(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 2 شهریور 1391 - شماره 20288

چراغ راه
حكايت خوبان
ميانه روي و افزايش روزي
آثار و فوائد گرسنگي سالك
بدقولي؛ آثار و پيامدهاي آن
حساب بانكي تان را خالي كنيد


چراغ راه

پرداختن به عيوب خود
قال الامام علي(ع): من ابصر عيب نفسه شغل عن عيب غيره.
امام علي(ع) فرمود: هركس به عيب نفس خويش بنگرد، هرگز به عيب يابي از ديگران مشغول نمي شود.(1)
ــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 74، ص 236
 


حكايت خوبان

ارزش هاي رفتاري موسي(ع)
وقتي كه دختران شعيب كمك حضرت موسي(ع) را درباره سقايت اغنام براي پدرشان نقل كردند، شعيب به يكي از دختران خود دستور داد كه برود حضرت موسي(ع) را بياورد تا به وي پاداش دهد. دختر شعيب آمد و گفت: پدرم از شما دعوت كرده تا پاداش سقايت را به شما بدهد. حضرت موسي(ع) از جاي برخاست و با او روان شد، دختر (به عنوان راهنما) پيشاپيش حضرت موسي(ع) مي رفت و باد لباس او را به بدنش مي چسباند و سرين وي نمايان مي شد.
حضرت فرمود: شما از دنبال سر من بياييد و هر جا عوضي رفتم با سنگريزه كه مي اندازي مرا راهنمايي كن، زيرا ما مردمي هستيم كه به سرين زنان نگاه نمي كنيم. (وقتي كه بر شعيب وارد شد يكي از دختران گفت به اين مرد پرقدرت و امين اجرت بده، شعيب فرمود: اما قدرت را مي دانم كه به تنهايي دلو را از چاه مي كشيد ولي امانت داري او چيست؟ دختر جريان را و بيان اخلاقي حضرت موسي را شرح داد)1 حضرت موسي(ع) وقتي واردخانه شعيب شد كه سفره شام پهن بود. شعيب فرمود: اي جوان بنشين و با ما غذا بخور، حضرت موسي(ع) گفت: پناه به خدا، شعيب فرمود: چرا مگر گرسنه نيستي؟ گفت بلي گرسنه ام اما مي ترسم اين مزد آب دادنم به دختران شما باشد و حال آنكه ما از خانواده اي هستيم كه كار آخرت را به همه زمين كه پر از طلا باشد نمي فروشيم. شعيب فرمود: نه به خدا اي جوان عادت ما و پدران ما اين است كه از مهمان پذيرايي مي كنيم و اطعام مي نماييم. حضرت موسي(ع) نشست و مشغول به خوردن غذا شد...
همچنين از امام صادق(ع) روايت شده كه خداوند متعال به حضرت موسي بن عمران(ع) وحي فرستاد: ياموسي آيا مي داني براي چه در ميان آفريده ام تو را براي سخنم برگزيده ام؟
موسي گفت: نه اي خداي من. خطاب از جانب خدا آمد براي آنكه من روي زمين كسي را متواضع تر از تو نيافتم، حضرت موسي به سجده درآمد و دو طرف صورت خودش را بر خاك مي ماليد براي كوچكي در مقابل خداي عزوجل2.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-بحارالانوار، ج 12، ص 28
2-همان، ج 13، ص 7
 


ميانه روي و افزايش روزي

پرسش:
اقتصاد و ميانه روي در سلوك فردي و اجتماعي چه تاثيراتي در تامين و افزايش رزق و روزي انسان دارد؟ لطفاً به نحو اجمال توضيح دهيد.
پاسخ:
اقتصاد و ميانه روي و مشي اعتدال در سلوك فردي و اجتماعي، دركنار كار و تلاش، حسن تدبير و برنامه ريزي و حسن نيت، در شمار عواملي است كه در تامين و جلب رزق و روزي انسان به حساب آمده است. اين عامل كليدي دركنار ساير عوامل، بيشتر نقش مكمل را ايفا مي كند و حركت انسان را بدور از هرگونه افراط و تفريط در مسير مستقيم اعتدال و صراط مستقيم الهي قرار مي دهد. آري تدبير و برنامه ريزي انسان را به جاده مستقيمي كه به مقصد مورد نظر منتهي مي شود، رهنمون مي سازد و ميانه روي و اعتدال نحوه حركت او را تنظيم مي كند تا دچار كندي و تندي نابجا و افراط و تفريط نشود.
صفت بخل و اسراف يا دست بستگي و دست و دل بازي هر يك به گونه اي ميانه روي و اعتدال را در زندگي فردي واجتماعي انسان تهديد مي كند.
قرآن كريم در دستوري كلي و اساسي، همگان را به «مشي معتدل» در همه زمينه هاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و... فرمان مي دهد. «واقصد في مشيك» (لقمان-19) و در فرمان ديگري افراط و تفريط را موجب سرزنش و حسرت مي داند.
