(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 14 شهریور 1391 - شماره 20298

در اين كشور چه خبر است؟
بحران جدي بزرگ ترين مدعي پدرخواندگي جهان                                              نسخه  PDF
جولان فشنگ هاي مشقي (خشت اول)
ويتامينه
بوي بارون
بازتاب
اين...نت


در اين كشور چه خبر است؟

بحران جدي بزرگ ترين مدعي پدرخواندگي جهان

دانشجويان را قشر روشنفكر و آينده ساز يك ملت و جامعه مي دانند، اگر اين قشر دچار بحران يا نا اميدي و يا حتي بدبيني شود، يك نظام و يا يك ملت، با بحران مواجه مي شوند. كشور عزيز ما هم در استفاده از قدرت بي نظير نسل جوان و البته دانشجويان، نقص هاي فراواني دارد و مشكلات زيادي هم سر راه استعداديابي و هدايت و استفاده درست از اين استعدادها وجود دارد و گزارش امروز نفي كننده اين نقص ها نيست اما يك خاموش باش است براي آنها كه در فكر ساختن كشور ما با كنترل از راه دور هستند، بهتر است سري به خيابان ها و دانشگاه ها و پارك هاي شهرهاي امريكا بزنند و ميانگين سني و البته جنسي بزهكاري در اين فضاها را با آسودگي و برچسب آزادي بيان منتشر و به سمع و نظر همه جهان برسانند، اگر مي توانند! بعد اگر فرصت شد بروند سراغ خاموش كردن آتش تروريسم، ايجاد صلح پايدار و ... محمد حسنلو
آمار چه مي گويد؟
اخيراً گزارشي از سوي انجمن روانشناسي آمريكا منتشر شده است كه به صراحت اعلام
مي كند تعداد دانشجويان آمريكايي استفاده كننده از داروهاي روان گردان و مواد مخدر در سالهاي اخير در جريان بحران اقتصادي افزايش پيدا كرده است. در اين گزارش آورده شده است كه نسبت كساني كه در سالهاي بحران اقتصادي از اين مواد مخرب استفاده
مي كنند 10 درصد نسبت به يك دهه گذشته افزايش داشته است!
به گفته كاترين نوردال، يكي از اعضاي انجمن روانشناسي امريكا، از جمله دلايل عمده افزايش بيماري هاي رواني، بحران اقتصادي است كه چالش هاي موجود در محيط هاي دانشگاهي به اين مسئله دامن مي زند. بانك فدرال رزرو نيويورك نيز اخيراً در گزارشي كه در مجله تايم آمريكا منتشر شد به وضعيت اسفناك مالي دانشجويان آمريكايي اشاره كرد كه خود اين گزارش يكي از دلايل توجيه شركت دانشجويان اين شهر در جنبش معروف موسوم به اشغال وال استريت محسوب مي شود. با توجه به آمار و اطلاعاتي كه اين بانك اعلام كرده از هر چهار دانشجوي آمريكايي كه از اين بانك براي تحصيلات خود وام گرفته يك نفر نتوانسته بدهي هاي خود را سر موعد مقرر پس دهد كه به گفته اين بانك ابعاد اين بدهي ها بيش از تخمين مقامات آمريكاست چرا كه آنهايي كه از دانشگاه فارغ التحصيل مي شوند در اين آمارها قرار نمي گيرند ولي هنوز به بانكها و مراكز اعتباري بدهي دارند. بر اساس آمارهاي اعلام شده توسط اين بانك حدود 27درصد دانشجوهايي كه در آمريكا تحصيل مي كنند وام هاي عقب افتاده دارند كه رقمي