(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 28 مرداد 1391 - شماره 20285

سكولاريسم و فرهنگ سياسي
چرا رسانه هاي غربي بر طبل جدايي دين از سياست مي كوبند؟
تأملاتي پيرامون مفهوم سينماي مقاومت (بخش اول)
عبور از پيچ غفلت و حركت در راه مقاومت
گزارش جلسه نقد و بررسي فيلم مستند «زخم پيوار» به كارگرداني سهيل كريمي
زخم هاي شيعيان پاراچنار
روايت فيلمسازان تازه مسلمان شده آمريكايي از اسلام، ايران و آمريكا
اگر رهبري مانند رهبر ايران داشتيم پيروز مي شديم!


سكولاريسم و فرهنگ سياسي

چرا رسانه هاي غربي بر طبل جدايي دين از سياست مي كوبند؟

م. حميدي
نظام كاپيتاليسم استعماري (امپرياليسم) با ايدئولوژي ماترياليستي (خرد متكي بر سود مادي)، از ابزارهاي مختلف و راهكارهاي گوناگون براي حفظ سلطه و منافع سياسي- اقتصادي خود در جوامع هدف (غالباً ملل جهان سوم)، بهره مي برد. اما اين ابزارها و راهكارها با وجود تفاوت در نوع و گوناگوني در شيوه (بنا بر مكان و زمان)، در نهايت يك هدف عمده را دنبال و آن ايجاد اخلال و گسست در ساختارها و سطوح كلان جامعه است. از آن جمله اخلال و گسست در سطح فرهنگي يا سطح فرهنگي- سياسي جامعه. براي نمونه؛ رسانه و از آن جمله توليدات فرهنگي- هنري، يكي از مؤثرترين ابزارهاي نظام سلطه براي اين منظور است.
بدين معنا كه رسانه با طرح مسائل و نظرات گوناگون فرهنگي و سياسي، با قصد تأثيرگذاري بر اذهان توده و جهت دهي به افكار عمومي ملل جهان سوم، با دو ويژگي توأم بازدارندگي- از تفكر اصيل و آگاهي متكي به هويت تاريخي- و پيش برندگي- به سوي انديشه كذب مورد خواست نظام سلطه- از سويي اقدام به هويت زدايي فردي و اجتماعي و تاريخي و فرهنگي جوامع هدف مي كند و از سوي ديگر عملا اقدام به شكل دهي تفكر مورد نياز خود در سطح توده و افكار عمومي مي نمايد و بدين ترتيب زمينه درگيري فكري- فرهنگي، گسست و ناهمگوني در انديشه كلي و تاريخي جامعه هدف را مهيا مي سازد.
بدين ترتيب تمام افراد، اقشار و احزاب- از عوام گرفته تا انديشمندان، و از خيابان ها گرفته تا محافل درسي و دانشگاهي- در جوامع هدف با عدم منطق و خشونتي روز افزون كه خواست نظام سلطه نيز مي باشد، خود را مشغول جدل و درگيري در مباحث نظري و تخصصي مي بينند كه اصولا به لحاظ عقلانيت اجتماعي و سياسي لزومي به بحث در چنين سطح كلان فرهنگي و مطرح شدن در ميان افكار عمومي جامعه را ندارد.
يكي از اين مباحث در ايران معاصر، كه تقريباً از پيش از پيروزي انقلاب اسلامي تا به خصوص ساليان اخير، نقل مجالس نقد و نظر رسانه اي، و به عبارت بهتر هم باعث بحث و جدل و هم موجب تفريح و سرگرمي از سوي رسانه هاي بيگانه بوده است، بحث جدايي دين از سياست يا به اصطلاح همان سكولاريسم و حدود و ثغور آن بوده است.
آنچه مي خواهم در اينجا بدآن بپردازم، نخست اشاره اي تاريخي در اين خصوص است، و سپس الزامات فرهنگي- سياسي دين داري در جامعه معاصر ايراني، كه خود همچنان كه يك سياست فرهنگي است، در عين حال بايد به شكل يك فرهنگ سياسي نيز ميان انديشمندان و به ويژه ميان دولتمردان جامعه- به واقع- رواج يابد تا تأثيرات روشن و سازنده آن در مدت معين بر جامعه آشكار شود.
سياست در معناي لغوي خود داراي پيچيدگي هايي است كه همين پيچيدگي ها با توجه به نماي كمابيش زشتي كه اغلب از سياستمداران معاصر غرب در ذهن عموم باقي مانده، باعث تفكري تيره و وهم آلود نسبت به سياست شده است. بدين معنا كه عموماً سياست را امري پيچيده، زشت و نادرست برمي شمارند، حال آنكه سياست خود يكي از ساده ترين و درست ترين ابزارها براي زندگي اجتماعي است.
