(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 28 مرداد 1391 - شماره 20285

روايت زندگي مجاهدانه حاج عبدالله والي
سفري كه همه چيزش تازگي داشت

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


روايت زندگي مجاهدانه حاج عبدالله والي

سفري كه همه چيزش تازگي داشت

حاج محمود والي: يه بار يه زن جوون حامله رو آوردن خميني شهر، دكتر گفت: بايد فوري جراحي شه، اما ديگه زماني نداره، هرچقدر هم سريع ببريدش به ميناب نمي رسه. مگر اين كه پرواز كنه.
گفتم: شايد هم شد.
رفتم بي سيم زدم به هلال احمر جاسك، خوشبختانه پاي دستگاه بودن. گفتم: ما يه مريض داريم، هفده، هيجده سالشه، بارداره. دكتر گفته اگه با هلي كوپتر ببريدش زنده مي مونه، وگرنه فاتحه! ديگه خودتون مي دونيد.
بنده خدا رفت با فرماندار صحبت كرد، ده دقيقه بعدش بي سيم زد كه مريض رو آماده كنيد، هلي كوپتر داره مي آد. ما مريض رو آماده كرديم، هلي كوپتر اومد تو خميني شهر نشست مريض رو سوار كرد، گفت ميناب نمي رم، مستقيم مي رم بندرعباس. اون جا هم يه ضرب مريض رو برده بودن تو اتاق عمل و الحمدلله مادر و بچه هر دو زنده موندن. واقعا عمرش به دنيا بود. ديگه همچين موردي برامون پيش نيومد.
حاجي مي گفت: اون اوايل كه اومده بوديم هلي كوپتر بيشتر در اختيارمون بود. وقت هايي كه كاري پيش مي اومد، مي اومدن كمك مي كردن، اما جنگ كه شدت گرفت، دستور دادن تمام هلي كوپترهاي كشور در خدمت جنگ باشن1.
بعضي بيماران خاص براي درمان به تهران يا شهرستان هاي ديگر اعزام مي شوند. پزشكاني كه يك بار به بشاگرد آمده اند، بيماران اعزامي از بشاگرد را به راحتي بستري مي كنند و كارهايشان را غالبا رايگان انجام مي دهند. زن و شوهري بشاگردي كه بچه دار نمي شوند، براي درمان به تهران مي آيند و حدود يك ماهي مي مانند. آن ها در بيمارستان بستري نيستند و جايي هم براي ماندن ندارند. حاج عبدالله كه مدتي است تهران است، اين دو نفر را به خانه اش مي برد و يك ماه اين زن و شوهر در اتاقي از خانه حاج عبدالله زندگي مي كنند، مي شوند عضوي از خانواده اش، طوري كه حتي وقتي به مهماني مي روند، آن ها را با خودشان مي برند.
حاج امير والي: اين زن و شوهر بشاگردي، همون روزهايي اومده بودند خونه حاجي كه قرار بود ما تو طبقه بالاي همون خونه داماد شيم! مجبور شديم همه وسايلمون رو جمع كنيم و اون طبقه رو در اختيارشون بگذاريم.
ما مهموني هايي كه مي رفتيم هم اين ها رو مي برديم، حتي تو عروسي من هم شركت كردند. تا كارشون تموم شد و برگشتن.
بعد از اون باز هم چند بار پيش اومد كه وقتي حاجي تهران بود و بيماري از بشاگرد اعزام مي شد، بيارتشون خونه خودش2.
براي بالا بردن سلامت مردم بشاگرد، حاج عبدالله سعي كرد پزشكان را به بشاگرد بياورد و كارهاي درماني را توسعه دهد، اما اين كافي نيست. شايد مهم تر از اين، آن است كه كاري كند تا بيماري در بشاگرد كاهش پيدا كند. براي پيشگيري در بشاگرد دو كار لازم بود يكي مبارزه با سوءتغذيه كه با قوت انجام مي شد و ديگري بالا بردن سطح بهداشت در منطقه.
