(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 24 مهر 1391 - شماره 20332

نگاهي به سريال «ديوار»
اينجا تهران است يا تگزاس؟
به بهانه فيلم «نيمه ماه مارس» به كارگرداني جرج كلوني
نمايي از انتخابات رياست جمهوري آمريكا در هاليوود
يك غيرمسلمان عليه فيلم موهن فيلم مي سازد
تجليل از شهدا و هنرمندان انقلابي در جشنواره فيلم قاهره
چهارمين جشنواره تئاتر مقاومت كليد خورد
نگاهي به بازتاب مسائل اقتصادي ايران در شبكه هاي تلويزيوني غربي
 فشار رسانه اي گام به گام روي موج تحريم


نگاهي به سريال «ديوار»

 اينجا تهران است يا تگزاس؟

آرش فهيم
«ديوار» -تازه ترين ساخته سيروس مقدم- در نگاه اول و به عنوان يك سريال پليسي مهيج و سرگرم كننده كار بدي از آب درنيامده است؛ حداقل اينكه اصلي ترين الزامات يك درام تلويزيوني در آن رعايت شده و از همه مهم تر اينكه ايجاد جذابيت دراماتيك در اين سريال بدون دستاويز قرار دادن تمهيدات نخ نما و مبتذل و موهن، اتفاق افتاده است. اما اين سريال نيز همچنان با يك فيلم پليسي ايراني فاصله دارد.
در سريال «ديوار» همه امكانات و استعدادهاي يك درام تلويزيوني به كار رفته است. از داستان پر فراز و نشيب و شخصيت پردازي پيچيده و چند لايه گرفته تا ضرباهنگ قدرتمند و بازي هاي قابل قبول بازيگران. جلوه هاي ويژه و نمايش عمليات هاي محيرالعقول پليسي ، در كنار لحظات عاطفي و خانوادگي، يك روايت متنوع و غني را شكل داده است.
روايت سريال «ديوار» براساس تم انتقام شكل گرفته است؛ جميل، مجرمي است كه پس از 15 سال حبس از زندان آزاد مي شود و تلاش مي كند تا از عامل اصلي به زندان افتادنش يعني يونس سبزي، افسر متعهد نيروي انتظامي انتقام بگيرد. چون اين پليس از اقوام نزديك جميل بوده و مي توانسته حتي با يك تماس تلفني مانع از ادامه حبس وي شود اما حاضر نشد تا عدالت را فداي رابطه خانوادگي اش كند. آنچه اين ماجرا را پر از گره هاي به ظاهر كور نموده اين است كه فرزند دو طرف متخاصم قصد ازدواج با يكديگر را دارند.
«ديوار» در همان حال كه يك فيلم اكشن و پر زد و خورد است، داراي لايه هاي روانشناختي و انسان شناختي هم هست. قرار گرفتن يونس بين رسالت كاري و نسبت هاي خانوادگي اش يك موقعيت پركشمكش و
جان فرساست. اين پليس، از يك طرف با يك مسئله خانوادگي درگير شده و از طرف ديگر مسئوليت مهمي را برعهده دارد. اين تنش داستاني موجب درگيري بيشتر مخاطب با سريال مي شود و همچنين حساسيت و سنگين بودن كار مأموران نيروي انتظامي را نشان مي دهد. همچنان كه قطب منفي يا همان ضدقهرمان سريال نيز يك شر مطلق نيست. اين از ويژگي هاي مثبت اين كار است كه سركرده خلافكاران داستان، ، كاملا منفي به نمايش درنيامده و از خصوصيات اخلاقي مثبت نيز برخوردار است. ضمن اينكه در قالب شخصيت جميل نيز عوامل روانشناختي منجر به انحطاط و جرم قابل بررسي است. اينكه جهل و عدم فرهنگ قانون پذيري و همچنين رسوخ كينه توزي و انتقام جويي در اشخاص تا چه حد بر سوق يافتن آن ها به سوي هنجار شكني و جنايت موثر است .
