(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 25 تير 1391 - شماره 20256

براي ميهن عزيزم ايران بي خيال تحريم ها و قطعنامه ها
كتاب
اولين دايره المعارف مساجد تدوين مي شود
يك عمر مي توان سخن از زلف يار گفت...
خوشنويسي در مركز حيات فرهنگي و هنري
درنگي بر ارادت شاعران گيلان فرصتي با يگانه ناب غزل، حافظ


براي ميهن عزيزم ايران بي خيال تحريم ها و قطعنامه ها

عبدالرحيم سعيدي راد
استوار ايستاده اي
و خم نمي شوي
جز براي اداي نماز
¤ ¤ ¤
تو آن پرنده اي
كه تمام صيادها
برايت قفس ساخته اند
¤ ¤ ¤
تو آن نخل تناوري
كه با موريانه هاي هيچ تحريمي
از پاي در نمي آيد
¤ ¤ ¤
قطعنامه ها و تحريم ها
لطيفه هاي بي مزه اي هستند
كه تنها
سطل هاي زباله را پر مي كنند .
¤ ¤ ¤
تو آن قدر خوشبو هستي
كه بوي گند قطعنامه هاي سازمان ملل
مشامت را نمي آزارد .
¤ ¤ ¤
به تو تكيه مي كنم
كه بزرگ تر از تاريخي
و مي شود
در سايه سارت بزرگ شد .
¤ ¤ ¤
دنيا تعظيم كرده است
تو قد افراشته اي
ميهن گل هاي محمدي !
¤ ¤ ¤
شب انديشان
چراغ خانه ات را خاموش مي خواهند
«ميهن آفتابي» من !
¤ ¤ ¤
به تماشاي سربلندي ات آمده اند
سر بزيران تاريخ
كه از گورهاي خويش فراري شده اند .
¤ ¤ ¤
در خيزشي شگرف
مي سازمت
باشكوه تر از شهر آفتاب
با قدرتي
به همت مردان انقلاب
¤ ¤ ¤
روبه روي نامت
گل سرخي شكفته مي شود
وقتي
پرچم خوش رنگ تو بالا مي رود
¤ ¤ ¤
هر برگي مي شكفد
پرچمي ست
كه سربلندي بي بديل تو را
فرياد مي كشد .
¤ ¤ ¤
خورشيد فردا
از شانه هاي تو طلوع مي كند
ايران من !
¤ ¤ ¤
نامت را كه مي شنوم
كلاهم را صاف مي كنم
و به احترامت مي ايستم
در صفي از موج هاي از جنگ برگشته
¤ ¤ ¤
تنها نه من
از شكوه تو مي گويم
كه اين
ميراث تمام عاشقان ميهن است ...


كتاب

اميلي ديكينسون
ترجمه: توفيق وحيدي آذر
هيچ زورقي به سان كتاب نيست
كه ما را از سرزمين ها بگذراند
هيچ اسب تندرويي به سان صفحه اي از يك شعر لطيف نيست
كه بدون آشفتن راهداري، ما را از راه بگذراند
اين ارابه چقدر راحت است !
كه روح آدمي را با خود مي كشاند.


اولين دايره المعارف مساجد تدوين مي شود

جامع ترين دايره المعارف مساجد جهان در مركز رسيدگي به امور مساجد تدوين خواهد شد.
به گزارش ستاد خبري دهه تكريم مساجد، حجه الاسلام سيدابوالفضل حسيني راد كه تهيه و تنظيم اين دايره المعارف را به عهده دارد گفت: اين مجموعه با عنوان نمونه هايي از مساجد جهان محصول پشتكار و ده سال تلاش در مركز امور رسيدگي به مساجد است. آثار زيادي در اين باره گردآوري شده است. به طوري كه مي توان اشاره كرد: عكس هاي موجود درباره مساجد جهان به بيش از 60 هزار عكس مي رسد.
سيدابوالفضل حسيني ادامه داد:
ما اكنون در تهران حدود يك هزار و 003 مسجد را هدف بازديد قرارداده ايم و 007 مسجد نيز باقي مانده است.


يك عمر مي توان سخن از زلف يار گفت...

