(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


يکشنبه 8 مرداد 1391 - شماره 20267

دنياست كه مي خورد تو را با شهوت!
نويسندگان در گفت وگو با كيهان تاكيد كردند:
جشنواره هاي زيرزميني مروج پوچ انگاري ادبي
بررسي اجمالي نقاشي ايران از ديرباز تا كنون
از غارهاي لرستان تا شكوه ميدان نقش جهان


دنياست كه مي خورد تو را با شهوت!

رضا اسماعيلي
1
آمد رمضان و آسمان آبي شد
شب هاي زمين، دوباره مهتابي شد
هستي، به نماز عاشقي قامت بست
عالم، غزل خجسته نابي شد
2
آمد رمضان و كاش مي دانستي
اي كشته آب و آش! مي دانستي
دنياست كه مي خورد تو را با شهوت
كاش اين دل آش و لاش! مي دانستي
3
ماه رمضان و سفره هاي رنگين
هفتاد مدل غذاي چرب و شيرين
تن پروري و شكم چراني عشق است
ما را چه به كار سفره هاي مسكين؟!
4
ماه رمضان و تن-چراني، عشق است
از باغ وجود، باغباني عشق است
شيپور اذان و سفره آماده
از خوان شكم عقب نماني...؟ عشق است!
5
ماه رمضان و رخوت و خميازه
برخوان شكم، حضور بي اندازه
هنگام سحر، زفرط خوردن، مردن!
تبريك عزيز! اين شروع تازه!
6
آمد رمضان و دست شيطان بسته ست
درهاي زمين به روي ديوان بسته ست
وقت ست ز سمت معصيت برگردي
چون راه گناه، اي مسلمان بسته ست!
7
ماه رمضان و جان تو در خواب ست
رخوت زده اي، جهان تو درخواب ست
هنگام سحر، لبان جسمت بازست
اما دل شب نشان تو، در خواب ست
8
ماه رمضان و سفره افطاري
هنگام سحر، نفس نفس، بيداري
از روزه اگر همين قدر مي فهمي
مصداق رياضت است و خودآزاري!
9
ماه رمضان و روزه اي...؟ معلوم ست!
درحسرت آب و كوزه اي! معلوم ست
بسته ست لب تنت، ولي جانت نه
غم مي خوري و رفوزه اي، معلوم ست
10
آمد رمضان، ز خواب غفلت برخيز
گل كرد سپيده سعادت، برخيز
بشكاف فلك را و چو حافظ، سرمست
طرحي دگر انداز و زعادت برخيز
 


نويسندگان در گفت وگو با كيهان تاكيد كردند:

جشنواره هاي زيرزميني مروج پوچ انگاري ادبي

ليلا كريمي
با مروري بر چند و چون جشنواره هاي محفلي ادبي و به اصطلاح زيرزميني در ايران كه توسط قشر شبه روشنفكر برگزار مي شود، به خوبي و روشني مي توان گفت كه غالب اين جشنواره ها از نحوه برگزاري و انتخاب داور گرفته تا انتخاب آثار برگزيده، هيچ گونه سنخيتي با فكر و انديشه ايراني مسلمان كه در فضاي ارزشي و اخلاقي انقلاب نفس مي كشد، ندارد.
جريان برگزاري جشنواره هاي ادبي زيرزميني را بايد اساسا يك جريان سياسي شبه فرهنگي دانست كه شالوده آن بر مبناي نگاه هاي سياسي و مقابله با نظام است. جشنواره هايي كه در قالب ادبي و هنري برگزار مي شود اما وقتي بدان ها نظر مي افكنيم كمترين ترديدي نسبت به ماهيت غيرادبي آن نمي يابيم.
براي شناخت و بازگويي زواياي اين گونه محافل نظر چند تن از نويسندگان متعهد و انقلاب را جويا شديم:
محمد محمودي نورآبادي: دست اندركاران اين جشنواره ها چه كساني هستند؟
به نام خدايي كه هرچه داريم از اوست. اميدوارم كه آنچه مي گوييم و مي نويسيم، فقط و فقط در جهت رضايت حضرت حق باشد. براي پاسخ به اين سوال ابتدا بايد ببينيم كه بانيان و دست اندركاران جشنواره ها چه كساني هستند و همين طور آثاري كه در اين نوع از جشنواره ها مورد بررسي قرار مي گيرد، از چه جنس و چه سنخي هستند؟ مخاطبانشان كيست و به لحاظ كمي چه تعداد مخاطب دارند؟ اين ها را اگر بدانيم، شايد بشود به پاسخ روشن تر و دقيق تري رسيد. ناگفته پيداست كه اين آثار به لحاظ محتوا با انديشه اي كه مورد عنايت و حمايت نظام جمهوري اسلامي است در تضاد و در تقابل است. مثلا اين ها چيزي به عنوان امپرياليسم و شيطان بزرگ و استعمار غرب نمي شناسند. با عناويني چون شهيد و شهادت و ايثار و چنين مفاهيمي كه از نظر ما داراي بار ارزشي هستند، به كلي بيگانه اند. اصولا آن ها داستان و هنر نويسندگي را همان گونه تعريف و دنبال مي كنند كه امثال صادق هدايت دنبال مي كردند. شما آثار هدايت را كه نگاه كنيد، اگرچه مثلا در سگ ولگرد و يا در سه قطره خون، نگاه انساني را مي بيني ولي در كنار اين نگاه انساني، چيزي كه مخاطب را به آينده اميدوار كند، شاهد نيستي. اين در حالي است كه قصه از بدو پيدايش، آمد تا انسان را به آينده خود اميدوار كند. انسان هاي قديم هرچقدر كه قصه گفته و نوشته اند، همه براي فائق آمدن بر بلاهاي طبيعي و در امان ماندن از شر و خطر حيوانات وحشي بوده است. انسان آن روز قصه را خلق مي كرد تا خودباوري و اعتماد به نفس را در خودش و جامعه اش رواج دهد. اما امروز وقتي به آثار هدايت و پيروان سر تا پا تسليم او نگاه مي كنيم، چيزي جز ياس و نااميدي نمي بينيم. آن ها انسان امروز و مخصوصا انسان شرقي را موجوداتي تو سري خور و درمانده مي دانند كه غرب و فرهنگ غرب مي تواند ناجي آن ها باشد.
