(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 24 مهر 1391 - شماره 20332

اژدهاي زردعموسام پنجه در پنجه اژدهاي زرد
چين-ژاپن اختلال در مناسبات اقتصادي
سانسور سخنراني سيد حسن نصرالله در رسانه هاي صهيونيستي


اژدهاي زردعموسام پنجه در پنجه اژدهاي زرد

سبحان محقق
هر روزنامه نگاري كه به طور روزانه با مسايل بين المللي سر و كار دارد، احتمالاً در اين احساس با نويسنده سطور پيش رو شريك است كه اوضاع در آسياي شرقي و اقيانوس آرام قدم به قدم به سمت بحران پيش مي رود و به نظر مي رسد كه چين قطب ثابت اين بحران است و تنش هايي كه اين روزها در شرق دور به وجود مي آيند، به طور مستقيم و يا غير مستقيم به كشور چين ربط پيدا مي كنند و اوضاع به گونه اي شده است كه انگار دولت پكن با همه همسايگان خود مشكل دارد.
چيني ها پس از عقب راندن نيروهاي ژاپني از منطقه منچوري و دقيق تر بگوييم پس از پايان جنگ جهاني دوم به سمت عادي سازي روابط با ژاپني ها پيش رفتند و روند مناسبات تجاري و ديپلماتيك في مابين طي دهه هاي پس از جنگ جهاني دوم بهتر و بهتر شد و از سال 1979 كه پكن اصلاحات اقتصادي را به اجرا گذاشت، اين مناسبات ابعاد تازه اي گرفت.
اين حسن همجواري و تقويت روابط تا همين يكي دو سال اخير ادامه داشت هرچند برخي مسائل كم اهميت و قابل حل هم در اين ميان رخ مي داد.
اما طي يكي دو سال اخير ميان دو كشور اختلافاتي بروز كرده كه ابتدا جدي گرفته نمي شده است. ولي كم كم اين تنش پررنگ تر شده و توجه رسانه هاي خبري و محافل سياسي دور و نزديك را به خود جلب كرده است و اكنون مناقشه آنقدر بالا گرفته كه خبرگزاري ها آماده باش نظامي دو كشور مقابل هم را حتي گزارش مي كنند.
مناقشه توكيو و پكن بر سر مجمع الجزايري است كه در درياي چين واقع شده است و ژاپني ها آنرا «سنكاكو» و چيني ها نيز اين جزاير را «ديا آيو» مي نامند.
بالا گرفتن اين بحران با نصب دومين سامانه موشكي آمريكا در جنوب ژاپن همراه شده است. مقامات و كارشناسان آمريكايي و ژاپني ابايي ندارند كه بگويند هدف از استقرار اين سامانه موشكي موسوم به «رادار هشداردهنده ايكس- بند»، تحت كنترل قرار دادن ارتش چين است، هرچند كه از تهديد كره شمالي هم سخن گفته مي شود. رادار ايكس- بند براي تكميل راداري است كه در سال 2006 ايالت متحده آنرا در شمال ژاپن نصب كرده است.
علاوه بر ژاپن، مناقشه ميان چين و فيليپين، ايجاد شكاف ميان چين و «آ.سه.آن»، تقويت تايوان مقابل چين، قطع نفوذ چين در اقيانوس آرام، قرار دادن هند مقابل چين، استقرار 2500تفنگدار آمريكايي در شمال استراليا و... كه پاي آمريكا را به طور مستقيم و غيرمستقيم در همه آنها مي بينيم، گزارش هايي هستند كه اين روزها از آسياي دور گزارش مي شوند و هرچه هم زمان مي گذرد، اين خبرها گسترده تر و داغ تر شده و ابعاد تازه اي مي گيرند.
راهبرد جديد آمريكا
تاكنون شركاي بزرگ تجاري چين ابتدا اروپا، بعد آمريكا و سپس كشورهاي عضو «آ.سه.آن» بوده اند. واشنگتن كه پس از جنگ سرد به دنبال ايجاد يك ساختار تك قطبي و سلسله مراتبي در جهان بوده، چين را هميشه به عنوان يك رقيب مي ديده و براي ضعيف كردن اين رقيب سعي مي كرده است كه از اهرم هاي اقتصادي مثل اعمال تعرفه هاي سنگين بر واردات استفاده كند.