فريبا طيبي
«شاعري وارد دانشكده شد... ذوق خود را به نگهباني داد...» خدايش بيامرزاد شاعر انقلاب مرحوم دكتر سيدحسن حسيني را. چه خوب در دو جمله حرف دل ما را به سادگي گفت.
اندر مضرات و لطمات و تبعات ادبيات خواندن در دانشگاه بسيار گفته اند و شنيده ايم. و بسيار گفته ايم و نشنيده اند. ما هم پذيرفته ايم كه قرار نيست دانشكده هاي ادبيات، شاعر و نويسنده و اديب تربيت كند. ما هم قبول داريم كه ادبيات آكادميك خواندن، يك نكته است و اديب شدن، نكته اي ديگر. ما هم شيرفهم شده ايم كه قرار نيست و از ابتدا نيز قرار نبوده كه محصول دانشكده هاي ادبيات جز معلم و استاد ادبياتي باشد كه بتواند متون كهن را از رو صحيح و بي غلط بخواند، معنا كند و براي بقيه- كه دانشجوياني هستند كه بناست اين دوره را طي كنند- شرح دهد. اگر حالا در حاشيه اين متن هم، كسي پژوهشي، تحقيقي در باب همان متون و دواوين كهن - كه البته ذخاير فرهنگي و دارايي تمدني ما هستند- به عمل آورد و توانست خشتي برخشت بناي ادبيات خسته ما بنهد، فنعم المطلوب! اما به كه بايد گفت كه سيستم آكادميك ادبيات خواني ما، نه تنها حال و حوصله شكوفاندن و روياندن هيچ استعدادي در مقاله ادبيات را ندارد كه وقتي دانشجويي در ايام جواني و جوياي نامي، بر آن است حرفي براي گرفتن داشته باشد، طرحي نو دراندازد و چيزي برداشته هاي موجود بيفزايد، در حوزه اي از ادبيات ورود كند كه كمتر بدان پرداخته شده تا شايد بتواند در گوشه اي گره گشا باشد، وقتي محصول مطالعه و تفكر خود را در قالب رساله دانشجويي اش ارائه مي كند، پاسخ مي شنود كه اين سياهه ها همه حرفها و نتيجه گيري ها و استقراءهاي شخصي شماست، براي تاييد ايده ها و استنتاج هاتان، چرا به كتابها و مقالات موجود ارجاع نداده ايد؟! بايد دست كم نيمي از حجم رساله دانشجويي ارجاعات دانشجو باشد و در ادامه ارجاع اگر خود دانشجو هم حرفي داشت، الصاق كند. و وقتي مي گويي در آن حوزه خاص، پيش از اين كسي ورود پيدا نكرده و مأخذي نيست و توي دانشجوي كارشناسي ارشد تعمداً آن موضوع را برگزيده اي كه يك سخن تازه بگويي تا شايد دو جهان تازه شود! و توي دانشجوي ساده دل پس از 18 سال تحصيل و بعد از كلي كتاب خواندن و قلم زدن با رزمه قابل دفاعي كه داري برآني كه مأخذ و مرجعي براي آن مقوله خاص باشي، در مواجهه با اين شور دانشجويي تو جملات به اصطلاح علمي- و البته شما بخوانيد اداري- تحويلت مي دهند كه برگردان سليس و روانش به زبان شيرين فارسي مي شود: پژوهش استنباطي ات را بگذار لب كوزه، آبش را بخور! به همين سادگي! حالا نوآوري و خلاقيت در اين