(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 21 شهریور 1391 - شماره 20304

جاي خالي گشت ارشاد مسلماني در سخت ترين شرايط
خشت اول
نكته سوم
يادداشت سوم
خبر سوم
طنز سوم
بوي بارون
ويتامينه
اين...نت


جاي خالي گشت ارشاد مسلماني در سخت ترين شرايط

غربت دين داري در پايتخت
در اينكه تمدن غرب با همه ابزار و امكاناتش بر سر ما آوار شده و نشانه ساده هجوم خاموش آن، علاوه بر رنگارنگي دختران و پسران ما در خيابان هاي شهر بويژه پايتخت، دايره هاي زنگ زده روي پشت بام خانه هاست، حرفي نيست اما در اينكه در اين ترافيك فروش فرهنگ، كم كم «دين و دين داري» ما را بگيرند چه كسي بايد فرياد بزند و در اين فرياد متهم به كوته نظري نشود. گزارش امروز را مسئولان خيلي مصمم گشت ارشاد بخوانند تا ببينند ايراد كار از كجاست كه خيابان هاي ما اين شكلي مي شود؛ گره جاي ديگري است و خوشا به حال اماكن عزيز و شوراي فرهنگ عمومي كه واقعا زحمت مي كشند و در خواب عزيز غوطه ور هستند! تحريريه نسل سوم
يك شب است ديگر...
حتما اين عبارت را زياد شنيديد كه «يك شب ديگر اين حرف ها را ندارد» يا « يك شب است ديگر»...اين همان جمله اي است كه آرام آرام شما را مسخ مي كند و تعداد شب هايي كه خدا را در صندوق فراموشي مي گذاريد و دين داري تان را به دست ديگران چون بادكنكي به رقص در آسمان در مي آوريد را كم كم زياد مي كند. شما عروس شده ايد، يك شب است و ايرادي ندارد كه خيلي كارها را انجام دهيد...شما داماد شده ايد، يك شب كه هزار شب نمي شود! شما به جشن نامزدي دوست تان دعوت شده ايد، ديگر چند ساعت مختلط بودن كه اين بازي ها را ندارد...مي بينيد چقدر شيك، شما را اغوا مي كنند كه همرنگ رسواترين جماعت عالم شويد؛ آنها كه دين شان دقيقا در جيب كناري لباس شان است و با اشاره اي آن را مي دهند و آن چند ساعت را مي گيرند. بعد هم دائم از همه چيز نالان اند و به زمين و زمان ايراد مي گيرند و اصلا يادشان نمي آيد آنچه تحمل
مي كنند، بازتاب رفتار چندساعته خودشان است...دنياي ما، بوم رنگ افعال ماست، هر رفتي را بازگشتي است...حرام، حرام است و چند ساعت و چند دقيقه هم ندارد! كاش بزرگترهاي ما به ما آموخته بودند كه براي «نه» گفتن بيشتر آماده شويم چون كه عصر ما، عصر ناتواني در «نه» گفتن است و اين ناتواني چه بلاها كه سر ما
نمي آورد. راستي مي دانيد چرا خيلي از گناهان بويژه گناهان كبيره براي ما عادي شده است و حتي نام گناه را هم بر آن
نمي گذاريم؟ چون كسي در ابتداي راه، «نه» نياورده و حالا ديگر «نه» گفتن خيلي سخت شده، چرا كه همه در برابر «يك شب ديگر ايرادي ندارد» سر تعظيم فرود آورده اند.
دو دروازه آتش
براي هر عروس و دامادي، برگزاري مراسم خوب يك روياست حتي در بدترين شرايط اقتصادي كه اين البته همان «جودادن» هاي ديگران و اطرافيان است. در اين ميان دو دروازه سنگين و البته انحرافي وجود دارد كه در پايتخت خيلي سخت مي شود با دين داري از آنها عبور كرد. آتليه عكاسي و فيلمبرداري و آرايشگاه. متاسفانه به خاطر همان جوزدگي فرهنگي، زياد راه فراري از اين دو نيست و شما هم بايد از لحاظ هزينه، كلي پياده شويد و هم دين تان را مراقبت كنيد كه گويا شعار «يك شب است» در اين دو دروازه ظاهرا به سوي خوشبختي، زياد استفاده مي شود. آنها طوري با شما صحبت مي كنند كه گويا همه همين طورند و اصولا جايي براي دين داري نيست و اصلا براي اين جماعت چيزي به اسم دين وجود ندارد حالا چه برسد به اسلام و چه برسد به اخلاق! گرچه از شما مي پرسند اگر مذهبي هستيد بگوييد كه ما مثلا مراقب عكس هاي شما باشيم و يا بعد از آرايش عروس، از شما براي آلبوم مان عكس نگيريم!
تهران . 4شهريور 1391
وارد آتليه شديم. نام مان را گفتيم و فرم مان را تحويل گرفتيم. روي آن درشت و با خودكار نوشته بود «مذهبي»! بعد گفته شد به اين خاطر است كه براي عكاسي در باغ، به صورت اختصاصي حاضر شويد. بعد در باغ اتفاقات جالبي رخ داد، باغ اختصاصي يعني همان باغ عمومي كه با يك پارچه گوني، اختصاصي شده است! وقتي مي پرسيد داستان از چه قرار است خيلي راحت خانم عكاس و فيلمبردار، روسري خود را
