(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 21 شهریور 1391 - شماره 20304

نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي (4) وساطت روس و انگليس براي آزادي بهاء

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي (4) وساطت روس و انگليس براي آزادي بهاء

مريم صادقي
بهائيت
ميرزا حسينعلي فرزند ميرزا بزرگ برادر ناتني ميرزا يحيي صبح ازل و برادرزاده ي ميرزا آقاخان نوري88، صدر العظم ناصر الدين شاه در سال 1233ق در تهران متولد شد. وي در 27 سالگي به باب پيوست و به هنگام اقامت باب در تبريز با او مكاتبه داشت، و پس از اعدام باب در تبريز و براساس وصيت باب در تمام مدتي كه در ايران بود. از جانشيني برادر كوچكترش حمايت مي كرد. ميرزا حسينعلي مقام پيشكاري و دستياري را داشت.89 امبيركبير، ميرزا حسينعلي را به بغداد تبعيد كرد. اين مسافرت زياد به طول نكشيد و او پس از چند ماه با بركناري و قتل اميركبير و آغاز وزارت ميرزا آقاخان نوري، به تهران بازگشت.90 با سوء قصد به جان ناصر الدين شاه در سال 1268ق و دست داشتن بابيان در آن، ميرزا حسينعلي از سوي حكومت زنداني شد. به همراه وي بسياري از سران بابيت زنداني و اعدام شدند. سفير روسيه و انگليس با هم نامه ي اعتراض آميزي به دولت فرستادند. اما در آن هيجان عمومي به آن اعتراض اعتنايي نشد91. حبس ميرزا حسينعلي چهار ماه در سياه چال تهران به طول انجاميد كه با وساطت سفارت روس از بند نجات پيدا كرد و پس از آزادي به طرف بغداد حركت كرد.92
منابع بهائي توجه دولت روس به سرنوشت ميرزا حسينعلي نوري را با علاقه خاص دختر سفير روس به مشاأاليه پيوند مي دهند.93 اما اين ادّعا با سير تاريخي وقايع سازگار نيست. چراكه پس از رسيدن به بغداد، ميرزا حسينعلي نامه اي به سفير روس نوشته و از وي به جهت اين حمايت قدرداني مي كند.94 فشار سياسي دول روس براي حفظ جان او جاي هيچ شكي درباره ارتباط دول استعماري با عوامل بوجودآورنده فرقه بهائي باقي نمي گذارد.95
ورود ميرزا حسينعلي به بغداد در 1269ق اتفاق افتاد. در آن شهر نيز رهبري امور بابيان با ميرزا يحيي صبح ا زل بودو ميرزا حسينعلي مانند ايران در بغداد نيز مقام وكالت و دستياري برادرش را داشت. پس از مدتي زمزمه ي استقلال را آغاز كرد و كوشيد تا رهبري ميرزا يحيي را انكار كند و چون با اعتراض شديد عدّه اي از بابي ها روبرو شد، به حالت قهر از بغداد بيرون رفت و رهسپار سليمانيه گشت و در ميان كردهاي صوفي مشرب آنجا با نام درويش محمد ايراني، شهرت يافت96. كه دليل رفتن او ميان كردها و همين طور اقدامات وي در اين مدت بحث برانگيز است. عزيه خانم (خواهر بهاء الله) از مراوده ميرزا حسين علي با صوفيه و حضور در مجلس آن خبر مي دهد و دراين باره مي نويسد: «ميرزا حسين علي در سليمانيه هم به خيال رياست بود، ولي او را به چيزي نگرفتند، ناچار مدتي به تحصيل غريبه پرداخت».97
ميرزا حسينعلي دو سال بعد به بغداد مراجعت كرد اما در آن زمان به خاطر كثرت اختلاف بين مسلمين و بابيان، علما به دولت ايران شكايت كردند و دولت ايران نيز از دولت عثماني تقاضاي انتقال آنها را به نقطه ي ديگر نمود و دولت عثماني آنها را از بغداد به اسلامبول كوچ داد و پس از چند ماه آنها را از اسلامبول به ادرنه فرستاد98. در هنگام اقامت در ادرنه ميرزا حسينعلي، آشكارا پيروان باب را به خود دعوت نمود. و ازل را فاقد صلاحيت قلمداد كرد.99
اختلاف بين دو برادر وقتي به اوج رسيد كه حسينعلي در سال 1289ق، سال چهارم اقامتش در ادرنه، ادعاي مقام من يظهره كرد.100 اين خصومت تا آنجا ادامه يافت كه حكومت عثماني مصمم شد بين دو برادر و مريدان آنها جدايي بيندازد و لذا ميرزا حسينعلي را به عكا و ميرزا يحيي ازل را به قبرس فرستاد و ازلي ها را از بهائي ها جدا كرد.101
در اين زمان ميرزا حسينعلي، طبق سخنان باب نخست ادعاي بابيت و «من يظهره اللهي» كرد. وي با فرستادن نامه هايي كه آنها را الواح مي ناميد، پادشاهان و رهبران سياسي، ديني جهان را به سوي خود دعوت كرد. اما فقط به اين ادعا اكتفا نكرد و سپس ادعاي مهدويت را و با رسيدن به عكا، آشكارا مدعي نبوت شدو فرقه ي «بهائيت» را بنيان گذاشت. اين اقدام سريعاً از ناحيه ي دولت روسيه تأييد و فرقه بهائيت به عنوان يك دين به رسميت شناخته شد و از هيچ كمك مادي و معنوي به آنها دريغ نكرد. بهاء در نهايت مدعي الوهيت و حلول خدا در خود شده و خود را الهيكل الاعلي ناميد.102
سرانجام بهاء در سال 1309ق، در عكا پس از گذراندن بيماري زحير در گذشت103 و طبق وصيتش، پسر ارشد او ميرزا عباس افندي ملقّب به عبدالبهاء به رياست بهائيان انتخاب شد.