«لاتجعل يدك مغلوله الا عنقك ولاتبسطها كل البسط فتقعد ملوماً محسوراً» هرگز دستت را بگردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش مكن) و بيش از حد (نيز) دست خود رامگشاي كه مورد سرزنش قرارگيري و از كار فروماني. (اسراء-92)
افراط و تفريط نه تنها در امور مباح كاري غير عاقلانه و غير شرعي است، بلكه حتي در امورنيك و پسنديده نيزامري غير عقلاني و غير شرعي محسوب مي شود.
اسراف و تندروي جامه زشتي است كه قامت هر عمل پسنديده اي را ناپسند جلوه مي دهد، و ارزش ها را به ضد ارزش تبديل مي كند. به عنوان نمونه اسراف در انفاق يكي از همين امور است. قرآن كريم مي فرمايد: از مال خود در راه خدا انفاق كنيد، لكن نه به حد اسراف، و خود را به مهلكه و خطر نيفكنيد. (بقره -195)
آري اسراف فقط در امور باطل و ناروانيست، بلكه حتي در امور حق و روا نيز مصداق دارد به تعبير امام سجاد (ع)؛ ان الرجل لينفق ماله في حق وانه لمسرف «چه بسا كسي در راه حق مال خود را انفاق كند، حال آنكه اسراف كار شمرده مي شود.(وسايل الشيعه، ج 71،ص 56) بدين جهت مشي اعتدالي، يكي از مهم ترين عوامل كنترل و تنظيم كننده سير حركت جامع انسان در ابعاد مختلف فرهنگي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي به حساب مي آيد كه در نهايت غنا و بي نيازي و زدودن فقر و تنگدستي را به دنبال دارد.
امام صادق (ع) دراين زمينه مي فرمايد:«ان السرف يورث الفقروان القصد يورث الغني» همانا اسراف موجب فقر و نداري، و ميانه روي موجب غنا و بي نيازي مي گردد. (همان، ص 46) همچنين آن حضرت به شخص معتدل و ميانه رو تضمين داده كه هرگز دچار فقر و تنگدستي نگردد.«ضمنت لمن اقتصد ان لايفتقر» كسي كه ميانه روي را رعايت كند، هرگز فقير نخواهد شد. (همان) بالاتر از فقر، برخورداري از نعمت هاي فراوان الهي در اثر اعتدال و ميانه روي است كه دراين رابطه پيامبرگرامي اسلام (ص) مي فرمايد: «من اقتصدفي معيشته رزقه الله و من يورث حرمه الله». كسي كه در زندگي خود ميانه روي پيشه كند، خداوند روزي او را تامين مي كند، و كسي كه تبذير (ريخت وپاش) كند. (از نعمت هاي خود) محروم نمايد. (كافي، ج 2، ص 122).
 


آثار و فوائد گرسنگي سالك

(بدان اي طالب مقام قرب كه) گرسنگي را براي سالك، فوايدي است در تكميل نفس و معرفت پروردگار كه از شمار بيرون است و در فضايل آن در اخبار و روايات چيزهاي عظيم و بزرگي ذكر شده است... از پيغمبراكرم(ص) مروي است كه فرمود: «جانهاي خويشتن را به وسيله گرسنگي و تشنگي به مجاهده واداريد، زيرا اجر در اين كار مانند اجر جهاد كننده در راه خداست، و همانا عملي در نزد خدا محبوب تر از گرسنگي و تشنگي نيست.» (المحجه البيضاء، ج5، ص146) و نيز فرمود: «در روز قيامت منزلت آن كسي از شما در نزد خدا بيشتر است كه گرسنگي او طولاني تر درباره خداي سبحان، تفكر بيشتري كرده باشد. (همان) و نيز به اسامه فرمود: «اگر بتواني وقتي ملك الموت براي قبض روح تو بيايد، شكمت گرسنه و جگرت تشنه باشد، اين كار را بكن، زيرا به اين كار، شريف ترين منازل و مقام ها را ادراك مي كني و با پيامبران هم منزل مي شوي و فرشتگان به ورود روح تو خرسند مي شوند و خداوند جبار بر تو درود و صلوات مي فرستند.» (بحارالانوار، ج39، ص258) و نيز فرمود: «دلهاي خود را گرسنه و بدن هاي خود را برهنه بداريد، شايد دلهاي شما خداي عزوجل را ببيند.»
