(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 30 شهریور 1391 - شماره 20311

بررسي سيره عملي بزرگان درباره بيت المال
طنابي كه شيطان به گردن شيخ مرتضي انصاري انداخت
اخلاق كاربردي معلم در پرتو مباني اسلامي
بررسي سيرعلمي در نظام آموزشي حوزه علميه از طلبگي تا مرجعيت
...كاندر اين راه بسي خون جگر بايد خورد


بررسي سيره عملي بزرگان درباره بيت المال

طنابي كه شيطان به گردن شيخ مرتضي انصاري انداخت

شيخ مرتضي انصاري در سال 1214 قمري به دنيا آمد و پس از طي مراحل تحصيل، سال ها بر كرسي تدريس تكيه زد و شاگرداني محقق و مجتهد در مكتبش پرورش يافتند؛ همه فقها و مراجع بعد از ايشان، بي واسطه يا با واسطه، خوشه چين محضر پرفيضش بودند.
دو كتاب گرانسنگ وي، مكاسب و فرائد، سال هاست كه محور تدريس در حوزه هاي علميه است، سال هاي متمادي زمام مرجعيت و رهبري جهان تشيع به دست با كفايت شيخ مرتضي انصاري اداره شد. اين فقيه عاليقدر سرانجام در سال 1281 قمري به سوي حق شتافت و در جوار مرقد مطهر امام علي (ع) در نجف به خاك سپرده شد. مطلب حاضر نيم نگاهي است به سيره آن شخصيت بزرگ درباره بيت المال كه با هم آن را به نقل از خبرگزاري فارس تقديم خوانندگان محترم مي كنيم .
همگام با فقيران
شيخ انصاري با وجود آن همه وجوهات كه از 40 ميليون شيعه نزدش مي آوردند، مانند فقرا زندگي مي كرد، حتي اموالي را كه به عنوان هدايا خدمتش داده مي شد بين طلاب و مستمندان قسمت مي كرد و مقداري از آن را هم براي آزادي زائراني كه در راه مشهد اسير تركمان مي شدند، ارسال مي كرد.
چه هنري؟
استاد شهيد مرتضي مطهري درباره دقت شيخ انصاري در مصرف بيت المال مي نويسد: «شيخ انصاري آن مردي كه مرجع كل في الكل شيعه مي شود، آن روزي كه مي ميرد، با آن ساعتي كه به صورت يك طلبه فقير دزفولي وارد نجف شده است، فرقي نكرده است. وقتي كه خانه او را نگاه مي كنند، مي بينند، مثل فقيرترين مردم زندگي مي كند. يك نفر به ايشان مي گويد: آقا! خيلي هنر مي كنيد كه اين همه وجوهات به دست شما مي رسد، هيچ تصرفي در آنها نمي كنيد.
مي فرمايد: چه هنري كرده ام؟ عرض مي كند: چه هنري از اين بالاتر؟!
مي فرمايد: «حداكثر كار من، كار خركچي هاي كاشان است كه تا اصفهان مي روند و برمي گردند، خركچي هاي كاشان را كه پول به آنها مي دهند كه بروند از اصفهان كالا بخرند و كاشان بياورند، آيا ديده ايد كه به مال مردم، خيانت كنند؟ آنها امين هستند و حق ندارند.
شيخ و شاهزاده
آن روز دختر ناصرالدين شاه، براي ديدار شيخ انصاري، وارد منزل وي در نجف اشرف شد، كمي سرگين كه به جاي ذغال در منقل مشتعل بود، سفره حصيري آويزان به ديوار و پيه سوز سفالي كه اتاق را نيمه روشن كرده بود، توجهش را جلب كرد، شاهزاده وقتي وضع اتاق را ديد، نتوانست احساس خويش را پنهان كند، از اين رو گفت: اگر مجتهد اين است، پس حاج ملاعلي كني چه مي گويد؟ هنوز سخنش تمام نشده بود كه شيخ انصاري از جا برخاست و با ناراحتي فرمود: «چه گفتي؟ اين كلام كفرآميز چه بود؟ بدان كه خود را جهنمي كردي، برخيز و از نزد من دور شو، حتي يك لحظه هم در اينجا نمان، زيرا مي ترسم عقوبت تو، مرا هم بگيرد...»
شاهزاده از تهديدات شيخ به گريه افتاد و گفت: آقا توبه كردم، نفهميدم، مرا عفو كنيد، شيخ خطايش را بخشيد و فرمود: «تو كجا و اظهارنظر درباره ملاعلي كني كجا؟! او حق دارد و بايد آن طور زندگي كند، زيرا در مقابل پدر تو بايد به همان گونه زندگي كرد، ولي من در ميان طلاب و مستمندان هستم؛ بايد وضعم و امور زندگيم همانند همين انسان ها باشد.»
جهيزيه دختر شيخ
سبط الشيخ نوه دختري شيخ انصاري نقل مي كند: مرحوم شيخ دخترش را شوهر داده بود و طبق معمول بين عقد و عروسي فاصله اي مي افتد، خانواده ايشان به خدمت شيخ رسيده عرض كردند: آقا امشب شب عروسي دختر شماست دستوري دهيد همراه دختر چه بفرستيم؟ شيخ فرمود: يك سبد خرما! خانم برآشفت و گفت: شب عروسي است و مردم همراه دخترانشان چيزهاي گرانبها مي فرستند، من چگونه دخترم را با دست خالي بفرستم؟!
