(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 11  آبان  1391 - شماره 20347

مقابله جهاني بانظامي گري آمريكا روز به روز بيشتر مي شود
جنگ افروزي زير چتر نيلوفر


مقابله جهاني بانظامي گري آمريكا روز به روز بيشتر مي شود

جنگ افروزي زير چتر نيلوفر

مژگان نژند
اشاره
درباره «امپراتوري پايگاه هاي نظامي» چه مي دانيم؟ همين قدر مي دانيم كه نظامي سازي كره زمين امروز با حضور انبوه و دائمي نيروهاي نظامي در نقاط استراتژيك جهان شكلي حقيقي به خود گرفته است. به عنوان مثال، پيشتر مي دانستيم كه چين در راستاي تامين امنيت واردات سوخت خود در اقيانوس هاي هند و آرام، استراتژي «گردنبند مرواريد» يا به عبارت ديگر، گسترش «شبكه پايگاه ها»ي خود را كماكان دنبال مي كند. امروز، درمي يابيم كه آمريكا استراتژي خاص خود را به كار بسته- كه «استراتژي نيلوفر» نام گرفته است- و سوداي حكمراني بر كشورها را در سر مي پروراند. هر چند رقم دقيق ساختارهاي زيربنايي نيروهاي مسلح آمريكا در آن سوي مرزهاي اين كشور از منبعي به منبع ديگر متفاوت مي نمايد، اما اطلاعاتي از اين دست چندان حساس است كه هيچ كس به درستي نمي داند اين ساختارها در واقع به چه تعدادند! تنها يقين آن است كه اين رقم بي شك افزايش يافته و در راستاي مهار «دشمن شماره يك» واشنگتن، يعني چين، اساساً در منطقه آسيا- اقيانوس آرام تمركز خواهد يافت. اما، اين «امپراتوري پايگاه ها» صرفاً به استقرار نيرو در چهار گوشه كره زمين خلاصه نمي شود، بلكه تدوين اين استراتژي در جنگ انرژي و مسابقه قدرت ها براي دسترسي هرچه بيشتر به منابع اوليه ديگر كشورها (و نه تنها نفت، بلكه همچنين فلزات كمياب مورد نياز تكنولوژي هاي جديد) ريشه دارد.
مي دانيم كه گسترش قدرت هاي نظامي به سراسر كره زمين با سفرهاي تجسسي و كشف ينگه دنيا در قرن پانزدهم آغاز گرديده، و سپس نوبت به استعمار كشورها از طريق استقرار همزمان پيشخوان هاي بازرگاني و دژ هاي نظامي رسيده است. ارتباط ميان منافع اقتصادي و نيروهاي نظامي حاضر كه حافظ اين منافع بوده اند- و هنوز نيز هستند- بسيار نزديك بوده است. حفظ سلطه بر مستعمره ها و يا حتي بخشي از جهان، حضور نظامي باز هم قوي تري را مي طلبيد. براي حمايت از نظاميان و محافظت از كشتي هاي حامل مواد اوليه كه عازم اروپا بودند، وجود قدرتي دريايي الزامي به نظر مي رسيد. تاجران مكار هلندي با مجهز ساختن كشتي هاي تجاري خود به توپخانه، با يك تير دو نشان زده بودند. و بدين سان بود كه سلطه جهاني اسپانيا در قرن شانزدهم جايگاه خود را به هلند و سپس، انگليس تسليم كرد. در آن هنگام، امپراتوري انگليس در اوج قدرت نمايي خود (حدود سال 1900) 36 پايگاه نظامي داشت. اما، امروز پايگاه هاي آمريكايي 90 درصد پايگاه هاي نظامي خارجي را تشكيل مي دهند.
