(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 5 مرداد 1391 - شماره 20266

گفتاري پيرامون اهميت تلاوت قرآن و دعا و نيايش در ماه شريف رمضان
رمضان، ماه نزول قرآن و صعود انسان
كيسه هاي سر به مهر ميرزاي شيرازي
از روزه تن تا روزه روان


گفتاري پيرامون اهميت تلاوت قرآن و دعا و نيايش در ماه شريف رمضان

رمضان، ماه نزول قرآن و صعود انسان

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
در مطلب حاضر پيرامون مراحل سيروسلوك و اهميت تلاوت قرآن و دعا و نيايش به عنوان ارتباط دو طرفه ميان «عبد ورب» سخن گفته شده است. اين مطلب كه از سايت استاد معظم آيت الله شيخ مجتبي تهراني انتخاب شده تقديم خوانندگان محترم مي شود .
¤¤¤
در مناجاتهايي كه از ائمه اطهار نقل شده، دو مناجات را ديده ام كه همه ائمه آن را مي خواندند؛ يكي مناجات شعبانيه است كه در مفاتيح هست، يكي هم مناجاتي است كه با اين جملات شروع مي شود: «اللهم صل علي محمد و علي آل محمد و اسمع ندائي اذا نادينك و اسمع دعائي اذا دعوتك و اقبل علي اذا ناجيتك فقد هربت اليك و وقفت بين يديك...»؛ مرحوم مجلسي در بحارالانوار ج 91ص 96 نقل مي كند كه اين مناجات از علي(ع) است و همه ائمه هم آن را مي خواندند.
براي اينكه اين جملات دعا را كمي توضيح دهم، به طوري كه مرتبط با ايام ماه مبارك رمضان هم باشد، يكي دو نكته را مقدمتاً عرض مي كنم.
مطلب اول اينكه درباره ماه مبارك رمضان اهل معرفت اين تعبير را دارند كه اين ماه، دار ضيافت الهي و يكي از منازل سالكين الي الله است. «سلوك الي الله» يعني سير معنوي روح به سوي خدا و تقرب به او كه البته اين سير و اين تقرب، داراي درجات و مراتب است.
منازل سير و سلوك به سوي خدا
گام اول، تجليه
اين سير و سلوك چهار قدم دارد؛ اهل معرفت از قدم اول تعبير مي كنند به «تجليه»، يعني آراستن ظاهر به آداب شرع و عمل كردن به دستورات شارع مقدس در اين ماه مبارك رمضان، يعني همين روزه گرفتن و آداب ظاهريه. پس گام اول، قدم اول تجليه است.
گام دوم، تخليه
گام دوم و قدم دوم در اين سير «تخليه» است. تخليه پيراستن است نه آراستن؛ پيراستن باطن از رذائل اخلاقي و چه بسا پاك كردن و منزه كردن نفس از آثار گناهان است. چه بسا اولين دعايي كه نسبت به اولين روز ماه مبارك رمضان وارد شده كه شخص روزه دار مي خواند، اشاره به همين مسئله تخليه دارد. چون خود را تجليه كرده، يعني روزه گرفته و به آداب ظاهريه عمل كرده است و حالا از خدا مي خواهد كه او باطنش را از اين آثار پيرايش كند.
گام سوم، تحليه
گام سوم كه از آن تعبير به «تحليه» مي كنند، اين است كه انسان، روح را به صفات ملكوتيه كماليه آرايش دهد و خودش را متخلق به اخلاق الهيه كند كه اين هم داراي مراتبي است.
گام چهارم، فناءفي الله
گام چهارم مرحله اي است كه اهل معرفت از آن به «فناء في الله تعالي» تعبير مي كنند و مرادشان اين است كه روح سالك يعني همان شخصي كه سير معنوي مي كند، از انانيت در شهود حق فاني شود؛ چه در رابطه با فعلش، چه صفتش و چه ذاتش. اين تعبير را به كار مي برند كه فناء في الله عبارت است از: «فاني شدن روح از انيت در شهود حق». از نظر مسير معنوي، اين آخرين منزل سير و سلوك است.
ماه رمضان، ماه نزول قرآن و صعود انسان
اما مطلب دوم؛ ماه مبارك رمضان اينطور است كه هم ماه «نزول» است و هم ماه «صعود» است. اينكه ماه نزول است را شما خوب مي توانيد بفهميد؛ چون در قرآن و در دعاهاي ماه مبارك رمضان مطرح است كه قرآن كريم در اين ماه، ازمصدر وحي بر نبي مكرم اسلام(ص) نازل مي شود كه خداوند به وسيله همان كلمات، انسان ها را در جميع ابعاد پرورش مي دهد و مي سازد. در سوره دخان مي فرمايد: «انا انزلناه في ليله مباركه » (دخان/ 3) و در سوره قدر مي فرمايد: «انا انزلناه في ليله القدر». در سوره بقره هم مي فرمايد: «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان». (بقره/ 581)
«قوس نزول» در ماه مبارك
همين تعبير در دعاي روزانه ماه رمضان هم هست. در اكثر دعاهاي ماه رمضان به اين «قوس نزولي» اشاره شده است كه ماه مبارك رمضان، ماه نزول كلام الهي است. به تعبير ديگر، ماه رمضان ماه سخن گفت رب است با عبدش؛ يعني ماهي است كه رب، براي ساختن عبدش و راهنمايي او به سوي قرب خويش، با او سخن گفته است.
بنابراين قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد و به تعبير اهلش به صورت «جمله واحده» بطور يكپارچه- در شب قدر، بر قلب پيغمبر اكرم(ص) فرود آمد. اين همان قوس نزولي اين ماه است. تا اينجاي مطلب شبهه اي نيست؛ اين آيات قرآن است و اين هم دعاهايي كه شما در ماه رمضان مي بينيد و اين مطلب در همه آنها هست.
