(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 14 شهریور 1391 - شماره 20298

عزت نفس و آزادگي
اهميت حفظ دين
اسلام و فقر
نشانه هاي هجرت حقيقي سالك
تحليل قرآن از فرزند سالم و صالح
اهميت دعا براي فرزندان


عزت نفس و آزادگي

قال الامام علي(ع): واكرم نفسك عن كل دنيه و ان ساقتك الي الرغائب، فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا، ولاتكن عبد غيرك و قدجعلك الله حرا.
امام علي(ع) فرمود: اي فرزندم! نفس خود را ازهر پستي بازدار، هر چند تو را به اهدافت رساند. زيرا تو نمي تواني به اندازه عزت و آبرويي كه از دست مي دهي بهايي به دست آوري. پس بنده برده ديگري مباش كه خدا تو را آزاد آفريد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- نهج البلاغه، نامه 31
 


اهميت حفظ دين

نقل شده است وقتي كه حضرت يعقوب و يوسف با هم ملاقات كردند با هم معانقه نمودند و هر دو گريستند، آنگاه حضرت يوسف گفت: اي پدر بر من آنقدر گريستي كه چشمت رفت و نابينا گرديدي، مگر نمي داني خدا روز قيامت ما را با هم جمع مي كند و در آنجا همديگر را ملاقات خواهيم كرد؟!
يعقوب(ع) فرمود: بلي اي پسرم اين را مي دانستم ولي از آن مي ترسيدم كه مبادا دينت سلب شود و روي همين اصل بين من و تو جدايي در قيامت حاصل گردد!! ... همچنين وقتي كه يعقوب(ع) در حال وفات قرار گرفت فرزندان خود را جمع كرد و فرمود: بعد از من چه را خواهيد پرستيد؟ گفتند: خدايت و خداي پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را، پس فرمود: اي فرزندانم به راستي كه خدا دين شما را برگزيده است. بكوشيد كه فقط در دين اسلام بميريد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- قصص الانبياء ثعلبي، ص123
 


اسلام و فقر

پرسش:
در آموزه هاي اسلامي آيا پديده فقر مورد مدح و ستايش قرار گرفته يا اينكه مذمت شده و هركس در حد مقدورات خود موظف است براي برون رفت از آن مبارزه و تلاش كند؟ لطفاً به نحو اجمال توضيح دهيد.
پاسخ:
از ديدگاه اسلام فقر به عنوان يك پديده ممدوح به حساب نيامده و به تعبيري قرين كفر معرفي شده است. اما در عين حال برخي ممكن است از بعضي روايات برداشت مثبتي كرده و فكر كنند كه اسلام نه تنها پديده فقر را مذمت نكرده بلكه آن را ستايش و در رديف امور ممدوح و ايجابي قرار داده است. به عنوان نمونه دعاي پيامبر گرامي اسلام(ص) است كه فرمود: «اللهم احشرني في زمره المساكين يوم القيمه» خداوندا روز قيامت مرا با مستمندان محشور فرما. (ميزان الحكمه، ج3، ص2442) يا سفارش آن حضرت به گرامي داشتن فقرا كه فرمود، «من اكرم فقيراً مسلماً لقي الله يوم القيمه و هو عنه راض» هر كس فقير مسلماني را گرامي دارد روز قيامت خداوند را ملاقات كند در حالي كه از وي راضي است. (همان، ص 2446)
آنان با استناد به اين روايات، شتابزده قضاوت كرده و اديان آسماني را متهم به اعراض از دنيا و ترغيب افراد به فقر مي كنند. در حالي كه از نظر صاحبان علم و ژرف انديشان تلخ ترين پديده ها در كام انبياء و در مذاق شرايع آسماني، فقر است، تا جايي كه پيامبر اكرم(ص) در موارد زيادي فقر و تنگدستي را همسان كفر دانسته و از آن دو به خدا پناهنده مي شوند. «اللهم اني اعوذبك من الكفر و الفقر، فقال رجل: ايعدلان؟ قال نعم. (همان، ص 2438) و در روايتي حضرت علت آن را چنين بيان مي كنند: «لولا رحمه ربي علي فقراء امتي، كادالفقر ان يكون كفراً» اگر رحمت و شفقت پروردگار شامل فقراي امتم نبود چيزي نمانده بود كه فقر (موجب) كفر شود. (همان) همچنين آن حضرت در دعاي ديگري فرمودند: «اللهم بارك لنا في الخبز ولاتفرق بيننا و بينه، فلولا الخبز ماصلينا ولاصمنا و لاادينا فرائض ربنا» خداوندا! نان را براي ما با بركت قرار ده، و ميان ما و نان جدايي مينداز كه اگر نان نباشد نه مي توانيم نماز گزاريم نه روزه بداريم و نه ديگر واجبات الهي را انجام دهيم. اصولا چگونه فقر مي تواند محبوب پيامبران و دين اسلام باشد در حالي كه به بيان قران، فقر و فحشا وعده شيطان، و فضل و مغفرت وعده خداوند است.
