(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 24 تير 1391 - شماره 20255

راه در امان ماندن از ريا
«زهد» در توليد يا مصرف؟


راه در امان ماندن از ريا

آيت الله روح الله قرهي
گفتار حاضر پيرامون عذاب هاي خواركننده رياكاران، نشانه هاي افراد رياكار، راهكار مصون ماندن از ريا و لذت عمل براي خدا به سخن پرداخته است.
راه مصون ماندن از ريا
يكي از مشكلات عمل براي غيرخدا اين است كه فرداي قيامت اول كسي است كه از او سؤال مي شود؛ عجيب است كه بيان شده است، اولين سؤالات، نسبت به اين افراد جلوي عموم است. آنها كه ظاهر عمل خوبي در دنيا داشتند، اما عمل آنها براي غيرخدا بود.
بالاتر از شهادت در راه پروردگار عالم نداريم كه گاه فرداي قيامت، خطاب مي شود: تو اين عملت براي غيرخداست. اي بسا به كسي در دنيا شهيد بگويند، ما عندالله تبارك و تعالي، شهيد نباشد. درد بالاتر از اين نيست كه انسان فرداي قيامت، جلوي همه خلق، نعوذ بالله رسوا شود و به او خطاب مي شود: اين عمل براي خدا نيست.
وجود مقدس خاتم انبياء محمد مصطفي(ص) بيان مي فرمايند: «ان اول من يدعي يوم القيامه رجل جمع القرآن و رجل قتل في سبيل الله و رجل كثيرالمال» (1) عجيب است اين سه گروه، اول كساني هستند كه فرداي قيامت آنها را صدا مي زنند. يك گروه آن كساني اند كه قرآن را جمع كردند. اولياء خدا بيان كردند، منظور اين كه در سينه خود، آيات را حفظ كردند، «من يدعي يوم القيامه رجل جمع القرآن» اولين گروه اينها هستند كه فرا خوانده مي شوند و پروردگار عالم، صدا مي زند اينها بايد بيايند. «و رجل قتل في سبيل الله» و دومين گروه كساني كه در راه خدا كشته شده اند. سومين شخص يا گروه «و رجل كثير المال» آن كسي كه اموال زيادي جمع كرده است. آنها كه ثروت هاي انبوه دارند، جزء كساني هستند كه بايد اول فرا خوانده شوند.
يك دليل و برهان زيبايي را بعضي از خصيصين حضرت حق، اولياء خدا، بيان كرده اند، از جمله آيت الله بهاء الديني كه چرا پروردگار عالم، اول اين سه گروه را فرا مي خوانند؟ آن كه قرآن را در سينه اش جمع كرده، آن كه در راه خدا كشته شده است و آن مرد ثروتمند. خيلي زيبا تبيين ، مي فرمايند: معلوم مي شود حساب اين ها خيلي طولاني است.
مثلا در باب همان قسم سوم كه مي فرمايند: «رجل كثير المال» مولي الموالي(ع) فرمودند: «في حلالها حساب و في حرامها عقاب»(2) تو گويي همه مال، حلال باشد اما حساب كشي مي شود. براي چه؟ چگونه؟ چرا؟ فرمودند: الا آن مالي كه تا به دست آوردند در راه خدا، خرجش كردند و الا آنهايي كه مال را روي مال مي گذارند «الذي جمع مالا و عدده» (همزه/ 2) حسابرسي آنها سخت است. براي همين اول اينها خوانده مي شوند.
«فيقول الله عزوجل للقاري» آن كه قرآن در سينه اش بود، قاري خوش صدا، با الحان متفاوت مي خواند. حضرت حق خطاب مي كند، مي فرمايد: «الم اعلمك ما انزلت علي رسولي فيقول بلي يا رب فيقول ما عملت فيما علمت» پروردگار عالم بيان مي فرمايند: آيا مي داني اينها را من بر رسول خودم نازل كردم؟ اين آيات همه بر رسولم نازل شد «الم اعلمك ما انزلت علي رسولي» جواب مي دهد: بله! پروردگار من، «بلي يا رب». حضرت حق سؤال مي فرمايند: «ما عملت فيما علمت» مگر نمي گويي مي دانم اينها بر رسولم نازل شده است؟ چه عملي انجام دادي با آنچه كه مي داني؟ «فيقول يا رب فمت به في اناء الليل و اطراف النهار» خدا! من قيام مي كردم، آيات الهي را چه در شب و چه در روز، مي خواندم. در دل شب مي خواندم؛ در روز مي خواندم.«فيقول الله كذبت»پروردگار عالم مي فرمايد: دروغ گفتي. «و تقول الملائكه كذبت» همين كه خدا مي گويد دروغ مي گويي، ملائكه هم بلافاصله بعد از پروردگار عالم بيان مي كنند دروغ مي گويي. چرا؟ حضرت حق ادامه مي دهد:«و يقول الله تعالي انما أردت أن يقال فنان قاري فقد قيل ذلك» تو اراده ات اين بود، قصدت اين بود كه بگويند فلاني قاري است. چقدر قشنگ قرآن مي خواند؟ چقدر قشنگ آيات الهي را با صوت خوب با قرائت خوب، مي خواند.