سياست در حقيقت به معناي حفظ تعادل است، و اعتدال به زعم ارسطو، كه خود معتقد بود انسان جانور سياسي است، برترين فضيلت به شمار مي آيد. در واقع تعريفي كه تمام فلاسفه سياسي معاصر از مكس وبر تا يورگن هابرماس از مقوله سياست و فعل سياسي بدست داده اند حامل همين معناست كه سياست همانا شيوه اي عادلانه و عاقلانه است براي رعايت اعتدال و تبديل هر خشونت، ناآرامي و بي ثباتي به آرامش و ثبات كه خود همچنان كه منتج از اعتدال مي باشد، زمينه ساز صلح و ثبات نيز هست.
بدين ترتيب واضح و مبرهن است زشتي و ناهنجاري كه در ذهن عموم نسبت به سياست ساخته و پرداخته شده است، يك تفكر سطحي معادل اين طرز فكر است كه سياست يعني بي اخلاقي و دروغ گويي، حال آنكه در حقيقت سياست خود بخشي از راه و روش و اسلوبي است كه هر فرد انساني براي زندگي در مقام اجتماع بدان نيازمند است. چنان كه امانوئل كانت نيز نخستين فرض براي انتخاب سياسي را عاقل بودن مي داند و با توجه به جايگاه عقل در نظام اخلاقي فلسفه كانت، منطقاً جايگاه اخلاقي سياست در شالوده فلسفي بزرگ ترين انديشمند عصر جديد (بعد از دوران ميانه)- و همچنين بواسطه اشتراك در مقوله و جايگاه عقل در فلسفه اسلامي، در جهان حكمي جامعه و تاريخ ايران نيز- غير قابل اغماض مي نمايد. به صورتي كه مي توان اذعان داشت نه تنها دين، كه بسا اخلاقيات (فارغ از احكام شرع) نيز جدا از سياست قابل تصور نخواهد بود.
اما پيش از اشاره به نمونه هاي تاريخي از چگونگي كاربرد سياست در دين و به عكس، نخست بايد اين نكته مهم را يادآور شد كه؛ آنچه امروزه به نام سكولاريسم (جدايي دين يا ايدئولوژي از سياست) و اغلب از سوي نظام امپرياليسم و دستگاه عظيم تبليغاتي و رسانه اي آن، ترغيب و ترويج مي شود، در واقع دروغ بزرگي بيش نيست.
بايد توجه داشت آنچه به نام جدايي دين از سياست يا همان به اصطلاح سكولاريست مطرح است، در واقع بحثي حاشيه اي از ايدئولوژيك بودن حاكميت است. در اين خصوص ابتدا ذكر اين نكته الزامي مي نمايد كه اصولا انسان جانوري ايدئولوژيك يا ايده پرور است. «لوئيزا والنزوئلا» نويسنده مبارز با حاكميت نظامي دهه هاي 80و 70 آرژانتين- در اين خصوص عقيده شايان توجهي دارد كه به هر حال هستي فعل نويسندگي (نويسنده) را، وجودي در چند بعد مي داند كه با رعايت تمام بي طرفي ها در هستي خويش، باز موجودي حساس نسبت به جريانات فكري، سياسي و ايدئولوژيك زمانه و زندگي خويش است. بدين شكل در تمام طول تاريخ و حيات انسان- چه در تاريخ هزاران ساله ايران و چه در سطح جهان- هرگز حكومت و حاكميت غيرايدئولوژيك وجود نداشته و نخواهد داشت. اما براي ورود به بحث اصلي و مقصود نهايي اين گفتار، يعني بيان فرهنگ سياسي مطلوب و مورد نياز براي جامعه اي سالم و يكپارچه، به يك دوره تاريخي از حاكميت ايدئولوژيك در تاريخ ايران اشاره اي مختصر و گذرا مي كنم- كه در صورت تمايل، خواننده محترم مي تواند مطالعه و تحقيق در تاريخ را خود از اسناد بي طرف و معتبر پي گيرد.
در دوره صفويان، ايران با تهاجم و تخاصم چند قوم بيگانه و از همه مهم تر با تهديد جدي از جانب امپراطوري قدرتمند عثماني روبه رو شد. در اين بزنگاه تاريخي بود كه ايرانيان با اتكاي به مذهب شيعه، در ايجاد ملتي واحد جهت تقابل با تهديدات بيگانه و به ويژه رويارويي با امپراطوري قدرتمند عثماني برآمدند و در اين راه نيز موفق به حفظ اقتدار و يكپارچگي ملي و تاريخي خود شدند.
بحث درباره تاريخ و ضرورت بازنگري در قضاوت هاي تاريخي، بحثي است كه به هيچ رو در اين گفتار نمي گنجد. اما در يك برداشت كلي مي توان چنين گفت كه سياست در بعد راهبردي خود - در باب حكومت- در معنا و به مثابه مردم داري است و مردم داري بي شك عمل و انديشه اي وابسته و متكي به ايدئولوژيست. چنان كه به زعم بسياري از متفكران و جامعه شناسان- از آلتوسر ساختارگرا تا فوكو پساساختارگرا- آنچه بنيان و ثبات جامعه را نگاه مي دارد و اصولاً آنچه به حضور زمانمند (تداوم و بقاي) يك جامعه به عنوان يك ارزش تاريخي (فرهنگ) معنا و هويت مي بخشد، همانا ايدئولوژي است. جامعه فارغ از ايدئولوژي، همچون انسان فاقد انديشه و تعقل است كه ناگزير بنده انديشه اي ديگر، و هردم برده قدرتي فراتر است.