«الشيطان يعدكم الفقر و يامركم بالفحشاء والله يعدكم مغفره و فضلا والله واسع عليهم» (بقره- 862)
بنابراين چگونه فقر مي تواند مورد تأييد اسلام باشد در حالي كه پيامبر اسلام(ص) از قول حضرت ابراهيم خليل چنين نقل مي كند «يا رب الفقر اشد من نار نمرود» پروردگارا! فقر از آتش نمرود سخت تر است. (همان، ص 2443) همچنين پيامبر اعظم(ص) مي فرمودند: «الفقر اشد من القتل» فقر سخت تر از مرگ است. (همان، ص 2441) مطالعه تاريخ زندگي پيامبران، امامان و اولياي گرامي خدا نيز نشان مي دهد كه آنان اگرچه جهت تسكين آلام و كاهش پريشاني درماندگان و تهي دستان با آنان بناي رفاقت مي گذاشتند و زندگي شخصي خود را در سطح فقيرانه قرار مي دادند، اما در صدد بودند با فكر و تدبير، فقر را محو و زندگي شرافتمندانه اي را براي همه انسان ها تدارك ببينند. بنابراين اگر ظاهر رواياتي غير از مطالب مذكور است، بايد باتوجه به اين محكمات قراني و روايي تفسير و معنا شود. آري آن فقري كه پيامبر گرامي اسلام به آن افتخار كرده و مي فرمايد: «الفقر فخري» فقر امكاني است كه تمامي مخلوقات و موجودات ما سوي الله به لحاظ امكاني فقير هستند و در مرتبه ممكن الوجودي قرار دارند و هستي و ذات آنها وابسته به واجب الوجود است كه پشتوانه و تكيه گاه آنها است «يا ايهاالناس انتم الفقراء الي الله و الله هوالغني الحميد» اي مردم شما در برابر خداي (واجب الوجود) نيازمند و فقير هستيد و تنها خداي متعال بي نياز و غني و شايسته هرگونه حمد و ستايش است. (فاطر- 51)
 


نشانه هاي هجرت حقيقي سالك

(بدان اي سالك الي الله!) همه كساني كه مدعي دين داري هستند، خودشان را «مهاجر الي الله» (سالك الي الله) مي دانند و مي گويند ما متدين هستيم. اما دين داري آثاري دارد. هجرت داراي نشانه و آثاري است كه انسان مي تواند با اين آثار خودش را شناسايي كند كه آيا واقعاً متدين و مهاجر و مسافر الي الله هست يا خير. با اين نشانه ها مي تواند خودش را بشناسد كه آيا جزء «و من يخرج من بيته مهاجراً الي الله» هست يا خير.
اولين و ساده ترين نشانه هجرت و دين داري حقيقي اين است كه انسان ببيند آيا مي تواند براي خدا از امور مادي دنيوي صرف نظر كند يا نه. اين آسان ترين نشانه است!
دومين نشانه هجرت و دين داري حقيقي، از خود گذشتن است. پس اول مال، دوم جان! در آيه شريفه72 سوره انفال: «ان الذين امنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله» اول «اموال» را مطرح مي كند كه چشم پوشي از آن آسان تر است و بعد «انفس» را مطرح مي كند. چنان چه بخواهيم ببينيم كه آيا دين داريم يا نداريم اول بايد از مالمان در راه خدا بگذريم، اگر ديديم كه مي توانيم از مال بگذريم و اموال را فداي دين كنيم، حالا مي رويم سراغ جانمان. اينجا بايد ببينيم آيا مي توانيم از جانمان بگذريم يا خير؟! ... هر كس كه ادعاي دين داري مي كند، مي تواند خودش را اين گونه محك بزند و مورد آزماش قرار دهد1.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سلوك عاشورايي، آيه الله شيخ مجتبي تهراني، منزل سوم، ص129
 


تحليل قرآن از فرزند سالم و صالح

كريم صداقتي
فرزند سالم و صالح يكي از نعمت هاي الهي به بندگان است كه بدين ترتيب نعمت و فضل الهي بر بندگان تمام مي شود و آرامش و آسايشي خاص فزون تر از آرامش ابتدايي وجود همسران، در كنار هم پديد مي آيد. با اين همه بسياري از مردم قدر اين نعمت و فضل بزرگ الهي را نمي دانند و همان گونه كه در زندگي شخصي نسبت به نعمت هاي الهي راه ناسپاسي را در پيش مي گيرند، همچنين نسبت به فضل فرزند اين گونه عمل مي كنند و كفران نعمت مي كنند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا آموزه هاي قرآني را درباره اهميت فرزند، حقوق طرفين، راه هاي محبت و نيز سپاسگزاري از اين نعمت را بيان كند.
آرزوي فرزند، آرزوي هر انسان
هر موجودي، خواسته و ناخواسته بر آن است تا نوع خود را حفظ كند. اين بقاي نوع، هر چند كه در بسياري از موجودات به عنوان يك قانون و سنت الهي صورت مي گيرد و به شكل غريزي در نهاد همگان قرار داده شده اما در نوع انساني، به سبب وجود اراده و اختيار، معنا و مفهوم ديگري مي يابد. همه موجودات بطور طبيعي و غريزي به فرزندداري گرايش داشته و اقدام به آن مي كنند.
