(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 12 مرداد 1391 - شماره 20272

امام حسن مجتبي(ع) ،تجلي احسان
گفتاري پيرامون اهميت قناعت در قوام بخشي اقتصاد جامعه
نقش اساسي مديريت مصرف در اقتصاد مقاومتي


امام حسن مجتبي(ع) ،تجلي احسان

علي جواهردهي
احسان يكي از بزرگ ترين مقامات انساني است. هنگامي كه خداوند از مقامات احسان كنندگان و نيكوكاران ياد مي كند و ويژگي هاي آنان را برمي شمارد، وسعت وجودي، ادراك شهودي و مكارم و محاسن اخلاقي آنان مشخص مي شود. نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي وحياني كه پيشوايان دين در بيان اين مقامات بزرگ انساني بيان كرده اند، بر آن است تا نگرش امام حسن مجتبي(ع) را درباره اين مقام ارائه دهد.
نيكوكاران، محبوب خداوند
شايد واژه اي مقدس تر و زيباتر و جذاب تر از محبوب نباشد. كسي كه شايسته اين واژه مي شود مي بايست در چنان جايگاهي باشد كه دوستدار، مهمترين رابطه و علقه عاطفي ميان دو كس را در اين عبارت بيان مي كند. در اين ميان اگر كسي محبوب خداوند باشد در اوج مقامات انساني قرار گرفته است؛ چرا كه خداوند او را محبوب خود دانسته و هيچ مقامي برتر از اين مقام نيست.
خداوند بارها از مردم مي خواهد تا با بهره گيري از دستورالعمل هايي خاص، خود را به خدا نزديك ساخته و رابطه حبي را ميان خود و خدا برقرار كنند. جالب اينكه خداوند همواره خود دوستدار ايجاد اين رابطه دوستي ميان خود با مردم بوده و در اين راه پيشگام است. از اين رو در آيه 45 سوره مائده نخست از دوست داشتن خود نسبت به ديگران خبر مي دهد و سپس از دوستي ديگران با خود، ما را آگاه مي سازد. اين بدان معناست كه خداوند خود پيشگام در ايجاد رابطه دوستي ميان خود و مردمان است و حتي راهكارهايي را براي ايجاد اين دوستي بيان مي كند. از جمله در آيه31 سوره آل عمران مي فرمايد كه اگر خواهان آن هستيد كه محبوب خداوند شويد، از پيامبر(ص) اطاعت كنيد؛ چرا كه اطاعت از پيامبر خدا(ص) به معناي اطاعت از خداست. (آل عمران، آيه32)
از اين آيات همچنين اين معنا به دست مي آيد كه رابطه دوستي ميان دو كس، يك رابطه آگاهانه همراه با اطاعت و پيروي است؛ به اين معنا كه موجودي خردمند، از روي علم و آگاهي مي كوشد تا با ديگران يك رابطه عاطفي دوستي ايجاد كند و براي تحقق اين رابطه از ابزار اطاعت استفاده مي كند. به سخن ديگر، اطاعت، سببي مهم در ايجاد محبت است يا اينكه اصولا محبت، اطاعت را به دنبال دارد. پس كسي كه مدعي محبت است همواره از محبوب خويش اطاعت مي كند. از اين رو رابطه ولايي كه ميان مؤمنان و نيز ميان رهبري و مؤمنان وجود دارد، يك رابطه مبتني بر اطاعت است و كسي كه مدعي محبت است ولي از محبوب خود اطاعت نمي كند، تنها در همان مقام ادعاست و گامي به سوي محبت واقعي بر نداشته است. پس كساني كه خود را اهل محبت نسبت به اهل بيت(ع) دانسته و به حكم آيات قرآني و فرمان پيامبر(ص) ولايت اهل بيت(ع) را پذيرفته و آن را به محبت معنا كرده اند، اگر از ايشان اطاعت نكنند در ادعاي محبت خود صداقت ندارند؛ زيرا نشانه محبت واقعي، اطاعت از محبوب است.
به هر حال، رابطه ميان محب و محبوب، يك رابطه همراه با اطاعت است. اينگونه است كه محبان الهي، مطيعان واقعي هستند و هرگز كوچك ترين خطا و تخلفي از فرمان هاي الهي از ايشان سر نمي زند و با تمام جان و توان خويش بر آن هستند تا رضايت و خشنودي محبوب خويش را به دست آورند. در اين صورت است كه ميان محب و محبوب، رضايت و خشنودي از يكديگر موج مي زند. (مائده، آيه119؛ توبه، آيه100؛ فجر، آيات 27 تا 30)
هر مؤمني دوست دارد بداند كه آيا محبوب خداوند است يا نه؟ براي دانستن اين معنا مي بايست به نشانه هاي آن مراجعه كند كه از آن جمله احسان است؛ چرا كه اهل احسان محبوب خداوند هستند و خداوند ايشان را دوست مي دارد. خداوند بارها در آيات قرآني از اهل احسان به عنوان محبوب خود ياد كرده است. (بقره، آيه 195؛ آل عمران، آيات 134 و 148؛ مائده، آيات 13 و 93)
پس اهل احسان كساني اند كه محبوب خداوند هستند و خداوند ايشان را دوست مي دارد و به اين دوستي افتخار كرده و آن را بارها اعلان مي كند. از ايشان خشنود بوده و براي ايشان همه چيز از جمله عاقبت نيك و فرجام نيكو (لقمان، آيه 22)، سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت(آل عمران، آيه148؛ نحل، آيه 30؛ زمر، آيه 10) و رستگاري را فراهم مي آورد. (لقمان، آيات 3 و 5)
راه احسان، راه رهايي از مشكلات (توبه، آيه 91) و راه مطمئن (لقمان، آيه 22) براي جلب محبت و رحمت (اعراف، آيه 56) و رضايت و خشنودي الهي است. لذا در آرامش كامل اخروي قرار خواهند گرفت. (بقره، آيه 112)
امام حسن(ع) و مقام احسان
اهل احسان، در فكر و عمل و انديشه و كردار، از هرگونه پليدي دور هستند. ايمان واقعي و حقيقي را مي توان در فكر و عمل ايشان يافت (صافات، آيات 80 و 81 و 110 و 111 و 121 و 122) آنان اهل نماز هستند و نسبت به محرومان و نيازمندان عنايت خاص دارند و براي آنها حقي از هر درآمد خويش كنار مي گذارند و به محتاج و سائل و محروم مي دهند. (ذاريات، آيات 16 تا 19)
در آيات قرآني براي آنان صفات بسيار نيك و خوبي بيان شده كه از آن جمله مي توان به صفاتي چون تقوا و تهجد شبانه و انفاق و كمك به محرومان، تواضع و فروتني، خيرخواهي و دعا، جهاد و صبر و صلح اشاره كرد.