«قوس صعود» در اين ماه
اما ماه مبارك رمضان همچنين ماه صعود است؛ درست برعكس آن «قوس نزولي» كه گفتيم، اينجا «قوس صعودي» مطرح است. يعني اين ماه ماه كلام عبد با رب است. در همه اوقات عبد مي تواند با رب خودش سخن بگويد، ولي يك موقعيت خاصي هست كه اين سخن گفتن، از نظر سازندگي، برد بيشتري پيدا مي كند.
در اينجا يك بحث مطرح مي شود و آن بحث اين است كه عبد در چه قالبي مي تواند با رب خود سخن بگويد. اين را بدانيد كه اين هم در ارتباط با رب است. يعني خود رب به اولياء خود الهام مي كند و اولياء الهي آن الهامات را در قالب خاصي مي ريزند و نحوه سخن گفتن با رب را به عبد مي آموزند كه «چگونه با رب خودت حرف بزن!» همان طور كه او با تو حرف زده است، تو هم با او حرف بزن؛ اما اينگونه كه به تو مي آموزيم با او حرف بزن.
خدا در ماه مبارك رمضان با تو صحبت كرده و كلامش را بر پيغمبر فرو فرستاده و پيغمبر هم قرآن را به شما تحويل داده و گفته است كه اينها حرف هايي است كه خدا با شما زده است. خدا در اين خطاب هايي كه در قرآن هست، مثل «يا ايها الناس» و «يا ايها الذين آمنوا»، دارد حرف مي زند و به من و تو خطاب مي كند. قرآن را نگاه كن؛ از اول تا آخر او دارد با تو حرف مي زند. آيا تو نمي خواهي جوابش را بدهي؟ او در ماه مبارك رمضان با تو سخن گفته است، تو هم بايد در همين ماه با او سخن بگويي؛ هم قوس نزول است و هم قوس صعود. ماه رمضان ماه كلام رب و عبد است. لذا شما اگر به رواياتي كه در باب ماه مبارك رمضان وارد شده است، مراجعه كنيد، همين مطلب را مي بينيد.
سفارش به «زياد دعا كردن» در اين ماه
من حالا يكي دو تا روايت مي خوانم كه اصل اين روايات در فروع كافي است ولي من از وسائل الشيعه نقل مي كنم. روايت از امام صادق(ع) است كه «قال أمير المؤمنين (ع) عليكم في شهر رمضان بكثره الاستغفار و الدعاء»(وسايل/ج10 ص 403) يعني علي(ع) فرمود: «بر شما باد در ماه رمضان، به كثرت دعا و استغفار».
در روايت ديگر آمده است: «كان علي بن الحسين(ع) اذا كان شهر رمضان لم يتكلم الا بالدعاء» (همان/ج10/ ص903) يعني حضرت امام سجاد(ع) در ماه مبارك رمضان اصلا صحبت نمي كرد، مگر اينكه تمام جملاتي كه از ايشان صادر مي شد مضامين دعايي داشت. ما در اين زمينه روايات بسياري داريم. بنابراين آنچه كه در ماه مبارك رمضان وظيفه عبد است، سخن گفتن با رب خود است.
«تجليه، تخليه و تحليه» زمينه ساز سخن گفتن بنده با خدا
در باب ماه مبارك رمضان روايات زيادي داريم كه ناظر به آن مطلب اول، يعني بحث مراحل سير و سلوك است. از نظر ظاهري كه خودت را آراسته كرده اي به همين آداب ظاهري و دهانمان را از خوردن و آشاميدن بسته ايم. اين همان قدم اول يعني تجليه است؛ اما آنچه مهم است گام هاي دوم و سوم، يعني تخليه و تحليه است. اينها است كه زمينه را فراهم مي كند براي اينكه بتواني با خداي خودت حرف بزني. از الطاف الهيه اين بوده كه آنچه كه مايحتاج عبد است تا بتواند با خداي خودش حرف بزند، آنها را پيشاپيش خودش عنايت كرده است.
حالا يكي دو تا روايت مي خوانم؛ در يك روايت دارد: «ان لله عز و جل في كل ليله من شهر رمضان عند الافطار سبعين الف الف عتيق و من النار كل قد استوجب النار فاذا كان آخر ليله من شهر رمضان اعتق فيها مثل ما اعتق في جميعه».(همان/ج10/ ص 703) يعني خداوند در ماه رمضان هنگام افطار هفتاد هزار هزار نفر از افرادي را كه مستحق آتش هستند نجات مي دهد و در شب آخر از اين ماه به اندازه تمام كساني كه در طول اين يك ماه نجات داده است، از آتش جهنم نجات مي دهد. همه اينها نشانه سرريز شدن فضل و رحمت الهي در اين موقعيت زماني است.
در روايت ديگري دارد: «اذا كان اول ليله من شهر رمضان غفر الله لمن شاء من الخلق فاذا كانت الليله التي تليها ضاعفهم فاذا كانت الليله التي تليها ضاعف كلما اعتق حتي آخر ليله في شهر رمضان تضاعف مثل ما اعتق في كل ليله »(اقبال الاعمال/ص3) يعني همين طور هر شب با ضريب بالاتر نسبت به شب قبل، تعداد بيشتري از بندگانش را تطهير مي كند، تا اين حجاب هاي ظلمانيه آنها برطرف شود. اينها همه مقدمه اين است كه اين عبد بتواند با او حرف بزند.