در نهاد همه موجودات علاقه به فرزند به هر شكل آن قرار داده شده است. در انسان نيز اين علاقه و محبت وجود دارد (آل عمران، آيه 14 و توبه، آيه 24) و توليد نسل يكي از دغدغه ها و علاقه مندي هاي انساني است تا اين گونه بقاي نسلي تضمين گردد. از گزارش خداوند در آيه 189 سوره اعراف درباره آدم و حوا (عليهما السلام) اين معنا به دست مي آيد كه ايشان آرزوي داشتن فرزندي صالح را داشتند؛ زيرا مراد از نفس واحده همان حضرت آدم(ع) و منظور از زوجها همان همسرش حضرت حوا(ع) است (جامع البيان، طبري، ج 6، جزء 9، ص 190) آن دو بزرگوار هنگامي كه دريافتند كه حوا آبستن است، از خداوند خواستند تا فرزندي صالح و سالم به ايشان ارزاني كند. به اين معنا كه از نظر اعضا كامل و بدون بيماري و نقص باشد و از نظر روحي و اعتقادي نيز در مسير كمال گام بردارد. (اعراف، آيه 189 و 190 و نيز الميزان، ج 8، ص 375)
از اين آيات همچنين به دست مي آيد كه هر انساني اين گونه است و آرزوي داشتن فرزندي سالم و صالح را دارد و از خداوند مي خواهد كه فرزندي سالم و صالح به ايشان عنايت كند تا اين گونه سپاسگزار نعمت هاي الهي باشند؛ ولي با اين همه، بسياري از همسران پس از برخورداري از فرزندي اينچنين، راه ناشكري را در پيش مي گيرند و گمان مي كنند كه در توليد فرزند كسي غير از خداوند نقش داشته است، در حالي كه اينچنين نيست و تنها خداوند است كه اين نعمت فرزندداري و فرزند سالم را به ايشان بخشيده است. (همان)
علاقه به فرزند اختصاص به عامه مردم ندارد، بلكه حتي پيامبران اولوالعزم چون حضرت ابراهيم(ع) به فرزند علاقه مند بود و از آن جايي كه تا زمان پيري فرزندي نداشت، همواره دغدغه بي فرزندي او را مي آزرد. از اين رو با بشارت فرزندداري از سوي فرشتگان، ضمن شگفتي و تعجب، شادان مي شود و همسرش اين شادي را به صورت صوت و هيجانات صدايي ابراز مي كند. (حجر، آيات 51 تا 54؛ و هود، آيات 69 تا 72) همچنين حضرت زكريا(ع) نيز با بشارت فرزندي به نام يحيي(ع) خوشحال مي شود و با روزه سكوت، اين نعمت را شكر مي گذارد. (آل عمران، آيات 38 و 39؛ و نيز مريم، آيات 2 تا 7)
خداوند در آيه 14 سوره آل عمران، بيان مي كند كه در ذات انسان ها علاقه به فرزند قرار داده شده و همين عامل خود عامل گمراهي بشر نيز مي شود، زيرا در دام اين زينت دنيايي مي افتد و مسير تعالي را گم مي كند و يا از آن دور مي شود؛ زيرا محبت ويژه به فرزند همانند محبت به زن و مال و متاع دنياي فريبنده، اجازه نمي دهد تا در مسير آخرت و كمال گام هاي درست و استوار را بردارد.
فرزند، آزمون بزرگ الهي
فرزندداري ارتباط تنگاتنگي با عواطف و احساسات بشري دارد و به بخش بزرگي از نيازهاي عاطفي و احساسي بشر از اين طريق پاسخ داده مي شود. عشق و علاقه به فرزند همان اندازه كه پاسخگوي عواطف و احساسات آدمي است همان اندازه مايه آزمون هاي بزرگي براي اوست. انسان ها به اشكال گوناگون در دام اين آزمون گرفتار مي شوند و به سادگي نمي توانند سربلند از آن بيرون آيند.
خداوند گزارش مي كند كه برخي از مردم به فرزند تفاخر مي ورزند (كهف، آيات 34 تا 39) و فرزند بيشتر را مايه تفاخر و بزرگي خود برمي شمارند و بدان بر ديگران تكبر مي ورزند و خودنمايي مي كنند (مريم، آيه77؛ و نيز سبا، آيات 34 و 35) همين تفاخر و تكاثرطلبي، آنان را از خود و خدا جدا مي كند و موجبات شرك، كفر و انكار قيامت و معاد ايشان را فراهم مي آورد. (كهف، آيات 34 و 36 و 37 و 42)
البته برخي از فرزندان به طريق ديگر مايه گمراهي بشر مي شوند و در دام خسران و زيان ابدي مي افتند. (نوح، آيه 21) از اين افراد مي توان به كودكي اشاره كرد كه حضرت خضر(ع) وي را مي كشد چون زمينه كفر و گمراهي والدين خود را فراهم مي آورد. از اميرمؤمنان علي(ع) اين معنا درباره عبدالله بن زبير آمده است كه موجبات گمراهي پدرش زبير را فراهم آورد و او را به جنگ با علي(ع) وادار كرد.
خداوند در آيه 14 سوره تغابن از دشمني برخي از فرزندان با پدران مؤمن خود در امر دين خبر مي دهد (مجمع البيان، طبرسي، ج9 و 10، ص452) در همين آيه خداوند به مؤمنان توصيه مي كند تا هوشياري خود را حفظ كنند و از تأثيرات سوء فرزندان خود در امر دين بر حذر باشند؛ چنان كه از ايشان خواسته است تا با عفو و گذشت و چشم پوشي همراه با هوشياري زمينه بازگشت آنان به دين را فراهم آورده و اجازه ندهند تا ايشان به سبب تسلط عاطفي خود بر والدين آنان را گمراه كنند. در حقيقت مدارا با فرزندان بايد به شكلي باشد كه ايشان به دين بازگردند نه اينكه موجبات تزلزل ديني والدين را فراهم آورند و آنها را به راهي كه مي روند ببرند و در دام گمراهي افكنند.