بايد دانست در دنياي امروزي نيز، تمام قدرت هاي حال حاضر جغرافياي سياسي، ماهيتي ايدئولوژيك دارند و اصولاً چنانچه چنين ماهيتي نداشتند، از زمره قدرت هاي جهاني به حساب نمي آمدند. در اينجا لازم است نظريه جنگ تمدن هاي هانتينگتون را بار ديگر يادآوري كرد كه در صحنه امروزي رقابت هاي شديد- نظامي و اقتصادي- جهان، سرانجام آن ملت، آن تمدن و آن فرهنگي غالب مي شود كه ايدئولوژي اش هرچه استوارتر باشد. همچنان كه بسياري از منتقدان نظام كاپيتاليستي مدرن- همچون نظريه پردازان مكتب فرانكفورت - ايدئولوژي ماترياليستي و منطق سودجويانه اين نظام در الگوهاي شاخص و قدرتمند آن همچون انگلستان و ايالات متحده را، بسي سخت تر و در مواردي مزورانه تر از ايدئولوژي سوسياليستي شوروي كمونيستي و حتي نازيسم و فاشيسم آلماني و ايتاليايي جنگ دوم برمي شمردند. همين نكته درست درباره ساير دولت ها، حكومت ها و قدرت هاي منطقه اي و فرامنطقه اي جهان امروز، همچون چين، روسيه و وغيره نيز صادق است. بدين ترتيب واضح است كه براي بقا در صحنه پرتنش و رقابتي (حذفي) جهان امروز، جامعه بيش و پيش از هر چه نياز به ايدئولوژي دارد. اما اينجا اين پرسش مهم مطرح است كه رابطه ايدئولوژي (براي مثال ايدئولوژي ديني) با سياست چگونه است؟ و به عبارت بهتر فرهنگ سياسي جامعه چگونه و با چه راهكار و عملكردي مي تواند فرهنگي درست و كارآمد باشد
چنانكه پيشتر ذكر آن رفت، سياست در باب حكومت به معناي مردم داري يعني كسب حمايت و رضايت ملت در مواضع سياسي و ايدئولوژيك و از اين طريق، حفظ تعادل و رعايت حقوق و منافع اقشار و طبقات مختلف جامعه يا همان توده مردم است كه در نهايت سبب ثبات و يكپارچگي جامعه مي شود. اما اين امر يا همان مردم داري خود امري وابسته به عقلانيت و خرد جمعي و كلي جامعه يعني هم توده مردم و هم حاكميت سياسي آنان در بستر فرهنگي-تاريخي جامعه مي باشد. بدين ترتيب بايد اذعان داشت كه سياست و فعل سياسي در يك جامعه پيش از آنكه به ايدئولوژي، دين يا هر نوع انديشه ايدئولوژيك يا سكولار مربوط باشد، در وهله نخست به شيوه فرهنگي اعمال سياست و به بيان بهتر به خرد جمعي جامعه و نسبت توده و حاكميت وابسته است. براي مثال تاريخ نشان مي دهد كه ايرانيان با اتكا بر آئين تشيع و سلاله پاك پيامبر اكرم و فرزندان امام علي (ع)، نه تنها بيگانگان ازبك و پرتغالي را از شمال و جنوب ايران راندند كه قدرتمندترين امپراطوري آن زمان، يعني عثمانيان را نيز كه طمع ايران را در سر داشتند سرجاي خود نشاندند. بعنوان شاهدي ديگر از سياست متكي به ايدئولوژي و در نتيجه قدرت متكي به توده مردم، مقابله و مقاومت جانانه مردم ايران در جنگ با رژيم متجاوز بعث صدام بود. رژيمي تا چنگ و دندان مسلح شده از جانب غرب كه مورد حمايت تمام كشورهاي عرب منطقه بود، اما باز به دليل عشق و علاقه مردم به امام خميني (ره) و آرمان هاي انقلاب، ملت ايران به تنهايي بر صدام و تمام دشمنان خارجي پشت او پيروز شدند.
پس چنان كه از اين نمونه هاي تاريخي برمي آيد، مردم داري ركن اساسي حكومت براي به كارگيري درست و به جاي ايدئولوژي جهت حفظ اقتدار ملي و مشروعيت حكومتي و دست يابي به اتحاد، اعتدال و در نهايت ثبات و يكپارچگي ملي و ميهني است. اما اين به كارگيري (كاربرد) ايدئولوژي يعني روش ها، شيوه ها، ابزار و اشكال فرهنگي و سياسي آن- همان طور كه ذكر شد- بيش از خود ايدئولوژي مورد نظر و محتواي انديشمندانه آن اهميت دارد، كه در اينجا به عنوان يك نمونه بارز از اين روش ها و شيوه هاي كاربردي، درجهت دهي درست به اذهان توده - جهت آشنايي با پيشينه تاريخي و فرهنگي خود و تقابل با سياست و راهكار نظام سلطه، مي توان از نقش رسانه و سياست فرهنگي آن (مانند توليدات هنري، سينما، تلويزيون و ...) نام برد.
