(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 29 مهر 1391 - شماره 20336

نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي (35)
خدمت خالصانه دكتر باهري به شاه
علل و عوامل پذيرش قطعنامه 598
رضايي : امام فرمودند بزنيد

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


نقش بهائيت در پيدايش و استمرار رژيم پهلوي (35)

خدمت خالصانه دكتر باهري به شاه

E-Mail:shayanfar@kayhannews.ir
انتصاب دكتر باهري به اين سمت كه سوابق زيادي در قضاوت و دادگستري نداشت، با مخالفت قضات و اعضاي دادگستري روبرو شد؛ ولي باهري با سياست توانست آن ها را به سمت خود بكشاند و راضي گرداند. وي با احترام به قضات قديمي و همچنين عدم مداخله در كار آن ها، به تدريج جاي خود را در دادگستري باز كرد.602
او همچنين حقوق و مزاياي قضات را افزايش داد و تعدادي لوايح و قوانين تازه را توسط قضات تهيه و به تصويب رسانيد.603با اينكه در برخي از گزارش هاي ساواك، وي از جمله وزراي دادگستري معرفي شده كه از دخالت در امور قضايي پرهيز داشته امّا گزارش هايي از سوي مردم به ساواك رسيده كه اين گزارش ها حاوي فساد مالي و وجود كارچاق كن ها و دلال هاي متعدد در اطراف باهري است.
دوره ي وزارت باهري در سال هاي 41و42 دوره حساس و نقطه عطف تاريخ معاصر ايران است. ماجراي انجمن هاي ايالتي و ولايتي، انقلاب سفيد شاه، فاجعه حمله به مدرسه علميه فيضيه، قتل عام 15خرداد سال42 و... از مهم ترين وقايع اين دوره بود كه باهري در حمايت از شاه و علم براي مبارزه با عناصر آزادي خواه از هيچ كوششي فرو گذار نمي كرد.604
باهري پس از يك وزارت در سال 1342ش، با بركناري علم از نخست وزيري و انتصاب به وزارت دربار به دنبال وي به دربار رفت و در سمت هاي معاونت كل وزارت دربار مشغول كار شد.605
وي مدتي نيز مسئوليت بازرسي عالي شاهنشاهي آموزش عالي را به عهده داشت و سرپرست برنامه هاي تبليغاتي جشن هاي خانمان برانداز 2500ساله شاهنشاهي نيز بود. وي از آغاز تأسيس حزب رستاخيز ملت ايران به آن پيوست و در مرداد ماه سال 1356 به سمت دبير كل حزب منصوب شد ولي باهري كمتر از شش ماه در اين پست باقي نماند. زيرا شاه عنوان كرد كه شايسته نيست كه پست دبير كلي حزب به كسي غير از نخست وزير تعلق داشته باشد و در 5 شهريور همان سال بار ديگر به عنوان وزير دادگستري وارد كابينه شريف امامي گرديد.606
همان طور كه در ابتدا اشاره كرديم، باهري علاوه بر مشاغل ذكر شده، يكي از عناصر بهائي فعال در دانشگاه ها بود به طوري كه به محض ورود به ايران با حمايت اسدالله علم به عنوان استاد به استخدام دانشگاه تهران درآمد و همزمان در حزب مردم هم نقش برجسته اي ايفا مي كرد. طبق گزارش هاي ساواك باهري سعي مي نمود، دانشجويان را به حزب مردم جذب نمايد. همچنين تلاش مي كرد، با حركت هاي مذهبي و ملي كه عليه شاه و دربار فعاليت مي كردند، مقابله نمايد. او در پائيز سال 1341ش، جمعيتي با عنوان سازمان تعاوني دانشگاه تأسيس نمود كه در ظاهر يك جمعيت صنفي اما در حقيقت يك جمعيت سياسي بود كه باهري در پوشش انجام خدمات رفاهي و كمك به دانشجويان، اعضاي آن را به خدمت رژيم و مخالفت با احزاب سياسي مخالف وا مي داشت.
باهري در طول سال هاي خدمتش مناصب بسياري را در امور فرهنگي به عهده داشت كه برخي از آن مناصب عبارت است از: مشاور اجتماعي و فرهنگي بنياد پهلوي سال 1340، رياست سازمان شاهنشاهي بازرسي و آموزش عالي و پژوهش هاي علمي وزارت دربار در سال 1348، عضويت در هيأت امناي دانشگاه پهلوي به فرمان شاه در سال 1349، عضو هيأت امناي بنياد فرهنگ ايران، عضو هيأت مؤسسان بنياد فرهنگ ايران، عضو شوراي مركزي دانشگاهي و مؤسسات آموزش عالي كشور.
باهري با شروع انقلاب به خارج از كشور فرار كرد و بعد از مدّتي براي زندگي به كانادا رفت و در سال 1386ش، خبر مرگ وي در خارج از كشور منتشر شد.607
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
602 - باقر عاقلي، شرح حال رجال سياسي و سياسي ايران، ج1، ص271.
603 - مركز اسناد انقلاب اسلامي، دكتر معتضد باهري به روايت اسناد ساواك، صص سيزده- دوازده.
604 - مركز اسناد انقلاب اسلامي، امير عباس هويدا به روايت اسناد ساواك، ج1، صص276-275.
605 - مركز اسناد انقلاب اسلامي، محمد معتضد باهري به روايت اسناد ساواك، صص شانزده- هفده.
606 -همان، صص شانزده- هفده- هجده- نوزده.
607 - مركز اسناد انقلاب اسلامي، محمد باهري به روايت اسناد ساواك، صص نوزده- هجده- هفده-شانزده.
پاورقي
 