اصولا يكي از روش هاي آزمون الهي، آزمون با نعمت است كه از اين جمله مي توان به آزمون انسان ها با فرزندان اشاره كرد. از اين رو خداوند در آياتي از جمله 28 سوره انفال و 14 و 15 سوره تغابن نسبت به آزمايش مؤمنان از طريق فرزندان هشدار مي دهد تا آمادگي روحي و رواني براي اين آزمون سخت و خطرناك داشته باشند. اين آزمون، اشكال گوناگوني دارد كه از جمله آنها مرگ فرزندان است (بقره، آيه 155)
خداوند در آيه 34 سوره ص، افكنده شدن جنازه فرزند سليمان بر تختش را وسيله اي براي آزمايش او مي داند و در آيات 83 تا 106 صافات، حضرت ابراهيم(ع) مأمور ذبح فرزندش مي شود تا اينگونه، آزمون الهي را بگذراند.
از نظر بسياري از مردم ارزش فرزند گاه حتي از دين و ايمان و آخرت نيز فراتر مي رود و اين گونه است كه بسياري از مردم دين و ايمان خويش را فداي فرزند مي كنند. از اين رو خداوند به مؤمنان هشدار مي دهد تا در مقايسه و ارزيابي خود به درستي حركت كنند و فرزند را فراتر از ارزش هاي اعتقادي و اموري چون خدا و جهاد و آخرت قرار ندهند. بنابراين لازم است تا انسان هاي مؤمن با پايين قراردادن ارزش فرزند درمقايسه با ارزش هاي الهي، پيامبر(ص)، جهاد و آخرت، درمسير تعالي و كمال به درستي گام بردارند. (توبه، آيه 24)
البته از نظر قرآن، فرزند خود يك ارزش است به شرط آنكه درمسير تعالي وكمال مورد ارزيابي قرار گيرد و عامل بازدارنده نباشد. با اين همه حتي اگر فرزند به عنوان يك ارزش و نعمت الهي با ديگر امور چون احسان و انفاق و محبت به خدا و اولياي الهي سنجيده شود، فرزند درمقايسه با آن باقيات صالحات، داراي ارزش محدود و ناچيزي است. (كهف، آيه46)
به سخن ديگر، اميدبستن به فرزند، درمقايسه با اميدواربودن به پاداش الهي امري كم ارزش و ناچيز است؛ بنابراين بايد توجه بيشتري به ديگر باقيات صالحات داشت و براي ذخيره آخرت و دست يابي به كمالات از آن بهره برد.
حقوق طرفين
هريك از فرزند و والدين حقوق و تكاليفي دارند كه لازم است آن را رعايت كنند. فرزند سالم و صالح فرزندي است كه به اين دو تكاليف و حقوق خويش به درستي آگاه باشد و براساس آن حركت كند.
از وظايف والدين نسبت به فرزند آن است كه نام خوب و زيبايي براي وي برگزينند تا در آينده از نام خويش شرمگين نشود. در روايات از جمله حقوق فرزند انتخاب نام خوب دانسته شده است.
از ديگر وظايف والدين تعليم و تربيت فرزندان است. تعليم و تربيت از هر چيزي حتي تغذيه نيز واجب تر است. البته اين بدان معنا نيست كه فرزندان از تغذيه و بهداشت مناسب و خوب برخوردار نباشند، بلكه به معناي توجه ويژه پدر و مادر به تربيت و تعليم فرزندان است. بنابراين نبايد عشق و علاقه به فرزندان، والدين را از تربيت و تعليم درست غافل سازد. خداوند در آيات 58 و 59 سوره نور، به والدين سفارش مي كند تا در تربيت فرزندان كوشا باشند و مسائل مهمي چون آداب زندگي و ريزه كاري هاي آن را بياموزند. از آن جمله بر ايشان است كه به فرزندان بياموزند كه چگونه مي بايست در خلوتگاه والدين رفت و آمد كنند و بي اجازه ايشان به هرجايي نروند. در آيات 17 و 19 سوره لقمان، آموزش اخلاق و آداب معاشرت از مهمترين وظايف پدر نسبت به فرزندش بيان شده است. بنابراين محبت و عشق نبايد مانع آموزش هاي سخت و ناخوش اخلاقي و آداب معاشرت شود.