بر مي دارند و مي گويند: «ديگر وقت عكاسي كسي حواسش به كسي نيست، هر دامادي حواسش به عروس خودش است، شما خيلي سخت گير هستيد! در همين فضا، تا 12 عروس و داماد هم عكاسي شده اند.»
دقيقا مثل خروج عروس از آرايشگاه و حضور در ماشين عروس است كه به تازگي حجاب براي عروس زياد معنا ندارد و اصلا طرف عروس شده و كلي هزينه آرايش كرده و فيلمبردار و عكاس آماده در خيابان گرفته كه چه؟ كه خب همه او را ببينند، آنوقت توقع داريد با حجاب در خيابان ظاهر شود و در ماشين هم حجاب داشته باشد؟ خب آرايش مو و صورت زير حجاب خراب مي شود كه! به عبارتي گويا قاعده بر بي حجابي است و اگر شما مسلماني تان كف دستتان نباشد و بخواهيد با حجاب بمانيد، «استثناء» مي شويد! حتما سري به آرايشگا ها و عرضه بسيار راحت آلبوم تصاوير عروس و دامادها بزنيد تا دست تان بيايد كه برخي از مردم گويا خيلي مدرن شده اند و خيلي چيزها برايشان بي اهميت شده است!
تهران. 12 شهريور 1391
كنار در آرايشگاه منتظر ايستاده اي تا بگويند بفرما، عروست آماده شد! آرايشگاه ها ترفند جالبي دارند از صبح عروس را صدا مي زنند و نگهش مي دارند تا 4 بعدازظهر! عصر هم با كلي تاخير تحويل
مي دهند...به عروس هم مي گويند - اگر سوالي داشته باشد - امروز و فردا رو بي خيال نماز شو! با اين ناخن هاي مصنوعي و لاك و آرايش و ...گويا بايد واقعا بي خيال نماز شد! بالاخره يك شب است ديگر! در زمان انتظار عروس هايي آماده مي شوند و از آرايشگاه خلاص مي شوند كه شما تعجب مي كنيد كه آنها آيا در حريم خصوصي شان قدم مي زنند يا در حاشيه يك خيابان پر رفت و آمد...اصلا شايد عروس مجاز است كه حجاب نداشته باشد!
برخورد نزديك
آرايشگاه هاي زنانه از آن دست مكان هايي است كه هميشه رازآلود بودن آن حتي براي خانمهاي جوان نيز(!) پوشيده نيست و به دليل نوع فعاليت در اين اماكن و ورود زنان با يك چهره و بيرون آمدنشان با چهره اي ديگر، مسائل و مشكلات خاص خودش را به همراه دارد. اين جداي نكات غيراخلاقي است كه در اين آرايشگاه ها عادي شده .
زن جوان براي شب حنابندان و شب عروسي و شب پاتختي(!) قرار است هزينه آرايشگاه را پرداخت كند؛ صاحب آرايشگاه با يك حساب سر انگشتي رو به سه نفري كه آمده اند مي كند و مي گويد براي سه شب بايد دو ميليون و صدتومان بپردازند. چيزي نمانده كه جان مادرشوهر از حلقش بيرون بجهد كه خانم آرايشگر با كمي من من مي گويد: البته با قيمت مواد آرايشي براي عروس خانم با توجه به نوع كيفيت آن ها متفاوت است و ممكن است قيمت كم و زياد شود.
در آرايشگاه «ل» واقع در حوالي تهرانپارس، هر سه شنبه بعد از ظهر چند نفر دور هم جمع
مي شوند و با گرفتن انواع فال هاي قهوه و چاي و فال حلقه و رمل و اسطرلاب و ... اوقات مي گذرانند. و اين در حالي است كه در نتيجه چند فقره از اين همين فال ها زنان بسياري از همسرانشان طلاق گرفته اند و يا به دليل شك به اطرافيان و بدبيني نسبت به خانواده دچار مشكلات خانوادگي عديده اي شده اند! انتقاد و بررسي وضعيت امروز برخي از آرايشگاه هاي زنانه دليل بر اين نيست كه همه آنها اماكني مشكل دار و مسئله دار هستند بلكه تعداد آرايشگاه هايي كه كارهاي غيرقانوني و غيربهداشتي انجام مي دهند به حدي هست كه آدم شك كند نهادهاي نظارتي واقعا دارند چه مي كنند!
در آرايشگاه ها فقط آرايش نمي كنند؟!
در بسياري از آرايشگاه ها در كنار مرتب كردن و آراستن بانوان، بدون دريافت مجوز از وزارت كار و وزارت بهداشت، كاركنان به كاشت ناخن، مانيكوري ناخن، تاتو، انواع خالكوبي و حتي صدور نسخه رژيم هاي لاغري و موضعي نيز مي پردازند. حتي در برخي موارد، فروش لوازم ويژه بانوان، انواع فال و سي دي هاي صوتي و تصويري و يا تبليغ براي عضويت در برخي از گروه ها در اين اماكن عرضه مي شود!
