حتي دولتهاي عرب راديكال مانند عراق، سوريه، ليبي و يمن جنوبي
نيز كه به شكايت از ايران در شوراي امنيت پرداختند، كاري از پيش نبردند و شوراي
امنيت حتي با عدم صدور يك بيانيه اقدام ايران را تأييد كرد.[3]
انقلاب اسلامي ايران
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، حمايت دولت هاي غربي از يكسو و ماجراجويي امارات
متحده عربي و برخي كشورهاي عرب منطقه ي خليج فارس-كه با نظام سياسي جديد ايران سر
دشمني باز كرده بودند- از ديگرسو سبب شد تا ادعاي گزاف امارات متحده عربي نه تنها
بر سر جزيره ي «ابوموسي» بلكه در مورد جزاير تنب نيز مطرح شود. جزايري كه جزو
مالكيت ايران محسوب مي شوند و سابقه ي 2500 ساله آن در تمام اسناد مندرج است.
بدبختانه ايران در 27 سپتامبر 1992م. و در چارچوب يادداشت تفاهم 1971م.، حاضر شد
براي رفع سوءتفاهمات درباره ي مفاد يادداشت تفاهم، مذاكره كند. اما همان طور كه از
تحليل محتواي رفتار بازيگران متأثر بر مي آيد، گستاخي امارات به جايي رسيد كه هيأت
مذاكره كننده ي اماراتي به طرح جزاير تنب نيز پرداخت و خواهان پايان دادن به اشغال
جزاير عربي و ارجاع آنها به ديوان بين المللي دادگستري شد. موضوعي كه به هيچ عنوان
در هيچ سند بين المللي حتي كلمه اي به آن اشاره نشده است.هم از اين رو است كه
ادعاهاي شيخ نشينهاي متحده عربي بر سر عربي بودن جزاير ايراني هيچ معنايي جز تأثير
شرايط بين المللي نداشته و ندارد. بنابراين اگر ايران يك بار براي هميشه با قاطعيت
اين موضوع را اثبات كند كه بر سر تماميت ارضي خود با هيچ كشوري تعارف نداشته و
ندارد، بدون ترديد كشورهاي دست چندم و دست نشانده چنين ادعاهايي كه هيچ گونه مبناي
تاريخي نداشته را مطرح نخواهند كرد.
نتيجه گيري
بررسي اجمالي كه از مبحث ياد شده داشتيم ما را به اين موضوع ميرساند كه؛ تمام
ادعاهاي گزاف شيخ نشينهاي عربي و به دنبال آن واحدهاي سياسي وابسته در حاشيه ي خليج
فارس، بر اساس مفصلبندي قدرت اين شبه بازيگران با رأس هرم قدرت در نظام بين الملل
است و جعليات آنها هيچ گونه مبناي حقوقي و تاريخي نداشته و ندارد و هرگونه مذاكره
در خصوص اين مبحث دامن زدن به موضوعي است كه اتفاقاً طرف مقابل به دنبال آن است. در
حقيقت اين پيوند امارات و شيوخ حاشيه ي جنوب خليج فارس با مركز قدرت در نظام بين
الملل است كه اجازه ي طرح چنين ادعاهايي را به آن ها مي دهد. همان طور كه مي توان
تقريباً تمامي كشورهاي كنوني منطقه ي خاورميانه منهاي ايران را محصول تحول در نظام
بين الملل پس از جنگ هاي جهاني اول و دوم دانست، مي توان چنين ادعا كرد كه سرنوشت
بسياري از تحولات كليدي در اين منطقه نيز به شكل و ساختار نظام بين الملل و شيوه ي
كنش و واكنش بازيگران منطقه اي با نظام بين الملل بستگي دارد. همان طور كه در يك
دوره ي تاريخي ايران توانست به رغم خواست و تمايل قدرتها به گونه اي حاكميت تاريخي
خود بر جزاير را تثبيت كند، گونه ي ديگري از روابط با نظام بين الملل مي تواند
درگيري هايي را در اين زمينه به وجود آورد. البته اسناد و شواهد تاريخي موجود در
مورد حاكميت ايران بر جزاير سه گانه و نام خليج فارس به اندازه اي متقن است كه به
سادگي امكان انكار آن نيست. [4]
اما اگر سياست خارجي ايران از درايت ديپلماتيك برخوردار و توان بازنمايي منافع ملي
را به اندازه ي كافي داشته باشد، بدون ترديد نه تنها اهرم فشار از روي جمهوري
اسلامي ايران به طور كلي از بين خواهد رفت، بلكه مسأله اي كه با منافع ايران عجين
شده به خوبي حل و فصل خواهد شد. در صورتي كه چنين موضوعاتي با توجه به منافع ملي
بازنمايي شوند بدون ترديد نظام بين الملل حد و مرز خود را در نظر خواهد گرفت و هر
از گاهي دست به چنين اقدام هايي نخواهد زد.
پي نوشت ها:
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
|
|