(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 29 مهر 1391 - شماره 20336

آثار اعمال انسان در قرآن مجيد (12)
لهو الحديث (باطل گرايي)
قرآن و خوش گفتاري با مردم
عدالت خوب است اما براي ديگران!


آثار اعمال انسان در قرآن مجيد (12)

لهو الحديث (باطل گرايي)

علي كامران
در يازده قسمت گذشته سلسله مطالب «آثار اعمال انسان در قرآن مجيد» مباحث آثار: گناه، غرور و خودپسندي، مكر و حيله، مال حرام، دورويي و نفاق، ظلم و ستم، قتل انسان بي گناه، انفاق، جهاد و مبارزه در راه خداوند سبحان، دروغ و غيبت مورد بحث و بررسي قرار گرفت.
در اين قسمت از مطلب، موضوع «لهوالحديث» از نظر شما مي گذرد.
و من الناس من يشتري لهوالحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهين
و بعضي از مردم سخنان بيهوده را مي خرند تا مردم را از روي ناداني، از راه خداوند گمراه سازند و آيات الهي را به مسخره بگيرند، براي آنها عذابي خوار كننده است.(لقمان-6)
معني لهوالحديث
«لهوالحديث» عبارت از هر سخن، شعر، داستان غيرواقعي و آهنگ بيهوده و مضر و گمراه كننده اي است كه انسان را از حق باز دارد و به سوي باطل سوق دهد.
سخن يا حرف حق است يا حرفي است كه باعث كوبيدن باطل و نفاق مي شود! وگرنه، بهتر است انسان ساكت باشد.
كه گفته اند: ساكت باش، سالم باش!
راغب اصفهاني در مفردات نوشته است:
لهو: آن چيزي است كه انسان را از آنچه براي او لازم و مهم است باز مي دارد.(1)
فخرالدين طريحي در كتاب «مجمع البحرين» لهو را به معني سرگرم شدن به باطل دانسته كه انسان را از ذكر خدا باز مي دارد.(2)
نويسنده قاموس قرآن درباره معني لهو نوشته است: لهو مشغول شدن به چيزي توأم با غفلت است.
امام علي(ع) درباره لهو فرموده است:
لهو چيزي است كه موجب سخط و خشم پروردگار رحمان و رضايت شيطان و فراموشي انسان مي شود.(3)
بنابراين مي توان گفت كه: «لهو الحديث» گفتار و سخني است كه انسان را از توجه به حق بازداشته و به خود مشغول سازد.
اينجاست كه سكوت حكمت است و انسان حكيم كسي است كه جز براي آموزش يا حمايت از حق سخن نمي گويد و جز براي مقابله و كوبيدن باطل، حرفي بر زبان نمي آورد.
مصاديق لهوالحديث
حرافي هاي زياد، سخن هاي بيهوده و بي فايده، حرف هاي مفت، غنا و آوازهاي غنايي، موسيقي هاي مطرب داستان هاي شهواني، افسانه هاي پوچ، اشعار خالي از حكمت و... از جمله مصاديق لهوالحديث هستند.
مفسر تفسير نمونه ذيل اين آيه درباره معني لهوالحديث نوشته است:
لهوالحديث عبارت است از: سخنان باطل و بيهوده، افسانه هاي خرافي، خوانندگي در مجالس لهو و باطل، آهنگ هاي سرگرم كننده و غفلت زا، داستان هاي غيرواقعي، سخنان طعنه آميز، دروغ، سخنان و آهنگهايي كه در مجالس فسق و فجور گفته و خوانده مي شود، سخن، صوت و لحن و آوازهايي كه قواي شهواني انسان را تحريك مي كند، اشعار فسادانگيز و منحرف كننده و هر سخن و آهنگ و آوازي كه انسان را از ياد خدا غافل كند. سريال ها، نمايشنامه ها و فيلم هايي كه جزپوچي در جيب حواس تماشاگران نمي ريزند، بازيهايي كه جز وقت گذراني و تلف كردن وقت مردم هنري ندارند! و...
براين اساس، كسي كه مي خواهد از آفات زبان در امان بماند و گرفتار انواع و اقسام «لهوالحديث» نشود، بايد مراقب باشد كه زبان خويش را جز در عرصه بيان حقايق و معارف الهي، دفاع از حق و مبارزه با نفاق و ظلم و كفر و رذايل اخلاقي به سخن باز نكند.