اين در حالي است كه به گفته پزشكان تاتو كه خود نوعي خالكوبي محسوب مي شود در صورتي كه در اماكن بدون مجوز و در شرايطي كه بهداشت كافي وجود نداشته باشد انجام شود، مي تواند موجبات ابتلا به انواع بيماريهاي خوني، عفونت و تورم پوست و در موارد شايعي موجبات ابتلا به ايدز را فراهم كند. از سوي ديگر در همين مكان برخي براي ايجاد طرح خالكوبي و يا برداشتن آن نيز اقدام مي كنند كه اين خود، عمق فاجعه را چند برابر مي كند. در مواردي ديده شده است كه زنان مبتلا به ديابت براي ايجاد طرح هاي خالكوبي و يا برداشتن آن مراجعه كرده اند و پس از خالكوبي، زخم هايي بر روي نقاط مختلف بدن ايجاد شد كه به دليل عدم رسيدگي و با ايجاد عفونت در بدن و بالا گرفتن آن موجبات فوت فرد را فراهم كرد.
اين روزها در تمام بروشورهاي تبليغاتي آرايشگاهها، بخشي به كاشت ناخن اختصاص دارد كه هزينه آن، بسته به محل جغرافيايي سالنهاي آرايش هزينه هاي جالبي دارد. جالب تر اينكه مسئولان حراف و گاه حقه باز آرايشگاه ها، ناخن هاي عروس خانم را نمي پسندند و اغلب آنها را كوتاه مي كنند تا ناخن هاي خودشان را بكارند!
علاوه بر پرهزينه بودن، ناخنهاي كاشته شده در مواردي كه قابل تشخيص از ناخن طبيعي نيستند و به اصطلاح عامه «خوب كاشته شده اند»، خطرناك ترند و در صورت شكستن ناگهاني، آسيب جديتري را براي فرد به دنبال دارند، چرا كه مواد مصنوعي مورد استفاده براي كاشت ناخن بر روي لايه اي متشكل از يك رديف سلول، چنان محكم چسبيده اند كه اگر در اثر ضربه يا كشيدگي ناگهاني بشكنند يا كنده شوند، بافت زير ناخن شامل پوست، گوشت و عروق نيز همراه با آنها جدا مي شود و آسيبهاي جدي را به وجود مي آورد...ضمنا انگار نه انگار كه شما بعدها در صدصد وضوگرفتن و گذر از آن «يك شب» هستيد! بارها ديده شده كه در اعتراض و يا انتقاد يك عروس و يا همراه يك عروس به بي جهت آرايش كردن و ساقط كردن يك نفر از وضو گرفتن در اين آرايشگاه ها، صاحبان آرايشگاه و يا آرايشگران، با حمله به آن فرد، او را عقب مانده و يا بي جنبه توصيف كرده اند!
ما كجا مي رويم؟
در اينكه مسائل اقتصادي اجازه ازدواج به بسياري از جوانان را نمي دهد، حرفي نيست اما حقيقت ماجرا ضعف ايمان نسل ماست، ضعف توكل به خداي حكيم و پرهيز از اين همه اسراف و ريخت و پاش بي جهت و البته بي بركت كردن آغاز يك وصلت الهي است. به عبارتي در زيباترين ايام زندگي يك زوج كه خداي متعال با لبخند عنايت آنها را همراهي مي كند، طوري گناه مي كنيم كه هم او از ما روي برگرداند و هم بركت از زندگي ما برود! داستان چيست؟ چطور اين رفتارها رصد نمي شود و كسي تذكري و آيين نامه اي و جدول قيمتي تنظيم نمي كند؟ چطور در بنگاه هاي عكاسي و فيلمبرداري به راحتي عكس هاي مردم در آلبوم هاي همگاني رويت مي شود و خبري از گشت هاي امنيت اجتماعي نيست؟ چطور در داخل همين آتليه ها، هيچ حساب و كتاب اخلاقي آن هم در پايتخت نظام اسلامي ديده نمي شود و خواندن نماز، نوعي تمسخر در پي دارد و دست دادن مرد و زن و يا فيلمبرداري مرد از عروس آرايش كرده، يك پيشرفت شاهانه محسوب مي شود و كسي در هيچ تريبوني فرياد نمي زند؟ اينطور پيش برود، فرزندان نسل سوم اين كشور چگونه يك مراسم عروسي برگزار مي كنند؟ اينطور كه بويش مي آيد گويا در آن زمان ديگر باغ اختصاصي معنايي ندارد و اگر باشد به اندازه همان هزينه اصلي براي 20 دقيقه باغ اختصاصي از شما هزينه مي گيرند، مي دانيد يعني چه؟ يعني در يك كشور اسلامي، دين داري هزينه بيشتري از بي ديني و يا تكيه بر «يك شب است ديگر...» دارد...واقعا بايد اينطور باشد؟
سقوط در ميان يك طبقه اجتماعي با انفجار و يا راه اندازي كارناوال رقص و آواز خودش را ظاهر نمي كند، از همين به اصطلاح جملات ساده و گذري چون موريانه اي بر پيكر يك ويترين چوبي بزرگ مي چسبد و... متأسفانه در فرهنگ جديد باب شده ميان نسل ها، از اين دست ولخرجي هاي مذهبي كه مثلا يك شب هزار شب نمي شود و يا دلت پاك باشد و خدا ارحم الراحمين است، زياد ديده مي شود؛ در حالي كه دين داري حقيقي در همين بزنگاه ها خودش را نشان مي دهد.
 