مي خواستي ديگران بگويند: عجب قاري خوبي! اين گرفتاري است. «فقد قيل ذلك» اين هم گفته شد.
سه گروه را اول خدا مي خواند، ديگر خوارتر و ذليل تر از اين نمي شود كه انسان را با اين حال رسوا كنند؛ هم پروردگار عالم بيان بفرمايد:«كذبت» و هم ملائكه بيان كنند:«كذبت»، دروغ مي گويي. درد است. آن قدر ريا پيچيده است كه جدي انسان مي ترسد.
دريك روايت ديگر درباره شهيد مي فرمايند:«ان اول الناس يقضي يوم القيامه عليه رجل استشهد فاتي به فعرفه نعمه فعرفها قال فما عملت فيها قال قاتلت فيك حتي استشهدت قال كذبت و لكنك قاتلت ليقال جريء فقد قيل ذلك» (3)
مي فرمايند: فرداي قيامت، اول كسي را كه در دادگاه الهي محاكمه مي كنند و براي او قضاوت مي شود آن كسي است كه به شهادت رسيده، تعبير، تعبير شهادت است؛ چون همه مي گويند او به شهادت رسيده است. او را مي آورند و خداوند هم از آن نعمت هايي كه به او عطا كرده او را آگاه مي كند و او هم آگاه مي شود شايد يك نعمتش هم همين است كه پروردگار عالم توفيق داد در ميدان نبرد شركت كند. توفيق داد در ميدان جنگ بين حق و باطل شركت كند، مگر همه چنين توفيقي دارند. ما اين همه در دعا و در دعاي عهد مي خوانيم كه باشيم و اگر هم نبوديم، مجدد زنده شويم و با تعبير روايت شمشير كشيده يعني سلاح آماده در راه وجود مقدس آقا، در ركابش با دشمنان دين بجنگيم و بعد هم توفيق شهادت داشته باشيم. مگر اين را نمي خواهيم؟ توفيقي است.
عذاب خواركننده شهيد رياكار
به شهيد هم خدا توفيقي مرحمت كرده پروردگار عالم لطف كرده و نعمت داده، همين شركتش در ميدان جنگ، نعمت بزرگي است.«فاتي به فعرفه نعمه فعرفها» پروردگار عالم نعمت هايي را كه به او داده مي گويد و او هم اقرار مي كند: بله، عجب نعمت بزرگي است! آن هم بهترين نعمت، در راه دين، درمقابل دشمن بجنگد.
منتهي، پروردگار عالم مي فرمايد:«فما عملت فيها» با اين نعمت ها چه كردي؟! او هم جواب مي دهد، مي گويد: خدايا! من در راه تو جنگ كردم، «قاتلت فيك حتي استشهدت» تا اينكه به شهادت رسيدم، حتي نعمت وجود، نعمت دست، نعمت پا، نعمت ايمان، نعمت اسلام، همه اينها را در راه تو خرج كردم.
خطاب مي شود:«كذبت» دروغ مي گويي، «و لكنك قاتلت ليقال جري ء» تو جنگ كردي و مبارزه كرده تا بگويند اين شجاع است، دلير است، بگويند اين رزمنده است، اين دلير است، اين بسيجي است، اين جبهه اي است.
«فقد قيل ذلك» اين هم كه محقق شد، گفتند كه تو دليري، رفت. چه دليري! چه شجاعي! چه شير مردي!
رفت به شهادت هم رسيد! مهم اين است؛ درد دارد، پروردگار عالم دستور مي دهد: او را در حالي كه به صورت افتاده است تا آتش جهنم بكشند.
به قول اولياء تعبير اين است وقتي بيان مي شود انسان را به صورت مي كشند؛ يعني خوارترين و ذليل ترين درد؛ يعني نمي گويند با پاهايت برو، چون داريم در حالت قيامت بعضي ها را همين طور مثل زنداني مي برند. ماموران دوزخ تا به دوزخ او را مشايعت مي كنند، برود. بعضي ها را با غل و زنجير مي برند. بعضي ها را با موي پيشاني شان مي كشند و مي برند. بعضي ها را به صورت مي اندازند، يعني خوار است.
آن كه عمل براي غير خدا انجام بدهد، خوار مي شود. آن وقت است كه مي فهمد جدي جدي مشمول اين آيه شريفه شده است كه: «خسر الدنيا و الاخره ذلك هو الخسران المبين»، دنيايش را خوار كرده است، آخرت هم كه او را در حالي كه به رو افتاده، به صورت، خوار و ذليل مي كشند «حتي القي في النار»، تا اين كه او را در جهنم، در آتش مي اندازند!