در آيات قرآني اهل احسان به اهل معروف نيز معرفي شده اند. اينان همه كارهاي نيك و پسنديده را انجام مي دهند و در آن پيشگام هستند. امام حسن مجتبي(ع) نيز با اشاره به اهل احسان، صفاتي را براي آنان بيان مي كند و مي فرمايد كه اهل احسان هرگز در انجام كار خير و نيك كوتاهي و تاخيري نمي اندازند: المعروف مالم يتقدمه مطل و لم يتبعه من؛ احسان آن است كه تأخيري در پيش و منتي در پس نداشته باشد.(بحارالانوار، ج 78، ص 115)
از نظر امام(ع) احسان، نشانه اسلام است و كسي كه اهل احسان نيست مسلمان نيست. اين احسان نسبت به برخي از افراد به شكل واجب است چنانكه احسان به والدين همانند بندگي خداوند از نشانه هاي اسلام شخص است و كسي كه به والدين خويش احسان نمي كند از دايره مسلماني بيرون است. (بقره، آيه 83؛ نساء، آيه 63)
از جمله كساني كه بايد نسبت به آنان احسان روا داشت و احسان به آنان از شروط مسلماني است، احسان به همسايگان است. امام(ع) مي فرمايد: أحسن جوار من جاورك تكن مسلما؛ با همسايه ات به نيكي همسايگي كن تا مسلمان باشي. (بحار الأنوار، ج 78، ص 112)
آن حضرت در جايي ديگر مي فرمايد: يا ابن آدم! عف عن محارم الله تكن عابدا، و ارض بما قسم الله سبحانه لك تكن غنيا، و أحسن جوار من جاورك تكن مسلما، و صاحب الناس بمثل ما تحب ان يصاحبوك به تكن عدلا؛ اي فرزند آدم! نسبت به محرمات الهي عفيف و پاكدامن باش تا عابد و بنده خدا باشي. راضي باش بر آنچه كه خداوند سبحان برايت تقسيم و مقدر نموده تا هميشه غني و بي نياز باشي. نسبت به همسايگان، دوستان و همنشينان خود نيكي و احسان نما تا مسلمان محسوب شوي. با افراد (مختلف) آنچنان برخورد كن كه انتظار داري ديگران همانگونه با تو برخورد نمايند. (نزهه الناظر و تنبيه الخاطر: ص 97، حديث 33)
از نظر امام حسن مجتبي(ع) بهترين نيكي و احسان به ديگري، داشتن حسن خلق و خوشخويي است. انسان اگر هيچ بهره اي از ديگري نمي تواند ببرد دست كم بايد بهره اي از حسن خلق او ببرد: امام حسن(ع) فرمودند: ان أحسن الحسن الخلق الحسن؛ زيباترين زيبايي ها، داشتن اخلاق زيبا و نيكوست. (الخصال، ص 92)
بسياري از مردم در گرو خوشخويي خود هستند. انسان خوشخو و راستگو در دل همه جا دارد و حتي شريك مال و جان مردم است؛ زيرا مردم از مال و جان خويش براي او مايه مي گذارند. پيامبر(ص) كه داراي خلق عظيم الهي بود (قلم، آيه 4) انسان خوش خلقي بود و همواره تبسم و لبخند بر لبان ايشان بود و با خوشخويي خود قلب مردم را در تسخير خود گرفته بود؛ زيرا جذب قلوب به گونه اي كه مردم از جان و مال خويش براي او بزنند، تنها با خوش خويي امكان پذير است. اين گونه است كه مردمان پروانه وار در گرد وجود پيامبر(ص) مي گشتند و با ايشان انس و الفت ديگري داشتند. (انفال، آيه36)
احسان، سخت تر از عدالت
انسان بايد همواره خدا را در نظر داشته باشد و براي تقرب و محبوبيت در نزد خداوند از هيچ گونه احساني كوتاهي نكند و همواره احسان را بر هر كاري مقدم دارد. احسان كردن، از عدالت ورزيدن سخت تر است؛ زيرا عدالت آن است كه انسان آنچه برعهده اوست بدهد و آنچه سهم اوست بگيرد ولي احسان اين است كه بيش از آنچه وظيفه اوست انجام دهد و كمتر از آنچه حق اوست بگيرد. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ذيل واژه حسن)
اما دنيا ما را گرفتار غفلت مي كند و اجازه نمي دهد تا از اين فرصت كوتاه عمر براي خودسازي و احسان بهره گيريم و اهل احسان شويم. زماني كه پرده ها كنار مي رود تازه متوجه مي شويم كه چه فرصت تكرار نشدني را از دست داده و حتي اگر خواهش و تمنا كنيم تا ما را براي كارهاي نيك بازگردانند ديگر دير شده است؛ (مؤمنون، آيه 100) چرا كه خداوند هر روز صبح ما را به دنيا باز مي گرداند تا خودمان را اصلاح كنيم ولي دوباره دچار غفلت مي شويم؛ زيرا هر خوابي مرگي است كه دچار آن مي شويم و خداوند به فضل و كرم خويش ما را از مرگ به زندگي باز مي گرداند تا حجت را بر ما تمام كند و مدام نگوييم كه خداوندا ما را بازگردان تا كار نيك انجام دهيم. (زمر، آيه 24)
