(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 4 مهر 1391 - شماره 20315

امام رضا(ع) و اخلاق انساني
بررسي غيرتمندي از نگاه دين
غيرت، فضيلتي اخلاقي در دفاع ازحريم ها


امام رضا(ع) و اخلاق انساني

عليرضا جناتي
انسانيت انسان در انديشه و عمل وي نمود مي يابد؛ زيرا چنان كه ابليس گفته و خداوند انكار نورزيده، ظاهر انسان جز گلي بد بو نيست كه به خشت عنايت خلقي الهي اين گونه كالبدي زيبا يافته است. پس تمامي زيبايي انسان را مي بايست در باطن او جست كه در قيامت به اراده الهي ظهور مي يابد و كالبد او را نيز براساس ظاهر ساخته انسان نمودار مي كند.
خداوند پيامبران و از جمله پيامبر گرامي اسلام را فرستاده است تا به اين جنبه انسان توجه شود و برخلاف تصور توده هاي مردم كه دنيا را در همه مظاهر مادي اش مي جويند و به كالبد و تن مي پردازند، به جان و روان يعني روح و نفس خويش توجه يابند. پيامبر(ص) ماموريت خويش را اتمام مكارم و محاسن اخلاقي برمي شمارد و اوصياء و اولياي ايشان از معصومان (ع) به حكم اسوه و سرمشق بودن، در سنت و سيره همين ماموريت را انجام مي دهند.
نويسنده دراين مطلب بر آن است تا با نگاه به سنت و سيره امام علي بن موسي الرضا (ع) ارزش اين بعد را واكاوي كرده و ديدگاه آن حضرت (ص) را در برخي از موضوعات اخلاقي بيان كند.
اي برادر! تو همه انديشه اي
وقتي در مقام داوري ميان خود و ديگران مي نشينيم و يا مي خواهيم فرزندان خويش را پند و اندرز دهيم، نخستين چيزي كه ملاك ارزيابي و داوري ما قرار مي گيرد، تغييرات مادي در ديگران است. اينكه داراي خانه و ماشين و ملك و اموال شده و در عرض يك دهه چنان متحول شده كه زندگي اش از اين رو به آن رو شده است.
حتي در زماني كه مي خواهيم به جنبه هاي معنوي و غير مادي از شخص اشاره كنيم، به اين اشاره مي كنيم كه مدرك تحصيلي فلان آموزشگاه يا بهمان دانشگاه را كسب كرده و درچند رشته تخصص يافته و اكنون با اين مدارك هرجا مي خواهد كار پيدا مي كند و هرچه مي خواهد پول و درآمد بدست مي آورد.
اما كمتر مي شود در ارزيابي و سنجش از ديگران به نكات اخلاقي و بينشي و نگرشي او اشاره كنيم مگر آنكه آن نكات تاثير مادي در زندگي داشته باشد و موجب كسب درآمد شخص شده باشد؛ مثلا مي گوييم كه عجب خوش اخلاق شده و توانسته در اداره يا بازار كار، مسئولان را به خود جلب و مردم را به مغازه و دكانش جذب نمايد.
البته شايد همه اين مشكل ما، در زاويه ديد ما نهفته نباشد؛ چرا كه حتي اگر چترها را بسته باشيم و درزيرباران رفته و چشمان خويش را از آلودگي هاي مادي شسته و از زوايه جديدي به مساله اي چون باران نگريسته باشيم، باز هم موقعيت ما در دنيا و احاطه مادي اجازه نمي دهد تا از پوسته و پوستين ظاهري بگذريم و به باطن امور توجه كنيم.
درحقيقت، موقعيت انسان در دنيا و احاطه امور مادي مي طلبد با چنين نگاه در آغاز هر امري درجست وجوي معياريابي باشيم؛ زيرا دنيا با مظاهر فريبنده و غرور آفرين خود نمي گذارد تا در وهله نخست، معيارهاي ارزشي ديگري را بيابيم و براساس آن قضاوت و داوري كنيم.
اما هر چه عقل ما رشد بيشتري مي يابد و بيش از پيش تعقل گرا مي شويم، از پوست و پوسته عبور كرده و در باطن اين ظواهر، حقايقي را مي يابيم. در آن هنگام است كه معيارهاي سنجش، عقلايي و سپس عقلاني مي شود و در داوري، معيارهاي ديگري را به كار مي گيريم. اين گونه است كه اموري معنوي چون پندار نيك گفتار نيك كردار نيك به عنوان سه معيار عقلاني مورد توجه داوران خردورز قرار گرفته و در سنجش و ارزيابي خود و ديگران از آن بهره مي گيرند.با همه تلاشي كه خرد و خردورزان انجام مي دهند، شايد در كليات به موفقيت هايي دست يابند، ولي بلنداي خردورزي و فرازي كه در آن قرار مي گيرند با همه كمال، از تماميت برخوردار نيست.
دراينجاست كه وحي به عنوان اكمال و اتمام به كمك عقل مي آيد تا ضمن بيان جزئياتي كه عقل از ورود در آن ناتوان است، كلياتي را فراتر از خردورزي بيان كند كه تنها مختص عقل فعال به وحي و الهامات الهي است. از اين رو عنايت و فضل و رحمت الهي نصيب خردمندان بشر شده تا به عنوان متقين و هنجارگرايان و نابهنجار گريزان، از آموزه هاي وحياني بهره مند شوند. پس تنها خردورزان متقي هستند كه يك گام فراتر رفته افزون بر احكام عقلاني و عقلايي، از احكام وحياني و آموزه هاي هدايتي آن بهره مند مي شوند. (بقره، آيات 2 تا 5 و آيات ديگر)
پيامبران الهي درحقيقت به اين ماموريت فرستاده شدند كه احكام عقلاني خاصي را امضا و تاييد كنند و احكام ديگري را كه بيرون از دايره عقل غير كمالي است بيان نمايند.