شيخ درب گنجه اي (كمدي) را كه كنارش بود، به روي خانم گشود، خانم شيخ ديد از پايين تا بالاي گنجه كيسه هاي پول روي هم چيده شده است، شيخ فرمود: آن مقدار كه من مي توانم در حضور پيامبر خدا جواب بدهم، همين سبد خرماست، شما هم هر چه مي توانيد جواب بدهيد برداريد.» خانم عرض كرد: شما كه شيخ انصاري هستيد و نمي توانيد جواب دهيد، من چگونه مي توانم جواب دهم؟!
فروش فرش
زماني حدود بيست هزار تومان نزد شيخ آوردند، شيخ مشغول تقسيم آن شد، شخصي آمد و درخواست چهار تومان طلب خود را از شيخ كرد و گفت فلان وقت گندم برايتان آورده ام و مبلغ آن را نداده ايد، شيخ فرمود: چند روز مهلت بده، آن مرد قبول كرد و رفت، يكي از علما پرسيد: استاد، اين مقدار اموال در دست شماست، چرا طلب مرد كسب را نداديد؟ شيخ پاسخ داد: اينها مال فقراست، ربطي به من ندارد، از مال خود چيزي ندارم كه بدهم، قصد دارم اين فرش را بفروشم و اداي دين خود كنم به اين لحاظ مهلت خواستم.
نان و تره
دختر شيخ مي گفت: در روزگار كودكي كه به مكتب مي رفتم، رسم بود بعضي از روزها ناهار دانش آموزان را به مكتب مي آوردند و دست جمعي با خانم معلم غذا مي خورديم.
روزي به مادر گفتم: از منزل... (نام چند نفر از علما) سيني هاي غذا كه در آن چند نوع از طعام يافت مي شود، به مكتب مي آورند، ولي شما هميشه برايم نان و قدري تره مي فرستيد، طوري كه من شرمنده مي شوم.
شيخ تا كلام مرا فهميد، با حالت تغير فرمودند: دفعه بعد نان تنها براي او بفرستيد تا نان و تره به دهنش خوش آيد!
دارايي شيخ هنگام وفات، معادل با هفده تومان پول ايراني بود كه همان مقدار هم بدهكار بود، حتي بازماندگانش توان تهيه لوازم معمولي اقامه عزا را نداشتند.
اعتراض مادر شيخ
روزي مادر شيخ زبان به اعتراض گشود و گفت: با اين همه وجوهاتي كه شيعيان از اطراف نزد شما مي آورند، چرا برادرت منصور را كمتر رعايت مي كني و به او مخارج مكفي نمي دهي؟
شيخ بي درنگ كليد اطاقي را كه وجوه شرعيه در آنجا بود، درآورد و گفت: هر قدر صلاح مي داني به فرزندت بده، ولي در روز واپسين هم با خودت باشد، مادر از اين كار امتناع ورزيد و گفت: هيچ گاه براي رفاه چند روزه فرزندم، خود را در قيامت گرفتار نخواهم كرد.
چادرشب
همسر شيخ انصاري خواهش كرد تا چادر شبي براي پوشاندن رختخواب هاي منزل خريداري كند. شيخ به اين كار تن نداد، همسرش كه از مشخص بودن رختخواب ها در گوشه اطاق، در برابر دوستان، ناراحت بود پس از مايوس شدن از جلب موافقت شيخ در خريد گوشت صرفه جويي كرد. او به جاي سه سير، تا مدتي دو سير و نيم گوشت خريد كرد و از راه ذخيره پول نيم سير گوشت، چادر شبي خريد.
شيخ وقتي چادر شب را در منزل ديد و به نحوه خريد آن پي برد، با ناراحتي گفت: «اي واي كه تا به حال مقداري از وجوه بيت المال بي جهت مصرف شد، خيال مي كردم، سه سير گوشت حداقلي است كه ما مي توانيم با آن زندگي كنيم»، آن گاه دستور داد تا چادر شب را پس بدهند، از آن پس به جاي سه سير گوشت، دو سير و نيم خريداري كنند.
وجوه شرعي در نظر شيخ
در دوران مرجعيت شيخ انصاري هنگامي كه سيل حقوق شرعي از اطراف جهان تشيع به سوي او سرازير بود، خانواده اش در وضع سختي به سر مي بردند، آنان از نظر اقتصادي در تنگنا بودند، زيرا شيخ براي هزينه منزل، مبلغ بسيار ناچيزي اختصاص داده بود.
خانواده شيخ پيش يكي از علما كه نزد شيخ از احترام و منزلتي برخوردار بود، از كمي مقرري خود شكايت كردند و از او خواستند تا دراين باره، با شيخ گفت وگو كند، شايد اندكي بر مقرري افزوده شود.
آن عالم بزرگوار خدمت شيخ آمد و خواسته خانواده را بازگفت، شيخ كه به سخنان وي، كاملاً گوش مي داد، هيچ پاسخي نداد. روز بعد، وقتي شيخ انصاري به منزل آمد، به همسرش فرمود: وقتي لباس هاي مرا مي شوييد، پساب آنها را نگه دار و دور مريز، همسر شيخ نيز چنين كرد.
استاد اعظم فرمود: آب را بياور، وقتي حاضر شد رو به همسر كرد و فرمود: بنوش!
- بنوشم؟! اين چه دستوري است؟ هيچ عاقل چنين كاري نمي كند!