در روايت است كه در روز عيد فطري امام حسن مجتبي(ع) به جمعي كه مشغول بازي و خنده بودند برخورد كردند، بالاي سر آنان ايستادند و فرمودند: خداوند ماه رمضان را ميدان مسابقه و بهره برداري براي مخلوق خويش قرارداده كه با اطاعت و بندگي از يكديگر سبقت گيرند و خشنودي خداي را به دست آورند، گروهي سبقت جستند و مسابقه را بردند و گروهي ديگر عقب ماندند و متضرر شدند. تعجب از آناني است كه در روز پاداش گرفتن نيكوكاران و زيان ديدن بي هدفان، به خنده و لهو و لعب پرداخته اند. به خدا قسم اگر حجابها بركنار شود، خواهيد ديد نيك رفتار به نيكي خويش مشغول است و بدكردار به رفتار بدش گرفتار؛ يعني قيامت را به چشم خويش مي بيند و نتايج رمضان را مشاهده مي كند. سپس آنها را به حال خويش واگذاشت و رفت. (تحف العقول، ص 236)
احسان امام حسن(ع) به مومنان
يكي از مهمترين جلوه هاي احسان، ايثارگري و عفو و گذشت است. اهل احسان براي رضا و خشنودي خدا، از خود مي گذرند و به ديگران حتي دشمنان حربي اش مي بخشند، چنانكه اهل بيت(ع) افطاري خويش رابه اسير جنگي مي دهند و با ايثار خود از سوي خداوند ستوده مي شوند و خداوند براي عبرت ديگران و الگوبرداري از اين انسان هاي كامل، سوره انسان را فرو مي فرستد تا ديگران ايشان را بشناسند و رفتارشان را الگوي نيك رفتاري خود قرار دهند.
امام حسن(ع) بي گمان همان گونه كه قرآن او را به عنوان پيشواي برتر اهل اسلام ستوده است و پيامبر(ص) او را حسن و نيكو خصال دانسته و به اين صفت احسان مدح نموده، در همه كارهايش اهل احسان بوده است. اين سرور جوانان اهل بهشت، قيام و قعودش از روي احسان به خلق بود، لذا وقتي به جنگ عليه كفر و نفاق تا پاي جان مي رود به گونه اي كه حتي از سوي دوستان و نزديكان به جانش سوءقصد مي شود و ياراني بي وفا او را تنها مي گذارند، ولي او براي رضاي الهي مي جنگد و آن گاه كه مي بيند دوستان و محبان واقعي اش در معرض خطر هستند، خطرهاي بزرگ را به جان مي خرد و صلح مي كند و از خود مايه مي گذارد و احسان و ايثار مي كند.
امام(ع) در تحليلي از وضعيت خود و دوستان و دشمنان تشنه به خونش، سخني دارد كه بيانگر ميزان محبوبيت او در نزد خداست؛ زيرا برخي از مال مي گذرند، برخي از جان مي گذرند و كشته و شهيد مي شوند و عمري را در خوشبختي در بهشت خدا سرمي كنند، اما امام از عرض و آبروي خود گذشت تا عزت را براي دوستان و محبان واقعي اش به ارمغان آورد. او پس از صلح، ساليان سال تعريض و تهمت و دشنام مردمان را تحمل كرد و صبر پيشه نمود. امام(ع) پس از اين كه متهم به خواركننده مومنان معرفي مي شود؛ داستان خود را با داستان خضر(ع) همانند مي كند كه حضرت موسي(ع) نيز با آن مقام بزرگ و اولوالعزم بودن در رسالت، حكمت رفتار خضر(ع) را درك نكرد و از عهده حكمت رفتار الهي او برنيامد. اين گونه است كه موسي(ع) بر خضر(ع) طعنه مي زند و او را به كاري خلاف شرع و مخالف فرمان الهي متهم مي كند و آن فرستاده الهي را سرزنش مي كند؛ در حالي كه حكمتي كه در رفتار خضر(ع) بود بر موسي(ع) پوشيده بود و نمي دانست كه آن حضرت(ع) مامور خداوند است تا اين گونه عمل كند.
امام حسن مجتبي (ع) مي فرمايد: من نه خواركننده مؤمنان، بلكه عزت بخش آنانم. وقتي ديدم شما در برابر دشمن قدرتي نداريد، كار را به او واگذاشتم تا من و شما در ميان آنان باشيم. همچنان كه آن فرزانه(خضر) كشتي را سوراخ كرد تا براي صاحبانش باقي بماند و اين چنين است حكايت من و شما تا در ميان آنها باقي بمانيم. (ميزان الحكمه، حديث 1051)
امام حسن مجتبي(ع) با احسان از خود، خواست تا مومنان واقعي را از نابودي نجات دهد و گروه كوچك مومنان را در ميان كافران و منافقان حفظ كند. اين عمل ايشان هرچند كه براي بسياري از اطرافيان و دوستان سخت آمد و حتي آن حضرت را به القاب زشت سرزنش كردند، ولي حسن احسان ايشان اين بود كه از خود گذشت تا ايمان و اهل ايمان باقي بماند. اين بزرگ ترين ايثارگري و احساني است كه آن حضرت(ع) براي خشنودي محبوب خود خداوند و اطاعت از فرمانش انجام داد.