بايد گفت كه، پايگاه هاي نظامي صرفاً يكي از اشكال متعدد حضور نظامي خارجي يك كشور در زمان صلح، به حساب مي آيند. مراكز فرماندهي محلي نيز وجود دارند، كه ناوهاي جنگي و زيردريايي هاي غالباً هسته اي كه اقيانوس ها را مي پيمايند، و نيز ناوگان هاي هوايي و دريايي مستقر در نزديكي يك كشور به منظور ارعاب آن- و يا تدارك حمله اي به اين كشور- از آن جمله اند. از نقطه نظر استراتژيك، پايگاه هاي نظامي به كار تعليم و تمرين سربازان، تدارك ابزار جنگ و يا ذخيره سازي تجهيزات ارتش هاي ملي مي آيند. كره زمين از ديدگاه ستاد مشترك ارتش ها ميدان جنگي گسترده است كه بايد به طور مداوم بر آن نظارت داشت، و صحنه عمليات نظامي دائمي است. حضور نظامي آمريكا در جاي جاي جهان ابزار مهم سياست امپرياليستي اين كشور را تشكيل مي دهد. «چالمرز جانسون»، اقتصاددان، كارشناس سياسي، نويسنده آمريكايي و استاد اسبق «دانشگاه كاليفرنيا» (سن ديگو)، در اين ارتباط مي گويد: «براي كشورهاي استعمارگر، گسترش امپرياليسم با شمارش تعداد مستعمره ها نمايان مي گرديد. اما نوع آمريكايي مستعمره ها، پايگاه هاي نظامي اند.»
غالب منابع اطلاعاتي (از جمله، «كميته نظارت ناتو»، «شبكه بين المللي اينترنت براي لغو پايگاه هاي نظامي خارجي»، و...) فاش مي سازند كه آمريكا بيش از 1000 پايگاه فرامرزي (دست كم 1180 پايگاه) در 63 كشور بنا ساخته و يا اشغال كرده است. اما، بايد گفت كه هيچ كس به درستي نمي داند كه اين پايگاه ها دقيقاً به چه تعدادند. اين منابع همچنين مي گويند كه آمريكا در 156 كشور نيرو مستقر ساخته است. طبق گزارش ها، پايگاه هاي آمريكايي با بيش از 000/300/2 هكتار مساحت خود پنتاگون را به يكي از بزرگ ترين ملاكان جهان تبديل كرده اند. به عبارت ديگر، بيش از يك پنجم اموال غيرمنقول وزارت جنگ آمريكا در خارج از مرزهاي اين كشور قرار دارد. برخي از اين پايگاه ها مانند اردوگاه «آناكوندا» در عراق، چندان عظيم اند كه براي جابه جايي ها دست كم به 9 خط اتوبوس داخلي نياز است. در حالي كه، سفارت جديد آمريكا در پايتخت عراق (يك مجتمع عظيم 745 ميليون دلاري به مساحت 43 هكتار كه مي تواند پذيراي بيش از1000 ديپلمات باشد) گران ترين سفارت اين كشور به شمار مي رود، و بيش از يك ميليارد دلار نيز صرف ساخت سفارت آمريكا در پايتخت پاكستان و نيز ديگر تاسيسات اين كشور در «لاهور» و «پيشاور» شده است. حال، بايد گفت كه «جنگ عليه تروريسم» صرفا بخشي از انگيزه پنتاگون براي گسترش املاك فرامرزي خود به حساب مي آيد. در واقع، كابوس از دست دادن منافع و موقعيت هايي كه به دشواري به دست آمده است، دليل عمده احداث كمربند جديد پايگاه هاي نظامي را تشكيل مي دهد و خواب را از چشمان كارشناسان استراتژي آمريكا ربوده است.
و اين در حالي است كه، غالب شهروندان آمريكايي به هيچ وجه نمي دانند- و يا حاضر نيستند بپذيرند- كه كشورشان مصمم است به كمك قدرت نظامي خود به هر شكل ممكن بر ديگر كشورها حكومت كند. «چالمرز جانسون» در مقاله اي تحت عنوان «امپراتوري پايگاه هاي آمريكايي» مي نويسد: «شهروندان ما به دليل محرمانه بودن بسياري اطلاعات اغلب نمي دانند كه پادگان هاي مان خيال خام محاصره كره زمين را در سر مي پرورانند.» و مي افزايد: «امپراتوري» پايگاه هاي آمريكايي جغرافياي خاص خود را دارد كه در هيچ كلاسي آموزش داده نمي شود. علاوه بر اين، آمريكا پايگاه هاي مخفي بي شماري را در خارج از مرزهاي خود مديريت مي كند كه كارشان نظارت بر آنچه شهروندان آمريكا و جهان از طريق الكترونيك مي گويند و مي نويسند، تعريف شده است. وي تأكيد مي كند: تأسيسات فرامرزي آمريكا سود فراواني به صندوق هاي صنايع نظامي و غيرنظامي كه نيازهاي تسليحاتي و ديگر نيازهاي نيروهاي ارتش (امنيتي، خوراك، تفريح و سرگرمي، بهداشتي، ورزشي و ديگر خدمات) را تامين مي كنند، سرازير مي سازد. بدين سان، بخش هاي وسيعي از اقتصاد آمريكا به ارتش اين كشور وابسته شده است. به عنوان مثال، بيش از يك سوم بودجه اختصاص يافته به جنگ عراق به جيب شركت هاي خصوصي سرازير گرديده است.