تفكري كه محصول كارخانه غرب است
اين تفكر از كجا ناشي شد؟ اصلاً چرا بايد اين اتفاق بيفتد كه جريان داعيه دار روشنفكري، انگشت اشاره را به طرف غرب ببرد و براي نجات انسان شرق با همه داشته هاي فرهنگي و ديني و مذهبي، بخواهد با نسخه غربي درمان شود؟ فكر مي كنم پاسخ خيلي واضح و روشن است. جرياني كه در ايران به عنوان روشنفكر قلمداد مي شود، از غرب به اين جا سرازير شد. درواقع كساني كه از اين جا رفتند و برخورداري هاي غرب را ديدند، بعد از بازگشت اين نسخه را تجويز كردند. مقام معظم رهبري، تعبير زيبايي دارند كه روشنفكري در ايران بيمار متولد شد... اين خيلي سخن درست و سنجيده اي است.الان هم كه نگاه مي كنيم مي بينيم كه مولودهاي اين جريان از آن بيماري در رنج هستند. يعني مثلا اگر بازمانده هاي جنايت ناكازاكي و هيروشيما هنوز هم فرزندان ناقص توليد مي كنند، جريان روشنفكري ميرزا ملكم خاني هم از اين عيب بي نصيب نبوده و مرتب و مكرر توليد روشنفكر بيمار را درسر لوحه خود دارد. با اين تعريف، گمانم همه چيز روشن است. از كوزه همان تراود كه در اوست. نمي شود از يك فكر ناقص، انتظار باز توليد فكري ناب و زلال را داشت.
تفكري كه محصول كارخانه غرب است، فكر شرقي - اسلامي و معرفت ديني توليد نخواهد كرد. به گمانم انتظار بي جايي است كه ما از اين جريان انتظار رجعت به فرهنگ غني اسلامي - ايراني را داشته باشيم؟
داعيه دار فرهنگ ايراني!
اين طيف (شبه روشنفكر) هم خيلي داعيه دار فرهنگ ايراني است. مثلا از نظر خود به امثال مصدق و بحث ملي كردن صنعت نفت عشق و ارادت مي ورزند، اين مفاهيم را چگونه مي شود با هم جمع كرد؟ خيلي وقت ها مواضع اين جريان بيشتر براي موج سواري و گرفتن فرصت از رقيب است كه البته اشتباهات خودي ها هم در ايجاد اين بسترها بي تاثير نبوده است. اين ها به واسطه اشتباهات برخي از خودي ها، در فرصت هايي تلاش كردند كه امثال شريعتي وجلال آل احمد را هم از ما بدزدند و مصادره به مطلوب كنند. شما سووشون سيمين دانشور را بخوانيد و ببينيد چه موضع گيري تند ضد اشغال گري و ضد انگليسي در روح كار نهفته است؟ اما وقتي ما نتوانيم سيمين را معرفي كنيم، آن ها رندانه اين كار را به نفع خود مي كنند. ولي بايد ديدكه اين ها درعمل چقدر به آن تفكر ضد انگليسي مصدق و يا سيمين و جلال وفادار هستند؟ آيا مي شود ساعت و دقيقه پاي بي بي سي بود و از آن سرچشمه سياهي و تباهي الهام گرفت و بعد داعيه دار دفاع از مصدق بود؟ آيا اينها نمي دانند كه انگليس سابقه 200ساله ظلم به ايران و شرق را دارد؟ آيا نمي دانند كه بانيان و دست اندركاران آن شبكه را شخص ملكه تعيين مي كند؟ بله، همه اين ها را مي دانند ولي شيفتگي به قدري شديد است كه نمي توانند دل بكنند. لذا به اعتقاد من نمي شود با ترازوي شعارهاي فصلي اين جريان، مواضع عملي آن ها را در طي سال هاي گذشته تعديل و تلطيف كرد...
اين جريان درپي آن است تا غرب را ناجي نشان دهد
اين جريان هم چنان درپي آن است تا غرب را ناجي عنوان كند. بله، اين ها هر آنچه كه توليد مي كنند، چيزي جز القاي يأس و نااميدي نيست. سخت به دنبال آن هستند تا با فلاكت بار نشان دادن زمينه ها و سرچشمه هاي اين طرف، ناجي را در آن سوي ماجرا نشان دهد. در سگ ولگرد هدايت، ماجراي آن سگ دقيقا تداعي همين تفكر است. ابتدا شاهد سگي تو سري خور هستيم كه از هر طرف مورد بي رحمي آدم هاي آن دور و بر قرار مي گيرد و بعد مي رسيم به پيشينه آن سگ كه اسكاتلندي بوده و چقدر براي خودش كسي بوده و اصالت و نجابت داشته... به هرحال از اين موارد زياد است و امكان شرح همه آن ها در اين مجال كوتاه نيست. اما با اين تعريف، بايد برسيم به اين كه حالا اين ها با اين تفكر، براي چه كساني مي نويسند؟ مخاطبانشان چه درصدي از جامعه را تشكيل مي دهد؟ در شيراز كه ما با تعدادي از اين ها آشنايي داريم، گاهي هم كلام مي شويم. يكي از آن ها وقتي كه بنده سؤال كردم كه مخاطب فلان داستان كوتاهت كه بوده؟ جواب داد كه فلاني ما مثل شما به 70 ميليون جمعيت ايران فكر نمي كنيم كه بخواهيم اين خيل جمعيت را دنبال خود بكشانيم. ما خاص هستيم و مخاطب خاص داريم. ما اگر چهار نفر مخاطب داشته باشيم كفايت مي كند! بنده از اين طرز تفكر آن ها واقعا حيرت زده مي شوم اما براي اين سر ماجرا كه خودمان باشيم، خطري را تعريف نمي كنم. چون مي دانم كه وقتي يك جريان نتواند با توده مردم ارتباط داشته باشد، محكوم به شكست خواهد بود.