اولياء مي گويند: چه ارزشي دارد انسان عملي را براي غير خدا انجام دهد كه عاقبتش اين باشد، خوار بشود. آن وقت نيشخندهاي اهل جهنم مي شود. تو شهيد در راه خدا بودي؟!! تو قاري قرآن بودي؟!! تو بودي كه چنين و چنان بودي؟!!
براي همين اولياء الهي دائم مراقب هستند كه نكند دچار اين مسئله شوند، مي فهمند كه اگر يك موقعي براي غيرخدا كار انجام دهند، تمام است، «خسر الدنيا و الاخره »
نشانه هاي رياكاران
جدي ببينيم اينطور هستيم يا خير. براي اينكه معلوم شود اين گونه هستيم يا خير، خود ختمي مرتبت، محمد مصطفي(ص) مي فرمايند: رياكاران عالم نشانه هايي دارند- اين ريايي كه اين قدر انسان را بيچاره مي كند كه به خالت خواري او را در جهنم ببرند، نشانه هايي دارد- پيامبر عظيم الشان(ص) بيان فرمود: «و أما علامه المرائي فاربعه »(4)
«يحرص في العمل لله اذا كان عنده أحد و يكسل اذا كان وحده»، اولين نشانه اينكه در حضور افراد، در حضور ديگران، خود را حريص به عمل در راه خدا نشان مي دهد، دعايش، چه دعايي! نمازش، چه نمازي! عبادتش، چه عبادتي! اعلان حمايت از دينش، چه حمايتي! جلوي ديگران خود را بر طاعت الهي حريص مي داند.
اما دوم «ويكسل اذا كان وحده»، اما موقعي كه تنها مي شود كسل است. قرآن كريم يكي از نشانه هاي منافقين را هم همين مي داند كه منافقين وقتي در خلوت هستند، كساني اند كه كسل در عمل و عبادت هستند، حال عبادت ندارند، نمازشان را نمي خوانند، نماز خوب نمي خوانند، دعايشان ديگر دعا نيست، در حالي كه اولياء الهي در خلوت غوغايند، آنچه كه در جلوت است، چندين برابرش در خلوت است. آنچه كه در جلوت هستند، چندين برابرش در خلوت!
و علامت ديگر اين است: «و يحرص في كل أمره علي المحمده »، هر كاري كه در آن ستايش باشد شيفته آن مي شود. بگويند: به به! فلاني را ببين!از او تقدير كنند! از او تشكر كنند! اسمش را بياورند! بگويند: فلاني هم در اين امر خير شريك بود! او را ستايش كنند! در آن كار سريع جلو مي آيد. بگويند: فلاني را ببين چقدر دست خير است! اما اگر يك بار اسمش را اعلان نكنند، مكدر مي شود، من بودم زحمت كشيدم، من بودم براي انقلاب چه كردم، دائم من من مي كند! نشانه هاي رياكار اين است: عملي را كه براي آن حريص است، عملي است كه در آن حمد و ستايش باشد. اگر اين بود، تمام است.
اما آخرين نشانه اين كه مي فرمايند: «و يحسن سمعته بجهده»، كه اين هم يكي از گرفتاري هاست كه عملش را ظاهرسازي مي كند. يعني در ظاهرسازي تلاش زياد مي كند كه ظاهر خوبي نشان دهد. اولياء ما باطنشان هزار برابر از ظاهر بهتر است.
ضرورت داشتن باطن بهتر از ظاهر
البته يك موقع فريب نخوريم، شيطان فريب مي دهد، عجيب هم فريب مي دهد، يك موقعي اتفاقاً از همين روايت استفاده مي كند، چه مي گويد؟ مي گويد: اگر ظاهرت، ظاهر انسان هاي مؤمن باشد، مي گويند: تو اهل ريا هستي. شيطان فريب مي دهد. مي گويد: عيبي ندارد قلبت پاك باشد، اگر ظاهرت هم چنين و چنان بود، اشكال ندارد. اين فريب شيطان ملعون است.
منظور روايت اين نيست كه انسان ظاهرش را طور ديگري كند، خير، بلكه منظور اين روايت شريفه اين است؛ باطنت بايد بهتر از ظاهرت باشد و الا انسان بايد ظاهرش را ظاهر دين قرار بدهد. آنچه كه پيغمبر اكرم(ص) و حضرات معصومين(ع)، بيان كردند، آنگونه باشد، هر چه دين مي گويد، نوع پوشش، نوع صورتش، نوع راه رفتنش، نوع نشست و برخاستش، همه بايد بوي دين بدهد.