در سريال «ديوار» نه سرگرم سازي فداي محتوا شده و نه آموزش و فرهنگسازي، قرباني جذابيت شده است.سريال «ديوار» در عين اينكه يك أثر هنري سرگرم كننده محسوب مي شود، گرايشي به آگاه سازي مخاطب هم دارد. امروز بر همه آشكار است كه بخشي از مشكلات اجتماعي و فرهنگي و رخ دادن خيلي از تخلفات در جامعه ناشي از كم اطلاعي افراد است. اگر شهروندان جامعه نسبت به طرح ها و ترفندهاي خلافكاران و باندهاي تبه كار آشنايي و آگاهي بيشتري داشته باشند بدون شك عرصه بر مجرمين تنگ تر خواهد شد. اين مسئله، يكي از اهداف محتوايي سريال «ديوار» است. همان طور كه در چند قسمت از اين سريال از طرح برخي سارقان اموال و خودرو كه با پوشيدن لباس مأموران نيروي انتظامي فعاليت مي كنند پرده برداشته شد.
اما مسئله اصلي درباره اين سريال همان مشكلي است كه بسياري ديگر از آثار سينمايي و تلويزيوني ما نيز به آن مبتلا هستند؛ غيرايراني بودن و كپي برداري از روي فيلم هاي غربي. اين مشكل از شخصيت پردازي تا فضاسازي و بازنمايي تاريخي و جغرافيايي را در بر مي گيرد.
هرچند كه اين بار تلاش فراواني شده تا قهرمان درام تا جاي ممكن ايراني باشد، اما برخي كاستي ها مانع تحقق اين مهم شده است؛ يونس سبزي با بازي آتيلا پسياني، فردي اخلاقگرا و متدين نمايش داده شده است. او در عين وظيفه شناسي و تعهد كاري، خانواده دوست است و نسبت به نزديكان خود نيز احساس مسئوليت بالايي دارد. وي باوجود اقتدار و شجاعت مثال زدني اش، از مهرباني و رأفت والايي برخوردار است. در همان حال كه جسارت خط شكني و رفتن به دل خطر را دارد اما به شدت قانون پذير بوده و در برابر مافوق خود فروتن و سر به زير است. اما يك غفلت بزرگ درباره اين شخصيت پردازي، قطع رابطه اين قهرمان با مردم است. همچنان كه در طول روايت مي بينيم، محل زندگي يونس ويلايي در شمال تهران است و اين درحالي است كه يكي از شاخصه هاي يك پليس آرماني -مانند همه كارگزاران نظام- ساده زيستي و حضور در متن و بطن جامعه است. موضوع اين است كه در واقعيت نيز مأموراني در سطح يونس امكان فراهم نمودن اين نوع زندگي را درحالت عادي ندارند. بر فرض هم كه مصاديقي
اين چنين وجود داشته باشد، مگر يكي از رسالت هاي تعريف شده و ثابت صداوسيما تخريب اشرافيگري نيست؟ پس چرا اين سريال قهرمان خود را ويلانشين و شهرك غربي نشان مي دهد؟
به غير از اين در جزئيات هم كار به هاليوود كشيده است! مثلا به نوع رابطه يونس با رئيسش دقت كنيد چقدر به رابطه مأمور با فرمانده اش در فيلم هاي آمريكايي شبيه است. يا حتي نحوه ارتباط امير حسين با نامزدش بيش از آنكه با مناسبات فرهنگي جامعه ما تناسب داشته باشد، به مناسبات غربي شباهت دارد.
همه چيز سريال رنگ و بوي وسترن دارد. شهر سريال «ديوار» بيشتر به تگزاس شبيه است تا تهران. مثلا در يكي از صحنه ها، جميل وقتي قصد تماس با يكي از يارانش را دارد به راحتي يك تلفن همراه را از دست يك عابر مي گيرد و فرد مال باخته هم اصلا جرأت اعتراض و برخورد ندارد.
مشكل ديگر سريال «ديوار» مثل ساير آثار كارگردانش حركات بيش از حد دوربين است. تصويرسازي هاي عجيب و غريب سيروس مقدم بيشتر از اينكه خلاقيت نمايي باشد، نوعي ادا و اطوار محسوب مي شود. اين همه پيچ و تاب دادن دوربين براي نمايش يك صحنه چه لزومي دارد، وقتي مي توان با سادگي و ملاحت صحنه را ترسيم كرد؟اجراي غير منطقي برخي صحنه ها هم توي ذوق مي زند و به جلوه كار لطمه وارد مي كند. مثل سكانس عجيبي كه در آن يكي از مجرمان داستان با وجود زخمي شدن باز هم مثل ترميناتور حركات محيرالعقولي را انجام مي داد! يا اين موضوع كه بارها در طول سريال ديدم؛ در فضايي بسته و خفه، هم پنكه روشن است و هم آدم ها كاپشن و اوركت به تن دارند!