(المحجه البيضاء، ج5، ص841) و در حديث معراج است كه خداوند (خطاب به پيامبرش (ص) فرمود: يا احمد (ص) آيا مي داني كه ميراث و حاصل روزه چيست؟ عرض كرد: نه پروردگارا، نمي دانم. خداوند فرمود: ميراث و حاصل روزه، كم خوري و كم گويي است، سپس خداوند در رابطه با حاصل سكوت انديشمندانه فرمود: «سكوت مورث حكمت مي شود، و حكمت، مورث معرفت و معرفت، مورث يقين است، و چون بنده به مرتبه يقين برسد، باكي ندارد و برايش فرقي نمي كند كه روزگار را به سختي بگذراند يا به آساني؟! و اين مقام صاحبان رضاست... (ارشادالقلوب، ج1، ص032)
 


بدقولي؛ آثار و پيامدهاي آن

علي جمشيدي
اعتماد متقابل انسان ها، بزرگ ترين سرمايه اجتماعي است. هر جامعه اي كه افراد آن به يكديگر اعتماد داشته باشند، به همان ميزان از آرامش و آسايش بيشتري برخوردار خواهند بود؛ زيرا اعتماد، همانند سيمان، عامل نگه داري مواد سخت دركنار هم و موجب چسبندگي آنهاست. اعتماد متقابل انسان ها درجامعه موجب مي شود تا ضمن دست يابي به آرامش و امنيت، از فرصت هاي متقابل براي آسايش و امكانات يكديگر بهره مند شوند.
از طرف ديگر هر عاملي اين اعتماد اجتماعي را با خطر مواجه سازد، عامل بحران و نابودي آسايش و آرامش جامعه خواهد بود. از جمله اين عوامل مي توان به بدقولي و خلف وعده اشاره كرد. نويسنده در اين مطلب برآن است تا با مراجعه به آموزه هاي وحياني قرآن و اسلام، نقش منفي بدقولي را در زندگي فردي و اجتماعي و نيز معنوي و مادي و آثار آن را بيان كند.
اعتماد، سرمايه اجتماعي
از مفاهيم دين، اصطلاح سرمايه اجتماعي است. اين اصطلاح هر چند كه بيشتر درحوزه اقتصادي و توسعه مورد توجه اقتصاددانان بوده ولي محدوده آن فراتر از اين حوزه و عملكرد و تاثيرات آن نيز گسترده تر و فراتر از آن است. تعاريفي كه براي سرمايه اجتماعي بيان مي شود نيز بيشتر با رويكرد اقتصادي و توسعه اقتصادي است.
از جمله تعاريفي كه براي سرمايه اجتماعي بيان شده مي توان به موارد زير اشاره كرد. برخي گفته اند: سرمايه اجتماعي مجموعه هنجارهاي موجود در سيستم هاي اجتماعي است كه موجب ارتقاي سطح همكاري اعضاي آن جامعه و پايين آمدن سطح هزينه هاي تبادلات و ارتباطات مي شود (فوكوياما 1999).
پير بورديو جامعه شناس متاخر فرانسوي نيز با تقسيم بندي سرمايه ها در نظام اجتماعي به سه شكل اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي معتقد است كه سرمايه اجتماعي، ارتباطات و مشاركت اعضاي يك جامعه براي نيل به اهداف آنهاست.
سرمايه از نظر بورديو سه شكل اساسي دارد: 1- سرمايه اقتصادي كه قابل تبديل شدن به پول است و به شكل حقوق مالكيت قابل نهادينه شدن است. 2- سرمايه فرهنگي كه در برخي شرايط به سرمايه اقتصادي تبديل مي شود و به شكل كيفيت آموزشي نهادينه مي گردد؛ 3-سرمايه اجتماعي كه از تعهدات اجتماعي ساخته شده است و تحت شرايطي قابل تبديل به سرمايه اقتصادي مي باشد و يا ممكن است درشكل يك عنوان اشرافي نهادينه شود.
بانك جهاني نيز سرمايه اجتماعي را پديده اي مي داند كه حاصل تاثير نهادهاي اجتماعي، روابط انساني و هنجارها بر روي كميت و كيفيت تعاملات اجتماعي است و تجارب اين سازمان نشان داده كه اين پديده تاثير قابل توجهي بر اقتصاد و توسعه كشورهاي مختلف به جا مي گذارد. سرمايه اجتماعي برخلاف ساير سرمايه ها به صورت فيزيكي وجود ندارد، بلكه حاصل تعاملات و هنجارهاي گروهي و اجتماعي است و از طرف ديگر افزايش آن مي تواند موجب پايين آمدن جدي سطح هزينه هاي اداره جامعه و نيز هزينه هاي عملياتي سازمانها شود.
سرمايه اجتماعي را مي توان حاصل پديده هاي ذيل در يك سيستم اجتماعي دانست: اعتماد متقابل، تعامل اجتماعي متقابل؛ گروه هاي اجتماعي؛ احساس هويت جمعي و گروهي؛ احساس وجود تصويري مشترك از آينده؛ كارگروهي.
سرمايه اجتماعي مفهومي كلي است كه از اجزاي متفاوتي تشكيل شده است. ابعاد سرمايه اجتماعي عبارتند از: اعتماد اجتماعي، ارزش هاي اجتماعي، امنيت اجتماعي، مشاركت اجتماعي، آگاهي و شناخت، انسجام اجتماعي و سرمايه فرهنگي.
به عقيده برخي صاحب نظران، اعتماد مهم ترين بعد سرمايه اجتماعي است و ابعاد ديگر را نيز تحت تأثير قرار مي دهد؛ چرا كه اعتماد يكي از جنبه هاي مهم روابط انساني است و زمينه ساز مشاركت و همكاري ميان اعضاي جامعه مي باشد.