يك موقع فريب شيطان ملعون را نخوريم كه بگويد: ببين اين روايت هم بيان فرمود كه يك عده از نشانه هاي اهل ريا اين است كه ظاهر خوبي دارند، خير، ملاك اين است: آنهايي كه ظاهرشان را خوب نشان مي دهند اما خداي ناكرده باطنشان بهتر از آن ظاهر نيست، ملاك اين است والا ظاهر انسان بايد بسيار عالي و ديني باشد.
يك نشانه اي را مولي الموالي(ع) مي فرمايند عجيب است، مي فرمايند: نشانه رياكار اين است كه «و يزيد في العمل اذا اثني عليه»(5) موقعي كه ستايشش مي كنند، عملش را زياد انجام مي دهد. آن عمل زياد مي شود. اين نشانه هاي رياست.
ببينيم آيا واقعا ما براي ستايش عمل مي كنيم يا فقط براي خداست. اگر ديگران، عالم و آدم گفتند: به به، عجب انساني! اصلا تكان نخورد و كارش هم بيشتر شود منتهي نه به خاطر آن به به گفتن، بلكه به خاطر اينكه براي خدا كار كنيم.
«وينقص منه اذا لم يثن عليه» اما موقعي كه ديگر از او تعريف نكنند و تمجيدش نكنند، كم مي شود. تا موقعي به دين و مردم خدمات مي رساند كه از او تجليل كنند، ثنا باشد. اما اگر تجليل نشد، نه.
مردان خدا، گمناماني هستند كه فقط براي خدا، ثنا و تجليل را نمي خواهند و اين نشانه هاست كه بايد انسان مواظب باشد.
از وجود مقدس امام محمد باقر(ع) سؤال كردند: آقاجان! يك موقع ما يك كاري را انجام مي دهيم، ما نمي خواهيم از ما ستايش كنند اما از ما ستايش مي شود ولي در درونمان هم خوشحال مي شويم، چه كنيم؟
حضرت مي فرمايند: خوشحالي ظاهري ملاك نيست. اگر اين كار را جدي، خوب براي خدا انجام داده، عيبي ندارد. يعني اين هم هست، بالاخره در انسان يك فرح دروني هست.
اين روايت شريف مي فرمايد: «لما سئله زراره [عن زاره عن ابي جعفر ع قال: سألته] عن الرجل يعمل الشيء من الخير فيراه انسان فيسره ذلك»(6) حضرت فرمودند: «لاباس ما من احد الا و هو يحب ان يظهر له في الناس الخير اذا لم يكن صنع ذلك لذلك». مي فرمايند؛ عيبي ندارد، مردم بالاخره دوست دارند كار نيكشان معلوم شود. به شرط اينكه آن كاري كه انجام دادي براي خشنودي ديگران كه تعريف كنند و تو خوشحال شوي، نباشد. اگر براي اين نباشد، منعي ندارد.
اين هم براي اينكه انسان آرام شود و نگويد پس چه شد؟! اگر اينطور باشد كه گرفتاريم.
يكي از دوستان بيان مي كرد شما با بيان بحث ريا وضع ما را به هم ريختيد، ديگر گرفتار شديم، نمي دانيم چه ريا هست، چه ريا نيست؟ ديگر از اين لحظه به بعد مي ترسيم. البته خود ترسش خوب است ولي نه از اين باب كه براي انسان يأس بياوريد.
يك راه زيبا براي مبتلا نشدن به ريا
اما اگر مي خواهيم بدانيم چگونه مبتلا نشويم، يك راه خوبي را اولياء خدا گفتند. به اين راه خوب، توجه كنيد. اولياء خدا مي گويند: ياد بياوريد كه فقط دوست خوب شما خود خدا و حضرات معصومين(ع) و بندگان مقرب حضرت حق هستند و ياد بياوريد هرچه دوست در دنيا داريد، يك روزي از آنها جدا مي شويد.
مي آيند، تا دم مرگ با تو هستند يا تا لب قبر با تو هستند اما ديگر دوستان جدا مي شوند. كو همسر باوفا؟ رفت. موقعي كه لحد را گذاشتند، خاك را ريختند، به ساعتي نمي گذرد، براي همين گفتند: بنشينيد كنار قبر تا غروب قرآن بخوانيد، به او آرامش بدهيد؛ اما معمولا اينطور نيست. زود سوار اتوبوس ها و ماشين ها مي شوند كه برويم فلان رستوران ناهار منتظر هستند. ديگر خاك را مي ريزند و مي روند. كجايند فرزندان عزيزت؟ كجايند دوستان عزيزت؟ آن رفقاي صميمي كجا رفتند؟ تنها مي گذارند. چاره اي نيست، همه مي روند.