بايد توجه داشت؛ به كارگيري يك سياست فرهنگي درست (عالمانه و نظريه پردازي شده جهت وفاق ملي و آشنايي با هويت تاريخي) در راستاي ارتقاء دانش و فهم فرهنگي -سياسي توده (ملت)، و جذب حداكثري اقشار موجود درجامعه، بدين لحاظ از اهميت ويژه اي برخوردار است كه در واقع همان فرهنگ سياسي را مدنظر دارد كه در طول تاريخ سبب ثبات، يكپارچگي و اعتدال مورد نياز براي حيات اجتماعي ايرانيان بوده است، كه بسا اهميت آن اگر از خود ايدئولوژي (چه ديني و چه غير ديني) و كاربرد آن بيشتر نباشد، كمتر نيز نخواهد بود. چه اگر جامعه ثبات و يكپارچگي و در نتيجه اعتدال فرهنگي، سياسي، اقتصادي و... خود را از دست بدهد ديگر جامعه اي دركار نخواهد بود كه اصولاً ايدئولوژي داشته باشد يا نداشته باشد. چنان كه در اتحاد و وفاق ملي نيز شرط نخست وجود يك فرهنگ و جامعه اي مورد قبول آحاد ملت و مطلوب توده مردم است. بدين معنا چنانچه ايدئولوژي و بسا- در پي آن- سياست، يعني اعمال (كاربرد) ايده و انديشه در باب حكومت نيز درست و به جا باشد، ولي اگر فرهنگ سازي به معناي مديريت و برنامه ريزي جهت جذب و ارتقاء خرد سياسي جامعه دريك بستر فرهنگي - سياسي مناسب مورد غفلت واقع شود، رفته رفته گسست و بي ثباتي درجامعه رسوخ كرده، جامعه در برابر تهديدات خارجي و معضلات [غالباً اقتصادي] داخلي ضعيف و آسيب پذير مي گردد، و درست در چنين موقعيتي است كه بستر مناسب براي امپرياليسم و ايدئولوژي استعماري آن، جهت اعمال زور و سلطه برجامعه و اقتضاي ماترياليستي آن مهيا مي شود.
 


تأملاتي پيرامون مفهوم سينماي مقاومت (بخش اول)

عبور از پيچ غفلت و حركت در راه مقاومت

محمد قمي
فلسطين مظهر مقاومت اسلامي در طي بيش از 60 سال گذشته در منطقه خاورميانه و سراسر جغرافياي سرزميني و فكري جهان اسلام بوده است و مقاومت يك مفهوم سترگ و شگرف و از مقولات بنياني و استراتژيك جبهه حق عليه باطل است. يك نيروي خارق العاده و پشتيباني كننده كه مي تواند تمامي معادلات دنياي زور و اسلحه و استكبار را برهم زند و از دل تاريك زمان و زمانه رخوت و نخوت و وادادگي و محافظه كاري، روزنه هاي اميدبخش و تعالي دهنده تلاش و پيروزي و سربلندي را برآورد .
يكي از اصلي ترين پايگاه هاي مقاومت در دوران معاصر خاصه در گستره اسلامي و منطقه مهم خاورميانه، موضوع فلسطين است. فلسطين كه پاره تن جهان اسلام و نقطه ثقل و مركز توجهات جامعه جهاني هم در حوزه اسلامي و هم در محور شرارت و ددمنشي يعني آمريكا و صهيونيسم جهاني است. همين مسئله و نيز موقعيت حساس و قلمرو حياتي فلسطين باعث شده است كه توجه و تمركز جبهه كفر به شدت به آن معطوف گردد. نه تنها از بعد حمايت مالي و تسليحاتي و نيروي انساني و جريانات رسانه اي بلكه در حوزه هنر و از جهت توليد آثار سينمايي هم توجه جدي و اهتمام قابل توجهي به اين حوزه از سوي سياستگذاران و عمال استكبار جهاني صورت گرفته و مي گيرد آن هم در طي يك مدت مديد بيش از پنجاه ساله .
جريان سينماي هاليوود و عوامل و كمپاني هاي صهيونيستي- آمريكايي حاكم بر آن سال هاست تلاش كرده اند اين موضوع را در دل توليداتشان به نوعي مصادره به مطلوب كرده و ضمن ارائه يك تصوير به شدت مشوه و غيرواقعي و جهت دهي شده از اصل قضيه فلسطين كه كاملا بر مبناي خواست سلطه طلبانه صهيونيزم جهاني و نه بر مبناي حقايق تاريخي است، واقعيت قضيه فلسطين و آزادي خواهي مردم مظلوم اين كشور را در هزارتوي توهمات و تخيلات خودخواهانه شان هضم و نابود سازند و در حقيقت امر، قلب واقعيت پديدآورند .