- اين مال هايي كه نزد من است، در نظرم مانند همين آب چركين است، همان گونه كه تو نمي تواني از اين آب بنوشي؛ من هم حق ندارم و برايم جايز نيست، بيش از آنچه اكنون مي دهم، به شما بپردازم، زيرا اين اموال، حقوق فقراست، در مقابل آن شما و ساير مستمندان در نظرم برابرند.
دام هاي شيطان
يكي از شاگردان شيخ انصاري(ره) مي گويد: «زماني كه در نجف اشرف و نزد شيخ انصاري به تحصيل مشغول بودم، شبي شيطان را در خواب ديدم كه طناب هاي متعددي در دست داشت، پرسيدم: اين بندها براي چيست؟ پاسخ داد: اينها را به گردن مردم مي اندازم و آنها را به سمت خويش مي كشم و به دام مي اندازم، روز گذشته يكي از طناب هاي محكم را به گردن شيخ مرتضي انصاري انداختم و او را از اتاقش تا وسط كوچه كشيدم، ولي افسوس كه علي رغم زحمات زيادم، شيخ از قيد رها شد و برگشت.
وقتي از خواب بيدار شدم، در تعبير آن به فكر فرو رفتم. پيش خود گفتم: خوب است از خود شيخ بپرسم؛ از اين رو، به حضور ايشان شرفياب شده، خواب خود را برايش بازگفتم.
شيخ فرمود: شيطان راست گفته است؛ زيرا آن ملعون مي خواست مرا فريب دهد كه به لطف خدا از دامش گريختم.
ديروز، من پول نداشتم، اتفاقاً چيزي در منزل لازم داشتيم، با خود گفتم: يك ريال از مال امام زمان(عج) نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش نرسيده است، به عنوان قرض برمي دارم و روزهاي بعد ادا خواهم كرد.
يك ريال برداشته از منزل خارج شدم، همين كه خواستم پول را خرج كنم، با خود گفتم: از كجا كه من بتوانم اين قرض را ادا كنم؟ و در همين انديشه و ترديد بودم كه تصميم خود را گرفتم، چيزي نخريدم و به خانه برگشتم، پول را سرجاي خود گذاشتم.


اخلاق كاربردي معلم در پرتو مباني اسلامي

ابوالفضل يغمايي
در مقاله حاضر نويسنده كوشيده است نگاهي اجمالي و گذرا به راههاي مناسب ارتباط گيري و تأثيرگذاري مربيان بر فراگيران براساس آموزه هاي ديني داشته باشد كه در ذيل تقديم خوانندگان محترم مي گردد.
امام صادق(ع) فرموده اند: «كونوا دعاه الناس بغير السنتكم(1)؛ مردم رابا غير زبانتان به نيكي ها فراخوانيد.» منشأ تمام گفتار و كردار آدمي، خوبي ها و بدي هاي او، نفس است. اگر نفس اصلاح شد، دنيا و آخرت انسان تأمين و آباد مي شود و اگر نفس به فساد و تباهي كشيده شد، سرچشمه هلاكت است. انسان ها براي كسب سعادت خود بايد به نفس خويش آگاه باشند و دقيقاً آن را بشناسد. توانايي ها و پتانسيل هاي او را مدنظر قرار دهند واين اولين قدم براي خودسازي است. نفس چون بدن، گاهي سالم است و گاهي بيمار؛ اگر نفس انسان بيمار شد، آثار سوء اين بيماري بسيار خطرناك تر از بيماري جسم است؛ از اين رو بايد به عوامل و شرايط صحت نفس، توجه بيشتري شود. امام حسن مجتبي(ع) فرمودند: «عجبت لمن يتفكر في مأكوله كيف لا يتفكر في معقوله(2)؛ تعجب مي كنم از كساني كه درباره غذاي جسم خود فكر مي كنند ولي در امور معنوي و غذاي جان خويش تعقل نمي نمايند.» تا انسان خود را نسازد سالم نخواهد بود. سلامتي ملاك و معيار آزادي از آتش و رسيدن به سرمنزل مقصود و سعادت است. به مصداق «يوم لا ينفع مال و لابنون¤ الا من اتي الله بقلب سليم.» (شعرا 88 و 89)
انسان نمي تواند ديگري را بسازد و او را خوشبخت نمايد، مگر اين كه اول خود را بسازد، انبيا كه براي تهذيب و تزكيه نفوس پا به ميدان جهاد گذاشتند، اول خود از مرز تهذيب گذشته بودند؛ هر كس مي خواهد جا پاي انبيا بگذارد و مشغول به شغل آن ها شود، بايد طاقت تحمل بار چنين مسئوليتي را داشته باشد، در اين صورت او معلم و مرشد خواهد بود و در اين صورت پاشيدن بذر در قلب شاگردان به ميوه مي نشيند. معلم با گفتار و بيش از آن، با كردار خود، پايه هاي بناي شخصيت شاگرد را پي مي ريزد و آثار آن را در سال هاي آينده در جوامع مشاهده مي كند. يك مصلح و يك جنايتكار حرفه اي هر دو، روزي در برابر معلم زانو زده بودند. سهم تربيتي معلم در كنار سهم اراده اين اشخاص نقش مهمي در سعادت و شقاوت آنان دارد.
