(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 25 تير 1391 - شماره 20256

تحريم ايران؛ تكرار يك بازي كودكانه
تحليل فاكس نيوز از نتيجه 30 سال تحريم ايران
ايران و آمريكا؛ ديروز امروز فردا
نظريه پرداز روابط بين الملل: ايران هسته اي ضامن ثبات منطقه


تحريم ايران؛ تكرار يك بازي كودكانه

محمدرضا عشوري مقدم
«كاترين اشتون» مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا همزمان با آغاز تحريم ها برضد صنعت نفت ايران، در يك موضع گيري جالب اعلام كرد به دليل به نتيجه نرسيدن مذاكرات هسته اي، تحريم هاي جديد بر ضد تهران اعمال شده است. چنين اظهاراتي در فضاي تبليغاتي غرب شايد باوركردني باشد؛ اما واقع امر آن است كه ايران و غرب بيش از هر زمان ديگري به توافقات متعدد در مذاكرات خود به ويژه در بغداد دست يافته اند. در رابطه با مواضع غرب در قبال تحريم هاي ضدايراني جديد چند نكته در اشاره به اوضاع سوريه و تحولات منطقه و پرونده هسته اي ايران شايان ذكر است:
1. فارغ از تحريم هاي چندين دهه اي ضدايراني غرب و اهداف استعماري پشت پرده اين تحريم ها، بر همگان واضح است كه تحريم هاي اخير به شدت با پرونده هسته اي ايران گره خورده است. آمريكايي ها و صهيونيست ها بارها اعلام كردند كه براي عقب نشيني تهران از مواضعش در قبال پرونده هسته اي بايد تحريم ها بر ضد اين كشور افزايش يابد.
در مذاكرات مسكو تلاش شد تا دو طرف، درخواست هاي خود را به طرف مقابل ديكته كنند؛ اما مذاكرات مسكو نشان داد كه آمريكايي ها هيچ طرح سياسي مستدل و جامعي در اختيار ندارند كه به يك توافق حقيقي در پاي ميز مذاكره منجر شود. برخي از تحليل گران معتقدند هنگامي كه مذاكرات هسته اي ايران و گروه 1+5 موفقيتي نداشته باشد اين به معناي حركت به سمت جنگ و حمله نظامي است و البته مخالفان نيز عقيده دارند تا زماني كه مذاكرات هسته اي پا برجا باشد و دو طرف براي رسيدن به يك نتيجه قابل قبول و منطقي تلاش كنند، بحث مربوط به جنگ و حمله نظامي عليه ايران منتفي است.
آنچه معمولاً در شيوه مذاكرات ديپلماتيك مدنظر است آن است كه امكان دارد دو طرف مذاكره كننده، يك قدم به عقب بروند؛ ولي در مذاكرات بعدي دو يا سه قدم به جلو حركت كنند. غربي ها مدت هاست كه در پرونده هسته اي ايران، نمونه مذاكرات دهه نود خود با ويتنام يا شيوه ديپلماتيك هفت ساله با معمر قذافي و در نتيجه توقف برنامه هاي هسته اي اين كشور را سرلوحه برنامه هاي خود در مذاكره با ايران قرار داده اند. در واقع فشارهاي اقتصادي و تحريم نفتي ايران به موازات انجام مذاكرات هسته اي، شيوه ديپلماتيك و صلح آميز غرب در برابر ايران براي حل بحران هسته اي اين كشور است. آمريكا و اتحاديه اروپا به دنبال آن هستند تا با اعمال فشارهاي بيشتر اقتصادي عليه ايران و جلوگيري از فروش نفت ايران به ديگر كشورهاي جهان شرايط را به گونه اي رقم بزنند كه تهران در مذاكرات هسته اي با 1+5 درخواست هاي غرب را براي توقف عمليات غني سازي اورانيوم و گشودن درهاي تأسيسات هسته اي و پايگاه هاي نظامي به روي بازرسان آژانس بپذيرد.
واشنگتن به خوبي مي داند كه ايران ممكن است سطح غني سازي اورانيوم خود را به 60يا احتمالاً به 95 درصد برساند. سطحي از غني سازي كه مي تواند براي توليد سوخت مورد نياز راكتور پزشكي و يا تامين نيروي زيردريايي هاي هسته اي نيز مورد استفاده قرار گيرد. آمريكايي ها از آن هراس دارند كه ايران ممكن است تأسيسات هسته اي زيرزميني فردو در قم را نيز تكميل كند و با سرعت دادن به روند نصب دستگاه هاي سانتريفيوژ فردو پرونده هسته اي خود را وارد مرحله جديدي كند كه اصلاً خوشايند آنها نخواهد بود.
از سوي ديگر، آنچه طي روزهاي اخير به شدت مطرح است بستن تنگه هرمز از سوي ايران به عنوان يك حركت تلافي جويانه است. تنگه هرمز يكي از كليدي ترين گذرگاه هاي آبي در جهان است كه نفتكش هاي كوچك و بزرگ زيادي از آن عبور مي كنند و سوخت مورد نياز جهان را از اين مسير حمل مي كنند. براي دولت اوباما رئيس جمهور آمريكا كه افزايش قيمت نفت و همچنين قيمت بنزين مشكل ساز شده است، بسته شدن تنگه هرمز يعني فاجعه اي كه مي تواند به اقتصاد آمريكا به شدت آسيب برساند. استراتژيست هاي آمريكايي به اين نكته باور دارند كه حتي اگر ايران نتواند تنگه هرمز را ببندد مي تواند امنيت نفتكش ها و كشتي هاي باري در تنگه هرمز را به خطر بيندازد.