يكي از مفاهيم مفيد در تبيين مفهوم سرمايه اجتماعي، «شبكه اعتماد» است. شبكه اعتماد عبارت است از گروهي از افراد كه براساس اعتماد متقابل، از اطلاعات، هنجارها و ارزشهاي يكساني در تبادلات خود استفاده مي كنند. از اين رو، اعتماد نقش زيادي در تسهيل فرايندها و كاهش هزينه هاي مربوط به اين گونه تبادلات دارد. شبكه اعتماد مي تواند بين افراد يك گروه و يا بين گروهها و سازمانهاي مختلف به وجود آيد.
مفهوم مفيد بعدي «شعاع اعتماد» است. تمامي گروههاي اجتماعي داراي ميزان خاصي از شعاع اعتمادند كه به مفهوم ميزان گستردگي دايره همكاري و اعتماد متقابل اعضاي يك گروه است. در يك نتيجه گيري مي توان گفت كه هر چه يك گروه اجتماعي داراي شعاع اعتماد بالاتري باشد، سرمايه اجتماعي بيشتري نيز خواهد داشت. چنانچه يك گروه اجتماعي، برون گرايي مثبتي نسبت به اعضاي گروههاي ديگر داشته باشد، شعاع اعتماد اين گروه از حد داخلي آن نيز فراتر مي رود.
به هر حال، آنچه يك جامعه را در كنار هم قرار مي دهد و موجب انسجام ميان آنان مي شود، اعتماد عمومي است كه افراد يك جامعه نسبت به يكديگر دارند. هر چه درجه اعتماد ميان افراد جامعه و سطح آن افزايش داشته باشد، به همان ميزان انسجام ميان افراد جامعه و همكاري و همدلي بيشتر خواهد شد و با افزايش سطح و ميزان انسجام، رسيدن به آسايش و آرامش در آن جامعه از ضمانت فزون تر برخوردار خواهد شد.
نقش بدقولي در بي اعتمادي اجتماعي
قول در فرهنگ و ادبيات عربي به معناي گفتار و سخن آمده، ولي در فرهنگ و ادبيات فارسي، قول به معناي گزاره و جمله انشايي است. در كاربردهاي فارسي، قول دادن به معناي وعده به انجام دادن يا ندادن كاري در آينده است. واژه انگليسي Promise در اين معنا به كار مي رود.
در حقيقت قول دادن و قرار گذاشتن، نوعي پيمان و عهد زباني است كه ميان دو نفر انجام مي گيرد. شخصي به صورت عقد يا حتي ايقاع و يك طرفه به ديگري قول مي دهد كه كاري را انجام دهد و يا كاري را ترك كند. البته در اينكه ترك انجام كاري نيز قول باشد، شك و ترديد نيست؛ زيرا كودك مثلا به والدين خود قول مي دهد تا از اين پس دروغ نگويد و دست به اسباب بازي ديگري بدون اجازه نزند. بنابراين، متعلق قول مي تواند فعل يا ترك باشد.
از نظر معنايي، دايره قول و قرار گسترده تر از دايره عقد و عهد و پيمان است؛ زيرا قول و قرار مي تواند به شكل ايقاعي نيز انجام گيرد، به اين معنا كه شخص به خودش قول بدهد كه كاري را انجام دهد يا ترك كند و يا اينكه قولي به ديگري بدهد.
به سخن ديگر، قول و قرار مي تواند به شكل عقد دوطرفه انجام گيرد و هر يك متعهد به انجام يا ترك كاري شوند و در آخر اين قول و قرار، با هم دست بدهند و تعهد بسپارند كه ملتزم به آن قول و قرارشان باشند. همچنين مي تواند اين قول و قرار يك طرفه و به شكل ايقاعي انجام گيرد؛ به اين معنا كه شخصي متعهد به انجام يا ترك كاري شود بي آنكه طرف ديگري يا وجود داشته باشد يا متعهد به مفاد قول و قرار باشد.
پس براساس تعريفي كه در فرهنگ ايراني و فارسي وجود دارد، قول و قرار، نوعي قول سديد و سخن استوار است كه به شكل پيمان و عهد يك طرفه و يا دوطرفه انجام مي گيرد و شخص خود را متعهد و ملتزم به انجام مفاد آن مي داند.
تفاوت قول با پيمان و قرارداد
البته قول و قرار با عقد و عهد پيمان و مانند آن تفاوت دارد؛ زيرا قول و قرار بيشتر جنبه اخلاقي دارد، درحالي كه عقد و عهد و پيمان، جنبه حقوقي دارد. بر اين اساس، مخالفت و عدم وفا به قول و قرار تنها به عنوان يك رذيلت اخلاقي شناخته مي شود و كسي كه به قول و قرارهايش پايبند مي باشد، به عنوان انساني با فضيلت و بااخلاق شناخته مي شود؛ اما مخالفت با عقد و عهد، افزون بر اينكه تبعات اخلاقي دارد، تبعات حقوقي نيز بر آن بار مي شود و مجازات هاي قانوني براي آن در نظر گرفته شده و شخص ملتزم است تا پاسخ گوي تبعات و پيامدهاي عدم وفاي به عقود و عهود باشد.