اين موضوع چه در افق سينماي ايران و چه در گستره سينماي جهان از موقعيت ناخوشايند و نگران كننده اي برخوردار است .
در حالي كه مخاطب جهاني سينما با تصوير مغشوش و جهت دهي شده ارائه گشته از سوي جريان مسلط بر كمپاني هاي غربي بامسئله مقاومت و موضوع فلسطين روبه رو مي شود و ذهنش بر اين مبنا جهت مي گيرد، سينماي ايران با گذشت بيش از سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي كه موضوع فلسطين را همواره يكي از آلام و آمال اساسي و از نقاط روشن سياست هاي جهاني خود و از اصول تغييرناپذير حضور در عرصه جهاني برشمرده و بدان اعتقاد داشته و هزينه هايش را هم پرداخت كرده است، گام موثري در اين زمينه برنداشته است و موضوع فلسطين و آرمان بلند و حياتي آن براي جهان اسلام و ايران به عنوان ام القراي جهان اسلام، زير سايه غفلت و رخوت و بي اعتنايي عوامل اين سينما به فراموشي سپرده شده است .
آري؛ در دهه چهارم از انقلاب اسلامي هنوز كه هنوز است سينماي ايران تنها به «بازمانده» متكي است و در عرصه دفاع از حقانيت آرمان فلسطين و مظلوميت مردم تنها و بي دفاع اين سرزمين مظلوم دستش از تلاش جدي و جهاني خالي است .
گرچه فيلم هاي ديگري همچون «هيام» و «33روز» و... هم طي اين سال ها توليد شده اما مشكل اينجاست كه اين آثار يا عموما فاقد كيفيت و فيلم هاي نازلي بوده اند- همچون فيلم هيام- يا در عين دارا بودن ارزش هاي نسبي در ساختار و روايت- همچون فيلم 33روز- از مولفه ها و شاخصه هاي سينماي جهاني به لحاظ توليد و ارائه برخوردار نبوده و نهايتا براي مخاطب جهاني عرضه نشده و غيرقابل استفاده بوده اند .
سوال اينجاست كه فلسطين چه جايگاه و انعكاسي در سينماي ايران و جهان طي اين سال ها داشته است؟سوال مهمي كه پاسخ دقيق و روشن به آن مي تواند روشن كننده ابعاد خطير و حساسي از معنا و مفهوم هويت سينمايي «سينماگر متعهد» در جهان امروز در گستره موضوع فلسطين- به عنوان اصلي ترين مسئله جهان اسلام- داشته باشد .
نگاهي به تصوير فلسطين در سينماي جهان
شايد اين سوال را بتوان در سوال ريشه اي تر ديگري به جست وجو و بررسي گذاشت و به دنبال پاسخي جدي تر براي هردو گشت كه براستي ما به عنوان مخاطب جهاني و حتي ايراني از سينماي فلسطين چه به ياد داريم؟ از خود سينمايي كه در سرزمين فلسطين و يا درباره متن موضوع فلسطين و وضعيت مظلومانه و ستمديده مردمانش مي شناسيم شايد فيلم هاي مستند كوتاه و بلند را به ياد بياوريم يا فيلم «دخالت الهي» را و يا فيلم «اينك بهشت» كه هر دو آثاري جهاني شدند و حتي به اسكار هم راه يافتند يا نيافتند. اولي اتفاقي بود كه براي «اينك بهشت» افتاد و دومي هم مسئله اي كه براي دخالت الهي رخ داد. فيلم هايي كه در جهان سرو صداي زيادي به راه انداختند و نگاه ها را به سمت خود خيره كردند.و حتي اين اواخر شايد سينماي فلسطين را با «ليلا حرف مي زند» به ياد بياوريم كه با همان اسم ليلا مشهور شد و داستان علاقه عاشقانه و رابطه جوانانه دو جوان بود. يكي فلسطيني و ديگري اسرائيلي! سوژه ها و ايده هايي از اين دست در طول سال هاي اخير گاه گداري دستمايه فيلمهاي سينمايي با محوريت يا به مناسبت يا حتي با اشاره اي به موضوع فلسطين ساخته شده اند. فقط كافي است اشاره اي به فلسطين در فيلمي باشد تا آن را از مرز فيلم هاي عادي خارج سازد و وجهي جهاني و بيشتر سياسي به آن بدهد .
البته بگذريم از فيلم هايي مثل ليلا كه اساسا فيلم هاي سياسي يا از نوع سينماي مقاومت به معناي مصطلح و عرفي آن در ادبيات هنري دهه هاي اخير محسوب نمي شوند و از نام فلسطين بيشتر وجهي جاه طلبانه و سوءاستفاده گرانه را در ذهن تداعي مي كنند تا اينكه مثلا بخواهند و بتوانند افه همدلانه يا مصلحانه نسبت به موضوع و مردم فلسطين به خود بگيرند يا نگيرند .