اما اكنون آمريكايي ها چين را يك خطر بزرگ براي خود مي دانند؛ «جيمز كلپر» مدير اطلاعات ملي آمريكا هفدهم اسفند گذشته به نمايندگان سناي اين كشور گفته بود: چين جدي ترين خطر نابودكننده (براي آمريكا) است و پس از آن روسيه قرار دارد.
تاكنون تحليلگران روابط ميان چين و آمريكا را چند وجهي مي دانستند و مي گفتند كه اين دو كشور نه با يكديگر دوست هستند و نه دشمن. اما الان مقامات واشنگتن چيني ها را يك خطر بزرگ مي دانند؛ چرا؟
چيني ها در ماجراجويي هاي نظامي و توسعه ارضي پرونده تقريبا پاكي دارند و سال هاست كه از ادعاهاي ايدئولوژيكي تحت لواي «مائوئيسم» نيز دست برداشته اند.
با اين حال، بسياري از كارشناسان و سياستمداران آمريكايي انگشت اتهام را به سمت چين گرفته اند، كه «توماس فريدمن» روزنامه نگار مشهور آمريكايي يكي از اين افراد است. آمريكايي ها مثل همه كارشناسان واقعگرا مي دانند كه امروز اقتصاد شاخص محوري براي هر قدرتي است. كشوري كه اقتصاد شكوفا و بالنده دارد، در اصل همه چيز را دارد. چين با داشتن يك اقتصاد بزرگ كه حدود يك ميليارد و 350 ميليون نفر را پوشش مي دهد، اگر توسعه يابد، به راحتي مي تواند در عرصه بين المللي جاي آمريكا را بگيرد.
معجزه بزرگ
در سال 2011، آمريكا بزرگترين اقتصاد جهان و چين نيز دومين اقتصاد «بزرگ» جهان بود. ارتقاء كشوري عقب افتاده مثل چين تا اين درجه، حاصل معجزه اي بود كه طي سه دهه اخير در اين كشور رخ داده است.
اگر بخواهيم دقيق تر بگوييم، چين از سال 1979 كه اصلاحات اقتصادي را آغاز كرد، تاكنون از يك كشور فقير و راكد به يك قدرت اقتصادي تبديل شد. از سال 1979 تا سال 2006 توليد ناخالص داخلي (جي.دي.پي) اين كشور به طور ميانگين 7/9 درصد رشد داشته، اندازه اقتصاد اين كشور 11 برابر شده و رشد درآمد سرانه نيز هشت برابر شده است. حجم بازرگاني اين كشور نيز از رتبه 27 به رتبه سوم ارتقاء يافته است. براساس برخي برآوردها چين تبديل به دومين اقتصاد بزرگ جهان شده است و طي يك دهه مي تواند به رتبه نخست جهان برسد.
رشد اقتصادي چين باعث شده است كه روابط اقتصادي اين كشور با ايالات متحده توسعه يابد. كل تجارت دو كشور از 9/4 ميليارد دلار در سال 1980 به حدود 343 ميليارد دلار در سال 2006 افزايش يافته است. براي آمريكا اكنون چين دومين شريك بزرگ تجاري، چهارمين بازار بزرگ صادرات و دومين منبع بزرگ واردات است.
واردات كالاي ارزان از چين قدرت خريد مصرف كنندگان آمريكايي را افزايش داده است. بسياري از شركت هاي آمريكايي فعاليت هاي گسترده توليدي در چين دارند، به اين دليل كه مي خواهند كالاي خود را در بازار چين بفروشند و براي توليد كالاي صادراتي خود از نيروي كار ارزان بهره ببرند.
در هر صورت، ظهور چين به عنوان يك ابرقدرت اقتصادي، نگراني هايي را در ميان سياستمداران آمريكايي ايجاد كرده است. برخي از اين سياستمداران مي گويند كه چين طي چند سال آتي آمريكا را به عنوان بزرگ ترين اقتصاد تجاري جهان پشت سرگذاشته و خودش طي دو دهه تبديل به بزرگ ترين اقتصاد جهان مي شود. از اين منظر، صعود چين با نزول آمريكا هم ارز است.