بنابراين، ميان اصطلاحاتي چون قول و قرار از يك طرف و عقد و عهد و پيمان از طرف ديگر، تفاوت جدي وجود دارد و عواقب و پيامدهاي هر يك با ديگري متفاوت است.
بدقولي، از نظر اخلاقي رفتاري نابهنجار و ضدارزشي است كه به عنوان يك رذيلت ناپسند اخلاقي معرفي شده است. جامعه اي كه از سرمايه اخلاقي و اعتماد عمومي در سطح بالايي برخوردار مي باشد افزون بر اينكه متعهد به عقود و عهود مي باشد، به قول و قرارهاي خود نيز پايبند است؛ زيرا اين سطح از اعتماد عمومي موجب افزايش انسجام و همدلي اجتماعي و همگرايي و همكاري ميان افراد جامعه مي شود و روند معاملات و تعاملات و ارتباطات اجتماعي را تسهيل مي كند.
اگر افراد جامعه به قول و قرارهاي خود وفادار و صادق الوعد باشند، به جاي آنكه همه چيز را در دايره بوروكراسي ثبت و ضبط كنند و زندگي خود را در مجاري قانوني و حقوقي، سامان دهند، در مجاري اخلاقي كارها را پيش مي برند و با يك دست دادن و تعهد شفاهي و زباني، معاملات بزرگي را سامان مي دهند و نقل و انتقالات بزرگ به سادگي و آساني و رواني انجام مي گيرد. در چنين جامعه اي كه اصول اخلاقي فراتر از احكام قانوني حاكميت دارد، كارهاي بزرگ اجتماعي به سادگي و آساني صورت مي گيرد و افراد جامعه به حكم حاكميت اخلاق و سطح بالاي اعتماد عمومي در آرامش و آسايش در كنار هم زندگي خود را سامان مي دهند.
در مقابل، هرگونه بي قولي، به معناي فقدان اعتماد اجتماعي در جامعه و بيانگر نوعي بحران اخلاقي در جامعه است. هرچند كه چنين جامعه اي با احكام قانوني وحقوقي سفت و سخت، همكاري اجتماعي را سامان مي دهد، ولي نمي تواند به رشد و شكوفايي كامل دست يابد و در دو عرصه آرامش و امنيت و آسايش و رفاه اقتصادي با مشكل جدي مواجه خواهد شد؛ زيرا آنچه جامعه را به كمال مي برد، همكاري هاي همدلانه است كه بيانگر انسجام و وحدت ملي مي باشد.
به سخن ديگر، اجتماع، خود يك خانواده بزرگ است كه اصل حاكم بر آن مي بايست اصول اخلاقي و عشق و محبت و مودت جمعي باشد؛ چرا كه اگر بخواهد نظام اجتماعي را عقلانيت و حقوق و قوانين، سامان دهد، در يك كف از تعاملات اجتماعي باقي خواهد ماند و هرگز روابط اجتماعي سالم در آن شكل نخواهد گرفت. جامعه همانند خانواده همان اندازه كه به عقلانيت و قانون مداري نياز دارد، فراتر از آن به احسان و محبت و مودت نياز دارد كه ريشه در اصول اخلاقي چون وفاي به قول و قرارها دارد. ميزان وفاي به عهد و سطح عمل و التزام به اين قول و قرارها نشان مي دهد كه تا چه اندازه انسجام و همدلي و نيز همكاري و معاونت ميان اعضاي يك خانواده بزرگ به نام جامعه وجود دارد. هرچه پايبندي و التزام به قول و قرارها افزايش يابد، به همان ميزان سطح اعتماد عمومي و نيز سطح همكاري و همدلي و انسجام نيز افزايش مي يابد.
بدقولي در جامعه، به معناي بحران اخلاقي است و از آثار آن بي اعتمادي اجتماعي و از دست رفتن سرمايه هاي بزرگ براي جامعه و در نتيجه عامل واگرايي و تفرقه و فقدان امنيت و آرامش و همچنين آسايش و كاهش رشد اقتصادي و بحران در آن خواهد بود.
وفاي به قول و قرار، نشانه اي از ايمان
در برخي از روايات وفا به وعده و قول و قرارها نشانه اي از ايمان، و بدقولي نشانه اي از نفاق دانسته شده است: المومن اذا وعد وفي و المنافق از وعد جفي؛ مومن چون وعده دهد و قراري بگذارد، بدان وفا مي كند و منافق چون وعده كند بدقولي مي كند.
