(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 2 شهریور 1391 - شماره 20288

با نگاهي تاريخي به مبارزات شيعيان
بيداري اسلامي در شبه جزيره عربستان


با نگاهي تاريخي به مبارزات شيعيان

بيداري اسلامي در شبه جزيره عربستان

منبع : خبرگزاري ها
گردآوري ، تنظيم و ترجمه : محمد معرفي
اشاره :
سرزمين بحرين قديم كه منطقه الشرقيه از جمله القطيف و الاحساء را دربرمي گيرد، در طول تاريخ چند هزار ساله خود همواره مورد توجه بيگانگان و حكام منطقه بوده است.
اين سرزمين كه بخش عمده اي از شيعيان شبه جزيره عربستان را دربرمي گيرد، همواره محلي براي همزيستي مسالمت آميز شيعيان و اهل سنت بوده است.
اما با روي كارآمدن آل خليفه در بحرين و آل سعود در عربستان و اقدامات آنها در ايجاد فتنه مذهبي در منطقه و آغاز جنبش بيداري اسلامي در 17ماه گذشته، توجه جهانيان به اين منطقه بيش از گذشته جلب شده است. متأسفانه حكام مرتجع عرب با استدلال هاي سخيف خود، و تحريك روحانيون درباري، حملات خود را عليه شيعيان ادامه داده اند، آنها در اين مورد پا را فراتر گذاشته و ساكنان اين سرزمين را كه هزاران سال در آن به سر مي برند را غير عرب عنوان كرده و با ارتباط دادن اعتراض هاي مردمي در منطقه به ايران تلاش مي كنند تا سياست سركوب خود را توجيه كنند.
در حالي كه مردم بحرين و شرق عربستان بدون توجه به توطئه هاي رژيم هاي سركوبگر خود با هدف به دست آوردن آزادي و رهايي از قيود استبداد از آغاز جنبش بيداري اسلامي، مبارزات خود را شدت بخشيده اند و برادران شيعه و سني دوشادوش يكديگر به تظاهرات مي پردازند و به زندگي مسالمت آميز خود ادامه مي دهند. نويسنده مقاله با درك توطئه هاي رژيم هاي مرتجع عرب به ريشه يابي تشيع در بحرين و عربستان كه روزگاري تحت عنوان سرزمين «بحرين قديم» ناميده مي شد، ادعاي غيرعرب بودن شيعيان را در منطقه رد كرده است و با استناد به تحولات تاريخي و اسناد به جا مانده خلاف اين موضوع را به اثبات رسانده است.
براي درك توطئه هاي رژيم هاي مرتجع بحرين و عربستان كافي است به اين نكته اشاره كنيم كه علاوه بر مبارزان شيعه، تعداد زيادي از معترضان اهل تسنن نيز در زندان هاي آنها وجود دارد، اما اين دو رژيم هيچ گاه به اين موضوع اعتراف نكرده و مخالفان خود را متهم به طائفي گري و تجزيه طلبي كرده اند. در اين مقاله حتي به ادعاي نژادپرستان عرب در مورد موضوع نزديكي لهجه ساكنان سرزمين بحرين قديم با جنوب عراق اشاره شده است و آن را ناشي از نزديكي ديدگاه مذهبي و اعتقادات دانسته است.
شايد پرداختن به موضوع اصل و نسب افراد در عصر كنوني اهميت چنداني نداشته باشد، اما اين موضوع در ميان نژادپرستان عرب و رژيم هايي كه از طائفي گرايي و نژادپرستي حمايت مي كنند، داراي اهميت خاصي است.
سرويس خارجي كيهان
جنبش بيداري در عربستان
اعتراضات مردمي در شرق عربستان طي 5/1 سال گذشته باعث شد تا نام «استان القطيف» به عنوان مركز انقلاب بر سر زبان ها بيفتد و روزي نيست كه نام اين استان و شهرهاي آن در خبرهاي رسانه هاي جمعي جهان تكرار نشود.