الگوي رفتاري ايران و غرب در ده سال گذشته در ارتباط با موضوع هسته اي، به طور شفاف نشان مي دهد هنگامي كه يك طرف فشار خود را بر طرف مقابل بيشتر مي كند، طرف مقابل نه تنها پا پس نمي كشد؛ بلكه اقدامي تلافي جويانه نيز انجام مي دهد. به گفته يكي از پژوهشگران انستيتو خاورميانه واشنگتن، اين الگو همانند بازي هاي كودكانه در مهد كودك است كه بچه ها مي گويند اين به آن در.
شايد اظهارات خانم كلينتون وزير امور خارجه آمريكا در رابطه با مذاكرات هسته اي ايران و غرب قابل ملاحظه باشد. وي پس از مذاكرات مسكو مدعي شد ايران در مذاكرات مسكو شكست خورده است. استدلال كلينتون اين بود كه ايران در مسكو به دنبال اختلاف افكني در ميان كشورهاي غربي بوده و ما توانستيم جلوي اين اقدام ايران را بگيريم. گويي اساساً اين تهران بوده كه اين بار ابتكار را در دست داشته و غربي ها بايد نقش دفاع كننده را ايفا مي كردند. به خوبي قابل ملاحظه است كه با اين اوصاف، گروه مذاكره كننده غربي از مواضع سابق خود يك گام عقب نشسته است.
2. نشست گروه تماس در ژنو شايد مهم ترين نشستي بود كه در رابطه با اوضاع كشور بحران زده سوريه تاكنون برگزار شد. هرچند شركت كنندگان اين نشست به توافقاتي دست يافتند؛ اما به نظر مي رسد ائتلاف غربي- عربي به اهداف واقعي خود از اين نشست نرسيد. آنچه غربي ها پيش از اين بر آن اصرار داشتند گزينه «حمله نظامي به سوريه» بود؛ اما آنچه در ژنو مطرح شد شايد نوعي عقب نشيني از مواضع گذشته غربي ها به حساب مي آيد. توافقي كه اين بار صورت گرفت توافق بر روي «تشكيل دولت وحدت ملي» بود، توافقي كه البته اختلاف نظر شديد اعضاي اين نشست را نيز در پي داشت. در اين طرح كه از سوي كوفي عنان مطرح شد عوامل حكومت فعلي سوريه نيز مي توانند در دولت آشتي ملي حضور داشته باشند؛ اما غربي ها اصرار داشتند كه اساساً با هرگونه مشاركت بقاياي حكومت بشار اسد در قدرت مخالف اند. در واقع، غربي ها در اين نشست به دنبال طرح «بركناري بشار اسد از قدرت» بودند نه دولت ائتلافي، امري كه با حضور روسيه و چين عملا ًاز دستور كار خارج شد.
هرچند به نظر مي رسد كه اين طرح آقاي عنان نيز موفقيت آميز نباشد؛ اما بايد به اين نكته توجه داشت كه غربي ها ديگر آن مواضع قبلي خود را دنبال نكردند و گزينه نظامي، به گزينه دولت انتقالي يا به عبارتي دولت ائتلافي آشتي ملي تغيير يافت.
3. با افزايش مطالبات اسلامخواهانه و موج فزاينده بيداري اسلامي در منطقه به نظر مي رسد غربي ها، ديگر معادلات منطقه اي را به سود خود نمي بينند. اعترافات پي در پي دولتمردان غربي مبني بر پايان خوش اين انقلاب ها به سود جمهوري اسلامي ايران، مؤيد آشكاري بر اين مدعاست. به قدرت رسيدن اسلام گرايان در مصر و تونس و تغيير توازن قوا در منطقه به سود ايران، غربي ها را بر آن داشته تا ابزارهاي فشار برضد جمهوري اسلامي را تشديد كنند. شايد تحولات اخير خاورميانه و شمال آفريقا قاعدتاً نتواند نسبت به كاهش فشار ناشي از تحريم ها بر اقتصاد ايران، نقش مثبتي ايفا كند، با اين حال چالش هاي ژئوپليتيك جديد ازجمله اثرگذاري احتمالي تحولات اخير خاورميانه بر اوضاع اجتماعي اقتصادي كشورهاي اروپايي و آمريكايي، ممكن است در طولاني مدت حتي فضاي مانور جديدي را براي اقتصاد ايران فراهم آورد.
از سوي ديگر، هرچند تحريم ها بر ضد صنعت نفت ايران مدت هاست كه در دستور كار قرار گرفته، اما به نظر مي رسد كه غربي ها و صهيونيست ها، امروز خود را بيش از هر زمان ديگري نيازمند به اين تحريم ها مي بينند. به بن بست رسيدن مذاكرات و ادامه فعاليت تأسيسات هسته اي ايران، شكست سناريوي سقوط دمشق و روند اصلاحات سياسي در سوريه و همچنين تحولات اخير در كشورهاي عربي و بيداري ملت هاي مسلمان منطقه موجب شده است تا غربي ها به شدت گزينه اعمال فشار بر ضد ايران را دنبال كنند. امري كه همان گونه كه پيش از اين نيز ذكر شد بي شباهت به يك بازي كودكانه تكراري از سوي غربي ها نيست، بازي اي كه البته ممكن است هميشه به همين منوال ادامه نيابد و در طولاني مدت پيامدهاي غيرقابل جبراني براي آنان در پي داشته باشد.