بايد گفت كه، پنتاگون از سال 2003 طرح برچيدن پايگاه هاي مرتبط با جنگ سرد را به اجرا درآورده است. به موجب اين طرح، حدود نيمي از مناطق و پايگاه هاي نظامي آمريكا در «اوكيناوا»ي ژاپن بسته شده و تجهيزات و نظاميان شان از سال 2007 به جزيره «گوام» (كه سرزميني آمريكايي است) انتقال يافته اند. پنتاگون همچنين بخشي گسترده از اين نيروها و تجهيزات خود را در آفريقا، شكارگاه خصوصي فرانسه، مستقر ساخته است. فرماندهي «آفريكام» هماهنگ سازي تمامي فعاليت هاي نظامي و امنيتي آمريكا در اين منطقه از جهان را برعهده دارد. مي توان گفت، آنچه عزم راسخ آمريكا براي تصرف آفريقا را توجيه مي كند، هدف «تسهيل مداخلات ضدتروريستي» و به ويژه، تامين امنيت ذخاير نفتي موجود در خليج گينه است.
نسل جديد پايگاه هاي نظامي مخفي پنتاگون
درباره قربانيان نظامي آمريكا، آن هم در مناطقي كه مانند آفريقا، جنگي رسمي- كه مداخلات بين المللي را طلب كند- در آنها جريان ندارد، تا چه اندازه مي دانيم؟ بايد گفت كه، رقم فزاينده مجروحان آمريكايي كه به منظور معالجه از آفريقا به «راشتاين» آلمان انتقال مي يابند، پرده از تغيير پرمعناي استراتژي نظامي آمريكا در قرن بيست و يكم برمي دارد. هر چند اين احتمال مي رود كه انتقال اين قربانيان صرفا پيش درآمدي بر انتقال تعدادي فزاينده از سربازان مجروح باشد كه از نقاط دور دست به اين مكان اعزام مي گردند، اما آنچه اين امر را بازتاب مي دهد، استفاده روزافزون از پايگاه هاي به نسبت كوچك- مانند «كمپ لومونيه»- است كه طراحان نظامي آن را الگويي براي پايگاه هاي «پراكنده» آينده، در مناطقي كه آمريكا پيشتر در آنها حضور نظامي نداشته است، مي دانند.
جهت يادآوري، «راشتاين» يك پايگاه هوايي آمريكاست كه در نزديكي شهر كوچك «راشتاين» در فاصله اي اندك با «كايزرلاترن» آلمان واقع است. اين پايگاه كه مدت ها يكي از مهم ترين پايگاه هاي هواپيماهاي شكاري به شمار مي رفت، امروز عمده فعاليت خود را بر حمل و نقل و تداركات متمركز ساخته است. اما، دوران عرض اندام اين «پايگاه غول» كه ابعاد شهري بزرگ را دارد و سوپرماركت ها، رستوران ها و پيتزافروشي هاي متعدد و نيز ديگر فروشگاه ها و امكاناتي بي شمار را در خود جاي مي دهد، نيز اندك اندك سپري شده است. با اين حال، حتي لحظه اي نيز فكر نكنيد كه پنتاگون در حال بستن چمدان هاي خود بوده، از شمار ماموريت هاي نظامي خود مي كاهد و راهي خانه مي شود. در واقع، با توجه به رويدادهاي سال هاي اخير، اين كه مسئله درست خلاف اين باشد، بسيار محتمل است. به عبارت ديگر، در حالي كه كلكسيون پايگاه هاي غول پيكر عصر جنگ سرد را در حال «آب رفتن» مشاهده مي كنيم، ساختارهاي زيربنايي پايگاه هاي مستقر در ديگر كشورها همانند بمب هاي خوشه اي منفجر گرديده و تركش هاي آن ها به ابعادي بسيار كوچك تر و بردهاي گوناگون، به همه جا اصابت كرده است. باز هم به كلامي ديگر، احداث پايگاه هاي آمريكايي، بدون اطلاع شهروندان اين كشور و به لطف نسلي تازه از پايگاه ها- كه «نيلوفر» خوانده مي شوند-، در سراسر كره زمين همچنان ادامه يافته است. اين پايگاه ها تاسيساتي كوچك، سري، و به ظاهر نفوذناپذير و غيرقابل دسترسي اند كه برخلاف پايگاه هاي بزرگ، از امكاناتي كمتر برخوردارند و شماري اندك از نظاميان را در خود جاي مي دهند، در حالي كه آذوقه و تسليحات شان كاملا تامين است.