نقش ميرزا حسينعلي نوري (عبادالله) در گسترش و تغيير شكل و محتواي اين جريان بسيار پراهميت است. چرا كه وي به مجرد استقرار در عكا شروع به پي ريزي يك دين مدني جهاني كرد، و در همين راستا و فراتر از آراء و انديشه هاي سيدعلي محمدباب كه در كتاب بيان آمده بود، در دو كتاب خود يعني اقدس و ايقان فسخ ديانت قبلي را اعلام كرد و لزوم دعوت به صلح جهاني، اصطلاحات جهاني و ملي، تشكيل بين العدل براي اداره امور بهائيان، برابري زن و مرد و لزوم تعليم و تربيت همگاني را يادآور شد.104
ميرزا حسينعلي آثار متعددي نگاشت كه اهم آنها عبارت است از: «ايقان» كه در آن، استدلال به حقانيت سيدباب كرده، «رساله هفت وادي» كه در سير سلوك به شيوه اهل تصوف آن را نوشته، «كلمات مكفوفه» كه شامل بعضي مواعظ و نصايح اوست؛ اين رسالات را بهاء الله در بغداد قبل از اينكه ادعاي پيامبري كند، تدوين كرد و اولين تأليف او بعد از ادعاي من يظهر الهي كتاب «بديع» است.105 كه از قول محمدعلي صباغ (رنگرز)، يكي از پيروان خود اين كتاب را در تضعيف و تحكيم ازل و اعتراض بر احوال و اعمال او نوشته و آخرين كتاب ها، كتاب «اقدس»، كه بهائيان آن را ناسخ و مهيمن بر جميع كتب آسماني و ساير الواح و حرام بيان كرد.
غير از اين كتاب ها الواح و نوشته هاي زيادي نيز از بهاءالله در دست پيروان او بوده كه بعداً آنها را به صورت كتاب درآورده اند؛ مثل «اشراقات»، «طرازات»، «مبين» و ... و آخرين نوشته اي كه بهائيان از بهاء مشهود داشتند مقاله ي مختصر سر به مهري بود كه به اسم «كتاب عهدي» در آن، بهاء وصيت خود را به دو فرزند خود غصن اعظم و غصن اكبر يكي بعد از ديگري كرده است.106
پس از مرگ بهاء فرزندانش بر سر جانشيني پدر به اختلاف افتادند: «محمدعلي افندي» به همراه برادران، خواهران و ساير بستگان، بناي ناسازگاري و مخالفت با «عباس افندي» گذاشتند و رهبري او را قبول نكردند. اكثر بهائيان در ابتداي امر برخلاف وصيت بهاء از محمدعلي پيروي نمودند ولي سرانجام، عباس افندي بر برادر خود محمدعلي افندي غالب شد و ملقّب به عبدالبهاء و جانشين پدر گرديد و تا سال 1300ش، رهبري بهائيان را برعهده داشت.107
عبدالبهاء پس از دست گرفتن رياست امور بهائيان، همزمان با استقرار حكومت مشروطه در عثماني با آزادي كامل سياسي نائل گشت. در اين زمان سفرهاي تبليغاتي را جهت تقويت نفوذ بهائيان به اروپا و آمريكا آغاز نمود.108 تا قبل از اين سفرها بهائيت به عنوان يكي از شاخه ها و انشعابات مكتب تشيع شناخته مي شود و برخي آن را جزئي از تصوف مي داشتند، حتي سران بهائيت، براي اثبات حقانيت خويش از آيات و روايات بهره مي گرفتند ولي ارتباط با غرب، جهت آنها تغيير كرد و آنان رسماً براعت خويش را از ساير اديان من جمله اسلام ابراز نمودند.109
عبدالبهاء طي اين سفرها خطبه هايي را ايراد مي كرد و با بسياري از انجمن ها و مجامع به گفتگو نشست. او در تمام اين ديدارها و سخنرانيها از آزادي ديني و سياسي سخن گفت، در يكي از سخنراني هايش در آمريكا چنين مي گويد: «تعصب ديني، تعصب مذهبي، تعصب وطني و تعصب سياسي ها دم بنياد انسانيست... دين يكي است ... همه ي روي زمين يك كره است، يك ارض است، خدا تقسيمي نكرده اينها اوهام است.110»