ماندن در پشت انديشه هدايت
اخيرا شهريار مندني پور در آمريكا مصاحبه اي با بي بي سي داشت. دقيقا او همين خطر را براي اين جريان گوشزد كرد. خطر دور شدن از توده مردم و دل خوش كردن به مخاطبان به اصطلاح خاص. يكي ديگر كه در شيراز زندگي مي كند، ماندن در پشت انديشه هدايت را خطر مي داند و نسخه مي دهد كه بايد از هدايت عبور كنيم. اما وقتي داستان هاي همين فرد را مي خواني، مي بيني كه او از چاله به چاه افتاده است. چون داستان هدايت اگر چه اميد به آينده را در انسان مي كشد، ولي اولا طرح، فرم و نثر و زباني قابل فهم دارد و دوم اين كه حداقل احساسات يك انسان را براي مظلوميت يك حيوان، برانگيخته مي كند. اما داستان هاي اين فردي كه به زعم خودش صاحب سبك است، از همين دو حسن هم بي بهره است. پس عبور اين جريان از صادق هدايت، با اين تعريف و با اين استراتژي جديد هم ناجي آن ها نخواهد شد. چرا كه اصولا آن ها به اصلي ترين موضوع كه همان رسالت هنر در جهت ترويج فكر سالم و كمك به كرامت انساني است، كاملا غافلند. در واقع به دنبال حل مسئله اي هستند كه صورت آن غلط است. مثلا يك جا مي گويند كه داستان نويس بايد نگران جان بشريت باشد ولي وقتي كه كودكان غزه با بمب هاي فسفري سوزانده مي شوند، ككشان نمي گزد. مي گويند كه نويسنده بايد نگاه خاكستري به دو طرف ماجراها داشته باشد، بعد يك مرتبه مي بيني تا با محكوم كردن رهبران و مجاهدان كشور خود، صدام را با آن همه جنايت و حماقت و خباثت تبرئه كرده اند...
جريان روشنفكري ره به جايي نمي برد
حالا برگرديم به موضوع جشنواره ها... اين جماعت همه ساله جشنواره هايي را به صورت غيرقانوني در داخل كشور برگزار مي كنند و آثاري را به عنوان برتر معرفي و تبليغ مي كنند. نظر شما در اين خصوص چيست؟ از قانوني و غيرقانوني بودن آن جشنواره ها اطلاعي ندارم. اين را بايد نهادهاي مسئول جواب بدهند. اما فكر مي كنم كه سرشاخه ها و آدم هاي اين جريان، در داخل نهادهاي تصميم گير فرهنگي هستند و به نوعي به اين جريان حال مي دهند. به گمان بنده، مشكل اصلي نظام ما به عنوان نظامي كه قرار است با استكبار جهاني ستيز داشته باشد، همين نهادهاي فرهنگي است و نه جريان روشنفكري بيمار. جريان بيمار، با تعريفي كه بنده عرض كردم و به آن اعتقاد راسخ دارم، ره به جايي نخواهد برد. چرا كه ما مي بينيم تيراژ هاي آثارشان به سه هزار تا نمي رسد و كتاب هايشان به چاپ هاي بعد نمي رسد، پس چندان جاي نگراني نيست. ولي هميشه از انحرافات در مديريت فرهنگي بيمناك هستم . خطري كه بارها دل هاي داغدار را لرزانده است. مثلا شايد شما بگوييد كه جشنواره هايي مثل گلشيري، غيرقانوني و فاقد مجوز هستند و لذا نبايد برگزار شوند. بنده يك خيز عميق تري بر مي دارم و مي گويم كه اگر كتاب هاي اين جريان آن قدرها بد است كه نمي توانند در جشنواره هاي رسمي و قانوني ديده شوند، چرا اجازه چاپ گرفته اند. خودم در يك دوره جشنواره غني پور داور بخش بزرگ سال بوده ام و همه آثار آن سال را خوانده ام. يعني مثلا حدود 200 اثر داستاني را. واقعا آثاري را خواندم كه دلم لرزيد. بعد هم همين جماعت واداده و تسليم غرب شده، داد و هوارشان بالا است كه مميزي در ايران چنين و چنان است حالا عرض من اين است كه اين آثار چطور مجوز چاپ گرفته اند؟ آيا اگر آثار اين جماعت با مجوز قانوني چاپ شده اند، حق ندارند كه جشنواره هاي قانوني هم برگزار كنند؟
حالا شايد شوراي مميزي ناخوش احوال باشد و نتواند آثار را دقيق و قانوني بررسي كند. من اين ناخوش احوالي را به وضوح ديده ام. وقتي در اثري كه با مجوز ارشاد چاپ شده، مي خوانيم كه سربازهاي جبهه خودي براي خلاص شدن از دست جنازه هاي شهدا آن ها را سوزانده اند و يا روح يك مفقودالجسد در هنگام بازگشت جسد به تهران دنبال دوست دختري است كه آخرين بار او را در ميدان آزادي ديده و سربازبگيرها نگذاشته اند كه با او باشد و به اجبار او را به جنگ با دشمن برده اند، معلوم مي شود چقدر شوراي مميزي بي در و پيكر است. ولي عقل و منطق حكم مي كند كه وقتي يك فكري از فيلتر قانوني گذشت، مي تواند براي خود مجالس و جشنواره هاي قانوني هم داشته باشد.
چه كسي مقصر است؟
مميزي از يك طرف داد همين روشنفكر نماها را درآورده كه چرا آثارشان را قيچي مي كند، از يك طرف هم آثاري با كيفيت بسيار بد روانه بازار مي شود. به نظر شما در اين بين چه كسي مقصر است؟ بنده باز هم تكرار مي كنم، اگر خلاف مصالح ملي، اخلاقي و ديني نوشته اند، چرا مجوز چاپ گرفته اند و حالا كه مجوز چاپ گرفته اند، چرا مجوز جشنواره به آن ها داده نمي شود تا زيرزميني برگزار مي كنند؟
دردمندانه مي گويم كه نهادهاي فرهنگي ما نيازمند خانه تكاني هستند و اگر اين اتفاق نيفتد، ما با اين به شاخ و برگ زدن ها به جايي نخواهيم رسيد. مشكل را بايد در اين طرف پيدا كنيم وگرنه آن سر ماجراكاري جز آنچه كه مي كند، نخواهد كرد.
احمد شاكري:
ادبيات براي قشر شبه روشنفكر ابزاري سياسي است
در مورد جشنواره هاي ادبي و اركان و سياست هاي حاكم بر اين جشنواره ها و روش هاي تاثيرگذار و تقسيم بندي آن ها در موزه ادبيات داستاني معاصر، بايد اين جشنواره ها را در حوزه كلي ادبيات داستاني تعريف كرد.