قلب دانش آموز بستر پذيرش آموزه هاي اخلاقي معلم
معلمي كه مي خواهد به تربيت شاگرد خود بپردازد، بايد براي «ارتباط سالم» سرمايه گذاري كند. سپس از مهم ترين وسيله ارتباط يعني «كلمات» كمك بگيرد، آن گاه به سراغ «فضاسازي» رود، هم «فضاي ارتباط» بسازد و هم «فضاي معنوي ارتباط» را آماده كند. قدم ها را آهسته و يك به يك بردارد، او براي كاشتن بذر عشق و محبت نيازمند جراحي و شيار كردن قلب شاگرد است، از ايمان به خدا و توكل به او شروع كند و با آرامش، و اخلاقي خوش از طول زمان نهراسد كه كنفوسيوس حكيم گفت: اگر زحمات تو براي يك سال است، دانه بيفشان و اگر براي 10 سال است نهال بكار و اگر براي صد سال است انسان تربيت كن.
شيرين ترين از جان كلام اين حكيم چيني، نيم سطر آيه الهي است كه اگر يك نفر را زنده كني گويي همه آدميان را زنده كردي.(مائده 23) به منظور بسترسازي براي تربيت صحيح، بايد گام هاي زير را برداشت.
اول: موقعيت فعلي دانش آموز و آمادگي رواني او شناخته شود. حالت انسان در خشم و غصب و غم و اندوه و شادي و هيجان و رنج و درد و قرابت و غرامت و... يكسان نيست. انتقال آموزه هاي اخلاقي بايد در شرايط مناسب صورت گيرد.
دوم: خوب گوش دادن به سخنان شاگرد براساس «يقولون هو ادن قل ادن خير لكم» (توبه 16) و «فبشر عبادالذين يستمعون القول...»(زمر 71 و 81)
سوم: پذيرفتن شاگرد آن چنان كه هست نه آن چنان كه بايد باشد. «بايد» به زبان و نگاه و دستان معلم وابسته است نه به شاگرد. اين معلم است كه قادر است آن چنان كه بايد باشد را به نمايش بگذارد.
چهارم: احساس همدردي و همدلي خود را به شاگرد بنماياند. اين احساس بايد با شروع كلماتي اطمينان بخش آغاز شود. در اينجاست كه بايد از عصاي احتياط كمك گرفت و حساب شده سخن گفت.
پنجم: جهت دهي به شاگردان در هر گفتار و كردار. آزادمنشانه، زمينه را براي اين نوع از جهت دهي آماده مي كند. آنان را بايد گرامي داشت. تحت فشار قرار دادن، آن ها را وادار به طغيان مي كند.
ششم: برانگيختن ارزش ها در شاگرد؛ چون روح عدالت خواهي، عزت طلبي، آزادي، شجاعت، سخاوت و...
هفتم: نمايش عكس العمل فضائل اخلاقي و رذائل اخلاقي به شكل فيلم و داستان و بيان.
ترجيحا بيان حالات پيامبران و اولياي خدا و علما و عرفا و صالحان و... و در برابر آنان بيان شرح حال بعضي از ستمگران، متجاوزان و جنايتكاران و آثار سويي كه در نسل ها و براي عصرها باقي گذاشتند.
هشتم: تمرين هاي عملي براي تسلط بر سه قوه غضب، شهوت و خيال.
نهم: بهره وري از تشويق و تنبيه با استناد به آيات الهي و روايات معصومين(ع).
تكيه گاه هاي شخصيت سازي اخلاقي براساس مباني اسلامي
1- ارتباط سالم
ارتباط سالم و صحيح آن است كه، طرفين در امر مبادله اطلاعات و احساسات در فضايي مناسب مشاركت كرده و با يكديگر هماهنگي داشته و در اين ارتباط، هر دو احساس ارزشمندي كنند. به طور كلي ارتباط انسان ها با يكديگر براساس دو بينش برقرار مي گردد: «كرامت»؛ و «اهانت»، يعني يا براساس تكريم شخصيت است و يا براساس تحقير شخصيت. ما در برخوردها و ارتباطاتمان با ديگران، هرگونه انسان را تلقي كنيم، همان گونه با او برخورد مي كنيم. اگر انسان را موجودي با شخصيت و با عزت بدانيم تلاش مي كنيم كه اين كرامت را در او تقويت كنيم و اگر او را فاقد كرامت نفس بدانيم، سعي در تحقير او داريم.
از ديدگاه اسلام ارتباطي سالم است كه بر پايه تكريم شخصيت و عزت نفس و احترام متقابل افراد انساني استوار باشد.
2- ارتباط كلامي
يكي از روش هاي برقراري ارتباط انسان ها با يكديگر طريقه گفت و شنود و مكالمه است. كلمات، مبين عواطف و احساسات انسان هاست، از طريق رد و بدل كردن كلمات، اهداف و مقاصد و نيت ها آشكار مي شود، در حقيقت، شخصيت انسان ها در زير زبانشان و بين سخنانشان نهفته است.(3)
با تحقيقاتي كه به عمل آمده، در جامعه ما تقريباً نزديك به 58% ارتباطات افراد از طريق حرف زدن و گوش دادن (گفت و شنود) و نزديك به 51% از طريق خواندن و نوشتن است. پس در اين مورد، واژه ها و كلمات و جملات نقش ويژه اي را در نقل و انتقال مفاهيم و احساسات انسان ها بازي مي كنند. واژه ها در نقل و انتقال اطلاعات و ارتباط دو انسان از بار احساسي مهمي برخوردارند و از نظر عاطفي، كلمات تأثير فوق العاده اي در روحيه افراد انساني دارد.
