(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 21 شهریور 1391 - شماره 20304

آثار عمل رياكار (چراغ راه)
مرز دنياطلبي و آخرت طلبي (حكايت خوبان)
فقر نتيجه رفتار انسان
قرب خدا، همّ و غم سالك (سلوك عارفانه)
نشانه هاي ايمان كامل از منظر امام صادق(ع)
امام صادق (ع) وپرورش عالمان متخصص


آثار عمل رياكار (چراغ راه)

قال الصادق(ع) لعبادبن كثير بصري: ويلك يا عباد! اياك و الرياء فانه من عمل لغير الله وكله الله الي من عمل له.
امام صادق(ع) فرمود: واي بر تو اي عباد! از ريا دوري كن. هر كس براي غيرخدا كار كند، خدا او را به همان كس واگذارد.(1)
1- اصول كافي، ج2، ص293


مرز دنياطلبي و آخرت طلبي (حكايت خوبان)

نقل شده است شخصي خدمت حضرت صادق(ع) عرضه داشت: ما طلب دنيا مي كنيم و دوست داريم كه دنيا به ما روي آورد و مطلوب ما حاصل شود. آن حضرت تفتيش فرمودند: مي خواهي با آن چكار كني؟
عرضه داشت: مي خواهم با آن خود و عيالم را تنعم نمايم و صله رحم به جا آورم و تصدق كنم و حج و عمره به جاي آورم. آن حضرت فرمودند: «ليس هذا طلب الدنيا هذا طلب الاخره» اين (اهدافي كه بيان شد) طلب دنيا نيست، بلكه طلب آخرت است.(1)
1- تهذيب، ج6، ص328


فقر نتيجه رفتار انسان

پرسش:
براساس آموزه هاي وحياني آيا پديده فقر منشا طبيعي و ذاتي دارد يا اينكه تحميلي و عارضي است و به نوع عملكرد و كنش و رفتار خود انسان برمي گردد؟ لطفا به نحو اجمال توضيح دهيد.
پاسخ:
از دير زمان صاحبان قدرت و ثروت به اشكال مختلف، با بيان فلسفه هاي گوناگون سعي كرده اند اين باور را در اذهان مردم به وجود آورند كه امكانات و منابع جامعه محدود و نياز انسان ها نامحدود است. بنابراين به طور طبيعي عده اي از دسترسي به نيازمندي هاي زندگي محروم خواهند بود، و در اينجا پسنديده اين خواهد بود كه هر كس به هر آن چه طبيعت به او عطا كرده است راضي باشد و قبول كند كه فقير و گرسنه ماندن عده اي بهتر از فقر عمومي است. بنابراين، نه فقرا به ديده ظلم و خيانت به اغنيا بنگرند و نه اغنيا از حضور تهيدستان و محرومين آزرده خاطر گردند، چون مسابقه اي كه يك جايزه بيشتر ندارد، تنها يك نفر كامياب خواهد داشت. (ظهور و سقوط ليبراليسم، ترجمه عباس مخبر، ص 374-390)
براساس آموزه هاي اسلام، خداوند متعال طي آيات متعددي، تفكر «فقر طبيعت» را باطل دانسته و ريشه همه بدبختي ها و پديده فقر را نه در كمبود امكانات و خست طبيعت، بلكه در اعمال زشت و ظالمانه انسان ها مي داند، و طي پنج مرحله آنها را بيان مي كند.
مرحله اول: خداوند متعال وعده داده است كه روزي هر جنبده اي را فراهم مي كند: «هيچ جنبده اي در زمين نيست مگر اينكه روزي او بر خداست. او قرارگاه و محل رفت و آمدش را مي داند، همه اين ها در كتاب آشكاري ثبت است. (هود-6)
مرحله دوم: خداوند به عنوان يك سنت هميشگي اعلام نموده است كه به هيچ وجه از وعده خود تخلف نمي كند (ان الله لايخلف الميعاد- رعد-31)
مرحله سوم: خداوند راه كسب روزي را نشان داده و به انسان ها پيام داده است كه خزاين روزي همه به دست خداست و او اندازه روزي همه را مي داند. (حجر-19)
مرحله چهارم: به انسان ها خبر داده است هر آن چه براي زندگي لازم داريد به اندازه فراوان آماده است.
«خداوند همان كسي است كه آسمان ها و زمين را آفريد و از آسمان آبي فرستاد و با آن ميوه هاي (مختلف) را براي روزي شما (از زمين) بيرون آورد... و از هر چيزي كه از او خواستيد (نيازمند بوديد) به شما داد و اگر نعمت هاي خدا را بشماريد هرگز آنها را شماره نتوانيد كرد. (ابراهيم-32)
مرحله پنجم: در اين مرحله خداي متعال روشن ساخت كه اگر گروهي به روزي خود نمي رسند و فساد و بدبختي به وجود مي آيد، اين نتيجه اعمال ناشايست خود انسان هاست: «فساد در خشكي و دريا به خاطر كارهايي كه مردم انجام داده اند آشكار شده است، خدا مي خواهد نتيجه بعضي از اعمالشان را به آنها بچشاند، شايد (به سوي حق) باز گردند. (روم- 41) بنابراين براساس تعاليم اسلام و آموزه هاي وحياني خداوند وعده كرده است روزي انسان ها و همه موجودات را تأمين نمايد، وهرگونه كاستي و كمبود، ناشي از اعمال و رفتار خود انسان هاست. در نتيجه فقر و تنگدستي گروهي از انسان ها نه به خست طبيعت بلكه به رفتار خود آنان يا گروهي ديگر از انسان ها مرتبط است و پديده فقر نه حقيقتي ذاتي و حتمي بلكه پديده اي عارضي و تحميلي است و به عملكرد و كنش و رفتار خود انسان ها برمي گردد. بر همين اساس علي(ع) مي فرمايد: «ما جاع فقير الا بما منع غني» هيچ فقيري گرسنه نماند مگر آنكه توانگري از دادن حق او ممانعت كرد. (نهج البلاغه، حكمت 320)
همچنين آن حضرت در جايي ديگر مي فرمايند:
«ان الناس ما افتقروا و لا احتاجوا ولاجاعوا و لاعروا الابذنوب الاغنياء»
همانا مردم جز در اثر گناه ثروتمندان، فقير و محتاج و گرسنه و برهنه نمي شوند. (الحياه ، ج4، ص329)


قرب خدا، همّ و غم سالك (سلوك عارفانه)

(اي عزيز سالك!) اين زندگي دنيايي به منزله سرمايه اي است كه خداوند به او عنايت نموده كه با آن به تجارت بپردازد و اگر مي بيند كه با اين سرمايه، نفيس ترين متاع ها را مي تواند تهيه كند، در اين زمينه سهل انگاري ننموده و بداند كه در عالم وجود حتي در وهم، موجودي سودمندتر و نفيس تر و كامل تر و زيباتر و شريف تر و بخشنده تر از ذات ذوالجلال نيست، بلكه هيچ نفع و نفاست و جمال و بهاء و شرف وجود و بلكه وجودي جز به او و در او و از او نيست، لذا عاقل، هيچ مطلوبي جز حضرت حق، براي خود اختيار نكند و هر چه غير اوست، اگر هم از جهتي مطلوب آدمي باشد، باز مطلوبيتش از ناحيه اوست. وجود عاقل اين معنا را دانست و در طلب و جست و چون او برآمد، غير او را ترك خواهد گفت و هم و همتش را هيچگاه در پي چيزي غير از او صرف نخواهد كرد و در پي كسب رضاي او بر خواهد آمد كه «قل الله ثم ذرهم» بگو خدا، سپس هر چه غير از اوست واگذار. (انعام- 91) و ديگر عمر را در طلب چيزي غير از او به هدر نخواهد داد و در پي مشتهيات نفساني و امور معاش نخواهد بود...