لذا اهل معرفت گفته اند كه يك «قرآن نازل» داريم و يك «قرآن صاعد» داريم؛ آن هم كلام است، اين هم كلام است؛ آن كلام رب است با عبد، اين كلام عبد است با رب؛ هر دو هم قرآن است. بنابر اين اين ماه اختصاص به اين رد و بدل شدن سخنان بين «رب و عبد» و «عبد و رب» دارد. از آن طرف، قرآن نازل شده است و از اين طرف هم قرآن صاعد- بالارونده- را داريم كه عبارت است از آن راز و نيازهايي كه بندگان صالح خداوند و اولياء خاص حق- به اذن رب- با او داشته اند و سخن گفته اند.
آداب ظاهري ماه رمضان، زمينه ساز ارتباط با خدا
ما از آن سخن گفتن ها، به «ادعيه ماثوره» ائمه اطهار تعبير مي كنيم. اصلا ماه رمضان ماه «قرآن» و «دعا» است و اين آداب ظاهري كه در اين ماه داريم، همه براي فراهم كردن زمينه همين رابطه «رب و عبد» و «عبد و رب» است تا اينها با هم حرف بزنند؛ كه از پايين به بالا، يعني از طرف عبد به سوي رب،تقاضا و طلب و سؤال و درخواست است كه ما از آن تعبير مي كنيم به «دعا». پس دعا سخني بين عبد و رب است. يعني بنده با پروردگارش صحبت مي كند و از او درخواست مي كند.
ندا، دعا، نجوا
به اين تعبيراتي كه علي(ع) در اين مناجات به كار برده است نگاه كنيد: «اللهم صل علي محمد و علي آل محمد و اسمع ندائي اذا ناديتك و اسمع دعائي ادا دعوتك». اول صلوات مي فرستد و بعد شروع مي كند به گفتن آن جملات تا به اينجا مي رسد كه «و أقبل علي ادا ناجيتك». اينجا ديگر بحث «مناجات» است. «ندا» يعني اينكه انسان كسي را با صداي بلند فرا بخواند. «دعا» هم با صدا است، اما صداي بلند نيست. «مناجات و نجوا» بي صدا است.
لذا اينجا تعبير مي كند « و أقبل علي»، ديگر نمي گويد «و اسمع»؛ چون مناجات جنبه صوتي ندارد و صدا و آهنگ ندارد؛ بلكه يك امر دروني و قلبي است. اين از تعبيرات زيبا و لطيف علي(ع) است. البته هم دعا و هم ندا و هم نجوا، نوعي رابطه دو طرفه است، ولي اين تفاوت ها را با يكديگر دارد.
موانع اجابت دعا
بحث ديگري كه در اينجا مطرح مي شود، بحث حجب و موانع دعا است. ممكن است من با شما صحبت كنم، شما هم با من صحبت كنيد، اما به تعبير ساده ممكن است مانعي در كار باشد كه موجب شود شما سخنان من را نشنويد يا به آن اعتنا نكنيد- كه اين اعتنا نكردن هم، مثل نشنيدن است- و برعكس ممكن است شما بگوييد و من نشنوم. اگر اين طور باشد، اين سخن گفتن ها و اين رد و بدل كردن ها، بي فايده است. آيا اينطور نيست؟ چه زماني اين گفت وگوها فايده دارد؟ آن زماني كه شما حرف من را بشنويد و به خواسته هاي من اعتنا كنيد و همچنين برعكس.لذا من عرض كردم كه ندا، دعا و مناجات، همه اينها دو طرفه است و ممكن است گاهي اوقات چيزي مانع از اين رابطه دو طرفه شود.
يك وقت هست كه يك سنخ از اعمال، حجاب مي شوند براي اجابت دعا؛ مثل گناه. يعني معصيت هايي كه از ناحيه اعضا و جوارح من و شما صادر مي شود، مانع اجابت دعا است. لذا گفتيم كه «اطاعت» با «اجابت» رابطه دارد؛ اگر مطيع خدا شدي، آنجا است كه خداوند هم درخواست تو را اعتنا مي كند و مي پذيرد. از آن طرف، معصيت مانع اجابت دعا مي شود. اين مربوط به اعضا و جوارح من و شما است. اگر دروغ بگويي، غيبت كني، مال مردم را بخوري و امثال اين محرمات را انجام دهي، اين ها مانع اجابت دعا است. مي بيني چرا وقتي مي گويم: «خدا! خدا! خدا» خدا اصلا به من اعتنا نمي كند؛ چون اين گناهان مانع اجابت دعاهاي من است.يك وقت هم هست كه يك سنخ ملكات و امور دروني هستند كه مانع اجابت دعا مي شوند. اين موانع مربوط به ملكات سيئه دروني عبد است كه موجب مي شود كه اين گوش دل، راز الهي را نشنود. چون گفتيم كه ماه مبارك رمضان ماه «راز و نياز» است؛ اما گاهي راز از رب است و اظهار نياز از عبد است. اگر راز از رب است، در اينجا اين بحث مطرح مي شود كه بايد حجبي كه در ارتباط با باطن است هم برطرف شود. اما حجابي از ناحيه رب نيست. حجاب از ناحيه عبد است و بايد اين حجاب را برطرف كند. اما اين حجاب ها و موانع باچه مقامي از مقام هاي معنويه برطرف مي شود؟
باز شدن درهاي آسمان و رفع تمام موانع ارتباط رب و عبد
پيغمبر اكرم(ص) فرمود: «ان أبواب السماء تفتح في أول ليله من شهر رمضان و لا تعلق الي آخر ليله منه». (مستدرك الوسائل، ج 7 ص 24) حضرت فرمود درهاي آسمان در اولين شب ماه مبارك رمضان باز مي شود و تا آخرين شب از شب هاي اين ماه هم بسته نمي شود. منظور از «سماء» در اينجا آسمان نيست! اشتباه نكنيد. «سماء» اشاره به آن جهت علوي از عوالم وجودي و آن نشئه برتر عالم وجود است. ما در اين «دنيا» در عالم ناسوت هستيم. اين عالم دنيا پست ترين عوالم وجود است.