حضرت علي(ع) مي فرمايد: «ما نحل والد ولدا نحلا افضل من ادب حسن؛ هيچ پدري هديه اي بهتر از تربيت نيكو به فرزندش نداده است.» (نوري الطبرسي، ميرزا حسين؛ مستدرك الوسائل ج15، ص165) پيامبر(ص) فرمود: «لأن يودب الرجل ولده خير له من ان يتصدق كل يوم ينصف صاع؛ اگر پدري فرزندش را تربيت كند، بهتر از اين است كه روزي يك و نيم كيلوگرم طعام صدقه بدهد.» (حرعاملي، محمدبن الحسن؛ وسايل-الشيعه، ج15، ص195)
همچنين امام صادق(ع) درباره فرزند، سه حق را بر پدر لازم مي داند كه يكي از آنها جديت در تربيت اوست: «تجب للولد علي والده ثلاث خصال: اختياره لوالدته و تحسين اسمه والمبالغه في تأديبه؛ فرزند برپدر سه حق دارد: انتخاب مادر مناسب براي او، نام نيك نهادن بر او و جديت در تربيت او». هر سه حق مي تواند در تربيت فرزند مؤثر باشد، ولي تأثير قسم سوم كاملا تربيتي است. (مجلسي، بحارالانوار؛ ج 7، ص 236)
و نيز فرمود: «دع ابنك يلعب سبع سنين و يؤدب سبع سنين الزمه نفسك سبع سنين فان افلح و الا فلا خير فيه؛ فرزندت را هفت سال رها كن تا بازي كند و هفت سال دوم او را تربيت كن و هفت سال سوم نيز همراه و ملازم او باش. اگر هدايت شد چه خوب وگرنه ديگر خيري در او نيست».(وسائل الشيعه؛ ج 51، ص 194)
البته مراد امام(ع) از اين كه فرمود بعد از 12 سالگي اگر هدايت نشد، ديگر خيري در او نيست قطعي بودن اين امر نيست، زيرا كودكي كه حدود پانزده سال به تربيتش پرداخته شود و هدايت پذير نباشد، ديگر چندان اميدي نمي توان به او داشت. شايد هم مراد اين باشد كه ديگر وظيفه پدر درباره تربيت او ساقط است و تربيت او برعهده خودش مي باشد.
دو روايت ديگر از پيامبر(ص) و علي(ع) در تأييد اين مطلب وارد شده كه به والدين و مسئولان تربيت فرزند دستور مي دهد كه بعد از اين سن ديگر او را آزاد بگذاريد و دست از تربيت او برداريد (قال اميرالمؤمنين«ع»: احمل صبيك حتي يأتي عليه ست سنين ثم ادبه في الكتاب ست سنين ثم ضمه اليك سبع سنين فادبه بادبك فان قبل صلح و الا فخل عنه (وسائل الشيعه؛ ج 51، ص195) يا مي فرمايد: «شما ديگر معذوريد و به تكليف و وظيفه خود عمل كرده ايد». (قال النبي(ص): الولد سيد سبع سنين و عبد سبع سنين و وزير سبع سنين فان رضيت خلائقه لاحدي و عشرين سنه و الا ضرب علي جنبيه فقد اعذرت الي الله (همان منبع)
بنابراين، روايت بر تربيت فرزند در دوران كودكي، نوجواني و اوايل جواني تأكيد فراوان دارند. حضرت علي(ع) در نامه اي خطاب به فرزندش امام حسن(ع) علت اين امر را اين گونه بيان مي كند: «چون قلب كودك مانند زمين خالي است كه هر بذري در آن بكارند مي رويد، من تربيت تو را در كودكي و قبل از اينكه قلبت سخت و ذهنت مشغول شود، آغاز كردم تا تو به حقيقت آنچه را كه اهل تجربه تو را از تجربه مجدد آن بي نياز مي سازند، بپذيري». (نهج البلاغه؛ عبده، ج 3، ص 04)
از اين رو خداوند از موعظه و پنددهي به فرزند همراه با مهرباني و عطوفت به عنوان يك سيره خوب انساني ياد مي كند كه از سوي لقمان(ع) انجام مي شد. (لقمان، آيات 31 تا 91) ازنظر خداوند، حقوق فرزند از پيش از تولد آغاز مي شود و بر والدين است كه اين حقوق را مراعات كنند (بقره، آيه332 و نساء، آيات9تا 21. طلاق، آيه6 و تحريم، آيه6) خداوند در آيه332 سوره بقره بر لزوم رعايت تقوا در حقوق فرزند شيرخوار تأكيد مي كند و محفوظ بودن حق شيرخواري فرزند از مادرش حتي در صورت طلاق را لازم برمي شمارد.
برخورد نيك و گفتار درست و راست با كودكان بويژه فرزندان يتيم از جمله مطالبي است كه در آيه9 سوره نساء بدان اشاره شده است. خداوند باتوجه دادن به مسأله تقوا و ترساندن از عقوبت اخروي و كيفر آتش دوزخ مي كوشد تا مردم را به سوي مراعات اين حقوق وادار سازد. (نساء، آيات9 و 01 و آيات ديگر) چنان كه با برانگيختن عواطف و احساسات انساني بر آن است تا زمينه هاي ايجاد انگيزه براي رعايت حقوق فرزندان بويژه يتيماني كه بيشتر در معرض خطر تعرض به حقوقشان قرار دارند، فراهم آورد.
از حقوق فرزند بر پدر و مادر آن است كه در حق فرزند دعا كنند، چنانكه اين دعا مي تواند پيش از انعقاد نطفه هم باشد. از اين رو حضرت ابراهيم(ع) و زكريا(ع) براي فرزند خويش اين گونه دعا كردند كه خداوند فرزندي سالم و صالح به ايشان ببخشد. (اعراف، آيه981 و بقره، آيات721 و 821 و مريم، آيات5 و 6 و آيات بسيار ديگر)
از حقوق فرزندان آن است كه تفاوتي ميان دختر و پسر نگذارند و ايشان را تكريم و احترام كنند. (آل عمران، آيه16) اين مطلب را مي توان از سيره پيامبر(ص) نيز به دست آورد. البته آيه16 سوره آل عمران كه آيه مباهله نيز خوانده مي شود، به خوبي روشن مي سازد كه در تحليل قرآني، فرزندان دختر و پسر باهم در ازرش انساني تفاوتي ندارند. از اين رو حسن و حسين(ع) فرزندان حضرت فاطمه(س) به عنوان فرزندان و پسران پيامبر(ص) معرفي شده است تا اين گونه نشان دهد كه هيچ تفاوتي ميان دختر و پسر نيست، زيرا پسران حضرت فاطمه(س) به عنوان پسران پيامبر(ص) معرفي شده اند.