حاج محمود والي: رابطه حاجي با هلال احمر استان خيلي خوب بود و تقريبا تمام نياز دارويي ما رو، اون اوايل هلال احمر تأمين مي كرد. كمك بزرگ ديگه اي كه به ما مي كردن شير خشك بود. ما هر چي شير خشك مي خواستيم برامون مي رسيد، بعد هم كه خيرين چند كاميون شير خشك برامون فرستادن و ديگه اصلا مشكلي نداشتيم.
هر مادري كه شيرخواره داشت، دكتر بهش شير خشك مي داد و نحوه استفاده اش رو ياد مي داد. تو توزيع هامون هم شير خشك مي برديم. حاجي گفته بود همه مادرها كه شير ندارن. به خودشون هم بديد بخورن، شايد بتونن خودشون به بچه هاشون شير بدن.
يه صحنه اي كه من ديدم و خيلي ناراحت شدم اين بود كه دو برابر مقداري كه بهشون مي گفتيم آب تو شيرخشك مي ريختن، يه چيزا آبكي بي فايده مي شد. اين رو مي بستن به شيكم بچه، كه خودشون هم بتونن بيشتر بخورن، توش نون تيليت مي كردن و همه مي شستن مي خوردن! كم كم كه بهشون آموزش داديم و تونستيم شيرخشك بيشتري بديم، اين مشكل حل شد.3
براي بالا بردن بهداشت، مواد شوينده و بهداشتي را هم بين مردم توزيع كردند. صابون، پودر لباسشويي و... به طور وسيعي پخش شد. حتي وقتي ديدند شپش در منطقه زياد است، شامپوهاي مخصوص ضدشپش را در كل منطقه توزيع كردند. معمولا اين اقلام توسط خيرين داده مي شد و در صورت نبود، حاجي از كمك هاي نقدي دريافتي خريداري مي كرد. قدم ديگر ساخت دستشويي و حمام بود. حاج عبدالله اعلام كرد اهالي هر روستايي كه بخواهند دستشويي بسازند، مصالح و لوازمش را كميته امداد رايگان مي دهد. خودشان هم شروع كردند به دستشويي و حمام ساختن در چند روستا. اوايل چون در بشاگرد دستشويي و حمام وجود نداشت، فرهنگ استفاده از آن هم نبود، اما به مرور با آموزش هايي كه به مردم داده شد اين مشكل حل شد و اين قدم بزرگي در بالا بردن سلامت منطقه بود.
حاج عبدالله والي: در ارتباط با مسئله سلامتي، برادرها تشخيص داده بودند كه علاوه بر آوردن پزشك و مسئله سوءتغذيه، عدم رعايت بهداشت در منطقه سبب بسياري از بيماري هاست، مثل اسهال و استفراغ، گال و بيماري هاي پوستي ديگر كه برادران پزشكمون تو گزارش هاشون نوشتن و گفتن كه اين موارد بيشتر به خاطر نبود حمام و دستشويي مناسب در بشاگرد است. ما موفق شديم با ترغيب خيرين تهران، به خصوص برادران هيئت خدمتگزاران بشاگرد كه بار زيادي را در منطقه به دوش كشيده اند و در كنار ما قرار گرفته اند، براي اين كه وضعيت بهداشت منطقه رو به سطح بهتري برسونيم، در حدود صد باب توالت در دورترين نقاط بشاگرد افتتاح كنيم كه هنوز كار ساخت توالت ها ادامه دارد. خوشبختانه از چند ماه پيش شروع كرديم به ساخت حمام هاي چند دوشه، كه ابتدا در روستاي ربيدون ساختيم و هم اكنون در روستاي «بهتيش» مشغول ساخت يك حمام ديگر هستيم. موازي با اين كارها، آموزش مسائل بهداشتي به مردم توسط برادرهاي پزشك در منطقه داده مي شود.4
بشاگرد در ميان تمام مناطق محروم كشور چه ازنظر وسعت و چه ازنظر سطح محروميت منطقه خاصي است. اين شرايط همراه با از جان گذشتگي هاي حاج عبدالله و يارانش باعث مي شود بشاگرد به نمادي براي كميته امداد تبديل شود. به همين دليل مسئولين كميته امداد، نگاه ويژه اي به اين منطقه دارند و با وجود تمام محدوديت ها، سعي مي كنند بيشترين حمايت را از بشاگرد و حاج عبدالله داشته باشند. سفرهاي مرتب حاج آقا عسگر اولادي به بشاگرد و توجه خاص حاج آقا نيري و حاج آقا شفيق، اعضاي شوراي مركزي امداد، به اين منطقه اين اهميت را نشان مي دهد. هرجايي كه از امداد صحبت مي شود، اشاره اي به بشاگرد هم هست و در هر گزارشي عكس و خبري از آن ديده مي شود.