خشت اول

بگذار به حساب خودش!
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: مؤمن نيستيد، مگر اينكه خوف و رجاء داشته باشيد و شما خوف و رجاء نداريد، مگر اينكه به آنچه به خاطر آن مي ترسيد يا به آن اميدوار هستيد، عمل كنيد.
در باب اينكه حقيقت ايمان چيست، روايات زيادي هست اما اين روايت مؤمن حقيقي را مطرح مي نمايد كه دو نشانه دارد. اگر اين دو نشانه در او نباشد، بداند مؤمن نيست. اوّل خوف به معناي بيم و دوّم رجا به معناي اميد. اگر فقط بيم باشد و اميد نباشد و يا فقط اميد باشد ولي بيم نباشد، انسان بداند كه حقيقت ايمان در او نيست.
خوف و رجاء دو صفت دروني و جوانحي مي باشد، يعني انسان در قلب خود خوف و رجاء داشته باشد. حالا اين سؤال مطرح مي شود: بيم از چه كسي و اميد به چه چيزي؟ خوف، بيم و ترس از كيفر و اميد به پاداش و ثواب الهي. اين دو امر دروني بايد در اعمال بيروني انسان آشكار شود؛ به اين معنا انساني كه از كيفر و عذاب الهي يعني جهنم مي ترسد آنچه را خداوند حرام كرده است انجام نمي دهد كه ترك واجبات و انجام گناه و معصيت و محرّمات است. از طرف ديگر، اميد به پاداش، ثواب و بهشت خداوند دارد؛ به اين معنا كه اوامر الهي و واجبات را انجام مي دهد.
البته انسان مؤمن بعد از ترك حرام و انجام واجبات به مرتبه و درجه بالاتر، يعني ترك مكروهات و حتي شبهات و انجام مستحبّات مي رسد. انسان اگر به اعمال خود نگاه كند، بدون هيچ پيچيدگي و به راحتي مي تواند بفهمد كه حقيقتاً مؤمن است يا اينكه اسم مؤمن روي خود گذاشته است.
¤
اغلب ما انسان ها، آنچه را كه داريم قدرش را نمي دانيم و شكرش را به جا نمي آوريم و فقط به آنچه نداريم فكر مي كنيم و آرزوي آن را در دل مي پرورانيم، چه بسا اگر به آن چه آرزو داريم دست يابيم، تازه گرفتاري هايمان شروع شود.
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: «چه بسيارند نعمت هايي كه خداوند متعال به بنده خود عطا مي كند، بدون آن كه بنده آرزوي آن نعمت ها را كرده باشد؛ و چه بسيار آرزومنداني كه چيزهايي را آرزو مي كنند كه خير و صلاح آنان در آن آرزو نيست.»
گاهي آرزو و درخواست نعمتي از خداوند نكردي ولي چون خير تو در آن بود به تو داده است. گاهي نيز آرزو و درخواستي كردي و به بعضي از آن ها رسيدي؛ اما ديدي وامصيبتا و بي خود آرزو كرده اي. مانند مال، مقام، فرزند، فلان همسر و... انسان كه علم و قدرت كافي ندارد و خير و صلاح خويش را آن چنان كه بايد نمي داند، چه بايد بكند؟! بهترين و تنها راه حل اين است كه آرزوها و حاجت هاي خود را نيز به عهده او بگذارد؛ زيرا خير خود را تشخيص نمي دهد كه چه بخواهد تا به نفع او باشد؛ پس بايد نفع و خير را از خدا بخواهد تا او خودش انتخاب كند. ولي انتخاب راه درست و صحيح برعهده خود انسان است.
نمي شود كه كارهاي انسان شر باشد ولي از خداوند طلب خير كند؛ زيرا نتيجه عمل شر، شر است. ولي ثمره و ميوه خوبي، خير و بركت است. انسان بگويد: «حسبنا الله و نعم الوكيل» و يا «افوّ ض امري ا لي الله»...
¤
شخصي خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و از حضرت درخواست كرد كه به او كاري بياموزد كه به خاطر آن كار، به خير دنيا و آخرت برسد و طولاني هم نباشد.
امام صادق عليه السلام فرمودند: دروغ نگو.
مبدأ بسياري از فسادها و شرور، چه فردي و چه اجتماعي دروغ است. منشأ تمامي اديان فاسده و منحرفه، دروغ است. بعضي براي برطرف شدن مشكلات و يا برآورده شدن حاجات و يا رسيدن به مقامي معنوي چهل روز اعمالي را انجام مي دهند و از انجام بعضي كارها خودداري مي كنند. انسان بداند اگر چهل روز دروغ نگويد، كارش درست مي شود و هر گرهي كه دارد باز مي شود، چون بزرگ ترين گره و بدترين شرور دروغ است؛ زيرا دروغ توفيق انجام بسياري از اعمال خوب را از انسان مي گيرد و پرهيز از آن، توفيق اعمال صالح را به انسان مي دهد. اگر انسان ها صادق بودند، ديگر خيانت، غلّ و غشّ، نفاق، تكبّر، تهمت و ريا وجود نداشت.
¤
يزيد صائغ مي گويد به امام صادق عليه السلام عرض كردم: شخصي شيعه است ولي اين صفات را دارد كه وقتي سخن مي گويد دروغ مي گويد؛ آن هنگام كه وعده اي داده و قراري مي گذارد، خلف وعده مي كند؛ وقتي كه چيزي نزد او به امانت بگذراند، خيانت در امانت مي كند. جايگاه ايماني اين مرد چيست؟
امام صادق عليه السلام فرمودند: «جايگاه و منزلت او در ايمان در نزديكترين محل به جايگاه كفر است، ولي هنوز كافر نشده است.»
اين اعمالي كه به نظر مهم نمي آيد، ايمان را فرسايش مي دهد، به گونه اي كه اگر ايمان بماند آن قدر به كفر نزديك است كه با يك حركت از ايمان خارج شده و در نتيجه به كفر مي رسد. پس انسان هر چقدر از ايمان دور شود، به همان نسبت به كفر نزديك تر مي شود و نعوذ بالله زماني كه به وادي جهنمي كفر سقوط كرد، قرين و همدم شيطان مي شود و...
آيت الله مجتبي تهراني
 