مي گويند: اگر مي خواهيد مبتلاي به ريا نشويد يا بياوريد آنهايي كه مي خواهيد برايشان اين عمل را انجام بدهيد، يك روزي از شما جدا مي شوند. تمام شد. پس عمل را براي كسي انجام بدهيم كه جدا كه نمي شويم، هيچ، بلكه مي خواهيم پيشش برويم «انالله و اناليه راجعون» (بقره/ 651).
اگر اين را انسان دائم ياد بياوريد، بداند رفقا مي روند، دوستان تمام شد، همسر تمام شد، فاميل تمام شد، بچه ها رفتند، اگر از همين الان بدانيم كه ما تنهاييم، اولياء مي گويند اينطور گرفتار نمي شويم.
لذا اولياء ما وقتي در حال عبادت مي رفتند ديگر كاري نداشتند اطرافشان جمعيتي هست يا نيست، اصلا نمي ديدند، چون با مردم هستند، با همين مردم معاشرت مي كنند اما مي دانند همين مردم ديگر نيستند، ديگر تمام است. با همسر هستند اما دائم به خودشان مي گويند: مي دانم يك روزي فراق من و اين همسرم است. مي دانم اين دلبندانم، دلبند نيستند، تمام مي شوند، فراق است، اين را دائم به خودشان تذكر مي دهند.
كسي كه دائم بداند هيچ كسي ديگر برايش نمي ماند، ديگر چه زماني ريا مي كند؟ چه زماني عمل براي غير او انجام مي دهد؟!
اين را امتحان كنيد، خيلي نسخه قشنگي است. نسخه هايي دادند اما به نظر من زيباترين نسخه اي كه اولياء خدا از جمله آن مرد الهي و عظيم الشأن، شيخ مفيد عزيز دادند، اين است.
به محضر مباركشان عرضه داشتند: آقاجان! عزيز دل امام زمان! چه كنيم كه مبتلاي به ريا نشويم؟ فرمودند: هميشه بايد بداني تنها مي شوي. كسي كه تنها مي شود كجا ديگر عملش را براي ديگران انجام مي دهد؟!
اگر از الان بدانيم از هم جدا مي شويم، در بين مردميم، گاهي مي گوييم مي خنديم، لبخند مي زنيم، حال هم را مي پرسيم اما در همان حال انسان بداند من با اين نيستم، من جدا مي شوم، منم و عملم و خداي خودم. ديگر كي مي آيد ريا كند؟ اگر اين را دائم به خودش تذكار دهد، به نظر من بهترين نسخه است، عجيب اين نسخه اثرگذار است. مي فهمم بايد براي كسي عملي را انجام بدهم كه بدانم هميشه با من است اما نمي بينم.
يادآوري وانفساي محشر
و جالب اين است يك نسخه ديگري هم دادند، گفتند: قيامت را ياد آوريد كه هر كس مشغول به خود است. فرداي قيامت كسي، كسي را نمي بيند.
روايات مي گويند: انبياء صدا مي زنند: وانفسا! جز حبيب خدا كه صدا مي زند: وا امتا! جايي كه انبياء صدا بزنند وانفسا، حال ما معلوم است. آن موقعي كه وقتي يك عده مي آيند، همه از قبرها سر بيرون مي آورند. حضرت اسرافيل(ع) مجدد بر صورش مي دمد، همه زنده مي شوند، يك عده برهنه هستند، كفن ندارند. يك عده از خجالت با دست عورت خود را مي پوشانند. يك عده مي گويند آن قدر مست هستند، با يك وضعيت بد كه نمي فهمند چه خبر است، اصلا كسي به كسي نيست، غوغايي است. محشر همين است. صحراي محشر كه مي گويند همين است. هر كس به حالش خودش است. همه مي ترسند، در چنين وانفسايي.
آيا مي ارزد انسان عملش را براي اين مردم انجام دهد؟
لذت عمل براي خدا
آيت الله قاضي آن عارف عظيم الشأن، شاگرد مرد الهي آيت الله ملاحسينقلي همداني به نقل از ايشان فرمودند: اگر يك مقدار پرده بالا زده شود ببيني در عمل براي خدا چه ثوابي برايتان نهاده اند، چه خبر است را خبر نداريد. گفتند: اگر اين پرده يك مقدار بالا برود از شوق، جان به جان آفرين تسليم مي كنيم. زنده نمي مانيم! چه خبر است چه اجري، چه مزدي، چه مي دهند؟! آيا ارزش دارد اين عمل براي خدا را انسان با عمل براي مردم معامله كند و بفروشد؟ آن هم با صورت بكشند و انسان خوار و ذليل به جهنم وارد شود؟ عمل براي خدا اين است عمل براي خدا دنيايت را نوراني مي كند عمل براي خدا آخرتت را نوراني تر از دنيايت مي كند. عمل براي خدا عزت آور است. در دنيا و آخرت عمل براي ديگران ارزشي ندارد. چون ديگران كه در قبر نيستند. تنهاييم. ديگران رفيق نيمه راهند، رفيق تا قبرند.