به نظر مي رسد اين فيلم ها بيشتر از نوع عكس العمل سازندگانش به وضعيت رخوت زده سينماي امروز جهان محسوب مي شوند كه در تكرار و دمدگي دست و پا مي زند و موضوعاتي از جنس فلسطين يا خاورميانه يا اسلام يا ايران يا حتي مقولات بي ربطي مثل القاعده و تروريسم و... در آنها نه وجه اصلي و مصلحانه و اصلاح گرانه و از موضع انساني و روشنفكري به معناي درستش، بلكه از موقف يك جنجال سازي يا جلب نظر كردن فرصت طلبانه با دستاويز قرار دادن يك موضوع حساسيت برانگيز محسوب مي شود كه البته غربي ها در اين زمينه يد طولايي دارند و در اين زمينه ها به شدت اهل سوءاستفاده اند .
آنها حتي از موضوعات بشري و دغدغه هاي بكر و عاطفي هم براي اين جنجال سازي ها سود مي برند و البته كيست كه نداند اين حركت ها نه بي جهت و دفعي بلكه كاملا جهت دار و برنامه ريزي شده است و پشتوانه و زمينه سازش هم كمپاني هاي تجاري با عقبه هاي انديشگي صهيونيزم جهاني هستند .
فقط موضوع فلسطين و مباحثي از اين دست نيست. غربي ها هزار برابر ما مسلمانان و شيعيان تا به حال درباره آخرالزمان و امام زمان(عج) فيلم ساخته اند، البته از منظر و با رويكرد و رهيافت خودشان و آنچه از دستشان آمده در راه تخريب اين اعتقاد و منحرف كردن و جهت دهي تخديري و تخريب كننده به آن دريغ نورزيده اند.
 


گزارش جلسه نقد و بررسي فيلم مستند «زخم پيوار» به كارگرداني سهيل كريمي

زخم هاي شيعيان پاراچنار

جلسه نقد و بررسي فيلم مستند «زخم پيوار» به كارگرداني سهيل كريمي عصر سه شنبه 24 مرداد ، در مركز گسترش سينماي مستند و تجربي برگزار شد .
سهيل كريمي در ابتداي اين نشست گفت: منطقه پاراچنار در شمال غرب كشور پاكستان واقع شده است و نزديك ترين نقطه به آن، كابل است. در كل افغانستان و پاكستان «پاراچنار» تنها جايي است كه شيعيان آن حدود 700 سال در آنجا ساكن بوده اند و قريب به 600 هزار نفر هم جمعيت شيعه دارد كه در حال حاضر، نزديك به 20 ميليون وهابي و سلفي اين منطقه را محاصره كرده اند .
اين مستندساز افزود: اولين موج كشتار شيعيان در اين منطقه مربوط به سال 1340 مي شود و از آن به بعد مردم آنجا مدام شهيد مي دهند. پس از انقلاب هم به دليل حمايت هايي كه مردم پاراچنار از دولت ايران داشتند، حكومت مركزي با آنها خصومت پيدا كرد. مردم اين نقطه شهيد بسيار دادند اما با مقاومت و پايداري توانستند در منطقه باقي بمانند. در سال 86 ارتباط اين منطقه با دنيا به طور كامل قطع شد و من از همان زمان پي گير رفتن به آنجا بودم تا اينكه با يكي از علماي پاراچنار كه در قم بود، آشنا شدم و حدود سه سال موقعيت سنجي كرديم و بالاخره با دريافت ويزا و به همراه سيدحنيف خيرالامور به پاكستان رفتم .
وي تصريح كرد: سفر ما بسيار پرمخاطره بود و رفتن و برگشتن ما به معجزه شبيه بود. ما از قطر به پيشوا پرواز كرديم و سپس با دادن مبلغي به يك ژنرال پاكستاني و با هواپيماي شخصي او به پاراچنار رفتيم. تمام راه آيت الكرسي و دعا همراه و حافظ ما بود .
كريمي درباره بافت اجتماعي پاراچنار گفت: پاراچنار از يك بافت سنتي پررنگ برخوردار است، اما مردمان آن به نسبت ساير نقاط پاكستان روشنفكر هستند و حتي زنان اجازه تحصيل دارند. از نظر مظاهر تكنولوژ ي هم بايد گفت كه برق اندكي دارند و حتي سيم كارت هايشان افغاني است و دولت پاكستان به آنها آنتن نمي دهد. ماشين ها اكثرا قاچاق از افغانستان هستند و منطقه از نظر توليد مايحتاج زندگي كاملا خودكفاست.
وي افزود: ما تنها 15 روز در پاراچنار بوديم، چون طالبان ما را شناسايي كرد و بايد بازمي گشتيم. بنابراين پنج روز اول را به شناخت منطقه و مردم گذرانديم و سپس كاراكتر اصلي كه همان «شجاعت حسين» بود را انتخاب كرديم و راش هاي زيادي گرفتيم. هرچند تصميم داشتم در كنار اين اثر، يك مستند گزارشي هم بسازم اما به دليل كمبود وقت اين امكان محقق نشد .