استان القطيف كه در ساحل شرقي كشور عربستان قرار دارد، داراي 5000 سال تاريخ و تمدن است و نمونه اي از همزيستي مسالمت آميز شيعيان و برادران اهل تسنن به شمار مي رود.
القطيف تعدادي از شهرها، شهرك ها و روستاها را دربرمي گيرد و از برجسته ترين استان هاي عربستان از حيث تنوع قومي و مذهبي به حساب مي آيد. در اين استان علي رغم اختلاف ديدگاه هاي مذهبي، ساكنان آن در صلح و صفا زندگي مي كنند.
هر تازه واردي به اين استان مساجد و حسينيه هاي اهل تسنن و تشيع را در مناطق مختلف آن مشاهده مي كند كه چگونه در مجاورت يكديگر قرار گرفته است واين نشان دهنده تعامل ديني ساكنان آن است.
اين طرز زندگي به دور از قوميت گرايي، تعصبات جاهلي و تنگ نظري هاي موجود ديني است كه رژيم عربستان آن را دنبال مي كند و شيعيان و اهل تسنن در بسياري از مراسم ديني ازخدمات مساجد و حسينيه ها بهره مند مي شوند.
تنوع نژادي و مذهبي
«جعفر الشايب» عضو شوراي شهر القطيف بر اين باور است كه مردم اين منطقه به دليل تاريخ طولاني آن به خوبي در كنار يكديگر همزيستي مسالمت آميز داشته اند بدون اينكه مسائل اجتماعي و تضارب ديدگاه ها باعث شود، از يكديگر جدا زندگي كنند و اين ويژگي از هزاران سال در اين منطقه از عربستان وجود داشته است.
اين عضو شوراي شهر مي گويد: روزگاري به طور مثال يك قاضي شيعه در منطقه به قضاوت مشغول بود و افرادي كه از مذاهب مختلف در القطيف بودند از احكام وي رضايت داشتند و يا به طور مثال مردم مال و اموال خود را حتي به افرادي مي سپردند كه با آنها اختلاف ديدگاه داشتند.
به دليل اين نوع ديدگاه در القطيف و تعامل مردم آن با ساير استان ها در طول سال ها، آنها به اين نتيجه رسيده اند كه همزيستي مسالمت آميز مي تواند بهترين نوع اززندگي باشد.
به اضافه اينكه داستان ها و روايت هاي اجداد خودمان را به ياد بياوريم كه چگونه آنها با يكديگر در كمال صلح و صفا زندگي مي كردند و مناسبات قبايلي و اختلافات مذهبي نتوانست زندگي مسالمت آميز در القطيف را در طول تاريخ از بين ببرد.
«علي بو فلاسه» (76 ساله) از روستاي «الزور» با يادآوري گذشته هاي دور در مورد زندگي مسالمت آميز قبايل و مذاهب مختلف در استان القطيف مي گويد: مردم اهل سنت در «الزور و دارين و عنك» در مناسبات مختلف شيعيان در شهر «القطيف و تاروت» دوشادوش يكديگر شركت مي كردند و روابط بين طوايف مختلف از آن زمان تاكنون بسيار خوب است و برادران شيعه و سني در كنار همديگر روزگار را به خوشي مي گذرانند.
«سعيد الخباز» عضو شوراي محلي شهر القطيف نيز معتقد است: همزيستي مسالمت آميز در اين منطقه از قرن ها پيش تاكنون پا برجاست و حتي اختلافات قبايلي و بعضي برخوردهاي نژادپرستانه نتوانسته است، آن را از بين ببرد. اين عضو 60 ساله شورا مي افزايد: از خداوند مي خواهم كه جامعه ما را مورد الطاف خود قرار دهد و اين زندگي مسالمت آميز همچنان ادامه يابد. اين نوع زندگي مسالمت آميز را ما در بسياري از مناسبت ها مشاهده و به آن افتخار مي كنيم كه توانسته ايم به دور از تعصبات و گرايش هاي قومي جامعه نمونه اي را برقرار سازيم.
