(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 8 شهریور 1391 - شماره 20293

شاخص هاي فرهنگ شادي و لذت در اسلام


شاخص هاي فرهنگ شادي و لذت در اسلام

فرشته محيطي
فرهنگ رفتاري براساس الگوهاي رفتاري مشخصي شكل مي گيرد كه توده هاي مردم در يك فرآيند جامعه پذيري، آن را پذيرفته و نهادينه ساخته و به شكل سنت و آداب و رسوم به كار مي گيرند، به طوري كه به عادت دوم مردم تبديل مي شود و امكان تخلف و مخالفت با آن نيست يا بسيار كاهش مي يابد؛ زيرا فرهنگ رفتاري به عنوان هنجارهاي پذيرفته شده جامعه هرگونه مخالف يا مخالفتي را طرد كرده و به شدت با آن مقابله مي نمايد.
اسلام به عنوان دين الهي، سبك خاصي از زندگي را معرفي مي كند و در اين راستا، الگوهاي رفتاري خاصي را نيز تجويز كرده و بر آن است تا به شكل فرهنگ رفتاري در ميان مسلمانان درآيد. شناخت الگوهاي رفتاري از منظر اسلام مي تواند نقش مهمي را در مهندسي فرهنگي جامعه ايفا كند. يكي از موضوعات مهم در اين حوزه، فرهنگ چگونگي تفريح، شادي و لذت بردن از زندگي است. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا گوشه اي از مهم ترين مسايل اين حوزه را براساس آموزه هاي وحياني اسلام تبيين كند.
¤ ¤ ¤
اهميت شادي و لذت در زندگي بشر
انسان سعادت و خوشبختي را در دو مؤلفه آرامش و آسايش مي جويد. هر انساني جوينده خوشبختي است و بر آن است تا از نظر رواني و روحي در امنيت و آرامش باشد و از نظر مادي، به همه نيازهاي جسمي او پاسخ مناسب داده شود. از اين رو همه همت و تلاش خويش را مصروف اين معنا مي كند. البته ممكن است انسان در مصاديق آرامش و آسايش به خطا برود و چيزي را كه موجب آرامش و آسايش نيست به خطا عامل آن بداند يا آرامش و آسايش را در چيزي بداند كه خود نفي كننده آن دو است.
با اين همه، هر انساني به اين دو عنصر به عنوان كمال توجه دارد و هنگامي كه از خوشبختي سؤال مي شود، با توجه به ميزان آرامش و آسايشي كه در آن است و در گمان و پندار، خود را در حد و سطح مي يابد، پاسخ مي دهد. هنگامي كه درباره خوشبختي ديگران سخن مي گويد به اين دو عنصر به عنوان ملاك تعيين خوشبختي توجه دارد و همه معناي خوشبختي را در آن دو مي داند و مي جويد.
شادي به معناي سرور و خوشحالي و حتي فرح و خنده، بازتاب هايي از معناي وجود عنصر خوشبختي رواني در شخص است. حتي هنگامي كه شخص از زندگي لذت مي برد و آسايش خويش را مورد دقت و لحاظ قرار مي دهد، نوعي احساس خشنودي و خرسندي در خود مي يابد كه بيانگر خوشبختي است.
البته هر انسان خردمندي از كوتاهي خوشبختي و ترس از دست رفتن آن، در رنج است؛ هر چند كه گاه خود را به غفلت مي زند و نمي خواهد از احساس خوشبختي كه در وجود خود مي يابد و موجب شادي و سرور او مي شود و از اين حالت لذت مي برد، بيرن آيد و چيزي موجب اختلال آن حالت و احساس شود؛ اما هرازگاهي خود را با پرسش هاي بزرگي مواجه مي بيند كه نوع احساس خوشبختي را در او كاهش مي دهد يا اختلال در آن ايجاد مي كند؛ زيرا افرادي را مي بيند كه عناصر خوشبختي را از دست داده اند يا با مرگ دوستان و آشنايان و يا حتي بيگانگان روبه رو مي شود. اينجاست كه در عين احساس خوشبختي رگه هايي از ناخرسندي و ناخشنودي از دست دادن آن، وي را دگرگون مي سازد.