دريك فراز بالاتر، پيامبر گرامي (ص) ماموريت مي يابد كه افزون بر اكمال، به اتمام كمالات توجه دهد تا انسان ها برترين برترها و نيكوترين نيكي ها را بشناسند و بدان گرايش يابند.
لذا مي فرمايد: انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق و محاسنها؛ من برانگيخته شدم تا بزرگواري هاي اخلاقي و نيكوترين هاي آن را به تماميت برسانم. اين گونه است كه تماميت هر كمالي را مي توان در قرآن و سنت و سيره آن حضرت (ص) يافت كه نمي توان برتر از آن تصور، تخيل و تو هم كرد و اوهام بشر در هر مرتبه اي باشد بدان نخواهد رسيد، مگر آنكه بر سيره محمدي(ص) قرارگيرد و به تماميت كمالي برسد. (احزاب، آيه 21؛ آل عمران، آيه 31 و آيات ديگر).
پس آنچه پيامبران و پيامبر گرامي (ص) بيان كرده، توجه دادن انسان به حقيقت انسانيت است كه همان باطن غير مادي اوست كه در دو شكل روح و نفس يعني جان و روان معرفي مي شود. انسان موظف است تا بيش از آنكه به جنبه هاي جسداني و جسماني خويش توجه كند به جنبه هاي روحاني و نفساني خويش توجه نمايد؛ زيرا جنبه هاي جسماني بشر نيز مي بايست در راستاي تكميل و رشد جنبه هاي روحاني و نفساني به كار گرفته شود.
مولوي بلخي رومي به بخشي از اين حقيقت اشاره كرده و مي فرمايد:
اي برادر تو همان انديشه اي
مابقي تو استخوان و ريشه اي
زيرا اين انديشه انسان است كه شخص را متوجه حقيقت خود مي كند و بينش و نگرشي را به او مي بخشد كه مي تواند با پيروي از عقل و وحي يعني درچارچوب اصول ارزشي عقل و شريعت به آن حقيقت كمالي برسد و خود را از نقص رهايي بخشد.
امام رضا (ع) اسوه حسنه انسانيت
جنبه مادي انسان را بشره مي گويند؛ زيرا بشر اشاره به پوست و ظاهر دارد (بشره در لغت به معني پوست است) واژه انسان نيز ناظر به جنبه غير مادي انسان است كه به معناي انس و الفت گرفتن است. انسان اگر بخواهد از جنبه مادي و بشري خود عبور كند و به جنبه معنوي و انسانيت خويش برسد مي بايد مسير فطرت و عقل را بپيمايد. فطرت و عقل به انسان كمك مي كند تا جنبه هاي متعالي وجود خويش را بيابد و با بهره گيري از امور، راه رشد خود را پيدا كند.
عقل به سبب نقش تنزيه و تسبيح گرايانه خود، بيش از آنكه دستور به انجام عملي بدهد، از انجام اعمالي برحذر مي دارد. از اين رو عقل حكم مي كند كه ظلم زشت و بد است و مي بايد به عنوان قبيح ترك گردد؛ البته عقل انساني به سبب حضور درجسم اين امكان را مي يابد.
كه نگاه تشبيهي به مسايل تنزيهي و تسبيحي داشته باشد. اين گونه است كه به حسن و نيكويي عدل نيز مي رسد و به آن فتوا و حكم مي دهد.
عقل بر اساس نقش تنزيهي و تسبيحي خود به انسان حكم مي كند كه اگر بخواهد با حقيقت كمالي خود انس يابد و بدان برسد، مي بايست از اموري پرهيز كند.
از اينرو مساله تقواي عقلاني و عقلايي ظهور مي يابد و نبايدها درحوزه اخلاق شكل مي گيرد. بنابر اين عقل حكم مي كند كه نبايد پيمان شكني كرد يا ظلم روا داشت و در يك تصوير تشبيهي با عنايت به ضد اين امور نيز حكم مي كند كه وفا به پيمان و عقد و عهد لازم و امري بايسته است.
امام رضا (ع) درهمين باره و در بيان جايگاه بسيار مهم و بالاي عقل عملي در زندگي بشر مي فرمايد:صديق كل امرء عقله و عدوه جهله؛ دوست هر كس عقل اوست و دشمن او جهل و ناداني اوست.
ايشان همچنين درباره عبادت تفكري و بهره مندي از عقل درزندگي مي فرمايد:«ليست، العباده كثره الصيام و الصلاه و انما العباده كثره التفكر في امر الله؛» عبادت، بسياري روزه و نماز نيست بلكه عبادت، انديشه زياد نمودن درامر خداست. (تحف العقول،ص 244)
كسي كه خردورزي كند وبه احكام خرد خويش ايمان و باور داشته باشد؛ از اين پيش زمينه برخوردار است كه از احكام وحياني بهره مند شود و بدان ايمان آورده و درآن مسير گام بردارد.