 


به بهانه فيلم «نيمه ماه مارس» به كارگرداني جرج كلوني

نمايي از انتخابات رياست جمهوري آمريكا در هاليوود

سعيد مستغاثي
... ماجراي انتخابات رياست جمهوري آمريكا ، تاكنون بارها و بارها دستمايه فيلمسازان مختلف قرار گرفته ، خصوصا آنان كه به اصطلاح قصد افشاي نابهنجاري هاي اين انتخابات را داشته اند ؛ از اورسن ولز و فيلم «همشهري كين» او در سال 1940 گرفته كه تلاش هاي يك سرمايه دار و صاحب تراست مطبوعاتي ايالات متحده به نام چارلز فاستر كين را براي انتخابات به تصوير مي كشيد تا آلن جي پاكولا و «همه مردان رئيس جمهور» در سال 1976 كه ظاهرا به افشاي رسوايي واترگيت مي پرداخت و تا بري لوينسون و آثاري مانند «دمي كه سگ را مي جنباند» و «مرد سال» كه هر يك از زاويه اي به اين انتخابات مي پرداختند .
برخي از منتقدين و كارشناسان ، فيلم «نيمه ماه مارس» جرج كلوني را در مقابل فيلم «آقاي اسميت به واشينگتن مي رود» فرانك كاپرا قرار دادند كه در آن فيلم عليرغم نابهنجاري و فسادي كه در برخي از سناتورهاي مجلس سنا نشان داده مي شود اما فردي درستكار به افشاگري و تصحيح آن سيستم اقدام نموده و در نهايت اين راستي و درستي است كه پيروز ميدان مي شود، اما در فيلم جديد جرج كلوني ، آنچه در نهايت غلبه دارد رياكاري و فساد و زد و بند است. فرماندار مايك موريس كه اعتقاد دارد بدون زد و بند و با تكيه بر افكار و وعده هاي درست مي توان در انتخابات پيروز شد (مانند هاوارد دين نامزد انتخاباتي درون حزبي دموكرات ها در انتخابات سال 2004 كه گويا شخصيت موريس از وي الهام گرفته شده)، اما خود گرفتار فساد درون گروهي شده و ناچار مي گردد براي سرپوش گذاردن بر مفسده خود ، باج داده و به زد و بندهاي سياسي گردن نهد.
اما به نظر مي آيد آنچه بيش از اين واقعيت ، در فيلم «نيمه ماه مارس» خود را مي نماياند نه وجود فساد در دستگاه انتخاباتي و سياسي ايالات متحده است كه ديگر امروز امري پوشيده نبوده و سال هاست مورد تاكيد و تاييد خود دست اندركاران آن سيستم نيز قرار گرفته و مي گيرد ، بلكه نوعي قدرت نمايي براي اين گونه سازمان به عنوان يك سيستم اومانيستي و غير معنوي به نظرمي آيد كه پايه ها وبنيادهايش برباج گيري وفساد و زد و بند بنا شده ولي ظاهرا با هوشمندي و زيركي مي تواند تسلط خود را به رخ كشانده و همچنان به اصطلاح اقتدار ايالات متحده را در جهان امروز حفظ نمايد! (شايد ديگر براي حفظ اقتدار آمريكا در جهان عصيان زده امروز راه ديگري برايشان باقي نمانده است!!)
و اين نوع قدرت نمايي مفسده آميز به خوبي درون ساختار سينمايي فيلم قرار گرفته است. اگر در فيلم «همشهري كين » ، فرضا در صحنه اي كه رقيب انتخاباتي چارلز فاستر كين وي را به افشاي رابطه اش با سوزان الكساندر تهديد مي كرد، اورسن ولز با نمايي كج و نا لول از زاويه پايين، كين را در بالاي پلكان در كادر خود قرار مي دهد و به شيوه اي سينمايي و تصويري ، سقوط وي را به نمايش در مي آورد اما جرج كلوني در نماي اول و آخر فيلم «نيمه ماه مارس » ، استفن مه يرز ، مشاور تبليغاتي ستاد انتخاباتي مايك موريس (در نماي نخست)و رييس ستاد او در نماي پاياني را با اقتدار در حال تمرين يك نمايش نشان مي دهد ، به نوعي نقش بازي كردن و فريب مردم را نشانه اوج اين اقتدار مي نماياند .
در ميان اين دو موقعيت ، مه برز ماجراي پرفراز و نشيبي را طي مي كند؛ از ملاقات پنهاني با رئيس ستاد انتخاباتي رقيب تا اخراج از ستاد انتخاباتي كه تعيين كننده ترين عضو آن به شمار مي آمد ، تا رابطه با دختري كه نشانه فساد كانديداي محبوبش است و تا تبديل شدن از يك آرمان خواه عدالت طلب به يك باج گير منفعت طلب.
«نيمه ماه مارس» عنوان چهارمين فيلم بلند سينمايي جرج كلوني ، بازيگر مشهور سينماي هاليوود است كه همچنان برخوردار از رنگ و بوي به اصطلاح سياسي و آشناي فيلم هاي او به نظر مي رسد. فيلم هايي سياسي كه ظاهري انتقادي و معترض هم دارند، البته اگر فيلم قبلي كلوني يعني «كله چرمي ها»كه در سال 2008 ساخته شد را به حساب نياوريم. اما به جز شباهت ظاهري به اصطلاح سياسي ، همان فيلم «كله چرمي ها» نيز در وجهي متفاوت با سه فيلم ديگر يعني «اعترافات يك ذهن خطرناك»(2002) ، «شب بخير ، موفق باشي» (2005) و همين فيلم «نيمه ماه مارس»(2011) شباهت انكار ناپذير دارد و آن تبليغ ايدئولوژي آمريكايي است كه اساس بسياري از آثار هاليوود را تشكيل مي دهد. در اين صورت ديگر معماي مخالف خواني و اعتراض جرج كلوني هم در عمق سيستم استوديويي هاليوود روشن مي شود كه چرا علي رغم همه اين انتقادها به سيستم سياسي آمريكا بازهم در گسترده ترين سطح فيلم مي سازد و آثارش در سطح وسيعي و توسط حلقات پخش و توزيع و نمايش وابسته به همان كمپاني هايي كه صاحبانش موردنقد او قرار گرفته اند، به نمايش درمي آيد. صاحبان كمپاني هايي كه مالك قدرت و پول و سرمايه در ايالات متحده بوده و نبض انتخابات و سياست و ارتش و ...