برخي ديگر از سياستمداران آمريكايي از اين بابت نگرانند كه كسري تراز تجاري آمريكا با چين كه همين طور در حال افزايش است. اين كسري از 4/10 ميليارد دلار در سال 1990 به حدود 232 ميليارد دلار در سال 2006 رسيده است. بسياري از اعضاي كنگره اين وضعيت را حاصل اقدامات تجاري نادرست چين مي دانند (مثلا آنها به بهره گيري چين از نقدينگي كم ارزش و اعطاي يارانه از جانب دولت به توليدكنندگان داخلي ايراد مي گيرند)، مكانيسمي كه در نهايت باعث سرازير شدن كالاهاي ارزان به بازارهاي آمريكا و ايجاد محدوديت براي صادرات كالاهاي آمريكايي مي شود. به اعتقاد سياستمداران فوق، حاكميت اين روند باعث مي شود كه اشتغال، دستمزد و استانداردهاي معيشتي در ايالات متحده مورد تهديد قرار گيرند. بسياري از كارشناسان هشدار مي دهند از آنجا كه چين به طور فزاينده اي به سمت توليد و صدور كالاهاي با ارزش مثل خودرو و رايانه پيش مي رود، شرايط در آينده براي آمريكا سخت تر هم خواهد شد.
نگراني هاي جديدي كه همين اواخر در ميان سياستمداران آمريكايي ايجاد شده است، به تلاش شركت هاي دولتي چين براي به دست آوردن شركت هاي آمريكايي و همچنين ، انباشت اعتبارات مالي آمريكا توسط چين مربوط مي شود. همين تصورات منفي اعضاي كنگره آمريكا نسبت به فعاليت هاي تجاري چين باعث شده است كه طرح هاي زيادي براي تصويب به كنگره پيشنهاد شود، طرح هايي چون اعمال تحريم عليه چين تا وقتي كه اين كشور اصلاحات موردنظر را در مورد سياست هاي پولي اعمال كند و يا تصويب قوانين مقابله كننده آمريكا عليه توليدات چيني.
اكراه چيني ها
اكنون آمريكا قصد دارد علاوه بر اقدامات محدودكننده در حوزه اقتصاد و تجارت، چين را درگير مسايل امنيتي، مرزي و رقابت هاي تسليحاتي و نظامي بكند. چيزي كه مقامات پكن به شدت نسبت به آن اكراه دارند و ورود به اين فرآيند را براي توسعه شتابان خود مضر مي دانند.
چين اكنون همان وضعيتي را دارد كه آمريكا طي نيمه نخست قرن بيستم داشت. در آن دوران دو جنگ جهاني همانقدر كه اروپا را در هم كوبيد، براي آمريكا يك فرصت توسعه محسوب مي شد و آن قدر براي ايالات متحده مفيد واقع شد كه اين كشور را از نيمه دوم قرن بيستم به بعد، تبديل به ابرقدرت كرد.
تقريباً همين وضعيت را طي دهه هاي اخير ما براي چين شاهد بوديم؛ فروپاشي شوروي در سال 1991، بحران فرساينده اعراب و اسرائيل، جنگ تحميلي هشت ساله عراق عليه ايران، جنگ آمريكا عليه تروريسم از سال 2001به بعد و بحران بالكان و جنگ ناتو عليه «ميلوسويچ» در يوگسلاوي سابق، هم غرب را، هم جهان اسلام را و هم روسيه را درگير كرد و براي همه اين قطب ها دردسرساز بود و در روند طبيعي توسعه اين كشورها اختلال ايجاد مي كرد. اما چين و كلاً آسياي شرقي از حوزه هاي بحران دور بودند. طي اين مدت بحران هاي اقتصادي غرب اگر به كشورهاي آسياي دور مي رسيد، بيشتر كشورهاي متحد غرب مثل كره جنوبي، ژاپن و مالزي را آزار مي داد و وقتي اين بحران ها به چين مي رسيدند، آنقدر رمق نداشتند كه اين اقتصاد بزرگ و خاص را تحت تأثير قرار دهند.