لذا خداوند در آياتي چند از جمله آيات 1 تا 5 سوره بقره،بهره مندي از هدايت وحياني و كتاب الهي را ويژه متقين و پرهيزگاراني مي داند كه به حكم عقل تمكين كرده و پرهيزگار شده اند. اينان مي توانند به عالم غيب و فرشتگان و آخرت و مانند آن ايمان آورند و به هدفمندي جهان برسند و خود را تحت احكام وحياني افزون براحكام عقلاني در آورند و نماز بگذارند و زكات بدهند؛ زيرا هر چند كه عقل نمي تواند به طور مستقيم به اين احكام وحياني برسد ولي بستر پذيرش آن را فراهم مي آورد.
و بدين ترتيب انسان، با عقل و ايمان رستگار مي شود.
عقل و فطرت، بسترساز پذيرش بينش و نگرشي است كه وحي ارايه مي دهد. از آن جايي كه بينش و نگرش عقلاني و وحياني نوعي جنبه هاي انتزاعي دارد، لازم است تا الگوها و سرمشق هايي را داشته باشيم كه ما را به حقيقت نزديك سازد. همان گونه كه درعلوم عقلاني چون منطق و فلسفه و رياضيات از مثال بهره گرفته مي شود، در اين جنبه نيز از مثال هايي انساني بهره گرفته مي شود تا هم مفاهيم پيچيده ساده سازي شود و قابل درك و فهم شود و هم انسان بتواند الگوهاي عيني را دراختيار داشته باشد.
خداوند بسياري از مفاهيم محض عقلاني و ماوراي مادي را در شكل مثال و امثال بيان كرده است خداوند دراين باره به روشني مي فرمايد: و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العاقلون؛ اين مثال ها را براي مردم مي زنيم و جز خردورزان آن را درك و فهم نمي كنند. (عنكبوت، آيه 34) پس آنچه دربسياري از آيات بيان مي شود مفاهيم و امور غير مادي است كه درشكل مثال بيان مي شود تا خردورزان از آن بهره گيرند ودرك و فهم كرده و بر اساس آن بينش و نگرش هاي خود را سامان دهند.
مثال هاي انساني براي مفاهيمي چون رباني شدن انسان، پيامبران الهي هستند. دراين ميان پيامبر گرامي (ص) و نفس ايشان يعني امامان معصوم (آل عمران، آيه 16) اسوه هاي حسنه و نيكويي هستند كه خداوند دراختيار خردورزان متقي و با ايمان گذاشته است. (احزاب، آيه 12)
پيروي از ايشان يك تقليد خردمندانه است؛ زيرا برخلاف تقليد از نياكان كه كوركورانه و طبق عادت است؛ اين تقليد از پيامبر(ص) و امامان(ع) تقليد مبتني بر خردورزي و اثبات اصول دين براساس خردورزي و تعقل است.
امام رضا(ع) يكي از كساني است كه پيامبر(ص) به حكم الهي، آنان را با عنوان اهل عصمت به انسان ها معرفي كرده است تا انسان ها براساس مثال عيني و خارجي، از ايشان پيروي كرده و به حقايق باطني دست يابند و خدايي شوند.
اخلاق اتمامي رضوي(ع)
اخلاق امام رضا(ع) همانند اخلاق ديگر اسوه هاي كامل و تمام الهي، اخلاق تماميت در مكارم و محاسن اخلاق است؛ زيرا ايشان به عنوان يكي از چهارده معصوم(ع) در چنان جايگاهي نشسته كه بهترين بهترين ها را مي شناسند و مي داند و عامل بدان است. بنابراين نيكوترين نيكوها را در تماميت آن مي گويد و انجام مي دهد. پس سيره ايشان همانند سنت ايشان در اوج تماميت است، به گونه اي كه نمي توان كمالي را يافت كه ايشان در تماميت اين سخن نگفته يا انجام نداده باشد.
از آنجايي كه شرايط براي فهم همه مكارم و محاسن اخلاقي در شكل جزيي و عملي آن براي مردم زمان پيامبر(ص) فراهم نبود؛ زيرا درك و فهم بشر به آن حد نرسيده بود كه واقعا همه علوم و معارف آن حضرت(ص) را درك و عمل كنند؛ اين معارف و علوم در شكل جوامع الكلم به اميرمؤمنان(ع) به عنوان باب مدينه العلم منتقل مي شود و آن حضرت(ع) بخشي را در زمان خويش بيان و درسيره خود عمل مي كند، اما بسياري از اين علوم و ابواب هزارگانه كه هريك هزار باب علم بود، باقي مي ماند تا ديگر امامان(ع) آن را در سنت و سيره خويش به نمايش بگذارند. بخش اعظم اين جوامع الكلم در هنگام ظهور حضرت بقيه الله اعظم خودنمايي مي كند و مردم در سنت و سيره آن حضرت(عج) با جزئيات آن آشنا مي شوند.
امام رضا(ع) با توجه به شرايط و مقتضيات زمان خود بخشي از اين معارف الهي را در سنت و سيره خود به نمايش گذاشت و بيان كرد آنچه در مقاله حاضر بيان مي شود تنها گوشه اي از آن معارف است كه آن حضرت(ع) بيان كرده و يا انجام داده است.