لزوم حفظ زبان
با نگاهي اجمالي به كار كرد زبان مي توان فهميد كه اين عضو كوچك اما پراهميت بدن، مي تواند بيش از 60 نوع گناه كبيره و صغيره نظير دروغ، غيبت، تهمت، لقب زشت، مسخره كردن، باطل گويي، حرافي بي مورد، شهادت ناحق، غنا و... انجام دهد. كه هر يك از اين گناهان، به تنهايي براي بدبخت كردن انسان كافي است!
مفسران تفاسير نمونه، نور و الميزان ذيل آيه مذكور نوشته اند:
كلمه «لهو» به معناي چيزي است كه انسان را از هدف مهم بازدارد. «لهو الحديث»، به سخن بيهوده اي مي گويند كه انسان را از حق بازمي دارد و نظير حكايات خرافي و داستان هايي كه انسان را به فساد و گناه مي كشاند. اين انحراف گاهي به خاطر محتواي سخن است و گاهي به خاطر اسباب و ملازمات آن از قبيل آهنگ و امور همراه آن.(4)
شخصي به نام نضربن حارث كه از حجاز به ايران سفر مي كرد، افسانه هاي ايراني- مانند افسانه رستم و اسفنديار و سرگذشت پادشاهان- را آموخته و براي مردم عرب بازگو مي كرد و مي گفت: اگر محمد (ص)براي شما داستان عاد و ثمود مي گويد، من نيز برايتان قصه ها و اخبار عجم را بازگو مي كنم. اين آيه نازل شد و كار او را شيوه اي انحرافي دانست. برخي مفسران در شأن نزول اين آيه گفته اند: افرادي كنيزهاي خواننده را مي خريدند تا برايشان بخوانند و از اين طريق مردم را از شنيدن قرآن توسط پيامبر بازمي داشتند، كه آيه فوق، در مذمت چنين افرادي نازل شد.(5)
به هر حال اين آيه به يكي از مهم ترين عوامل گمراه كننده انسانها كه سخن باطل است اشاره نموده است. در آيات ديگر قرآن، به برخي ديگر از عوامل گمراه كننده مردم اشاره شده است كه عبارتند از:
الف: طاغوت، كه گاهي با تحقير «استخف قومه» (زخرف 54) و گاهي با تهديد مردم را منحرف مي كند. «لاجعلنك من المسجونين»(شعرا29)
ب: شيطان، كه با وسوسه هايش انسان را گمراه مي كند. «يريد الشيطان ان يضلهم»(نساء 60)
ج: عالم و هنرمند منحرف كه با استفاده از دانش و هنرش ديگران را منحرف مي سازد. «واضلهم السامري»(طه85)
د: صاحبان قدرت و ثروت، كه با استفاده از قدرت و ثروت ، مردم را از حق بازمي دارند. «انا اطعنا سادتنا و كبراءنا فاضلونا السبيلا»(احزاب 67)
ه: گويندگان و خوانندگاني كه مردم را سرگرم كرده و آنان را از حق و حقيقت باز مي دارند. «يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله»
پيام هاي آيه
1- سرمايه گذاري براي مبارزه و تهاجم فرهنگي عليه حق، سابقه اي طولاني دارد.
2- هر آنچه در مقابل حكمت قرار گيرد، لهو و مانع رسيدن به كمال است. تعجب از افرادي است كه حكمت رايگان پيامبر معصوم را رها كرده و به دنبال خريد لهو از افراد لاابالي مي باشند.
3- ابزار مخالفان راه خدا، منطق و حكمت نيست، سخنان لهو و بي پايه است.
4- خريد وسايل لهو و اموري كه انسان را از كمال بازمي دارد، نشانه جهالت و ناداني است.
5- تناسب كيفر با عمل، نشانه عدالت است، آنها كه بغير با تمسخر به حق اهانت مي كنند، عذابشان اهانت آور و ذلت بار است.
لزوم دوري از مجالس باطل
از ديدگاه اسلام، آهنگ هايي كه متناسب با مجالس فسق و فجور و گناه باشد و قواي شهواني انسان را تحريك نمايد، حرام است، اما اگر آهنگي اين مفاسد را نداشته باشد، مشهور فقها مي گويند: شنيدن آن مجاز است.
شركت در مجالسي هم كه حضور در آنها موجب سوق يافتن انسان به سمت و سوي گناه و آلودگي او مي شود، عاقلانه نيست، اصولا از آنچه موجب تخريب شخصيت انسان شود و سلامتي روح و روان او را به خطر اندازد، بايد دوري كرد.