اما به نظر مي رسد كه اكنون آمريكا راهبرد جديدي را در پيش گرفته است و مي خواهد قواعد بازي با چين را عوض كند. اگر به تعبير چيني ها، تاكنون شاخ گاو (آمريكا) متوجه خاورميانه بوده و چين سينه گاو را مي دوشيده است، اكنون اين گاو سرش را چرخانده و متوجه چيني ها كرده است!
عناصر راهبرد جديد
موردي كه در ارتباط با راهبرد جديد آمريكا در اقيانوس آرام و آسياي دور بسيار بعيد به نظر مي رسد، رويارويي نظامي با چين است. اگر چنين است پس چرا كاخ سفيد مي خواهد اين منطقه را ميليتاريزه كند؛ اعزام ناو به منطقه، استقرار 2500 تفنگدار در شهر «داروين» واقع در شمال استراليا و گوام و ماريانا و توسعه سپرهاي موشكي و عمليات جاسوسي از جمله اقداماتي است كه كاخ سفيد طي يك سال اخير در مناطق نزديك به چين انجام داده است.
همان طور كه اشاره شده است، به اعتقاد كارشناسان آمريكايي چين تا يك دهه ديگر تبديل به يك ابرقدرت اقتصادي مي شود. اين رخداد درصورتي محقق مي شود كه همه چيز ثابت فرض شود؛ آمريكا سرگرم منازعات خاورميانه باشد، خاور دور را هيچ بحراني نيازارد، غرب با بحران هاي كمرشكن مالي و اقتصادي دست و پنجه نرم كند و چين نيز به اصطلاح با سينه گاو سروكار داشته باشد.
گمان مي رود كه آمريكا مي خواهد اين شرايط را به هم بزند و قواعد بازي را به گونه اي عوض كند كه در مسير جاري اختلال ايجاد گردد و چين به هدفش نرسد.
اگر آمريكا بتواند اختلافات ميان چين و همسايگان را شعله ور كند؛ علاوه بر اينكه پكن مجبور مي شود بسياري از منابع خود را به سمت توسعه تسليحاتي و حل منازعات مرزي منحرف كند، مجبور است كه تحت شرايط جديد، مناسبات اقتصادي خود را با سومين شريك تجاري خود، يعني كشورهاي عضو «آ.سه.آن» تقليل دهد و با همسايگان به جاي مبادلات تجاري بيشتر در فكر حل منازعات و يا رقابت باشد.
در اين ميان خود آمريكا هم بخش مهم ماجراست؛ به اين ترتيب كه اگر در نزديك مرزهاي چين نيرو مستقر كند و ناوهاي بيشتري را اعزام نمايد، چين چاره اي جز فرو افتادن در گرداب رقابت تسليحاتي ندارد.
تاكنون مقامات آمريكا در چارچوب تقويت نيروها با دولت هاي تايلند، فيليپين، استراليا و ويتنام رايزني كرده اند. واشنگتن قصد دارد يك ناو هواپيمابر هسته اي خود را در استراليا مستقر كند، تعداد زيردريايي هاي هسته اي را در گوام دو برابر نمايد، كشتي هاي جنگي را در كره جنوبي مستقر كرده و سامانه دفاع موشكي را در ژاپن، كره جنوبي و گوام ارتقاء دهد و ناوشكن هاي ضد رادار «دي.دي.جي- 1000» با تكنولوژي بسيار بالا را به منطقه اعزام نمايد.
چين نيز مجبور شده است در مقابل آمريكا كه مسلط ترين و قوي ترين نيروي دريايي را در اختيار دارد، نيروي دريايي خود را با پيشرفته ترين تكنولوژي تقويت كند.