كريمي ادامه داد: تمام سعي ام در اين مستند اين بود كه پاراچنار را به همه مردم دنيا بشناسانم. در واقع من اين فيلم را براي يك گروه مخاطب خاص نساختم و باور و هدفم اين بود كه همه مردم دنيا از وضعيت پاراچنار مطلع شوند .
وي در پايان گفت: من تصميم داشتم اين فيلم يك مستند صرف باشد و حتي نمي خواستم تصاوير آرشيوي به كار ببرم، اما چون از خشونت هايي كه عليه شيعيان مي شد تصوير مستقيم نداشتم، لاجرم از آرشيو استفاده كردم.

 


روايت فيلمسازان تازه مسلمان شده آمريكايي از اسلام، ايران و آمريكا

اگر رهبري مانند رهبر ايران داشتيم پيروز مي شديم!

مهدي اميدي
يكي از اتفاقات مثبتي كه امسال در بيستمين دوره نمايشگاه بين المللي قرآن كريم رخ داد، برگزاري بخشي با عنوان رهيافتگان بود كه در آن، افراد تازه مسلمان شده از ملت هاي گوناگون حضور يافته ديدگاه هاي خود را با بازديدكنندگان نمايشگاه درميان مي گذاشتند. در اين ميان، دو فيلمساز آمريكايي تازه مسلمان نيز حضور يافتند كه خواندن نظرات آن ها خالي از لطف نيست.
«ملاني فرانكلين» مستند ساز آمريكايي روي آورده به اسلام در اين نمايشگاه گفت: حدود 30 سال است كه به دين اسلام گرايش پيدا كرده ام، البته دليل مسلمان شدن من به انقلاب اسلامي باز مي گردد. از ميان انقلاب هايي كه در باره آن تحقيق كردم به انقلاب ايران جذب شدم زيرا انقلابي ديني بود. بنابراين پس از چند سال تحقيق در باره اسلام و انقلاب اسلامي به اسلام گرايش پيدا كردم .
«ملاني فرانكلين» مستند ساز و گوينده آمريكايي- ايراني كه پس از تشرف به دين مبين اسلام نام خود را به «مرضيه هاشمي» تغيير داده است، در گفت و گو با ستاد اطلاع رساني بيستمين نمايشگاه بين المللي قرآن كريم اظهار كرد: نمايشگاه قرآن اتفاقي فرهنگي است كه ما بايد به آن افتخار كنيم زيرا در تمامي كشورهاي دنيا حتي كشورهاي پيشرفته، نمايشگاه قرآني با اين وسعت و گستردگي برپا نمي شود.
اين مستند ساز، بخش كودك و نوجوان را از قسمت هاي قابل توجه اين رويداد معنوي عنوان كرد و ادامه داد: مهم ترين نتيجه اختصاص بخشي به اين گروه سني آشنايي آنها از سنين پايين با قرآن بوده كه بسيار نيكو و پسنديده است.
مليسا كارتر، ديگر فيلمساز آمريكايي تازه مسلمان شده بود كه در بخش ره يافتگان بيستمين نمايشگاه بين المللي قرآن كريم حضور يافت و درباره ايران، اسلام و كشور خودش آمريكا سخن گفت.
كارتر درباره چگونگي گرايش به دين اسلام گفت: من قبل از اسلام آوردنم مطالعاتي در زبان فارسي داشتم؛ زيرا به ايران و فرهنگ ايران علاقه بسياري داشتم و كتاب هاي سعدي و مولانا و حافظ را مطالعه مي كردم، حضور معارف و عرفان اسلامي در اشعار اين بزرگان باعث آشنايي مختصر من با دين اسلام شد و پس از آن هم با مطالعات تاريخي و كتاب هاي عرفاني اسلام، با اين دين آشنا و مسلمان شدم .
اين فيلمساز آمريكايي تازه مسلمان شده افزود: اسلام دين علم و معرفت است، قبل از آشنايي با اسلام فكر مي كردم كه دين فقط به معني ايمان و باور داشتن به وجود خداست، بعد از اسلام دنياي جديدي به روي من باز شد و همه چيز حتي فيزيك، شيمي و بيولوژيك براي من رنگ ديني گرفت، به نظر من دين اسلام يك دين بسيار منطقي است كه به همه ابعاد زندگي مي پردازد .
كارتر همچنين درباره حجاب اسلامي گفت: حجاب به عنوان يك محافظ براي زن حريم امنيت ايجاد مي كند و مي تواند به راحتي در جامعه فعاليت كند البته اين موضوع بستگي به جايي دارد كه شما در آن فعاليت مي كنيد، به عنوان مثال من در شركتي كه مشغول به كار هستم يك رئيس مسلمان دارم كه فعاليت را براي من آسان تر كرده؛ اما براي كساني كه در محيط هاي اجتماعي و كاري ديگري فعاليت مي كنند ممكن است به دليل فضاي ناسازگار با فرهنگشان رعايت حجاب سخت باشد، اما محدوديت ايجاد نمي كند.