معادل 870 ميليارد دلار را شامل مي شود كه از اين رقم 580 ميليارد دلار سهم دانشجوهاي بومي و بقيه سهم دانشجوهاي خارجي مهاجر در اين كشور است. ولي شايد نقطه بدتر گزارش بانك نيويوركي اين باشد كه تقريباً نيمي از اين تعداد دانشجو نمي خواهند يا نمي توانند وام هاي خود را پس دهند و با مشكلات و پيگردهاي قانوني مواجه مي شوند. كارشناسان اقتصادي آمارهاي اخير بانك فدرال نيويورك با تصوير واضح و دقيقي از وضعيت دانشجويان در كشور آمريكا ارزيابي مي كنند و اعتقاد دارند بانك هاي ديگر فدرال و محلي در سراسر آمريكا نيز وضعيت مشابهي دارند.
بمب ساعتي و قربانيان اصلي
بعضي از اين كارشناسان با انتشار مقاله اي در روزنامه واشنگتن پست وضعيت تحصيلات عالي و دانشجويان آمريكايي را به يك بمب ساعتي تشبيه كردند كه قربانيان اصلي آن قشر جوان و محصلان مدارس هستند. آنها مي گويند هر روز تعداد كساني كه فارغ التحصيل مي شوند و امكان شغلي مناسبي براي خود پيدا نمي كنند در اين كشور بيشتر از گذشته مي شود. «بدترين چيزي كه به فرزندان ما مربوط مي شود اين است كه هزينه هاي تحصيل خيلي گران شده است در حدي كه تنها ثروتمندترين ثروتمندان
مي توانند آن را پرداخت كنند. دانشجويان بايد وامهاي سنگيني براي تحصيل خود بگيرند، البته اگر آنها اين آمادگي را داشته باشند كه باري از بدهي را به دوش بكشند، اما بدهي، افراد را بزدل و ترسو كرده و دست و بال بدهكار را مي بندد. ما از ميليون ها جوان آمريكايي صحبت مي كنيم . ما به
نقطه اي رسيده ايم كه ديدگاه مشتركي كه در كشورمان وجود داشت مبني بر اينكه بچه ها زندگي بهتري از والدينشان خواهند داشت، ديگر صحيح نمي دانيم. فرزندان ما ديگر به اين مسئله اعتقاد ندارند .»
پايان رفاه خانوادگي
آمريكا زماني كشوري بود كه در آن يك نفر بدون داشتن تحصيلات مي توانست در يك كارخانه شغلي داشته باشد و يك زندگي مناسب را اداره كند و نيازي نبود كه همسرش هم كار كند. اما اين دوره ديگر به سر آمده است .
مرور آمارهاي اقتصادي چند سال اخير به خوبي نشان دهنده وضعيت اقتصادي دانشجويان و دليل حضور آنها به عنوان جمعيت 99درصدي اشغال
وال استريت است...اين چند گزينه مهم زندگي روز امريكايي را با هم مرور كنيم:
ـ در زمينه دانش رياضي و علمي، دانش آموزان آمريكايي هيچ جايگاهي در ميان كشورهاي توسعه يافته ندارند.
ـ درآمد متوسط آمريكايي ها از 51 هزار و 726 دلار به 50 هزار و 221 دلار كاهش يافته است.
ـ بر اساس گزارش «سازمان همكاري هاي اقتصادي و توسعه»، آمريكا سومين نرخ ضعيف فقر را در ميان كشورهاي توسعه يافته در اختيار دارد.
ـ مخارج دولت آمريكا نسبت به توليد ناخالص داخلي اين كشور اكنون به رقم بي سابقه 36 درصد رسيده است.
ـ اداره بودجه كنگره پيش بيني كرده است كه بدهي عمومي دولت آمريكا در سال 2080 حدود 716درصد توليد ناخالص داخلي اين كشور خواهد بود.