اهل بيت(ع) كشتي نجات
امام (ع) همانند قرآن و ديگر معصومان(ع) به انسانها هشدار مي دهد كه همواره بايد مواظب و مراقب دشمن سوگندخورده خود يعني ابليس باشند؛ زيرا ابليس اجازه نمي دهد تا انسان تقواي عقلاني و وحياني را پيشه كند و سازه الهي خود را تكميل كرده و به اتمام برساند.
ابليس اگر در كمين همگان است تا از عقل خود بهره نبرند و در سايه عقل، دينداري و حيا نورزند، بيش از پيش مترصد انسان مؤمن است تا او را به غفلتي گرفتاركرده و تحت ولايت خويش ببرد و از عبادت خدا به عبادت خود بكشاند. بنابراين، مؤمنان مي بايست هوشيار و بيدار باشند تا گرفتار غفلتي نشوند تا فرصتي به ابليس براي هجوم و پيروزي فراهم شود.
امام رضا(ع) از پيامبر(ص) نقل مي كند كه آن حضرت(ص) فرمود: لايزال الشيطان ذعرا من المومن ما حافظ علي الصلوات الخمس؛ فاذا ضيعهن تجرا عليه و اوقعه في العظائم؛ شيطان پيوسته از شخص با ايمان كه مواظب انجام نمازهاي خويش است بيم دارد، تا آن زماني كه آن را ضايع كند و اهميت به اوقات آن ندهد، در چنين وقت است كه بر وي دست يافته و اورا در گناهان مي افكند.
بنابراين، همگان جز عبادالله و اولياي خاص الهي (ص، آيات 28 و 38) بايد خود را در كمينگاه دشمني بيابند كه او مي بيند ولي ديده نمي شود. (اعراف، آيه 72)
هرگونه غفلت حتي از جانب افرادي كه به مقامات بلندي در انسانيت رسيده اند مي تواند ابليس را بر آنان مسلط سازد و گرفتار خسران و زيان ابدي گرداند (سوره عصر) چنان كه سامري (طه، آيه 69) و بلعم باعورا (اعراف، آيات 571 و 671) را از اوج به حضيض كشاند و به دوزخ افكند.
تنها راه نجات، تمسك و توسل به اسباب الهي (مائده، آيه 53)، ريسمان خداوند (آل عمران، آيه 031) و دستگيره محكم و استوار عروه الوثقي (بقره، آيه 652) است. از اين رو امام رضا(ع) از پيامبر (ص) نقل مي فرمايد: مثل اهل بيتي فيكم كمثل سفينه نوح من ركبها نجا و من تخلف عنها زخ في النار؛ مثل اهل بيت من در بين شما مثل كشتي نوح است كه هر كس در آن درآمد نجات يافت و هركس تخلف نمود، در آب غرق و در آتش پرت شد.
بنابراين، اگر كسي بخواهد از دام ابليس و خسران ابدي رهايي يابد مي بايست به حكم عقل از اهل بيت(ع) پيروي و اطاعت كند و تقليد از ايشان را عين خردورزي بداند؛ زيرا تعبدي كه ريشه در تعقل داشته باشد عين تعقل است و در حقيقت اين عقل است كه به تقليد از امام معصوم(ع) فرمان مي دهد.
برخي ها مدعي شيعه گري و پيروي از اهل بيت(ع) هستند در حالي كه اين گونه نيست و تشيع تنها لقلقه زبان ايشان است؛ زيرا كسي كه شيعه است گام به گام از ايشان اطاعت و پيروي مي كند. مي گويند كه حضرت سلمان محمدي در پس اميرمومنان(ع) حركت مي كرد. وقتي به جايي رسيدند، شخصي كه به ملاقات آنان رفته بود، نگاهي به ردپاهاي آنان افكند و ديد يك جاي پا بيشتر نيست. به سلمان عرضه داشت: جا پاهاي تو كدام است؟ آن بزرگوار فرمود: من سعي كردم چنان گام بردارم كه گام من دقيقاً بر جاي پاي آن حضرت(ع) قرار گيرد.
امام رضا(ع) در اين باره مي فرمايد كسي كه مدعي تشيع و پيروي از اهل بيت(ع) است و مانند ما اطاعت خداوند نكند، نمي تواند مدعي تشيع باشد. امام مي فرمايد: «من كان منا و لم يطع الله فليس منا؛ هر كس خودش را با ما بداند و خدا را اطاعت نكند از ما نيست. (سفينه البحار ج 2، ص 89)
اخلاق انساني در خوش خلقي
اخلاق الهي انساني در سايه خوش خلقي پديد مي آيد. براي هرچيزي نشانه اي است، نشانه بينش و نگرش سالم و فطرت و عقل و قلب سليم را مي بايست در كنش و واكنش و منش شخص جست. اينكه مي گويند انساني داراي پندار نيك است بايد آن را در گفتار نيك و كردار نيك خويش به نمايش بگذارد؛ زيرا از كوزه همان برون تراود كه در اوست.
انساني كه خدايي شده و متخلق به اخلاق است، نمي تواند بهشت نما باشد در حالي كه اخلاق دوزخي دارد و كلام و سخن و كردارش آتشين و جانسوز و زبانش تلخ و گزنده است. در اين باره امام رضا(ع) مي فرمايد: «اياكم و سوءالخلق فان سيئ الخلق في النار لامحاله ؛ از بداخلاقي بپرهيزيد، زيرا بداخلاق بدون ترديد در آتش است. (عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 43) به اين معنا كه كسي كه بدخوست درحقيقت سازه وجودي اش، دوزخي است و آن باطن اين گونه خودنمايي مي كند. در مقابل، خوشخويي به معناي سازه بهشتي شخص، نشان از بهشت و خرمي و خوشي و آرامش بهشتي مي دهد.