چنانكه نسبت به بعضي از حالات حضرت اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است، و در حديث معراج بدان اشاره شده كه خداوند مي فرمايد: «ولاستغرقن عقله بمعرفتي ولا قومن له مقام عقله» و عقل او را غرق در معرفت خود گردانم و خود به جاي عقلش مي نشينم. (الوافي، ج 26، ص 148)(1)
1- اسرارالصلوه ، ميرزا جواد ملكي تبريزي، ص 470


نشانه هاي ايمان كامل از منظر امام صادق(ع)

عليرضا شعاعي
ايمان همانند هر امر باطني و قلبي داراي مراتبي است. در آيات قرآني و روايات از مراتب و درجات ايمان سخن به ميان آمده و براي هر مرتبه اي، مقامات و آثاري بيان شده است. امام صادق(ع) نيز در رواياتي چند به مراتب كمالي ايمان توجه داده است. نويسنده در اين مطلب با مراجعه به يكي از احاديث آن حضرت(ع) بر آن است تا كمال ايمان را از نظر آن حضرت بيان كند.
مراتب كمالي ايمان
ايمان همانند تقوا و ديگر امور داراي مراتب و درجاتي است. قرآن پايين ترين درجه ايمان و باور را اسلام قولي و زباني دانسته است كه با شهادتين آغاز مي شود. پس از آن است كه در يك فرآيندي از جمله با فتنه ها و آزمون ها و ابتلائات، مراتب و درجات برتر پديدار مي شود. (حجرات، آيه 14)
البته هر مرتبه اي براي خود داراي آثاري است. مثلا اسلام زباني كه حتي بر زبان منافقان جاري مي شود، در حالي كه قلب ايشان هيچ گونه پذيرشي نسبت به آن ندارد و حتي در جهت خلاف آن يعني به سوي كفر گرايش دارد، عامل حرمت جان و مال و عرض شخص مي شود و كسي نمي تواند شخصي را متهم كرده و براي تصاحب جان و مال و عرض او، عدم اسلام را به او نسبت دهد و با آنكه در زبان، اسلام را بيان مي كند، او را متهم به عدم ايمان در اين سطح كرده و بخواهد مالش را بگيرد. (نساء، آيه 94)
از اسلام تا مرتبه كمالي بسي راه طولاني است كه با آزمون ها و فتنه ها به دست مي آيد. از اين رو گفته اند هر كه مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند. كسب مراتب عالي تر ايمان كه همراه با خلوص بيشتر است با رهايي از همه چيز و پيوستن به خداوند امكان پذير است. براي رسيدن به اين مرتبه گاه مي بايست از هر آنچه عزيز و گرامي مي داريد و حتي از جان عزيزترش مي دانيد چون فرزند بگذريد؛ چنانكه حضرت ابراهيم(ع) در آزموني سخت از سوي خداوند انجام داد و سربلند از آزمون بيرون آمد. (صافات، آيات 102 تا 105) رسيدن آن حضرت(ع) به مقام اولوا العزم در ميان رسولان و دست يابي به مقام بلند امامت پس از ابتلائات و آزمون هاي بسيار سخت بوده است. (بقره، آيه 124)
خداوند در آيه 2 سوره عنكبوت به توده هاي مردم هشدار مي دهد كه هر ادعائي مستلزم اموري است. اگر كسي مدعي اسلام است بايد شرايط اسلام را بپذيرد و بدان عمل كند و كسي كه مدعي ايمان است گمان نبرد كه ادعايش بدون هيچ اما و اگري پذيرفته مي شود؛ بلكه بايد در آزمون هاي سخت و بسيار، سربلند بيرون آيد تا سيه رو شود هر كه در او غش باشد.