امام باقر(ع) فرموده اند: غنا، از جمله گناهاني است كه خداوند براي آن وعده آتش داده است، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «و من الناس من يشتري لهو الحديث...»(6) بنابراين غنا، از گناهان كبيره است، زيرا گناه كبيره به گناهي گفته مي شود كه در قرآن به آن وعده عذاب داده شده است. در سوره حج آمده است: «واجتنبوا قول الزور» (حج30) از سخن باطل دوري كنيد. امام صادق(ع) فرمود: «مراد از «قول زور» آواز خواني و غناست». از امام صادق و امام رضا عليهم السلام نيز نقل شده كه يكي از مصاديق «لهو الحديث» در سوره لقمان، غنا مي باشد.
در روايات ديگر هم آمده است:
¤ غنا، روح نفاق را پرورش مي دهد و فقر و بدبختي مي آورد.
¤ زنان آواز خوان و كسي كه به آنها مزد مي دهد و كسي كه آن پول را مصرف مي كند، مورد لعنت قرار گرفته اند، همان گونه كه آموزش زنان خواننده حرام است و خانه اي كه در آن غنا باشد، از مرگ و مصيبت دردناك در امان نيست، دعا در آن به اجابت نمي رسد و فرشتگان وارد آن خانه نمي شوند.(7)
آثار مخرب غنا
غنا آثار زيانبار فراواني دارد كه بعضي از آنها عبارتند از:
1- ترويج فساد اخلاق و دور شدن از روح تقوا و روي آوردن به شهوات و گناهان، تا آنجا كه يكي از سران بني اميه(با آن همه آلودگي) اعتراف كرده است كه: غنا، حيا را كم و شهوت را زياد مي كند، شخصيت را درهم مي شكند و همان كاري را با انسان مي كند كه شراب مي كند!
برخي انسان ها از راه نوشيدن شراب و يا مصرف موادمخدر خود را وارد دنياي بي خيالي و بي تفاوتي مي كنند، برخي هم از طريق شنيدن سخنان باطل و شهوت انگيز يك آواز خوان، غيرت خود را ناديده مي گيرند و در دنياي بي تفاوتي به سر مي برند.
2- غفلت از خدا، غفلت از وظيفه، غفلت از محرومان، غفلت از آينده، غفلت از امكانات و استعدادها، غفلت از دشمنان، غفلت از نفس و شيطان. انسان امروز با آن همه پيشرفت در علم و تكنولوژي، در آتشي كه از غفلت او سرچشمه مي گيرد مي سوزد.
آري، غفلت از خدا، انسان را تا مرز حيوانيت، بلكه پائين تر از آن پيش مي برد. «أولئك كالانعام بل هم أضل أولئك هم الغافلون»(اعراف 179)
امروزه استعمارگران براي سرگرم كردن و تخدير نسل جوان، از همه امكانات از جمله ترويج آهنگ هاي مبتذل، از طريق انواع وسايل و امواج، براي اهداف استعماري خود سود مي جويند.
3- آثار زيانبار آهنگ هاي تحريك آميز و مبتذل بر اعصاب، بر كسي پوشيده نيست. در كتاب تأثير موسيقي بر روان و اعصاب، نكات مهمي از پايان زندگي و فرجام بد نوازندگان آلات موسيقي و گرفتاري آنها به انواع بيماري هاي رواني و سكته هاي ناگهاني و بيماري هاي قلبي و عروقي و تحريكات نامطلوب ذكر شده كه براي اهل نظر قابل توجه و تأمل است.(8)
حيف از انسان كه آلوده شود
خداوند، جهان را براي بشر و بشر را براي تكامل و رشد و قرب معنوي آفريده است. او جهان آفرينش را مسخر ما نمود و فرشتگان را به تدبير امور ما وادار كرد. انبيا و اوليا را براي هدايت ما فرستاد و آنان تا سرحد مرگ و شهادت پيش رفتند. فرشتگان را براي آدم به سجده وا داشت، روح الهي را در انسان دميد و بهترين صورت و سيرت را به انسان عطا كرد، قابليت رشد تا بي نهايت را در او به وديعه نهاد. او را با عقل، فطرت، و انواع استعدادها مجهز نمود و فقط در آفرينش او، به خود آفرين گفت. «فتبارك الله أحسن الخالقين»(مؤمنون 14) آيا اين گل سرسبد هستي، با آن همه امتيازات مادي و معنوي، بايد خود را در اختيار هركسي قرار دهد؟ امام كاظم(ع) در اين باره فرموده اند: به هر صدايي اگر گوش فرا دهي، برده او هستي. آيا حيف نيست ما برده يك خواننده كذايي باشيم؟!