 


تحليل فاكس نيوز از نتيجه 30 سال تحريم ايران

يك شبكه آمريكايي در گزارشي با اشاره به تحريم هاي غرب به ويژه آمريكا عليه برنامه هسته اي ايران تصريح كرد كه هيچ گونه از تحريم هاي يكجانبه يا چندجانبه نتوانسته ايران را منزوي كند.
به گزارش شبكه فاكس نيوز، از زمان پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، مقامات اين كشور دو مرتبه مواضع افراطي آمريكا را تحت نظر قرار داده اند تا جريان را وارونه كنند.
بر اساس اين گزارش، مقامات ايران، گروگان هاي آمريكا را پس از 444 روز در اولين روز از رياست جمهوري «رونالد ريگان» آزاد كردند. در هفته ها و ماههاي بعد از آن، مقامات دولت كارتر مصاحبه هايي را انجام دادند و مقاله ها و كتاب هايي نوشتند كه در آنها مدعي شدند كه مسئله كليدي در آزادي گروگان ها در واقع پافشاري بر ديپلماسي بوده است. تيم كارتر هرگز از اصرار بر ديپلماسي كوتاه نيامدند.
فاكس نيوز سپس در خصوص تأثير ديپلماسي و ديگر اقدامات در آزادي گروگان هاي آمريكا نوشت كه «پيتر رادمن» مشاور سابق«هنري كيسينجر» ديد متفاوتي به اين قضيه داشت و در مقاله اي در سال 1981 تصريح كرد كه «پافشاري بر ديپلماسي» نقش اندكي در آزادي گروگان ها داشت و آنچه كه محاسبات ايران را تغيير داد، حمله عراق به ايران بود زيرا هزينه ادامه انزواي ايران با نگه داشتن گروگان هاي آمريكايي بسيار سنگين مي شد.
بر اساس اين گزارش، پس از گذشت بيش از 30 سال از انقلاب اسلامي ايران، هيچ گونه تحريم هاي يكجانبه يا چندجانبه نتوانسته ايران را به اندازه سال 1981 كه ايران گروگان هاي آمريكا را آزاد كرد، منزوي كند. در واقع دولت اوباما از تحريم 20 تن از شركاي تجاري برتر ايران چشم پوشي كرد تا تحريم هاي آمريكا بيشتر حالت نمادين داشته باشد.
براي مثال تجارت تركيه با ايران در يك دهه گذشته، 10 برابر شده است. اين ايده كه «رجب طيب اردوغان» نخست وزير تركيه كه اوباما او را يكي از نزديك ترين و صميمي ترين دوستان بين المللي خود مي داند، به يك مقدار زمان بيشتر نياز دارد تا منافع تركيه در ايران را كمتر كند، كاملاً اشتباه است. هرگونه روزنه اي كه اوباما و كلينتون براي تسكين هم پيمانان خود با آن موافقت مي كنند، اين احتمال را افزايش مي دهد كه ايران جريان را (به نفع خود) وارونه كند.
بر اساس اين گزارش، تحريم ها در طيف گسترده تا طيف محدود وجود دارد. سياستمداران غربي به دنبال هدف قرار دادن شركت ها و افراد خاص در ايران هستند و ايران مي تواند عمليات هايي براي مقابله با اين تحريم ها انجام دهد و تنها راه مناسب اين است كه تمامي صنعت ايران و تنها بخش هاي خاصي از آن تحريم شود كه البته اوباما و شركاي اروپايي آن و سازمان ملل تمايلي به چنين كاري ندارند.
فاكس نيوز با اشاره به ناكارآمدي اين تحريم ها تصريح كرد كه به منظور كارآمدي تحريم ها، انزواي ايران بايد به طور مطلق باشد و هزينه هاي تحميلي به دولت ايران بايد خيلي بيشتر از هزينه هايي باشد كه تحريم هاي كنوني براي ايران دارد.
اين گزارش با اشاره به عدم تأثير تحريم هاي كنوني عليه ايران تصريح كرد كه بايد اين پيام به مقامات ايران القا شود كه آنها نمي توانند دردي را كه آمريكا و همپيمانان اين كشور براي ايران مي توانند به وجود آورند، تصور كنند و اگر سياستگذاران در خصوص جلوگيري از يك نزاع نظامي طولاني مدت با ايران و همچنين ناديده گرفتن قابليت هسته اي ايران جدي باشند، آن زمان ديگر گزينه اي جز توجه به اظهارات مقامات ايراني در خصوص ناكارآمد بودن تحريم ها ندارند.
فاكس نيوز با اشاره به موارد بالا نتيجه گيري كرد كه اگر تاريخ به عنوان يك راهنما باشد و اين مسئله به ايران القا شود كه هزينه اقدامات خود را مي پردازد، آن زمان است كه ايران اول چراغ سبز نشان مي دهد.