1- بحارالانوار، ج 69، ص 530، باب 611
2- نهج البلاغه، خ 28
3- منيه المريد، ص 431
4- بحارالأنوار، ج1، ص 121، باب 4
5- شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، ج2، ص081
6- اصول كافي، ج2، ص792
 


«زهد» در توليد يا مصرف؟

رضا شريف زاده
«زهد» يكي از واژگان مقدس اسلامي و از فضايل اخلاقي انسان است كه همه انسان ها بدان گرايش عقلاني دارند و آن را به عنوان يك كمال و فضيلت ارزشمند دوست مي دارند و نيكو مي شمارند. در همه ملت هاي جهان با هر مذهب و مسلك و مليت مي توان واژه اي معادل را يافت كه دلالت بر فضيلت زهد دارد. در مذاهب شرق دور از كنفوسيوسي گرفته تا جين و سيك و هندويي و بودايي تا مسالك سرخ پوستي تا شرايع ابراهيمي و مسيحي و يهودي و اسلامي، زهد، واژه اي مقدس و فضيلت برتر آدمي است.
اما واقعا زهد چيست؟ از نظر اسلام و آموزه هاي وحياني، زهدي كه فضيلت و مقدس و ارزشمند است، چه معنا و مفهومي دارد؟ حقيقت زهد چيست؟ آيا زهد به معناي دنياگريزي است يا به معناي بي رغبتي و بي ميلي به زخارف دنيوي و جمع آوري و كنزاندوزي و مال اندوزي؟
به سخني ديگر كه مرتبط با سال توليد ملي و جهاد اقتصادي باشد، آيا زهد در بخش توليد است يا مصرف؟ مكاتب انساني يا الهي از جمله اسلام چه معنايي از زهد را در نظر دارند؟ معنا و مفهوم واقعي و حقيقي اين فضيلت چيست؟ مقاله حاضر در پي واكاوي اين معنا است.
¤ ¤ ¤
دنياگرايي و دنياگريزي ناپسند
از نظر آموزه هاي اسلام همان اندازه كه دنياگرايي، مذموم و ناپسند است، دنياگريزي نيز زشت و ناپسند است؛ زيرا انسان در دنيا مي تواند با سعي و كار به آن مقام و مرتبتي برسد كه لايق و شايسته اوست. دنيا بهترين جا براي رسيدن به كمالات است. انسان در هيچ منزلي چون منزل دنيا نمي توانست حقيقت خلافت الهي خود را كسب كند. از اين رو خداوند انسان را در قرارگاه دنيا قرار داده تا با استفاده از متاع و مواهب آن خود را براي ابديت چنان بسازد كه شايسته اوست. (بقره، آيه 36؛ انعام، آيه 98؛ اعراف، آيه 24)
انسان ها بايد قدر نعمت دنيا و زندگي در آن را بدانند و به درستي از اين فرصت تكرار نشدني عمر استفاده كنند (مومنون، آيه 100) انسان در زندگي دنياست كه مي تواند لقاي الهي را درك كند و از طريق عبوديت به كمال برسد و يقين شهودي و صفات الهي را درك كند و در خود ظهور بخشد (ذاريات، آيه 56؛ حجر، آيه 99) و خدايي و رباني شود. (آل عمران، آيه 79).
اينكه انسان در گوشه اي بخزد و به عنوان دنياگريزي تنبلي كند و تلاش و سعي نداشته باشد، در حقيقت نه تنها به مسئوليت انساني خود كه آباداني زمين است، نپرداخته (هود، آيه 61) و خلافت الهي را انجام نداده است (بقره، آيه 30) بلكه مسير كمالي لقاي الهي را به درستي در صراط مستقيم ايمان و عمل صالح نپيموده است.(انشقاق، آيه 6)
آموزه هاي اسلامي به شدت به مبارزه با دنياگرايي پرداخته است. از نظر اسلام دنياگرايي به اين معني است كه انسان هدف آفرينش را فراموش كرده و از آن غافل شود و به جاي تلاش براي ابديت، خود را به زخارف دنيوي و زينت هاي آن دلخوش دارد و به گردآوري و جمع مال بينديشد و گمان كند كه سعادت و جاودانگي در جمع ثروت و مال اندوزي است. به عبارت ديگر تمام فكر و ذكر او جمع مال و ثروت براي رفاه و آسايش و خوشگذراني و از اين قبيل امور باشد.
درباره زندگي و سبك زندگي در دنيا كه موجب غفلت از آخرت است، از نظر اسلام و آموزه هاي آن ناپسنداست.