ـ 10 سال قبل آمريكايي ها رتبه اول بيشترين ثروت سرانه افراد جهان را در اختيار داشتند، اما اكنون به رده هفتم تنزل پيدا كرده اند.
ـ آمريكا روزگاري بيشترين نسبت فارغ التحصيلان دانشگاهي جهان را در اختيار داشت كه اكنون در رده دوازدهم از اين منظر قرار دارد.
ـ در حالي كه آمريكايي ها سال 2008 در شاخص كاميابي در جهان رتبه 5 را در اختيار داشت، اما يك سال بعد يعني سال 2009 به رتبه نهم جهان تنزل پيدا كرد.
ـ آمريكا سال 2001 در استفاده سرانه از اينترنت پرسرعت در جهان رتبه چهارم را در اختيار داشت، اما امروز موقعيت اين كشور در شاخص فوق به رتبه 15 كاهش پيدا كرده است.
ـ طبق پيش بيني ها سال 2050 اقتصاد كشور هند، آمريكا را پشت سر خواهد گذاشت.
ـ اقتصاددانان پيش بيني
مي كنند اقتصاد كشور چين سال 2040، 3 برابر اقتصاد آمريكا خواهد بود.
ـ بر اساس بررسي هاي موسسه تامسون رويترز، چين تا يك سال ديگر رتبه نخست جهان در ثبت اختراعات و مالكيت معنوي را به خود اختصاص خواهد داد.
ـ از سال 2001 تاكنون 42 هزار و 400 واحد توليدي در آمريكا تعطيل شده اند. تقريبا 75 درصد اين كارخانه ها در زمان تعطيلي 500 نيروي كار شاغل داشتند.
ـ از سال 2000 تاكنون آمريكا 32درصد از اشتغال خود را در بخش توليد از دست داده است.
ـ سال 1959، 28 درصد اقتصاد آمريكا در اختيار بخش توليد بود، اما سال 2008 اين نسبت به
5 /11درصد رسيد.
ـ در سال 1980، آمريكا فقط 37درصد نفت مورد نياز خود را وارد مي كرد، اما وابستگي امروز اين كشور به نفت وارداتي به 60درصد رسيده است.
ـ كسري تجاري آمريكا ماهانه 40 تا 50 ميليارد دلار افزايش پيدا مي كند.
ـ امروز آمريكا به ازاي هر 9 / 3 دلاري كه براي واردات كالاهاي چيني هزينه مي كند فقط يك دلار بابت صادرات كالابه اين كشور درآمد كسب مي كند. بر اساس جديدترين بررسي هاي «موسسه سياست هاي اقتصادي»، اگر كسري موازنه تجاري آمريكا و چين با نرخ كنوني ادامه پيدا كند، آمريكا در سال جاري نيم ميليون شغل خود را از دست خواهد داد.
با فقر اخلاقي چه مي كنند؟
بر اساس بررسي هاي صورت گرفته توسط موسسه تحقيقاتي پرينستون، رفتارهاي غير اخلاقي، مصرف مواد مخدر و نوشيدني هاي الكلي، خشونت و تمام مسائلي كه ارتباطي با محيط دانشگاه ندارد را مي توان در دانشگاههاي اين روزهاي آمريكا پيدا كرد. به نظر مي رسد آزادي جنسي بيش از حد در دانشگاه هاي آمريكا كه زماني به عنوان آزادي مدني و حق شهروندي محسوب مي شد امروزه تحصيل و تدريس و متعاقب آن خروجي دانشگاه هاي آمريكا را زير سوال برده است و گويي جور بسياري از خروجي هاي مورد نياز آمريكا را دانشجويان مهاجر به اين كشور مي كشند كه در اين ميان برخي ايراني ها در صدر اين ليست ها قرار دارند.