نكته سوم

همه ما دوست داريم مهارت هاي خود را افزايش بدهيم. و البته همه هم دوست داريم از راه هاي ميان بر استفاده كنيم با اين حال بايد بدانيم كه انسا ن هاي موفق زياد به ميان بر اعتقادي نداشته اند. نويسنده شدن و يا شاعر شدن هم اصولي دارد علاوه بر اينكه مسلما يك ذوق ذاتي نيز مي خواهد. جاناتان فرانزن نويسنده 53 ساله آمريكايي، با كتاب تصحيحات در سال 2001 به يك چهره مشهور ادبي تبدل شد و فروشي سه ميليون نسخه اي را تجربه كرد، كتاب بعدي اش را با فاصله زماني 10 ساله منتشر كرد. او در آثارش از مسايل زندگي معاصر سخن مي گويد و چهار رمان و سه كتاب غيرداستاني در كارنامه ادبي اش دارد. حالا 10 توصيه خوب براي ما دارد تا اگر مي خواهيم نويسنده شويم كمكي باشد.
1. خواننده يك دوست است، نه يك مدعي، نه يك تماشاچي.
2. داستاني كه تجربه شخصي نويسنده از يك ماجراجويي يا يك موضوع ترسناك يا ناشناخته نباشد، ارزش نوشتن جز براي كسب درآمد ندارد.
3. هرگز از كلمه «سپس» به عنوان حرف ربط استفاده نكنيد(در اين مورد، حرف« و » پيشنهاد بهتري است) استفاده از«سپس» راهي تنبلانه از سوي نويسندگان فاقد حساسيت براي حل مشكل «و»هاي زياد روي كاغذ است.
4. براي نوشتن روايت از سوم شخص مفرد استفاده كنيد، مگر اين كه واقعا يك صداي اول شخص برجسته خودش را به صورت مقاومت ناپذيري به شما تحميل كند.
5 . وقتي اطلاعات، آزاد و به صورت همگاني دردسترس قرار مي گيرند، انجام كار تحقيقاتي گسترده براي نوشتن يك رمان كاري بي ارزش است.
6. خلق ناب ترين داستان هاي اتوبيوگرافي نياز به ابتكارهاي ناب هم دارد. هيچ كس تاكنون يك داستان زندگي نامه خودنوشت مانند «مسخ» كافكا ننوشته است.
7 . اگر ثابت سرجايتان بنيشينيد تا بنويسيد، چيزهاي بيشتري به دست مي آوريد تا اين كه چيزي را تعقيب كنيد و به دنبالش برويد.
8. باور اين نكته براي من سخت است كه كسي در محل كارش(جايي كه در آن مي نويسد) به اينترنت دسترسي داشته باشد و بتواند داستان خوب هم بنويسد.
9. فعل هايي كه فكر مي كنيد جالب باشند، به ندرت خيلي جالب هستند!
10. بيش از اين كه بي رحم باشيد، بايد عاشق باشيد.
 