از ديگر حقوق فرزندان آن است كه آنان را از مرگ و تلف شدن حفظ كنند. بنابراين كشتن فرزند از ترس فقر و گرسنگي گناهي نابخشودني و امري سفيهانه و جاهلانه شمرده شده است. (انعام، آيات041 و 151 و اسراء، آيه13). در عصر حاضر نيز افراد بي خردي به دلايل واقعي فرزند خود را به كشتن مي دهند و با انجام سقط جنين، در حق فرزند ظلم مي كنند.
مشورت با فرزندان در مسايل مربوط به ايشان از امور شايسته اي است كه در آيه201 سوره صافات به آن توجه داده شده است. خداوند در آيات 18 و 101 و 201 همين سوره به سيره حضرت ابراهيم(ع) اشاره مي كند كه به مشورت با فرزندش مي پردازد و از وي نسبت به عمل خود و واكنش وي پرسش مي كند.
حقوق پدر و مادر
در مقابل، به فرزندان نيز توصيه شده تا مراعات والدين به ويژه در هنگام پيري و ناتواني را بكنند و ايشان را يار و ياور باشند. خداوند در آيه53 سوره آل عمران، خدمت فرزند به مادر را از حقوق طبيعي مادر دانسته است كه البته مادر مي تواند از اين حق خويش بگذرد. ولي اين بدان معنا نيست كه فرزند دست از خدمت مادر بشويد. البته مادر مي تواند فرزند خويش را به خدمت ديگري حتي خدا درآورد و از حقوق خويش بگذرد و به ديگري بدهد، چنان كه همسر عمران از حق خويش گذشت و حضرت مريم(س) را به خدمتكاري خانه خدا درآورد.
خداوند در آيه51 سوره احقاف تبيين مي كند كه يكي از حقوق والدين آن است كه فرزندان در حق ايشان دعا كنند تا مورد رحمت الهي قرار گيرند. اين دعا در حقيقت پاداش تربيتي است كه والدين در خردسالي در حق فرزندان روا داشته اند. (اسراء، آيات32و 42)
بر فرزندان است كه در هنگام سخن گفتن با والدين مراعات تكريم و احترام ايشان را نمايند و به صورت محترمانه با آنها سخن بگويند و درشتي نورزند و حتي سخني كه بيانگر آزردگي و خستگي است بر زبان نرانند. (اسراء، آيه32)
فرزندان بايد همواره شكرگزار خدا و والدين خويش باشند و اين شكرگزاري بر فرزندان امري واجب و لازم است تا دست كم گوشه اي از رنج ها و سختي هاي والدين و محبت ايشان را جبران كنند. (لقمان، آيه41)
هرگونه زيان رساني به والدين از سوي فرزندان امري حرام و گناهي است كه مورد نهي الهي قرار گرفته و خداوند در آيه332 سوره بقره از آن برحذر داشته است.آنچه بيان شد تنها گوشه اي از حقوق متقابل فرزند پدر و مادر است و سخن در اين باره بسيار است اما به لحاظ رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مي شود.

 


اهميت دعا براي فرزندان

محتشم مؤمني
دعا ارتباط گرفتن با حضرت حق و استمداد از ذات ربوبي او براي ياري دعا كننده و رساندن او به مقصد و مقصود است.
درمقاله حاضر نويسنده نگاهي اجمالي به آيات قرآن درباره «دعا براي فرزند» دارد.
در ميان نهادهاي موجود در يك اجتماع بي شك نهاد خانواده از نقش و اصالت بي بديلي برخوردار مي باشد. چرا كه در اين نهاد است كه پايه هاي يك اجتماع سالم و انساني ريخته شده و زمينه هاي بروز استعدادهاي آدمي فراهم مي گردد. در اين اجتماع كوچك كه تعداد افراد آن معمولا از تعداد انگشتان يك دست فراتر نمي رود تمام هم و غم اوليا معطوف به سعادت و تعالي فرزندان است و در اين راه از هرگونه تلاش مادي و معنوي فروگذار نمي باشند. آنان براي ترقي فرزندان خود كه در واقع ثمره عمر ايشان محسوب مي شوند از هيچ گونه تلاشي دست برنداشته و تمامي تجارب و معلومات خود را در اين راه به ياري مي گيرند كه از اين جمله مي توان به موضوع «دعا» اشاره كرد. آنان به تجربه دريافته اند كه آدمي بدون بهره بردن از امدادهاي الهي هرگز قادر نخواهدبود درمسير زندگي به موفقيت قابل توجهي دست پيدا كند از همين رو در سرلوحه كارها و فعاليت هاي خود در جهت سعادت فرزندان استفاده از دعا را قرار مي دهند.
بايد دانست كه استفاده از «دعا» در جهت تعليم و تربيت فرزندان و رسيدن آنان به سعادت دنيوي و اخروي تا آنجا در خور اهميت است كه حتي اولياء الهي و رهبران معنوي انسانها نيز خود را از آن بي نياز ندانسته و در هر فرصتي دست نياز به درگاه خالق بي نياز برده و از آن ذات يگانه و قادر بي چون، در اين راستا طلب امداد نموده اند.