را هم در دست دارند . آيا اين نشانه همان دمكراسي است كه خود جرج كلوني ماهيت آن را در فيلم«شب بخير،موفق باشي» درخدمت سرمايه داري نشان داده است؟ دراين صورت تكليف امثال براين دي پالما و بري لوينسون و جان هاس و مانند آنها چه مي شود كه با يك انتقاد به سيستم اصلي هاليوود و مراكز قدرت نظامي و سياسي در آمريكا( فيلم هايي مانند «Redacted» و «آنچه اتفاق افتاد» و «موقعيت») اساسا از كارخانه به اصطلاح رويا سازي هاليوود، اخراج شدند؟
اگر كلوني در فيلم «اعترافات يك ذهن خطرناك » ، آزادانه به افشاي روش هاي اطلاعاتي و جاسوسي سازمان CIA پرداخت، پس چرا فيلم «گابريل رنج» در سال 2007 به نام «ترور رئيس جمهوري » امكان اكران عمومي را نيافت و از سوي حلقه هاي توزيع و نمايش در آمريكا به عنوان يك فيلم خائنانه تحريم شد؟ !
همه اين سوال ها مي تواند پاسخ خود را در وجه ايدئولوژيك آثار جرج كلوني بيابد. كسي كه به طور علني از حزب دموكرات حمايت كرده و مي كند و در مراسم مختلف اين حمايت را ابراز داشته است. همان وجهي كه در سينماي اليور استون هم مستتر بود ولي سال ها به عنوان سينماي معترض و شورشي، همه را فريفته بود. همواره اين سوال وجود داشت كه چرا اين سينماي به اصطلاح معترض در مراسم اسكار جوايز متعددي مي گيرد!( فيلم «جوخه» اسكارهاي بهترين فيلم و كارگرداني را براي استون به همراه داشت و «متولد چهارم جولاي» نيز اسكار بهترين كارگرداني را برايش به ارمغان آورد) تا اينكه پس از 11 سپتامبر 2001 وي با ساخت فيلم هايي از قبيل «مركز تجارت جهاني» و « W » حضور خود را در بزنگاه نبرد ايدئولوژيك غرب نشان داد. به طوري كه «كال تامس» تند رو و متعصب تعريف خود را از فيلم استون چنين ارائه داد(تعريفي كه شايد زماني در مخيله استون يا حداقل هواخواهان او هم نمي گنجيد!). تامس گفت :
«يكي از درخشان ترين فيلم هايي كه از كشور ، خانواده ، ايمان و مردم دفاع مي كند » !!!
امروز وجه ايدئولوژيك سينماي غرب
به خصوص در هاليوود ، در سايه انتقادهاي ظاهري و تاكتيكي به سياست ها و روش هاي مقطعي با صراحت بيشتري مطرح مي شود كه نمونه بارز آن را در فيلم هايي مانند «آواتار» به وضوح مي توان مشاهده كرد. در اين فيلم ترويج ايدئولوژي و تفكر صهيوني كابالايي كاملا بعد به اصطلاح
ضد ميليتاريستي اثر را تحت تاثير قرار داده ، در عين اينكه براي ساده انديشان به اصطلاح روشنفكر ، نقطه فريبي به شمار مي آيد تا بر توهمات تاريخ مصرف گذشته خود ، همچنان باقي بمانند !
و مثل هميشه قوت اين وجه نزد فيلمسازان به ظاهر روشنفكر و معترض و به اصطلاح عصيان گر بيش از ديگران در زير سايه ضديت ها و مخالفت هاي بي خاصيت و سطحي ، خود را نمايانده و در اذهان رسوخ داده مي شود. سينماگراني مانند كويينتين تارانتينو ( در فيلم«حرامزاده هاي لعنتي» ) ، برادران كوئن ( در فيلم هايي همچون « بعد از خواندن ، بسوزان » و «شهامت واقعي») ، رابرت رد فورد ( در فيلم « توطئه گر» ) و همين جرج كلوني كه
في المثل در فيلم «اعترافات يك ذهن خطرناك» از جاسوسي سازمان هاي اطلاعاتي غرب تحت پوشش هنرمند و شومن و مانند آن پرده برداشته يا در فيلم «شب بخير ، موفق باشي » دمكراسي خارج از قواعد سرمايه داري و منافع كمپاني هاي بزرگ كه گرداننده اصلي سياست هاي ايالات متحده هستند را تصوري باطل دانسته بود و در تازه ترين فيلمش يعني «نيمه ماه مارس»به فساد و زد و بندهاي دروني ترين لايه هاي سياست هاي انتخاباتي آمريكا مي پردازد .
اين واقعيت ديگري در عرصه سياسي غرب