بر اساس آمار ها در ايالت متحده، زنان يك دانشكده با جمعيت 10هزار دانشجوي زن، بيش از 350 مورد تجاوز به عنف را در سال تجربه كرده اند تعداد زيادي از زنان، قرباني شدن جنسي خود را به دلايل متعدد به عنوان يك جرم تلقي نمي كنند!
گزارش چهارم ماه مي سال جاري روزنامه لس آنجلس تايمز از آمارهاي وحشتناك دپارتمان قضائي آمريكا مي گويد كه به دنبال شكايات مكرر در رابطه با آمار بالاي تجاوزات جنسي در دانشگاه هاي آمريكا اعلام شده است. دپارتمان قضائي آمريكا اعلام كرد: حداقل 80 درصد از زنان و دختران دانشجو در دانشگاههاي آمريكا مورد تجاوز يا درخواست جنسي قرار گرفته اند كه اكثر قربانيان دختران و زنان جوان بودند كه بنا به گفته خودشان از طريق ترغيب آنها به استفاده از الكل و داروهاي روان گردان مورد تجاوز قرار گرفته اند.
قاضي سابق ديوان عالي
مي گويد از ميان همه تجاوزات، ما فقط موفق به دستگيري 9 نفر در دو سال گذشته شديم كه اكثر آنها دانشجو بودند.
وي معتقد است «مشكل تجاوز جنسي در دانشگاه هاي آمريكا بسيار جدي است به طوري كه ما نيازمند انجام اقدامات جديدي براي بالا بردن امنيت دانشجويان، كاركنان ، اساتيد و مهمان ها در داخل و خارج از محوطه دانشگاه هستيم. همچنين تعداد تجاوزات جنسي در دانشگاه ها بسيار بيشتر از اين آمارها مي باشد و پيگيري قانوني در اين زمينه بسيار سخت شده است، براي اينكه دانشجويان بعد از اينكه مورد تجاوز قرار مي گيرند از شكايت كردن اكراه داشته و مساله را بروز نمي دهند.
آنها چه مي كنند؟
حال با اين وضعيت مالي و اخلاقي دانشجويان آمريكايي به جاي باز شدن مراكز مشاوره و روان درماني كه اكثر آنها در سالهاي اخير به خاطر مسائل مالي و اخراج كارمندان بسته شده اند دولت آمريكا نه تنها كاري براي دانشجويان نمي كند بلكه تاريخ نشان داده است كه اين دولت به شدت از منافع خود در مقابل جمعيتي كه آنها را خطرناك خطاب مي كند دفاع مي كند. شايد در اكثر جوامع دانشگاههاي آمريكا بازترين و دموكرات ترين محيط براي آزادي بيان شناخته شده است ولي بر اساس نوشته ها و مدارك جمع آوري شده توسط نويسنده آمريكايي اين مسئله كاملاً جنبه عكس دارد. وي بر اساس مداركي كه در كتابش ارائه كرده از حوادث سال 1964 دانشگاه كاليفرنيا مي نويسد كه منجر به تشكيل مخوف ترين ارگان غيررسمي دولت عليه
جنبش هاي آزاد دانشجويي در آمريكا شد. در اين سال دانشجويان دانشگاه كاليفرنيا براي اينكه با قوانين جديد دولت كه شركت در فعاليت هاي سياسي براي دانشجويان را ممنوع مي كرد، مبارزه كنند جنبشي تشكيل دادند تا از حقوق خود را براي آزادي بيان و عقيده دفاع كرده باشند ولي همان طور كه مدارك اين نويسنده نشان