آن حضرت (ع) خلافت و ولايت بر مسلمان را به ادله بسيار، حق خويش مي داند؛ هم از آن جهت كه منصوب از سوي خداوند و رسول (ص) است و هم از آن جهت كه مسلمانان او رابه خلافت برگزيده بودند؛ ولي معاويه اين حق را با جنگ، از آن خود كرد و اگر بتوان با غصب و جنگ حقي را ستاند و صاحب حق شد ديگر سنگي روي سنگي بند نمي شود و هركسي خانه و زن و مال ديگري را غصب مي كند و به سبب همان قدرت شمشير و نفوذ و مانند آن صاحب حق مي شود.
امام حسن(ع) از يك سو از حق مغصوب خويش مي گويد كه به معناي نفي حقانيت خلاقت معاويه است و از سوي ديگر علت صلح را حفظ خون ياران و مسلمانان مي داند كه خشم معاويه و نفاق او بر زمين مي ريزاند. امام حسن(ع) فرمودند: ان معاويه نازعني حقا هو لي فتركته لصلاح الامه و حقن دمائهم؛ معاويه در حقي كه از آن من بود با من ستيز كرد و من براي صلاح امت و جلوگيري از ريختن خونشان آن را واگذاردم. (بحارالانوار، ج 44، ص 03)
اينها نمونه هايي از مقام احسان در كلام و سنت و سيره امام حسن مجتبي(ع) است كه در اين جا بيان شد. از همين جا مي توان ارزش احسان را دريافت و كاري كرد كه از فرصت كوتاه عمر براي محبوب شدن در نزد خداوند سود برد و رضايت و خشنودي خداوند را به دست آورد. باشد كه اين گونه باشيم و از پيشوايان الهي خويش درس زندگي بگيريم و همانند آنها شويم هرچند كه بس دشوار وحتي ناشدني مي نمايد.
 


گفتاري پيرامون اهميت قناعت در قوام بخشي اقتصاد جامعه

نقش اساسي مديريت مصرف در اقتصاد مقاومتي

جمال ميريان
اقتصاد مقاومتي كه موجبات قوام جامعه اسلامي است، اقتصاد مبتني بر پايه هاي منابع داخلي است كه در برابر فشارها و تحريم ها دچار بحران نمي شود. از مهمترين مولفه هاي اقتصاد مقاومتي، تكيه بر منابع داخلي از مادي و انساني، رهايي از ساختارهاي تك محصولي و تامين همه نيازها از منابع داخلي، برنامه ريزي و مديريت صحيح اقتصادي و مديريت مصرف است.
در آموزه هاي اسلامي، براي مديريت صحيح مصرف، احكام متعددي بيان شده است. بخش هاي مهمي از آموزه هاي اقتصادي اسلام به حوزه مصرف و چگونگي مديريت آن باز مي گردد؛ چراكه مديريت مصرف موجب ثبات اقتصادي و افزايش كمي و كيفي بهره وري است. اصولا اقتصاد كه به معناي ميانه روي است، ناظر به چگونگي مديريت مصرف و تدبير امورخانه و جامعه در اين حوزه است. مباحثي چون شكر نعمت، اسراف، تبذير، قناعت، زهد و مانند آن، براي تبيين الگوهاي اسلامي مصرف است. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نقش مديريت مصرف را در تحقق اقتصاد مقاومتي براساس آموزه هاي وحياني اسلام تبيين كند.
الزامات اقتصاد مقاومتي
اقتصاد، مايه قوام جامعه است. به اين معنا كه استوانه اصلي تحقق جامعه و ثبات و حفظ آن، اقتصاد است. (نساء آيه 5) از اين رو در آموزه هاي اسلامي، تصحيح روابط اقتصادي جامعه، همپاي مسائل اعتقادي و عبادي مطرح شده و امور اقتصادي و معيشتي مردم، داراي جايگاهي مهم درحد مسائل اعتقادي و عبادي (بقره، آيات 3و 41 و 43 و 83و 177و 277؛ نساء آيه 39؛ انفال، آيات 2و 3 بشمار مي رود. چرا كه براساس آموزه هاي وحياني قرآن، تامين سعادت واقعي انسان درسايه يكتاپرستي، سلامت امور اقتصادي و پرهيز از فسادانگيزي است (اعراف، آيه 85؛ هود، آيات 84 تا 86) و بر همين معيار و ملاك، برخورداري هاي اقتصادي از اموري است كه بيانگر سلامت جامعه و عنايت خداوندي است و انسان ها مي بايست شاكر نعمت هاي اقتصادي باشند. از اين رو خداوند معيار بهره مندي دايمي و پايدار جامعه از اقتصاد سالم و شكوفا را پاكي مردمان و جامعه و تقواپيشگي و عدالت ورزي مي داند. (سباء، آيه 15؛ اعراف، آيه 96)
البته داشتن يك اقتصاد سالم درجهاني كه دشمناني دروني از منافقان و بيروني از كافران و مشركان همواره درحال تهديد و فشارهاي گوناگون فيزيكي و رواني هستند، به سادگي امكان پذير نيست. لذا دست يابي به اقتصادي كه قوام جامعه باشد و جامعه بر ستون آن تكيه كند، نيازمند مديريت اقتصادي صحيح است. از اين رو پيامبران دركنار آموزه هاي اعتقادي و توحيدي، به بيان آموزه هايي پرداختند كه اقتصاد سالم و قوام بخش را پديد مي آورد.