با شروع جنگ جهاني اول و پيوستن عثماني به آلمان در جنگ با متفقين (انگليس، فرانسه و آمريكا) حمايت عباس افندي از انگليس باعث شد كه فرمانده كلّ قواي عثماني، جمال پاشا تصميم قتل عباس افندي گرفت و تهديد كرد: «به زودي مصر را فتح كند در مراجعتش، عباس افندي را به صلابه خواهد كشيد.111»
براستي دليل اين همه خشم فرمانده قواي ارتش عثماني در جنگ با انگليس چه بود؟ علت اين خشم را بايد در حمايت مؤثر افندي از انگليس دانست. از جمله اقدامات عباس افندي تامين آذوقه براي ارتش اشغال گر بريتانيا بود.112
منايع غيربهائي، علت خشم دولت عثماني را جاسوسي
عباس افندي براي انگليس ها مي داند.113 حفاظت شديد از جان
عباس افندي و خانواده و ياران وي از دستبرد قواي عثماني، را بايد دليل ديگري براي اين خشم دانست.114
پس از پايان جنگ به پيشنهاد دولت مردان انگليسي حاضر در فلسطين نشان و لقب عالي امپراطوري به وي اعطا گرديد.115 سردنيس رايت، ديپلمات و مورّخ پر اطّلاع انگليسي، در شرح ماجرا مي نويسد: «در اوايل سال 1918م/ 1336ق با تصرّف بندر حيفا توسط نيروهاي انگليسي و بعد سپرده شدن غيومت فلسطين به دست انگلستان توسط جامعه ي ملل در پايان جنگ جهاني اول، بهائي ها نفس راحتي كشيدن، بهاء البهاء در اندك زماني به خاطر نحوه ي رهبري خود و رفتار پيروانش احترام مقامات بريتانيايي مسئول اداره ي فلسطين را به خود جلب كردو در ژوئيه ي 1919/شوال 1337 مقامات اخير به لندن توصيه كردند كه نشان جديد امپراتوري بريتانيا و لقب آن به وي اعطا گرديد. توجيهي كه ايشان براي پيشنهاد خود كرده اند به اين شرح است: عبدالبهاء از زمان اشغال فلسطين به نحو صادقانه اي به آرمان بريتانيا خدمت كرده است. در مشورت نظرات او براي فرمانده نظامي و افسران دستگاه اداري مستقر در حيفا بسيار با ارزش بوده و از نفوذ خود در اين شهر تماماً در جهت خير و صلاح استفاده كرده است. عبدالبهاء چندين سال در ارك عكا زنداني تركها بوده است116.
بهاء الله در وصيت نامه خود كه به كتاب عهدي معروف است، سفارش كرده بود كه پس از او بايد «غصن اكبر» يعني محمدعلي ميرزا پسر ديگرش به قدرت برسد.117 اما عبدالبهاء با ناديده گرفتن وصيت پدر و با تأسي از او در كنار زدن رقيب به دليل اينكه فرزند پسر نداشت نوه خود از بزرگترين دخترش را به جانشيني خود برگزيد. عبدالبهاء، در سال 1300 ش، در گذشت و در حيفا به خاك سپرده شد. در مراسم خاكسپاري او نمايندگي از دولت انگليس حضور داشتند و وينسون چرچيل وزير مستعمرات بريتانيا، با ارسال پيامي مراتب تسليت پادشاه انگليس را به جامعه بهائي ابلاغ كرد.118
از آثار عبدالبهاء مقاله شخصي سياح كه در تاريخ باب و بهاء نوشته شده كتاب مفاوضات مي باشد. الواح و نامه هايي از او در دست است كه به اشخاص مختلف نوشته و بهائيان آن ها را جمع آوري كرده و با نام مكاتيب به چاپ رسانده اند.119
جانشين عبدالبهاء، شوقي افندي در سال 1314ق در عكا زاده شد و از سوي عبدالبهاء لقب «امرالله» گرفت. وي به مدت 36 سال اين منصب را برعهده داشت.120 از همين روست كه بهائيان او را
ولي امرالله مي نامند121.