نكته اي كه بايد توجه داشت اينكه كمال نيز داراي سطوح و درجات و مراتبي است. به اين معنا كه هر كسي كه به كمال ايمان رسيد، گمان نبرد كه به تماميت آن دست يافته است؛ بلكه از كمال تا تمام، ره بسيار است. از اين رو پيامبران با رسيدن به مقام انسان كامل و بهره مندي از مقام نبوت، تا تماميت در كمال در انسان، راه بسيار در پيش داشتند. بر همين اساس آزمون هاي سختي را مي بايست تحمل مي كردند كه برخي در اين امتحانات شكست خوردند و نتوانستندبه تماميت كمالي انسانيت و ربوبيت برسند و مقام خلافت مطلق الهي را به دست آورند. از جمله حضرت آدم(ع) كه در آزموني شكست خورد و به درخت ممنوع نزديك شد و از ميوه آن خورد و خداوند او را به فقدان عزم سرزنش كرده و فرمود: لم نجد له عزما؛ در آدم عزمي را نيافتيم. به اين معنا كه اراده قوي نداشت تا در برابر وسوسه ها، مقاومت و صبر كند و موفقيت در آزمون را براي خود به ثبت برساند.(طه، آيه 115)
پيامبران ديگري نيز اينگونه در آزمون هايي شكست خوردند از جمله حضرت يونس(ع) كه اگر رحمت الهي نبود مي بايست تا قيامت در درون نهنگ زنداني مي ماند. (سوره صافات، آيات 143 و 144؛ بحارالانوار، ج11، ص 82؛ تفسير نورالثقلين، ج3، ص 449؛ سوره قلم، آيات 45 تا 48)
خداوند با آنكه همه پيامبران را انسان كامل مي داند ولي در همان كمال، ايشان را تمام نمي داند. از اين رو سخن از فضيلت و برتري برخي بر برخي ديگر در كمالات به ميان مي آورد. (بقره، آيه 253 و آيات ديگر)
بنابراين، مراتب كماليت هر كمالي بس بسيار است. در روايات هنگامي كه از عوامل كمال بخش ايمان سخن به ميان مي آيد، امور بسياري بيان مي شود. گاه عواملي به عنوان اسباب كمال مطرح مي شود و گاه ديگر اسباب ديگر. اين بدان معناست كه هر يك از اين اسباب در بخشي از مراتب و درجات كمالي نقش دارد و اگر همه آنها در شخص، فراهم شود او به تماميت در كمال ايمان دست خواهد يافت. بر اين اساس نمي بايست گمان برد كه تناقضي در روايات است؛ چرا كه گاه براي تبيين اسباب و عوامل كمال ايمان اموري مطرح شده و گاه ديگر عوامل ديگري بيان شده است. اين تفاوت ها در حقيقت بيانگر مراتبي است كه كمال ايمان داراست. پس با هر يك از اين اسباب و عوامل، مرتبه اي از مراتب كمالي ايمان كسب مي شود كه با اسباب و عوامل ديگر دست نيافتني است. هنگامي كه همه اين اسباب و عوامل فراهم آمد و شخصي همه آنها را در خود تحقق بخشيد، آنگاه است كه تماميت مرتبه كمالي ايمان را كسب كرده و در اوج و چكاد ايمان قرار گرفته است.
مكارم اخلاقي، عوامل اصلي كسب مراتب كمالي ايمان
با نگاهي به آموزه هاي وحياني اسلام از آيات و روايات، مي توان اين معنا را به دست آورد كه كسب مراتب كمالي ايمان در گرو كسب مكارم اخلاقي است. به اين معنا كه انسان در ميان رفتارهاي خوب اخلاقي آن رفتاري كه برتر و نيكوتر از همه است را برگزيند و به تعبير قرآن احسن و نيكوتر را انتخاب كرده و متصف و متخلق به آن شود. (اعراف، آيه 145؛ زمر، آيه 18)
پيامبر گرامي(ص) نيز مي فرمايد كه من براي اتمام مكارم اخلاقي برانگيخته شده ام. به اين معنا كه بزرگواري هاي اخلاقي در اوج تماميت آن را براي اهل اسلام آورده تا بدان عمل كنند و در اوج قرار گيرند. پس ميان خوب و خوب تر و خوب ترين، آن چيزي كه ترين هاست آن را بيان كرده و خواهان اتصاف به اين خصلت هاي برترين و بهترين است. پس خوب ترين، نيكوترين، زيباترين و پسنديده ترين چيزها را براي مسلمان مي خواهد كه برتر از آن چيزي نيست.
از سويي انسان مسلمان در تحليل آموزه هاي قرآني، انساني اخلاقي است. به اين معنا كه همه آموزه هاي قرآني بر آن است كه تا انساني اخلاقي را در اوج تماميت آن بسازد و تحويل جامعه بدهد. اينگونه است كه انسان در مقام مظهريت خداوندگاري و متاله شدن، شايسته آن است تا د ر جايگاه خلافت الهي به ربوبيت و پروردگاري جهانيان بنشيند. پس هدف همه آموزه هاي قرآني از معارف و احكام براي ساخت انسان اخلاقي در تماميت آن است؛ چرا كه خداوند در اوج اخلاق است و همه فضايل اخلاقي را بي هيچ كم و كاستي د راوج نهايي و تماميت آن داراست و از بشر خواسته است تا خدايي شده و آن صفات و فضايل را در خود تجلي بخشد.
سه گانه اخلاقي در كسب كمال ايمان
چنانكه گفته شد اسباب و عوامل بسياري را مي توان در آيات و روايات به دست آورد كه بيانگر كسب مراتبي از مراتب و درجات كمالي ايمان است. همه اين روايات كه در چارچوب اصول اخلاقي سامان يافته است، به انسان مي آموزد كه چگونه مي تواند با تخلق به صفات اخلاقي، خود را به مراتب كمالي برساند و يا از مرتبه اي به مرتبه اي بالاتر صعود كند و تقرب خويش به خدا را با فضايل اخلاقي و تخلق به صفات نيك و خوب و زيبا افزايش دهد و به او نزديك تر و نزديك تر شود.