آيا شما حاضريد هر صدايي را روي نوار كاست ضبط كنيد؟ پس چگونه ما هر صدايي را روي نوار مغزمان ضبط مي كنيم؟ عمر، فكر و مغز، امانت هايي است كه خداوند به ما داده تا در راهي كه خودش مشخص كرده صرف كنيم و اگر هر يك از اين امانت ها را در غير راه خدا صرف كنيم به آن امانت خيانت كرده ايم و در قيامت بايد پاسخگو باشيم. قرآن با صراحت در سوره اسراء مي فرمايد: «ان السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا»(اسراء36) گوش و چشم و دل همگي مورد سؤال قرار مي گيرند. انسان عاقل و فهميده بايد نگهبان چشم و گوش و دل خود باشد و اجازه ندهد هر ندايي وارد آن شود. در حديثي آمده است: دل، حرم خداست، نگذاريد غير خدا وارد آن شود.(9) البته اسلام، براي برطرف كردن خستگي و ايجاد نشاط، راه هاي مناسب و سالمي را به ما ارائه كرده است؛ ما را به سير و سفر، ورزش و شنا، كارهاي متنوع و مفيد، ديد و بازديد، گفتگوهاي علمي و انتقال تجربه، رابطه با فرهيختگان و مهم تر از همه ارتباط با آفريدگار هستي و ياد او كه تنها آرام بخش دل هاست، سفارش كرده است. چرا خود را سرگرم لذت هايي(كاذب) كنيم كه پايانش، ذلت و آتش باشد؟! حضرت علي(ع) در اين خصوص فرموده اند: در لذت هايي كه پايانش دوزخ است خيري نيست.(10) هر كس با گناه و از طريق آن لذت جويي كند، خداوند او را خوار و ذليل مي نمايد.(11)
سخن انسان ثبت و ضبط مي شود!
مايلفظ من قول الالديه رقيب عتيد. هيچ سخني را انسان نمي گويد مگر اينكه فرشته اي آماده براي ثبت و ضبط آن است.(ق18) بر خلاف آنكه عده اي از مردم ساده انديش، حرف را «باد هوا» مي پندارند و براي گفته ها و سخنان خود ارزش چنداني قائل نمي شوند و هرچه مي رسند مي گويند و... در منطق قرآن كريم و احاديث معصومين(ع)، حرف عمل است!
مگر نه اينكه بوسيله زبان و سخن:
- شهادتين را گفته ايم و اقرار به وحدانيت حق مي كنيم؟
- زن و شوهر به هم محرم مي شوند يا از هم طلاق مي گيرند و به هم نامحرم مي شوند؟
- با شهادت جرم كسي ثابت مي شود و حتي مستحق مرگ مي گردد.
- انسانها با هم رابطه برقرار مي كنند.
- بشر حوايج خويش را برطرف مي كند.
- علوم انتقال مي يابد.
- حب و بغض نشان داده مي شود.
- فرهنگ منتقل مي شود و...
بنابراين، حرف و سخن عامل كارهاي حياتي و اساسي در زندگي انسانهاست و نبايد اهميت آن را دست كم گرفت!
مفسر تفسير نمونه ذيل آيه 18 ق در اين خصوص نوشته است:در اين آيه روي مسئله فرشتگان ثبت اعمال تكيه كرده، مي گويد: «هيچ سخني را انسان تلفظ (بيان) نمي كند، مگر اين كه نزد آن فرشته اي مراقب و آماده براي انجام مأموريت است.» (ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد)
در آيه گذشته، سخن از ثبت تمامي اعمال آدمي بود، و در اين آيه روي خصوص الفاظ و سخنان او تكيه مي كند، و اين به خاطر اهميت فوق العاده و نقش مؤثري است كه گفتار، در زندگي انسان ها دارد، تا آنجا كه گاهي يك جمله، مسير اجتماعي را به سوي خير يا شر تغيير مي دهد!
و هم به خاطر اين كه بسياري از مردم، سخنان خود را جزء اعمال خويش نمي دانند، و خود را در سخن گفتن آزاد مي بينند، در حالي كه مؤثرترين و خطرناك ترين اعمال آدمي، همان سخنان او است!
بنابراين، ذكر اين آيه بعد از آيه گذشته، از قبيل ذكر خاص بعد از عام است.
«رقيب» به معني مراقب، و «عتيد» به معني كسي است كه مهياي انجام كار است.
در اين كه اين دو فرشته چه سخناني را مي نويسند؟ در ميان مفسران گفت وگو است:
جمعي معتقدند: همه را مي نويسند، حتي ناله اي را كه دردمند در موقع درد،سر مي دهد! در حالي كه بعضي ديگر عقيده دارند: تنها الفاظ خير و شر و واجب و مستحب، يا حرام و مكروه را مي نويسند، و كاري به مباحات ندارند.
اما عموميت تعبير آيه، نشان مي دهد: تمامي الفاظ و گفتار آدمي ثبت مي شود.