مؤمن با اخلاق خود است كه خدايي بودن خود را نشان مي دهد و اعتراض فرشتگان و مدعاي ابليس را باطل مي سازد و جايگاه ارزشي انسان براي خلافت الهي را اثبات مي كند. كردار و اخلاق مؤمن مي بايست بندگي خداوند باشد كه در اشكال گوناگوني به ويژه كمك به هم نوعان خودنمايي مي كند. در آيات نخست سوره بقره كه به مسئله اصلي ايمان اشاره دارد، حقيقت ايمان را در دو شكل نماز براي خدا و زكات به مردم نشان مي دهد. به اين معنا كه جلوه ايمان را مي بايست در زندگي به شكل اعمال عبادي محض و كمك به هم نوعان و احسان به آنان جست وجو كرد. امام رضا(ع) نيز در اين باره مي فرمايد كه مؤمنان بايد به گونه اي عمل كنند كه خداوند بر آنان افتخار و مباهات كند و به فرشتگان نشان دهد كه خلقت انسان ارزش آن را داشته است كه از برخي نقاط ضعف انساني چون خونريزي و كشتار چشم پوشيد.
امام مي فرمايد با كارهاي خوب و نيك در خدمت مردم باشيد تا خداوند به اين رفتار اخلاقي شما بر فرشتگان مباهات ورزد: «من فعل ما لزمه من امر المؤمنين باهي الله تعالي به و ملائكته؛ هر كس وظايف خود را نسبت به مؤمنان انجام دهد خداوند و فرشتگان به او مباهات مي كنند. (مستدرك الوسائل، ج 2، ص 314)
بي گمان پرداختن به همه حوزه هايي كه در سنت و سيره آن حضرت(ع) آمده در يك مقال كوتاه ناشدني است. از اين رو به همين مقدار بسنده مي شود. با نگاهي به آنچه بيان شد مي توان دريافت كه انسان مؤمن، انساني اخلاقي است و اخلاق در تاروپود وجود او ريشه دوانده است.
 


بررسي غيرتمندي از نگاه دين
غيرت، فضيلتي اخلاقي در دفاع ازحريم ها
 

خليل آقاخاني
يكي از حالات نفس انساني، دفاع از حريم ارزش ها و جلوگيري از هرگونه تعرض نسبت به آن است. از اين حالت نفس كه فضيلتي اخلاقي نيز شمرده مي شود، به عنوان غيرت ياد شده است. هر انساني اهل غيرت است مگر آنكه از حالت فطري و طبيعي خود بيرون رفته باشد.
غيرت درمردان، نماد مردانگي و آزادگي است و تقويت آن به ويژه درحوزه مسائل خانوادگي و ناموسي، امري بايسته و شايسته است و عدم تقويت آن موجب آن مي شود كه مرد به عنوان قوام خانواده مطرح نباشد. زيرا بي غيرتي مرد، توان دفاع از حريم خانه و خانواده و ارزش ها را از او مي گيرد. از اين رو درآموزه هاي اسلامي بر نقش غيرت تاكيد ويژه اي شده است.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا براساس آموزه هاي وحياني اسلام، نقش و كاركرد غيرت را درمسائل خانوادگي و اجتماعي و حتي ديني تبيين كند.
غيرت خداوندي و محبوبيت غيرتمند
غيرت يكي از احوالات نفس انساني است. غيور كسي است كه نسبت به هرگونه تعرض غير به حريم هاي شخصي و انحصاري خود به شدت واكنش نشان داده و براي حفظ و نگهداري حريم خصوصي خود، همه نوع ايثار و فداكاري بروز مي دهد.
طريحي در مجمع البحرين غيرت را تنفر و ناپسند داشتن كسي از شركت ديگران در امري دانسته كه سخت آن را دوست دارد و مورد علاقه اش است. شرتوني در اقرب الموارد، غيرت مرد بر زن خود و همچنين غيرت زن بر شوهر خود را از مصاديق حميت داشتن نسبت به وي و ناپسند شمردن شركت ديگري درحقي دانسته است كه نسبت به او دارد. صاحب قاموس اللغه نيز غيرت را از جمله احساسات بشري دانسته است كه در هنگام شك در امانت داري زن، يا هنگام غضب و يا به جهت اهتمام و توجه خاص نسبت به امري ظاهر مي شود.
با توجه به آنچه بيان شد مي توان گفت كه تعلق خاطر انسان به امور اختصاصي موجب نوعي تنفر و انزجار نسبت به مشاركت ديگري است و شخص برخود لازم مي داند تا به حفاظت و دفاع از آنها پرداخته و اجازه هرگونه مشاركت را از ديگري سلب نمايد. پس مي توان گفت كه غيرت به معناي نفرت از شركت ديگران در امور اختصاصي به ويژه خواستني هاي اختصاصي است وغيرتمند كسي است كه مي كوشد تا از آنچه حفظش از ديگري لازم است، محافظت و دفاع كند.
در فرهنگ اخلاق انساني، اين اهتمام ورزي و حساسيت فرد نسبت به آن چيزي كه متعلق غيرت مندي و اقع شود، از فضائل اخلاقي انسان شمرده مي شود.