همچنين در روايت است كه: آيه المنافق ثلاث: اذا حدث كذب و اذا وعد اخلف و اذا اؤتمن خان؛ نشانه منافق سه چيز است: 1-سخن به دروغ بگويد 2- از وعده تخلف كند 3- در امانت خيانت نمايد. (صحيح مسلم، كتاب الايمان، حديث 98)
خداوند در آياتي وفاداري به عهد و پيمان و نيز قول و قرارها را بسيار مهم و نشانه اي از مكارم اخلاقي دانسته است. اصولا جامعه اسلامي كه مي بايست بر مدار اخلاق و محاسن بلكه مكارم آن سامان يابد، جامعه اي است كه نه تنها به قول و قرارهاي رسمي كه در قالب عقد و عهد، نوشته مي شود پايبند است بلكه نسبت به قول و قرارهاي شفاهي و زباني نيز ملتزم است و مي كوشد تا از مفاد آن تخلف نكند.
جامعه اي كه به سوگندها و قول و قرارها و عهد و پيمان هاي خويش ملتزم نيست، اصلا جامعه ايماني شمرده نمي شود. خداوند در آيه 21 سوره توبه درباره جامعه كافر، به ويژگي آنان در پيمان شكني و بدقولي اشاره مي كند و مي فرمايد: اگر سوگندهاي خود را پس از پيمان خويش شكستند و شما را در دينتان طعن زدند، پس با پيشوايان كفر بجنگيد، چرا كه آنان را هيچ پيماني نيست، باشد كه از پيمان شكني باز ايستند.
اما جامعه ايماني نه تنها به قراردادهاي حقوقي پايبند است بلكه حتي به قول و قرارهاي اخلاقي خود نيز ملتزم است و صادق الوعد مي باشد. از صفاتي كه خداوند براي حضرت اسماعيل نبي(ع) مطرح مي كند، صادق الوعد بودن ايشان است و مي فرمايد: واذكر في الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبياً؛ هان اي پيامبر! در اين كتاب پرشكوه ات از «اسماعيل» نيز ياد كن؛ چرا كه او همواره به وعده هاي خويش وفا مي كرد و پيامبري بود كه به سوي قوم «جرهم» فرستاده شد. (مريم، آيه45)
«ابن عباس» آورده است كه: حضرت اسماعيل(ع) با مردي عهد بست كه در جايي در انتظار آمدن او بماند، و آن بنده خدا وعده اش را فراموش كرد و «اسماعيل» يك سال در آنجا انتظار كشيد تا او آمد. اين بيان از حضرت صادق(ع) نيز روايت شده است، اما «مقاتل» آورده است كه آن حضرت(ع) سه روز در آنجا انتظار كشيد. (اصول كافي، كليني، ج2، ص68، مجمع البيان، طبرسي، ذيل آيه)
بديهي است هرگز منظور اين نيست كه حضرت اسماعيل كار و زندگي اش را تعطيل كرد بلكه مفهومش اين است كه در عين ادامه برنامه هايش مراقب آمدن شخص مزبور بود. (تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ذيل آيه)
درباره رسول خدا(ص) روايت شده است كه آن حضرت با شخصي در كنار كعبه قرار ملاقات داشتند و آن شخص فراموش كرد. حضرت تا سه روز منتظر ماند تا به آن شخص خبر دادند، آن شخص آمد و عذرخواهي كرد. همچنين پيامبر با كسي وعده گذاشت كه هنگام ظهر او را ملاقات كند، ولي چون او نيامد، حضرت تا غروب منتظر ماند. (تفسير نور، قرائتي، ذيل آيه)
لزوم وفاي به هر قول و قرار
گاهي انسان با خود قول و قراري مي گذارد كه آن را انجام دهد و يا ترك كند. مثلا خودمان را ملتزم به انجام دادن يا ترك كاري مي كنيم كه در اصل شريعت واجب نيست، مثل نذر. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص591، «عهد») و گاه نيز با ديگري قول و قراري مي گذاريم كه به شكل وعده است. اگر خودمان يا ديگري عهدي بستيم يا وعده اي داديم مي بايست به آن وفادار باشيم و برخلاف آن عمل نكنيم؛ زيرا اين گونه مخالفت ها نوعي خيانت به خودمان است و رفتاري ضداخلاقي تلقي مي شود.
از نظر قرآن هرگونه عهدشكني در هر قالب و شكلي رفتاري ضداخلاقي است و بايد ترك شود؛ زيرا آثار و عواقب بدي را به دنبال خواهد داشت كه از جمله آنها فسق (بقره، آيه62 و 72؛ اعراف، آيه102) و نفاق است. (توبه، آيات 57 تا 77) افزون بر اينكه اينگونه رفتارهاي ضداخلاقي و ارزشي موجب محروميت از عنايت خداوندي (آل عمران، آيه77) و دوستي و محبت خدا (انفال، آيات65 تا 85) مي شود.