به نظر مي رسد كه دولتمردان آمريكا درصدد احياء راهبرد جنگ ستارگان «رونالد ريگان»، البته اين بار در دريا هستند. چيني ها چون مي دانند نظاميگري، رقابت تسليحاتي و فرو افتادن در دام جنگ ستارگان آمريكا، در فروپاشي شوروي نقش پررنگي داشته است؛ اصولا نمي خواهند به اين سياست هاي رقابتي بدفرجام نزديك شوند و در عوض مي خواهند همه منابع خود را در حوزه هاي اقتصادي و توسعه به كار بگيرند و سطح رفاه شهروندان را بالا ببرند.
ولي وقتي دشمن در پشت مرزها حضور دارد و هر روز هم تهديداتش را بيشتر مي كند، براي چين گزينه اي به جز رقابت تسليحاتي باقي نمي ماند.
كارشناسان از جمله دلايل ديگر توجه آمريكا به اقيانوس آرام را جابجايي مركز ثقل ثروت از حوزه اقيانوس اطلس به حوزه اقيانوس آرام مي دانند؛ هم اكنون بيش از 50درصد توليد ثروت جهان در كشورهاي حوزه اقيانوس آرام متمركز شده است. آمريكا و چين در دو سوي اقيانوس در محور قرار دارند و كشورهاي مهم ديگري نيز در قاره آمريكا و آسياي شرقي اين پروسه را تكميل مي كنند؛ مثل برزيل و كانادا در قاره آمريكا و ژاپن، كره جنوبي و استراليا در اين سوي اقيانوس. به اعتقاد اين كارشناسان جابجايي مركز ثقل توليد و ثروت از حوزه اقيانوس اطلس (شامل قاره هاي اروپا و آمريكا) به اقيانوس آرام، باعث شده است كه آمريكا استراتژي جديد نظامي خود را نيز متوجه شرق آسيا كند.
هر چند نمي توان اين نوع نگرش را نسبت به تحولات سياست خارجي آمريكا رد كرد، ولي به نظر مي رسد كه همه حقايق را بيان نمي كند و نمي تواند براي بسياري از سؤالات موجود و تنش هايي كه چين را مي آزارند و آمريكا درپشت آنها قرار دارد، پاسخي داشته باشد.
مسلماً توجه آمريكا به مناسبات تجاري شرق آسيا، با استقرار ناوهاي جنگي و دامن زدن به تنش ها در مرزهاي چين تناسبي ندارد.
اينكه آمريكا مي خواهد از قدرت تجاري و اقتصادي چين بكاهد، واقعيتي است كه خود آمريكايي ها آشكارا آنرا به زبان مي آورند؛ «رابرت دي كاپلان» تحليلگر ارشد امور ژئوپليتيك مركز «استرانفور» آمريكا اخيراً اظهار داشت، آمريكا قصد دارد براي مهار چين با سه دموكراسي آسيايي يعني هند، ژاپن و فيليپين مناسبات خود را مستحكم تر كند. به اعتقاد وي، براي مهار چين فقط كافي نيست كه آمريكا ناوهاي هواپيما برخود را در نزديكي درياي چين جنوبي مستقر كند.
علاوه بر دلايل فوق، كه رويارويي ميان دو قدرت را بيشتر از افزايش مناسبات تجاري ميان آن دو برجسته مي كند، به مورد ديگري نيز مي توان اشاره كرد:«هيلاري كلينتون» وزير خارجه آمريكا اوايل ماه جاري به كشورهاي كوچك و از لحاظ اقتصادي كم اهميت اقيانوس آرام سفر كرده بود، جزاير، «كوك آيلندز» با تنها 11هزار نفر جمعيت از جمله مقصدهاي سفر كلينتون بود. وي در نشست سران كشورهاي كوچك منطقه نيز شركت كرده بود.
به گفته «مايكل پاولز» ديپلمات سابق نيوزيلندي حضور بلند پايه ترين مقام ديپلماتيك واشنگتن در نشست منطقه اي سران جزاير اقيانوس آرام، حامل پيامي سياسي و هدفمند به پكن است مبني بر اينكه آمريكا قصد دارد بار ديگر تعامل با كشورهاي كوچك منطقه را سر از بگيرد.