امام صادق براي كسب مرتبه اي از مراتب كمالي ايمان، سه گانه هائي را فرموده است كه بر محور اخلاق برتر است. ايشان مي فرمايد: سه چيز است كه در هر كه باشد ايمانش كامل است: 1- كسي كه چون خشمگين شود اين امر او را از حق خارج نسازد 2- و چون از چيزي خوشنود گردد اين شادي او را به گناه نكشاند 3- و كسي كه چون به قدرت رسيد گذشت و بخشش نمايد. (تحف العقول، ص339)
1- فرو خوردن خشم: خشم يكي از صفات هيجاني انساني است. انسان ها هرگاه با امري ناپسند و زشت و برخلاف خواسته هاي خود مواجه شوند كه موافق طبع و طبيعت ايشان نباشد، غيظ مي كنند و خشم مي گيرند. اين خشم و غيظ مي تواند بر خاسته از انگيزه هاي الهي باشد، ولي چون با عقل مديريت نشده است و تحت تأثير هيجانات نفساني است مي تواند تأثيرات بدي بجا گذارد. از مهمترين تأثيرات بد آن مي توان به خروج از دايره اعتدال و عدالت اشاره كرد و يا به خروج از دايره اخلاص در عمل توجه داد. كسي كه خشم مي گيرد تحت تأثير هيجانات نفساني قرار مي گيرد و عمل مي نمايد. در اين حالت چون عقل ديگر حاكم و مسلط بر نفس نيست، رفتارهاي شخص بيرون از دايره عدالت و اعتدال خواهد بود. از اين رو افراد خشمگين هرگز در مسير درست و عادلانه رفتار و عمل نمي كنند و به سرعت از جاده حق و عدالت بيرون مي روند. در اين جاست كه مديريت خشم توسط عقل مهم و اساسي است. در داستان معروفي كه درباره جنگ اميرمؤمنان علي(ع) با عمروبن عبدود آمده، آن حضرت پس از آن كه عمرو در جنگ شكسته خورده و حضرت(ع) بر سينه او نشسته بود، بر روي حضرت(ع) آب دهان مي اندازد. آن حضرت(ع) از روي سينه اش برمي خيزد تا خشم خويش را به سبب عمل زشت عمرو فرو خورد و سپس تنها براي رضايت خداوند جان دشمن خدا را بگيرد تا هيچ گونه غير و هواهاي نفساني در عمل عبادي جهاد و دشمن كشي در دل راه نيافته باشد. در روايت بالا امام صادق(ع) به اين مسئله توجه مي دهد كه خشم گرفتن امري طبيعي است و انسان به سبب دارا بودن نفس نمي تواند از خشم كه جزو طبيعت انساني است خالي باشد، ولي مديريت خشم و مهار آن به وسيله عقل، اصل اساسي است كه وظيفه هر مؤمني است؛ چرا كه انسان مؤمن اهل عقل و فردي خردمند و خردورز است و براساس آيات و روايات اصولاً سرمايه انساني دين داري و اخلاق، ريشه در عقل دارد و يكي از نشانه هاي خردورزي انسان، ايمان و اخلاق و حياورزي اوست. (اصول كافي، كتاب عقل و جهل) پس ميان ايمان و عقل ارتباط تنگاتنگي است و بود يكي به معناي بود ديگري و فقدان يكي به معناي فقدان ديگري است؛ چرا كه ايمان و عقل لازم و ملزوم يكديگرند. براين اساس، انسان مؤمن به سبب خردورزي، به سرعت مهار نفس خويش را به دست مي گيرد و خشم خود را كنترل مي كند تا خشم طبيعي، او را از جاده حق و عدالت بيرون نبرد. از اين رو خداوند از صفات اهل ايمان و احسان را كظم غيظ يعني فروخوردن خشم دانسته است. (آل عمران، آيه134)
2- شادي به دور از گناه: يكي ديگر از هيجانات نفساني شادي است. انسان ها با ديدن اموري كه موافق طبع و طبيعت ايشان است، خشنود شده و اگر اين موافقت طبع قوي تر باشد بروز و ظهور خشنودي به شكل هيجاني شديد و شادي و فرح است. در حقيقت ريشه شادي در انسان را مي بايست در خشنودي و رضايت نفس او جست و جو كرد؛ چرا كه عامل سازگار با طبع و طبيعت او تحقق يافته است. انسان ها گاه دچار شگفتي مي شوند؛ زيرا با عواملي مواجه مي شوند كه ايشان را بسيار خوشايند است. در اين حالت خوشحالي و شادي آنان به شكل فرح و طرب بروز مي كند و افزون بر جوانح و قلب و درون، جوارح و اعضاي ايشان را به واكنش شديد وادار مي سازد. كلمات شادي بخش از دهان خارج مي شود و افزون بر بشاش شدن چهره، دست و پا و بدن آنها نيز متأثر از سرور دروني شديد به حركت درمي آيد. در اينجاست كه عقل مي بايست وارد شده و مديريت نفس هيجان زده را به عهده گيرد. هيجانات خشم و شادي، امري طبيعي براي نفس تحت تأثير عوامل و اسباب بيروني است. اما انسان مؤمن كه انساني عاقل است هر دو دسته از هيجانات را مديريت و مهار مي كند و اجازه نمي دهد كه اين هيجانات، او را از دايره عقلانيت و عدالت و اعتدال بيرون برده و به سوي باطل كشاند. خداوند در آياتي چند، برخي از انسان ها را كه تحت تأثير هيجانات نفساني عمل و رفتار مي كنند سرزنش مي كند. پس همان گونه كه رفتارهاي متأثر از خشم مديريت نشده از سوي عقل، ناپسند و زشت دانسته شده است؛ رفتارهاي متأثر از شادي مديريت نشده نيز ناپسند و زشت دانسته مي شود و خداوند به صراحت اعلام مي دارد كه رفتارهاي فرحناك را دوست نمي دارد؛ چرا كه ريشه در خروجي از عقلانيت دارد. (قصص، آيه67)
پس، از نشانه هاي خردورزي آن است كه عقل مديريت نفس را در هيجاناتي چون خشم و شادي به دست گيرد و اجازه ندهد كه هيجانات نفساني انسان را به رفتارهاي زشت و ناپسند بكشاند و از جاده عدل و اعتدال و حق بيرون برد. كساني كه عقلشان حاكم بر نفس نيست، از ايمان كاملي برخوردار نيستند و رفتارهاي ضدايماني و ضدعقلاني از آنان صادر مي شود. از اين رو حتي به گناه نيز مي افتند و در هنگام شادي به سبب عدم تسلط عقل بر نفس در شادي خويش مرتكب گناهاني مانند اسراف و اتراف مي شوند.