با اين همه، هر انساني، خوشبختي و مصاديق عيني آن يعني لذت و شادي را دوست مي دارد و در تلاش آن است كه بدان به طور دائمي يا حتي موقت و ناپايدار برسد.
شادي و سرور در قلب پديد مي آيد و در چهره و رفتار، خود را نشان مي دهد. گشاده رويي و نشاط و بشاش بودن از آثار طبيعي شادي و سرور دروني و رواني است. از آن جايي كه شادي داراي مراتبي است، بازتاب و آثار آن نيز متفاوت است. شادي و سروري كه انسان از خوشبختي خود دارد، يك نشاط دايمي و آرامش رواني را در درون شخص موجب مي شود و از اضطراب و تشويش در امان است. هنگامي كه با چنين اشخاصي مواجه مي شويم، آرامش را از همه وجودشان احساس مي كنيم و در كلام و رفتار و كردارشان نشانه هاي آن را مي يابيم. تبسم، جلوه چنين سرور و آرامش و شادي باطني است.
اگر عامل شادي، عامل هيجاني باشد، به طور طبيعي واكنش ها و آثار و بازتاب هاي آن نيز هيجاني خواهد بود؛ از اين رو خنده يا حتي رقص و حركات موزون و يا خواندن و قهقهه زدن مي تواند باتوجه به سطح هيجان زايي عامل، از آثار و بازتاب هاي شادي و سرور باشد.
از آنجايي كه عوامل هيجاني مي تواند شخص را از حالت عادي و طبيعي و اعتدال بيرون برد، آموزه هاي اسلامي و قرآني بر مديريت آن تأكيد مي كند و خواهان آن است كه شخص هنگام مواجهه با عوامل هيجاني سرور و شادي، خود را كنترل كند و آن را به شكل فرح و حركات هاي رفتاري غيرارادي و نامناسب مانند خنده بلند و قهقهه و رقص و مانند آن نشان ندهد. (غافر، آيه 75)
خداوند در اين آيه با مقيد كردن «فرح» و سرور به «بغيرالحق» به اين مسئله توجه مي دهد كه «فرح» و شادماني گاهي به حق و پسنديده است و گاهي ديگر امري باطل و مورد سرزنش است. (مجمع البيان، ج 7-8، ص 828)
شادي و نشاط نياز طبيعي انسان است و در همه افراد وجود دارد و بايد به درستي به آن پاسخ داده شود. استاد مطهري، نياز به شادي و نشاط را مانند نياز به غذا مي داند كه ضرورتي اساسي براي ادامه حيات و سلامت جسم و روان انسان است.
به هر حال، انسان بطور طبيعي نيازمند شادي و سرور است و اصولا شادي و سرور چه از نوع هيجاني يا غيرهيجاني آن، بيانگر وجود عناصر خوشبختي در زندگي است.
شادي و سرور، نياز زندگي
براساس آنچه گفته شد معلوم مي شود كه شادي و سرور يك نياز طبيعي براي زندگي انسان است؛ زيرا انسان در انديشه خوشبختي و تلاش براي آن است و شادي و سرور نشانه هايي از وجود عناصر خوشبختي يعني آرامش و آسايش است.
البته شادي و سرور واقعي همان سرور غيرهيجاني است كه ريشه در احساس خوشبختي دارد كه عوامل آن غير از علل و عوامل سرور هيجاني است. براساس آموزه هاي قرآني، سرور غيرهيجاني كه ريشه در احساس خوشبختي دارد برخاسته از ايمان به خدا، اتصال به او، اخلاص، رضايت و خشنودي خداوند، عمل صالح و مانند آن است. (انسان، آيات8 تا 11؛ انشقاق، آيات7 تا 9؛ عاشيه، آيات8و 9)
امام علي(ع) درباره اين نوع از سرور و شادي مي فرمايد: شادي انسان از بدست آوردن چيزي است كه هرگز آن را از دست ندهد.