چين كنوني يك رويش ناخواسته براي آمريكاست و به نظر مي رسد كه واشنگتن مي خواهد در چارچوب راهبرد جديد خود، چين را به سمت مسابقه تسليحاتي و منازعات مرزي سوق دهد، تا از اين طريق، انرژي كلان اين كشور را از مسير توسعه اقتصادي منحرف كرده به سوي كانون هاي پرتنش و بي سرانجام و پرهزينه سوق دهد.
عبوراز خاورميانه
همه مي دانند و خود چيني ها هم اين حقيقت را انكار نمي كنند.
كه توجه اصلي ايالات متحده طي شش دهه پس از جنگ جهاني دوم ابتدا معطوف به روسيه شوروي و سپس به خاورميانه بوده است. به عبارت ديگر، آمريكا بيشترين انرژي سياسي و نظامي خود را به به اين دو حوزه معطوف كرده و همزمان با اين روند، با دولت چين مبادلات تجاري و اقتصادي داشته است.
اين وضعيت براي چيني ها يك فرصت راهبردي را فراهم كرده و آنها نيز با اصلاحات داخلي و اقتصادي، از اين شرايط نهايت استفاده را برده اند.
اما اكنون همانطور كه اشاره شد، به نظر مي رسد كه كشتي بان را سياستي ديگر افتاد.
به هر حال، اگر آمريكا واقعاً قصد داشته باشد، اطراف چين را بحراني كند و به ماجراجويي هاي نظامي در اقيانوس آرام دست بزند، بايد منابع نظامي و سياسي زيادي را به كار گيرد. در چنين وضعيتي اين سؤال پيش مي آيد كه آيا آمريكا خاورميانه را ترك مي كند، و يا نه، به طور همزمان در دو منطقه اقيانوس آرام و خاورميانه حضور پررنگ خواهد داشت؟
آمريكايي ها عراق را ترك كرده اند و در مورد افغانستان نيز رسماً اعلام مي كنند كه تا پايان سال 2014 بخش اعظم نيروهايشان را از اين كشور خارج مي كنند.
با همه اين نشانه ها، بعيد به نظر مي رسد كه آمريكا بخواهد ميان اين دو منطقه يكي را انتخاب كند. صحيح تر اين است كه بگوئيم دولتمردان آمريكايي احساس مي كنند كه به همراه همپيمانان خود در ناتو مي توانند با صرف انرژي كمتر، سلطه خود را بر خاورميانه حفظ كنند.
نتيجه اينكه، هر چند ظهور يك ابرقدرت اقتصادي جديد به نام چين براي يكجانبه گرايي آمريكا خطرناك است، ولي اين كشور نمي تواند خاورميانه با منابع نفتي و موقعي ژئوپليتيكي را به حال خود رها كند.
لذا، مجبور است اين دو را با هم مورد توجه قرار دهد.
منابع:
- خبرگزاري ها
- بخش تحقيقات كنگره آمريكا (سي.آر.اس)
 


چين-ژاپن اختلال در مناسبات اقتصادي

در تازه ترين رويارويي اقتصادي دو كشور چين و ژاپن، «جوو شياوو چوان» رئيس بانك مركزي و «شيه شورون» وزير دارايي چين از شركت در اجلاس سالانه صندوق بين المللي پول و بانك جهاني در توكيو خودداري و به جاي خود معاونانشان را راهي ژاپن كرده اند.
رئيس بانك مركزي چين قرار بود در نشست جاري صندوق بين المللي پول كه سه شنبه هفته قبل در پايتخت ژاپن آغاز شده بود، سخنراني كند.
انصراف مقام هاي عالي رتبه چيني از شركت در نشست توكيو در حالي صورت مي گيرد كه اختلاف ميان چين و ژاپن بر سر مالكيت مجموعه جزايري در درياي شرقي كه اداره آن در دست توكيو است، بالا گرفته است.
رؤساي بانك هاي خصوصي در چين نيز در اعتراض به ژاپن، شركت خود را در نشست مربوط به بانك جهاني و صندوق بين الملل پول لغو كرده اند.
رسانه هاي خبري ژاپن نوشته اند، حضور نيافتن اين دو مقام چيني در اجلاس هاي مذكور خبري بسيار ناراحت كننده است.