بيان و گفت وگو كه براي ايجاد ارتباط در قالب كلمات و الفاظ رد و بدل مي شود، از اهميت خاصي برخوردار است و به همين سبب، خداوند متعال در قرآن كريم اولين ويژگي مهم انسان را پس از خلقت او سخن گفتن ذكر مي نمايد: «خلق الانسان¤ علمه البيان (الرحمن3 و4)؛ انسان را بيافريد. به او سخن گفتن آموخت.»
بيان و گفتار، مهم ترين وسيله ارتباط انسان ها با يكديگر است و چون ارتباط فرايندي دو طرفه است، بخش اعظم ارتباط انسان ها از طريق گفت وشنود و همين مكالمات عادي و روزمره صورت مي گيرد، لذا در ارتباط صحيح و سالم، بايد هم گوينده خوبي بود و هم شنونده خوبي؛ يعني در تبادل اطلاعات و احساسات و عواطف، بايد از نقش و تاثير عاطفي و رواني واژه ها و كلمات آگاه بود. بايد توجه داشت كه چگونه بعضي از كلمات و واژه ها در ايجاد و برقراري ارتباط سالم نقشي سازنده داشته و همواره در ايجاد صميمت و دوستي موثرند.(4) همچنين بايد به موقعيت و فضاي ارتباط كه اين واژه ها و كلمات در آن رد و بدل مي گردد، آشنايي داشت. گاهي گفتن يك كلمه مثبت، در شرايط و فضاي نامناسب و نامساعد، بار منفي القا مي كند.(5)
بنابراين بايد هم به نقش كلمات و واژه ها و هم شرايط القا و مبادله كلمات آشنايي و دقت كامل داشت.
3-ايجاد فضاي ارتباط توسط معلم
بايد توجه داشت كه قبل از ارتباط كلامي، فضاي برخورد يعني وضعيت ظاهري: نگاه ها و حالت هاي چهره، ابروها و حركت ها، در ارتباطات سالم و مناسبات صحيح انساني بسيار موثر است: قيافه عبوس، تبسم مليح، غرور و يا خضوع و فروتني، در ايجاد فضاي مثبت و يا منفي اثرهاي مهمي در ارتباط ها مي گذارند.
«ولا تصعر خدك للناس و لاتمش في الارض مرحاً؛ (لقمان 81) به تكبر از مردم روي در هم مكش و با غرور بر زمين گام منه.»
«عبس و تولي¤ أن جاءه الاعمي¤ و ما يدريك لعله يزكي؛ (عبس 1 تا 3) روي را ترش كرد و سر برگردانيد. چون آن نابينا به نزدش آمد و تو چه داني شايد كه او پاكيزه شود.»
4-فضاي معنوي ارتباط
تواضع: «واخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين؛ (شعرا 215) در مقابل مؤمناني كه از تو پيروي مي كنند، پر و بال فروتني فرود آر.»
برخورد كريمانه: «.... و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً؛(فرقان 36) و چون با نادان ها مقابل شوند، سلام مي گويند.»
«و اذا مروا باللغو مروا كراما؛ (فرقان 37) و زماني كه با كژي روبرو شوند، بزرگوارانه از آن مي گذرند.»
تسلط بر خشم: «... و اذا ما غضبوا هم يغفرون؛ (شوري 73) و چون خشمگين شوند خطاها را مي بخشايند.»
پاسخ به سلام: «و اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها او ردوها؛ (نساء 68) در برخورد چون شما را به سلامي نواختند، پس شما به سلامي بهتر از آن يا همانند آن پاسخ گوئيد.»
5- خوب گوش دادن
«فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه؛ (زمر 71 و 81) پس بندگان را بشارت ده: آن كساني كه به سخن گوش مي دهند و از بهترين آن پيروي مي كنند.»
«... و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم(توبه 16) و [منافقين] مي گويند كه او [پيامبر] به سخن هر كس گوش مي دهد. بگو: او براي شما شنونده خوبي است.»
6- خوب سخن گفتن (لحن و آهنگ گفتار)
از نظر رواني و عاطفي، لحن و آهنگ كلام در ارتباطات متقابل تأثير مطلوب و نامطلوب دارد؛ گاه اگر سخن با لحن خشن و صداي شديد القا شود، آرامش انسان را به هم مي ريزد، تأثير منفي در روحيه طرف مقابل مي گذارد و وي را عصباني مي كند؛ و گاه لحن نرم و آرام؛ غضب و عصبيتي را فرو مي نشاند.
به همين جهت، قرآن براي ايجاد ارتباطي سازنده، لحن خوش و مناسب را در گفتار توصيه مي كند:
«واقصد في مشيك و اغضض من صوتك...؛(لقمان91) در رفتارت راه ميانه رو باش و لحن سخنت را آرام كن.»
«فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشي؛ (طه44) با او [فرعون] به نرمي سخن گوييد، شايد پند گيرد، يا بترسد.»
«... ولتعر فنهم في لحن القول و الله يعلم اعمالكم؛ (محمد03) و تو آن ها [منافقين] را از لحن سخنانشان خواهي شناخت، و خدا از اعمالتان آگاه است.»
«... و قولوا للناس حسنا... (بقره38)؛ با مردم به نيكي سخن بگوئيد.»
«... و قل لعبادي يقولوا التي هي أحسن؛ (اسراء35) و به بندگان من بگو كه با يكديگر به بهترين وجه سخن بگويند.»