به خصوص ايالات متحده آمريكاست كه ساليان سال ادعاي عميق ترين دمكراسي تاريخ را داشته و دارد. اينكه تقريبا از بدو بنيانگذاري دولت آمريكا تا به امروز ، تنها دو حزب در صحنه سياسي اين كشور فعاليت داشته اند ، به طوري كه نظام سياسي آمريكا به نظام دو حزبي شهرت يافته است ، از شوخي هاي تراژيك اين به اصطلاح دمكراسي ليبرالي در تاريخ معاصر بوده است. در طول تاريخ دويست و اندي ساله آمريكا يعني از 30 آوريل 1789 كه جرج واشينگتن بر مسند نخستين رياست جمهوري ابالات متحده آمريكا تكيه زد ، تا سال 1860 دو حزب دمكرات و »ويگ« بر سرنوشت سياسي كشور حاكم بودند و از سال 1860 ، حزب جمهوريخواه جاي حزب »ويگ« را گرفت و تا امروز همچنان به همراه رقيب خود يعني دموكرات ها ، صحنه چرخان سياست هاي آمريكا است. به اين مفهوم كه به جز نامزدان دو حزب مذكور ، هيچ نامزد مستقل و يا منتسب به حزب يا گروه و دسته ديگري مجال حضور در انتخابات رياست جمهوري آمريكا را نمي يابد. همين دو حزب هستند كه با رسانه هاي خود و قدرت اقتصادي مراكز سرمايه وابسته ، افكار مردم را كاناليزه كرده تا همه آراي عمومي در مجموع به نفع كانديداهاي آنهابه صندوق هاي اخذ راي سرازير شود. از همين رو حضور كانديداي ديگري كه متعلق به يكي از دو حزب مذكور نباشد ، براي مردم آمريكا به صورت يك آرزو درآمده است و البته اثر جرج كلوني در اين باب ( كه اعتراض برانگيزترين وجه انتخابات رياست جمهوري در آمريكاست ) سخني ندارد ! از طرف ديگر انتخابات رياست جمهوري در آمريكا ، برخلاف اغلب كشورهاي جمهوري كه براساس نظام رياستي اداره مي شوند ، مستقيم نيست ، يعني مردم با راي مستقيم ، رييس جمهوري را انتخاب نمي كنند ، بلكه آنها اعضاي مجمعي به نام «كالج انتخاباتي» (كه اكثرا از اعضاي همان دو حزب ياد شده هستند) را انتخاب كرده و سپس ، اعضاي كالج انتخاباتي كه عنوان «الكترال» دارند ، رييس جمهوري را از ميان كانديداهاي رقيب برمي گزينند .
در اين باره در كتابچه «حكومت مردم » كه اداره اطلاعات آمريكا در دهه 60 ميلادي براساس كتاب «قانون اساسي و دولت ما» نوشته دكترين كاترين سكلر هادسن ، رييس مدرسه دولت و سازمان هاي دولتي دانشگاه آمريكن در واشينگتن تنظيم كرد و در سال 1966 توسط دكتر رابرت گاستري ، استاد حقوق سياسي همين دانشگاه مورد تجديد نظر قرار گرفت ، آمده است :
...« اعضاي كنوانسيون قانون اساسي در فيلادلفيا معتقد بودند كه انتخاب مستقيم و بدون واسطه رييس جمهوري از طرف مردم ، عاقلانه نيست و با همين طرز فكر در قانون اساسي يك روش غير مستقيم براي انتخاب رييس جمهوري در نظر گرفتند. در انتخابات ماه نوامبر ، راي دهندگان هر ايالت برابر مجموع سناتورها و نمايندگان آن ايالت را در كنگره به عنوان «انتخاب كنندگان رياست جمهوري» تعيين مي نمايند ، اين انتخاب كنندگان يا اعضاي مجلس انتخاباتي از طرف احزاب سياسي فقط براي راي دادن به كانديداي مورد نظر حزب جهت احراز مقام رياست جمهوري و معاونت رئيس جمهوري معرفي مي شوند. انتخاب كنندگان پنجاه ايالت را جمعا كالج يا مجمع انتخاباتي مي نامند...»
در همين نوع انتخابات غير مستقيم چندين بار اتفاق افتاده كه راي مردم متوجه كانديداي ديگري بوده ولي كالج انتخاباتي نامزد ديگر رئيس جمهوري را به اين مقام انتخاب كرده است.
في المثل در انتخابات سال 2000 ، تعداد آراي ال گور (نامزد حزب دمكرات ) بيشتر از جرج دبليو بوش ( نامزد حزب جمهوري خواه ) بود ولي كالج انتخاباتي ، بوش را به رياست جمهوري برگزيد !!
به اين ترتيب ملاحظه مي فرماييد كه فيلم «نيمه ماه مارس» در زير لواي افشاي زد و بند سياسي و فساد دروني مبارزات انتخاباتي آمريكا ، اصل انتخابات فرمايشي و دو حزبي ( كه هر دو حزب نيز وابسته به كانون هاي صهيوني بوده و خود نيز آن را نه تنها پنهان نكرده بلكه با شديدترين وجه ، ابراز مي دارند ) را از نگاه متقدانه و معترضانه دور داشته و بدين وسيله اساس سيستم انتخاباتي آمريكا را از هر نوع شبهه ضد مردم سالاري بري دانسته و آن را به عنوان تنها روش اعمال دمكراسي به تصوير مي كشد. نوعي دمكراسي كه همان نگرش شرك آميز ، نژادپرستانه ، سرمايه سالارانه و سلطه طلبانه ايدئولوژي آمريكايي را در خود دارد .
فرماندار مايك موريس در همان اولين سخنراني اش كه توسط استفن مه يرز تهيه شده مي گويد كه به هيچ يك از اديان ابراهيمي و توحيدي اعتقادي نداشته ، بلكه فقط به قانون اساسي آمريكا باورمند است. از طرف ديگر سيستم نژادپرستانه نه تنها در كمپين انتخاباتي موريس برقرار است بلكه در عمق تفكرات و انديشه هايش ، ريشه دوانده به طوري كه اساسا همكاري و وزارت دو رگه اي همچون سناتور تامپسون را نمي تواند بپذيرد اگرچه كمپاني هاي بزرگ وي را حمايت مي كنند و بالاخره اينكه در سخنانش ، آشكارا سلطه برجهان و هژموني آمريكايي را تحت عنوان بازگشت ايالات متحده به گذشته مقتدرش مطرح مي سازد و اين همان چهار ويژگي ايدئولوژي آمريكايي است كه از انديشه هاي صهيوني منشأ گرفته است .
 