انسان در مقام انسانيت مي بايست به هر عقدي كه در هر قالب و شكلي چون قول و قرار زباني يا عهد دروني و بياني يا عقد حقوقي و قانوني بسته وفادار باشد؛ چرا كه آيه يك سوره مائده به صراحت از اوفوا بالعقود تعبير كرده است؛ صيغه امر «أوفوا» بر وجوب التزام به مفاد عقد دلالت دارد كه از آن به لزوم عقد تعبير مي شود و چون «عقود» جمع داراي الف و لام است، عموم از آن استفاده مي شود. همچنين از اطلاق عقد و كاربردهاي آن مي توان دريافت كه شامل عهد و قول و قرارها نيز مي شود؛ (لسان العرب، ج9، ص309، «عقد») هر چند كه در اصطلاح، عقود تنها به قراردادهاي حقوقي و قانوني اطلاق مي شود و در اصطلاح فقه اسلامي ايجاب امري از يك طرف و قبول آن از طرف ديگر است، به طوري كه تأثير آن به ديگري وابسته باشد. (دائره المعارف، مصاحب، ج2، ص1745، «عقد» و نيز: مصطحات الفقه، ص773)
بنابراين هر كسي كه قول و قرار مي دهد بايد بدان عمل كند و قول و قراري ندهد كه توانايي انجام آن را ندارد يا از نظر زماني و كميت و كيفيت نمي تواند آنچنان كه قول مي دهد عمل كند؛ پس با توجه به توان و شرايط خود قول دهد و نگويد كه وعده و قولي داده شد و خود را ملتزم به وفاي بدان نداند. برخي از مسئولان عادت كرده اند كه براي معرفي مجموعه سازماني و وزارتي خود در رسانه ها وعده هايي بدهند و قول هايي را مطرح كنند كه يا توان انجام آن را ندارند يا در آن زمان نمي توانند به پايان برسانند و التزامات و تعهدات خود را انجام دهند؛ اينان بايد بدانند كه با اين كار نه تنها كار ضدارزشي و اخلاقي انجام دادند بلكه سرمايه اجتماعي دولت و نظام اسلامي را با خطر مواجه مي سازند.
پس لازم است در قول و قرار گذاشتن ها و وعده دادن ها متوجه بود كه آيا از نظر زماني يا مقدار و كميت و كيفيت مي تواند در آن سطح كه قول مي دهد عمل كند؛ اگر نتوانست مي بايست پاسخ گو باشد و اگر شرايط به نظر او موافق بوده ولي ناگهان شرايط تغيير كرده و او نتوانسته به قول خود عمل كند بايد عذرخواهي كند و خود را موظف به پاسخ گويي و عذرخواهي بداند.
 


حساب بانكي تان را خالي كنيد

آيا تا به حال اين گونه انديشيده ايم و براي ساعات و لحظات عمر و گنجينه وجودي مان برنامه ريزي كرده ايم؟! واي بر كساني كه سرمايه و اعتبار زمان موجود در حساب بانكي دنيا را مفت خالي مي كنند.
حساب بانكي تان را خالي كنيد اما با برنامه ريزي و مراقبت؛ ببينيد اين سخن خداست كه مي فرمايد: بسم الله الرحمن الرحيم والعصر ان الأنسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
قسم به زمان! كه انسان ها همه در زيانند مگر آنها كه ايمان آورده و اعمال شايسته كردند و يكديگر را به حق سفارش نمودند و به صبر توصيه كردند.
اهميت زمان در قرآن
قرآن كريم، به زمان قسم ياد مي كند. قرآن، اين هميشه ترين كتاب هستي، توجه بشر را هم به كميت زمان جلب نموده و هم به كيفيت آن. در ابتدا، با قسم ياد دادن به آن، توجه به كميت، كه طول آن و محدوده برداري است و در انتها، توجه به كيفيت كه پهناي آن است و اينكه شتاب زده عمل نشود (و... بالصبر). از آنجا كه مفهوم زمان مقدار حركت است و با مفهوم عمل، يكجا در ذهن متبادر مي شود از اين رو آن را بعد چهارم خوانده اند.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود
رهرو آن است كه آهسته و پيوسته رود
خداوند در قرآن، به همه مقاطع زماني سوگند ياد كرده است. فجر، صبح، روز، شب، چاشت، سحر، عصر. گرچه به سحر چندبار سوگند ياد كرده است.
1- دوران تاريخ بشر، ارزش دارد و خداوند به آن سوگند ياد كرده است. پس، از عبرت هاي آن پند بگيريم: «والعصر»
2- انسان از هر سو در خسارت است: «لفي خسر»
3- تنها راه جلوگيري از خسارت، ايمان و عمل است: «آمنوا و عملوا الصالحات»
در روايت آمده در روز قيامت پرونده عمر انسان را كه باز مي كنند، ساعتي هست كه در آن ساعت اطاعت خدا را انجام داده و كار خيري انجام داده است. وقتي آن مرحله را بررسي مي كنند آن قدر به اين بنده خوشي و راحتي و لذت دست مي دهد كه قابل مقايسه با هيچ سروري در اين عالم نيست.