دسته بندي ها كجا قرار مي گيرد، اهميتي ندارد. مهم اين است كه صفحه ارجاعاتت پروپيمان باشد، هر حرفي كه مي زني به يك منبع ترجيحاً خارجي استناد كني و زبانت، زباني سخت و مطنطن و عصا قورت داده باشد تا كار، كار علمي دانشگاهي قلمداد شود وگرنه رساله خلاقانه با زبان نوآورانه فاقد ارزش علمي است. اين از رساله؛ مقالات مستخرج از پايان نامه هم براي خود قصه جداگانه اي دارد. هر دانشجوي تحصيلات تكميلي موظف است از موضوع پايان نامه اش، دو عنوان مقاله استخراج و چاپ كند. در مجلات ISI، مجلات علمي- پژوهشي دانشگاهها، نشريه هاي علمي- ترويجي و روزنامه ها كه البته همين طور از بالا به پايين امتياز كمتري دارد. در اين ISI هم در روزگار ما حكايتي شده!
Institute for Scientific Information مسابقه اي براي ما ترتيب داده دو سر سوخت، دو سر باخت! دانشجوي درس خوان ايراني-حال در هر رشته اي كه تحصيل مي كند- حاصل تحقيق و نتيجه تتبع خود را بايد در طبق اخلاص، شسته و رفته و آماده، بدو بدو، دو دستي تقديم بيگانه اي كند كه براي جاسوسي علمي حاضر است كلي سرمايه گذاري كند. دانشجوي ايراني تحقيقش را ارائه مي كند آن هم با هزينه خودش. هزينه چند صد دلاري فقط براي خوانده شدن مقاله و داوري آن، بدون قول چاپ! تا كه قبول افتد و كه در نظر آيد! و با روشي به اين شكل علمي و شيك همه چيز مصادره به مطلوب مي شود براي بيگانه. تازه من دانشجوي به زعم آنها جهان سومي بايد ذوق مرگ هم بشوم كه مقاله ام در نشريه اي بين المللي و معتبر به چاپ رسيده است. نمره ام را نيز مي گيرم، نمودار توليد علم را هم در كشورم بالا مي برم و چقدر همه چيز خوب پيش مي رود! مجلات علمي- پژوهشي دانشگاههاي خودمان هم كه داستان ديگري است. اين قسم مجلات، محملي شده براي چاپ مقالات اساتيد محترم براي اخذ رتبه بالاتر بدون هيچ نوع تأثير و تأثري درحوزه علم. و نيز مكاني براي چاپ مقالات دانشجويان تحصيلات تكميلي براي اخذ نمره بدون هيچ كاربردي. مجلاتي كه خود استاد و دانشجو هم آن را نمي خوانند.
مجلاتي كه در گوشه دفتر تحريريه هر دانشكده اي، دسته دسته شمارگان آن خاك مي خورد و اگر نبود هزينه اي كه دانشجوي بخت برگشته براي خوانده شدن و داوري اثرش به دفتر مجله تقديم مي كند، هيچ خاصيت ديگري از آن مترتب نبود!
و خلاصه اين كه «يك عمر مي توان سخن از زلف يار گفت/ در بند آن مباش كه مضمون نمانده است» هرچه بگوييم قصه سيستم آكادميك ما تمامي ندارد... اما به واقع كاش كسي پيدا مي شد و مي پرسيد كه ما در اين چرخه توليد علم به ويژه در علوم انساني به كجا مي رويم، فاين تذهبون؟!