جالب اين كه در حديثي از امام صادق(ع) آمده است: «هنگامي كه دو مؤمن كنار هم مي نشينند و بحث هاي خصوصي مي كنند، حافظان اعمال، به يكديگر مي گويند: ما بايد كنار رويم، شايد آنها سري دارند كه خداوند آن را مستور داشته است.»
راوي مي پرسد: «مگر خداوند عزوجل نمي فرمايد: ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد: «هيچ سخني انسان نمي گويد، مگر اين كه فرشته مراقب و آماده ثبت اعمال نزد آن حاضر است.»
امام(ع) فرمود: «اگر حافظان سخنان آنها را نشنوند، خداوندي كه از اسرار باخبر است، مي شنود و مي بيند!»(12)
از اين روايت استفاده مي شود كه خداوند براي اكرام و احترام مؤمن، بعضي از سخنان او را كه جنبه سري دارد را از آنها مكتوم مي دارد، ولي خودش حافظ تمام اين اسرار است.
از بعضي از روايات نيز استفاده مي شود كه فرشتگان شب، غير فرشتگان روزند، چنان كه در تفسير آيه 78 سوره «اسراء» اين معني را آورده ايم.(13)
در تفسير نور نيز ذيل آيه مذكور آمده است: (در اين آيه) در ميان اعضاي بدن، زيرنظربودن زبان مطرح شده است، شايد به خاطر آنكه عمل زبان، از همه اعضاء بيشتر، آسان تر، عمومي تر، عميق تر، دائمي تر و پرحادثه تر است. با اين كه خداوند متعال، خود شاهد بر اعمال و افكار انسان است، اما تشكيلات الهي حساب و كتاب دارد و فرشتگاني دائما در حال ثبت اعمال انسانها هستند. انسان نه فقط در برابر كردار، بلكه در برابر گفتار خود هم مسئول است و مورد محاسبه قرار مي گيرد!
آثار سخن باطل و بيهوده
1- انحراف گوينده و شنونده از مسير حق
2- تخريب شخصيت گوينده و هدردادن نيرو و انرژي خود و ديگران
3- تضييع وقت خود و ديگران
4- سوق دادن مذاق عمومي جامعه به امور واهي و باطل و گسترش سطحي نگري در جامعه
5- تضعيف بعد معنوي «روح جامعه»
6- ايجاد مانع بر سر راه مردم در مسير كمال
7- انسان را گرفتار گناهان كبيره مي كند
8- مانع اجابت دعا مي شود
9- فرشتگان را از نزديك شدن به انسان دور كرده و شياطين را به انسان نزديك مي سازد.
10- موجب ترويج بي بندوباري شهوت راني و فساد در جامعه مي شود.
11- انسانها را بي مسئوليت، بي تفاوت و بي خيال مي كند!
12- به غيرت فردي و عمومي افراد جامعه لطمه مي زند.
13- پرونده اعمال انسان را سياه مي كند.
14- انسان را در دنيا و آخرت بدبخت مي كند!
15- به اعتماد عمومي جامعه لطمه شديد وارد مي سازد.
16- موجب تضعيف عفاف كلام در جامعه مي شود.

1- معجم مفردات الفاظ القرآن ص 475
2- مجمع البحرين ص 147
3- ميزان الحكمه ج 8 ص 532
4- تفسير الميزان
5- تفسير نمونه
6- كافي ج 6 ص 431
7- ميزان الحكمه
8- تفسيرنمونه ج 17 ص 19-27
9- بحارالانوار ج 67 ص 25
10- ديوان امام علي(ع) ص 204
11- غررالحكم 3565
12- اصول كافي مطابق نقل تفسير الثقلين ج 5 ص 110
13- تفسير نمونه ج 12 ص 223
 


قرآن و خوش گفتاري با مردم


كريم صفابخش
خداوند در آيه 83 سوره بقره مهم ترين آموزه هاي اسلامي را بيان مي كند كه در ضمن آن نيك گفتاري است: و قولوا للناس حسنا. اين بدان معناست كه گفتار نيك از نظر اسلام بسيار مهم و اساسي است. نكته مهم در اين عبارت اين است كه نيك گفتاري مقيد به قيدي نشده است و از مردم خواسته شده تا نيكوترين سخن را همواره بر زبان جاري كنند.