3- قدرت همراه با گذشت: قوت و قدرت مي تواند ذاتي و يا اكتسابي باشد. برخي از انسان ها داراي قوت و قدرت بدني هستند؛ چنانكه خداوند درباره حضرت طالوت مي فرمايد كه او داراي بدني قوي و قدرتمند بود (بقره، آيه274) همين خصوصيت را خداوند به حضرت موسي(ع) نسبت مي دهد و از زبان دختر شعيب(ع) بيان مي كند كه ايشان مردي قوي و امين بودند. (قصص، آيه26) داشتن قوت بدني از امور غير ارادي است هرچند كه مي توان با شيوه هائي آن را پرورش داد ولي هركسي نمي تواند با پرورش و ورزش، قوت بدني را به دست آورد. اما قدرت اكتسابي به اين است كه انسان از طريق نفوذ مادي و يا معنوي و كسب اعتبار در جامعه از امتيازاتي بهره گردد. قدرتي كه از اين طرق به دست مي آيد، در برخي از موارد همراه با نوعي ولايت بر ديگران است. مثلا پدر بر فرزند ولايت دارد و همين ولايت براي او قدرتي را به همراه مي آورد. همچنين براساس آموزه هاي اسلامي، شوهر بر زن ولايت دارد. (نساء، آيه 34) در نظام اسلامي ولي فقيه به تبعيت از اولوالامر داراي ولايت است (نساء، آيه 59) كه براي آنان قدرتي را اثبات مي كند كه گاه ايشان را اولي از خود مردم بر جان و مال و عرضشان قرار مي دهد. (احزاب، آيه 6)
قدرت از آن جايي كه تسلط بي چون و چرايي را موجب مي شود، نيازمند تسلط عقل بر شخص است؛ چرا كه اگر عقل ايماني بر چنين شخصي مسلط نباشد مي تواند از قدرت در جهت مفسده و ضرر بهره برد. از اين رو كمال ايمان را امام صادق(ع) در مديريت عقل بر نفس در هنگام قدرت و اجراي آن دانسته است تا اجازه ندهد كه نفس بر خلاف عقل و موازين آن از جاده حق و عدالت بيرون رود. در هنگام قدرت اگر انسان بتواند حتي يك گام برتر از عقل از دريچه قلب به مسايل بنگرد بسيار كاري بجا و خوب انجام داده است؛ چرا كه عقل، حكم به مجازات گناهكار و خطاكار مي كند و مجازات متناسب با جرم، امري است كه عقل بدان حكم مي كند. از آنجايي كه شخص در قدرت است مي بايست يك گام برتر رود و از دريچه احسان و قلب به مسئله بنگرد و از خطا و اشتباه بلكه حتي برخي از گناهان، چشم پوشي كند تا خطاكار درس عبرت گيرد و در مسير درست گام بردارد. از اين رو گفته اند عفو و گذشت از بزرگان است و در آيات و روايات كساني كه در قدرت و اقتدار، عفو و گذشت مي كنند به عنوان اهل احسان ستوده شده اند. مثلا كسي كه مي تواند قصاص كند ولي از آن بگذرد مورد عنايت الهي است و خداوند از او راضي و خشنود است. در آيات قرآني از عفو، بسيار تجليل شده است. عفو، رفتاري احساني است كه به حكم قلب انجام مي گيرد نه عقل. به اين معنا كه قلب آدمي حكم مي كند كه گذشت نمايد. البته عقل مخالف رفتاري كه قلب توصيه مي كند نيست؛ چرا كه عقل اينگونه رفتار را پسنديده دانسته و موافق آن است. به سخن ديگر، كسي كه به حكم قلب عمل مي كند مخالف نفس عمل كرده است ولي هرگز مخالف عقل عمل نمي كند؛ چرا كه اينگونه رفتار مورد تأييد عقل است. پس مي توان گفت كه احسان و ايثار و عفو و گذشت، رفتاري موافق عقل و مخالف هواي نفساني است. خداوند در آياتي از انسان ها خواسته است كه ايمان خويش را با عفو و احسان و ايثار و گذشت كامل كنند و نشانه دهند كه تا چه اندازه در مسير كمالي گام برمي دارند و ايمان را دوست مي دارند و موافق عقل و قلب و ايمان عمل مي كنند. (بقره، آيات 178 و 273؛ تغابن، آيه 14 و آيات ديگر)
به هر حال، از نظر امام صادق(ع) رفتارهاي عقلاني و موافق عقل كه در اصول اخلاقي مورد تأكيد است موجب مي شود تا انسان مراتبي از كمال ايمان را درك كند. پس بايد همواره بر اين امور توجه كامل داشته باشيم؛ چرا كه خداوند به حكم آيه2 سوره عنكبوت هيچ مدعي ايمان را بدون آزمون رها نمي كند و هر دم ممكن است كه به خشم و شادي يا قدرت آزموده شويم و اگر نتوانيم در عين قدرت گذشت و در اوج شادي پرهيز از گناه و در اوج خشم، كظم داشته باشيم، ممكن است از دايره عقل و ايماني كه مدعي آن هستيم دور افتيم و به ورطه كفر و نفاق سقوط كنيم. پس بايد همواره بر اصولي از اين دست توجه داشته و پايبند آن باشيم تا مراتب عقلاني و ايماني خويش را تقويت نماييم.
 


امام صادق (ع) وپرورش عالمان متخصص

آيت الله جوادي آملي
شخصيت ممتاز حضرت امام جعفر صادق (ع) با عنايت به شرائط عصر امامت آن حضرت و مجاهدات بي نظير ايشان در تعليم و تربيت امت اسلامي و احياي مآثر و آثار قرآن كريم و عترت طاهرين (عليهم السّلام)، نيازمند تحليل كافي براي جامعه و معلّمان و مربيان فرهنگ و دانش عصرحاضر است.
ظرافت هاي رئيس مذهب تشيع در تربيت شاگردان بر اساس استعداد و توانائي ذاتي و راههاي تعليمي
امام صادق (ع) در شرائط اختناق عصر عباسي ؛مسائلي است كه در تحليل جامع حكيم فرزانه« حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه) »بيان شده است و به مناسبت ايام شهادت جانسوز آن مشعل هدايت تقديم خوانندگان گرامي مي شود.
فرصت مناسب امام صادق (ع) براي ترويج معرفت ديني
در آستانه شهادت وجود مبارك امام صادق (ع) وظيفه همه شيعيان، بلكه همه مسلمانها تكريم آن ذات مقدّس است؛ امّا حوزه يك وظيفه خاصي دارد. اينكه وجود مبارك امام صادق (ع) رئيس مذهب بود و اين مذهب را او تبيين كرد، او ترويج كرد، او تعليل كرد، او تبليغ كرد، او ازآن دفاع كرد، او احتجاجات را ذكر كرد؛ در اثر فرصت مناسبي بود كه وجود مبارك امام صادق (ع) داشتند، اين مطلب اوّل.