نكته اي كه بايد به عنوان پيش فرض توجه كنيم، ادبيات به نحو عام و جشنواره هاي ادبي به عنوان برنامه هاي خاص در اين حوزه است. برخلاف ادعاي عمومي جريان هاي غرب زده مبني بر اينكه ادبيات ايدئولوژيك نيست و نويسنده و هنرمند اساسا نبايد به ديد سياسي به وقايع و ذات ادبيات نگاه كنند، بايد گفت؛ اين رويكرد، ادبيات را تا سرحد زبان تنزل مي دهد و عملا در واقعيت هاي مطلق عيني تعديل مي كند و نويسنده را كسي مي داند كه از درون خودش محاكات مي كند و لزوما آيينه و بازتاب دهنده وقايع اجتماعي جهان بيروني نيست. برخلاف اين ادعاها به نظر مي رسد ادبيات حتي در رويكردهاي فرم گرا و به صورت خاص جريان شبه روشنفكري از آغاز انقلاب تاكنون همواره صبغه و سابقه اي سياسي و اعتقادي داشته است، اما لايه هايي كه اين دو مفهوم از آن قابل استنباط هستند را مي توان از امور مختلفي استنتاج كرد؛ منجمله رفتارشناسي جريان شبه روشنفكري در جشنواره هاي ادبي و برگزاري اين جشنواره ها مي تواند تعيين كننده و توضيح دهنده اين دو مقوله باشد كه ادبيات براي اين طيف هميشه ابزاري سياسي بوده كه بتوانند مطالبات سياسي خود را طرح و براي دولت اسلامي مانع افكني كنند و با هجمه جنگ نرم به نفع فرهنگ غرب حركت كنند.
بايدها و نبايدها در حوزه ادبيات
بايد عنوان كنم؛ برخلاف ادعاي اين طيف آنان كاملا لايه هاي اعتقادي داشته اند و واجد بايد و نبايدهايي دراين حوزه هستند، اما در مورد جشنواره ها بايد دقت كرد كه جشنواره ها برنامه اي جدا از حوزه ادبيات نيستند بلكه عموما نمود و ظهور برخي از جوانب ادبيات محسوب مي شوند. به نظرم جشنواره ها در مورد اركانش بايد تفكيكي قائل باشد.
بخشي از روند برگزاري جشنواره ها برمي گردد به سياست هاي هر جشنواره كه طبق آن اقدام به برگزاري و برگزيده كردن آثار مي كند. بخش دوم، مربوط به برگزاركنندگان است كه چه ويژگي اي دارند، بخش سوم داوران هستند چه كساني داوري آثار را مي كنند، بخش چهارم؛ «روش ها»، يعني با چه روشي آثار را انتخاب و برگزيده مي كنند.
به نظرم در تك تك اين اركان، سياست گذاري، برگزاركنندگان، داوران و روش ها را مي توان در دو نكته دنبال كرد. البته بايد توجه داشته باشيم طيفي كه از آن به عنوان «شبه روشنفكر در ادبيات داستاني» ياد مي شود نمونه هاي متنوعي را از تفكرات شامل هستند. يكي از امور ضروري و لازم در دوره كنوني ادبيات ما تمايز فكري و اصولي اين دو طيف يعني طيف شبه روشنفكر و طيف همسو با انقلاب و ارزش هاي اسلامي است.
ذكر اين نكته ضروري است كه اين تمايز را مي توانيم در برخي از وقايع بيروني چون دفاع مقدس به خوبي تفكيك و تسهيل كرد.
ادبيات دفاع مقدس به عنوان يك معيار
دوران دفاع مقدس به صورت خاص و برخي از وقايع شاخص چون فتنه 88؛ در دوران دفاع مقدس عملا تعدادي از معيارهاي ادبي و تا حدودي خطوط روشن شد. تعداد داستان هايي كه در اين دوران (دفاع مقدس) توسط جريان شبه روشنفكر خلق شد، بسيار اندك بود، برخلاف سابقه طولاني و تعداد كمي از اين افراد كه ادعا مي كنند ادبيات معاصر داستاني توسط اين طيف ايجاد، تبليغ و ترغيب شده است و آثاري هم كه در اين دوران توسط اين طيف نوشته شد؛ عموما واجد سياه انگاري و تلخ نويسي و ضديت با جهت عمومي مردم در دفاع از انقلاب اسلامي بوده است.
بنابراين ادبيات دفاع مقدس به عنوان يك معيار، اين تمايز را براي ما مشخص كرد. همچنين آقاي سرشار هم در مقاله اي ذكر كردند كساني كه از طيف شبه روشنفكر درباره جنگ نوشته اند، عملا با نشانه هايي مي توان تشخيص داد كه جنگ را نمي شناختند چون حضور فعالي در جنگ نداشتند، به دليل اينكه با جنگ هم دل و همراه نبودند، اين موضوع را مي توان از طريق رفتار كانون نويسندگان در مقصر معرفي كردن ايران در آغاز جنگ اشاره كرد. به هر حال يا از جنگ ننوشتند و يا آناني كه نوشتند ديدگاه درستي نبوده است. اما در دوره اخير و به خصوص هر چقدر از اين واقعه مهم جدا مي شويم نياز بيشتري به معيارهاي ادبي پيدا مي كنم. معيارهايي كه بتوانند علوم و معارف ديني را به ساحت ادبيات وارد كنند و در ضمن معيارهاي نقد آن ها را معرفي كنند. اين موارد را عرض كردم تا مشخص شود، طيفي كه شبه روشن فكر اطلاق مي شود، لايه هاي پنهان و خاكستري دارد كه تشخيص آنها بر هر كسي آسان و ممكن نيست، بلكه رگه هايي از تفكرات شبه روشنفكر پيدا و پنهان در آثار، گفته و نوشته هاي برخي از نسل اول نويسندگان انقلاب هم ديده مي شود. لذا اين دو طيف دائما حوزه هاي مشتركي داشتند كه افراد آن را بين خودشان رد و بدل كردند. يعني در طول اين سال ها از طيف نويسندگان شبه روشنفكر به طرف ادبيات انقلاب متمايل شدند و هم افرادي از نويسندگان پرشور دهه 60 كه نويسندگان انقلابي بودند جذب اعتقادات و تراوشات فكري جريان شبه روشنفكر شدند.
شبه روشنفكر در پرده اي از ترديد
بايد اين مورد را بگويم تا روشن شود كه در افراد يك فضاي خاكستري داريم. البته خاكستري به معناي اين نيست كه نتوان تشخيص داد، چون براي عموم افراد به سختي قابل تشخيص است، افراد عامي و مخاطبان معمول ادبيات مسلح به معيارهاي ادبي روشن و داراي بصيرت روشني براي تفكيك اين مرزها نيستند، اگرچه در اصل موضوع قابل تفكيك هستند.