اينكه در روايات فرمود كه خدا شب اول ماه مبارك رمضان درهاي آسمان را باز مي كند يعني مي خواهد بگويد از ناحيه آن عوالم برتر وجودي هيچ مانع و حاجبي در كار نيست. پس هرچه حجاب و مانع هست، از طرف من است. او دارد راز مي گويد، اما گوش من نمي شود.
حالا من چه كار كنم تا اين حجاب ها را بتوانم رفع كنم؟ در مقامات معنويه مقامي هست كه آن را بايد به دست بياوريم؛ لذا مي رويم سراغ روايت دوم تا ببينيم چه كار بايد بكنيم.
«مقام رضا» ثمره نهايي روزه
در حديث معراج داريم كه پيغمبر اكرم(ص) وقتي به معراج رفت، در آنجا خطاب شد: «يا احمد هل تعلم ما ميراث الصوم»؛ اي احمد، مي داني روزه چه اثري در پي دارد و چه چيزي به ارث مي گذارد؟ «قال: لا. ثم قال: ميراث الصوم قله الاكل و قله الكلام و ميراث الصمت انها تورث الحكمه و هي تورث المعرفه و تورث المعرفه اليقين فاذا استيفن العبد لايبالي كيف اصبح بعسر ام بيسر فهذا مقام الراضين»؛ روزه دو اثر دارد؛ يكي اثر ظاهري است كه همان كم خوردن است و دومي كه بالاتر است، كم صحبت كردن و سكوت است كه ما به آن «صوم صمت» مي گوييم. اگر جلوي زبانت را بگيري و مراعات زباني داشته باشي، اين موجب مي شود كه حكمت پيداكني. آن وقت ميراث حكمت، معرفت است و معرفت هم يقين را از خود به ارث مي گذارد و ثمره يقين هم «مقام رضا» است و اين همان مقامي است كه با آن مي تواني حجاب ها را برطرف كني.من به آن كساني كه از نظر شرعي معذورند و نمي توانند روزه بگيرند و غصه مي خورند كه من از بركات صوم و ماه مبارك رمضان، محروم شدم مي خواهم بگويم كه اين ديدگاه و نگرش تو يك نگرش مادي است. شما خيال كرده ايد كه روزه، نخوردن و نياشاميدن است براي تو هم روزه وجود دارد. آنچه بالاتر از كم خوردن است؛ آن چيست؟ اينكه جلوي زبانت را بگيري، يك ماه رمضان، از اول تا آخر غيبت نكن، دروغ نگو، تهمت نزن، ايذاء مومن نكن، برو جلوي آفات زبانت را بگير؛ روزه اينجا هم هست. ميراث الصوم اين است. اگر صحت مزاج داري و عذر شرعي نداري، قلت اكل هم در كنارش هست تا درد گرسنگي و تشنگي را بچشي كه آن هم آثاري دارد.
«روزه شكمي» و «روزه معنوي»
در روايات داريم كه فردي خدمت پيغمبر اكرم(ص) آمد و گفت: «من روزه هستم.» حضرت به او فرمود: «استفراغ كن!» ديد همين طور دارد تكه تكه گوشت از حلقش بيرون مي آيد. پرسيد: «اين چيست؟» حضرت فرمود: «غيبت كرده اي! اين روزه نيست.» روايت مي خواهد همين را بگويد كه من اشاره كردم. اين اصلا روزه نيست. روزه شكمي هست، ولي روزه معنوي نيست.
«صمت» اصلا حرف نزدن نيست!
پيغمبر اكرم(ص) فرمود: «و ميراث الصمت انها تورث الحكمه »؛ يعني ميراث سكوت، حكمت است. پس معلوم مي شود منظور از اين «صوم صمت» كه در روايات هست، «حرف نزدن» مطلق نيست، بلكه مراد همان «قلت كلام» و پرهيز از بيهوده گويي است. اتفاقا بعضي جاها بايد حرف بزني؛ با خدا بايد حرف بزني؛ بايد دعا بخواني. نه اينكه هر چيزي كه از دهانت بيرون بيايد را بگويي. آن چيزي كه براي تو حجب را برطرف مي كند و تو را به «مقام رضا» مي رساند، آن را مراقبت كن...
 


كيسه هاي سر به مهر ميرزاي شيرازي

نام ميرزاي بزرگ شيرازي براي هر مسلمان بيدار، مترادف با فتواي تحريم تنباكو است كه پوزه استعمار انگليس را بر خاك ماليد.
آيت الله ميرزا محمد حسن شيرازي در سال 1230 قمري در شيراز چشم به جهان گشود. وي از چهارسالگي شروع به تحصيل كرد و در 8سالگي مقدمات را به پايان برد، ميرزاي شيرازي در 29 سالگي وارد كربلا شد و پس از آن به نجف اشرف عزيمت كرد و در درس شيخ انصاري، شركت جست و از خواص شاگردان او شد. پس از رحلت شيخ مرتضي انصاري در 1281 قمري، زعامت شيعه به ميرزاي بزرگ شيرازي محول شد و ايشان نزديك به 30 سال در اين مقام به رفع مشكلات مردم و اداره حوزه هاي علميه مشغول بود.