جامعه متنوع مذهبي
«جلال خالد الهارون» پژوهشگر و مورخ عرب مي نويسد: درگذشته اي نه چندان دور منطقه القطيف از سه شهر اصلي و بيش از 17 روستاي مختلف تشكيل شده است كه اين روستاها برخي به شيعيان و برخي ديگر به سني ها اختصاص داشت. همچنين عمده ساكنان آن را افراد قبيله «بني خالد» تشكيل مي دهند كه «البحار، الفلاح، القطاعي» از جمله آنهاست. در ديگر روستاها نيز افراد اهل سنت از هر فرقه و گروه زندگي مي كنند كه «البحار، الطواش، الحضري، البدوي، شافعي، مالكي، حنبلي و حنفي» را مي توان نام برد.
اين در حالي است كه در كنار طوايف سني و شيعه از نژاد و مذاهب ديگر نيز در القطيف زندگي مي كنند كه «بانيان هاي هندي» از معروف ترين آنها است. آنها از زمان هاي بسيار قديم با قصد خريد مرواريد و خرما در منطقه ساكن شده اند و داراي اماكن تجاري خاص خود هستند و در كنار برادران مسلمان خود زندگي مي كنند.
اين پژوهشگر اهل القطيف مي گويد: گذشت قرن هاي متمادي باعث شده است كه همه گروه ها، نژادها و مذاهب در منطقه القطيف در صلح و صفا زندگي كنند و تاريخ گواه خوبي در اين مورد است. به همين خاطر در طول تاريخ در اين منطقه هيچ گونه حركت نژادپرستانه و متعصبانه از سوي يك گروه بر ضد گروه ديگري را مشاهده نكرده ايم، بلكه مردم آن دست در دست يكديگر جامعه خود را ساخته و به يك ديدگاه فكري واحد كه همانا همزيستي مسالمت آميز است، دست يافته اند. اگر هم شاهد اختلافاتي بوده ايم، در واقع مي توان گفت كه اينها اختلافات خوبي بوده است و مختص به همه افراد بشر است كه تلاش مي كنند تا به مراتب و جايگاه مناسب دست يابند و در اين راه مجبور به رقابت با يكديگر خواهند بود. ما در طول تاريخ كهن القطيف شاهد بوده ايم كه افراد طوايف و مذاهب مختلف براي اينكه زير سيطره ديگري قرار نگيرند، تلاش خود را دوچندان كرده اند.
در اين راستا نيز يك شوراي حقوقي براي حل اختلافات در القطيف وجود دارد كه هر از چندگاهي اعضاي آن كه از نمايندگان روستاها و مذاهب مختلف هستند به شكايات رسيدگي مي كنند.
به نظر اين مورخ عرب، بافت اجتماعي و مناسبات مردم در القطيف چندان با گذشته تفاوتي ندارد و همان برخوردهاي مودت آميز هنوز هم وجود دارد. او مي گويد: بنابراين بر فرد فرد ما واجب است كه اين وحدت نظر و زندگي مسالمت آميز را به عنوان الگويي براي ساير نقاط عربستان به عنوان ميراثي گرانبها از گذشتگانمان حفظ و حراست كنيم.
يك قاضي اهل القطيف كه در بخش اداره اوقاف و مسائل مذهب جعفري به فعاليت مشغول است نيز بر اين باور است كه آگاهي مردم منطقه به توطئه دشمنان، باعث همبستگي بيشتر مردم در منطقه شده است و روح مودت و برادري باعث شده است كه دوشادوش يكديگر در مقابل ناملايمات و مشكلات ايستادگي كنند.
بحرين قديم و الشرقيه
پيش از اسلام قبايل عرب مختلفي در منطقه بحرين (قديم) سكونت داشتند كه «ازدي ها» از جمله آن است كه به صورت گسترده در عمان مستقر بودند. «ايادها» نيز كه از سرزمين «حجاز» مهاجرت كردند را مي توان در اين راستا ذكر كرد.
قبايل تنوخ كه از «تهامه» آمده بودند و براي سكونت در منطقه بحرين اقدام به عقد پيمان با ساكنان آن كردند نيز قابل ذكر هستند. اما غير از آن و پس از مدت كوتاهي، قبايل «ربيعه» مانند «عبدالقيس و بكربن وائل) با شاخه هاي مختلف خود، توانست ازدي ها و ايادها را از بحرين خارج كند و كاملا بر آن مسلط شود. بنابراين نواحي مختلف بحرين در دستان شاخه هاي گوناگون قبايل عبدالقيس قرار گرفت.