شوقي بر خلاف نياي خود عباس افندي، تحصيلات رسمي داشت. او فارغ التحصيل دانشگاه آكسفورد بود و همين امر نشان مي دهد، وي مستقيماً تحت پرورش و تربيت انگليسي ها رشد كرده است. نقش شوقي در توسعه و سازماندهي محافل بهائي در اروپا و آمريكا بسيار پراهميت است. به طوري كه به وصيت عبدالبهاء بيت العدل اعظم الهي را تأسيس كرد. همچنين در دهه 1960م، توسعه تشكيلات اداري و جهاني بهائيت زيرنظر او شروع شد و ساختمان معبدهاي قاره اي بهائي موسوم به مشرق الاذكار به اتمام رسيد. شوقي تشكيلات بهائي را نظم اداري امرالله ناميد و آن را تحت اختيار مركز اداري و روحاني بهائيان واقع در شهر حيفا قرار داد.122
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
88 - مورخان نوعا ميرزا آقاخان نوري اعتماد الدوله (1281-1222) را فردي «انگلوفيل» و تحت الحمايه انگليس شمرده و بر تباهي اخلاق و اعمال او بويژه نقشش در فرآيند عذل و قتل اميركبير اتفاق نظر دارند. منصور اتحاديه، گوشه هايي از روابط خارجي ايران، ص 285.
89 - اعتضاء السلطنه، فتنه باب، صص 197-196.
90 - محمد امين نيا،اشنايي با ائين بهائيت ، ص97.
91 - فريدون آدميت، اميركبير، ص 455.
92 - همان، صص 197-196..
93 محمد زرندي، تاريخ زنبيل زرندي، ص 549.
94 شوقي افندي، قرن بديع، ج2ف ص49.
95 همان، ص125.
96 - مصطفي حسينعلي طباطبائي، ماجراي باب، بهاء، ص 141.
97 - عزيه نوري، تنبيه نائمين، صص11-14.
98 - مرتضي آخوندي، بهائي چه مي گويد؟، ص 6.
99 - اعتضاء السلطنه، فتنه باب، صص 161-160.
100 - محمد محمدي اشتهاردي، بابي گري و بهائي گري،
صص 61-60.
101 - شفا امان الله، نامه از سن پالو، ص 17.
102 - محمد امين نيا، آشنايي با آئين بهائيت، صص 74-73.
103 - نورالدين چاردهي، چگونه بهائيت پديد آمد، ص 25.
104 - جان اينزر اسلمنت، بهاء الله و عصر جديد، ترجمه فارسي حيفا،ص88.
105 - همان، ص 95.
106 - جان اينزر اسلمنت، بهاءالله و عصر جديد، ترجمه فارسي حيفا، ، ص 95.
107 - محمدامين نيا، آشنايي با آئين بهائيت، صص 86-85.
108 - همان، صص 88-87.
109 - يوسف فضايي، شيخيگري و بابيگري و بهائيگري، صص 194-193.
110 - خطابات مباركه حضرت عبدالبهاء در اروپا و آمريكا، صص 117-116.
111 - روحيه ماكسول، گوهر يكتا، ترجمه ابوالقاسم فيضي، صص 44-43.
112 - اسماعيل رائين، انشعاب در بهائيت، ص 127.
113 - محمدباقر نجفي، بهائيان، ص 699.
114 - شوتي افندي، قرن بديع، ج 3، ص 297.
115 - روحيه ماكسول، گوهر يكتا، ترجمه ابوالقاسم فيضي، ص48.
116 - احمد يزداني، نظر اجمالي در ديانت بهائي، ص 131.
117 - يوسف فضايي، شيخيگري و بابيگري و بهائيگري، صص 194-193.
118 - شوقي افندي، قرن بديع، ج3، صص 321-322.
119 - محمد محمدي اشتهاردي، بابي گري و بهائي گري، ص 72.
120 - لجنه ملي نشر معارف بهائي، تاريخ امر بهائي، شماره 4، ص 5.
121 - محمدصدري، بهائيت، دانشنامه جهان اسلام، ص 741.
122 - محمدصدري، بهائيت، دانشنامه جهان اسلام، ص 742-741.

پاورقي

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14