ميرزاي شيرازي همزمان با رهبري جامعه اسلامي، شاگردان بسياري را به جامعه اسلامي تقديم و كتب متعددي تاليف كرد. حضرات آيات سيدمحمد كاظم يزدي، آخوند ملامحمد كاظم خراساني، ميرزا محمدتقي شيرازي معروف به ميرزاي دوم، شيخ فضل الله نوري، حاج ميرزا حسين نوري و ميرزا اسماعيل شيرازي از جمله شاگردان اين فقيه بزرگوار هستند، سرانجام ميرزاي بزرگ در 82 سالگي چشم از جهان فرو بست و در جوار مرقد منور حضرت اميرالمومنين(ع) به خاك سپرده شد.
ميرزاي شيرازي و مستمندان
ميرزا در هر شهر، وكيل هايي از بين تجار انتخاب كرده بود كه اسامي فقرا آن شهر را برايشان مي فرستاد و ميزان كمك به آنها را نيز معين مي كرد، اين فقرا غير از كساني بودند كه در هر ماه و سال وظيفه دريافت مي كردند، نه تنها تمام شهرهاي عراق، بلكه نقاط مختلف ايران مورد توجه ميرزا بود و به تنگدستان آن شهرها به اندازه توان كمك مي كرد. اگر در دياري، بزرگ و پيشوايي از دانشمندان دين بود كه به او اعتماد و اطمينان داشت، هر سال مبلغي پول برايش مي فرستاد تا او مقداري از آن را بين تنگدستاني كه به راستي در خور دستگيري بودند، تقسيم كند و مقداري هم خود بردارد.
ايشان به آقابزرگ تهراني مي گفت: «از انصاف به دور است كه وجوهات يك شهر را بگيريم و فقراي آنجا را فراموش كنيم، مردم هرچه دارند، نزد ما مي فرستند.»
دانش پژوهان و نيازمندان مشاهد مشرفه، در نظر او از موقعيت خاصي برخوردار بودند، براي همگي آنها، بدون استثنا مقرري تعيين شده بود، حتي براي كساني كه عبادت استيجاري مي پذيرفتند، كمك مي كرد.
شيوه تقسيم وجوهات
اگر مي خواست با دست خود وجوهي را بپردازد، در كمال ادب و احترام و در نهايت تواضع و پنهاني به نيكوكاري اقدام مي كرد، به گونه اي كه شخص مقابل علاوه بر امتنان وافر، به هر مقدار كه به او بخشيده شده بود، نيز خشنود مي شد و هيچ گاه احساس حقارت نمي كرد، پول نقد را هميشه در ميان پاكت مي گذاشت يا در كاغذي مي پيچيد، اين شيوه را علاوه بر شاگردان، با ديگر مردمان هم به كار مي بست. چه بسا او را مي ديدم كه خود را در كنار عابري قرار داده و او را به سخن مي گرفت و در اين حال كيسه پول سر به مهري را در جيب او مي انداخت و آن شخص بعد از جدايي متوجه مي شد كه شيئي در جيبش سنگيني مي كند و اگر مي خواست پولي را به وسيله خدمتكارش بفرستد، به او مي گفت: امانتي پيش من فرستاده شده كه بايد به فلاني برساند، هيچ كس نبايد بفهمد، به او بگو كه اين امانت را نزد ما فرستاده اند تا به شما تحويل دهيم.
ميرزاي شيرازي و هزينه خانواده
ميرزاي بزرگ شيرازي هزينه زندگي هر كدام از فرزندان و همسرانش را به صورت جنس يا پول نقد، در وقت معين، در نهايت احترام و به بهترين وجه مي فرستاد، درباره هيچ يك از آنها از حق خودش تجاوز نمي كرد.
تحف و هدايايي كه براي او فرستاده مي شد، همگي در خانه خودش و به دست يكي از خدمتكاران امين نگهداري مي شد و هيچ يك از افراد خانواده سهمي در دريافت و نگهداري آنها نداشت.
منبع: فارس
 


از روزه تن تا روزه روان

عليرضا شعاعي
روزه به معناي امساك و خودداري از خوردن و آشاميدن و برخي از مباحات ديگر است. به اين معنا كه انسان در يك روز، افزون بر ترك محرمات و يا مكروهات، از مباحاتي نيز كه براي او جايز است پرهيز مي كند كه مهم ترين آنها لذات جنسي است. اين محدوديت ها براي اين است كه انسان آماده شود تا به تقواي كامل دست يابد؛ زيرا پرهيز از محرمات و مكروهات و حتي مباحات در يك زمان مشخص به انسان كمك مي كند تا از زشتيها و گناهان در زمان هاي ديگر پرهيز كند.
اما پيش از اينكه جسم به پرهيز عادت كند و معده و شكم از سر و صدا بيفتد، لازم است تا روان آدمي به آن عادت كند؛ زيرا تن، مركب روان آدمي است. هرچند كه مي بايست اين اسب را رام كرد و اين زماني اتفاق مي افتد كه روان، تحت تاثير سركشي مركب خود در نيايد و هواهاي نفساني او را به اين سو و آن سو نبرد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا حقيقت روزه داري و اهداف و حكمت آن را براساس آموزه هاي وحياني اسلام بيان كند.
حقيقت روزه، دست يابي به تقوا
تقوا داراي مراتب و درجاتي است. در آيات قرآني تقوا در مراتب آن مورد توجه است. به اين معنا كه واژه تقوا در قرآن همواره به معناي مرتبه نهايي آن نيست؛ چنان كه وقتي از واژگاني چون اسلام و ايمان به كار مي رود مرتبه نهايي آن مراد نيست، بلكه با توجه به سياق آيات مي بايست به مرتبه اي از مراتب آن حمل و تفسير كرد.