يك غيرمسلمان عليه فيلم موهن فيلم مي سازد

«ريچارد گر» بازيگر و كارگردان آمريكايي اعلام كرد، به دنبال ساخت فيلمي به حمايت از اسلام است تا آثار مخرب فيلم موهن ضداسلامي را كمرنگ كند.
به گزارش ايسنا، پس از اعتراضات گسترده كشورهاي اسلامي به فيلم موهن به پيامبر اكرم (ص)، اكنون «ريچارد گر»، بازيگر و فيلمساز 63 ساله آمريكايي قصد دارد، پروژه فيلم بعدي اش را با موضوع مخالفت با اسلام هراسي جلوي دوربين ببرد.
وي اظهار كرد: آمادگي اين را دارم كه پس از آسيب هايي كه فيلم توهين آميز «برائت از مسلمانان» به وجود آورد ، فيلمي بسازم. اگر فيلمنامه خوبي باشد كه جهان عرب، دنياي اسلام و فرهنگ اسلام را نمايان كند ، حتما از آن استقبال خواهم كرد.
 


تجليل از شهدا و هنرمندان انقلابي در جشنواره فيلم قاهره


پس از تاييد برگزاري قطعي جشنواره بين المللي فيلم قاهره اعلام شد اين دوره جشنواره به شهداي انقلاب 25 ژانويه مصر تقديم مي شود .
به گزارش فارس به نقل از پايگاه خبري السينما، سي وپنجمين دوره جشنواره بين المللي فيلم قاهره كه اولين دوره خود را پس از انقلاب اخير مصر تجربه مي كند از 27 نوامبر تا 6 دسامبر(7 تا 16 آذر) برگزار مي شود .
شوراي عالي اين جشنواره اعلام كرده است دوره اخير اين جشنواره را به شهداي انقلاب 25 ژانويه مصر تقديم مي كند و هنرمندان انقلابي را هدف اكرام قرار مي دهد .
 


چهارمين جشنواره تئاتر مقاومت كليد خورد

فراخوان چهاردهمين جشنواره سراسري تئاتر مقاومت(انقلاب و دفاع مقدس) منتشر شد .
اين جشنواره با هدف بهره برداري از گنجينه تمام نشدني فرهنگ و هنردفاع مقدس،ارج نهادن به هويت ديني و ملي ايران سرافراز،كشف استعدادها و نگاهي نو وتازه به مفهوم مقاومت مهرماه سال 1392برگزار خواهد شد .
چهاردهمين جشنواره تئاتر مقاومت در پنج بخش رقابتي صحنه اي،كودك ونوجوان،(صحنه اي و عروسكي)خياباني ،نمايش نامه نويسي و نمايش نامه خواني و چهاربخش غيررقابتي نمايش هاي خارجي،پايان نامه هاي برتر،توليد مشترك و آثارتجربي توسط انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس و با همكاري بنياد فرهنگي روايت برگزار خواهد شد.