خوشنويسي در مركز حيات فرهنگي و هنري

مهدي فرخي
سرآغاز فرما نروايي صفويان با دوره شكوفايي و بالندگي خوشنويسي در ايران مقارن بود. سنتهاي از پيش معين خوشنويسي هم شكل صوري اقلام گوناگون را براي خوشنويسي تعيين مي كرد و هم نوع كاربرد هر قلم را. با اين حال، خوشنويسان براي تكميل و بهبود ميراث گذشتگان در تكاپو بودند.
خوشنويسي علاوه بر كتابت، در پيشه هايي چون مهرسازي و حكاكي بر سكه و عاج و فلز هم به كار مي آمد و آموختن خوشنويسي عموميت داشت. بيشتر اعضاي خاندان صفوي نيز به خوشنويسي و فراگيري آن رغبت داشتند و حامي خطاطان بودند و آثار ايشان را در مرقعات گرد مي آوردند. در دوره سلطنت شاه اسماعيل و شاه طهماسب، سنتهاي به جامانده از هرات عهد تيموريان با اندك تغييراتي ادامه يافت و قانونمند شد. در آغاز حكومت شاه طهماسب، ابتدا كتابت متون حمايت شد و سپس قطعه نويسي رواج يافت. در اين زمان، رساله نويسي در باب خوشنويسي نيز در ميان خوشنويسان رايج شد. خوشنويسان اين عصر قلمهاي ششگانه را كه در خوشنويسي ايران سابقه اي ديرين داشت، در آثار خود به كار مي گرفتند. شكل و تناسبات حروف اين اقلام را سنتهاي به جامانده از شيوه خوشنويسي ياقوت مستعصمي معين مي كرد. ماندگاري اين اقلام بر رقابت خوشنويسان در تقليد از آثار پيشينيان استوار بود. به جز قلمهاي ششگانه، دو قلم تعليق و نستعليق نيز در قلمرو صفويان كاربرد بسيار داشت. مكاتبات اداري را بيشتر به قلم تعليق مي نگاشتند كه به گواهي اسنادي قديمي، ابداع آن در ايران عهد ايلخانان رخ داده است. به رغم رواج تعليق، بيشتر خوشنويسان به نستعليق گرايش داشتند. اين قلم را در آغاز بيشتر براي نوشتن اشعار به كار مي گرفتند؛ اما به زودي در موارد بسيار جاي خطوط ديگر را گرفت. اين گسترش كاربرد قانونمند شدن حروف و تركيبات نستعليق را در پي داشت و رسالات مختلفي براي آموزش قواعد اين قلم نگاشته شد. صفويان شيوه خوشنويسي سلطان علي مشهدي را بسيار مي ستودند. او توانايي شگفتي در نستعليق خفي داشت. شاگرد او، سلطان محمد نور، نيز در هم نشين كردن نستعليق خفي و جلي مهارت داشت.
علاقه شاه طهماسب به خوشنويسي خوشنويسان را به بالاترين مقامهاي درباري مي رساند. در آغاز سلطنت شاه طهماسب، خوشنويسان بسياري در تبريز شيوه خوشنويسي رايج در هرات و شرق ايران را به كار مي بردند. شاه محمود نيشابوري يكي از آنان بود كه علاوه بر خمس نظامي، قرآني به خط نستعليق براي شاه طهماسب كتابت كرد.
بيشتر خوشنويسان اين عهد در قطعه نويسي نيز توانمند بودند. بيشتر اين قطعه ها را پس از تذهيب در مرقع جاي مي دادند. در منابع عصر صفوي، مير علي هروي را هنرمندي اثرگذار خوانده اند و برخي او را در خوشنويسي هماورد سلطان علي مشهدي دانسته اند. شيوه اين خوشنويس در هندوستان نيز علاقه مندان بسيار داشت. سيداحمد مشهدي از شاگردان و پيروان ميرعلي بود كه در دستگاه شاه طهماسب فعاليت مي كرد. از آنجا كه اين هنرمند استاد ميرعماد قزويني بود، در دوره هاي بعد، از او به نيكي ياد كرده اند. برجسته ترين خوشنويس اواخر عهد شاه طهماسب مالك ديلمي بود. او در نستعليق پيرو شيوه سلطان علي بود و بر قلمهاي ششگانه نيز چنان تسلط داشت كه برخي او را ياقوت زمانه خوانده اند.
در عهد صفوي، خوشنويسي در مركز حيات فرهنگي و هنري جاي داشت. خوشنويسان علاوه بر كتابت مراسلات درباري و استنساخ نسخه هاي نفيس، به نوشتن اشعار ديگران و سروده هاي خودشان نيز اشتغال داشتند. با دست به دست شدن اين قطعات، آثار خوشنويسان عهد صفوي در ايران و هند و تركيه سرمشق خوشنويسان قرار گرفت.