7- سخن خوب گفتن
«... و قولوا لهم قولا معروفاً، (نساء5) و به آنان سخن نيك بگوييد.»
«قول معروف و مغفره خير من صدقه يتبعها أذي و الله غني حليم (بقره622) سخن خوب و عفو و گذشت، بهتر از صدقه اي است كه آزار به دنبال داشته باشد. خدا بي نياز و بردبار است.»
8- ارزيابي منفي ممنوع
«... لايسخر قوم من قوم...؛ (حجرات11) گروهي، گروه ديگر را مسخره نكنند.»
«... ولا تلمزوا أنفسكم...؛ از يكديگر عيب جويي نكنيد.»
«...ولا تنابزوا بالالقاب...؛ و يكديگر را به القاب زشت صدا نكنيد.»
9- نقش رواني و عاطفي كلمات
به اين جمله بيانديشيد «ولا يحزنك قولهم؛ (يونس56) سخن آنان تو را غمگين نكند.»
در ارتباط بين دو انسان، واژه ها و كلمات گاهي نقش سازنده يا مخرب دارند. بعضي از كلمات روح انساني را خراش مي دهند و موجب شيارها و زخم هايي در دل انسان مي گردند. اين زخم ها گاهي كاري تر از زخم شمشير(6) و ماندگارتر از آن است و همواره مثل خوره روح آدمي را مي خورد و منجر به بيماري هاي عميق رواني مي گردد. كلمات و جملات ناسالم موجب ارتباط ناسالم و كلمات خوب و شاد موجب ارتباط سالم مي گردد.
گاهي كلمات ناسالم به طور ناخودآگاه پيامدهاي مخربي به بار خواهد آورد و سبب تضعيف و تحقير شخصيت و آزرده شدن مي گردد. تحقير شخصيت منشأ بسياري از گناهان و رذايل اخلاقي است.
اظهارنظرها و كلمات ناهنجاري كه در برخوردهاي ارتباطي روزانه والدين رد و بدل مي شود، عزت نفس آنان را جريحه دار مي سازد و تهديدي براي ارتباط سالم خود و فرزندانشان خواهد بود. غرولندهاي مادر يا پدر در حضور فرزندان نيز آثار بسيار ناگواري در شبكه ارتباطي خانواده به وجود خواهد آورد. اگر در محيط مدرسه از اين روند جلوگيري نشود، فساد اين آثار در جامعه نمايان مي شود.
«انكم مؤاخذون باقوالكم فلا تقولوا الا خيراً؛(7) شما در مورد گفتارتان مورد مؤاخذه قرار مي گيريد پس نگوييد مگر سخن خير و نيكي را.»
مشكل عمده ما اين است كه از مهارت هاي ارتباطي سالم بي بهره ايم. بيشتر اعضاي خانواده ها در جامعه ما انسان هاي مؤمن، متدين و وفادار به يكديگرند؛ ولي متأسفانه در ايجاد ارتباطي سالم و شاد با هم، به ويژه از زماني كه صاحب فرزند مي شوند، بي بهره اند.
1- كافي، ج 2، ص 97.
2- بحارالانوار، ج 1، ص 812.
3- نهج البلاغه، حكمت841.
4-گاهي كلمات به سبب نقش مخربي كه دارند موجب ارتباط ناسالم مي شود.
5-«زله اللسان اشد من جرح السنان؛ لغزش زبان شديدتر از زخم نيزه است.» علي(ع)، شرح آقا جمال خوانساري بر غررالحكم و دررالكلم، ج4، ص 11.1
6- «رب كلام أنفذ من سهام؛ چه بسا سخن كه شكافنده تر از نيزه و شمشير است.» غررالحكم، 223.5
7- تصنيف غررالحكم، ص561.


بررسي سيرعلمي در نظام آموزشي حوزه علميه از طلبگي تا مرجعيت

...كاندر اين راه بسي خون جگر بايد خورد

وحيد واحد جوان
هرچند حوزه هاي علميه از قرنها پيش با ساختار آموزشي و علمي قوي خود عالمان و مجتهدان شايسته و نام آوري را به جامعه تحويل داده اند، اما كساني كه درباره سيستم آموزشي و بنيان علمي نيرومند حوزه ها اطلاعات كافي ندارند، نمي دانند يك عالم ديني و مجتهد براي اينكه به درجه استنباط احكام و بي نيازي از تقليد برسد، چه خون سال ها و رنجها بايد متحمل شود و چه سالهاي ارزشمندي از عمر و جواني خود را بايد صرف تحقيق، تفكر، مطالعه و مباحثه دركتابهاي سنگين و پيچيده حوزوي كند. تازه پس از آن، ورود به مرحله مرجعيت تقليد نيازمند جهاد علمي و معنوي طاقت فرساي شبانه روزي و مداوم است كه چه بسا از 40 سال نيز فراتر رود.
مطلب حاضر گوشه اي از اين مجاهدت ها و سختي هاي علمي حوزويان را بازگو كرده است كه آن را به نقل از خبرگزاري فارس تقديم خوانندگان عزيز مي كنيم.
داوطلب، پس از پذيرش درآزمون ورودي حوزه علميه و سپس مصاحبه علمي وارد حوزه علميه مي شود.