واژه ناس به معناي مردم، بيانگر نوعي اطلاق است. به اين معنا كه مومن موظف است تا نسبت به هر كسي كه مصداق ناس و مردم است، نيك گفتار باشد. پس بايد به همه مردم جدا از مذهب، دين، رنگ، نژاد، كشور، ملت، زن، مرد، كودك، پير و مانند آن احترام گذاشت و در قول و گفتار تكريم و احترام نمود. لذا برخورد خوب و گفتار نيكو، نه تنها با مسلمانان، بلكه با همه مردم لازم است. بر اين اساس مي توان گفت كه نيك گفتاري و به زبان نيكو سخن گفتن از فرمان هاي جهان شمول قرآن است كه مناسبات مسلمانان را با ديگران به بهترين شكل تبيين و روشن مي كند و نشان مي دهد كه مومنان مي بايست در همه حال بر پايه ارزش هاي انساني سخن بگويند و رفتار كنند و نسبت به هيچ كس حتي دشمن كافر نيز زباني زشت نداشته باشند.
حضرت باقر(ع) در بيان اين حكم و فرمان الهي مي فرمايد: «هو عام في المؤمن و الكافر؛ اين يك دستور همگاني و جهان شمول است و گفتار نيك را نسبت به تمامي انسان ها سفارش مي كند.
سخن نيكو حتي با كافران حربي
البته اين حكم و فرمان الهي هيچ ناسازگاري با حكم ديگر قرآن يعني جهاد و جنگ عليه كافران ندارد: (يا ايهاالنبي جاهدالكفار و المنافقين و اغلظ عليهم؛ اي پيامبر! با كافران و منافقان پيكار كن و بر آنان سخت بگير)؛ چرا كه مي توان با كافران حق ستيز و شرارت پيشه كارزار كرد و در همان حال سخن خوش و نيكو هم گفت و به بيان قرآن، با حكمت و اندرز نيكو آنان را به راه پروردگار فراخواند: «ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه »
خداوند در آيه 801 سوره انعام مي فرمايد كه نسبت به افكار و عقايد نادرست آنان هرگز راه اعتدال و سلامت را فراموش نكنيد و حتي به خود آنان و يا بت هاي رنگارنگشان نيز ناروا و زشت نگوييد؛ بلكه با بهترين سبك و شايسته ترين سخنان آنان را به راه راست دعوت كنيد: «ولاتسبواالذين يدعون من دون الله.»
با اين توضيح معلوم مي شود كه ميان دو دسته از آيات قرآني ناسازگاري نيست و مي توان، هم با شرارت پيشگان كارزار كرد و هم در همان حال با ديگران و حتي خود آنان به نيكوترين لحن و بهترين منطق و شايسته ترين سبك سخن گفت و دلسوزي و ارشاد كرد. (مجمع البيان، ذيل آيه 381 سوره بقره)
سخن استوار منطقي و مستدل
البته خداوند در آياتي ديگر از قرآن بيان مي كند كه مصاديق گفتار نيك چيست و چگونه انسان مي تواند اين حكم و فرمان الهي را به جا آورد. به عنوان نمونه از مومنان خواسته شده تا قول سديد (نساء، آيه 9؛ احزاب، آيه 07) داشته باشند. قول سديد به معناي سخن محكم و استوار است كه نمونه و مصداق بارز آن، كلام برهاني و استدلالي و منطقي و عقلي است. آموزه هاي قرآني نيز همان قول سديد است؛ زيرا همواره بر منطق و عقلانيت استوار است و فاقد عناصر سست بنياد و سخنان بيهوده و لغو و لهو است و حتي از هر گونه شك و ترديدي پاك و مبراست. (بقره، آيه2 و آيات ديگر)
از جمله آموزه هاي قرآني براي اجراي فرمان نيك گفتاري آن است كه در برابر جاهل غيرعاقلي كه در اثر ناداني خويش سخني بي خردانه و بيهوده مي گويد نيك گفتاري را فراموش نكنيم و واكنشي مبتني بر قول نيك داشته باشيم: و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما (فرقان، آيه 36)
بنابراين، انسان مومن كسي است كه نيك گفتاري شيوه و رويه او باشد و در همه حالات آن را مراعات كند و اينگونه نباشد كه در هنگام خشم، سخني به ناروا گويد و يا سخنان بيهوده و لغو و بي منطق بر زبان آرد؛ بلكه حتي در خشم و هنگام شنيدن دشنام از سوي دشمنان و بي خردان، همان رويه سلامت را در پيش گيرد و كلامي جز نيك بر زبان نراند و از دايره عقل و منطق خارج نشود.