با سروسامان گرفتن خميني شهر حاج آقا نيري تصميم مي گيرد به نحوي مديران كميته امداد در كل كشور را با بشاگرد آشنا كند، تا بتوان از اين طريق از ظرفيت تمام استان ها براي كمك به بشاگرد استفاده كرد. به اين منظور مديران كميته امداد استان ها و مديران دفتر مركزي را دعوت مي كنند تا در ايام ميلاد حضرت رسول(ص) و امام صادق(ع) به بشاگرد بيايند.
حاج عبدالله از اين برنامه بسيار خوشحال است. او اكثر اين مديران را مي شناسد، آن ها از زبان او مطالبي درباره بشاگرد شنيده اند، ولي تجربه اين سال ها نشان داده است كه در ديدن منطقه آن چنان اثري نهفته است كه هيچ چيز جاي آن را نمي گيرد. حاج عبدالله مطمئن است كه هر كدام از همكارانش بعد از ديدن بشاگرد، ياري براي بشاگرد مي شوند
حدود نود نفر مهمان مي خواهند به بشاگرد بيايند، اين برنامه بزرگي براي امداد بشاگرد است و مقدمات زيادي مي خواهد. حاجي و بچه هاي امداد مشغول آماده كردن اين مقدمات مي شوند تا بتوانند اين تعداد مهمان را به خميني شهر بياورند و از آن ها پذيرايي كنند. حاج عبدالله از حاج آقا صراف زاده و حاج آقا فروزان دعوت مي كند و از حاج امير هم مي خواهد براي آماده كردن تداركات لازم به بشاگرد بيايد.
حاج امير والي: من سنندج بودم، حاجي زنگ زد گفت خودت رو برسون بشاگرد، يه هفته ديگه حاج آقاي نيري و نزديك صدنفر از مديران امداد مي خوان بيان اين جا. همون روز از سنندج راه افتادم اومدم تهران و فرداش رسيدم به بشاگرد. مهم ترين كار، جور كردن ماشين بود. ما كه سه، چهار تا ماشين بيشتر نداشتيم، همشون هم لندكروز وانت بودن. بايد حتماً ماشين هاي كمك دار مي گرفتيم. چون سواري عادي تو راه گير مي كرد و مسافرها اذيت مي شدن. بالاخره تونستيم از استانداري و جهاد و هلال احمر و چند جاي ديگه، حدود پونزده تا پاترول بگيريم. مواد غذايي و چيزهاي ديگه اي هم كه لازم بود خريديم و همه چيز آماده شد.