نظام آموزشي حوزه هاي علميه به چهار سطح تقسيم شده است. (سطح اول تا سطح چهارم) و طلبه علوم ديني پس از ورود به حوزه، در ابتدا وارد پايه اول تحصيلي شده و پس از موفقيت در آن وارد پايه دوم به همين ترتيب تا پايه دهم ادامه تحصيل مي دهد و پس از كسب موفقيت در پايه هاي ده گانه كه اصطلاحاً به آن «مقطع سطح يك تا سه» گفته مي شود وارد «مقطع خارج (سطح چهار)» مي شود.
سطح اول حوزه:
سطح اول حوزه، دروس مقدماتي است كه به طور عادي، شش سال (از پايه اول تا پايه ششم) به طول مي انجامد.
طلبه دراين شش سال علوم ادبيات عرب(صرف و نحو، معاني، بيان و بديع) منطق، عقايد، تجويد، اصول فقه، فقه، تفسير قرآن، اخلاق، تاريخ اسلام و علوم حديث را فرا مي گيرد.
دروس پايه اول: صرف ساده، نحو مقدماتي، عوامل، هدايه، صمديه، منطق 1 يا آشنايي با منطق شهيد مطهري، آموزش فقه نوشته محمدحسين فلاح زاده، ترجمه آداب المتعلمين، كتاب اصول اعتقادات، كتاب روانخواني و تجويد قرآن، حفظ نيمه دوم جزء30 قرآن و فرازهايي از زندگاني پيامبر اسلام نوشته آيت الله سبحاني.
دروس پايه دوم: البهجه المرضيه (سيوطي) يا شرح ابن عقيل، المنطق علامه مظفر، شيعه در اسلام نوشته علامه طباطبايي، كتاب المراد من منيه المريد و برگزيده تفسير نمونه جلد1.
دروس پايه سوم: مغني الاديب، مختصر المعاني يا جواهر البلاغه، آموزش عقايد نوشته آيت الله مصباح يزدي، تجزيه و تركيب نيمه اول جزء 92 قرآن، سيره پيشوايان نوشته استاد پيشوايي و برگزيده تفسير نمونه جلد2.
دروس پايه چهارم: اصول شهيد مطهري، الموجز نوشته آيت الله سبحاني، شرح لمعه شهيد ثاني از اول كتاب تا كتاب المتاجر، بدايه المعارف نوشته آيت الله خرازي جلد اول، نامه13 نهج البلاغه و برگزيده تفسير نمونه جلد3.
دروس پايه پنجم: اصول فقه علامه مظفر جلد اول، شرح لمعه از ابتداي متاجر تا پايان كتاب نكاح، بدايه المعارف جلد دوم، نهج البلاغه خطبه همام و برگزيده تفسير نمونه جلد4.
دروس پايه ششم: اصول الفقه علامه مظفر جلد دوم، شرح لمعه از اول كتاب الطلاق تا پايان كتاب ديات، نهج البلاغه، عهدنامه مالك اشتر، كتاب مختصر التمهيد يا آشنايي با علوم قرآني آيت الله معرفت، كتاب بربال قلم نوشته سيد ابوالقاسم حسيني(ژرفا)، آشنايي با علوم اسلامي شهيد مطهري بخش فلسفه، دادگستر جهان نوشته آيت الله اميني، كتاب آشنايي با علوم حديث و كتاب حكومت اسلامي.
اين كتاب ها به صورت دقيق تدريس مي شود و طلاب علوم ديني كوشش مي كنند تا با مقدمات علوم اسلامي و معارف دين آشنا شوند. طلبه بعد از اتمام پايه ششم، مدرك سطح يك حوزه (به اصطلاح امروزي، فوق ديپلم) اخذ مي كند.
ذكر اين نكته لازم است كه برخي از طلاب، بعد از اين دوره، وارد مراكز تخصصي حوزه (مانند مراكز تخصصي كلام، فلسفه، تفسير، تاريخ، هنر و...) مي شوند و در آن مراكز علاوه بر آموختن دروس تخصصي مربوط، سطح دوم حوزه را نيز ادامه مي دهند.
سطح دوم حوزه:
سطح دوم حوزه، شامل دروس كارشناسي است، علومي مانند فقه، اصول فقه، فلسفه، تفسير، كلام، رجال حديث و... به صورت دقيق تر بررسي مي شود. اين دوره، معمولاً سه سال طول مي كشد كه پايه هاي هفتم، هشتم و نهم را شامل مي شود.
دروس پايه هفتم: رسائل شيخ انصاري از ابتدا تا اول دليل انسداد، مكاسب شيخ انصاري از ابتدا (مكاسب محرمه) تا الكلام في شروط المتعاقدين، تفسير جوامع الجامع سوره توبه، الالهيات (آيت الله سبحاني) از ابتداي كتاب تا اول نبوت و بدايه الحكمه نوشته علامه طباطبائي.
دروس پايه هشتم: رسائل شيخ انصاري از المقصد الثالث تا پايان كتاب، مكاسب شيخ انصاري از الكلام في شروط المتعاقدين تا شرايط العوضين، الالهيات (آيت الله سبحاني) از نبوت تا آخر كتاب، كليات علم رجال نوشته آيت الله سبحاني از ابتدا تا اول مشايخ الثقات و تفسير جوامع الجامع سوره هاي يوسف و رعد.
دروس پايه نهم: كفايه الاصول نوشته آخوند خراساني از ابتدا تا اول بحث نواهي، مكاسب شيخ انصاري از ابتدا شرائط العوضين تا القول في ماهيه العيب، نهايه الحكمه نوشته علامه طباطبائي از ابتدا تا پايان مرحله السابعه، تفسير الميزان سوره اسراء و كليات علم رجال (آيت الله سبحاني) از مشايخ الثقات تا آخر.