شكايت امام صادق (ع) از مردم معاصر مدينه
مطلب دوّم آن است كه فرصت مناسب نه معنايش اين است كه مردم آماده بودند يا دولت همكاري كرد ! معناي فرصت مناسب اين بود كه مردم آماده نبودند، هيچ؛ دولت هم همكاري نكرد، هيچ؛ لكن اين مردم مزاحمت نكردند يا كمتر مزاحمت كردند؛ دولت مزاحمت نكرد يا كمتر مزاحمت كرد؛ و گرنه نه تأييدي از مردم داشتند، نه حمايتي از دولت ! مرحوم محدّث قمي (ره) در سفينه و بسياري از بزرگان نقل كردند كه وجود مبارك امام صادق (ع) از مردم مدينه گله داشت. اگر كسي از خارج مدينه مي آمد، مطلبي سئوال مي كرد؛ وجود مبارك امام صادق (ع) به او پاسخ مي داد.
تعبيري كه مرحوم محدّث قمي نقل مي كند، در سفينه زير كلمه صدقه اين حديث هست. ايشان از رجال كشّي و همچنين از كافي نقل مي كنند كه وجود مبارك امام صادق (ع) وقتي افراد خاصي را از خارج مدينه حضورشان مي آمدند،مي فرمود: اشكوا لي الله وحدت ي و تقلقل ي م ن اهل المدين ه.(1). من از تنهائي خودم به خدا شكوه مي كنم، از اضطراب فكري خودم درباره حمايت دين به خدا شكايت دارم.
يك بيان نوراني از پيغمبر (ص) رسيد كه ازهد النّاس ف ي العال م اهله و ج يرانه (2)؛ اين دستور نيست، اين بيان وصف است. حضرت فرمود: طبيعي اينطور است؛ بي رغبت ترين مردم هر شهر نسبت به عالم، مردم همان شهرند. از كودكي اين را ديده، همسايه او بوده، حاضر نيست او ترقّي بكند !حرف عالم دين را بچه هاي او كمتر مي شنوند، همسايه هاي او كمتر مي شنوند، هم محلّي و همشهري وهم روستائي او كمتر مي شنوند. ايشان اگر مهاجرت كرده به جاي ديگر رفته، موفق است؛ اين طبيعي است البتّه ! دستور نيست، بيان وصف است.
وجود مبارك امام صادق مي فرمايد: من از مردم مدينه شكايت دارم كه ما را تنها گذاشتند: اشكوا لي الله وحدت ي و تقلقل ي م ن اهل المدين ه حتّي تقد موا؛ مگر اينكه شما از خارج مدينه بيائيد، چيزي از ما بپرسيد ! و اراكم و اسرّ ب كم؛ شما را ببينم، با ديدن شما هم مسرور بشوم ! اي كاش اين حكومت عباسي كه حكومت طاغوتي دارد؛موافقت مي كرد من يك مدرسه اي مي ساختم،مي رفتم در همان مدرسه ساكن مي شدم، شماها كه علاقمند به اين علوميد، شما را هم در همان مدرسه جا مي دادم و اين علوم را منتشر مي كردم: يا ليت هذا الطّاغ يه اذ ن ل ي فاتّخ ذ قصراً فسكنته و اسكنتكم مع ي و اضم ن له الّا يجيء م ن ناح يت نا مكروأ ابداً (3). اگر بخواهد تعهد هم بگيرد، من تعهد مي دهم كه ما كاري با حكومت او نداريم ! براي اينكه با چه وضعي با حكومت او درگير بشويم؟! اگر از ما تعهد هم بخواهد، تعهد هم مي دهم؛ ولي بالأخره ما بايد دين را حفظ بكنيم يا نه؟! اين وضع وجود مبارك امام صادق بود.
دشواري امام صادق (ع) در تربيت شاگردان
اگر گفته شد وجود مبارك حضرت 4 هزار شاگرد داشت،نه يعني اينكه اينجور مجلس براي امام صادق بود، مگر جلسه 100 نفره برايش مقدور بود، 20 نفره مقدور بود؟! او با جان كندن، در تمام اين مدّت، 4 هزار شاگرد فراهم كرد. 2 تا، 3 تا؛ شب، روز؛ كم كم شد 4 هزار تا ! نه اينكه مجلس 100 نفره يا 50 نفره داشت ! گاهي ممكن است به يك مناسبت هائي يك جمعيّتي يك جائي بودند و حضرت مطالبي مي فرمود؛ ولي به عنوان رسمي كه به او اجازه بدهند در مسجد مدينه بنشيند و صدها نفر يا دهها نفر حضور پيدا كنند كه چنين قدرتي نبود !
آن جريان قصّه خيار فروش را كه مستحضريد كه كسي به بهانه خيار فروشي خدمت حضرت رفت و 4 تا مسأله سئوال كرد.او به عنوان اينكه من دست فروشم، خيار مي فروشم و حضرت هم با خبر بود؛ دستور داد خيار فروش را به منزل دعوت كنيد، به بهانه اينكه از او خيار بخرند واورفته، مسأله طلاق و اينها را پرسيده ! پس وجود مبارك حضرت با اين جان كندن 4 هزار شاگرد درست كرد، با اين جان كندن اصول أربعه درست كرد و اساس مذهب ما آن است.
تلاش ائمه (ع) در احياي دين و عالم پروري
وجود مبارك امام باقر(ع) كه رحلت كرد، وجود مبارك امام صادق (ع) تا زنده بود، آن اتاق مخصوص پدر را روشن نگه مي داشت. وقتي امام صادق رحلت كرد، وجود مبارك امام كاظم (ع) تا در حجاز بود، در مدينه بود،در اتاق مخصوص پدر شب ها چراغ روشن مي كرد. وقتي از مدينه به بغداد تبعيد شد و به زندان افتاد، ديگر خبر نداشتند كه كي روشن مي كرد! روشن نگه داشتن اتاق امام يعني فكر او؛ اين يك سنّتي است. درست است كه به حسب ظاهر يك يادآوري است، يك تذكره است، امّا اساس كار اين است كه شما اين مصباح هدايت را روشن نگه بداريد؛ اين دين را، اين علم را، اين فن را نگه بداريد ! خيلي هنر است انسان 4 هزار شاگرد را تربيت كند، اين جز معجزه چيز ديگري نيست ! آنجور بتواند شاگرداني نظير هشام بن سالم، هشام بن حكم، زراره، حمران بن أعين، زراره بن أعين به جامعه تحويل بدهد!