اين هنرمند مسلمان آمريكايي درباره كشور ايران نيز اظهار داشت: هر روز در رسانه هاي آمريكا تبليغاتي ضد مردم ايران و مسلمانان مي شود و اين توانسته در بين مردم ايجاد ترس و دلهره كند؛ زيرا هنوز بسياري به دولتمردان و مطبوعات آمريكايي اعتماد دارند، اما گروه ديگري هم هستند كه بر اثر تبليغات منفي از سوي رسانه هاي آمريكا به سمت تحقيق درباره مسلمانان رفته اند و به اين نتيجه رسيده اند كه اين تبليغات دروغين است .
او دربخش ديگري به ارتباط هاليوود و دولت آمريكا اشاره كرد و گفت: تاثير سياست هاي دولت آمريكا بر توليدات رسانه اي به صورت غير مستقيم بوده است، بدين شكل كه دولتمردان آمريكايي با تبليغات منفي عليه مسلمانان و ايرانيان تا حدودي توانسته اند كه مردم را نگران كنند، بنابراين وجود مسلمانان براي بيشتر مردم آمريكا به يك دغدغه تبديل شده، كمپاني هاي توليد فيلم هم وقتي كه مي بينند استقبال از فيلم هاي ضد اسلامي زياد است، به دنبال ساخت فيلم هايي اين چنيني مي روند؛ زيرا معتقدند سود بيشتري براي آنها دارد .
كارتر درباره تأثير اسلام ستيزي هاليوود بر گرايش به دين اسلام در آمريكا تصريح نمود: در آمريكا افراد مذهبي بسياري زندگي مي كنند، كسي كه در يك خانواده مذهبي بزرگ بشود، دين اسلام براي او نامأنوس نيست؛ زيرا دين اسلام به عقايد و فرهنگ آنها نزديك است؛ از طرف ديگر دين اسلام يك دين منطقي است كه اگر كسي مباني آن را بخواند حتما به آن جذب مي شود .
اين فيلمساز آمريكايي همچنين درباره وظيفه هنرمندان در ترويج اسلام گفت: نكته اي كه وجود دارد اين است كه براي فرد مسلمان مهم اين نيست كه نان مي خورد، بلكه مهم اين است كه رزق حلال داشته باشد، امروز برخي از هنرمندان خود را خرج شهوات مي كنند و مي گويند كه من هنرمند هستم، بنابراين نان حلال خيلي مهمتر از نان است، چون ما مي توانيم بدون غذا چند هفته زنده بمانيم اما اگر نان حرام به دست آوريم، جان و روح خود را مي كشيم .
كارتر درباره محدوديت هاي خود براي پرداختن به دين اسلام در سينماي آمريكا بيان داشت: محدوديتي كه وجود دارد اين است كه كمپاني هاي بزرگ فيلمسازي به دنبال ساخت فيلم هايي با موضوع عشق و عاشقي هستند. مثلا شما ببينيد كه سينماي هاليوود هيچ حرفي براي گفتن ندارد، براي ساخت فيلم اسلامي موضوعات بسياري وجود دارد اما بايد يك داستاني مطرح كنيم كه جامعه لذت ببرد و داراي محتواي ديني باشد.
وي ادامه داد: در كشورهاي مسلمان پول به انداره كافي وجود دارد، اما همه كشورها نتوانسته اند كه اين ثروت ها را به صورت عادلانه در بين افراد تقسيم كند؛ زيرا انسان ها خودخواه هستند و همه چيز را به نفع خودشان مي خواهند، خودخواه بودن حاكمان اين كشورها اين وضعيت را براي آنها رقم زده است، من به عنوان هنرمند وظيفه ام اطلاع رساني و آگاه سازي مردم در راه رسيدن به اهدافشان است.
به گزارش خبرگزاري دانشجو،اين فيلمساز تازه مسلمان آمريكايي همچنين درباره رهبر انقلاب اسلامي ايران گفت: من رهبر ايران را خيلي دوست دارم. رهبر در يك جنبش و انقلاب بسيار مهم است، رهبر به مردم كمك مي كند تا يك هدفي را تعريف كنند و به سوي آن بروند، امروز مشكل جنبش هاي اسلامي و وال استريت اين است كه يك رهبر مانند كشور ايران ندارند كه بتواند آنها را راهنمايي و هدايت كند . كارتر ادامه داد: در رابطه با كشور ايران هم كه اين كشور داراي يك فرهنگ بسيار غني است؛ زيرا يك تاريخ حدود چهارهزار ساله دارد، تجربه بالاي تاريخي اين كشور كمك مي كند كه اشتباه هايي كه در گذشته رخ داده را تكرار نكند، بنابراين كشورهايي مانند آمريكا بايد تاريخ كشور ايران و فرهنگ آن را مطالعه كنند تا از آن درس بگيرند.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14