ايران و آمريكا؛ ديروز امروز فردا

آيت الله محي الدين حائري شيرازي
لازم مي دانم مقدمتاً مطلبي را به نظر خوانندگان برسانم. چه انسان فردي و چه جوامع انساني، هر دو فراز و فرودهايي دارند. فراز انسان و جامعه، هدف انساني اصيل و استواري است كه انسان و جامعه ي انساني حول محور آن مي چرخند. وقتي انساني براي مبارزه با ظلم قيام كرده است، در معراج است، در حال عروج در مكارم اخلاق است. وقتي جامعه اي براي مبارزه با ظلم به ميدان آمده، آن جامعه تعالي اخلاقي و روحي پيدا مي كند، زيرا تعالي اخلاقي به منزله ي آزاد شدن انرژي هاي برتر انساني است. انسان موجودي پرده بر پرده و لايه به لايه است هرچه لايه دروني تر باشد، وسعت همت و انرژي آزادشونده قوي تر و نيرومند تر است.
عيناً مثل مقايسه ي انرژي فيزيكي با انرژي شيميايي و مقايسه ي انرژي شيميايي با انرژي هسته اي؛ همان گونه كه انرژي درون ذره بيش از انرژي شيميايي برون ذره است و همان گونه كه انرژي برون ذره اي شيميايي از انرژي فيزيكي تواناتر است، لايه هاي معنوي انسان مملو از انرژي هاي فوق العاده معنوي است كه انرژي هاي لايه هاي سطحي انساني در مقابل آن ناچيزند.
چه فرد و چه جامعه، وقتي منادي يك نداي انساني هستند، لايه هاي حامل انرژي هاي برتر او آزاد مي شوند و همت و توان فوق العاده ي انسان و جامعه آشكار مي شود، ولي هرگاه انسان و يا جامعه منادي ندايي ضد انساني و ضد معنوي است، لايه هاي حامل انرژي هاي فوق العاده ي او قفل مي شود و تنها از انرژي سطحي كم اثر خود سود مي جويد. در چنين شرايطي ممكن است سطح علمي و ابزار فني به دست آمده از مجاهدت هاي دوران هاي گذشته بتواند كاستي هاي معنوي را تا حدودي لاپوشاني كند، ولي اين موقتي است، چون ابزار در انحصار نمي ماند. بالاخره توان هاي معنوي است كه پيروز مي شود، زيرا انرژي هاي اصلي انساني در لايه هاي دروني تر انسان ذخيره شده اند و تنها راه آزاد شدن اين انرژي هاي برتر داعيه هاي انساني برتر است.
گرفتار كتاب زدگي
آمريكا و اروپا گرفتار همان توهم قديم كليسا شده اند. در «عهد جديد» نوشته است: اگر همه ي آسمان و زمين نابود شود، آسان تر است تا كلمه اي از تورات تغيير پيدا كند. عيسي عليه السلام درست گفته و اين ها غلط فهميده اند. بحث در عهد است و عهد و پيمان خدا شكسته نمي شود. قرآن هم مي گويد: «سنّه اللّه ف ي الّذ ين خلوا م ن قبل و لن تج د ل سنّه اللّه تبد يلا»(1) قول خدا سر جايش هست. قول او اين نيست. اين نژاد اسرائيل صاحب حق هستند. قول خدا اين است. هر درستكاري صاحب حق است و هر نادرستكاري تنبيه خواهد شد. فرزندان يعقوب يك استثناء نيستند. اگر به آن ها ظلم شد، خدا كمكشان كرد، اما اگر آن ها ظلم كردند، چوبش را خواهند خورد.
صهيونيست هاي مسيحي گرفتار كتاب زدگي شده اند؛ عيناً كليسايي هاي در مقابل دانش بشري. امروز آمريكا منادي رهايي مظلومان تاريخ نيست. اين پندار نتيجه ي كتاب زدگي است. آن ها بايد با چشم باز ببينند چه مي كنند. آمار و ارقام نشان مي دهد كه امروز آمريكا گرفتار تحجر است. به او مي گويي چشمت را از روي گناه بردار و عالم را نگاه كن، او اما نمي خواهد بفهمد. سرنوشت آمريكا عيناً سرنوشت كليسا است. كليسا پس از كشتن چند دانشمند بالاخره تسليم شد. آمريكا هم پس از برانداختن چند مملكت تسليم خواهد شد.
انتخابات در اروپا و آمريكا انتخابات نيست. احزاب مستقل در كار نيست. هر دو حزب وابسته اند. اگر ما هم با لابي گري اداره شويم، به جايي نخواهيم رسيد. ما بايد از آمريكا عبرت بگيريم. خداوند با كسي عقد اخوت نبسته است. تا زماني كه از مظلوميت فلسطين دفاع مي كنيم، انرژي معنوي فرزندانمان آزاد مي شود و اين به مراتب از انرژي هسته اي توانا تر است.
دو عامل شتاب دهنده ي فروپاشي شوروي
شوروي انرژي هسته اي فراواني در اختيار داشت، اما انرژي برتر انسانيت در آن ها خاموش شده بود، چون متحجر شده بودند و كمونيزم را علمي مي پنداشتند. وقتي ايده ي برتر و انساني تر را از دست دادند، انرژي كمتر براي آن ها ماند. روس ها وقتي در مقابل فشار آلمان مقاومت مي كردند، آزادي طلب بودند و انرژي معنوي داشتند. بالاخره آلمان شكست خورد و آرمان مبارزه با ظلم تبديل به آرمان تسلط بر دنيا شد؛ يعني انرژي هاي لايه هاي دروني تر انساني خشكيد. دو عامل بزرگ ديگر نيز كار سقوط آنها را تسريع كرد؛ دين ستيزي و براندازي نظام خانواده. آمريكا اين دو اشتباه را جدي تر گرفت، اما نوشتن خداپرستي روي دلار كافي نيست. «in God we trust»خوب است، اما عقبه لازم دارد.