دعاي امام سجاد(ع) براي تربيت فرزندانش
امام سجاد(ع) كه در علم و ايمان متصل به درياي بي پايان الهي است دراين جهت نمونه اي كامل و صادق مي باشد. آن حضرت(ع) در كتاب گرانسنگ (صحيفه سجاديه) يكي از دعاهاي خود را مختص فرزندان قرار داده و با كمال تضرع و خشوع از خداوند متعال درجهت رسيدن فرزندانش به كمال و سعادت طلب ياري مي فرمايد. ايشان در فرازي از اين دعا كه دعاي بيست و پنجم از اين كتاب شريف است مي فرمايند:
«و اعني علي تربيتهم و تاديبهم و برهم: خداوندا مرا در تربيت و نيكي نمودن به فرزندانم ياري فرما.»
اين دعاي ارزشمند كه از زبان يكي از اولياي خداوند صادر گرديده در واقع اتمام حجتي است براي ما كه بدانيم بدون ياري گرفتن از پروردگار و خالق خويش در اين جهت توفيقي حاصل نخواهيم كرد و از همين رو بايد از سلاح دعا در راستاي تربيت فرزندان غفلت نكرد و هرگز مغرور به چند ورقي كه خوانده يا نوشته ايم نباشيم و يقين داشته باشيم كه تنها و تنها با ياري خداوند است كه مي توانيم فرزندان خود را از گرداب حوادث نجات دهيم و به ساحل امن و آرامش برسانيم.
و اما قرآن كريم به عنوان نسخه اي بي نظير درد مادي و معنوي بشري در آيات متعددي از دعاهايي ياد مي كند كه انبياء و اولياي الهي در آنها از خداوند متعال سعادت دنيوي و اخروي فرزندان خود را طلب نموده اند.
دعاي عبادالرحمن
در آيه هفتاد و چهارم از سوره مباركه فرقان از زبان كساني كه از سوي خداوند به عنوان «عبادالرحمان» معرفي شده اند، مي خوانيم:
«ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قره اعين و اجعلنا للمتقين اماما: پروردگارا همسران و فرزندان ما را براي ما مايه روشني چشم قرار ده و ما را براي پرهيزكاران پيشوا و پيشرو گردان».
در اين آيه شريفه اولياي خاص خداوند از پيشگاه او درخواست مي كند كه همسران و فرزندان آنان را در اين عالم مايه سرافرازي ايشان قرار دهند كه از اين طريق چشم ايشان همواره به افتخارات مادي و معنوي آنها روشن بوده و از ناحيه آنان گزندي متوجه آنها نشود. همچنين در ادامه مي خوانيم كه ايشان به اين مطلب با تمام بزرگي و عظمت اكتفا نكرده و مقامي بس ارجمند و گرامي را براي آنان از خداوند مسئلت مي نمايد كه همانا مقام امامت و پيشوايي متقين و پرهيزكاران است. مقامي كه به تصريح آيه يكصدوسي ام از سوره مباركه بقره هرگز به ستمكاران نخواهد رسيد و چنانچه انساني به اين مرتبه از كمال دست يابد از خاصان درگاه الهي شده و سعادت دنيوي و اخروي خود را به اعلي درجه تأمين نموده است.
دعاي حضرت ابراهيم(ع)
يكي از انبياي عظيم الشان خداوند حضرت ابراهيم(ع) است كه در راه انجام رسالت الهي خود از هيچ گونه كوششي دريغ نورزيد. و داستان مجاهدات او در راه اعتلاي كلمه توحيد به مكرر در قرآن كريم ذكر گرديده است. و يكي از سوره قرآن كريم نيز به نام اين نبي مكرم نامگذاري شده است در آيه چهلم از اين سوره از زبان آن حضرت(ع) مي خوانيم كه به هنگام دعا براي فرزندان خود به درگاه خداوند چنين عرضه مي دارد:
«رب اجعلني مقيم الصلوه و من ذريتي ربنا و تقبل دعاء: پروردگارا مرا و فرزندان مرا از برپا دارندگان نماز قرار ده و خداوندا اين دعا را از من بپذير.»
در ميان تمامي عبادات بي شك «نماز» در سازندگي اخلاقي و معنوي انسان نقش بسزايي داشته و هيچ كدام از عبادات ديگر در اين جهت به پايه نماز نمي رسند چرا كه هرگاه آدمي در طول شبانه روز پنج مرتبه در پيشگاه خداوند حاضر شده و با آن ذات يگانه به راز و نياز بپردازد چراغ ياد او همواره درجان و دلش روشن خواهد بود و همين ياد پيوسته پروردگار او را به سوي سعادت و دست كشيدن از معاصي رهنمون مي گردد و به همين دليل در اين آيه شريفه حضرت ابراهيم(ع) پيش از هرگونه تقاضاي ديگر از خداوند متعال براي فرزندان خود، مي خواهد كه او و فرزندانش را از نمازگزاران و برپا دارندگان نماز قرار دهد. زيرا آن حضرت(ع) مي داند مادامي كه فرزندانش از طريق نماز با ذات خداوند در ارتباطي دائمي قرار دارند از مكايد شيطاني بركنار بوده و در نتيجه در صراط مستقيم عبوديت و سعادت گام برمي دارند.