البته بايد دانست هرگز در اسلام، كار و تلاش و توليد ثروت و فعاليت هاي اقتصادي به عنوان دنياگرايي معنا نشده است؛ بلكه فعاليت هاي اقتصادي در كنار مسائل اعتقادي و باورهاي ديني، به عنوان يك ارزش در دستور كار قرار دارد و خداوند از اهل ايمان و تقوا خواسته است كه ضمن اخلاص و ايمان و اعتقاد به آفريدگاري و پروردگاري خداوند، به كارهاي نيك كه همان توليد در چارچوب خلافت الهي و عدالت است بپردازند تا هم ايمان خود را به خدا نشان دهند و هم خلافت الهي و مأموريت و تكليف خود را انجام دهند. (بقره، آيات2 و 3)
از نظر اسلام يكي از وظايف و مسئوليت هاي هر مومني در قبال ديگران كه عقل نيز آن را بيان كرده، انفاق است. بي گمان انفاق بدون توليد، شدني نيست. تا انسان چيزي را توليد نكند و فعاليت اقتصادي نداشته باشد نمي تواند زكات مال كه يك وظيفه انساني و اخلاقي و شرعي است را بپردازد. زكات بخشيدن از مالي است كه با توليد و كسب و كار به دست آمده است. بنابراين، وظيفه انسان اين است كه توليد و كار كند و بخشي از فرآورده هاي توليدي خويش را به ديگران ببخشد و دستگير بينوايان و فقيران و سائلان باشد.
زهد به معناي قناعت در مصرف
با نگاهي به آموزه هاي اسلامي كه رهبانيت و گوشه نشيني در جهت عبادت محض را نادرست دانسته (حديد، آيه27) و پيامبر(ص) به صراحت فرموده است: لارهبانيه في الاسلام، در اسلام رهبانيت نيست، مي توان دريافت كه زهد نمي تواند به معناي مشغول شدن به نماز و روزه و مانند آن و بيكاري و فرار از فعاليت هاي اقتصادي كه در حكم جهاد و از مصاديق عبادت است باشد؛ چرا كه حتي اگر فعاليت اقتصادي و توليد يك عبادت نباشد كه هست، دست كم مقدمه عبادات چندي چون زكات و خمس و انفاق و صدقات مالي و اطعام و مانند آن است كه به عنوان مقدمه واجب، واجب خواهد شد.
بنابراين، هرگونه تنبلي و بيكاري و عدم توجه به فعاليت هاي اقتصادي به ويژه توليدي به معناي امر خلاف شريعت و عقل خواهد بود؛ زيرا شريعت اسلام، اموري را به عنوان واجب بيان كرده كه متوقف بر توليد و فعاليت هاي اقتصادي است. از اين رو، حتي اگر فعاليت اقتصادي و توليدي را يك عبادت محض ندانيم كه مي دانيم به شرايط اينكه نيت و حسن فاعلي و اخلاص در آن رعايت شود، به عنوان مقدمه واجبات مالي ديگر، واجب مي شود.
اصولا زهد به معناي بي رغبتي به دنيا و ماديات آن است؛ به اينكه انسان گرايش به دنيا نداشته باشد و حب و دوستي آن در جانش رسوخ نكند و او را به خود مشغول ندارد و از خدا و آخرت بازندارد. حتي مي توان زهد را به معناي انجام واجبات و ترك محرمات دانست؛ زيرا كسي به واجبات عمل مي كند و از محرمات پرهيز مي نمايد كه علاقه اي به دنيا نداشته باشد و بتواند به سادگي از علايق مادي دنيوي بگذرد به قول شاعر:
زهد آن نيست كه تو صاحب چيزي نشوي
زهد آن است كه چيزي نشود صاحب تو
حضرت فاطمه(س) مي فرمايد: ازهد الناس من ترك الحرام، اشد الناس اجتهادا من ترك الذنوب، زاهدترين مردم كسي است كه حرام را وانهد، كوشاترين مردم تارك گناهان است. (تحف العقول، ص 519) اميرمومنان علي(ع) زهد را در آيه 23 سوره حديد مي داند و مي فرمايد: زاهد، همه غمها و شادي هاي دنيا را از دل خود بيرون كرده نه به چيزي كه از دنيا به او برسد شاد مي شود و نه از چيزي كه از دست او بيرون رود محزون مي گردد. پس او هميشه در استراحت و آرامش است.
براساس آموزه هاي وحياني قرآن و اسلام، زهد در توليد و فعاليت هاي اقتصادي نيست، چرا كه خداوند انفاق و زكات را به عنوان يك عبادت در كنار نماز قرار داده است (بقره، آيه 3، مائده، آيه 55 و آيات ديگر) بلكه زهد در مصرف معنا مي يابد. به اينكه انسان از توليدات و ثروت و سرمايه و مالي كه از طريق فعاليت هاي اقتصادي به دست مي آورد به مقدار مورد نياز مصرف كند و بقيه آن را در راه خدا انفاق كند و به فقيران و نيازمندان و بينوايان و مساكين و سائلين بدهد.