هم در نويسندگان و هم در جشنواره ها اين موضوع ديده مي شود. بنابراين به فراخور ميزان خلوص نويسنده ها، به فراخور ميزان خلوص آثار ادبي و جشنواره ها مي توان دايره هاي مشخصي معين كرد كه چنين كساني به عنوان ادبيات شبه روشنفكر يا به عنوان ادبيات هم سو با انقلاب شناخته شده اند. در جشنواره ها نويسندگان و آثار را مي توان مشخص كرد كه همواره در يك فضاي خاكستري در زير پرده ترديد همواره سعي كرده اند حركت كنند، اگرچه ريشه هاي فكري شان معلوم است. اين تقسيم بندي كلي است زماني كه مي گوييم «جشنواره شبه روشنفكر» عموما شايد دو الي سه جشنواره به ذهن آيد. اما دايره شبه روشنفكري دايره گسترده اي است، همان طور كه دايره تعهد هم دايره گسترده اي است. يعني در بين مردم به اصطلاح شدت و ضعف دارد.
آيا موضوعي كه به عنوان «ادبيات شبه روشنفكر» و جشنواره هايشان عنوان كرديم به معناي واقعي سياسي هستند يا خير! اين توضيح و مقدمه اي مي خواهد درباره تاريخچه ادبيات معاصر و به خصوص ادبيات داستاني بعد از انقلاب و گسست نيروهاي شبه روشنفكر در حوزه ادبيات به خصوص از جامعه و توده مردم و انقضاي آثار افراد اين گروه در دهه هاي اول انقلاب اسلامي. انقلاب ايران، انقلاب مردمي و در عين حال ديني و اسلام خواه با رهبري يك رهبر روحاني و مجتهد ديني است و در ادامه در دفاع مقدس، فرهنگ ديني و عاشورايي اين جنگ را به پيش برد و توفيقات اين جنگ مرهون اين فرهنگ ديني است.
در حالي كه شبه روشنفكرها بعد از انقلاب به گمان خودشان فكر مي كردند رهبري و راهبري مردم را برعهده دارند، ديدند كه مردم «اسلام» را انتخاب كردند و ايده اين طيف عملا رو به انزوا رفت. بنابراين اين انزوا با رفتار كژ دار و مريز با انقلاب اسلامي و دولت همراه بود.
ادبيات به عنوان ابزاري براي مقابله با دولت
مقوله ادبيات هم يكي از ابزارهاي مسلط اين گروه براي مواجهه با دولت و به صورت خاص حكومت اسلامي بود.
به صورت مشخص با هر جا كه فقه و شريعت اسلامي، هر جا كه اخلاقيات و اعتقادات و بايدها و نبايدهاي ديني بخواهد در حوزه ادبيات وارد شود؛ چه اين مفهوم جزو معيارهاي ارزش گذاري ادبيات و يا جزو قواعد و قوانين چاپ و نشر باشد؛ اين طيف عملا با آن مخالفت مي كند. به عنوان مثال مقوله مميزي در نزد اين گروه با مخالفت كهنه اين طيف همراه است .
اين طيف- شبه روشنفكر- اساسا موافق مميزي است؛ اما دايره مميزي را به وجود فقهي و وجوه اخلاقي و اعتقادي دين اسلام برنمي گردانند. يعني دايره نفوذ و شمول فقه و اخلاق اسلامي را در حوزه ادبيات نمي دانند. همانطور در حوزه هاي ديگري، چون جوايز ادبي.
يك دليل عمده مخالفت طيف روشنفكر با نوع جشنواره هايي كه پشتوانه آن انديشه ديني است و يا توسط دولت و حكومت اسلامي آثاري بر گزيده مي شود ؛ اين است كه طيف شبه روشنفكر عموم اين جشنواره ها را يا دولتي مي نامند يا جشنواره هاي شبه دولتي مي دانند.
يعني حتي اگر فردي مستقل و بدون حمايت دولت جشنواره اي را برگزار كند و در فكر و عقيده هم سو و حامي حكومت اسلامي باشد، اين جشنواره منتسب به جشنواره دولتي خواهد شد.
لذا جاي سؤال است كه چرا وصف دولت را به كار مي برند! چرا قشر شبه روشنفكر عموما براي وصف «طيف مخالف» خود از پسوند «دولتي» استفاده مي كنند. اين موضوع واضح است؛ عموما اين قشر پرهيز دارند كه مستقيما در مقابل آموزه هاي ديني قرار بگيرند. چون به صورت مشخص در تاريخ يك بار از همين جهت شكست خورده اند. بنابراين شفافيت و جسارت ندارند كه خودشان را در مقابل آموزه هاي ديني قرار دهند و برخي از اصول ديني و فروع ديني را انكار بكنند، آنچه كه به عنوان محور توجه شان قرار مي دهند «دولت» است. و ذكر، ذكر «دولت» است.
و از آنجا كه دولت به دنبال اجراي قواعد قوانين ديني و تطبيق اين ها و حاكميت اين ها بر ساحت هاي فكري و هنري و به خصوص ادبيات است، خود را در مقابل دولت قرار مي دهند. دقيقا اصطلاح گزيني اين طيف به جهت و غايت يك تقابل سياسي است با دولتي كه هيچ گاه هم سو و همراه با آن نبوده اند.
ادعاي محفل شبه روشنفكر در قالب ملت
در واژه گزيني عملا طيف شبه روشنفكر خودش را در كنار ملت القا مي كند و اين گونه معرفي مي كند كه دولت برخلاف خواست ملت در حركت است، با شواهد تاريخي و مراجعه به آثار آنان در حوزه ادبيات و تعداد حاضرين در جشنواره هايشان و تيراژ كتاب هايشان گوياي اين است كه طيف شبه روشنفكر هيچ گاه همراهي ملت را با خود نداشته اند. آنچه كه از آن به عنوان ملت و مردم ياد مي كنند يك فضاي محفلي و محدود است كه به نظر مي رسد اين محفل؛ ملت قلمداد شده است. حتي در مناسبات سياسي برخي از كشورهاي خارجي به طبع شبه روشنفكر دچار اين اشتباه مي شوند و گمان مي كنند افرادي كه از آن ها اين قشر به عنوان ملت ياد مي كنند قاطبه «مردم» هستند و بر روي حرف و تحليل اين گروه حساب باز مي شود و مشخص است كه اين قشر طيف محدودي هستند كه به واسطه تسلط و سلطه بر ابزارهاي تبليغي اين چنين نشان داده شده اند.