مي دهد عكس العمل دولت در برابر اين حركت ماموريت يكي از ماموران اف بي آي ( FBI ) پليس فدرال آمريكا است. به نوشته كتاب جديد «ست روزنفلد» روزنامه نگار آمريكايي دانشجويان اين دانشگاه تنها هدفشان انتقاد از قوانين ضد آزادي بيان و عقيده بود ولي بعد از اين ماجراها پليس فدرال وارد عمل مي شود و به شخصي به نام جي.ادگار هوفر ماموريت تشكيل تيمي از ماموران ويژه اين پليس را ماموريت مي دهد كه براي دانشجويان جنبش مذكور مدرك تراشي كنند. يكي از اولين كارهاي هوفر ارتباط دادن اين دانشجويان با گروههاي كمونيستي و انتشار گزارش هاي دروغي در
روزنامه ها و افكار عمومي بود.
هوفر در ابتدا گروهي از زبده ترين ماموران خود را براي جستجوي ريشه اين شورش ها تشكيل داد. ماموران اف بي آي روي اين موضوع كار كردند و به اين نتيجه رسيدند كه دانشجويان هيچ رابطه اي با گروههاي مافيايي و خرابكار ضد دولتي ندارند و طبق مداركي كه در كتاب نيز ارائه شده است هوفر نه تنها تحقيقات خود را پس از شنيدن گزارش ماموران خود قطع نكرد بلكه جاسوساني در دانشگاهها به كار گمارد تا صداي مخالفان را در نطفه خفه كند.
روزنفلد برنده جايزه جرج پولك به عنوان يك روزنامه نگار آزاد سالها در روزنامه سان فرانسيسكو چرونيكل كار كرده است كه حاصل 25 سال كار روزنامه نگاري جمع آوري مداركي براي نوشتن كتابي درباره كارهاي پليس فدرال در دانشگاه هاي آمريكا است. روزنفلد در اين كتاب با عنوان «شورش ها: جنگ اف.بي.آي عليه دانشجويان راديكال» از روي كار آمدن رونالد ريگان و جزئيات كمك و تقويت اين گروههاي جاسوس در دانشگاههاي آمريكا مي نويسد. وي مي نويسد در زماني كه ريگان به عنوان رئيس جمهور جديد آمريكا وارد كاخ سفيد شد گروههاي مامور نظارت بر دانشگاه ها بيشتر شد و در حقيقت روفر در استحكام تيم جاسوسي خود از دانشجويان بيشتر قدرت گرفت.
روزنفلد در كتابش مي نويسد بيش از 300هزار صفحه سند كشف شده در طول 30 سال از منابع مختلف اطلاعاتي عليه پليس فدرال آمريكا و برنامه هاي جاسوسي اش از دانشجويان وجود دارد كه ثابت مي كند پليس با همكاري كاخ سفيد سالها در بين دانشجويان آمريكايي جاسوسي مي كرده است. اين اسناد نشان مي دهد كه در طول سالهاي جنگ سرد پليس فدرال سعي كرد به طور مخفيانه حوادث و تاريخ قبل از اين سالها را تغيير دهد و به نحوي افكار عمومي را دستكاري كند. در اين كتاب به اين موضوع نيز اشاره شده است كه چگونه پليس فدرال و مقامات آن روي سياست هاي ريگان چه در زمان فرمانداري كاليفرنيا و چه دوران كاخ سفيد تاثير گذار بوده اند.
آينه اي براي عبرت
اين روزهاي ايالات متحده آمريكا كه بحران در خيابان هاي منتهي به پارك هاي تفريحي مردم نيز به صورت بالقوه در دست جوان مست و معتاد داراي يك اسلحه پر كه پرسه زنان در امتداد خيابان قدم مي زند، جلوه گري مي كند؛ تداوم سياست هاي غلط و سياست بازي هاي حساب نشده است. اگرچه به تمام اين آمار به شكل برخي مديران داخلي در كشور مي توان ايراد گرفت اما ايراد گرفتن به اعداد و ارقام دردي از زندگي مردم دوا نمي كند، تداوم سياست اشتباه و نداشتن استراتژي و نقشه راه، همين است!