نخستين درجه و مرتبه تقوا كه مي توان آن را كف تقوا دانست، تقواي عقلاني است. به اين معنا كه عقل انساني دو نوع احكام نظري و عملي دارد و براساس رويكرد و احكامي كه صادر مي كند عقل را به عقل نظري و عقل عملي دسته بندي كرده اند؛ زيرا عقل گاهي به حوزه معقولات توجه مي كند و احكامي چون «اجتماع و ارتفاع نقيضين محال است» يا «كل بزرگ تر از جزء است» و مانند آن را صادر مي كند كه ارتباطي به حوزه عمل ندارد. حكم عقل در مسئله نقيضين، ام القضايا است؛ زيرا براساس آن، نظام عقلاني و زندگي بشر شكل مي گيرد و همه احكام و قضايا از درون آن برمي خيزد. اين احكام را احكام عقل نظري مي گويند.
دسته ديگر از قضايا مربوط به حوزه عمل و رفتار آدمي است. از جمله حكم عقل عملي درباره اينكه «عدالت نيك و حسن است» يا «ظلم، بد و قبيح است» از دسته قضايايي است كه عقل بدان حكم مي كند. احكام عقل عملي، خاستگاه بايدها و نبايدهاي اخلاقي است. بايدها و نبايدهاي ارزشي كه عقل عملي صادر مي كند و ما از آن به اخلاق عقلاني ياد مي كنيم، در شريعت به عنوان واجبات و محرمات مطرح مي شود؛ زيرا هر آنچه راعقل مستقل حكم كند، شريعت آن را امضا مي كند و در حقيقت احكام شرعي تمام كننده آن چيزهايي است كه عقل به عنوان حسن و قبح تشخيص داده و اعلام كرده است.
تقواي عقلاني به معناي عمل به بايدها و نبايدهايي است كه عقل عملي صادر مي كند. گام نخست در تقواي عقلاني آن است كه انسان از نبايدهاي عقلاني پرهيز كند؛ زيرا ترك به يك معنا آسان تر است. از سوي ديگر، احكام عقل عملي، در چارچوب خاصي صادر مي شود و براساس قاعده اي شبيه «تعريف الاشياء باضدادها»، براي ضد آن احكام، بايد و نبايد صادر مي كند. پس اگر به قباحت ظلم حكم مي كند و ترك آن را مي خواهد، به حسن و نيكي عدل حكم كرده و خواهان عمل به آن مي شود.
در آموزه هاي قرآني اين معنا بارها مورد تأكيد است كه انسان هايي شرايط پذيرش اسلام و ايمان را دارند كه از تقواي عقلاني برخوردار هستند؛ زيرا تقواي عملي دريچه فطرت ايشان را به سوي حقايق همچنان باز نگه داشته است و قدرت تشخيص حق و باطل را دارند. از اين رو دل هايشان زنگار نگرفته يا مهر نشده است. (بقره، آيات8 تا 12) اما انسان هايي كه داراي تقواي عقلاني نيستند و گرايش به ظلم و بيداد دارند يا اينكه وفاي به عهد و عقد ندارند و برخلاف عقل عملي پيمان شكني مي كنند، قادر به تشخيص حق از باطل نيستند و نمي توانند اسلام و ايمان بياورند.
نسبت دين با اخلاق
خداوند در آيات2 تا 5 سوره بقره روشن مي كند كه شرط نخست بهره مندي از هدايت هاي وحياني اسلام، داشتن تقواي عقلاني بويژه در حوزه نبايدهاست. اگر كسي بتواند خودش و سبك زندگي اش را در چارچوب عقل سامان دهد، توانايي پذيرش تقواي وحياني را خواهد داشت. اما اگر زندگي اش بر خلاف عقل باشد هرگز تقواي وحياني را نخواهد پذيرفت. در رواياتي از جمله روايت امام كاظم(ع) است كه خداوند وقتي انسان را آفريده او را مخير ساخت تا يكي از سه گانه هاي عقل و دين و حيا را برگيرد، آدم(ع) عقل را برگرفت و هنگامي كه فرمان بازگشت به دين و حيا داده شد، آنان بازنگشتند و گفتند: ما ماموريم تا هر جا عقل باشد در كنار او باشيم. پس دين و اخلاق(حيا) همواره با عقل هستند. (اصول كافي، ج1، باب عقل و جهل)
اين روايت به خوبي نسبت دين و اخلاق را با عقل بيان مي كند؛ زيرا نشان مي دهد كه خاستگاه دين و اخلاق، عقل است؛ از اين رو پذيرش اسلام منوط به اثبات عقلاني و اجتهادي اصول دين شده است.
دين به مدد عقل آمده است تا به آن لطف نموده و اموري را بر او آشكار سازد. البته اين بدان معنا نيست كه عقل، ناتوان از درك آنها ست، بلكه به اين معناست كه عقل تا بلوغ كامل نيازمند عنايت خاص است؛ زيرا عقل نيز داراي مراتب ظهوري است و زماني به بلوغ مي رسد كه متاله و رباني شده باشد و همه اسماء و صفات الهي را در خود فعليت و ظهور بخشيده باشد. لذا اكثريت مردم كه در مرحله نخست ظهورات عقل هستند، براي اظهار و فعليت همه مراتب، نيازمند لطف الهي هستند تا به مدد عقل ابتدايي و متوسط بيايد و آن را به سمت كمال، هدايت كند.
دين و شريعت همان لطف الهي است كه در حق بشر صورت گرفته است تا عقل به بلوغ كمالي خود برسد. (بقره، آيه38 و آيات ديگر) بنابراين، تقوا در چارچوب شريعت و دين، همان تقواي در چارچوب عقل كامل و بالغ است.