بنابراين از اين جهت وجهه سياسي دارند؛ به هر حال اين جشنواره ها همواره به دنبال تقويت پايگاه شبه روشنفكري و اعتقاداتشان بوده اند. اين طيف داراي اركاني است. ديدگاه شبه روشنفكري ديدگاهي سكولار بوده است. از ديگر اركان اين قشر ستيز با اخلاق ديني است. اخلاق ديني نوعي نجابت و مناعت را براي مكلف به ارمغان مي آورد و اين قشر به روشني بر آن آگاه هستند، تا زماني كه جامعه ما، جامعه اي اخلاق مدار و نجيب محسوب شود، هيچ وقت با فرهنگ غربي سر هم سازي نخواهد داشت. بنابراين در قدم اول هدف آن است كه پرده نجابت و حيا به كنار نهاده شود و آن زمان همراهي و همدلي با فرهنگ كشورهاي كفر و شرك به وجود مي آيد. پس در سياست به نحو كلي سكولاريزم و عرفي شدن را دنبال مي كنند حتي مي بينيم وقتي از برخي نويسندگان به اصطلاح انقلابي دهه 60 و جنگ تقدير مي كنند دقيقا نويسندگان جنگ را به واسطه آثاري تشويق مي كنند كه اين آثار عملا در مقابل تقدس ديني قرار گرفته است و يا درصدد ترديد در مورد آن است؛ درواقع تلاش مي كنند حوزه شان گسترده شود.
اين جشنواره ها مستقل نيستند
در حوزه افراد و برگزاركنندگان هم تا حدودي سوابق شان روشن است. البته تلاش زيادي كرده اند كه جريان شبه روشنفكر خودش را مستقل و مردمي نشان دهد و نشان مي دهند كه كمك و هزينه هاي جشنواره ها عموما توسط خيرين و نويسندگان جمع شده است و يا هيچ كمكي را نمي پذيرند و كمك ها عموما از طرف حكومت و دولت براي ادبيات همسو با انقلاب دارد، خرج مي شود. اين امر به شواهد متعددي درست نيست.هم در پنهان از دولت در ادوار مختلف كمك براي برگزاري جشنواره شان گرفته و هم به صورت مستقيم و غيرمستقيم از كشورها و منابع ديگر كمك گرفته اند.بنابراين اين ادعاي استقلال از طرف اين ها كه آنان را در مقابل دولت قرار مي دهد و افتخار مي كنند كه جشنواره مستقلي هستيم؛ سخن دقيقي نيست.
خاستگاه ادبيات شبه روشنفكر سياسي است
در بخش ديگر، چه كساني داوري مي كنند؟ در اين زمينه هم اگر دقت كنيد؛ شاگردان يكي دو نفر از نويسندگان شبه روشنفكر و طرفدار اومانيسم، كاملا سلطه و سيطره بر داوري جشنواره هايشان دارند. برخلاف ادعايي كه سال ها مطرح شد و مي شود و متأسفانه توسط برخي از آدم هاي ناآگاه عنوان مي شود كه جشنواره هاي دولتي عموما داوران تكراري دارند و جشنواره هاي قشر شبه روشنفكر و به اصطلاح مستقل به تعبير خودشان از نظرات و داوران مختلف استفاده مي كنند، لزوما اين گونه نيست.
در مورد «روش» اين گونه جشنواره ها، نيز بايد گفت ؛ اگر مقايسه شود با جشنواره هاي هم سو؛ مي بينيم عملا برخي از آثاري كه به لحاظ ساختاري و ادبي برجسته هستند و هم سو با انقلاب و مفاهيم ديني حركت مي كنند؛ جايي در جشنواره هاي شبه روشنفكر ندارند حتي در قالب نامزدهاي جشنواره ها معرفي نمي شوند. مي توان گفت حتي اسم برخي از نويسندگان متعهد را هم راضي نيستند به عنوان اسامي نامزدها ذكر كنند اين درحالي است كه در ادوار مختلف جشنواره هاي متعهد رجوع كنيد، آثاري از اين طيف و نويسندگان اين قشر وجود داشته است.بنابراين خاستگاه اين ادبيات، سياسي است و در مقابله با دولت و حكومت اسلامي و به صورت خاص آرمان هاي انقلابي و مفاهيم ديني قرار دارند.
ريشه جريان شبه روشنفكر در پوچ گرايي است
ريشه جريان شبه روشنفكر كنوني ادبيات ما، ادبيات پوچ گرايي چوبك، ريشه اش ادبيات مبتني بر اروتيزم هوشنگ گلشيري و ريشه آن ادبيات پوچ گرا و سياه انگار هدايت است. اين قشر مواليد اين پدران ادبي هستند. شايد صورت تغيير كند ولي ماهيتا اگر جست وجو كنيد غير از اين نيست و طبيعي است. اين موضوع روشن كه فرزندان معنوي هدايت كه اساسا با دين به نحو آشكاري به مقابله برمي خيزد فرزندان معنوي گلشيري كه فردي كاملا غرب زده و اخلاق ستيز است و اين طبيعي است كه فرزندان معنوي اين قشر با فرزندان معنوي حضرت امام(ره) مقابله داشته باشند.
امام(ره) پيام و شعارش؛ اخلاق، دين، معنويت و توحيد بود و از آن جايي كه اين دو اعتقاد با هم جمع نمي شوند اين دو طيف هم با هم نمي توانند سنخيتي داشته باشند.
مصطفي محدثي خراساني:
برگزاري اين جشنواره ها آسيب جدي به جوانان مي زند
برگزاري جشنواره ها تا زماني كه آسيبي به فرهنگ و هنر نزند و خطري در كمين نباشد، پسنديده است. در واقع برگزاري جشنواره ها به دنبال الگوسازي هاي نابجا و منحرف كننده نباشند.برگزاري جشنواره ها مي تواند به رونق و پرحرارت شدن فضاي فرهنگي و ادبي جامعه كمك كند و خيلي نبايد در محدوده برگزاري جشنواره ها دچار سخت گيري و حساسيت مفرط شويم. البته بايد خطوط ارزشي و تربيتي و الگوسازي و مرزهاي جشنواره صيانت شود تا برگزاري جشنواره ها، آسيب فرهنگي به وجود نياورند و از طرفي هم با حساسيت هاي محدودنگر و در واقع افراطي موافق نيستم.بعضي از موارد به كم كاري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي برمي گردد كه در اين حوزه خيلي فعال عمل نكرده اند. وزارت ارشاد در بعضي موارد تعامل فراگير و فراواني با جشنواره ها ندارد. اگر وزارت ارشاد با جريان ادبي همراه باشد و شناخت و برنامه داشته باشد، در برگزاري جشنواره ها مي تواند همراهي كند.در برگزاري جشنواره ها هم قانون و هم ضمانت اجرايي وجود دارد. پس طبيعتاً بهترين دستگاهي كه مي تواند سياست گذاري كند و طرف مشورت قرار گيرد؛ وزارت ارشاد است. در حقيقت مطلوب هم اين است.