اين در حالي است كه پس از چندي قبيله «بنوبكر بن وائل» از سوي غرب و از سمت باديه «بنوتميم» وارد بحرين شدند.
اما نكته ديگر اين است كه پيش از ورود اسلام به منطقه به دليل غني بودن، ثروت سرشار و چهار راه تلاقي تجارت منطقه، تعدادي از عناصر و اقوام غيرعرب مانند «زطه»ها كه نسب آنها مجهول است، «نبطي ها»، «سيا بجه» و جمعي از ايرانيان كه بر منطقه حكمفرما بودند، در آن زندگي مي كردند. اما غالب ساكنان را قبايل عرب عبدالقيس تشكيل مي دادند كه با ظهور اسلام و پذيرش مسالمت آميز آن از سوي ساكنان اين منطقه كه دومين جايي بود كه پس از شهر مدينه اسلام را پذيرفت.
پس از پذيرش اسلام توسط ساكنان منطقه، قبايلي از «بني عامر»، «بني كلاب» و غيره وارد بحرين شدند. در همان زمان، تعداد زيادي از اعضاي قبايل عبدالقيس به عراق مهاجرت كردند كه دقيقاً در زمان خلافت «عمربن خطاب» بود و آنها پس از مهاجرت به عراق درشهرهاي بصره و كوفه ساكن شدند.
اين موضوع دلالت بر وجود گسترده شيعيان در بين قبايل مذكور مي كند كه نمود بارز خود را عمدتاً در اواخر خلافت «عثمان بن عفان» نشان داده است.
بنابراين بسياري از شيعيان حاضر در منطقه در اصل به اين قبايل عرب تعلق دارند. اگر چه بسياري از آنها به اصل و نسب خود كاري ندارند، اما بسياري از ساكنان «الاحساء و القطيف» به خوبي به ريشه هاي نژادي خود آشنا هستند. اگر چه قادر به آن نيستند كه تعلق خود را حتي به يكي ازشاخه هاي فرعي قبايل مذكور اثبات كنند.
به نظر پژوهشگران اين موضوع طبيعي است و يكي از ويژگي هاي تمدن و سكونت در يك محل است. برخلاف اين موضوع، شاهد آن هستيم كه «بدون» ها به نسب خود افتخار مي كنند و ريشه خود را مي شناسند و آنها در آن دوران جزئي از باديه نشينان الاحساء و القطيف در شبه جزيره عرب بودند.
همچنان كه شهرنشينان آن دوران عموماً شيعيان بودند، «بدون»ها متمايل به زندگي در مناطق شرقي شدند، چرا كه از نظر امكانات معيشتي داراي ويژگي هاي خاص خود بود. ديگر موضوعي كه آنان را مجبور به حركت به سمت شرق شبه جزيره عربستان كرد، نزاع آنان با شهرنشينان بر سر مراتع، آب و كشاورزي بود كه اين موضوع درالاحساء و القطيف بيشتر از مناطق ديگر وجود داشت. اما اين اختلافات هيچ وقت جنبه مذهبي به خود پيدا نكرده، چرا كه «بدون» ها همچنان كه پژوهشگران مي گويند، تعصب آنچناني در مورد مسائل مذهبي نداشتند، بلكه بيشتر به مناسبات اجتماعي و اقتصادي اهميت مي دادند.
به اعتقاد صاحبنظران مسائل تاريخي، هرقبيله اي در طول تاريخ به ناچار سه راه را براي بقاي خود انتخاب كرده است كه عبارت از قرارگرفتن در زير سيطره يك قبيله قوي تر، مهاجرت به سرزميني ديگر و يا سكونت در شهر و پذيرفتن تمدن شهر نشيني. اين موضوع هم به خوبي در مورد «بدون» ها صدق مي كند و هم اكنون به جز برخي از شاخه هاي ضعيف آنها، بقيه دقيقاً از وابستگي قبيله اي خود به خوبي نمي توانند دفاع كنند.