انرژي هسته اي جبران كمبود انرژي برتر انساني را نمي كند كه از لايه هاي زيرين انسانيت است. آمريكا در مقايسه با شوروي آرمان گراتر از امروز بود، چون با ديكتاتوري مبارزه مي كرد. امروز اما همه ي آن ميراث انساني را به تاراج داده اند، چون يك حرف ناحساب زده اند و روي آن ايستاده اند. آن ها نمي توانند از انگيزه هاي انساني كمك بگيرند.
مسأله ي مبارزه با تروريسم هم حتي براي بچه هاي خردسال باوركردني نيست، چون تروريست كه باشد، اگر تروريست تبديل به حقوق بگيري از آن ها شود، چون ديگر ايدئولوگ نيست پس خطرناك هم نيست. جنگ بر سر اخلاق نيست؛ جنگ بر سر قدرت است. كساني جنگشان بر سر اخلاق است كه سود و زيان ملاكشان نباشد. ما از مظلوم دفاع مي كنيم و تاوان آن را مي پردازيم. اين جنگ بر سر اخلاق است. ما با ظالم پيكار كنيم و هزينه ي آن را هم مي پردازيم.
پشت پرده هاي غليظ تبليغات
ايران قبل از انقلاب در دست خاندان سلطنتي هم نبود؛ در دست اسرائيل بود. امام نداي مبارزه با ظلم، مبارزه با ترور، مبارزه با تزوير، مبارزه با همه ي ستمكاران را سر داد و انرژي هاي ذخيره را آزاد كرد. امام مي دانست چه مي كند. او مي گفت ما در صدد آزادسازي انرژي متراكم عالم اسلام هستيم. اين انرژي در حال آزادشدن است، اما عبور از هفتخوان مبارزه با استعمار بينش فوق العاده و بصيرت بالا مي طلبد. عالم اسلام بالاخره صبر و بصيرت خود را بازمي يابد و هفتخوان را پشت سر خواهد گذاشت.
وقتي آمريكا در مقابل آلمان قرار داشت، هيتلر در كتاب «نبرد من» اين جمله از سرود ملي آلمان را همواره تكرار كرده بود:«آلمان آلمان بالاتر از همه». اين فرياد انسانيت نيست، اين صدا صداي طبيعت انساني است. صداي فطرت انساني نيست. صداي فطرت اين است كه مي گويد: انسان ها فرزندان يك خانواده اند و برتري نژادي دروغ است.
يهوديان وقتي تحت سلطه ي آلمان بودند، از هويت خود دفاع مي كردند. وقتي در خاورميانه مستقر شدند، به فكر جهانگيري افتادند. حمايت آمريكا و انگلستان از جامعه ي كليمي بي وطن مي تواند رنگ فطرت داشته باشد، اما رفتار بي رحمانه ي اين جامعه با فلسطينيان و كشتار و آواره كردن يك ملت از وطن اجدادي اش مسأله ديگر است. حالا هر كشوري با زورگويي يهود مقابله كند، گنج هاي قدرت بي پايان فطرت را در اختيار دارد. چنين كشوري مي تواند كشته دادن و مجروح دادن را تحمل كند، اما آن كه از ستمكار حمايت مي كند، فقط از قدرت موذي گري طبيعت خود بهره مي برد و دروازه ي فطرت بر روي او بسته است و قدرت هاي بي پايان فطرت از دسترس او درآمده است.
آمريكا و انگلستان امروز از بقاياي عزت و شهرت دوره ي تحمل مشكلات مصرف مي كنند. اين ميراث قابل دوباره سازي نيست، مگر آن كه ندايي انسان دوستانه و هدفي انساني به داد آنها برسد. شوروي هم بقاياي دوره ي مقاومت را مصرف كرد و وقتي ورشكسته شد كه اين سرمايه به پايان رسيد. اكنون آمريكا و انگلستان باقيمانده ي دوره ي مقاومتشان را تا آخر خرج مي كنند و ورشكستگي را چشم هاي فطرت گرا مي تواند از پشت پرده هاي غليظ تبليغات تماشا كند.
آمريكاي امروز، آمريكاي ديروز
آمريكاي امروز با آمريكاي پنجاه سال پيش زمين تا آسمان تفاوت كرده است. اختراعات جديد و قدرت كشتار هميشه بوده است، اما دردي را دوا نمي كند. وقتي سرمايه داري و ربا خواري به جايي رسيده كه 1% مردم صاحب 99% دارايي مملكت و 99% مردم تنها مالك ?% درآمد هستند، ديگر قدرت هسته اي و قدرت دادگاه ها و زندان ها چه مي تواند بكند؟
دانشگاه ها گفتند ربا علمي است و پاي آن سينه زدند و هر معترضي را به تهمت بيسوادي كنار گذاشتند. روس ها در مسأله ي سلب مالكيت فردي تا آن جا پيش رفتند كه مخالفان خود را ديوانه پنداشتند و آن ها را روانه ي تيمارستان ها كردند. انگلستان و آمريكا هم با مخالفان خود گيرم چنين كنند، آخرش چه؟ ظلم را علمي و عدل را ضد علمي معرفي كردن هنري نيست، اين كار حركتي تحجر گرايانه است. واقعيت ظلم با علمي شدن تغيير نمي كند. ظلم دردآور است؛ همان گونه كه بهره كشي خفه كننده است. بهره پردازي هم كشنده است. چاقي مفرط و لاغري مفرط هر دو كشنده است. بهره گرفتن دارا از ندار فقط دارا را دارا تر و ندار را ندارتر مي كند. اين تصورات كه راهي براي حلال شدن بهره پيدا شده است، تفكري متحجرانه است. چه علم و چه دين از هر كدام استقراض شود تا بهره گوارا شود، حركتي واپس گرايانه است.