 


نگاهي به بازتاب مسائل اقتصادي ايران در شبكه هاي تلويزيوني غربي

 فشار رسانه اي گام به گام روي موج تحريم

رضافرخي
طي روزهاي اخير بحث بر سر برخي مشكلات اقتصادي و ارزي يكي از مهمترين موضوعاتي بوده كه هم مورد توجه رسانه هاي داخلي قرار گرفته وهم رسانه هاي غربي پوشش خبري خاصي را درباره آن اعمال كردند. اين موضوع آن قدر براي برخي از شبكه هاي فارسي زبان غربي مهم است كه قريب به اتفاق آنها با رويكردي مشخص اين گونه مشكلات را بررسي مي كنند. درواقع با توجه به همين موضع گيري اين شبكه ها ومسائل مطرح شده متوجه فضاي خاص اين رسانه ها و جنگ رواني آن ها عليه كشورمان خواهيم شد كه به صورت منسجمي براي تحت تاثير قرار دادن افكار عمومي جامعه ايران تدارك ديده شده است.
ابجاد فضاي ياس براي مخاطب ايراني
ازآغاز هفته پيش بررسي وضعيت ارز در بازار ايران به طور قابل توجهي مدنظر بي بي سي فارسي قرار گرفت.آن چنان كه اين شبكه دولتي انگلستان برنامه آغازين هفته پيش خود را با تيتر خبري »دلار در بازار ايران همچنان مي تازد« آغاز كرد. اين شبكه فارسي زبان در ادامه از زواياي مختلف اين موضوع را هدف بررسي قرار داد. بررسي هايي كه همه آنها در نهايت به اين موضوع ختم مي شود كه تحريم ها باعث اين آشفتگي ارزي در بازار ايران شده است. نكته مهم فضاي سنگيني بود كه بي بي سي فارسي سعي كرد بر ذهن مخاطبان خود مسلط كند. درواقع بررسي چندجانبه موضوع تحريم ها در بي بي سي فارسي به گونه اي مدنظر قرار گرفت وهمچنان ادامه دارد كه مخاطب را تحت تاثير يك فضاي سنگين بحراني قرار مي دهد.به گونه اي كه مخاطب هر لحظه احساس رخ دادن يك اتفاق تلخ را در ايران دارد كه اين اتفاقات به مشكلات زندگي او دامن مي زند.
بي بي سي فارسي براي القاي اين مسئله از ترفندهاي روانشناختي استفاده مي كند كه براي بررسي راه هاي تقابل رسانه اي بايد به آن توجه داشت. به باور كارشناسان اولين اتفاقي كه اين رسانه خبري سعي در رقم زدن آن براي مخاطب ايراني دارد نااميدسازي شديد در زمينه مقابله با تحريم هاست. اين نااميدسازي در فرآيندي چندين ماهه صورت گرفته و به امروز رسيده است. چرا كه آغاز اين فرآيند را بايد در چندين ماه قبل مشاهده كرد كه تحليل گران بي بي سي دائما از شرايط بد پيش رو براي مخاطب خود شرح مي دانند و حالا با نابه ساماني دربازار ارز برهمان صحبت هاي قبلي خود تاكيد كرده و حتي دست به پيش بيني هاي مايوس گرايانه تري مي زنند.
پيش بيني مايوس گرايانه دربي بي سي فارسي در واقع به اين صورت رقم مي خورد كه درشرايط فعلي تحليل گراني در برنامه هاي خبري آن ظاهر مي شوند و دائما بر اين مسئله تاكيد مي كنند كه آينده سياهي پيش روي ايرانيان است. دراين ميان آن قدر اين موضوع را تكرار كرده و خواهند كرد تا يك فضاي آشفته در ذهن مخاطب شكل بگيرد. دراين بين آنها سعي دارند با استفاده از كدهايي همچون گراني قيمت ارز به مخاطب درست بودن تحليل هاي خود را بقبولانند.
بسته جنگ رواني پيش روي جامعه
از سوي ديگر در كنار اين خبر در چند هفته اخير به طور ثابت صحبت هاي تهديد آميز مقامات اسرائيل و آمريكا هم درباره حمله به ايران در صداي آمريكا مطرح مي شود كه بحث درباره اين مسئله نشان از تدارك يك بسته جنگ رواني است.با اين گمان كه در صورت موفقيت دراهداف اين بسته ،دو اتفاق در انتظار جامعه ايران خواهد بود:
1-به طور ناخودآگاه شهروندان نسبت به سرنوشت خود و كشور احساس بي تفاوتي مي كنند.
2-جامعه دچار التهاب فكري وهمچنين ناآرامي هاي امنيتي مي شود.
درصورت رخ دادن هر كدام از اين دوحالت،اهداف جنگ رسانه اي غرب تامين مي شود.به همين علت در چند هفته اخير رسانه هاي آمريكايي وانگليسي به طور ويژه اي روي اين جنگ رواني مانور داده اند.