به هر صورت بسياري از خانواده هاي شيعه شبه جزيره عربستان اصل و نسب شان به قبايلي تعلق دارد كه در طول تاريخ منطقه، يا به ضعف گراييده شده يا اينكه درجنگ ها شكست خورده است.
دراين مورد مي توان به قبيله «بني خالد» اشاره كرد كه تعداد نه چندان كمي از شيعه به آنها تعلق دارند.
قبيله بني خالد يك بار رژيم توسط سعودي ها شكست خورد و با ظهور «العجمان» براي بار دوم شكست را پذيرفت. سپس تعدادي از شاخه هاي آنها در منطقه سكونت گزيدند و با پذيرش تمدن و مذهب شيعه با ساكنان آن در هم آميخته شدند.
همچنان كه برخي از آنها به جنوب عراق مهاجرت و با قبايل ديگر زندگي كردند و درحال حاضر تعدادي از آنها در شهرهاي مختلف شرق عربستان به همراه «بدون » ها زندگي مي كنند. در واقع شيعيان عرب در اصل به دو بخش تقسيم مي شوند كه يك بخش به قبايل عرب اصلي قديم كه پيش از اسلام در منطقه سكونت داشتند و قبايل عبدالقيس و بكربن وائل و بخشي كه به اصل و ريشه «بدون»ها كه شهرنشين شده و مذهب شيعه را پذيرفتند و از شهرها و مناطق مختلف به خصوص از «نجد» به الاحساء و القطيف آمده بودند و با بقيه ساكنان درهم آميخته شده بودند و تعصبات خود را كنار گذاشته بودند، تعلق دارند.
بيشتر منابع عربي و خارجي براين عقيده اجماع دارند كه شيعيان الاحساء و القطيف از اصل و ريشه عربي هستند و آنها ساكنان اصلي منطقه، طي قرون طولاني بوده اند.
تبليغات منفي عليه شيعيان
در سال هاي اخير تبليغات زيادي به راه افتاده است كه بر مبناي آن شيعيان را غير عرب نشان دهد.
همچنان كه معلوم و در كتاب مورخين معاصر و قديم شايع است، ساكنان بحرين (قديم) از «البحارنه» و شيعه هستند و آنها كمتر از ساكنان اصلي اين منطقه نيستند.
همچنان كه مورخان و حتي ساكنان شيعه منطقه هيچ گاه به اين موضوع اشاره نكرده اند كه فارس زبان ها دراين منطقه برعكس مناطق ديگر خليج فارس سكونت كرده باشند. اگرچه اقليت هايي از آنها چه سني و چه شيعه در امارات، قطر و كويت درحال حاضر سكونت دارند.اين درحالي است كه پس از انقلاب اسلامي ايران، اختلافات ايران و عربستان افزايش يافته است و آنها با اشاره به دوران صفويه مدعي غيرعرب بودن شيعيان و ايراني بودن شيعيان هستند.
در اين راستا برخي از آنهايي كه به طائفي گري و اختلافات شيعه و سني در منطقه دامن مي زنند اقليت هاي موجود چيني، اندونزي، هندي و تركي را كه سني هستند را مسلمان دانسته و از وارد كردن فشار به آنها خودداري مي كنند.
اما متاسفانه دراين بين شيعيان مورد شديدترين فشارها قرار مي گيرند و حتي مسئولاني در حكومت عربستان هستند كه علنا شيعيان را غيرعرب و ايراني مي دانند و اخراج آنها را از كشور خواستارند. آنها اين موضوع را مورد توجه قرار نمي دهند كه حقيقت تشيع و شيعيان از خارج اين منطقه نيست، بلكه خود آنها هستند كه كمتر از يك قرن است در منطقه زندگي مي كنند و ريشه محكمي در آن ندارند.
آنها مخالفت شيعيان با سياست هاي حكومت مركزي را مذهبي جلوه مي دهند تا به اغراض سياسي خود دست يابند.