بنابراين، زهد را بايد در قناعت و صرفه جويي در مال و بي رغبتي به ماديات دانست نه در حوزه توليد و فعاليت هاي اقتصادي كه اصولا وظيفه انسان در روز است كه دنبال فعاليت هاي اقتصادي باشد و از فضل الهي در رزق و روزي بهره مند شود. (نحل، آيه 14، اسراء، آيه 66، قصص، آيه 73 و آيات ديگر)
تفاوت زاهد و راهب
شهيد مطهري(ره) در بيان تفاوت هاي زاهد و راهب مي گويد: «زاهد و راهب هر دو از تنعم و لذت گرايي دوري مي جويند ولي راهب از جامعه و تعهدات و مسئوليت هاي اجتماعي مي گريزد و آنها را جزء امور پست و مادي دنيايي مي شمارد و به صومعه و دير و دامن كوه پناه مي برد، اما زاهد به جامعه و ملاك هاي آن و ايده هاي آن و مسئوليت ها و تعهدهاي آن رو مي آورد. زاهد و راهب هر دو آخرت گرايند، اما زاهد، آخرت گراي جامعه گراست و راهب، آخرت گراي جامعه گريز. در لذت گريزي نيز اين دو در يك حد نمي باشند، راهب، سلامت و نظافت و قوت و انتخاب همسر و توليد فرزند را تحقير مي كند اما زاهد، حفظ سلامت و رعايت نظافت و برخورداري از همسر و فرزند را جزء وظيفه مي شمارد. زاهد و راهب هر دو تارك دنيايند اما دنيايي كه زاهد آن را رها مي كند سرگرم شدن به تنعم و تجمل و تمتعات و اين امور را كمال مطلوب و نهايت آرزو دانستن است، ولي دنيايي كه راهب آن را ترك مي كند كار، فعاليت و تعهد و مسئوليت اجتماعي است. اين است كه زهد زاهد برخلاف رهبانيت راهب در متن زندگي و در بطن روابط اجتماعي است و نه تنها با تعهد و مسئوليت اجتماعي و جامعه گرايي منافات ندارد بلكه وسيله بسيار مناسبي است براي خوب از عهده مسئوليت ها برآمدن.» (سيري در نهج البلاغه، ص 221)
امامان معصوم(ع) مانند اميرمومنان(ع) كه زاهدترين انسانها بودند، خودكار مي كردند و به توليد اقتصادي مي پرداختند. باغداري و كشاورزي و دامداري و تجارت شيوه معصومان(ع) بود؛ چنان كه گاه به برخي به اصطلاح اهل تصوف و زهد باطل به امامان(ع) طعنه مي زدند كه داستان امام باقر(ع) معروف است.
آن حضرت در برابر آفتاب سوزان حجاز، بيل به دست گرفته، در مزرعه خود كشاورزي مي كرد و مي فرمود: اگر در اين حال پروردگار خود را ملاقات كنم خوشوقت خواهم بود، زيرا به كد يمين و عرق جبين آذوقه و معيشت خود و خانواده ام را تامين مي كنم.
علي بن ابي حمزه گويد: روزي امام موسي بن جعفر(ع) را ديدم كه در مزرعه اش كار مي كرد و از سختي كار، سر تا پا در عرق فرو رفته بود. عرض كردم: مگر كارگران كجايند كه شما خود كار مي كنيد؟ فرمود: آن كس كه از من و از پدرم بهتر بود به دست خويش در مزرعه اش كار مي كرد! گفتم: او كه بود؟ فرمود: پيغمبر(ص) و اميرالمومنين(ع)، و نيز همه پدرانم به دست خود كار مي كردند و اين روش پيامبران و اوصياي آنان و بندگان شايسته خدا است.
محمدبن منكدر گويد: امام باقر(ع) را ديدم كه (از خستگي كار در باغ خود و ضمنا شايد به سبب آنكه بدن حضرت هم سنگين بوده است) به دو تن از غلامان خود تكيه زده و از باغ بر مي گشت. بر ايشان سلام كردم. حضرت نفس زنان و عرق ريزان سلام مرا پاسخ داد. عرض كردم: خدا شما را سلامت دارد اگر بدين حال كه در طلب مال دنيا مي باشيد مرگتان فرا رسد چه خواهي كرد؟ حضرت دستش را از دست غلامان به درآورد و تكيه داد و فرمود: اگر در اين حال بميرم در حالي مرده ام كه به عبادتي از عبادات خدا مشغولم، زيرا با اين عمل، خويشتن را از تو و از مردم بي نياز مي سازم. آري از آن بيم دارم كه خداوند مرا در حال معصيتي ببيند. گفتم: خدا تو را رحمت كند. خواستم ترا پندي دهم، ولي تو مرا موعظه نمودي.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14