مهمون ها با هواپيما اومدن و يه روز بندرعباس موندن، بعد با دو تا اتوبوس اومدن ميناب. من و حاجي از بندرعباس رفته بوديم استقبال. شب رو بايد ميناب مي خوابيديم، جامون تو ساختمون ميناب كم بود. تو اتاق ها تا جا داشت، خوابيدن. براي خودمون ديگه جا نبود، من و چند تا از مهمون ها كه باهاشون راحت تر بوديم تو دفتر، روي ميزها خوابيديم. صبح بعد از نماز صبحونه رو داديم و راه افتاديم. پونزده تا پاترول بوديم و دو تا لندكروز كه مواد غذايي رو مي آوردند. حاجي خودش، حاج آقا نيري و سه چهار نفر ديگه رو سوار كرد و ماشين اول راه افتاد. قطار هفده ماشين تو اين راه بشاگرد حركت مي كرد، عظمتي بود! جوري حركت كرديم كه نمازظهر رو گشيراز بخونيم، ناهار رو هم اون جا خورديم و راه افتاديم. بعضي از مهمون ها قبلاً بشاگرد اومده بودن و اين بار كلي از راه تعريف مي كردن كه چقدر بهتر شده، اما اكثراً بار اولشون بود و مونده بودن اين چه راهيه؟ و چرا نمي رسيم؟ وقتي رسيديم خميني شهر همه بريده بودن. بچه ها شام رو آماده كرده بودن، شام رو خوردن، يه جلسه مختصري گذاشتن و رفتن كه بخوابن. جاي خواب نداشتيم، تمام اتاق ها و دفترها رو آماده كرده بوديم، به زور جا شدن، خودمون رفتيم تو چادر خوابيديم.5
مهمان هايي كه خودشان امدادگرند و با محروميت سر و كار دارند، از وقتي كه از ميناب خارج مي شوند همه چيز اين سفر برايشان تازگي دارد. راه پر پيچ و خم، كوه هاي فشرده و پشت سرهم، روستاهاي كوچك كه فقط كپر دارند و در پايان راه، مقري در ميان كوه ها. حتي نام مقر همه را متعجب كرده؛ بعد از اين راه سخت وقتي مي بينند روي تابلو نوشته شده به خميني شهر خوش آمديد، دل ها مي لرزد، بعضي چشم ها تر مي شود و همه صلوات مي فرستند براي سلامتي امام.
آقاي مرجوي: من مسئول كميته امداد اصفهان بودم كه از مركز دعوتمون كردن براي سفر به بشاگرد. ما رفتيم تهران و از اون جا به اتفاق همكارها و با محوريت حاج آقا نيري رفتيم بندرعباس. ايام ميلاد رسول اكرم(ص) و هفته وحدت بود، يه برنامه اي به همين مناسبت در بندرعباس داشتيم و بعد راهي شديم به سمت بشاگرد.
منطقه تقريباً بكر بود و حاج عبدالله تازه شروع كرده بود به يه سري اقدامات. خيلي از همكارها متعجب بودن و شك كرده بودن كه آيا اين كارهايي كه حاجي اين جا شروع كرده به بار مي شينه؟ اصلاً آيا شدنيه؟ ديدن اون انبار و ساختموني كه حاجي تو خميني شهر ساخته بود، بعد از اون روستاهايي كه فقط كپر داشتند خيلي بهمون روحيه داد و اميدوار شديم. واقعاً ساختن اين مقر كار بزرگي بود.6
مهمان ها در مقر شامشان را مي خورند و از خستگي به خواب مي روند. تمام اتاق ها را خالي كرده اند تا همه به صورت فشرده بتوانند بخوابند، جاي خواب كم است، حاجي و برادرانش و حاج آقا صراف زاده و چند نفر ديگر در ماشين ها و چادرها مي خوابند.
روز بعد براي بازديد به چند روستاي نزديك خميني شهر مي روند و قبل از غروب برمي گردند. كمي كه استراحت مي كنند، با دعوت حاجي همه جمع مي شوند و جلسه با قرائت قرآن شروع مي شود، حاج عبدالله شروع به صحبت مي كند.