حتي برخي از پيامبران، تمام اهتمام خويش را مبذول حوزه اقتصاد سالم مقوم كردند و دستورهايي براي اصلاح وضعيت اقتصادي جامعه صادر نمودند. حضرت شعيب (ع) از جمله پيامبراني است كه بيشترين توجه را به حوزه اقتصادي معطوف داشته و در اصلاح آن كوشيده است. (اعراف، آيه 85؛ هود، آيه 84 و 87؛ شعراء آيات 177تا 183)
درمقام عمل حضرت يوسف (ع) نيز درحوزه اقتصادي فعال بوده و مقام نخست وزيري مصر را براي مديريت بحران اقتصادي به عهده گرفته است. (يوسف، آيه 55 و آيات ديگر)
آموزه هاي اسلامي، خواهان اقتصادي قوام بخش، سالم و عدالت محور است تا بتواند جامعه اسلامي را در برابر دشمنان و فشارهاي آنان حفظ كرده و در برابر محاصره ها و تنگناهاي اقتصادي كه دشمنان تحميل مي كنند مقاوم باقي بماند و به رشد و شكوفايي خود ادامه دهد. براي تحقق چنين اقتصاد قوام بخش و مقاومتي سالم، آموزه هاي دستوري بسياري در آيات و روايات وارد شده است.
اين آموزه هاي دستوري همه حوزه هاي اقتصاد از توليد، توزيع تا مصرف را دربر مي گيرد تا اقتصاد مقوم و مقاومتي شكل گيرد. درچنين اقتصادي اموري چون ايمان و تقوا (اعراف، آيه 96)، كار و تلاش (هود، آيه 61؛ نحل، آيه 14)، عدالت (بقره، آيه 279)، مالكيت هاي چندگانه خصوصي، مشاركتي و تعاوني و عمومي (بقره، آيات 188، 279؛ نساء، آيه 29؛ انفال، آيات 1و 41؛ حشر،آيه 7)، گردش سالم اقتصادي، ممنوعيت انحصار و تمركز اموال و ثروت (حشر، آيه 7) و نيز ممنوعيت خارج كردن نقدينگي از جريان و استفاده عموم (توبه، آيه 34)، تامين نيازمندان و تكافل و بيمه اجتماعي (بقره آيات 177 و 215 و 273؛ نساء، آيه 8) و اعتدال در مصرف (انعام، آيه 141؛ اعراف، آيه 31؛ اسراء، آيه 26؛ فرقان، آيه 67) نقش كليدي و اساسي دارد و به عنوان اصول اقتصادي اسلامي مطرح مي شود.
الگوهاي اسلامي كه قرآن بيان كرده و پيامبر(ص) درجامعه مدني به اجرا درآورده است،الگويي براي همه جوامع است؛ چرا كه اين الگوي اسلامي توانست نمونه برتر از جامعه سالم ايماني با اقتصاد مقاومتي و مقوم را در مدينه النبي (ص) شكل بخشد. (بقره، آيه 143؛ آل عمران، آيه 110).
درجهان معاصر نيز اگر بخواهيم جامعه اسلامي پيشرفته و شكوفا و توسعه يافته در همه عرصه ها داشته باشيم، مي بايست همان الگوهاي اسلامي را سرمشق عمل قرار دهيم. درجهان امروز كه گفتمان اسلامي با ام القراي ايران اسلامي مي خواهد دولت اسلامي معاصر را به جهانيان عرضه كند، بايد با توجه به گفتمان هاي رقيب ديگر، اقتصاد مقاومتي موفق و تمدن اسلامي معاصر را شكل بخشد.
بنابراين لازم است تا به الزامات اقتصاد مقوم و قوام بخش مقاومتي توجه داشته باشد.
البته با توجه به مقتضيات زمان و مكان،لازم است تا در برخي از جزئيات تغييراتي داده شود، اما اصول اقتصاد مقاومتي سالم و قوام بخش همچنان يكسان است. ازاين رو رهبري گفتمان اسلامي معاصر در تبيين الزامات اقتصاد مقاومتي، به همان اصول در قالب و شكل امروزي و مقتضيات ام القراي ايران اسلامي اشاره مي كند تا با درپيش گرفتن و تحقق اين الزامات، به اقتصاد سالم اسلامي موفق دست يابيم.
مقام معظم رهبري امام خامنه اي (مدظله العالي) با اشاره به فشارهاي گفتمان هاي رقيب جهاني عليه اقتصاد اسلامي، به چگونگي رسيدن جامعه اسلامي ايران به اقتصاد مقاومتي اشاره مي كند.
ايشان مي فرمايد: از چند سال قبل مشخص بود كه طراحي دشمن بر اقتصاد كشور متمركز شده است و بر همين اساس شعارهاي سالهاي اخير همچون اصلاح الگوي مصرف، همت مضاعف- كار مضاعف،جهاد اقتصادي و توليد ملي و حمايت از كار و سرمايه ايراني به عنوان حلقه هايي براي ايجاد يك منظومه اقتصادي مطرح شد تا حركت عمومي كشور در عرصه اقتصادي ساماندهي شود.
ايشان راه مقابله با فشارهاي اقتصادي را اجراي اقتصاد مقاومتي دانستند و در نتيجه الزامات اقتصاد مقاومتي افزودند: مردمي كردن اقتصاد با اجراي سياستهاي كلي اصل44 و توانمندسازي بخش خصوصي، كاهش وابستگي به نفت، مديريت مصرف، استفاده حداكثري از زمان، منابع و امكانات و حركت براساس برنامه و پرهيز از تغيير ناگهاني قانوني و سياستها از اركان اقتصاد مقاومتي بشمار مي روند.