يادداشت سوم

زده اند به سيم آخر! همه از ماهيت اصلي شان و چرايي خلق شدنشان دور شدند. جارو برقي به جاي مكيدن آشغال ها به درون، محتويات داخل شكمش را به بيرون فوت مي كند. يخچال خانه داغ كرده است. لامپ مرتب چشمك مي زند و توي روز، روشن است و توي شب خاموش. كولر هواي داغ مي دهد و فن هواي خنك. خلاصه بلبشويي شده بين سيستم هاي برقي. رد اشكال هركدام را كه مي گيري، مي رسي به ايراد سيم كشي خانه. رد ايراد سيم كشي را كه مي گيري، مي رسي به ايراد نوسانات برقي و عيب و ايراد منبع كه زده پدر وسايل برقي را درآورده. بايد صاحبخانه ايراد را از منبع و ريشه حل بكند تا مشكل سيم آخر وسايل هم خود به خود حل بشود.
گفتم صاحبخانه... او هم زده به سيم آخر! حالش از وسايل برقي خانه هم خراب تر است. صاحبخانه به رئيس كارگزيني درباره سابقه كارمند جديد دروغي گفته است تا اخراجش كنند چون نيامده دارد پله هاي ترقي را طي مي كند، زيرآب زيردستش را پيش مدير كل زده و گفته طرف كار نابلد و زير كار در رو است چون احساس كرده با عرضه اي كه دارد ممكن است جاي او را بگيرد، هر روز يك حرف تازه از دهان اين و آن توي فاميل و دوستان مي برد، چون چشم ديدن دور هم بودنشان را ندارد، هر چقدر غيبت دوست قديمش را مي كند باز آرام نمي شود چون در كار از او پيشي گرفته!
رد اشكال هركدام را كه مي زني، مي رسي به ايراد سيم كشي... ببخشيد! رد چرايي هركدام از رفتارهايش را كه مي زني، اشكال به يك جا ختم مي شود. به منبعي از بخل كه درون دلش جا گرفته و فرمان حركت مي دهد و زده اش به سيم آخر.
نفس وسايل برقي درنمي آيد! تا خرابي منبع صاحبخانه مانده روا نيست به فكر خرابي منبع وسايل برقي بود. همه وسايل سوخته و نيم سوز افتادند يك گوشه و دم نمي زنند...
مهران مصفا