دعا در هنگام ساختن كعبه
همان طور كه قبلا گفته شد ابراهيم(ع) از جمله انبياي الهي است كه داستان زندگي او به دفعات در قرآن كريم ذكر شده و از جمله در سوره مباركه بقره به فرازهايي از زندگي آن حضرت اشاره گرديده است. در آيه يكصد و بيست و هشتم از اين سوره مباركه مي خوانيم كه آن حضرت آن گاه كه به همراه فرزند برومندش اسماعيل(ع) دست بكار ساختن خانه كعبه بودند دست به دعا برداشته و از خداوند چنين درخواست مي نمايند:
«ربنا واجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امه مسلمه لك و...: پروردگارا ما و فرزندان ما را از تسليم شدگان در برابر خود قرار ده»
اسلام و تسليم در برابر خداوند مقام و مرتبه ايست كه آرزوي تمامي انسان هاي عارف به حق بوده و همه آنان كه در مسير رضاي خداوند گام برمي دارد تمام هم و غمشان رسيدن به اين مقام و رتبه باارزش است. زيرا با رسيدن به مقام تسليم انسان، مورد محبت تام و تمام خداوند قرار گرفته و از غم دوجهان آسوده مي شود. اين مرتبه از عبوديت و بندگي خداوند از چنان ارزشي برخوردار است كه در آيه يكصد و سي و دوم از سوره مباركه بقره از زبان ابراهيم(ع) و نواده گراميش حضرت يعقوب(ع) خطاب به فرزندانشان مي خوانيم كه به آنان وصيت مي كنند كه:
(مبادا جز در حالت تسليم و مسلماني مرگ را ملاقات كرده و از دنيا برويد)
و همين وصيت گوياي اهميت و ارزش اين مرتبه از عبادت و بندگي است چرا كه هر انساني مهمترين سخن و سفارش خود به نزديكانش را همواره در آخرين لحظات ديدار آنان و به هنگام مرگ بر زبان جاري مي كند در آيه مورد بحث نيز دو تن از پيامبران عظيم الشان الهي از خداوند براي فرزندان خود مقام تسليم را طلب مي كنند. و با توجه به اين مطلب كه دعاي آن دو بزرگوار برخاسته از قلبي سليم و دلي آگاه و بصيرتي خلل ناپذير مي باشد به اهميت مقام تسليم بيشتر واقف مي شويم زيرا چنانچه مقامي برتر از مقام تسليم در پيشگاه خداوند مي شناختند بدون شك از درخواست آن امتناع نمي نمودند.
دعاي مادر مريم
خداوند متعال در آيات متعددي از قرآن كريم به اين مطلب تصريح فرموده و انسانها را يادآور شده كه دشمني سرسخت و عنود به نام شيطان در مسير آنان كمين كرده و هر آن مترصد آن است كه به لطايف الحيل آنان را از صراط مستقيم بلغزاند.
و به شقاوت دنيا و آخرت مبتلا گرداند. و به همين خاطر يكي از اموري كه در سرلوحه دعاهاي اولياي الهي بوده است درخواست از خداوند در جهت در امان ماندن از مكايد اين دشمن ديرينه انسان بوده و در آيه سي و هشتم از سوره مباركه آل عمران نيز از زبان مادر گرامي حضرت مريم(س) مي خوانيم كه به هنگام ولادت او از خداوند درخواست مي نمايد كه او و فرزندانش را از گزند شيطان و وسوسه هاي او در امان بدارد:
«فلما وضعتها قالت رب... اني اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم: پس هنگامي كه او را بر زمين نهاد گفت پروردگارا... همانا من او و فرزندانش را از شيطان رانده شده به تو مي سپارم.»
دعا براي داشتن فرزندان شايسته
در سوره مباركه احقاف آيه پانزده خداوند متعال مي فرمايد:
«و وصينا الانسان بوالديه احسانا... حتي اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنه قال رب.... اصلح لي في ذريتي اني تبت اليك و اني من المسلمين: و انسان را نسبت به پدر و مادرش سفارش كرديم... تا آنگاه كه به رشد كامل خود برسد و به چهل سال برسد مي گويد: پروردگارا... فرزندانم را برايم شايسته گردان در حقيقت من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان پذيرانم»
در اين آيه شريفه خداوند از زبان حال انسان ها به هنگام رسيدن به سن رشد عقلاني و كمال كه سن چهل سالگي است سخن به ميان آورده و به مخاطبان قرآن كريم يادآور گرديده كه بايد يكي از مهمترين دعاهايشان دعا درباره اصلاح فرزندان و شايستگي آنان باشد چرا كه صالح بودن فرزندان علاوه بر آنكه سعادت دنيوي و اخروي خود آنان را در پي خواهد داشت، مايه آرامش فكري و روحي والدين بوده و اينان نيز در سايه شايستگي فرزندان مي توانند با خيالي آسوده مدارج تعالي مادي و معنوي خود را طي كرده و به عبادت پروردگار و خدمت به جامعه بپردازند.
شايستگي فرزندان از چنان درجه والايي برخوردار است كه در كلامي گران سنگ از پيامبراكرم(ص) مي خوانيم:
«الولد الصالح ريحانه من رياحين الجنه: فرزند شايسته گلي از گلهاي بهشت است»
و با اين حال چه سرمايه اي ارزشمندتر از فرزند صالح و شايسته، و به همين دليل به امر پروردگار و سفارش پيامبر اكرم(ص) و اولياي الهي، والدين بصير و دلسوز بايد در راس دعاهاي خود دعا براي اصلاح و صالح بودن فرزندان را قرار دهند.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14