هر لحظه، گنج بزرگ
بطور مسلم همه انسان ها در زيانند (ان الانسان لفي خسر). سرمايه هاي وجودي خود را چه بخواهند يا نخواهند از دست مي دهند، ساعات و ايام و ماه ها و سال هاي عمر به سرعت مي گذرد، نيروهاي معنوي و مادي تحليل مي رود و توان و قدرت كاسته مي شود. آري انسان، همانند كسي است كه سرمايه عظيمي در اختيار داشته باشد و بي آنكه بخواهد هر روز بخشي از آن سرمايه ها را از او بگيرند، اين طبيعت زندگي دنياست.
تصور كنيد حساب بانكي داريد كه در آن هر روز صبح 86400 ميليون به حساب شما واريز مي شود و شما فقط تا آخر شب فرصت داريد تا همه پول ها را خرج كنيد چون آخر وقت حساب شما خود به خود خالي مي شود. در اين صورت شما چه خواهيد كرد؟ البته سعي مي كنيد تا آخرين ريال را خرج كنيد!
ارزش لحظات را چه كسي مي داند؟
هر يك از ما يك چنين حساب بانكي داريم؛ حساب بانكي زمان!
هر روز صبح در بانك زمان شما 86400 ثانيه واريز و تا پايان شب به پايان مي رسد. هيچ برگشتي در كار نيست و هيچ مقداري از اين زمان به فردا اضافه نمي شود.
ارزش يك سال را دانش آموزي كه مردود شده، مي داند.
ارزش يك ماه را مادري كه فرزند نارس به دنيا آورده، مي داند.
ارزش يك هفته را سردبير يك هفته نامه مي داند.
ارزش يك ساعت را عاشقي كه انتظار معشوق را مي كشد.
ارزش يك دقيقه را شخصي كه از قطار جا مانده مي داند.
و ارزش يك ثانيه را آن كه از تصادفي مرگبار جان به در برده، مي داند.
باور كنيد هر لحظه گنج بزرگي است! گنج تان را آسان از دست ندهيد!
از اين 86400 ثانيه چند ثانيه به ياد خداوند هستيم و چند ثانيه با او راز و نياز مي كنيم؟
اگر روزانه فقط 10 صفحه مطالعه كنيم كه چند دقيقه بيشتر وقت نمي گيرد درسال ما 3600 صفحه كتاب خوانده ايم.
اگر روزي يك آيه قرآن بخوانيم در يك سال 360 آيه از قرآن را قرائت كرده ايم.
و بسياري از كارهاي مفيد ديگر...
آيا تا به حال اين گونه انديشيده ايم و براي ساعات و لحظات عمر و گنجينه وجودي مان برنامه ريزي كرده ايم؟!
به قول شاعر كه مي گويد:
اين قافله عمر عجب مي گذرد... درياب دمي كه با طرب مي گذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري... پيش آر پياله را كه شب مي گذرد
اينجاست كه وقتي در سخن هاي بزرگان و معصومين كمي تأمل مي كنيم، اهميت اين گنجينه عظيم را خواهيم ديد.
عمر سريع خواهد گذشت
وقت را غنيمت دان هر قدر كه بتواني... حاصل از حيات اي جان يك دم است تا داني اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: من يك ساعت عمر دنيا را با آخرت عوض نمي كنم چون در دنيا محل كاشت است و در آخرت محل برداشت: «فان اليوم عمل و لاحساب و غدا حساب و لاعمل» (بحار الأنوار/ ج 74 ص 419)
ايشان در جاي ديگر مي فرمايد: براي من نشستن در مسجد بهتر از نشستن در بهشت است. چون مسجد بهشت ساز است. اصلا مؤمن و كار مؤمن از بهشت مهم تر است چون كار اوست كه بهشت را مي سازد: «فاعل الخير خير منه و فاعل الشر شر منه» (بحارالأنوار ج 68/ ص 217)
به عبارتي انجام دهنده كار خوب بهتر از خود كار خير است. يعني مؤمن از كار خير و بهشت خيلي بهتر است و كسي كه كار شري را مي كند از خود كار شر بدتر است. يعني كافر كه جهنم را مي سازد از خود جهنم هم بدتر است.
روايت مي فرمايد خداوند متعال هزاران آدم و هزاران عالم خلق كرده است كه قبل از فرزندان حضرت آدم(ع) بوده اند و بعد از ما هم فراوان خواهند آمد و به جز كره خاكي ما در جاهاي ديگر هم خدا بندگان و عوالمي دارد. روايت مي فرمايد در آسمان ها «مدن كمدنكم». يعني شهرها و موجوداتي در عالم هست كه مانند شما آن ها هم زندگي مي كنند و آنها بيشتر از شما حرف هاي ما (خداوند) را گوش مي دهند. عالم خلقت خيلي گسترده است ما كه در محضر خدا كوچكيم.
پس در اين دنياي عظيم از موجودات ديگر عقب نمانيم و عمر خود را درست و به جا مصرف كنيم كه روزي كه همه انسان ها انگشت خود را به نشانه پشيماني مي گزند، سربلند و سرفراز به پيشگاه خداوند حاضر شويم.
از: سايت تبيان
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14