مقابله ي مردم فطرت گراي آمريكا و نظام طبيعت گراي آمريكايي سرنوشت محتوم فرداي آمريكا است. فطرت گرا با همه ي تهيدستي از انرژي فوق العاده ي فطرت تغذيه مي كند. انرژي مافوق انرژي هستي در فطرت انساني است، اما هيأت حاكمه چون به دنبال تحت سلطه گرفتن مردم است، تنها از انرژي طبيعت استفاده مي كند و عملاً ناچار است سختگيري ها را بيشتر كند و لذا تنها تر خواهد شد. آمريكا آن روز كه مظالم كاپيتاليستي را تحت عنوان پيشرفت و توسعه پذيرفت، مثل سنگي بود كه به درون چاه افتاده بود. فروپاشي وقتي است كه سنگ به كف چاه بخورد. فعلاً اما سنگ در وسط راه است.
قبل از مستي پيروزي
ايران ديروز ايران تحت سلطه بود. از متن آن سلطه، انسان هاي شريف فرياد امام باشرافت را شنيدند. چون نظام حاكم روز به روز از شرافت انساني فاصله مي گرفت، ناچار شد از هر راه ناشرافتمندانه اي سود بجويد. اعتراضات مردم هم شديد تر شد تا بالاخره جمهوري اسلامي پديد آمد. خوشبختانه پيش از آن كه مستي پيروزي موجب تحليل رفتن قواي فطري طرفداران نظام شود، جنگ تحميلي پيش آمد و فطرت مردم فعال تر شد. انرژي هاي نشكفته شكوفا شد. اگر خداي نكرده جنگ پيش نيامده بود، ما امروز از نظر نظامي تهيدست بوديم. بعد از جنگ تحميلي نيز خدا كمك كرد كه جنگ نرم و تهاجم فرهنگي پيش آمد. مردم ما همان گونه كه آداب جنگ گرم را در گرماگرم روز هاي جنگ فراگرفتند به قواعد بازي هاي جنگ نرم آشنا مي شوند. اين كه سلمان رشدي يا فلان خواننده به ميدان بيايد و از فضاي مجازي براي هتك حرمت سود جويند، بني اميه بزرگ ترين كار ها مي كردند. بر همه ي منبرها لعن علي عليه السلام رسم بود؛ نه اين كه به زور و فشار، بلكه براي برآورده شدن حاجات لعن مي كردند.
آن روزها گذشت، اين روزها هم مي گذرد. ايران امروز سنگي در مسير حركت ظالمان است؛ نه مي توانند سنگ را بردارند و نه سنگي راه حركت ظالمانه ي آن ها را بازمي كند. جمهوري اسلامي چون در حال دفاع است، از تمام نيروي فطرت سود مي جويد و طرف مقابل جز نيروي طبيعت، همكاري پيدا نمي كند. خستگي براي آن ها و نشاط براي جمهوري اسلامي طبيعي است.
اما ايران فردا به دليل اين كه اسرائيل مي گويد رهبر ايران دشمن ترين مردمان با اسرائيل است، ايران و رهبرش تمام مبارزان راه آزادي قدس را تحت الشعاع قرار مي دهند. ديگر عربستان وهابيت و سلفيت با رفتار خشني كه دارند، روز به روز تنها تر مي شوند. ف رق سرنوشتي جز اين ندارند. جمهوري اسلامي با ر فق پيش مي رود. اهل فرق بالاخره از پا درمي آيند.
به روايت مستر چرچيل
گذشته ي ايران را از زبان مستر چرچيل از كتاب خاطرات جنگ بين الملل دوم نقل مي كنم. او مي گويد: لازم بود تصفيه خانه ي نفت آبادان تصرف شود. از اين رو پس از شكست رشيد عالي گيلاني در عراق، تعدادي نيرو به آبادان فرستاديم. نيروهاي دولتي با ماشين هاي باري سوار شدند و به سمت تهران رفتند و بعداز دو ساعت اعلام متاركه ي جنگ شد و ما طبق معمول خواستيم كه ايران بر ضد حكومت نازي هيتلر اعلام جنگ دهد. سلطان را به دليل خستگي جهت استراحت به ژوهانسبورگ فرستاديم و فرزند او را به جاي پدر نصب كرديم.