 


جولان فشنگ هاي مشقي (خشت اول)

مي گويند «واژه ها»، « تپانچه هاي پر» هستند؛ اگر سخن بگوييم، شليك كرده ايم. مي توان خاموش ماند، اما اگر شليك كردن را برگزينيم، بايد اين كار را مردانه انجام دهيم، يعني به هدف شليك كنيم، نه چون كودكان
بي هدف و براي لذت بردن از صداي آن ... و نه اينكه ژست شليك بگيريم و حتي دقايقي براي قلق گيري و هدف گيري، وقت صرف كنيم اما بعد از شليك متوجه خالي بودن تپانچه و يا گلوله مشقي آن باشيم!
رسانه در مفهوم عام و خاص، بدون مخاطب معنايي ندارد و اصلا اين پنجره اطلاع رساني براي ارائه اطلاعات در انواع مختلف به مخاطب به روي بشر و البته حكومت هاي دموكرات باز شده است. و طبيعتا رسانه بدون مخاطب، بهتر است نام خود را عوض كند چرا كه رسانه نيست، همان اسلحه خالي و يا ملعبه بازي كودكان است!
شمارگان كم و تاثيرگذاري كمتر و خاموشي مطلق و امواج آرامي كه هرگز به موج آفريني و حركت و اصلاح منجر نمي شود تنها به جاده «بي توجهي مردم» منحصر نيست،«رسانه» ديگر «رسانه» نيست و مخاطب : بخوانيد مردم : خود را در آيينه اين برگ هاي كاغذي و سطرهاي سربي نمي بينند و به همين جهت هم اعتنايي به صفحات متنوع و متفاوت رسانه هاي نمي اندازند و خيلي لطف كنند چند ثانيه براي صفحه يك همه رسانه هاي مكتوب و مدعي مردم محوري، ايستاده پاي دكه روزنامه فروشي، وقت صرف مي كند و خلاص!
جامعه شايد به معناي مادر ساير حوزه ها باشد همان طور كه دو و ميداني مادر ورزش هاست براي همين اگر
رسانه اي توانست به طراز اجتماعي بودن خود : با همه شئون و فنون : برسد، بدون ترديد ايستگاه هاي سياست و اقتصاد و فرهنگ و ورزش را هم شامل مي شود. مشكل از جايي آغاز مي شود كه سايه سياست بر سر رسانه ها
مي افتد و وضعيت اقتصادي، سكان هدايت كشتي يك رسانه را در دست مي گيرد.
مطبوعات : شاخه اي سنتي اما كاربردي از رسانه : بي جهت ركن چهارم دموكراسي نام نگرفته اند چرا كه حيات و ممات يك نظام دموكراتيك در دست مردم است و مطبوعاتي كه اين عنصر را از روند توليد و توزيع خود حذف كنند، محكوم به شكست اند. البته بايد مراقب افراط و تفريط رسانه اي هم بود و به نام اجتماعي بودن، «مردم» راهبر يك رسانه نشوند كه در اين صورت بدون ترديد همه صفحات يك مطبوعه بايد به اخبار «حوادث» اختصاص يابد تا آن رسانه پرمخاطب لقب بگيرد.
همان طور كه دوري از مردم و نيازها و مطالبات آنها، يك رسانه را به ورطه فراموشي مي كشاند، افتادن در دام «آنچه شما خواسته ايد» نيز همين بلا را بر سر رسانه مي آورد با اين تفاوات كه دير يا زود بايد منتظر توقيف آن رسانه بود! «سكس و خشونت» از عناصر اصلي ايجاد جذابيت در رسانه هاست اما ميزان اين ادويه در مقايسه با محتواي اصلي يك رسانه اجتماعي، به مثابه داستان دكمه و كت نيست! همان طور كه نبايد همه صفحات روزنامه يا مطبوعه خويش را به حزب مورد علاقه و يا موسسه تامين كننده هزينه هاي جانبي اختصاص داد و تنها ستوني براي خوانندگان قرار داد.
نمي شود در بحبوحه تحولات اقتصادي در يك كشور و مطالبات اجتماعي مردم، تيتر صفحه يك را به گردشگري در شهرهاي توريستي اختصاص داد؛ اين همان گمشده رسانه هاي امروزي است.
جامعه در بطن و متن خود همه ستون هاي مربوط به حوزه هاي مختلف خبري و اطلاع رساني را در بر مي گيرد و براي همين سبك هاي نوين روزنامه نگاري معطوف به «اجتماعي نويسي» شده است چرا كه «مخاطب محوري عاقلانه» سخت ترين و تخصصي ترين خبرهاي سياسي و اقتصادي را مي تواند به شيرين ترين و فراگيرترين شيوه، بيان كند؛ آن طور كه نه از بي مخاطبي شعار «خاص بودن» سر بدهيم و نه از سرودست شكستن براي رسانه مان بوي «زردنگاري» بلند باشد.
رسانه اي كه به جامعه آن طور كه حيات دارد، نگاه نكند، رسانه نيست و رسانه اي كه اجتماعيات را چرخ پنجم درشكه بداند و سياست و اقتصاد و ورزش و فرهنگ را از آن جامعه و نگاه جامعه شناختي بررسي نكند و آنها را مقولاتي جدا از «مردم» به عنوان اصلي ترين عنصر يك جامعه، تلقي كند، محكوم به شكست است و شكست هم در يك رسانه يعني بي تفاوتي مخاطب، عدم تاثيرگذاري و همچنين علي السويه بودن حيات و ممات آن. حالا كلاه خود را قاضي كنيد، چند درصد رسانه هاي امروز كشور، با تفنگ خالي و يا تير مشقي، روزانه سروصدا راه
مي اندازند؟!
بايد مراقب بود، راه را گم نكنيم، راه ما همراهي با مردمي است كه اساس يك نظام را تشكيل داده اند، رسانه تاثيرگذار، حواسش به سرمايه اصلي خود است، سرمايه اصلي هم در نظام عزيز ما، مردم هستند و در اين صفحه «جوانان». مطمئن باشيد با هيچ طرح و ترفندي نمي شود و نمي توان ما را براي بيان مطالبات و دغدغه هاي
سرمايه هاي خود، به عقب راند.
محسن حدادي
 