رهبر انقلاب اسلامي در خصوص مديريت مصرف تأكيد كردند: امروز تعادل در مصرف يك حركت جهادي است و همه دستگاههاي دولتي و غيردولتي و همچنين آحاد مردم بايد موضوع پرهيز از اسراف و استفاده از توليدات داخلي را جدي بگيرند. (مقام معظم رهبري، 3/5/19)
نقش اساسي مديريت مصرف در اقتصاد مقاومتي
همانگونه كه در آيات و روايات و نيز بيانات مقام معظم رهبري آمده، دست يابي به اقتصاد مقاومتي الزاماتي دارد كه مديريت مصرف يكي از اصول اساسي آن است. در اصولي كه اموزه هاي وحياني براي اقتصاد اسلامي سالم بيان مي كند، مسئله اعتدال در مصرف در آياتي چند مطرح شده است. (انعام، آيه141؛ اعراف، آيه13؛ اسراء، آيه62؛ فرقان، آيه76) كه اين خود نشان دهنده جايگاه و اهميت ارائه يك الگوي مصرف صحيح و درست براي دست يابي به اقتصاد سالم است.
در آيات و روايات، بخش بزرگي از مباحث اقتصادي، به چگونگي مصرف و رسيدن به الگوي صحيح و درست و معتدل از آن پرداخته است. جلوگيري از هرگونه اسراف و تبذير مهمترين اصل در ارائه يك الگوي اسلامي مصرف است كه در آيات پيش گفته به آن پرداخته شده است. اگر چنين اتفاقي در حوزه مصرف رخ دهد، اقتصاد به قوام مي رسد. از اين رو خداوند در آيه76 سوره فرقان، حركت در مداري به دور از افراط و تفريط (اسراف و تقتير) را رسيدن به قوام دانسته است. پس فرد يا جامعه اي كه در مسير قوام در مصرف حركت كند، به قوام در اقتصاد مي رسد و جامعه به همان مطلوب اقتصاد سالم و شكوفا و مقاومتي دست خواهد يافت.
قدرالكفايه، ميزان مصرف صحيح
در آموزه هاي اسلامي تنها به بيان كليات بسنده نشده است و همان گونه كه به مفاهيم كلي چون عدالت و قوام اشاره مي كند، چگونگي تحقق آن را نيز بيان كرده و الگوهاي عيني و ملموسي را مطرح مي كند تا اين كليات در اين جزئيات ومصاديق عيني خودنمايي كند. لذا آموزه هاي روايي سرشار از ارائه جزئيات و بيان مسائل و موضوعاتي است كه كليات و جوامع الكلم قرآني را تفسير و تاويل مي كند.
از جمله الگوهايي كه آيات و روايات براي تحقق اصول اقتصاد مقاومتي سالم بيان مي كند، مسئله قناعت است. اميرمومنان علي(ع) بهترين اقتصاد و زندگي سالم اقتصادي كه آسايش انسان را تأمين مي كند، اقتصاد مبتني بر قناعت تعريف مي كند و مي فرمايد: اطيب العيش القناعه ؛ خوش ترين زندگي، زندگي با قناعت است. (غررالحكم، ح2918)
آن حضرت(ع) در تبيين معناي واقعي قناعت مي فرمايد: من اقتصر علي بلغه الكفاف فقد انتظم الراحه و تبوا خفض الدعه ؛ هركس به مقدار كفايت، بسنده كند، آسايش و نظمي در زندگي مي يابد و براي خويش زمينه گشايش فراهم مي كند و در آسودگي و رفاه منزل مي گيرد. (نهج البلاغه، حكمت 371 و 773)
پس قناعت و اقتصاد واقعي به معناي مصرف به مقدار كفايت است. مثلا در علوم تغذيه اين معنا ثابت شده كه ميزان دريافت كالري بدن براي يك فعاليت طبيعي چه مقدار است، هرچند كه اين مقدار بستگي به سن، قد، زمان، مكان و مانند آن دارد، ولي اين معنا ثابت است كه بدن بيش از آن مقدار كالري موردنياز خود را يا از طريق مجاري ادراري و مانند آن دفع مي كند يا در جايي ديگر به شكل چربي و مانند آن ذخيره مي كند كه گاه اين ذخيره سازي خود موجبات بسياري از بيماري ها چون افزايش چربي يا قند و مانند آن مي شود.
قناعت اين است كه درهر چيزي به مقداري كه موردنياز است مصرف شود. اين مقدار همان چيزي است كه از آن به قدر الكفايه تعبير مي شود. اگر كسي اين گونه زندگي خود را سامان دهد و در مصرف هر چيزي مقدار كفايت خود را به دست آورده و به كار برد، هم در زندگي فردي به نظام و انتظام مي رسد و هم آسايش پايدار و منظمي را به دست مي آورد و هم از تبعات آن در امان مانده و دست نياز به سوي ديگري دراز نخواهد كرد.