چيزي كه مورد غيرت واقع مي شود به اندازه اي براي صاحبان غيرت ارزشمند و مهم است كه حاضرند براي حفظ و نگهداري آن، هر نوع ايثار و فداكاري از خود نشان دهند. البته اين چيزها مي تواند امور مادي مانند مال و ثروت باشد يا امور معنوي و اخلاقي و ناموسي يا مقدسات ديني.
درعلم اخلاق، غيرت را نوعي حميت دانسته اند و آن را تلاش درنگهداري آن چه دانسته اند كه حفظش ضروري است. علماي اخلاق خاستگاه اين صفت ارزشي را شجاعت، بزرگ منشي و قوت نفس انسان دانسته و آن را يكي ازملكه هاي نفساني انسان گفته اند. امير مومنان امام علي (ع) غيرت را ميوه شجاعت مي داند و مي فرمايد:«ثمره الشجاعه الغيره ؛ غيرت ميوه شجاعت است. (غررالحكم) ج 3ص 823، ح 4620)
در بسياري از تعابيري كه درباره غيرتمندي گفته شده، غيرت را از ويژگي هاي مردان و نشانه اي از مردانگي دانسته اند؛ ولي اين هرگز به معناي آن نيست كه زنان غيرت نداشته باشند؛ بلكه زنان نيز در امور اختصاصي و محبوب خويش از جمله درحوزه غيرت ديني مي بايست همانند مردان باشند؛ چرا كه دفاع از ارزش ها همواره مطلوب است.
در فرهنگ ايراني اسلامي، انسان كامل، انسان متعهد، اخلاقي و صاحب درد است از اين رو نسبت به هرگونه حريم شكني پاسخ مي دهد و اين گونه مردانگي وغيرت خويش را بروز مي دهد. نظامي مي سرايد:
اگر غيرت بري با درد باشي
وگر بي غيرتي نامرد باشي
همچنين عطار درباره غيرت و غيرتمندي براين باور است كه:
گرچه غيرت بردن ازعاشق نكوست
غيرت معشوق دايم بيش از اوست
براساس آموزه هاي قرآني، خداوند غيور و غيرتمند است. امام صادق (ع) دراين باره مي فرمايد: ان الله غيور و يحب كل غيور و لغيرته حرم الفواحش ظاهرها و باطنها؛ خداوند با غيرت است و مردان غيور را دوست دارد و از همين رو، زشتي ها را چه آشكار و چه پنهان حرام كرده است.(كافي، ج5، ص 535، ح 1)
پس دفاع از ارزش هاي الهي و ديني و اخلاق و هنجارهاي اجتماعي كه عقل و شرع آن را تاسيس يا امضا كرده اند، امري پسنديده و صفتي الهي است. خداوند نسبت به هرگونه تعرض به حوزه حريم هاي اخلاقي و احكام ديني واكنش نشان مي دهد و همان گونه كه خود غيور است كساني را كه داراي صفت غيرت هستند دوست مي دارد و غيرتمند، محبوب خداوند است.
چنان كه گفته شد مسئله غيرت، دامنه گسترده و وسيعي را در برمي گيرد و اختصاص به غيرت نسبت به ناموس و مانند آن ندارد. انسان غيرتمند نسبت به هر چيز ارزشمند، واكنش نشان مي دهد. از اين رو نسبت به تجاوزات دشمن به خاك ميهن خويش نيز غيور است و به دفاع از آن بر مي خيزد. اگر غيرت در انسان نبود. انسان نسبت به تعرضات ديگران به حريم خصوصي و ارزش هاي مادي و معنوي و فردي و اجتماعي واكنش نشان نمي داد و ارزش هاي انساني از ميان مي رفت لذا غيرت را يكي از صفات برجسته و كليدي در زندگي انساني دانسته اند كه موجب جلوگيري از تجاوز دشمنان به حريم خصوصي، خاك ميهن، استقلال، عزت و ناموس خود مي شود.
از آنجايي كه همه صفات الهي در انسان به وديعت گذاشته شده، و درفطرت انساني سرشته شده است (بقره، آيه13) هر انسان داراي فطرت سالمي، غيرتمند است و غيرت در چنين انساني يك واكنش طبيعي و انساني است. از اين رو در روايات كساني كه غيرت ندارند به عنوان افرادي داراي بيماري قلبي و انسان هاي فاقد حالت فطري و طبيعي معرفي شده اند. در روايت آمده است: «اذا لم يغر الرجل فهو منكوس القلب؛ اگر انساني غيرت نداشته باشد، قلب وارونه است. (فروع كافي، جلد5، ص635، باب الغيره، حديث2) پس غيرتمند نسبت به دخالتهاي نابجا و نارواي ديگران به آن چيزي كه دوست دارد واكنش نشان مي دهد و هرچه متعلق غيرت، ارزشمندتر و محبوب تر باشد، واكنش نيز شديدتر خواهدبود و اگر كسي واكنش نداشته باشد بيانگر آن است كه فطرت سالم و طبيعي خود را از دست داده و به بيماري روحي و رواني (قلبي) دچار شده است كه نمي تواند احساسات و عواطف واقعي خود را نسبت به محبوب و ارزش هاي خويش نشان دهد.
علامه مجلسي درباره اين بيماري مي فرمايد: منظور ازقلب وارونه دراينجا اين است كه همانند ظرف وارونه است كه چيزي در آن جاي نمي گيرد، قلب افراد فاقد غيرت نيز تهي از صفات و اخلاق برجسته انساني است. (مرآت العقول، ذيل حديث مورد بحث.)