علل و عوامل پذيرش قطعنامه 598

رضايي : امام فرمودند بزنيد

تأليف : كامران غضنفري
اگر ادعاي قبلي آقاي هاشمي مبني بر اين كه « فرمودند با ديگران مشورت كنيد و اگر صلاح دانستيد ، بپذيريد » صحت داشت ؛ پس چرا در تاريخ 16 خرداد گفته اند« قرار شد از امام اجازه بگيريم كه در خليج فارس پيشنهاد آتش بس را قبول كنيم » ! آيا اين مطلب حاكي از آن نيست كه امام خميني با كوتاه آمدن در مقابل تهديدات آمريكا موافق نبوده اما آقاي هاشمي برعكس ، به دنبال سازش بوده است ؟!
محسن رضايي نيز در مصاحبه اي در سال 78 در اين مورد چنين اظهار مي دارد : «پس از حضور نيروهاي آمريكا در منطقه [در سال 66]، جلسه اي با حضور امام تشكيل شد كه من در آن جلسه حضور نداشتم . امام در آن جلسه فرموده بودند كه اگر من به جاي شما بودم ، نخستين ناو آمريكايي را كه وارد منطقه [تنگه هرمز] شد ، مي زدم . آقايان گفته بودند كه شما رهبر هستيد ؛ فرمان بدهيد تا اجرا شود و امام پاسخ داده بودند كه نمي خواهم مسئله اي را تحميل كنم . اگر به جاي شما بودم ، ناو را مي زدم ». 342
اما خودباختگان در برابر آمريكا ، نه خود اقدامي انجام مي دهند و نه اجازه اين كار را به رزمندگان دلاور اسلام مي دهند . نتيجه آن مي شود كه طبق اظهار سردار علايي ، آمريكا طي سال هاي 66 و 67 ، بيش از 90 فروند ناو جنگي در خليج فارس مستقر مي كند كه اين مسئله نقش قابل توجهي در وارد آمدن خسارات جبران ناپذير به جمهوري اسلامي ايران ايفاء مي كند . 343
بد نيست در اين مورد، يادداشت مورخ 5 ارديبهشت 67 آقاي هاشمي را مرور كنيم : «عصر همين روز فرماندهان نيروي دريايي سپاه آمدند . از نداشتن قايق هاي مناسب و شناورهاي مورد نياز و اسلحه لازم براي مقابله با آمريكايي ها ناليدند و گفتند كه آمريكا و كشورهاي جنوب ، اخيراً خيلي مزاحم (!) و فعال شده اند . گفتم بعد از اين ، براي هر مورد عمليات ، اجازه موردي لازم است.» (!!) 344
به نظر مي رسد كه از ديد جناب آقاي رفسنجاني ، شرارت هاي آمريكايي ها مانند همراهي با عراق در تصرف فاو ، زدن سكوهاي نفتي ايران ، حمله به كشتي هاي تجاري و جنگي ايران و ... صرفاً يك «مزاحمت» تلقي مي شوند !! و ضمناً ايشان تأكيد مي كنند كه كسي بدون كسب اجازه از ايشان حق عمليات عليه آنها را ندارد !
آقاي هاشمي در يادداشت 10 ارديبهشت 67 خود نيز مي نويسند : «جلسه سران قوا مهمان احمد آقا بود . وزير امور خارجه و وزير اطلاعات هم بودند . درباره كيفيت برخورد با آمريكا در مقابل تصميم به توسعه حفاظت از كشتي ها در خليج فارس بحث شد . امام هم به جلسه آمدند . نظر امام اين است كه بايد سياست مقابله به مثل ما ادامه يابد ، گرچه منجر به درگيري با آمريكا بشود . اكثر اعضاي جلسه به خاطر عواقب احتمالي اين درگيري قبل از حضور امام نتوانسته بودند به اين نظر برسند ، ولي در مقابل نظر امام كسي مخالفت نكرد و بعد از رفتن امام هم بحث ادامه يافت . قرار شد عواقب احتمالي را در يك ملاقات ديگر با امام در ميان بگذاريم». 345