امام صادق(ع) در تفسير اسراف به اين نكته توجه مي دهد كه هركسي مي بايست به خودش نگاه كند و مصرف موردنياز خود را به دست آورد؛ چرا كه ميزان و قدر كفايت هركسي با ديگري فرق دارد. پس بايد نگاه كند كه تا چه مقدار مصرف براي او مفيد است و بيماري زا نيست. امام مي فرمايد: ليس فيما اصلح البدن اسراف... انما السراف فيما اتلف المال و اضر بالبدن؛ در آنچه بدن را سالم نگه مي دارد اسراف نيست؛ بلكه اسراف در چيزهايي است كه مال را از بين ببرد و به بدن صدمه بزند. (بحارالانوار، ج 75، ص 330، ح 6)
امام صادق(ع) در تبيين نشانه هاي اسراف مي فرمايد: للمسرف ثلاث علامات: يشتري ماليس له و يلبس ما ليس له و ياكل ما ليس له؛ اسراف كننده سه نشانه دارد: آنچه در شأنش نيست خريداري مي كند، آنچه در شأنش نيست مي پوشد و آنچه در شأنش نيست مي خورد. (تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 277، ح 313)
نقل شده است كه امام صادق(ع) مشاهده كردند كه سيبي را نيم خورده از خانه بيرون انداخته اند، خشمگين شدند و فرمودند: اگر شما سير هستيد، خيلي از مردم گرسنه اند خوب بود آن را به نيازمندش مي داديد. (بحارالانوار، ج 66، ص 243، ح 61)
امام صادق(ع) همچنين در بيان الگوي درست مصرف و مديريت اقتصاد در شكل قوام يافته آن در پاسخ به سؤال از كمترين حد اسراف فرمودند: كمترين اندازه آن اين است كه لباس بيرونت را لباس خانه دم دستي قرار دهي و ته مانده ظرفت را دور بريزي. (كافي، ج 4، ص 56، ح 01)
در آيات و روايات، قناعت و مصرف به مقدار كفايت و نياز مهم ترين عامل در آسايش پايدار و راحتي دانسته شده است. زيرا چنين شخصي نه تنها باقيمانده را پس انداز مي كند يا به ديگري انفاق مي كند كه نيازمند است و اينگونه خود و جامعه را در امنيت تأمين آن چيز قرار مي دهد، بلكه توانايي مديريت خود را بالا مي برد و بر نفس خود و هواهاي آن غلبه مي كند.
به سخن ديگر، هواهاي نفساني است كه انسان را به سوي اسراف و تبذير سوق مي دهد و بيش از نياز بدن و يا آسايش خود از چيزي استفاده مي كند و بقيه را دور مي كند. اين دورريزي و ريخت و پاش يا به شكل كالاهايي است كه در زباله دان قرار مي گيرد يا به شكل مدفوع از بدن خارج مي شود يا در بدن مي ماند و به شكل بيماري بروز كرده و ثروت و سرمايه مادي و جسمي انسان را تحليل مي برد.
اما اگر انسان بتواند به هواهاي نفساني خود غلبه كند، به ميزان نياز از هر چيزي بهره خواهدبرد. اينگونه است كه همت و اراده او تقويت شده و توانايي كارهاي بيشتر و مفيدتري را به دست مي آورد.
امام علي(ع) در بيان آثار زياده روي درمصرف و حرص و آز بيش از اندازه مردم نسبت به مصرف كالا يا خدمات مي فرمايد: حرم الحريص خصلتين ولزمته خصلتان: حرم القناعه فافتقد الراحه و حرم الرضا فافتقد اليقين؛ حريص از دو خصلت محروم شده و در نتيجه دو خصلت را با خود دارد: از قناعت محروم است و درنتيجه آسايش را از دست داده است، از راضي بودن محروم است و در نتيجه يقين را از دست داده است. (غررالحكم، ج3، ص 330، ح 4364)
به سخن ديگر، حرص و آز در مصرف نه تنها آسايش و راحتي را از انسان سلب مي كند بلكه از نظر رواني او را دچار ترديد و تشكيك مي سازد و از دايره يقين خارج مي كند. بي گمان انساني كه دچار ترديد است و از دايره يقين بيرون رفته، تعادل شخصيتي خود را از دست مي دهد و دچار بحران هاي روحي و رواني مي شود. پس نمي بايست دايره تأثيرگذاري حرص و آز را به حوزه ماديات محدود ساخت؛ بلكه آثار رواني آن نيز بر شخص تأثيرات منفي به جا خواهد گذاشت و او را از انسان سالم و متعادل به انساني غيرمتعادل و بيمار روحي و رواني تبديل مي كند. مي توان گفت كه حرص و آز در برابر قناعت، دشمني است كه در دو حوزه جنگ نرم و جنگ سخت، به مقابله انسان آمده است و او را تهديد و خرد مي كند و آسيب هاي جدي به جسم و روان او وارد مي سازد.
از اين رو امام علي(ع) حرص و آز را دشمني مي داند كه مي بايست با او به شدت برخورد و مقابله كرد؛ آن حضرت در سخني مي فرمايد: انتقم من الحرص بالقناعه كما تنتقم من العدو بالقصاص؛ از حرص، با قناعت انتقام بگير، چنانكه با قصاص، از دشمن انتقام مي گيري. (كافي، ج2، ص831،ح3)
جامعه اي كه همت قناعت در او تقويت شده و به اين شرافت و بزرگي رسيده باشد، جامعه اي بي نياز از ديگران خواهد بود و مي تواند بي آن كه دست نياز به سوي ديگران دراز كند خود را مديريت كند و مسائل خود را حل و فصل نمايد. از اين رو، اقتصاد مقاومتي و مقوم شكل مي گيرد و ديگر تحت تأثير فشارها و تحريم ها شانه خم نمي كند و بر پاي خود مي ايستد. امام صادق عليه السلام در بيان نقش بي بديل قناعت در مصرف براي رسيدن به مقام بي نياز استغنا از ديگران مي فرمايد: آدم دين دار چون مي انديشد، آرامش بر جان او حاكم است. چون خضوع مي كند، متواضع است. چون قناعت مي كند، بي نياز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهايي را برگزيده از دوستان بي نياز است. چون هوا و هوس را رها كرده آزاد است. چون دنيا را فرو گذارده از بدي ها و گزندهاي آن در امان است. چون حسادت را دور افكنده محبتش آشكار است. مردم را نمي ترساند پس از آنان نمي هراسد و به آنان تجاوز نمي كند پس از گزندشان در امان است. به هيچ چيز دل نمي بندد پس به رستگاري و كمال فضيلت دست مي يابد و عافيت را به ديده بصيرت مي نگرد پس كارش به پشيماني نمي كشد. (امالي مفيد، ص 25، ح41)