چرا در اين دست به دست شدن آب از آب تكان نخورد؟ چرا نيروهاي دولتي مقاومت نكردند؟ همه چيز روشن است؛ حكومت از مردم نبود كه مردم براي حفظ آن احساس مسئوليت كنند. مردم مي ديدند كه همه ي شعارها توخالي است و همه ي هزينه هاي انجام شده براي روز مقرر بي استفاده مانده است. رابطه ي حكومت با مردم در حد تهديد درستكاران و تطميع نادرستكاران بود. وقتي مركز قدرت دست به دست شد، چه دليلي براي مقاومت داشتند؟
از شهريور 1320 تا نيمه ي خرداد1342 به تدريج جرياني فطرت گرا، متكي به خزائن قدرت معنوي جوشيد و از لايه هاي اصيل و عميق فطري شكل گرفت. در درگيري نيمه ي خرداد نظام وابسته با كشتن كفن پوشان و دفن كردن آنان و با دستگيري سخنوران و دلاوران به حيات خود ادامه داد و اساتيد فن استعمار لازم ديدند براي خلع سلاح كمونيست ها و آزادي خواهان برنامه هايي به عنوان توسعه ي سياسي و لغو امتيازات طبقاتي تحت عنوان انقلاب شاه و مردم و انقلاب سفيد انجام گيرد، اما بحث در مجموعه ي اجرائي اين برنامه بود كه: مجلس تصويب كرد براي يك گرم ترياك، فروش يا غيره مجازات شديد و حتي اعدام در ميان باشد. اما محموله هاي سنگين مواد مخدر با حمايت خواهر شاه جا به جا مي شد. آمريكا و انگليس از اين انقلاب طرفي نبستند و جز شكنجه هاي شديد تحت تعليم كارشناسان اسرائيلي پناهگاهي نداشتند. نظام به يك سو وابسته بود و آن زندان بود و شكنجه. وقتي منادي انقلاب حرفي براي گفتن دارد و پناهگاه دولتي ها حرفي براي گفتن ندارد، نتيجه روشن است. دولتي ها با نيروي طبيعت كه از سطوح بالايي نفسانيت انساني است، سير مي شوند؛ افكار و عقايد آنان شبيه علف هاي هرز و كم ريشه خيلي زود مي خشكد، اما وقتي طرف مقابل نيروهاي دولتي از اعماق انسانيت سيراب مي شود و چون درخت تناوري ريشه اش به اعماق زمين مي رود و شاخه اش در فضا مي گسترد.
دارا و ندار
توانا و ناتوان معني جدي خود را پيدا مي كنند. بالاخره ناتوان ها خسته و فرسوده و فاقد انگيزه مي شوند. به فكر تأمين آتيه اند. توانايان راه مقاومت و مقابله را كشف مي كنند. اتفاق مهمي كه سرنوشت را سريع تر مشخص كرد، اين بود كه امام اجازه ي مبارزه ي مسلحانه را به ياران خود نداد تا به طرف مقابل از تمام انگيزه ها تهيدست شود. گروه هايي كه از امام تبعيت نكردند، گله گله در دام حكومت افتادند و خسته شدند. ياران امام به جاي كشتن، كشته و مجروح دادن را آزمايش كردند. امام و يارانش در ?? بهمن ???? پيروز شدند. دشمن از درون حاكميت به سنگر همسايه مان عراق نقل مكان كرد. اكنون توانايان تهيدست قبل از پيروزي به توانايان مسلح بعد از پيروزي تبديل شدند و هشت سال دوره ي عالي ترين آموزش ها را دريافت كردند. اگر آمريكا و اسرائيل تمام تجارب خود را در اختيار عراق مي گذاشتند، فرزندان امام راه مقابله با آن را در تجربه كشف مي كردند. ايران امروز محصولي از يك عمر جهاد و شهادت و مطالعه و تجربه است.
مسئله ي مهم در قدرت جمهوري اسلامي كه از مردم ايران به وجود آمده، حرف فطرت براي گفتن است به گوش دل هاي فطرت انسان ها. پيام جهاد و شهادت را به وضوح دريافت مي كنند. ديوار راستي كه نظام جمهوري اسلامي با همه ي بلندي و ارتفاع آن در منطقه به وجود آورده، كجي ديوار نظام هاي وابسته را آشكار مي كند. ايران امروز راه هاي مقابله با جنگ نرم را به خوبي پيدا مي كند و تجارب خود را در اختيار همه ي ملت ها به خصوص ملل اسلامي مي گذارد. فرداي جمهوري اسلامي از امروزش پيدا است:«سالي كه نكوست از بهارش پيداست.»
حرف براي گفتن داريم
رهبر حرف براي گفتن دارد، اما آمريكا و انگليس و اسرائيل حرف هاي تكراري بي ريشه ي خود را مطرح مي كنند. كافي است سوم شهريور 1320 را با روز شروع جنگ در 31 شهريور 1359 مقايسه كنيد. در شهريور1320 همه ي كشور رفت و هيچ اتفاقي نيفتاد، اما بعد از شهريور 1359 همه ي دنيا به عراق كمك كردند ولي يك وجب از خاك كشور كم نشد.
همين مقايسه را در جنگ آمريكا با ژاپن و جنگ آمريكا با ويتنام مي كنيم؛ در روزهاي آخر جنگ بين المللي دوم آمريكا با سلاح كشتار جمعي پيروز شد، اما همين پيروز ناچار شد باافتضاح از ويتنام خارج شود. آمريكا به دنبال سركوب ملت ها و براي ابقاي دولت هاي وابسته پا به ميدان گذاشته بود، اما ويتنام براي حفظ استقلال خود مي جنگيد. امروز فلسطين براي حيات و موجوديت و فرهنگ خود مي جنگد، در حالي كه آمريكا و انگليس براي تحميل اسرائيل به منطقه وارد منطقه شده اند. به اسرائيل سلاح كشتار جمعي مي دهند، اما عراق را تسخير مي كنند كه شايد مقدمات سلاح كشتار جمعي در آن بوده است.