برخي از تحليل گران دوره صفوي مدعي هستند كه صفويان هنر دوره تيموري را تقويت و شكوفا كردند. تيمورياني كه در هرات و حوالي خراسان صاحب قدرت بودند و پس از شكست سخت ازبكان از شاه اسماعيل اول ميراث فرهنگي و هنري هرات يكجا به صفوي تعلق گرفت. بهزاد نقاش معروف تيموري پس از فتح هرات به تبريز برده شد و جالب اين كه در تبريز سرپرستي گروهي از نقاشان صاحب ذوق هراتي را بر عهده گرفت و توانست سبك و مكتب تبريز را در هنر نقاشي پايه گذاري كند. شاه اسماعيل به تدريج به بهزاد علاقه مند شد و به شدت از هنر او حمايت كرد و بعدها وي را به رياست كتابخانه سلطنتي منصوب كرد.
در نقاشي هاي ايراني كه به سبك و سياق مينياتور ترسيم مي شد غالباً قوانين خاصي رعايت مي شده است. در اين قبيل نقاشي ها كه گاه مورد تمسخر نقاشان فرنگي قرار مي گرفت . جهان سه بعدي به دو بعد تبديل شده و لاجرم انسان ها و اشيا و غيره چهره بسيار حقيقي و طبيعي پيدا نمي كردند. با اين حال هنرمندان ايراني مي توانستند رنگ هاي موزون و يكدستي را به كار گيرند.
در عين حال كه تصاوير نقاشي مملو بود از پرندگان، حيوانات، درختان بلند و... نقاشان صفويه براي نشان دادن آسمان از رنگ طلايي استفاده مي كردند، آب را نه آبي نيلي بلكه نقره گونه رنگ آميزي مي كردند، سروهاي بلند قامت را سبز بسيار تيره مي كشيدند و اما لباس مردان صفوي غالباً قرمز بسيار تند و گاه آبي نيلي است، شاه اسماعيل صفوي كه به هنر توليد كتاب علاقه داشت بر آن شد تا هنرمندان را جهت تاليف كتابي به كار وا دارد.
نتيجه كار كتابي بود به نام شاهنامه شاه طهماسبي چرا كه كتاب در زمان شاه اسماعيل به پايان نرسيد و در دوران سلطنت شاه طهماسب قوام يافت. در اين اثر آثار ارزشمند 250 نقاش مينياتور وجود دارد. برخي از هنرمندان بر اين باورند كه اين كتاب خود نگارخانه اي سيار است.
در اين اثر به غير از نقاشي سرآمدترين آثار خوشنويسان نيز به چشم مي خورد. خوشنويسان مشهور آن دوران حدود 60 هزار بيت شاهنامه فردوسي را به رشته تحرير درآوردند. بي شك در هيچ دوره اي از تاريخ ايران تا اين حد به هنر خوشنويسي بها داده نشده است.
توليد آثار خوشنويسي از كتاب فراتر رفت و خطاطان به كار تزيين مساجد و بناهاي عمومي مشغول گشتند ، آن چنان كه رضا عباسي در دوران شاه عباس خطاطي سر در مسجد شيخ لطف الله را شخصاً انجام داد.
در اين بين ديدگاه و بينش شيعيان و به طور كلي جهان اسلام در كار خطاطان به خوبي جاي گرفت. همچنين نقاشان مينياتور صفوي به تدريج به كار نقش كوبي و برجسته كاري روي چرم مشغول گشتند.
شاه طهماسب به شدت به هنر نقاشي علاقه داشت و در كار گسترش آن تلاش كرد، اما نوه او شاه عباس آن چنان به اين هنر روي خوش نشان نداد، بلكه به هنر معماري و شهرسازي بيشتر گرايش داشت و به همين دليل طراحان و معماران معروفي چون شيخ بهايي كه فقيهي عاليقدر نيز بود، در دوران شاه عباس فعاليت چشمگيري از خود نشان داد. با تمامي اين تفاسير در همان دوران خاص دو سبك متفاوت نقاشي ظهور كرد؛ يكي سبك كار رضا عباسي و ديگري سبك نقاش صادق بيگ افشار. در پايان اشاره به اين مساله ضروري است كه غالب نقاشي ها در دوران شاه عباس به بعد به صورت تكه ورقه اي بوده و براي تصويرگري كتب خاص نقاشي ها خلق نشده اند.
 