خبر سوم

وضعيت اخلاقي مردم امريكا بي ارتباط با وضعيت اقتصادي آنها نيست و اين يك ادعا و شعار نيست بلكه يك واقعيت روز است كه حالا از زبان خودشان در يك كتاب منتشر شده. در آمريكا و به طور كلي اقتصاد آمريكا با وجود بحران هاي اقتصادي اخير و ورشكستگي سازمانها و بانكهاي ريز و درشت مصرف كنندگان و كاربران كوچكتر اين حوزه يعني همان مشتري هاي مردمي نيز خود را با اين وضع موجود هماهنگ كرده اند. در تحقيقات جديدي كه بخشي از آن در كتاب اقتصاددان آمريكايي «ديميتري ماكس» فاش شده، نكته جالبي در خصوص مردم و نوع خريدشان درج شده است.
در اين كتاب با عنوان «ارقام كوچك جنسي» ماكس از مسئله اي در آمريكاي چند سال اخير پرده برداشته كه مي تواند هشداري باشد براي ما. وي بر اساس تحقيقات جامعه شناسان و كارشناسان اقتصادي اين كشور مي نويسد در معاملات كوچك و به طور كلي جابجايي ارقام كوچك مردم آمريكا براي اينكه قيمت كالاها را پائين آورند و به قول معروف چانه بزنند اطلاعات شخصي و خصوصي خود را به راحتي افشا مي كنند. البته ماكس در اين كتاب راهكارهاي رشد و توسعه اقتصادهاي كوچك با استفاده از اطلاعات و داده هاي شخصي افراد را ارائه كرده است ولي از گفتن اين مسئله در جامعه آمريكا نيز خودداري نكرده است.
وي مي نويسد در عصر داده هاي بزرگ تحقيقات نشان مي دهد كه 72درصد از مشتري ها و مصرف كنندگان آمريكايي براي به اشتراك گذاشتن اطلاعات شخصي خود اشتياق دارند و به خاطر همين شركت هاي بزرگ توليدي از همين اطلاعات براي محصولات خود استفاده مي كنند. ماكس اعتقاد دارد يكي از فوايد اقتصاد كلان اطلاع داشتن از سليقه مشتري ها و سبك زندگي شخصي آنها است كه در آمريكا شركت هاي توليدكننده محصولات تجاري از همين اطلاعات استفاده مي كنند و با استفاده از محرك ها و انگيزه هاي تبليغاتي برندها و علامت هاي تجاري خاصي را در نظر مشتري ها بزرگ جلوه مي دهند.
ماكس در فصول كمي تخصصي تر كتاب خود انواع مبادلات و معامله را توضيح مي دهد كه اولي بر اساس مزاياي پولي و جوايز و هدايايي از اين قبيل است كه بهترين نوع خدمات و استفاده شفاف از اطلاعات است. به عبارت ديگر امروز اطلاعات شخصي مشتري ها به نوعي خريد و فروش مي شود كه در اينجا نيز چند گروه در جوامع امروزي وجود دارند كه اولين گروه براي اطلاعات پول مي گيرد كه نوعاً گروههاي جوانتر هستند و 94درصد از آنها كساني هستند كه اطلاعات شخصي خود را مي فروشند. دسته ديگر مشتري هاي مسن تري هستند كه 41 درصد از آنها تنها اطلاعات محدودي از قبيل شماره تلفن و از اين قبيل اطلاعات را در معامله بروز مي دهند.
البته در خيلي از موارد شركت هاي توليدي از اطلاعات شخصي مشتري ها براي بالا بردن كيفيت محصولات خود استفاده مي كنند كه مثلاً مشتري ها چه نوع كالاهايي را مي خرند و اصلاً اينكه مشتري ها كجا هستند؟ چگونه مي توان آنها را به قلاب انداخت؟ به طور كلي هرچند در كتاب ماكس مطالب جنجال برانگيزي از افشاي اطلاعات خصوصي افراد نوشته شده است ولي يكي از بهترين كتابهاي موجود در بازار آمريكا براي كارفرماهاي كوچك براي بهبود وضعيت اقتصادي خود محسوب مي شود. وي به عنوان مدير موسسه اقتصادي اگليوان نيويورك و چند بنگاه مالي ديگر در اين شهر است كه تجربيات خود را در رشد اقتصادهاي كوچكتر در اختيار عموم قرار داده است.
ترجمه محمد حسنلو


طنز سوم

شاهدon نيست!....كـه مويي و مياني دارد!
بنـده ي طلعت آن باش كه on ي دارد!
شاهد on نيست!.... كـه pm بفرستد مارا!
يا كه از ID بنده نشاني دارد!
شاهد off است و ز مو يا ز ميانش چه ثمر
چون كه بي webcam خود روي نهاني دارد!
اي خوش آن دوست كه با ميل و مسنجـر همه شب
خوشتر از باد صبا ، نامه رساني دارد
خرّم آنكس كه به دور از نظر كاربران
بهر چت كردن خود دنج مكاني دارد!
يا كه با دلبر دلخواسته اي دورا دور
خلوتي خواسته در نيمه شباني دارد!
انفعالاتي اگر گشت پديد از چت او
با نگاري فعلاتن فعلاني دارد!
& بولفضول الشعرا


بوي بارون

گل مي دهم به بوي بهاري كه مي رسد
چشمم به در به ديدن ياري كه مي رسد
تكرار مي شود غزل انتظار من
هرشب به نامه آينه داري كه مي رسد
بغض هزار پنجره را اشك مي شوم
در تار و پود نغمه تاري كه مي رسد
فردا تبي دوباره به خورشيد مي دهد
از آسمان تيره شراري كه مي رسد
روشن ز آيه هاي خدا مي شود زمين
در برق ذوالفقار سواري كه مي رسد
محبوبه بزم آر