مشكل آمريكا و انگليس و اسرائيل در اين است كه اگر در گذشته حرفي براي قانع كردن ديگران نداشتند، امروز حرفي براي قانع كردن مردم خود ندارند. حتي اسرائيلي ها از نداشتن حرفي براي گفتن رنج مي برند. آمريكا اگر بتواند حرفي براي گفتن داشته باشد، مي ماند. انگليس و اسرائيل هم همچنين. نبودن و نداشتن حرفي براي گفتن، بزرگ ترين نوع خلع سلاح انساني است. حسين بن علي عليه السلام حرفي براي گفتن بني اميه باقي نگذاشت. مطلب همين جا است كه جمهوري اسلامي هم دارد زمينه هاي تهيدستي مخالفان خود را از حرف حساب فراهم مي آورد.
پي نوشت:
1. سوره ي مباركه ي احزاب، آيه ي 62
منبع: پايگاه اطلاع رساني رهبر معظم انقلاب


نظريه پرداز روابط بين الملل: ايران هسته اي ضامن ثبات منطقه

در حالي كه مقامات كشورمان بارها بر صلح آميز بودن برنامه هسته اي ايران تاكيد كرده اند، برخي از تحليلگران حتي ساخت تسليحات هسته اي به عنوان عاملي بازدارنده را امري مشروع مي دانند.
«جان ميرشايمر» استاد علوم سياسي دانشگاه شيكاگو آمريكا در مصاحبه با شبكه «پي بي اس» آمريكا به بيان نظرات خود در قبال برنامه هسته اي ايران پرداخت.
ميرشايمر با حضور در برنامه «نيوز آور» اين شبكه به سوالات مجري اين برنامه در مورد ديدگاه خود در قبال مقاله چند هفته پيش «كنت والت» كه دستيابي ايران به سلاح هسته اي را لازمه ثبات منطقه دانسته بود، توضيح داد.
وي در ابتدا در مورد چرايي موافقت خود با اين نظر والتز، گفت: فكر مي كنم در اين هيچ شكي نيست كه يك ايران مجهز به سلاح هسته اي موجب ثبات منطقه خواهد شد، چراكه تسليحات هسته اي، تسليحاتي براي صلح هستند.
اين استاد علوم سياسي دانشگاه شيكاگو افزود: آن ها (تسليحات هسته اي) به سختي ممكن است كمتر قدرت تهاجمي داشته باشند. و اگر ايران بازدارندگي اتمي داشته باشد، آمريكا و اسرائيل نخواهند توانست اين كشور را به اين دليل تهديد به حمله كنند، همانطور كه اگر در سال 2003 صدام تسليحات هسته اي داشت، آمريكا به عراق تجاوز نمي كرد، و اگر ليبي در سال 2011 سلاح هسته اي داشت، آمريكا به جنگ عليه ليبي نمي رفت.
ميرشايمر گفت: بنابراين، فكر مي كنم اگر خاورميانه اي داشته باشيم كه در آن تمام دولت هاي مجاور اسرائيل (كه قطعا ايران را نيز شامل مي شود) يك توان بازدارنده اتمي داشتند، اين منطقه بسيار صلح آميزتر بود. اما مسئله اينجاست كه همواره احتمال استفاده از سلاح اتمي بسيار اندك است.
وي در بخشي ديگر از صحبت هاي خود مي گويد: ما در چند سال گذشته هرگاه در مورد ايران صحبت كرده ايم، اين افسانه را براي خود ساخته ايم كه هر كشوري كه تسليحات هسته اي داشته باشد، مي تواند ديگر كشورها را تهديد كرده و يا از آن براي اهداف تهاجمي استفاده كند. ما پس از 67 سال اكنون تئوري ها و همچنين مدارك بسيار زيادي داريم كه نشان مي دهد هيچ كشور داراي سلاح اتمي نتوانسته ديگر كشورهايي كه از خود مراقبت كرده و يا سلاح اتمي داشته اند را تهديد كند.
او مي افزايد: آمريكا به دنبال آن است تا چتر هسته اي را در عربستان سعودي و تركيه نيز بگستراند، همانگونه كه اين كار را در زمان جنگ سرد براي آلمان و ژاپن كرد.
پيش از اين كنت والتز نظريه پرداز مشهور آمريكايي نيز اين نظريه را مطرح كرده و عنوان كرده بود كه دستيابي ايران به سلاح هسته اي لازمه برقرار شدن ثبات و امنيت در منطقه خاورميانه است.
وي در بخشي از مقاله اخير خود گفته بود: اكثر مفسران و سياست گذاران آمريكايي و اروپايي هشدار داده اند كه ايران مجهز به سلاح هسته اي بدترين نتيجه اي است كه توقف كنوني مي تواند داشته باشد. در حقيقت، احتمالا اين مي تواند بهترين نتيجه ممكن باشد: چيزي كه مي تواند ثبات را به خاورميانه بازگرداند.
والتز همچنين مهمترين عاملي را كه آمريكا و اسرائيل را به مخالفت با برنامه هسته اي ايران واداشته، بيم از دست رفتن جايگاه رژيم صهيونيستي به عنوان تنها دارنده سلاح اتمي در منطقه مي داند.


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14