اتمام پايه نهم، برابر است با پايان سطح دوم كه مدرك كارشناسي حوزه علميه به طلبه علوم ديني اعطا مي شود.
به بيان ديگر مدت دريافت مدرك كارشناسي در حوزه علميه 9 سال است- از پايه اول تا پايه نهم- كه اين نشان دهنده عمق علوم ديني و بيانگر اين است كه مطالعه و تحصيل علوم ديني تلاش فراواني مي طلبد.
همچنين ذكر اين نكته ضروري است كه برخي از طلاب، بعد از اين دوره، براي ادامه تحصيل در سطح سوم، وارد مراكز تخصصي حوزه (مانند مراكز تخصصي كلام، فلسفه، تفسير، تاريخ و...) مي شوند و در آن مراكز، علاوه بر آموختن دروس تخصصي مربوطه، سطح سوم حوزه را ادامه مي دهند.
سطح سوم حوزه:
سطح سوم حوزه، شامل دروس كارشناسي ارشد است كه در آن سطح، طلبه علوم ديني در پايه دهم، علوم اصول فقه، فقه، فلسفه، تفسير، و درايه الحديث را تحصيل مي كند و بعد از اتمام پايه دهم و ارائه پايان نامه، سطح سه حوزه به اتمام مي رسد و طلبه مدارك كارشناسي ارشد علوم ديني را دريافت مي كند.
دروس پايه دهم: كفايه الاصول از ابتداي نواهي تا پايان كتاب، مكاسب از القول في ماهيه العيب تا پايان كتاب، تفسير الميزان سوره كهف، اصول الحديث و احكامه في علم الدرايه نوشته آيت الله سبحاني و نهايه الحكمه نوشته علامه طباطبائي از اول المرحله الثامنه تا پايان كتاب.
سطح چهارم حوزه (دوره خارج):
بعد از سطح سوم، طلبه وارد دوره سطح چهارم يا به اصطلاح امروزي دوره دكترا مي شود و در آن دوره براي متخصص شدن و صاحب نظر شدن تلاش و كوشش مي كند.
يعني بعد از اتمام پايه دهم، اگر طلبه اي بخواهد در فقه، مجتهد و صاحب نظر شود، وارد «درس خارج» مي شود.
درس خارج يعني چه؟
درس خارج يعني درس اجتهاد، يعني آموختن شيوه اجتهاد و تلاش براي استنباط حكم فقهي، درسي كه ديگر متن نيست بلكه خارج از متن است و علت اينكه خارج فقه و اصول گفته مي شود اين است كه وابسته به متن خاص يا كتاب خاصي نيست بلكه مدرس خارج فقه و اصول- كه خود مجتهد و صاحب نظر است- به بيان نظرات فقهي و اصولي خود مي پردازد و مي كوشد با ادله معتبر آنها را اثبات كند و ضمناً اقوال و آراء ديگر صاحب نظران را مطرح نموده و ادله آنها را مورد بررسي قرار مي دهد.
اتمام اين دوره، بستگي به تلاش، پشتكار و بنيه علمي محصل خارج فقه و اصول دارد و دانش پژوه خارج فقه بعد از ارائه هشت مصاحبه علمي (چهار مصاحبه در فقه و چهار مصاحبه در اصول) و تدوين رساله سطح چهار، مدرك سطح چهار حوزه علميه (دكترا) را دريافت مي كند.
چنانكه گفته شد بسياري از طلاب علوم ديني تنها به فقه و اصول فقه اكتفا نمي كنند بلكه در حوزه علميه، رشته هاي مختلف علوم اسلامي از قبيل كلام، فلسفه، عرفان، تاريخ، تفسير، رجال و... وجود داد كه طلاب در برخي از آنها نيز ادامه تحصيل مي دهند و كتب مربوط به آنها را از محضر اساتيد مربوطه استفاده مي كنند.
مرجع تقليد يعني چه؟
كسي كه در فقه و اصول مجتهد مي شود، در اعمال فقهي نبايد از مرجع تقليد، تقليد كند بلكه بايد مسائل را شخصا استنباط كند.
در بين مجتهدين- يعني كساني كه مقلد نيستند و مسائل فقهي خود را شخصاً از منابع معتبر استنباط مي كنند- كساني هستند كه مسلطتر و خبره ترند. به مجتهدي كه خبره تر، مسلط تر و عالم تر از ديگر مجتهدان است «مجتهد اعلم» گفته مي شود.
«اعلم بودن» يكي از شرايط مرجعيت است و از ديگر شرايط مرجعيت مي توان به امور زير اشاره كرد:
مجتهدي كه از او تقليد مي كنند بايد شيعه دوازده امامي، حلال زاده، زنده و عادل باشد. (عادل كسي است كه داراي حالت خداترسي باطني است كه او را از انجام گناه كبيره و اصرار برگناه صغيره باز مي دارد.)
اگر مجتهدي، شرايط مرجعيت را داشته باشد (اين شرايط در ابتداي رساله هاي توضيح المسائل به صورت كامل آمده است) مي توان از او تقليد كرد. (تقليد در اين اصطلاح، به معناي رجوع غير متخصص به متخصص است) پس به مجتهدي كه شرايط مرجعيت را دارد و مقلداني دارد «مرجع تقليد» گفته مي شود.


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14