شيعيان در عربستان، همانند ايرانيان، عراق، لبنان و غيره داراي مذهب اثني عشري هستند آنان عرب هستند و در برخي از موارد به «البحارنه» كه نامي است كه به بحرين قديم اطلاق مي شود، منسوب مي شوند و اين موضوع به اصالت و وجود ريشه دار آنها دراين منطقه (عربستان) دلالت مي كند.
بدون شك ريشه و نسب شيعه در بحرين و منطقه «الشرقيه» در كشور عربستان يكي است و آنها به قبايلي تعلق دارند كه داراي ريشه عربي و قديمي هستند كه (عبدالقيس) از جمله آن است.
تاريخ منطقه (عربستان و بحرين) نيز داراي يك ريشه است و با آمدن استعمار پرتغال و جداشدن بحرين، جدايي جغرافيايي ساكنان آن صورت گرفت و اين موضوعي است كه مورخان بر آن اتفاق نظر دارند. اما با وجود اين جدايي، ساكنان اين دو منطقه با يكديگر در ارتباط خويشاوندي هستند و نمي توان خانواده اي در الاحساء والقطيف را يافت كه داراي خويشاوندي، ارتباط با خانواده هايي در بحرين نباشد.
از لحاظ تاريخي نيز روشن است كه مهاجرت بين دو منطقه به سهولت انجام مي شود، حالا چه به دليل اقتصادي به فشارهاي سياسي و مذهبي و يا غيره باشد.
هنگامي كه آل خليفه در سال 1783ميلادي بر بحرين تسلط يافت و آن را به اشغال خود درآورد و ساكنان آن را قتل عام و سركوب كرد، شيعيان مجبور به مهاجرت به الاحساء شدند. «كريستن نيبور» شرق شناس كه در نيمه هاي قرن هجدهم در بحرين به سرمي برد در اين مورد مي نويسد: «در بحرين 365 قريه و شهر وجود داشت، اما پس از اشغال آن توسط آل خليفه فقط يك شهر بزرگ با برج و بارو و40 الي 50قريه كه از قتل عام، جان به در برده بود باقي مانده بود كه ساكنان شيعه آن داراي وضعيت مناسب و خوبي نبودند.» به عكس در آغاز قرن سيزدهم هجري مهاجرت هاي زيادي از الاحساء و القطيف به بحرين صورت گرفته است چرا كه در آن هنگام وهابي ها بر منطقه تسلط يافتند.
همچنان كه قبلا اشاره شد، شيعه ها «البحارنه» ناميده مي شوند و اين اصطلاحي است كه طائفي گراها براي تمسخر به روي آنها گذاشته اند.
همچنين مهاجرت هاي مشابهي در آن سال (1913) كه ملك عبدالعزيز منطقه الشرقيه را اشغال كرد صورت گرفت.
«البحارنه بدون استثنا براي همه ساكنان منطقه (الاحساء القطيف و بحرين كنوني) به كار برده مي شود و ساكنان آن را «بحراني» مي گويند. چرا كه تقريبا همه البحارنه شيعه هستند، بنابراين كلمه بحراني با شيعه بودن مترادف شده است و البحراني در فرهنگ عاميانه منطقه به كسي كه شيعه و ساكن منطقه اصلي باشد، اطلاق مي شود. اما از ديدگاه تحريف شده و نژادپرستانه معناي اين را دارد كه آنها غير عرب و بدوي هستند كه توانسته اند بر منطقه سيطره پيدا كنند.
در اين زمينه مي توان از تابعيني اشاره كرد كه در منطقه ساكن شده و لقب البحراني را بر خود نهاده اند و درتاريخ منطقه نام آنها محفوظ مانده است.
نام بحرين كه از اصطلاحي قديمي و به معناي دو دريا گرفته شده است به سرزميني اطلاق مي شود كه در شرق جزيره عرب قرار دارد و از شمال تا بصره (عراق) و از جنوب تا سواحل خليج فارس و درياي عمان امتداد دارد.
سرزمين بحرين قديم شامل القطيف، كويت، قطر، امارات و بحرين كنوني مي شود و تاريخ و تمدن آن به عصر حجر بازمي گردد.