تنها چيزي كه انسان همواره با آن شاد است و هرگز آن را از دست نمي دهد و به همين سبب اندوهي از گذشته و ترسي از آينده ندارد، شادي وصال الهي و خدايي شدن و خشنودي و رضايت اوست.
از نظر اميرمؤمنان علي(ع) اهل ايمان داراي فرح و شادي ظهور يافته اي هستند كه از فضل و رحمت الهي به ايشان مي رسد. (نهج البلاغه، خطبه192)
شادي، زندگي را خوشايند مي سازد و اشتياق براي پرداختن به فعاليت هاي اجتماعي را آسان مي كند. انسان در زندگي روزمره خود نيازمند شادي و سرور است. اميرمؤمنان علي(ع) درباره اهميت لذت و شادي در زندگي روزمره انسان در دنيا مي فرمايد: مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه بخش تقسيم كند: زماني براي نيايش و عبادت پروردگار؛ زماني براي تأمين هزينه هاي زندگي؛ و زماني براي واداشتن نفس به لذت هايي كه حلال وزيباست. خردمند را نشايد جز آن كه در پي سه چيز حركت كند: كسب حلال براي تأمين زندگي؛ يا گام نهادن در راه آخرت، يا به دست آوردن لذت هاي حلال. (نهج البلاغه، حكمت 390)
حضرت رضا(ع) در بيان ضرورت شادي و تفريح، جايگاه ويژه اي در تقسيم بندي اوقات و نظم روزانه اختصاص داده اند و توصيه نموده اند: ساعتي از روز را به تفريحات خود اختصاص دهيد و از مسرت و شادي ساعات تفريح، نيروي انجام وظايف وقتهاي ديگر را تامين كنيد.
براي دست يابي به عوامل شادي، روش هايي وجود دارد كه از جمله آنها مي توان به سخنان حكيمانه اشاره كرد. اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد كه دلها مانند جسمها خسته مي شود و براي نشاط آن و رهايي از خستگي روح مي بايست به سخنان حكيمانه رو آورد و آن را گوش داد تا جانها نشاط خود را باز يابند. (نهج البلاغه، حكمت 197)
از ديگر روش هاي دست يابي به نشاط روحي و شادي مي توان به مزاح و لطيفه گويي حلال و به دور از غيبت و تهمت اشاره كرد.
نكته اي كه بارها در اسلام مورد تاكيد قرار گرفته، ادخال سرور در دل هاي مومنان است. اين بدان معناست كه نوعي شادي مي بايست در ميان جمع مؤمنان تحقق يابد كه ايشان را از درون شاد و مسرور كند و غم و اندوه را بزدايد.
اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد:هر كسي دلي را شاد كند خداوند از آن شادي لطفي براي او قرار دهد كه به هنگام مصيبت چون آب زلالي بر او باريدن گرفته و تلخي مصيبت را بزدايد چنان كه شتر غريبه را از چراگاه دور سازند. (نهج البلاغه، حكمت 257)
شادي در سيره معصومان(ع)
اسلام هرگز مخالف شادي و فرح نبوده و نيست. البته از آن جايي كه قهقهه و خنده هاي باصدا و بلند، شخصيت انساني را تحت تاثير منفي خود قرار مي دهد، از مؤمنان خواسته شده كه اعتدال را نگه دارند و با صداي بلند خنده نكنند. در اين باره حضرت علي(ع) مي فرمايد: و ان ضحك لم يعل صوته؛ مؤمن اگر مي خندد صداي او به خنده بلند نمي شود. (نهج البلاغه، خطبه 193)
انسان مسلمان انساني است كه اندوه را در دل و سرورش را در چهره نشان مي دهد. امام علي(ع) در ضرورت گشاده رويي مي فرمايد: «بشر المؤمن في وجهه و حزنه في قلبه؛ شادي و گشادگي مؤمن در چهره او آشكار و غمش در دل او مخفي است.