درنگي بر ارادت شاعران گيلان فرصتي با يگانه ناب غزل، حافظ

فرامرز محمدي پور لنگرودي
¤ يك
حافظ، اين شاعر جذبه هاي عرفاني در رونق بخشي زبان فارسي با فرآيند «آفاق دوردست» فروتنانه كوشيد وقتي طوطيان هند شكرشكن مي شوند و سمرقندي ها به شعرش مي نازند، ديگر نيازي به «نازپرورد تنعم» نيست زيرا به قول لسان الغيب:
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد
و اين ابيات نمونه فاخري از شيفتگي «حافظ» بر اشاعه زبان پارسي:
¤ شكرشكن شوند همه طوطيان هند
زين قند پارسي كه به بنگاله مي رود
¤ به شهر حافظ شيراز مي خوانند و مي نازند
سيه چشمان كشميري و تركان سمرقندي
¤گر مطرب حريفان اين پارسي بخواند
در رقص و حالت آرد صوفي يا صفا را
و همين مهم يعني: حرف اول غزل، حافظ/ عرفان شرقي حافظ/ و يگانه ناب غزل، حافظ/ سبب شد تا شاعران گيلاني با ارادت هميشگي خوشه چين لحظه معرفت شاعر قرآني، لسان الغيب باشند و به تعبير استاد «بهمن صالحي» وقتي ديوان اين شاعر جهاني، مرامنامه انسان عاشق است با تعريف عارفانه هستي؛ بي درنگ بايد به حافظ سلامي دوباره داد و به طاقچه هاي خانه هاي قديمي برگشت كه «ديوان حافظ» بوي رفاقت مي داد!
¤دو
استاد «بهمن صالحي» شاعر معاصر گيلاني با اثر «سمبوليسم عرفاني حافظ» در ارادت به حافظ شيرازي كم نگذاشت و با فصل هايي چون: راز ماندگاري و محبوبيت حافظ /حافظ، شاعر مردمي/ صداي سخن عشق/ حافظ اسطوره درد / صور اخلاق در شعر حافظ/ مباني تعهد و رسالت /شاخصه هاي آرمانگرايي در فرهنگ انتظار /و... روزگار ادبي حافظ را به پژوهشي نشست و از همه زيباتر نگاه به حافظ را با زبان شعر:
حافظ! / اي شاعر هماره، بلنداي فكر پاك / طراح نقش نو/ بر سقف نيلگونه افلاك/ ديوان تو/ غمنامه اي است فاخر و شيوا/ از آنچه رفت بر سر اين خاك تلخكام/ گنجي كه دست رهزن ايام/ هرگز نداشت طالع يغمايي گوهرش/ آيينه اي كه حجم غبار قرون ظلم/ هرگز نكرد در نظر كس، مكدرش- شعر ستاره شب يلدا
و در شعر «از شهر شراب»- بازگشت از سفر شيراز اين گونه به تصوير مي نشيند:
ز شهر شعر، ز شهر شراب مي آيم
ز سكر ساغر حافظ، خراب مي آيم
چو ذره مست شكوه وصال آن خورشيد
سوار هودج نور و گلاب مي آيم
يعني كه بغض سحاب جهان به جانم بود
شكفته تر ز گل آفتاب مي آيم
صفاي گريه ديدار روي دوست چه كرد
كه شادمانه تر از روح آب مي آيم
و باز شاعر زلالي هاي «بانوي آب» در غزل «در ديار دوست» يادگار سفر شيراز و زيارت تربت خواجه بزرگوار درد دلش را واگويه مي كند:
بوي جان مي رسد از خاك ره جانانم
خواجه برخيز كه مشتاق حضور از جانم
زاير تربت شيخم من و معذورم دار
گربه ايوان تو ناخوانده ترين مهمانم
...
گرچه مقرون مرادم تو ببخشاي مرا
برگ راهي كه به حق مستحق احسانم
ميزبانا اگر از نام و نشانم پرسي
«صالح» ام شاعر دل خسته اي از گيلانم
¤ سه
عباس مهري آتيه، ديگر شاعر گيلاني در غزل «بر تربت حافظ» اين شاعر آرماني را سرشار از شور و عشق و ايمان مي بيند
و اهل دل را خاكسار كوي دوست:
بيدم، شكسته گيسو، خم گشته بر مزارت
چون سايبان چتري، در خلوت بهارت
اي بارگاه ابرار، آرامگاه احرار!
خم گشته ام كه گويم: هستيم خاكسارت
«اي صاحب كرامت، شكرانه سلامت»