اسلام به عنوان دين الهي و وحياني و شريعت مكمل عقل، مجموعه اي از احكام را صادر كرده است تا اين تقواي كامل شكل گيرد و عقل به بلوغ كمالي و نهايي خود برسد. روزه براساس آموزه هاي قرآني، يكي از راه هاي دست يابي به تقواي كامل است. از اين رو در بيان حكمت و فلسفه روزه آمده است كه هدف، دست يابي به تقواست: يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون، اي كساني كه ايمان آورده ايد روزه بر شما فرض شد چنان كه بر پيشينيان فرض و واجب شد تا شايد تقوا پيشه كنيد. (بقره، آيه 183)
البته راه دست يابي به تقوا تنها همين راه نيست، بلكه همه احكام شرعي در حقيقت براي دست يابي به همين هدف است، با اين تفاوت كه برخي از احكام در تقويت روحيه، تحمل و صبر تاثير بسياري دارد؛ از جمله روزه كه تاثير شگرفي در تحقق اين حقيقت دارد و از اين روست كه حتي گاه صبر را در آيات 45 و 153 سوره بقره به معناي روزه گرفته اند. خداوند در اين آيات خواسته است كه انسان براي رسيدن به كمالات از نماز و روزه استفاده كند تا با استعانت از آنها به اهداف متعالي و كمالي برسد.
از جمله راه هاي رسيدن به تقوا كه تاثيرگذاري خوبي دارد، انجام مناسكي چون مناسك حج است كه در آيات قرآني عامل مهم در تقوا دانسته شده است.
به هر حال، همه شريعت در راستاي آن است كه تقواي كامل در انسان تحقق يابد و انسان بتواند به بلوغ تمام عقل برسد و مسير رشدي خود را بپيمايد.
امام علي(ع) فرمود: فرض الله... الصيام ابتلاء لاخلاص الخلق؛ خداوند روزه را واجب كرد تا به وسيله آن اخلاص خلق را بيازمايد. (نهج البلاغه، حكمت 252)
از تقواي تن تا تقواي روان
برپايه آن چه بيان شد مي توان دريافت كه روزه يا هر عمل جوارحي و بدني، مي بايست در راستاي اهداف جوانحي و رواني باشد، زيرا آن چه حقيقت انسان را تشكيل مي دهد همان نفس و يا روان آدمي است و ارزش كالبد انساني به رواني است كه در آن قرار گرفته است. (اعراف، آيه 12) هر چند كه كالبدي چون كالبد آدمي كه به جاي خزيدن بر شكم يا چهار پا بودن بر دو پا قرار گرفته و در حالت استوا حركت مي كند، خود يك كرامت و شرافت براي آدمي است (نور، آيه 45) ولي آن چه باعث كرامت و شرافت آدمي است همان رواني است كه در حالت استوا و اعتدال در اين كالبد مستوي القامه قرار گرفته است.
انسان موجودي با قابليت بسيار است و روح آدمي مي تواند او را از خاك تا افلاك ببرد و ماهيات گوناگوني را براي او ايجاد كند كه گاه ماهيت برگرفته از چند حيوان يا موجود است، زيرا انسان موجودي در حال شكل گرفتن است و هر كسي سازه نهايي و اخروي خود را مي سازد. انديشه و كار آدمي است كه او را براي آخرت مي سازد و در نهايت سازه نهايي خودش در آخرت تجسم و تمثل مي يابد.
خواسته هاي جسماني آدمي، خواسته هائي است كه در شكل مادي مي بايست به صورت محدود و مشخص تامين شود و هرگونه افراط و تفريط در آن مي تواند روان آدمي را نيز تحت تاثير قرار دهد. از اين رو پاسخ گويي در حد اعتدال به خواسته هاي مادي، امري مقبول و پذيرفته شده است.
از آن جايي كه حضور آدمي در جهان مادي و گرايش به محسوسات و ملموسات و پاسخ گويي به نيازهاي مادي آدمي را سرگرم مي كند و از حقيقت غافل مي سازد، بنابراين گاه براي مديريت و كنترل آن آموزه هاي دستوري صادر مي شود. از جمله اين دستورها مي توان به روزه اشاره كرد كه نوك تيز حمله آن به نيازهاي ابتدايي بشر يعني خوردن و آشاميدن و مسائل جنسي است كه البته همين ها محبوب ترين نيازها براي انسان بشمار مي رود.
كسي كه بتواند اين امور مباح و نيازهاي طبيعي و غريزي خود را تحت كنترل و مديريت در آورد مي تواند امور ديگر را به راحتي مديريت كند و اجازه ندهد تا مكروهات و محرمات بر او مسلط شود و او را به خود بخواند.
اميرمؤمنان علي(ع) گام مديريت جسم و روزه تن را گام نخست مي داند و مي فرمايد كه اگر كسي بتواند اين گام را بردارد مي بايست خود را براي گام بعدي آماده سازد كه روزه روان است.
اميرالمومنان علي(ع) درباره روزه نفس و روان فرموده است. صوم النفس عن لذات الدنيا انفع الصيام؛ روزه نفس از لذتهاي دنيوي سودمندترين روزه هاست. (غررالحكم، ج 1، ص 416، ح 64)
در حقيقت انسان اگر بتواند نفس خويش را مديريت كند و اجازه ندهد تا هواهاي نفساني او را به اين سو و آن سو ببرد، او در مسير شدن و تحول تقوايي قرار گرفته است و بهتر مي تواند عقل خويش را به سوي بلوغ تمام و كمال برساند.