اين موضوع نشان مي دهد مبادلات اقتصادي دو كشور مهم آسيا و دو اقتصاد بزرگ دنيا رو به كاهش است و اين مسئله مي تواند به كاسته شدن ارتباطات تجاري دو كشور و تشديد ركود اقتصادي دنيا بينجامد.
«جوجيما»، وزير جديد دارايي ژاپن كه حدود دو هفته است به اين سمت برگزيده شده، گفته است كه شركت نكردن مقام هاي ارشد چين در اجلاس توكيو جاي تاسف دارد.
«خونگ چاي»، معاون اداره اطلاع رساني مبادلات اقتصادي چين نيز گفت كه شركت نكردن مقامات چيني دلايل مختلفي دارد كه بخشي از آن سياسي است.
اين رويدادها نشان مي دهد كه هرگونه تنشي ميان چين و ژاپن خيلي سريع به بخش اقتصادي دو كشور كه ميزان مبادلات تجاري آن سال گذشته به بيش از 340 ميليارد دلار رسيد، كشيده خواهد شد.
اين در شرايطي است كه هزاران نفر از مردم چين سه هفته قبل به دليل تلاش ژاپن براي ملي كردن جزاير «ديائو يو» عليه توكيو دست به تظاهرات زده اند.
در جريان اين اعتراض ها، حملاتي نيز به كارخانه ها و فروشگاه هاي ژاپن در چين صورت گرفت و اين موجب شد روابط دو كشور به خصوص در حوزه تجاري مورد تهديد قرار گيرد.
از بخش هاي خودروسازي خبر مي رسد كه تويوتا در ماه گذشته ميلادي 44 هزار خودرو در چين فروخته است كه در مقايسه با دوره مشابه سال گذشته نزديك به 50 درصد كاهش نشان مي دهد.
فروش خودروهاي «هوندا» در چين نيز به 33 هزار و 931 دستگاه رسيد و 41 درصد كاهش يافت.
از سوي ديگر، در نبرد اقتصادي كه در چارچوبي از تنش هاي سياسي صورت مي گيرد، ده ها هزار نفر از گردشگران چيني سفرهاي گردشگري به ژاپن را لغو كرده اند.
حضور نيافتن مقام هاي ارشد اقتصادي چين در اجلاس صندوق بين المللي پول از جنبه ديگر نيز قابل توجيه است، زيرا اقتصاد جهان در حال ورود به يك دوره ركود است و براساس تازه ترين گزارش بانك جهاني، شرق آسيا نيز وضعيت مطلوبي ندارد.
چين شريك بزرگ و اصلي تجاري ژاپن است و اين منازعات مي تواند رشد اقتصادي توكيو را بيشتر كاهش دهد.
كاهش مناسبات اقتصادي دو كشور براي پكن هم مناسب نيست و مي تواند چهره اين كشور را به عنوان كارخانه بزرگ توليد و محرك اقتصاد جهان خدشه دار كند. پكن مي گويد كه چين كشوري مسئوليت پذير است و به همكاري هاي اقتصادي ادامه مي دهد، اما رويارويي و حتي جنگ اقتصادي با ژاپن را همسو با تنش هاي سياسي مردود ندانسته است.
ناظران مي گويند: حضور كم رنگ چين در اجلاس صندوق بين المللي پول و بانك جهاني، به تدريج براي همه كشورها سؤال برانگيز شده است.
شماري از كشورهاي حاضر در اين دو اجلاس اميدوارند كمك هايي را از سوي چين دريافت كنند و صندوق بين المللي پول براي پيشبرد اصلاحات به حضور چين نيازمند است.
«دائو كويي» استاد اقتصاد در يك دانشگاه پكن مي گويد: نقش آسيا در جهان رو به تحول است و چين در اين راستا بازيگر مهمي محسوب مي شود.
او تصريح كرد ادامه مناقشه بين پكن و توكيو براي اقتصاد جهان زيانبار خواهد بود.
آخرين خبرها حاكي است سخنگوي وزارت خارجه چين از اعلام آمادگي ژاپن براي تنش زدايي بين دو كشور در رابطه با اختلاف بر سر جزاير ديائو يو استقبال كرد.