اينجا زمين عشق است، گردنده مدارت
چون من سر تحير، خم كرده عالم اينجا
اي خواب سبز شبنم، تفسير سايه سارت
حافظ! عزيز عرفان!صافي عشق انسان
اي شور و عشق و ايمان، بالنده از تبارت
خواب زمين سحر شد، در التهاب آغاز
بانگ اناالحق آيد، از معبر گذارت
قرن سكوت طي شد- در جذبه هاي فرياد
قرني كه عشق جو شد از نسل بي شمارت
اي جنت از تو خشنود، تا مستدام هستي
بيدم، شكسته گيسو- خم گشته بر مزارت
¤چهار
حافظ، يگانه ناب غزل است و به تعبيري غزل ناب را از ديوان اين شاعر برگيريد؛ فرصتي كه وصف شاعرانه، شايسته اوست كه به حق آفتاب بلند معرفت و صداي دلنشين سخن عشق است و «كريم رجب زاده» در غزلي براي حافظ اين گونه وي را مي ستايد:
بهار چيست، تو روح زمانه اي، حافظ!
هنوز جنگل جان را جوانه اي، حافظ!
خطاست حسن تو را با سپيده سنجيدن
تو آفتاب بلند آشيانه اي، حافظ!
صداي عشق اگر دلنشين تر افتاده ست
از آن توست، كه آن ترانه اي، حافظ!
نمي رسد به كلام بلند تو قلمي
فراتر از قلل جاودانه اي، حافظ!
همه فسون جهان در نگاه ما هيچ است
مگر فسون تو جان فسانه اي- حافظ!
هزار مرتبه گفتم، دوباره مي گويم
كه در تمامي عالم، يگانه اي حافظ!
و «غلامرضا مرادي» با رديف حافظ در غزل زير، نوازش انديشه را مي طلبد تا سر زلف سخن گشوده شود:
از پريخانه شعر تو، نباز، اي حافظ
ره گشوديم به خلوتگه راز، اي حافظ
عشقبازان طراز سخن، از پرده غيب
با تو دارند سر راز و نياز، اي حافظ
جان شيدايي ما را به خرابات غزل
مست كن از مي انديشه نواز، اي حافظ
رخصتي ده كه حريفان بگشايند، شبي
از سر زلف سخن، حلقه ناز، اي حافظ
آنكه با شعر تو دارد سر سودايي عشق
مانده پاي آبله از راه دراز، اي حافظ
دل كه گنجينه پنهاني سلطان غم است
نگشايد مگر از لطف تو باز- اي حافظ
با تو در خلوت انديشه، چه حالي دارد؟
ساز قول و غزل از پرده ناز اي حافظ
قبله گاه سخنت كعبه اصحاب صفاست
ما بدين قبله گزاريم نماز، اي حافظ
و اما «محسن خورشيدي فومني» در غزل به ياد حافظ اين نكته آموزشي را يادآور مي شود كه هنوز هم زمانه شعر فارسي با شعر ناب لسان الغيب روزگار روشني دارد:
به باغ زمزمه، گلگشت عاشقانه تست
سخن بگوي كه اينك زمان زمانه تست
كسي كه عاشق عشق است و دل سپرده ي مهر
هميشه راه به سويي برد كه خانه تست
پرنده اي كه به بام تو مي گشايد بال
يقين بدان كه به اميد آب و دانه تست
به راه روشن خورشيد مي گذارد پاي
ستاره اي كه طلوعش بر آستانه تست
زسر عشق حديثي دوباره گو حافظ
كنون كه بار جهاني به روي شانه، تست
غبار خاطره قرن ها زتن برگير
سخن بگوي كه اينك زمان زمانه تست
¤ پنج
بي ترديد در هر زمانه اي «اوراق زرنگار حافظ» واژه هاي ستايش و ارادت شاعران را بر دوش مي كشد و مرور و بازخواني شعر ارادت شاعران گيل و ديلم به حافظ بزرگ نشان مي دهد پابه پاي غزل هاي اين شاعر عارف مي توان «ميراث عارفانه قرآن» را به انديشه نشست وقتي استاد «صالحي» همين نتيجه را به زيبايي تمام به تصوير كشيد:
در پيش روي من/ اوراق زرنگار تو، حافظ!/ باغي شگفت و/ دلكش/ و /روحاني است/ طرحي است از بهشت/ ميراث عارفانه قرآن/ پروازگاه مرغ سليمان...


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14