به سخن ديگر، انسان نيازمند آن است كه مديريت قلب خويش را كه مركز عواطف و تفكر است به دست گيرد تا روان آدمي در مسير رشدي به كمالي برسد كه روح الهي دارنده همه صفات و اسماي الهي شود. البته مديريت و روزه در مراتب بالاتر سخت تر و دشوارتر است. اگر امساك از خوردن و آشاميدن سخت است، مديريت و تقواي زبان سخت تر و اگر اين تقوا و روزه زبان سخت تر باشد، تقواي قلب سخت تر از هر دو خواهد بود. از اين رو آن حضرت درجايي ديگر مي فرمايد: صوم القلب خير من صيام اللسان و صوم اللسان خير من صيام البطن؛ روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شكم است. (غررالحكم، ج 1، ص 417، ح 80)
بهتر بودن روزه قلب از روزه زبان و شكم از آن روست كه براي رسيدن به تقواي الهي مهم تر و اساسي تر است. لذا در آيات قرآني از تقواي قلوب سخن به ميان آمده است. (حج، آيه 32) تقواي قلوب به معناي آن است كه همه دل و انديشه آدمي در خدمت عقل و دين و اخلاق باشد تا مسير كمالي و حكمت آفرينش را بپيمايد.
دراين راستا امام باقر(ع) درباره شرايط رسيدن به كمال در روزه مي فرمايد: لا صيام لمن عصي الامام و لا صيام لعبد ابق حتي يرجع و لا صيام لامراه ناشزه حتي تتوب و لاصيام لولد عاق حتي يبر؛ روزه اين افراد كامل نيست: 1- كسي كه امام (رهبر) را نافرماني كند؛ 2- بنده فراري تا زماني كه برگردد؛ 3- زني كه اطاعت شوهر نكرده تا اينكه توبه كند؛ 4- فرزندي كه نافرمان شده تا اينكه فرمانبردار شود. (بحا رالانوار ج 39، ص 592)
در حقيقت روزه داري شرايطي دارد كه تحقق كامل آن مي تواند موجبات تحقق كامل تقوا را فراهم آورد و آدمي را به سوي رشد و كمال ببرد. انسان هرچه به اين شرايط نزديك تر باشد حقيقت روزه را بهتر درك مي كند و از آثار و بركات آن بهره مند مي شود.
انسان در مسير تقواي الهي و كامل خود مي بايست به انقطاع از هر چيزي و وصول به خدا تلاش كند. (ذاريات، آيه 05) كه معناي ديگر آن همان رسيدن به اخلاص و خلوص كامل است. از اين روست كه هدف از روزه داري، اخلاص نيز بيان مي شود، زيرا معناي ديگر دستيابي به تقواي كامل است.
كسي كه به اخلاص دست يافت از گناه و مشكلات آن رسته و تحت سايه اسم غفار و رحيم درآمده است و از بركات و نعمت هاي خاص برخوردار خواهدشد. از اين رو خداوند ماه رمضان را ماه رهايي از گناهان و دستيابي به مرحمت هاي الهي دانسته است. پيامبر(ص) فرمودند: شهر رمضان شهر الله عزوجل و هو شهر بضاعف الله فيه الحسنات و يمحو فيه السيئات و هو شهر البركه ؛ ماه رمضان ماه خداست و آن ماهي است كه خداوند در آن حسنات را مي افزايد و گناهان را پاك مي كند و آن ماه بركت است. (بحارالانوار، ج 69، ص 043، ص5)
فرصت تكرارنشدني دستيابي به تقواي كامل در ماه رمضان فرصتي است كه مي بايست هركسي آن را بشناسد و در بهره مندي از آن كوتاهي نكند. رسول خدا(ص) فرمود: «لو يعلم العبد ما في رمضان لود ان يكون رمضان السنه ؛ اگر بنده «خدا» مي دانست كه در ماه رمضان چه بركتي وجود دارد دوست مي داشت كه تمام سال، رمضان باشد. (بحارالانوار، ج39، ص 643) زيرا دراين ماه شرايط به گونه اي مهياست كه آدمي تنها مي بايست با هواهاي نفساني خود بجنگد و ديگر دشمن بيروني نيست كه بخواهد با وسوسه هاي آن هم مبارزه كند. امام رضا(ع) از پيامبر(ص) نقل مي كند كه: في اول يوم من شهر رمضان نعل المرده من الشياطين در روز اول ماه رمضان شياطين در غل و زنجير كشيده مي شوند. (تهذيب الاحكام، ج4، ص 251)
در ماه رمضان به خاطر فرصت استثنايي مي توان به تقواي كامل دست يافت و در طول سال از اين توان براي مبارزه با شياطين بهره برد؛ زيرا در طول ماه رمضان درهاي بركت به سوي مردم باز است و انسان از همه عنايت هاي الهي برخوردار است و مي تواند خود را براي رسيدن به كمال آماده كند و بعدها از آن توان خود براي مبارزه با هر دشمن دروني و بيروني سود برد. رسول خدا(ص) فرمود: ان ابواب السماء تفتح في اول ليله من شهر رمضان و لاتغلق الي اخر ليله منه؛ درهاي آسمان در اولين شب ماه رمضان گشوده مي شود و تا آخرين شب آن بسته نخواهدشد. (بحارالانوار، ج39، ص443)
به هرحال، ماه رمضان ماهي است كه انسان مي تواند با روزه كامل كه شامل روزه همه جوارح و جوانح است در مسير تقواي عقلاني و عقلايي و شرعي گام بردارد و خودسازي كند و مسير كمالي و رشدي را بپيمايد. باشد كه از فرصت ماه رمضان و نعمت روزه بهره مند شويم و اين عبادت را كوچك و كم اهميت نشماريم.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14