غيرت، صفتي دروني و باطني است كه بروز و ظهور آن به اشكال مختلف است. ولي بايد توجه داشت كه غيرتمندي در انسان، مستلزم اموري چون نفرت از متجاوز به حريم خصوصي و ارزشي است. همچنين بايد گفت كه غيرت از لوازم محبت انسان به چيزي است؛ چرا كه هركس كه چيزي را دوست مي دارد، نسبت به آن محبوب، غيور است. از اين رو استاد مطهري مي نويسد: غيرتمند كسي است كه نگاهدار عصمت و آبرو و شرف و عزت است و از قبول اهانت برعرض خود ابا دارد. (مجموعه آثار، فلسفه حجاب، ج91، ص 414)
غيرت، شرط ايمان
براساس آموزه هاي وحياني اسلام، انسان نسبت به محبوب خويش غيرت دارد و به دفاع از آن پرداخته و بر محافظت از آن نسبت به هرگونه تعرض و تجاوز ديگران كوشاست به گونه اي كه درصورت تعرض، نسبت به ارزشمندي و محبوبيت آن چيز، از خود واكنش نشان مي دهد.
انسان ها همسر، فرزند، دين، سرزمين، آبرو، مال و ثروت، جان و مانند آن را دوست مي دارند و نسبت به آنها غيرت مي ورزند. پس درصورت هرگونه تعرضي به آنها آرام نمي نشينند و به دفاع و مقابله برمي خيزند.
چنان كه بيان شد، خداوند غيور است و نسبت به مخلوقات و نيز دين و احكام ديني، غيرت مي ورزد و از هرگونه تعرض به دين و هنجارهاي اخلاقي و احكام ديني، واكنش نشان مي دهد. همين غيرت الهي است كه فواحش را حرام كرده و به عنوان حريم اجازه نزديكي به آن را نداده است. (كافي، ج5، ص535، ح1) خداوند اصولا غيرت و غيرتمند را دوست مي دارد؛ چرا كه غيرت نشانه اي از حميت شخص است و شخصي كه امري را چون جان عزيز مي دارد و براي او محبوب است اجازه نمي دهد تا بدان تعرض كنند. از اين رو امام صادق(ع) فرمودند: ان الله غيور يحب كل غيور؛ خداوند غيور است و هر غيرتمندي را دوست دارد.»
پيامبر(ص) ضمن اشاره به غيرت ابراهيم(ع) مي فرمايد كه خود ايشان از حضرت ابراهيم(ع) هم غيورتر و غيرتمندتر است. آن حضرت مي فرمايد: كان ابراهيم ابي غيورا و انا اغير منه و ارغم الله انف من لا يغار من المومنين؛ پدرم ابراهيم با غيرت بود و من با غيرت تر از اويم. خدا بيني مؤمني را كه غيرت ندارد، به خاك مي مالد. (بحارالانوار، ج 301، ص 842، ح 33)
غيرت حق و غيرت باطل
بايد توجه داشت كه نوعي غيرت باطل نيز وجود دارد كه در ادبيات قرآني از آن به حميت جاهلي نيز ياد شده است (فتح، آيه 62) چرا كه حميت و غيرت جاهلي، نسبت به اموري است كه واقعا ارزشي و محبوب نيست و به اشتباه و غلط ارزشي و محبوب قرار گرفته است. از جمله كفر و دفاع از بتان به عنوان خدايان است كه غيرت درباره آنان غلط است و همچنين غيرت نسبت به ارزش هاي باطلي چون اشرافيت و تبرج جاهلي كه در حقيقت ضدارزش است و به عنوان ارزش قرار گرفته است. (احزاب، آيه 33)
امام علي(ع) به مومنان هشدار مي دهد كه از غيرت بيجاو تعصبات و حميت هاي جاهلي پرهيز كنند و واكنش درست و متناسبي نسبت به مسايل داشته باشند. آن حضرت مي فرمايد: «اياك والتغاير في غير موضع غيره فان ذلك يدعو الصحيحه الي السقم والبريئه الي الريب...؛ از غيرت نابجا بپرهيز زيرا اين كار، زن درستكار را به انحراف و زن پاكدامن را به ترديد مي كشاند. (نهج البلاغه، نامه 13)
غيرت ورزي به ميزان ارزش متعلق غيرت
واكنش غيرتمند بايد باتوجه به ميزان ارزش و اهميت متعلق غيرت باشد و در اين امر زياده روي نكند؛ چراكه زياده روي در واكنش مي تواند تأثيرات مثبت غيرت ورزي را كاهش دهد؛ و چنان كه از اميرمؤمنان علي(ع) روايت شد، غيرت بيجا يا بي تناسب، مي تواند از تأثير آن بكاهد و تأثير منفي به جا گذارد.
امام صادق(ع) نيز در بيان رعايت تناسب ميان غيرت ورزي و ارزش ها مي فرمايد: مرد در خانه و نسبت به خانواده اش نيازمند رعايت سه صفت است هر چند در طبيعت او نباشد: خوشرفتاري، گشاده دستي به اندازه و غيرتي همراه با خويشتن داري. (تحف العقول، ص223)
پس نبايد غيرت ورزي از حالت اعتدال و تعادل بيرون رود و همواره بايد تناسب ميان و اكنش غيرتمند و متعلق غيرت مراعات شود تا با غيرت ورزي بيش از حد تناسب، ارزش ها كم اهميت نشود و تأثير غيرت و واكنش كاهش نيابد.