روزنامه هاي چين نيز طي دو هفته اخير با درج عناوين مشابه، از آمادگي ژاپن براي تنش زدايي استقبال كردند و آن را نشانه اي از حاكم بودن «عقلانيت» در سياست خارجي ژاپن شمردند.
سخنگوي وزارت خارجه چين از ژاپن خواست كه به جبران اشتباهات خود بپردازد.
منبع: خبرگزارس جمهوري اسلامي
 


سانسور سخنراني سيد حسن نصرالله در رسانه هاي صهيونيستي

رسانه هاي رژيم صهيونيستي تنها بر قسمت هايي از سخنان «سيدحسن نصرالله» شامل ايراني بودن هواپيما، برعهده گرفتن مسئوليت عمليات و تكرار آن در آينده تكيه كردند.
براساس گزارش منابع خبري لبنان، طبق دستور مسئولان رژيم صهيونيستي، اين رسانه ها از ارائه توضيحات اضافي در مورد سخنان سيدحسن نصرالله خودداري كردند.
شماري از كارشناسان و تحليلگران رژيم صهيونيستي حتي از ارائه ديدگاه هاي نظري و مكتوب از طريق رسانه ها يا سايت هاي اينترنتي خودداري و تنها به پوشش رسانه اي سخنراني دبيركل حزب الله، اكتفا كردند.
يك كارشناس نظامي صهيونيست نيز درباره سانسور اين خبر از سوي رسانه هاي عبري زبان گفت: مقامات اسراييل تمايلي به شنيدن اين سخنان توسط مردم ندارند و به عبارت ديگر، سكوت كامل رسانه اي در اسراييل حكم فرما شده است.
برخي از رسانه هاي خبري رژيم صهيونيستي در روزهاي گذشته با توجه به تكنولوژي بالاي به كار رفته در اين هواپيما، در مورد كشور سازنده هواپيما شك و ترديد داشتند، ولي «بنيامين نتانياهو» نخست وزير رژيم صهيونيستي دقايقي قبل از آغاز سخنراني سيدحسن نصرالله، حزب الله را مسئول عمليات پروازي اين هواپيما با همكاري ايران اعلام كرده بود.
شاخه نظامي گروه هاي مقاومت فلسطيني هم در بيانيه اي، ضمن تبريك موفقيت چشمگير رزمندگان حزب الله در راستاي رشد و پيشرفت قدرت نظامي، مقاومت، پروازه هواپيماي شناسايي بدون سرنشين در آسمان فلسطين اشغالي را گامي بسيار مهم و موفقيتي بي نظير در تاريخ دفاع مقاومت در برابر تهديدهاي رژيم صهيونيستي عنوان كردند.
در اين بيانيه آمده است: پيشرفت بي سابقه سلاح مقاومت، عامل افزايش ايستادگي ملت فلسطين در برابر رژيم صهيونيستي و خط بطلاني برتمامي ادعاهاي نظامي و سيستم هاي امنيتي آنها در منطقه است.
نصرالله در سخنان پنج شنبه خود گفت: هواپيماي بدون سرنشين (پهپاد) كه اخيرا بر فراز فلسطين به پرواز درآمد، ساخت ايران بوده و اين سخن كه گفته مي شود اين هواپيما روسي بوده است، صحيح نيست.
او با پذيرفتن مسئوليت اين عمليات، گفت: هواپيماي بدون سرنشين كه اخيرا در عملياتي بي سابقه و تاريخي تا عمق قلب دشمن به پرواز درآمده و در شرق فلسطين اشغالي توسط نيروي هوايي اسراييل سرنگون شده، متعلق به حزب الله بوده است.
دبيركل حزب الله ادامه داد: اين هواپيما از غرب لبنان وارد درياي مديترانه شده و پس از طي صدها كيلومتر بر فراز دريا از جنوب وارد فلسطين اشغالي شد و با گذشتن از موانع بسيار مهم، در نزديكي «ديمونا» (منطقه هسته اي و استراتژيك رژيم صهيونيستي) سرنگون شد.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14