نجاشي (ره) نقل مي كند: ابان بن تغل ب شاگرد مخصوص امام صادق (ع) بود، وقتي ابان بن تغلب مي آمد خدمت وجود مبارك امام صادق (ع) امر له ب و ساده الق يت له (4)،مي فرمود: بالش را براي آقا بياوريد! يك امام زمان دستور بدهد بالش را براي شاگردش بياورند، آيا اين فخر نيست؟ آدم وارد محضر امام زمانش بشود، امام زمان بگويد: بالش را براي آقا بياوريد؟ علماي دين يعني اين ! مراجع دين يعني اين ! قدر اينها را هر چه ما بيشتر بدانيم، از عمرمان بيشتر بركت مي گيريم. دين و نظام و جامعه و ملّت به اين عالمان دين و مراجع بسته است !
عدم برتري شاگردان امام صادق (ع) با علماء و مراجع فعلي
مگر ابان بن تغلب از اين علماء و مراجع ما ملّاتر بود؟! او شاگرد حضرت بود، چند تا حديث ومسأله ياد گرفت، چند تا حكم فقهي و آيه و روايت ياد گرفت؛ شد يك فقيه ومرجع ديني. بعيد است كه آنها از اين مراجع ملّاتر بودند ! ولي حضرت فرمود: بالش را براي آقا بياوريد.ائمه اينجور عالمان دين را تشويق مي كردند و عالم پروري مي كردند؛ بعد به حمران فرمود: برو در مسجد جامع كوفه بنشين، من علاقمندم بنشيني، فتوا بدهي. از حجاز فارغ التّحصيل شدي، برو در عراق.
لزوم تربيت عالمان ديني در رشته هاي مختلف اسلامي
مرحوم كليني نقل كرد كه وجود مبارك پيغمبر وارد مسجد شدند، ديدند مردم دور يك كسي حلقه زده اند، حضرت پرسيد: اين كيست؟ گفتند: اين علامه است. فرمود: چه كار مي كند؟ گفتند: انساب عرب (نسب شناسي) بلد است. فرمود: اينها علمي نيست كه نافع باشد! اين علمي است كه لا يضرّ من جه له و لا ينفع من عل مه. نّما الع لم ثلاث ه؛ آيأ محكمه، فر يضأ عاد له و سنّأ قائ مه (5)؛ علم اينهاست ! اين را دين بيان كرده.امام صادق (ع) اينها را براي شاگردانشان بيان كردند.
لزوم تلاش طلاب در رشته هاي تخصصي خويش
همان ديني كه گفت: طلب الع لم فر يضأ (6)، همان ديني كه گفت: بايد عالم بشويد، همان دين گفته چه بايد بخوانيد ! فرمود: 3 رشته را يادتان نرود ! ( آيه محكمه ) بخوانيد، ( فريضه عادله ) بخوانيد، ( سنّت قائمه ) بخوانيد. ما گفتيم آيه محكمه، فقه و اصول؛ فريضه عادله، فقه و اصول؛ سنّت قائمه، فقه و اصول؛ اين وضع حوزه ما شد ! اگرچهار تا شبهه مربوط به عقائد و وحي و نبوّت و فرشته ها و اينها بشود، دست ما خالي است ! كارها را وجود مبارك امام صادق تقسيم كرد؛ يك عدّه از شاگردان را به آيه محكمه، يك عدّه شاگردان را به فريضه عادله، يك عدّه شاگردان را به سنّت قائمه ارجاع دادند. الآن به لطف الهي، به بركت خونهاي پاك شهداء و تلاش امام راحل، حوزه ها به اين سمت دارد حركت مي كند؛ عدّه اي در تفسير، عدّه اي در كلام، عدّه اي در رجال، عدّه اي در حديث، عدّه اي در فقه، عدّه اي در اصول دارند متخصص مي شوند؛ كار بسيار خوبي است. امّا قبلاً اينجور نبود، الآن تازه آغاز شده !
وجود مبارك امام صادق (ع) كه تحوّلي در حوزه هاي علميّه ايجاد كرد، با آن دشواري كه نه از ملّت كمك به او مي رسيد و نه ازطرف دولت حمايت مي شد؛ شاگردها را تقسيم كرد، استعدادها را شناسائي كرد. مستحضريد كه همه براي فقه و اصول خلق نشده اند، همه براي فلسفه و كلام خلق نشده اند ! تفسير كه از بهترين علوم الهي است، همه براي تفسير خلق نشده اند ! ممكن است آدم اطلاعات عمومي داشته باشد. ذات أقدس له به هر كسي يك گرايش خاصّي داد تا نظام شكل بگيرد؛ همه آن علوم لازم است. خدا غريق رحمت كند سيّدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائي را؛ مي فرمود: پاي درس مرحوم آقاي نائيني در آن مسجد پر جمعيّت بود، ما خيال كرديم همه اينها دنبال فقه و اصولند ! بعد معلوم مي شود دو تايشان در تفسير، دو تايشان در حديث، دو تايشان در كلام، دو تايشان در رجال دارند تلاش و كوشش مي كنند؛ آن گرايش فقه براي همه نيست !
نياز دائمي روحانيان به علم فقه و مسائل فقهي
ما، يعني معمّمين مادامي كه اين لباس را در بر داريم تا زنده ايم بايد با فقه مأنوس باشيم؛ براي اينكه هم خودمان بايد عمل بكنيم، هم مردم از ما اين را مي پرسند !اين فقه را يك روحاني نبايد ترك بكند !! بقيّه وقت را آدم مي گذارد در آن رشته اي كه خدا او را براي آن رشته خلق كرده ! نمي شود يك روحاني مسائل فقهي را كنار بگذارد؛ چون هم محل ابتلاي خودش است، هم محلّ ابتلاي جامعه است، مردم از او سئوال مي كنند ! و لو در حدّ عروه و لو در حدّ تحرير؛ اين بايد مسائل فقهي در دستش باشد. بقيّه را در آن رشته اي كه خدا او را براي آن رشته خلق كرده بايد باشد.