غررالحكم و درر الكلم، انتشارات دانشگاه تهران، 1364 ه.ش، حديث 4460) از اين رو همواره تبسم بر چهره و لبان نقش بسته است چنان كه پيامبر(ص) اين اسوه حسنه اين گونه بود. (احزاب، آيه 21)
پيامبر(ص) به روي اصحابش بيش از همه تبسم داشت و چه بسيار اتفاق مي افتاد كه آن قدر مي خنديد تا دندان هاي آسيابش ديده مي شد، ولي خنده اصحاب در خدمت ايشان به پيروي از آن حضرت و براي احترام او، تبسم بود. (صحيح، مسلم، ج 3، ص 11 و نيز ج 7، ص 78) بيشترين خنده او را تبسم تشكيل مي داد، (بحارالانوار، ج 16، ص 298) و زماني كه صحبت مي كرد، تبسم بر لب داشت. (مناقب اميرالمومنين(ع)، محمدبن سليمان، ج 1، ص 21)
آن حضرت(ص) براي گردش و تفريح به صحرا و بوستان مي رفت. اميرمؤمنان(ع) نقل مي فرمايد: شبي در مدينه باران فراواني باريد و بيابان ها و گودال ها پر از آب شد. صبح آن روز رسول الله(ص) به من فرمود: بيا تا به صحراي عقيق برويم و طراوت و صفاي آبهاي جمع شده در گودال ها و دره ها را تماشا كنيم. همراه پيامبر(ص) به تماشاي بيابان رفتيم و منظره هاي زيباي طبيعت را تماشا مي كرديم، گفتم: اي رسول الله! اگر ديشب اطلاع مي داديد غذايي را آماده مي كردم.
پيامبر(ص) فرمود: آن كس كه ما را تا اينجا آورد، نمي گذارد گرسنه بمانيم. ناگاه ابري آمد و خود را پايين كشيد و سفره غذايي را در پيش روي پيامبر(ص) گذاشت.
در آن سفره، انارهاي زيبايي بود كه به آن طراوت و زيبايي هيچ چشمي نديده بود. از آن انارها خورديم و مقداري هم براي فاطمه(س) و فرزندان خود برداشتيم. (مناقب الفاخره و ثاقب المناقب فتوح ابن اعثم كوفي، ص 512)
اميرمؤمنان علي(ع) به شنا مي پرداخت و آن را به عنوان يك تفريح سالم در دستور كار زندگي خود قرار داده بود. اشعث بن عبد مي گويد: يك روز جمعه، علي(ع) را ديدم كه در رودخانه فرات شنا مي كرد و غسل جمعه انجام مي داد و در آن روز با پيراهني نو، نمازجمعه خواند. (منهاج البرائه خويي، ج 2، ص 208)
حضرت علي(ع) به دو نوع از سرگرميهاي خوب آن زمان توجه داشت و كودكان را به آموزش آن دعوت مي كرد؛ زيرا اين امور افزون بر سرزندگي و تفريح سالم يك نوع آمادگي رزمي نيز بود. آن حضرت مي فرمود: «علموا اولادكم، السباحه و الرمايه ؛ به كودكان و نوجوانان خود، شنا و تيراندازي بياموزيد. (فروع كافي، ج 6، ص 74، ح 4)
آن حضرت هنگامي كه براي جنگ صفين مي رفت، وقتي به سرزمين بليخ رسيد در آنجا به لشكر فرمان استراحت داد. بليخ جاي خوش آب و هوايي بود و رودخانه بزرگ و پرآبي هم داشت. مناظر زيباي آن سرزمين امام علي(ع) را مجذوب كرد و آن حضرت(ع) دستور داد تا سپاهيان در آنجا مدتي بمانند و از آب و هواي دلنشين و گواراي آن سامان بهره مند شوند و استراحت كنند تا اينگونه روحيه پيدا كنند. آن حضرت زماني فرمان استفاده از هواي خوش آن سامان را مي دهد كه جنگ بزرگي در پيش رو بود، ولي آن حضرت(ع) از نشاط و افزايش روحيه سربازان خود با استفاده از هواي لطيف و آب خوش گوار بليخ غافل نشد و خود و سربازانش در آنجا به نشاط و بهره مندي از طبيعت پرداختند. (مناقب الفاخره و ثاقب المناقب، فتوح ابن اعثم كوفي، ص 215)
رسول گرامي اسلام در فرصتهاي مناسب اصحاب و ياران خود را مي خنداند و آنان را شاداب و سرحال نگه مي داشت. يك روز رسول خدا به پيرزني فرمود: چرا تلاش مي كني، پيرزنها به بهشت نمي روند.