افرادي كه اين جشنواره ها به عنوان برگزيده معرفي مي كنند، نه به آن معنا هنر خارق العاده اي دارند و نه در روش و رفتار زندگي و آثارشان مي توانند جهت دهنده و راهگشا باشند.
در واقع نمي تواند تضميني باشد براي نسلي كه اين افراد را دنبال مي كنند. برخي از جوانان ما وقتي اسامي اين افراد را مي شنوند، دچار ذوق زدگي مي شوند، برگزاري جشنواره هايي از نوع محفلي مي تواند آسيب هاي جدي به نسل جوان بزند. در حقيقت اگر جلوي آسيب هاي اين جشنواره ها گرفته شود، قابل تأمل است اما در واقع بسياري از كساني كه اين گونه جشنواره ها را مطرح و در بوق و كرنا مي كنند وقتي به آثارشان و تفكرشان رجوع و دنبال مي كنيم، مي بينيم به لحاظ تفكر و شخصيت هيچ ارزشي ندارند و نمي توان شأن خاصي را برايشان قائل شد.
مجتبي رحماندوست :
شبه روشنفكر همسو با تهاجم فرهنگي
مباني جشنواره هايي كه توسط شبه روشنفكر برگزار مي شود با مباني جشنواره هاي ديگر قطعا متفاوت است.سالهاي بعد ازجنگ كه آقا موكدا بحث «تهاجم فرهنگي» را عنوان مي كردند ، مصداق آن تماما در كشور ديده مي شود . تهاجم فرهنگي از بيرون نمي آيد و اگر هم از بيرون باشد ؛ تاثير و خروجي تهاجم فرهنگي به صورت برگزاري و شكل گيري اين گونه جشنواره ها از سوي شبه روشنفكر ظهور و بروز يافته است .
دست اندركاران انقلاب ، ادبا و هنرمندان در حوزه فردي و دست اندركاران و مراكزي چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، حوزه هنري ، بسيج هنرمندان و...در اين عرصه بايد جشنواره هايشان را پر و پيمون و چند شاخه اي برگزار كنند تا اينكه جوانان به دام انحرافي اين قشر نيفتند.
بنابراين اين گونه جشنواره ها با
معيار هاي خودشان افرادي را بر مي گزينند و جايزه مي دهند. و اگر
شبه روشنفكر بخواهد دامي را بگستراند به چند كار خوب و مثبت جايزه مي دهند تا يارگيري كند و آنان را به سمت دگر انديشيدن سوق دهند .
 


بررسي اجمالي نقاشي ايران از ديرباز تا كنون

از غارهاي لرستان تا شكوه ميدان نقش جهان

مهدي فرخي
قديمي ترين آثارنقاشي ايران بر ديوار هاي غار لرستان به دست آمده كه بيش از 12هزار سال پيش قدمت دارند؛ اما بيشتر نقاشي هاي به دست آمده ايران روي سفالينه ها است . نقش هايي كه در سيلك كاشان و شوش بر سفالينه ها به دست آمده ، شكل هايي از حيوانات و طبيعت ، كه بسيار ساده و هندسي ترسيم شده اند . با توجه به اين كه خط از نقاشي به وجود آمده ، اين نقش ها هم چيزي شبيه خط بوده اند.در دوران هخامنشي كاشي كاري و نقش برجسته هاي فراواني در تخت جمشيد كه نام اصلي آن «پارسه» بوده وجود دارد اما نقاشي اي وجود ندارد . ازخصوصيات سبك اين دوره تقارن است و نشان دادن عظمت و جلال. در دوره سلوكي و اشكاني آثاري در سيستان يافت شده است كه از خصوصيات آنها،استفاده از رنگ هاي تخت و بدون سايه روشن و با قلم گيري سياه رنگ در كشيدن فيگورها است . چون اشكانيان از نژاد يوناني بودند پس هنر اين دوره از هنر يوناني اثر گرفته است. ساسانيان چون خود را وارث فرهنگ هخامنشي مي دانستند ، خصوصيات آنها شبيه به دوره هخامنشي است با اين تفاوت كه نقش هاي دوره ساسانيان روايتي بودند اما هخامنشي حالت نمادين داشته اند . اما نكته مهم در اين دوره ادعاي پيامبري ماني و مزدك است كه ابزار ماني نقاشي بوده و از كتاب او كه ارژنگ نام دارد و صفحاتي باقي است و نشان دهنده وضعيت نقاشي در اين دوره است . با مقايسه آثار اين دوره با دوره اسلامي مي توان اين فرض را داشت كه نقاشي هاي اين دو دوره با هم پيوندهايي داشته اند.