تربيت شاگردان متخصص در رشته هاي مختلف توسط امام صادق (ع)
مرحوم مجلسي (ره) در جلد 47 بحار به طبع بيروت، صفحه 407 از كشّي نقل مي كند كه يونس بن يعقوب مي گويد:كنّا ع ند ابي عبد الله (ع)؛ ما از شاگردان مخصوص امام صادق (ع)بوديم:فورد رجأ م ن اهل الشّام؛ مردي از شام وارد شد كه معلوم مي شود دوره ديده، سئوال ها را آماده كرده، پخته شده براي مناظره بود، فورد رجأ م ن اهل الشّام؛ او جامع بين اين علوم نبود، بلكه از هر مسأله يك چند مطلب را ياد گرفته براي مناظره. فاستأذن فاذ ن له؛ از وجود مبارك امام صادق اجازه خواست، حضرت هم اذن داد. فلمّا دخل سلّم فامر ابو عبد الله فامره ب الجلوس؛ سلام عرض كرد و وجود مبارك امام صادق جواب داد و بعد فرمود بنشين.
وجود مبارك امام صادق از اين مرد شامي سئوال كرد كه براي چه آمدي؟ قال بلغن ي انّك عال أ ب كلّ ما تسأل عنه. به من گفتند كه هر چه بپرسند از شما، شما بلديد؛ بالأخره اينها از خانداني اند كه سلون ي قبل ان تفق دون ي(7) مال اينهاست. درست است غير از اميرالمؤمنين (ع)اين جمله را كسي نگفته ولي هر كدام از اهل بيت باشد سلون ي قبل ان تفق دون ي درباره آنها صادق است. به من گفتند: هر چه از شما سئوال بكنند، بلدي. فص رت ا ل يك ل اناظ رك، من آمدم با شما مناظره بكنم.
فقال ابوعبد الله (ع) ف ي ماذا، در چه رشته اي مي خواهي با ما مناظره كني؟ قال ف ي القرآن و قطع ه و ا سكان ه و خفض ه و نصب ه و رفع ه ؛ قرآن و تجويد قرآن و قرائت قرآن و امثال ذلك. فقال ابوعبد الله (ع): يا حمران دونك الرّجل؛ اينها كه نشسته بودند، حضرت خطاب كرد به حمران، فرمود: تو كه در تفسير و قرآن كار كردي با اين شخص مناظره بكن. اين شخص گفت كه: نّما اريدك انت لا حمران؛ من مي خواهم با شما مناظره كنم، نه با حمران ! حضرت فرمود: ا ن غلبت حمران فقد غلبتن ي. من حمران بن أعين را طوري تربيت كردم كه اگر او شكست خورد، شكست او شكست من است؛ با او مناظره كن، با اين تعهد. فاقبل الشّام ي يسأل حمران حتّي ضج ر و ملّ و عرض و حمران يجيبه، هر مطلبي كه او سئوال مي كرد، حمران جواب مي داد. فقال ابوعبد الله ك يف رأيت يا شام ي؟ قال رأيته حاذ قاً، ما سألته عن ش يء لا اجابن ي ف يه. حضرت فرمود: چگونه ديدي؟ اعتراف كرد، گفت: يك مرد حاذقي است، هر سئوالي كردم جواب داد. بعد حضرت به حمران بن أعين فرمود: حالا تو يك سئوال از شامي بكن، بعد از يك مختصر مناظره ديدند كه شامي افتاد؛ اين مال بحث هاي قرآني.
بعد شامي گفت: ارايت يا اباعبد الله اناظ رك ف ي العرب يّ ه. آنگاه وجود مبارك امام صادق رو به ابان بن تغلب كرد، فرمود: يا ابان بن تغل ب ! ناظ ره فناظره فما ترك الشّام ي يكش ر. ديگر نگذاشت او خوشحال بشود! قال اريد ان اناظ رك ف ي الف قه، فقال ابوعبد الله : يا زرار ه ! ناظ ره. به زراره فرمود: تو در فقه با او مناظره كن؛ فما ترك الشّامي يكش ر. قال اريد ان اناظ رك ف ي الكلام، قال يا مؤم ن الطّاق ! ناظ ره، فناظره فسجل الكلام ب ينهما. ثمّ تكلّم مؤم ن الطّاق ب كلام ه فغلبه ب ه. فقال اريد ان اناظ رك ف ي الا ست طاعه، جريان جبر و تفويض واينكه آيا انسان قدرت دارد يا نه، آيا قدرت قبل از فعل است يا نه و مانند آن. فقال ل لطّيار كلّ مه ف يها، قال فكلّمه فما ترك يكش ر. فقال اريد ان اناظ رك ف ي التّوحيد؛ در جهان بيني، در الهي، در علوم عقلي؛ فقال ل ه شام بن سال م كلّ مه، فسجل الكلام ب ينهما ثمّ خصمه ه شام. فقال اريد ان اتكلّم ف ي الا مام ه، فقال (ع) ل ه شام بن حكم كلّ مه يا ابا الحكم، فكلّمه ما تركه يرت م و لا يحل ي و لا يمرّ، فبق ي يضحك ابوعبد الله حتّي بدت نواج ذه.
فقال الشّامي كانّك اردت ان تخب رن ي انّ ف ي شيعت ك م ثل هؤلآء الرّ جال، قال هو ذل ك. به حضرت عرض كرد: تو مي خواهي به من بفهماني متخصص زياد داري، حضرت فرمود: بله، من خواستم به تو بفهمانم. بعد حضرت فرمود: ما نمي خواهيم كه حق روشن نشود، ولي تو آن قدرت را نداشتي با شاگردان من مناظره كني. در اين مناظره ها بعضي از مطالب بود كه لازم بود تذكر بدهم، الآن دارم تذكر مي دهم؛ ولي تو قدرت تشخيص نداشتي؛ كه بحث مفصّلي است. اينها را حضرت تربيت كرد ! با اين وضع هم تفسير فراهم شد، هم كلام فراهم شد، هم رجال و درايه فراهم شد، هم حديث فراهم شد، هم فقه فراهم شد !
بيانات معظم له در جلسه درس تفسير قرآن كريم در آستانه سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع)؛ در جمع طلاب و فضلاي حوزه علميه قم،مسجد أعظم قم ؛ 21/ 7/ 1388

(1) الكافي/ 8/ 215
(2) دعائم السلام/ 1/ 83 و 84 ـ با تلخيص
(3) الكافي/ 8/ 215
(4) رجال النّجاشي/ 11
(5) الكافي/ 1/ 32
(6) الكافي/ 1/ 30
(7) نهج البلاغه/ خ189 ـ ( ع لم الوصي )
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14