خداوند نسبت به مسايل مهم و ارزشمند، غيرت نشان مي دهد و مؤمن نيز مي بايست اين گونه داراي صفات خدايي باشد و واكنش هاي بجا و متناسبي داشته باشد. به عنوان نمونه، دفاع از مظلوم و قيام براي عدالت بسيار ارزشمند است و حتي فلسفه بعثت پيامبران و ارسال كتب آسماني، دست يابي به عدالت و رفع و دفع ظلم دانسته شده است. (حديد، آيه52) بنابراين، حساسيت شديد نسبت به ظالم روا داشتن امري پسنديده و شايسته است. خداوند در آيه 57 سوره نساء غيرت خويش را نسبت به حقوق مظلومان به نمايش مي گذارد و مؤمنان را بازخواست مي كند كه چرا به دفاع از مظلومان ناتواني چون زنان و كودكان نمي پردازند و به جنگ و قتال ظالمان و مستكبران نمي روند و غيرت نمي ورزند.
براي سنجش غيرت فرد مي بايست به ميزان حميت و تعصب شخص نسبت به ارزش ها و باورها و هنجارها توجه كرد. هرچه شخص نسبت به ارزش ها داراي تعصب بيشتر باشد، غيرت او بيشتر و واكنش شديدتر خواهد بود. امام علي(ع) در اين باره مي فرمايد: علي قدر الحميه تكون الغيره؛ غيرت به اندازه تعصب و ننگ داشتن بستگي دارد. (غرر الحكم، ج4، ص311، ح5716)
غيرت نسبت به مسايل خصوصي و عمومي جامعه
غيرتمند همان گونه كه نسبت به حريم هاي عمومي و ارزش هاي ديني و اسلامي حساس است و به جنگ دشمنان اسلام و ميهن مي رود، در دفاع از حريم خصوصي و جان و مال و عرض خويش نيز حساس است و به دفاع از حريم خانه و خانواده مي پردازد. رسول اكرم(ص) مي فرمايد: ان الله تعالي ليبغض الرجل يدخل عليه في بيته فلايقاتل؛ خداي متعال، بي گمان نفرت دارد از مردي كه به زور وارد خانه اش شوند و او نجنگد. (كنزالعمال، ج3، ص387، ح4707)
تجلي غيرت مردان را بايد در حمايت از عفت و ناموس خويش جست وجو كرد. اگر كسي بخواهد به عنوان انسان عفيف شناخته شود مي بايست آن را در غيرت خويش به نمايش گذارد و اجازه ندهد كه عفت از حريم خود و خانواده اش برداشته شود. امام علي(ع) معيار سنجش عفت هر مردي را ميزان غيرت او نسبت به ارزش ها و حريم ها دانسته و مي فرمايد: عفته (الرجل) علي قدر غيرته؛ پاكدامني مرد به اندازه غيرت اوست. (نهج البلاغه، حكمت74)
با نگاهي به آيات و روايات مي توان دريافت كه غيرت به سبب آنكه از صفات الهي و انساني و از فضايل برجسته اخلاقي است؛ مورد تشويق و ترغيب قرار گرفته و به عنوان صفت مؤمن و شرط تحقق ايمان معرفي شده است.
غيرت مردان در محافظت از ناموس و خانواده تجلي بيشتري دارد. مردان باغيرت كساني هستند كه نسبت به حيا و عفت زنان خويش سخت گيري مي كنند و اجازه نمي دهند كه بي دليل در جامعه حاضر شده و روابط باز و ولنگاري داشته باشند به گونه اي كه در خيابان ها و معابر در ميان مردان حركت كنند و تن به تن مردان بسايند و در ميان آنان رفت و آمد كنند و در بازارها در ميان مردان بگردند. اميرمؤمنان امام علي(ع) درخصوص غيرت مردان نسبت به ناموس و حيا و عفت زنان خويش مي فرمايد: ألم يبلغني عن نسائكم أنهن يزاحمن العلوج في الاسواق ألا تغارون؟ من لم يغر فلا خير فيه؛ به من خبر رسيده كه زنانتان در بازار تنه شان به تنه مردان بي ايمان و لاابالي مي خورد آيا غيرت نداريد؟! كسي كه غيرت ندارد خيري در او نيست. (كنزالعمال، ج3، ص780، ح5378)
شيخ حر عاملي مي نويسد كه در عصر خلافت حضرت علي(ع) به آن حضرت گزارش مي دهند كه در مسير راه ها بعضي از مردان و زنان رعايت حريم عفت را نمي كنند. آن حضرت بسيار ناراحت شد، مردم كوفه را جمع كرد و در ضمن سخنانش فرمود: به من خبر رسيده كه زنان شما در مسير راه ها به مردان تنه مي زنند. آيا حيا نمي كنيد؟ خداوند لعنت كند كسي را كه غيرت نمي ورزد! (وسائل الشيعه ج14، ص471).
آنچه بيان شد تنها گوشه اي از مسايل مربوط به موضوع غيرت و غيرت ورزي به عنوان يك فضيلت انساني و اسلامي است. بيان همه مباحث و مسايل وقت ديگري مي طلبد كه بيرون از حوصله اين مقال است.

 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14