بحرانيان
گروه قومي عرب هاي بومي شيعه بحرين هستند و «بحراني يا بحارنه» نامي است كه به مردم سرزمين بحرين اطلاق مي شود. اين نام بر ساكنان اوليه بحرين و شرق شبه جزيره عربستان گذاشته شده است و در لقب «بحران» سرزمين مابين بصره و عمان و بحراني قياس صرفي اسم منسوب به بحرين ذكر شده است. امروزه نيز به همه اهالي بحرين، بحريني و به اقوام بحارنه، بحراني گفته مي شود.
از ميان بحراني ها، شخصيت هاي شيعي زيادي مانند شيخ يوسف بحراني، شيخ حسين عصفور(مشهور به علامه)، سيدهاشم بحراني و شيخ ميثم بحراني پا به عرصه وجود گذاشته اند و مورد احترام مردم بوده اند.همچنين درمورد ارتباط سرزمين بحرين با ايران بايد گفت: شيعيان در آن ريشه در تاريخ دارند و همزمان با ظهور اسلام، «منذربن ساوي» كه از سوي پادشاه ايران حكمراني مي كرده است، دعوت اسلام را پذيرفته و اين منطقه آغوش خود را براي مسلمانان گشود. علاء حضرمي نخستين فرستاده پيامبر اسلام به اين سرزمين عنوان شده است و پس از وي «ابان بن سعيد» به بحرين گسيل شده است كه از دوستان و شيعيان امام علي(ع) بود و تشيع را در آنجا گسترش داد. بحرين كنوني نيز در دوران حكومت محمدرضا پهلوي آخرين پادشاه سلسله پهلوي براساس يك توطئه عربي آمريكايي از ايران جدا شد و تحت سيطره آل خليفه كه ريشه چنداني در آن نداشت به عنوان يك كشور شناخته شد.
در اين دوره مي توان به «ابن المقرب العيوني»- شاعر بلندآوازه- اشاره كرد. اگرچه نژادپرستان عرب تلاش مي كنند كه شيعه بودنش را نفي كنند، اما نتوانسته اند، لقب او كه «العيوني البحراني» است را ناديده بگيرند.
ريشه تاريخي شيعيان
يكي از پژوهشگران عرب در مطالعات خود درمورد ريشه ساكنان منطقه الاحساء تأكيد مي كند كه اجداد آنها از قبايل عرب در شبه جزيره عرب هستند كه بيش از 3000سال در آن سكونت دارند. اما به عكس آن يكي از نژادگرايان سعودي مي گويد: سني ها در منطقه به اصل و ريشه عربي تعلق دارند و آنها فرزندان اجداد قبايل اوليه عرب هستند كه از زمان هاي بسيار دور در آن ساكن بودند. اما شيعيان ريشه غيرعربي دارند و به فارس ها برمي گردند و تعداد كمي از آنها داراي اصل و نسب هندي هستند!
معلوم نيست اين نويسنده نژادپرست از روي چه سند و مدركي، شيعيان را كه اغلب ساكنان منطقه را تشكيل مي دهند از فارس ها و هندي ها مي داند؟ آنچه كه باعث تأسف است، اين است كه پژوهشگران خارجي، اصل و نسب شيعي عربي را بهتر از آنها شناخته و درك كرده اند و به آناني كه كينه و حسد نژادپرستانه سرتاسر وجود آنها را فراگرفته است اين موضوع را فهمانده اند، در مقابل جداي از ديدگاه تاريخي و منطقه اي، برخي نيز به دليل نزديكي گويش شيعيان ساكن بحرين و الشرقيه به لهجه مردم جنوب عراق، آنها را عرب دانسته اند و برا ين باورند كه مهاجرت هايي در گذشته بين اين مناطق صورت گرفته است. بدون شك مشكلاتي در شناخت دقيق اصل و نسب شيعه در منطقه وجود دارد، همچنانكه در گذشته به برخي از دلايل مانند مهاجرت ها و استقرار يا عدم استقرار قبايل در منطقه اشاره شده است. چراكه اين منطقه كه داراي تمدن پيشرفته اي بوده است از اين قاعده مستثني نبوده كه هرجا كه تمدن باشد، به خودي خود، اقوام و نژادهاي گوناگون نيز در آن ذوب مي شوند، براي مثال مي توان به بحرين اشاره كرد، كه داراي اين ويژگي است كه قبل از بسياري از كشورهاي كنوني خليج فارس در هزاران سال پيش تمدني درخشان دارا بوده است. درحالي كه ساير مناطق در نتيجه سكونت قبيله يا قبايلي كه براصل و نسب خويش حفاظت مي كنند، شكل گرفته اند. از اين دست مي توان به كويت، قطر، عمان و امارات و نجد اشاره كرد كه روح قبيله اي باعث شكل گيري و ايجاد يك كشور مستقل در آنجا شده است.