از پنجمين امام نور(ع) نقل كرده اند كه فرمود: قولوا للناس احسن ما تحبون ان يقال لكم، فان الله يبغض اللعان، السباب، الطعان علي المؤمنين، الفاحش، السائل الملحف و يحب الحليم العفيف- بهترين واژه ها و سخناني را كه دوست داريد به شما بگويند، به مردم بگوييد؛ زيرا خدا بنده اي را كه ناروا مي گويد، نفرين مي كند، سخنان ناراحت كننده به مردم مي زند، از ناسزاگويي پروا ندارد و يكدندگي و ستيزه را در پرسش، شيوه خود مي سازد، دشمن مي دارد؛ و بنده اي را دوست مي دارد كه بردبار و پاكدامن و پارسا باشد. (تفسير البرهان ج1 ص112 ح7؛ مجمع البيان، ذيل آيه 38 سوره بقره)
در كافي از امام ابي جعفر(ع) روايت آورده، كه در ذيل جمله: و قولوا للناس حسنا)، فرمود: به مردم بهترين سخني كه دوست مي داريد به شما بگويند، بگوييد. (اصول كافي ج2 ص516 ح01) و نيز در كافي از امام صادق(ع) روايت كرده كه در تفسير جمله نامبرده فرموده است: با مردم سخن بگوييد، اما بعد از آنكه صلاح و فساد آن را تشخيص داده باشيد و آنچه صلاح است بگوئيد. (اصول كافي ج2 ص416 ج9)
از آيه 381 سوره بقره به دست مي آيد كه اگر ملتي بخواهد سرافراز باشد بايد به اين اصولي كه در اين آيه بيان شده است عمل كند. از جمله اين اصول مي توان به تكيه بر قدرت لايزال خداوندي، همبستگي ملي از طريق توجه به خانواده و والدين، احسان به ايشان و نيك گفتاري نسبت به همگان حتي دشمنان، تقويت بنيه مالي ملت از طريق پرداخت زكات و حقوق مالي اشاره كرد. اينها رمز موفقيت و پيروزي هر انسان و ملتي است و نمي توان هرگز از اين شيوه انساني عدول كرد و كلام و سخني درشت و زشت بر زبان جاري كرد و نبايد هرگز از دايره سلامت و اعتدال و منطق و عقل خارج شد.
 


عدالت خوب است اما براي ديگران!

محمد معصومي
عدالت يكي از مهمترين و اصلي ترين اهداف بعثت پيامبران است. خداوند در آيه 25 سوره حديد مي فرمايد كه ما پيامبران را براي اين فرستاديم تا مردم با حقوق و قوانين آشنا شوند و توده هاي مردم بي ملاحظه رنگ و نژاد و مذهب و دين، براي گرفتن حق خويش از عدالت ملموس قيام كنند. در حقيقت شناخت حق و حقوق و قوانين و سنت هاي الهي از يك سو و آشناسازي مردم با اين حقوق و رهبري قيام هاي توده هاي عدالت خواه توسط پيامبران از سوي ديگر در اين آيه تبيين شده است. خداوند مي خواهد با ارسال پيامبران و كتاب هاي آسماني سطح مطالبات مردمي را تا آن اندازه بالا ببرد كه خود توده ها براي اجراي عدالت قيام كنند و حتي دست به شمشير برده و در اين راه مجاهدت و مقاتله كنند.
اين مطلب در اين آيه و نيز آيات ديگر از جمله آيه 75 سوره نساء بيان شده كه چرا مسلمانان براي دفاع از مستضعفان عليه مستكبران ستمگري كه حقوق مردم را ناديده مي گيرند و به مردم ستم روا مي دارند، دست به سلاح و شمشير نمي برند و به جنگ عليه مستكبران نمي پردازند؟
بنابراين، فلسفه بعثت و ارسال رسولان و كتب آسماني، آگاهي بخشي به مردم درباره حقوق و عدالت و ترغيب توده ها به قيام عليه ظالمان است.
انقلاب اسلامي نيز در همين چارچوب پديد آمد و ديپلماسي عمومي خود را دفاع از مستضعفان جهان عليه مستكبران و ستمگران قرار داد؛ چرا كه همه پيشوايان آن به زهر و شمشير، شهيد شده اند؛ چون خواهان عدالت بودند. مجسمه عدالت، امير مومنان علي(ع) پيشواي نخست شيعيان در محراب مسجد كوفه به سبب همين شدت عمل در اجراي عدالت به شهادت مي رسد.
عدالت از خود و عليه خود
نكته اي كه قابل تامل است اينكه همه مردمان آرماني بلند را به عنوان عدالت مي شناسند و عدالت در كنار آزادي و صلح و مانند آن از مهم ترين و زيباترين واژگاني است كه از آن ياد مي كنند؛ اما اين زيباترين واژه در زبان، براي بسياري از مردم زشت در عمل است و نه تنها گرايشي به آن ندارند بلكه همواره از آن گريخته و شمشير عليه آن آخته اند.