اين بار هم براي چندمين بار امام خميني (ره) دستور مقابله با آمريكا را مي دهد اما باز هم همانند دفعات قبل ، برخي آقايان كه دل و جرئت درگير شدن با آمريكا را ندارند و يا احتمالاً اين كار با برخي منافع آنان تضاد دارد ، از انجام آن سر باز مي زنند و سعي مي كنند كه در يك ملاقات ديگر ، امام را از اين نظر خود منصرف كنند ! و نتيجه چنين رويه اي جز وارد آمدن خسارات هرچه بيشتر به نظام ، چيز ديگري نيست .
يادداشت 24 ارديبهشت 67 آقاي هاشمي را مي خوانيم : وزير نفت اطلاع داد كه عراق به لارك حمله كرده و چند كشتي آسيب ديده است . دستور مقابله به مثل [عليه عراق] دادم و تأكيد كردم كه سعي كنند با آمريكا درگير نشوند !! 346
اما روز بعد خبر مي رسد كه آمريكايي ها در حمله روز 24 ارديبهشت عراقي ها ، با كوركردن رادارهاي ما ، به عراقي ها كمك كرده و با آنها هماهنگ بوده اند !347
اما نه اين خبر و نه اخبار ديگري از اين قبيل باعث نمي شود كه جناب آقاي هاشمي رفسنجاني تغيير رويه بدهد و دستور حمله به ناوهاي آمريكايي را صادر كند !
تحريك فرماندهان سپاه به اعلام عدم توان ادامه جنگ
پس از عمليات خيبر ( در اسفند ماه 1362 ) ، به موازات افزايش فشارها و دشواري هاي موجود براي دستيابي به پيروزي نظامي ، برخي سپاه را - كه ميدان دار جنگ بود - تشويق و ترغيب مي كردند كه رسماً به امام اعلام كند : نمي توانيم بجنگيم !
آقاي محسن رضايي ( فرمانده وقت سپاه ) در تاريخ 3 مرداد 1365 در اين باره در مصاحبه با راويان جنگ مي گويد : «بعضاً از ما خواسته مي شد كه اگر توانايي جنگ را نداريم ، برويم به امام بگوييم كه نمي توانيم بجنگيم . اين ايده آل و آرزوي كساني بود كه احساس مي كردند واقعاً نمي شود جنگيد». 348
يعني آنها كه در سال 67 جام زهر قبول قطعنامه را به دست امام دادند ، حداقل از سال 62 به دنبال پذيرش آتش بس بودند . لكن نه جرئت آن را داشتند كه در مقابل امام چنين طرح زبونانه اي را مطرح كنند و نه مي خواستند كه ننگ اين كار به نام آنها ثبت شود . به اين خاطر مي خواستند اين كار به نام فرماندهان نظامي تمام شود . اما اينان چه كساني بودند ؟
سردار محمد دروديان در اين رابطه مي نويسد : در سال 63 ، آقاي هاشمي در جمع فرماندهان نظامي اظهار مي دارد : فرماندهان راه ما را مشخص كنند . اگر پيشنهاد داريد به ما بگوييد در كجا خواهيد جنگيد ... اگر كسي نظرش اين است كه نمي شود بجنگيم ، حالا بايد تصميم گرفت (!) زمان براي ما بسيار مهم است چون دنيا پيروزي مطلق ما را نمي پذيرد ، لذا به مرور بر ما فشار مي آورد .349