حاج عبدالله والي: بسم الله الرحمن الرحيم. خوش آمد مي گم به تمام برادراي عزيز و تشكر مي كنم كه اين زحمت رو تقبل كرديد و به منطقه محروم بشاگرد تشريف آورديد. با اين راه سختي كه در اين منطقه صعب العبور آمديد و اين تكون هايي كه در راه خورديد، شايد باعث شده كه بعضي از شما برادرها كمرتون جابه جا شده باشه! عذرخواهي مي كنيم كه به علت وضعيت خاص منطقه نتونستيم درست و حسابي از برادرها پذيرايي كنيم و باز عذرخواهي مي كنم از اين كه سر شما رو درد مي آورم. ما سخنران نيستيم و سخنراني هم بلد نيستيم. تشكر مي كنم از برادران عزيز هيئت خدمتگزاران بشاگرد كه حركت هاي خوبي رو در منطقه داشتند و به خصوص از حاج آقاي نيري كه محبت كردند و براي اولين بار آمدند و سري به منطقه ما زدند. ما سال هاست كه منتظر ايشون بوديم. همه برادران ما رو شرمنده كردند و در بشاگرد افتخار زيارتشون رو به ما دادند.
... مردم شيعه و مظلوم اين منطقه انقدر فقر مادي و فرهنگي و اجتماعي دارند كه اصلاً حد ندارد. حكومت هاي ظالم در طول تاريخ جوري به اين منطقه بي توجهي كرده اند و اون ها رو جدا از جامعه نگه داشته اند كه بعضي از اهالي هستند كه آرزو دارند ميناب رو ببينند. اخوي ما مي گفت يكي از جوون هاي بشاگردي كه پيشمون كار مي كنه دوست داره يه بار بره ميناب، ببينه شهر چه شكليه؟!
سال گذشته به ما اعلام كردند كه مي توانيد سي نفر رو اعزام كنيد براي زيارت مشهد. ما سي نفر از فقيرترين خونواده ها رو انتخاب كرديم و فرستاديم مشهد. باور كنيد به ميناب كه رسيده بودند از كنار ويترين مغازه ها كنار نمي رفتند، با يه حرص و ولعي مغازه ها و خيابان ها رو نگاه مي كردند. هواپيما كه بلند شد، هي با هم صلوات مي فرستادند و به ما ايراد مي گرفتند كه پس چرا ما رو نمي بريد مشهد؟ چرا ما رو مسخره كرديد؟ حالا هواپيما داشت پرواز مي كرد! ما اين مسائل رو با چشم خودمون ديديم. طرف بچه اش مريض مي شد، نه پول داشت، نه وسيله اي داشت كه بتواند بچه اش رو ببرد تا ميناب. مي نشست بالاسر بچه آنقدر گريه مي كرد تا بميرد و دفنش كند!
اين مطالب زياد است و وقت كم. اما من يك خواهشي از برادرها دارم و اون اين كه ما تا به حال نگذاشتيم كه اين مردم دست جلوي كسي دراز كنند و پول بگيرند. فكر مي كنم اين از اصول اسلاميه كه نبايد شخصيت افراد رو خرد كنيم و اون ها رو متكدي بار بياوريم. الحمدلله تا به حال اين مسئله رعايت شده است. روستاهايي كه ان شاءالله فردا مي رويم صد درجه از جاهايي كه امروز ديديد بدتر هستند و خدا شاهد است كه برخي اهالي فقط توانايي دارند نون و نمك بخورند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مصاحبه با حاج محمود والي، ميناب، 29/6/1388
2- مصاحبه با حاج امير والي، بشاگرد، 21/11/1387
3- مصاحبه با حاج محمود والي، ميناب، 29/6/1388
4- مصاحبه كميته امداد با حاج عبدالله والي، بشاگرد، 12/5/1364
5- مصاحبه با حاج امير والي، بشاگرد، 21/11/1387
6- مصاحبه با آقاي مرجوي، اصفهان، 6/3/1387
پاورقي
 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14