ويتامينه

خواندن خاطرات خواندني و آموزنده پرفسور حسابي، حسابي حال آدم را جا مي آورد كه چگونه مي شود با وجود فقر و تنهايي و غربت، چنان ستاره شد و سالهاي سال در تقويم جهاني عزت و افتخار ماندگار ماند. چطور مي شود قرآن را حفظ كرد و با حافظ و سعدي انس گرفت و فيزيك خواند و فرا گرفت و آموزش داد و ملتي گرفتار در دام جهل و عقب ماندگي را به پيش راند...خدا رحمت كند مادر متدين و متعهد پروفسور دوست داشتني عصر ما را...دو خاطره از پروفسور نوش جان كنيد؛ از چاپ هفتادم كتاب «استاد عشق» و باقي را هم برويد بخريد و لذت ببريد.
«به ايران كه آمدم حدودسه ماه به هر اداره اي براي كارمراجعه مي كردم و از تجربيات و تحصيلاتم مي گفتم: پاسخ مي دادند، مابه شما احتياجي نداريم. پس از سالها سراغ پدرم رفتم، فكرمي كردم با ديدنم و خبر پيشرفت و ترقي ام خوشحال مي شوند اما نه تنها كه خوشحا ل نشدند بلكه مبلغي را كه درخواست نمودم بعنوان قرض در اختيارمان قراردهند نيز نپذيرفتند.
به ديدن وزير وقت «طرق» رفتم و بي سوادي مملكت دارها را با وي درميان گذاشتم. گفتم كه نقشه ها را طي2سال زحمت تهيه نمودم و... مقابل چشم وزيرراه گذاشتم ديدم هيچ از نقشه سردر نمي آورد! و مي گويد اين خط خطي روي كاغذ چيست؟
گفتم چطور در اين وزارتخانه، حتي يك مهندس نداريد كه بتواند نقشه را بخواند وزير در جواب خواسته من گفت: براي آوردن مهندس از فرنگ بودجه و پول كافي دراختيار نداريم. اين شدكه اتاقي را در اختيارم گذاشتند من هم بلافاصله يك تا بلو درست كردم و بالاي اتاق كوبيدم و روي آن نوشتم «مدرسه مهندسي ايران، وزارت طرق»
اين اولين مدرسه مهندسي درايران بود. اتاق را گرفتم، فيزيك، شيمي،رياضيات نقشه برداري و... همه دروس را بايد خودم تدريس مي كردم. بعداز دو دوره دوساله، حيفم آمد كه اين مدرسه آموزشي عالي، فقط در اين رشته داير باشد. آرزو داشتم درسها عمومي تر بشود.
باتلاش و پيگيريهاي فراوان بالاخره جناب وزير دو تا اتاق براي راه اندازي دارالمعلمين عالي «تربيت معلم» به من دادند. يك روز فكر كردم براي بچه ها راديو بسازم. براي تهيه وسايل و ابزار آزمايشگاهي به هركس كه به اروپا مي رفت سفارش مي دادم و به اين شكل اولين آزمايشگاه، كه وسايلش، ازطريق مسافرهاي اروپا آماده مي شد، راه افتاد. بعد از چندماه كار، اولين راديوي ايران ساخته شد. راديويي با ابعاد تقريبي يك متردر نيم متر. حالابرق نداشتيم...
¤
...شب يلدا بود همه اقوام به خانه ما مي آ مدند...در همين شب براي هر كدام از فاميل با ديوان حافظ فالي گرفتيم و غزلي خوانديم. وقتي مهمانها رفتند، پدر به سراغ من آمدند و گفتند: وقتي همه كارهايت را كردي، بيا به اتاق من. مي خواهم چند دقيقه با شما صحبت كنم. پدر هميشه براي صدا كردن ما، از ضمير «شما» استفاده مي كردند و اگر مي خواستند به ما تذكر بدهند، به اتاقشان فرا مي خواندند، كه كسي نشنود و ما خجالت نكشيم. ايشان بسيار مودبانه و غير مستقيم، شروع كردند به حرف زدن به شكلي كه من ناراحت نشوم،گفتنند: خيلي زشت است كه يك ايراني غزل حافظ را درست نخواند. از خجالت آب شدم. پدر كه متوجه خجالت و رنگ برافروخته چهره من شدند، گفتند: شب ها كه با هم دو ساعت درس مي خوانيم، نيم ساعت از وقتت را، صرف مطا لعه ديوان حافظ كن، با هم تمرين مي كنيم، تا اين مشكل كاملا حل شود.»
 


اين...نت

«اگر هنگام غذا خوردن لباس هايم را كثيف كردم ويا نتوانستم لباس هايم را بپوشم، اگر صحبت هايم تكراري و خسته كننده است و...صبور باش و دركم كن!
وقتي نمي خواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نكن!
وقتي بي خبر از پيشرفت ها و دنياي امروز سوالاتي مي پرسم، با تمسخر
به من نگاه مكن!
وقتي براي اداي كلمات يا مطلبي حافظه ام ياري نمي كند، فرصت بده و عصباني نشو!
وقتي پاهايم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده...همانگونه كه تو اولين قدم هايت را كنار من برمي داشتي...زماني كه مي گويم ديگر نمي خواهم زنده بمانم و مي خواهم بميرم، عصباني نشو..روزي خود مي فهمي...
يادت بياور وقتي كوچك بودي مجبور مي شدم روزي چند بار لباس هايت را عوض كنم.
براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور مي شدم بارها و بارها داستاني را برايت تعريف كنم...
از اينكه در كنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصباني نشو!
ياري ام كن همانگونه كه من ياريت كردم...
كمك كن تا با نيرو و شكيبايي تو اين راه را به پايان برسانم...
فرزند دلبندم، دوستت دارم....»
اين يك نامه معمولي است از يك مادر يا پدر پير به فرزندش...دعا كنيد براي ما اتفاق نيافتد!


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14