ويتامينه

بروبچه هاي موسسه شهرستان ادب يك عده جوان فعال و عاشق ادبيات هستند كه دست بر توليد برده اند، آن هم در زمانه اي كه همه به انبار خزيده اند. چندين كار خوب از
بچه هاي گمنام تاكنون روانه بازار نشر كرده اند و برخي نويسندگان شناخته شده تر را نيز پاي كار آورده اند. رمان «زنداني كوچك» نوشته سيد حسن حسين ارسنجاني، از سوي همين موسسه و توسط انتشارات سلمان پاك منتشر شده است. داستان اين رمان در زمان قبل از انقلاب اسلامي، در روستاي ارجينان اتفاق مي افتد.
در فصل اول اين كتاب با عنوان «نوشته اسرار آميز»
مي خوانيم:
آفتاب پهن نشده بود كه ميدان پر از جمعت شد. هركه از راه مي رسيد و چشمش به نوشته روي ديوار مي افتاد، كنجكاوي اش گل مي كرد؛ مي ايستاد و جريان را از اين و آن جويا
مي شد. كسي نديده بود كه جنگل بان يا كس ديگري آن را نوشته باشد.
هركس چيزي مي گفت و راجع به نوشته نظري مي داد كه هيكل درشت و بلند كدخدا از پيچ كوچه حمام پيدا شد؛ بقچه ترمه اي زير بغلش بود و صورت پهن و گوشتالويش مثل گل انار، سرخ مي زد. غلومي كه از ديدنش به وجد آمده بود، بشكني زد و جلويش دويد. تو دماغي و نفس زنان سلام كرد و با آب و تاب تمام، خبر نوشته ديوار را كف دستش گذاشت.
كدخدا كه از شنيدن خبر جا خورده بود، بقچه را به او سپرد، دستي به كت و شلوار نواش كشيد و قدم هايش را تند كرد. نوشته اي سراسر ديوار كاه گلي خانه رضاقلي را گرفته بود و زير نور آفتاب، مثل خون كبوتر، سرخ مي زد.
- «خب، حالا چي نوشته كه اين همه آدم اينجا جمع شدين؟ هان؟!»
جمعيت به يكديگر نگاه مي كردند كه چشمان عدسي مانند غلومي پر از خنده شد و گفت:«هه هه هه! فرمايشا
مي فرمايين قربان ها! ماهم مثه شما كور و بي سواديم؛ كف دستمان رو كه بو نكرديم!»
كدخدا برزخ شد و اوقات تلخ گفت: «پس اين همه آدم اينجا چه غلطي مي كنين؟»
نمكي خودش را جلو كشيد و خود شيرين گفت: «شما كه هزار ماشالا نخونده ملايين و از همه با خبر، سي تون تازگي داره؛ ماكه ديگه جاي خود داره!»كدخدا نگاه معني داري به نمكي انداخت و چشم هاي سياه و درشتش را توي جمعيت چرخاند. بلند گفت: «زينل؛ يكي بره زينل رو بياره.»
...او تنها شاگرد كلاس پنجم و تنها مرد با سواد روستاي ارجينان بود.
غلومي از جلو و زينل پشت سرش نفس زنان آمدند و كنار كدخدا ايستادند. همين كه چشم زينل به نوشته روي ديوار افتاد، بهتش زد و رنگش مثل كاه، زرد شد. سرش را پايين انداخت و توي فكر رفت. كدخدا كه براي كشف مطلب بي تابي مي كرد، دستي به سبيل جوگندمي اش كشيد، سرش را جلو برد و به آرامي گفت: «نگفتي چي نوشته عمو!»
زينل از ترس، ناخن هايش را مي جويد و با شست پا، با سوراخ گيوه اش ور مي رفت كه كدخدا از كوره در رفت؛ دست زير چانه اش برد و با خشم گفت:«لال موني گرفتي زردنبو؟! حالا ديگه سي مو طاقچه بالا ميذاري؟ بنال ببينم چي نوشته.»
رمضان و بقيه هم زبان باز كردند:
- «كدخدا راست مي گه. چرا ناز مي كني بچه؟ بگو و خودت رو خلاص كن.»
- «كارش نداشته باشين، بي زبون شايد سوادش قد نده.»
...دهانش خشك شده بود. زبان دور دهان چرخاند،
منّ و منّي كرد، سرش را جلو برد و بيخ گوش كدخدا چيزي گفت كه مثل اسپند روي آتش بالا و پايين رفت و به زمين و زمان بد و بي راه گفت.
- «مرگ بر بابا و ننه شون. مرگ بر هفتاد و هفت كس شون. مگه شهر هرته؟ مگه بچه بازيه؟ با دم شير بازي مي كنن؟ اگه جايي درز پيدا بكنه، يا زبونم لال، ژاندارمري و ساواك بو ببرن، حسابمون با كرام الكاتبينه؛ آبادي رو رو سرمون خراب مي كنن، به خاك سياه مي نشونن مون، پوست مون رو قلفتي مي كنن و توش كاه مي ريزن! مگه الكيه؟! به اعلي حضرت توهين مي كنن؟ كار هر بي پدر و مادري باشه، زير سنگم بره، پيداش مي كنم. خيال كردين؟ به جقّه همايوني قسم، مي دم چوب تو آستين شون بكنن. مي دم
شقّه شقّه شون كنن.»...
كتاب هاي اين موسسه با قيمت هاي مناسبي هم روانه بازار مي شود؛ كتاب هايي كه به گفته خودشان آثار منثور و منظوم ادبيات انقلاب محسوب مي شود.
 