در زمان تيمور و پس از آن در دوره شاهرخ و فرزندانش، بر اثر علاقه و تشويق آنان و اهميتي كه به هنر و هنرمند مي دادند هنر نقاشي به اوج شكوفايي خود رسيد. آثار ارزنده و ذي قيمتي در دوره بايسنغر پديد آمد كه مهم ترين آن، تصاوير شاهنامه است. در اين دوره ديگر چشم و ابرو به شيوه چيني ساخته نمي شد. از علل شكوفايي نقاشي در اين دوره يكي علاقه سلاطين صفويه بود كه بر اثر آن پايتخت ايران در شهرهاي تبريز، قزوين و اصفهان مركز هنر و هنرمندان كشور گرديد و شاه اسماعيل، بهزاد را به رياست كتابخانه سلطنتي منصوب نمود و در مكتب او شاگردان زيادي تربيت يافتند. از مهمترين آنها مي توان «ميرك اصفهاني» را نام برد. تابلوي او به نام «مجنون» در ميان وحوش، شهرت بسزايي دارد. شاه طهماسب صفوي نيز خود نقاش چيره دستي بود كه از استاداني چون بهزاد و سلطان محمد نقاش تعليم ديده بود. از ويژگيهاي نقاشي صوفيه پوشش لباس، به خصوص پوشش سر با كلاههايي همانند عمامه بوده است. از آثار بسيار نفيس و معروف اين دوره، خمسه نظامي است كه به خط نستعليق بسيار خوش با قلم استاد محمود نيشابوري، براي شاه طهماسب صفوي نوشته شده است و در آن، 14 مجلس نقاشي نفيس وجود دارد. اين نقاشي هاي زيبا اثر بزرگترين نقاشان زمان مانند ميرك اصفهاني، نقاش معروف زمان شاه طهماسب و سلطان محمد، نقاش معروفي كه مديريت هنرستان نقاشي تبريز را به عهده داشته و چند استاد معروف ديگر مي باشد. اين كتاب نفيس و بي نظير مثل بسياري از آثار هنري ايران از ارزشمندترين اشياء موزه بريتانيا در انگلستان است. از آثار بزرگ ديگر در اين دوره، «شاهنامه طهماسبي» است. اين شاهنامه بنا به خواست و علاقه شاه طهماسب صفوي نوشته شده و حاوي بيش از 250 تابلو نقاشي نفيس است كه مي توان آن را نگارخانه اي متحرك ناميد. اين كتاب، مجموعه اي از مينياتورهاي استادان معروف و هنرمندان افتخاربرانگيز ايراني است.
طراحي و اسلوب اصلي اين تابلوها را نقاشان نامدار آن زمان ترسيم نموده و بقيه كارهاي آن را شاگردان مورد اطمينان به اتمام مي رسانيدند و در پايان نيز، استاد بر كار آنها نظارت مي كرد و اگر نقصي مشاهده مي نمود مرتفع مي ساخت. از جمله ويژگيهاي نقاشي مينياتور ايراني در اين تصاوير كاربرد رنگهاي موزون، ترسيم پرندگان و حيوانات و درختان، آسمان طلايي رنگ، آبهاي نقره اي فام، سروهايي به رنگ سبز تيره، درختان با شكوفه هاي سپيد، اسبهاي ابلق در صحاري زردرنگ و گروههاي مردم در لباسهاي سرخ و قرمز و نيلي است كه با هم، هماهنگي چشم نوازي دارند.در عهد صفويه آميزه اي از اسلوبهاي اروپايي و ايراني در نقاشي ها مشاهده مي شود زيرا در اين دوره براي اولين بار نقاشان اروپايي به ايران اعزام شدند. مخصوصاً در زمان شاه عباس نقاش معروفي به نام يوحنّا از هلند به اصفهان آمد و در خدمت شاه عباس به كار گمارده شد، و نقاشان ايراني را تحت تأثير قرار داد چنان كه در تصاوير دو كاخ معروف شاه عباس در اصفهان يعني عالي قاپو و چهلستون طرح و اسلوب اروپاييان ديده مي شود كه با نقاشي و مينياتور ايراني آميخته است.در دوره سلجوقي در كنار نقّاشي و گچ بري روي ديوارهاي كاخ ها، مصوّرسازي كتب به شيوه اي خاص و با ويژگي هايي بيشتر ايراني و با توجّه به دوري از خصوصيّات شيوه عبّاسي با رونق فراوان رواج داشت. ضمن اين كه نفوذ نگارگري مانوي در آثار مصوّر اين دوره مشاهده شدني است. در دوره ي سلجوقيان آثاري هم چون رساله صورالكواكب از حسن بن الرحمن بن عمر صوفي، اندرزنامه به سال 483 ه.ق، مفيدالخاص از محمّدبن زكرياي رازي در مورد خواص گياهان و دفع بيماري هاي گوناگون، خواص الاشجار، طب جالينوس،سمك عيّار و كليله و دمنه مصوّرسازي شدند.
برخي از ويژگي هاي نقّاشي سلجوقيان، به خصوص در نقّاشي هاي سمك عيّار، هم چون تزيينات لباس ها، پرداخت صورت ها و تركيب افراد در كادر، نوع خط و كادر افقي تصوير اجرا شده است. ضمن اين كه هم چنان شاهنامه فردوسي يكي از كتاب هايي است كه در ميان كتب تصويرسازي شده قرار دارد. در نقّاشي به شيوه سلجوقي نقوش و تزيينات بر روي زمينه رنگ آميزي شده، كه معمولاً قرمز است، اجرا مي شدند. لباس ها عمدتاً با گل و گياه و نقش هايي به شيوه اسليمي تزيين گرديدند.
تقريباً از همين دوره هنرمندان ايراني دريافتند كه تزيين افراطي لباس ها از نظر بصري مي تواند انجام نگيرد، زيرا اگر لباس ها يك رنگ و تخت اجرا شوند به دليل سادگي و يكپارچگي در زمينه خود كه معمولاً پر از تزيينات است بهتر نشان داده مي شوند. بنابراين به تدريج تزيينات و نقوش لباس ها به سلاح ها و ادوات جنگاوران هم چون زين و ملحقات آرايشي اسب ها انتقال يافت. در نقّاشي هاي دوره سلجوقي، به خصوص در مصوّرسازي تزييني قرآن ها، كاغذ به جاي سطوح ساخته شده از پوست رواج يافت. خط نسخ نيز به صورت عام متداول شد، هر چند كه پيش تر نيز از نسخ استفاده مي شد، امّا در اين دوره از خط مذكور استفاده بيشتري گرديد. در تلفيقي از خط و نقّاشي، نوك خطوط مكتوب به سر انسان ها ختم مي شد و يا با نقوش و حيوانات در مي آميخت.پس از تسلط حاكمان اموي و عباسي بر ايران نقاشي دچار نوعي تناقض گرديد، حاكمان اموي و عباسي به استناد اينكه تصوير سازي در اسلام حرام است از رشد نقاشي در ميان مردم جلوگيري كرده و براي هنرمندان ممانعت هايي به وجود آورده اند. در حالي كه در كاخهاي خود از نقاشي و حتي تصوير انسان استفاده مي كردند و در حقيقت آنها به نوعي نقاشي را به انحصار خود در آوردند.نمونه هايي در كاخ سلجوق خاقاني از عهد عباسيان بدست آمده، اين نكته كاملا آشكار در اين نقاشي از رنگهاي ساده استفاده شده است و به سبك نقاشي مانويان (آيين ماني ) در پيرامون طرح اصلي خطوط تيره رنگ به كار رفته است .
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14