با نگاهي به وضعيت بشر در طول تاريخ و جوامع امروزي به سادگي مي توان دريافت كه چرا انسانها اين اندازه عدالت گريز هستند و هرگز جامعه بشري رنگ عدالت مطلق و كامل را به خود نديده است و همواره عدالت نيم بند مورد عمل قرار گرفته است؟
مشكل عمده در اجراي عدالت اين است كه مي بايست عدالت را از خود و عليه خود شروع كرد. ما عادت كرده ايم كه همواره عدالت را در شرايطي كه عليه منافع و مصالح ماست، براي ديگران بخواهيم و اجرا كنيم. از اين رو از عدالتي كه به ظاهر به منافع ما ضرر مي رساند گريزان هستيم.
خداوند در آيه 135 نساء يك فرماني مي دهد كه بسياري از مردم نمي توانند آن را در حق خود يا خويشان اجرا كنند؛ چرا كه عدالت در جايي كه منافع ما را تهديد مي كند، سخت و دشوار است. خداوند در اين آيه مي فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله ولو علي أنفسكم أو الوالدين و الاقربين ان يكن غنيا أو فقيراً فالله أولي بهما فلاتتبعوا الهوي أن تعدلوا؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، كاملا قيام به عدالت كنيد، براي خدا گواهي دهيد؛ اگرچه بر ضرر خود يا پدر و مادر و خويشان شما باشد، چه فقير باشند و يا توانگر، پس (در هر حال) خداوند سزاوارتر است (كه جانب او را مراعات كنيد) پس پيروي هواي نفس مكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد.
اصولا بسياري، در بهترين وجه اگر انتقاد را دوست دارند، در حق ديگري است و اگر عدالت مي خواهند در جايي است كه سود مي برند و هر جا اجراي عدالت به ضررشان باشد ديگر عدالت را مي بوسند و كنار مي گذارند. شايد علت اينكه در جامعه اسلامي بسيار شعار عدالت مي دهيم و كمتر عدالت مي بينيم همين نكته اي باشد كه خداوند در اين آيه و آيات ديگر از جمله آيه152 سوره انعام به آن توجه مي دهد. بي گمان اجراي عدالت در حق خود و خويشان، سخت است و عدالت با همه زيبايي اش در اينجا زشت ترين كار است و همه جز اهل تقوا از آن گريزان هستند. از اين رو خداوند بزرگوارترين و با كرامت ترين افراد را اهل تقوا مي داند كه همه خوبي ها را مي خواهند و همه زشتي ها را ترك مي كنند بي آن كه ملاحظه سود و زيان خود را بكنند؛ چون براي آنان رضا و خشنودي خدا مهم است.
حقيقت تلخ است
بي خود نيست كه پيامبر گرامي(ص) عدالت را براي بسياري از مردمان غيرقابل تحمل و تلخ مي شمارد و مي فرمايد: الحق ثقيل مر و الباطل خفيف حلو؛ حق سنگين و تلخ، و باطل سبك و شيرين است! (بحارالانوار، ج77، ص82) زيرا كسي كه به اين مرحله و مرتبه برسد كه حق را بخواهد حتي اگر به ضررش باشد و دنبال بي عدالتي و ظلم و باطل نرود، به ايمان حقيقي دست يافته است كه اين افراد هم نادرند.
حضرت صادق(ع) حقيقت ايمان را حق گرايي در هر حال مي داند و مي فرمايد: «ان من حقيقه الايمان ان توتر الحق و ان ضرك، علي الباطل و ان نفعك؛ از حقيقت ايمان (اين) است كه حق را- گرچه به زيانت باشد- بر باطل- گرچه به سودت باشد- مقدم بداري. (بحارالانوار، ج70، ص107، چاپ اسلاميه)
اگر كسي بتواند اين سنگيني و سختي عدالت و حق را تحمل كند و آن تلخي را بچشد، آن هنگام است كه اهل ايمان و اسلام است وگرنه ايمان لقلقه زبان است. دولتي كه عدالت را عليه خود تحمل كند نمي تواند جامعه را به سوي عدالت ببرد و جامعه اي كه عدالت ضرري را عليه خود نمي پسندد هرگز قيام به عدالت نمي كند و براي به دست آوردن آن شمشير نمي كشد و شهيد نمي شود.
تا زماني كه مردم براساس هواهاي نفساني و حب و بغض هاي شخصي، عدالت را بر خود نمي پسندند، با مداحي از عدالت و گريه بر تجسم عيني عدالت يعني علي(ص) در جهان به جايي نخواهند رسيد.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14