آقاي هاشمي هم چنين در جلسه 17 دي ماه 1365 قرارگاه خاتم الانبياء (ص) [ پيش از آغاز عمليات كربلاي 5 ] در جمع فرماندهان سپاه اظهار مي دارد : «ما اگر فكر كنيم كه اينجا نمي توانيم پيروز شويم ، معنايش اين است كه ما بيخود به امام مي گوييم كه اينجا مي خواهيم بجنگيم ؛ يعني امام را در حقيقت فريب مي دهيم . چون الان مهم ترين كسي كه اصرار دارد بر جنگ ، بيش از همه ماها ، شخص امام هستند . امام هم متكي هستند به حرف هايي كه ما مي زنيم» .350
وي در بخش ديگري از سخنانش مي گويد : «شما اگر الان نتوانيد عمليات بكنيد ، بايد برويد به امام بگوييد ما نمي توانيم بجنگيم (!) يعني رسماً مردانه قدم برداريد (!) همه تان امضاء كنيد كه نمي شود با عراق جنگيد (!!) امام بنشينند ، ما بنشينيم ، فكر كنيم ببينيم [كه چه بايد كرد] ، آخر مملكت را كه نمي شود ... [آقاي هاشمي جمله اش را تمام نمي كند!] ما يك انقلابي داريم ، مردمي داريم ، مردم را انداختيم به دردسر (!) همين جور كه نمي شود چيز بكنيم »(!!) 351
يعني از نگاه آقاي هاشمي ، امام خميني كه مردم را به مقاومت در برابر تجاوز صدام و آمريكا و ساير حاميانش دعوت مي كند ، آنها را به درد سر انداخته است !!
آقاي هاشمي رفسنجاني در مصاحبه اي نيز اظهار مي دارد : »تحولات ميدان جنگ ، از جمله بمباران شيميايي حلبچه [در اسفند ماه 1366] ، به اين منجر شد كه نيروهاي نظامي ما بفهمند در اين مورد ديگر نمي توانند بجنگند« (!)352
القائات آقاي هاشمي و سياست خاص ايشان در جنگ ، در كنار كارشكني هاي ميرحسين موسوي و بهزاد نبوي و اعوان و انصارشان ، بالاخره كارگر مي افتد و يكي از فرماندهان سپاه روحيه خود را مي بازد . آقاي هاشمي در يادداشت 20 خرداد 67 خود مي نويسد : «آقاي شمخاني ، فرمانده نيروي زميني سپاه كه از جبهه شمال آمده ، گزارشي از وضع خطوط دفاعي در حلبچه و ماووت داد و نگران حمله دشمن است ... خوشبين به عاقبت جنگ نيست و براي اولين بار صريحاً گفت بايد جنگ را ختم كرد .
آقاي هاشمي خوشحال از اين كه بالاخره توانسته آقاي شمخاني را نيز با خود هم عقيده كند ، در ادامه مي نويسد : «از شجاعت و صراحت او در اظهار نظر تعجب كردم» (!) 353
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
342. « تحليل سردار از گزينه هاي روي ميز ». سالنامه 1391 روزنامه شرق . ص 36
343. پايان دفاع ، آغاز بازسازي . پيشين ، ص 97
344. همان . ص 102
345. همان . ص 119
346. همان . ص 121
347. آغاز تا پايان ؛ سيري در جنگ ايران و عراق . پيشين ، ص 113
348. همان . ص 99
349. اوج دفاع . پيشين ، ص 591
350. همان . ص 595
351. روند پايان جنگ . ص 266
352. پايان دفاع ، آغاز بازسازي . پيشين ، ص 163
353. نگاهي به روند پايان جنگ و پذيرش قطعنامه 598 . پيشين
هم چنين رك.به: رضا خجسته رحيمي .« دلگير شدم ». پيشين ، ص 85
پاورقي
 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14