شبكه «من وتو» همزاد بي بي سي فارسي هم در همين مدت توجه ويژه اي به بررسي تاثير تحريم ها برايران داشته است.آن چنان كه اين شبكه با پخش چندين مستند و مقايسه برخي كشورها با ايران سعي كرده به مخاطب خود اين موضوع را انتقال دهد كه ايران از اين كشورها عقب تر است وعلت اين عقب ماندگي تحريم ايران وايستادگي برسرمواضع خود محسوب مي شود.همچنين اين شبكه كه از لندن پخش مي شود در بخش هاي خبري خود دائما از وجود بحران هاي اقتصادي در ايران به دليل وجود تحريم ها خبر مي دهد. خبرهايي كه به شكل مستقيم و گاه غير مستقيم ذهن مخاطب ايراني را براي جدايي از حاكميت خود هدف قرار داده است.از سوي ديگر گزارش هاي متعدد اين شبكه از وضعيت اقتصادي ايران نشانه اي از تلاش اين رسانه براي دراختيار گرفتن نبض اخبار اقتصادي به نظر مي رسد.
دراين ميان نبايد فراموش كرد كه بسته جنگ رواني فعلي اهداف مشتركي دارد كه «مشروعيت زدايي از نظام» يكي از اين هدف ها محسوب مي شود. درواقع زنجيره خبري كه در بين هر بخش خبري درون اين رسانه ها وهمچنين با رسانه هاي ديگر وجود دارد تلاش مي كند تا در طول يك مدت زمان معين حاكميت را از حل مشكلات مردم ناتوان نشان دهد و درمرحله بعدي از لزوم تغييرات اساسي براي مخاطب صحبت كند. شايد بتوان به اين مسئله هم اشاره كرد كه به وجود آوردن يك فروپاشي اجتماعي در ايران از مسائل مطلوب اين شبكه هاست. چرا كه در شرايط فعلي خواست دولت هاي غربي براين فروپاشي قرار دارد و بدون ترديد با نگاهي عميق و تحليلي چهارچوب گرا متوجه خواهيم شد كه اين زنجيره ميان رسانه اي موجود، به ابزاري قابل توجه براي اين اهداف مبدل شده است.
راهي كه از رسانه ملي مي گذرد
با توجه به همين مسئله وارزيابي تمام اين شرايط بدون ترديد راه حل خنثي كردن اين جنگ رواني-رسانه اي از درون رسانه هاي داخلي و به ويژه رسانه ملي بايد متولد شود. دراين موضوع ترديدي نيست كه در تمام مسائل تدارك ديده شده و برنامه مند رسانه هاي غربي،اعتبار زدايي از رسانه ملي يكي از مهم ترين اولويت ها خواهد بود. براي تحقق اين امر رسانه هاي غربي در راستاي بي اعتبار نشان دادن خبرهاي صدا وسيما و غير واقعي نمايي آن تلاش مي كنند. درواقع مجموعه راهبردهاي رسانه اي دراين باره در جهت ايجاد فاصله بين مخاطبان و رسانه ملي صورت خواهد گرفت.
برهمين اساس به نظر مي رسد كه بايد تمام رويكردهاي روانشناختي-رسانه اي به كار گرفته شود كه از هر گونه شكاف ميان رسانه ملي ومردم جلوگيري به عمل آمده و به صورت برنامه ريزي شده اهداف جديد رسانه هاي غربي خنثي شوند.
1-دراين باره پخش برنامه ها ومستندهاي اجتماعي كه به مشكلات مردم بپردازد در رسانه ملي، مي تواند درتقابل با رويكرد فعلي رسانه هاي غربي بسيار موثر باشد.چرا كه مخاطب نبايد به سمت رسانه هاي بيگانه براي كسب اخبار كشيده شود و درمقابل اين موج خبري توده وار بيش از هر زمان ديگري به مخاطب نزديك شود.
2-پخش برنامه هاي راهبردي به صورت گسترده وبررسي راه هاي خروج از مشكلات از رسانه ملي مي تواند يكي از نكات مهم ديگر در خنثي سازي برنامه هاي رسانه هاي غربي باشد.چرا كه اين رسانه ها سعي قابل توجهي براي بي توجه نشان دادن رسانه ملي به مشكلات مردم داشته اند.درواقع رسانه ملي مي تواند با سوال كردن از مسئولين و تدارك برنامه هاي پرسشي-پاسخي چالشي به خوبي ذهن مخاطب را از انحراف به سمت برخي رسانه هاي غربي هدف دار دور نگاه دارد.
با توجه به تمام اين نكات به نظر مي رسد كه در روزهاي آينده بايد منتظر مانور شديدتر و با برنامه تري در مسئله تحريم ها از سوي رسانه هاي غربي به ويژه فارسي زبان ها بود.چرا كه به هر حال دولت هاي غربي به جز بازوهاي اقتصادي وسياسي ابزار رسانه ها را هم به عنوان يك جزء تفكيك ناپذير از پرونده فشار برايران درنظر گرفته اند.درواقع چند سناريو در هفته هاي آينده مورد توجه اين رسانه ها خواهد بود كه توجه به آنها مي تواند براي برنامه ريزي مناسب باشد:
1-طرح و برجسته كردن بحران ارزي و خبرسازي درباره افزايش نرخ ارز وگمانه زني هاي رسانه اي دربرابر تداوم آشفتگي اين وضعيت.
2-ادامه موج خبري درباره تبعات تحريم ها برايران و فشار رواني از اين طريق برمخاطب ايراني وايجاد بحران هاي فكري براي مخاطب!
3-تلاش براي اعتماد زدايي از عملكرد دولت والبته رسانه ملي و كشاندن مخاطب به سمت رسانه هاي غربي و ايجاد اعتبار براي آنها!
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14