قناعت، عامل زندگي طيب
پيامبر گرامي(ص) دست يابي به حيات طيب و زندگي پاك و سالم در دنيا و آخرت را متوقف بر عمل صالحي مي داند كه همان قناعت و رضايت است. ايشان در تفسير آيه 79 سوره نحل كه مي فرمايد: «هر مؤمني مرد يا زن كار نيكي انجام دهد، قطعا او را با زندگي پاكيزه اي، حيات مي بخشيم و مسلما با آنان بهتر از آنچه انجام داده اند پاداش خواهيم داد» فرمود: زندگي پاك، يعني قناعت و رضايت به آنچه خداوند مقدر نموده است. (نهج الفصاحه، ح 6972)
پس دست يابي به جامعه سالم و پاك و طيب، قناعت و رضايت مندي از خداوند است نسبت به هر چيزي كه نصيب او كرده است. اين قناعت همان معناي ديگر اقتصاد است؛ چرا كه مصرف به ميزان كفايت و نياز، همان ميانه روي و قوام و دوري از افراط و تفريطي است كه حرام و ممنوع شمرده شده است. فرد و جامعه اي كه به اقتصاد و ميانه روي و قناعت رو آورده، از غنا برخوردار خواهد شد و نيازمند ديگران نخواهد بود. از اين رو پيامبر(ص) مي فرمايد: من اقتصد اغناه الله و من بذّر افقره الله و من تواضع رفعه الله و من تجبر قصمه الله؛ هر كس ميانه روي كند، خداوند بي نيازش سازد و هركس ريخت و پاش نمايد، خداوند نادارش كند، هر كس فروتني پيشه كند، خداوند بلندش نمايد و هر كس بزرگي كند، خداوند خردش نمايد. (كافي، ج 4، ص 59، ح 1)
امام باقر(ع) نيز در بيان نقش اقتصاد و ميانه روي در رشد اقتصادي و غنا و شكوفايي اقتصاد به فرزندش امام صادق (ع) فرمودند: تو را سفارش مي كنم به انجام كار خير وسط دو كار بد تا آن دو را محو كند، امام صادق(ع) سؤال كردند چگونه چنين چيزي ممكن است؟ امام فرمودند: همانطور كه قرآن مي گويد مؤمنين كساني هستند كه وقتي خرج مي كنند اسراف و يا تنگ گيري نمي كنند؛ چرا كه اسراف و تنگ گيري هر دو بد است و ميانه روي وسط آنها خوب است. (تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 72، ح 89)
اما اگر جامعه به سمت و سوي اسراف و افراط در مصرف و تبذير و ريخت و پاش رود يا حتي تنگ گيري كند و از انفاق و خرج كردن پرهيز نمايد و به انباشت و كنز ثروت بپردازد، دچار فقر مي شود؛ زيرا مصرف بهينه و مناسب و به ميزان كفايت است كه موجبات رشد و شكوفايي اقتصادي را فراهم مي آورد و اسراف، درهاي فقر را به سوي جامعه مي گشايد. امام صادق(ع) درباره نقش اسراف در تحقق فقر اقتصادي در شخص و جامعه مي فرمايد: ان السرف يورث الفقر و ان القصد يورث الغني؛ اسراف باعث فقر و ميانه روي موجب بي نيازي مي شود. (وسائل الشيعه، ج 15، ص 852،ح 8)
امام علي(ع) مصرف به مقدار نياز را اسراف نمي داند و در مواردي كه شخصي كالايي را در اختيار دارد كه بدان نيازي نيست، خواهان صدقه دادن و نفاق آن به نيازمندان مي شود تا اين گونه هم ديگران در وضعيت مناسب تري قرار گيرند و هم براي آخرت خود توشه اي را فراهم آورده باشد. آن حضرت(ع) مي فرمايد: فدع السراف مقتصدا واذكر في اليوم غدا و امسك من المال بقدر ضرورتك و قدم الفضل ليوم حاجتك؛ اسراف را رها كن و ميانه روي در پيش گير و امروز به ياد فردا باش و از مال به اندازه ضرورتت نگه دار و اضافي آن را براي روز نيازمندي ات در قيامت با صدقه و انفاق پيش فرست. (نهج البلاغه، نامه 12)
بايد توجه داشت كه اسراف در هر چيزي مذموم است. اگر انسان در انفاق زياده روي كند به گونه اي كه خودش در تنگنا قرار گيرد آن هم نادرست است. از اين رو خداوند به پيامبرش فرمان مي دهد كه نه بخيل باش و نه زياده روي در انفاق داشته باش بلكه در انفاق راه ميانه را در پيش گير (اسراء، آيه 92) اما در كارهاي خير پيشگام باش. به سخن ديگر درانفاقات مالي و كالا به گونه اي عمل كن كه برايت مشكلي پيش نيايد، اما در كارهاي خير و كمك هاي ديگر كوتاهي نكن؛ چون هرچه بيشتر كار كني اسراف شمرده نمي شود. امام علي(ع) عمل نيك را اسراف نمي شمارد و مي فرمايد: «السراف مذموم في كل شيء الا في افعال البر؛ اسراف در هر چيزي ناپسند است، مگر در كارهاي خير. (غرر الحكم، ج 2، ص 86، ص 9391) پس اگر كسي كمك بدني و عملي از تو مي خواهد در انجام آن كوتاهي نكن و اين گونه كارها، اسراف شمرده نمي شود.
با نگاهي به سيره معصومان(ع) به خوبي مي توان الگوهاي درست مصرف را در زندگي به دست آورد به گونه اي كه به دور از هرگونه افراط و تفريطي باشد. اگر بتوانيم اين الگوها را به درستي شناسايي، تبيين و عمل كنيم اقتصاد شخصي و عمومي به شكل درستي درخواهد آمد و فرآيند تحقق اقتصاد مقاومتي سالم و مقوم جامعه شكل خواهد گرفت.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14