اما آيا امروزه اين توان وجود دارد كه براي مثال، اصل و نسب مردم دمشق، قاهره يا بغداد را شناخت؟ پاسخ مشخص است، اين امر به سهولت امكان پذير نيست.
موضوع ديگري كه برخي به آن اشاره مي كنند، لهجه افراد است و صحيح است كه لهجه ساكنان بحرين و منطقه الشرقيه نزديكي زيادي به مردم جنوب عراق دارد، اما باز هم از مشكلات موضوع در شناخت ريشه اصلي ساكنان چيزي كاسته نمي شود.
مي شود موضوع را اين طور عنوان كرد كه به دليل اينكه عراق مركز علم و عالمان است و بيشتر علماي شيعه در اين مناطق سكونت داشته اند و اماكن مقدس زيارتي آن را بازديد كرده اند، اين موضوع نمي توانسته است در لهجه آنان بي تأثير باشد حتي در صورتي كه از لحاظ فرهنگ و تمدن اختلاف بسيار زيادي در آن مناطق وجود داشته باشد. آيا با استناد به اين موضوع مي توان گفت كه شيعيان ساكن در بحرين و الشرقيه به دليل شباهت لهجه شان به مردم عراق جزو ساكنان اوليه نبوده اند، آيا اين موضوع در مورد «بدوهاي» الاحساء والقطيف صدق نمي كند كه طرز گويش آنها با ساير اعراب منطقه تفاوت مي كند، پس بنابراين آنها از ساكنان اصلي اين مكان نيستند؟
اين كج فهمي البته وجود دارد و همچنان در نزد نژادپرستان عرب به كار گرفته مي شود و آنها مي گويند كه شيعيان بحرين، القطيف و الهفوف به زبان عربي سخن مي گويند و اين را نمي پذيرند كه آنها عرب هستند و در كمال تفاخر مي گويند كه اهل سنت در الاحساء نام البحراني را به همه شيعيان اطلاق مي كنند.
در هر حال شيعيان اثني عشر (اماميه) در شهرها و روستاهاي منطقه الشرقيه سكونت دارند و تعدادي از آنها نيز در مدينه منوره و مكه مكرمه سكونت گزيده اند. همچنين شيعيان اسماعيليه عمدتا در جنوب عربستان و به خصوص در نجران و روستاهايش ساكن هستند، درحالي كه اقليت هاي ديگر شيعه مانند زيديه و اماميه در شهرها و روستاهاي مختلف عربستان پراكنده هستند. «الهفوف» نيز از جمله مناطق ديگر عربستان است كه شيعيان بسياري را در خود جاي داده است و نزديك به 60درصد ساكنان آن را اهل شيعه تشكيل مي دهند كه خانواده هايي مانند آل بو خمسين، العامر، ال بوحليفه، الرمضان، الامير، البقشي و الخرس را مي توان نام برد كه همگي شيعه هستند و وزنه اي در منطقه به شمار مي روند و ارتباط بسيار گسترده اي با ساير نقاط حاشيه خليج فارس و شيعيان اين كشورها دارند.
همچنين از بين آنها، دانشمندان، علما و مراجع ديني پا به عرصه وجود گذاشته اند و از احترام و ارج و منزلت خاصي در منطقه بهره مند شده اند.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14