بوي بارون

آرام در رثاي خودم گريه مي كنم
در مجلس عزاي خودم گريه مي كنم
زانو بغل گرفته و مانند كودكان
لج مي كنم براي خودم، گريه مي كنم
چونان مسافري كه كسي نيست خويش او
چون چشمه پشت پاي خودم گريه مي كنم
پيش چراغ هاي جهان سرخ مي شوم
از شرم چشم هاي خودم گريه مي كنم
بسيار ساده ام من آواره، مدتي است
با ياد روستاي خودم گريه مي كنم
اي دل عجيب خسته ام از درد مردمان
امشب فقط به جاي خودم گريه مي كنم
علي محمد مودب
 


بازتاب

انتشار گزارش هفته گذشته درباره وزارت محترم ورزش و جوانان با استقبال مخاطبان همراه شد به طوري كه برخي خوانندگان را به وجد آورد بويژه كه گزارش در صفحه اول روزنامه هم جاي خوبي پيدا كرد و مخاطبان غيرتخصصي صفحه هم آن را ديدند، نكته اما سكوت محض مسئولان وزارت جوانان بود كه خيلي راحت به پخش تيزرهاي تبليغاتي خود ادامه داده اند و توقع دارند جوانان را با تيزر راهنمايي كنند. محمدرضا از خوانندگان صفحه براي ما نوشت: اين آقايان واقعا حواسشان نيست دارند با پول بيت المال و به اسم جوانان چه مي كنند؟ يك شاهكار جديد هم ساخته و پخش كرده اند اين كه يك شعار خيلي يخ درباره پيروزي مردم در المپيك لندن را از زبان مدال آوران لندن به خورد مردم بدهند! اصلا كار اين مسئولان براي جوانان جز ساخت تيزر چيست؟
نسل سوم واقعا منتظر پاسخگويي اين مسئولان هست اگر زحمت بكشند و تكاني به خودشان بدهند و ما را از عوامل استكبار ندانند و به شكل روزنامه دولت دائم خودشان از خودشان تعريف نكنند! راستي از اوقات فراغت و برنامه هاي اين وزارتخانه براي جوانان خبري داريد؟!
 


اين...نت

ز بس نشستم و با شب حديث غم گفتم
ز غصه رنگ من و رنگ شب پريد...بيا!
¤
روزهاي باراني را خيلي دوست دارم...چون معلوم نمي شود
منتظر تاكسي هستي يا آواره خيابون، دلت از سرما مي لرزه يا جايي گيره... داري از غم كسي اشك مي ريزي يا صورتت باروني شده!
¤
دستمال خيس آرزوهايم را فشردم همين چهار قطره چكيد:
زنده باد رفيق با معرفت...
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14