اين زن ناراحت شد و گفت: يا رسول الله، من به بهشت نمي روم؟ رسول خدا در حالي كه مي خنديد فرمود: همه جوان شده سپس وارد بهشت مي گردند.
روزي پيامبر(ص) با امام علي(ع) در مجلسي، خرما تناول مي كرد و هسته هاي خرما را مقابل علي(ع) مي گذاشت، به گونه اي كه اگر كسي وارد مي شد فكر مي كرد همه خرماها را علي(ع) خورده و آن حضرت چيزي تناول نفرموده است. پيامبر خطاب به حضرت علي فرمود: «شما زياد خرما خورده ايد؟» حضرت علي جواب داد: «آن كس زيادتر خورده كه خرما را با هسته آن تناول كرده است.» و لبخند بر لبان پيامبر نقش بست. (شرح نهج البلاغه خويي، ج 6، ص 49)
پرهيز از شوخي هاي ناروا
حضرت علي(ع)، همواره از شوخي هاي زشت و بي معنا برحذر مي داشت بطوري كه عمروعاص را در مورد پخش اين گونه شايعات مورد نكوهش قرار داد و در خطبه اي مرز ميان شوخي هاي ناروا و روا را روشن ساخته و فرمود: شگفتا از عمر و عاص پسر نابغه! ميان مردم شام گفت من اهل شوخي و خوش گذراني بوده و عمر، بيهوده مي گذرانم!! حرفي باطل است و گناه را در ميان شاميان انتشار داده است.
مردم! آگاه باشيد كه بدترين گفتار، دروغ است. عمرو عاص سخن مي گويد، پس دروغ مي بندد. وعده مي دهد و خلاف آن مرتكب مي شود. درخواست مي كند و اصرار مي ورزد.
اما اگر چيزي از او بخواهند، بخل مي ورزد. به پيمان خيانت مي كند و پيوند خويشاوندي را قطع مي كند. پيش از آغاز نبرد در هياهو و امر و نهي، بي مانند است تا آنجا كه دستها به سوي قبضه شمشيرها نرود. اما در آغاز نبرد و برهنه شدن شمشيرها، بزرگ ترين نيرنگ او اين است كه فرار نمايد.
آگاه باشيد! به خدا سوگند كه ياد مرگ مرا از شوخي و كارهاي بيهوده بازمي دارد، ولي عمروعاص را فراموشي آخرت، از سخن حق بازداشته است. با معاويه بيعت نكرد مگر بدان شرط كه به او پاداش دهد و در برابر ترك دين خويش، رشوه اي تسليم او كند. (نهج البلاغه، خ 48)
حضرت علي(ع) در حكمت 054 نهج البلاغه ضرر شوخي هاي ناروا را تذكر مي دهد و مي فرمايد: «هيچ كس شوخي بيجا نكرد مگر آنكه مقداري از عقل خويش را از دست داد.»
روزي ابوبكر و عمر، دو طرف حضرت علي(ع) راه مي رفتند، چون قد آن دو نفر كمي بلندتر از آن حضرت بود، عمر جملاتي را به شوخي و طنز مطرح كرد و خطاب به حضرت گفت: انت في بيننا كنون «لنا».
علي! تو در ميان ما، مثل حرف «نون» در «لنا» هستي.
حضرت بلافاصله پاسخ داد كه: ان لم اكن انا انتم «لا». يعني اگر من نباشم، شما چيزي نيستيد چون «لا» يعني «هيچ».
روزي يكي از دوستان امام علي(ع) حلوايي تهيه كرد و از آن حضرت خواست تا تناول فرمايد. امام فرمود: مناسبت آن چيست؟
جواب داد: امروز نوروز است. (روز عيد است). حضرت از آن حلوا ميل فرمود، خنديد و چنين شوخي كرد كه: اگر مي تواني همه روز را نوروز قرار ده. (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 11، ص 472)
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14