در سراسر جهان- از جيبوتي گرفته تا جنگل هاي هندوراس، و از صحراي موريتاني تا جزاير كوچك «كوكوس» استراليا- پنتاگون در جست و جوي تعداد هرچه بيشتر «نيلوفر» در تعداد هرچه بيشتر كشورها و در اسرع وقت است. حال، اگرچه با توجه به ماهيت سري و مخفي اين پايگاه ها آمارگيري از آنها دشوار مي نمايد، اما اين احتمال مي رود كه پنتاگون از سال 2000 بيش از 50 «نيلوفر» و شماري پايگاه كوچك ديگر تاسيس كرده باشد، در حالي كه در جست و جوي مكان هايي ديگر براي احداث ده ها پايگاه ديگر است.
«مارك گيلم»، آرشيتكت، استاد دانشگاه «اورگون» و افسر نيروي دريايي آمريكا، در كتاب خود- «آمريكا: احداث پايگاه ها خارج از امپراتوري»- مي نويسد: «هدف تازه، اجتناب از رويارويي با مردم محلي، تبليغات و نيز مخالفت هاي ممكن است.» وي تصريح مي كند: «آمريكا براي گسترش قدرت خود خواهان پاسگاه هايي مستقل در مناطق استراتژيك جهان است.» به گفته برخي كارشناسان استراتژي «موسسه اينترپرايز»، هدف اين بلند پروازي «ايجاد شبكه اي جهاني از دژهاي مرزي»، با حضور نظاميان آمريكايي به عنوان «سواره نظام جهاني قرن بيست و يكم» است.
پايگاه هاي «نيلوفر» بخشي حساس از يك استراتژي نظامي را تشكيل مي دهند كه هدف آن، حفظ سلطه جهاني آمريكا از طريق انجام عمليات بيشتر با نيرويي كمتر، در جهاني روز به روز رقابتي تر و بيش از هر زمان چندقطبي است. مع هذا، اين كه سياست تعديل پايگاه هاي جهاني توجه شهروندان آمريكايي را به خود معطوف نداشته و يا نظارت دقيق كنگره را برنينگيخته، شگفت انگيز و شايان توجه مي نمايد. و اين در حالي است كه، در اين فاصله نظاميان آمريكايي كماكان در مناطقي تازه و منازعاتي تازه با پيامدهايي بالقوه فاجعه بار به مداخله مي پردازند.
تغيير امپراتوري
مي توان اين گونه انديشيد كه، نظاميان آمريكايي به جاي «گسترش»، در نوعي روند «كاهش» كلكسيون عظيم پايگاه هاي نظامي كمتر شناخته شده خود قرار گرفته اند. آنها به هر شكل به تخليه كليه505 پايگاه كوچك و بزرگ خود در عراق وادار گرديده، و اكنون نيز به اقدامي مشابه در افغانستان دست زده اند.
در اروپا، پنتاگون كماكان به بستن پايگاه هاي عظيم خود در آلمان ادامه مي دهد و به زودي نيز دو تيپ جنگي آمريكا را از اين كشور خارج خواهد ساخت. بدين سان، برآورد گرديده كه رقم نيروهاي آمريكا در سطح جهاني به ميزان حدود 100000 سرباز كاهش مي يابد.
با اين حال، آمريكا با بيش از 1000 تاسيسات نظامي خارج از 50 ايالت خود و «واشنگتن دي سي»، همچنان بيشترين تعداد پايگاه هاي تاريخ جهان را به خود اختصاص مي دهد. و اين رقم نه تنها پايگاه هاي قديمي واقع در آلمان و ژاپن، بلكه پايگاه هاي تازه تاسيس هواپيماهاي بدون خلبان در اتيوپي و جزاير سيشل در اقيانوس هند، از جمله مناطق تفريحي در نظر گرفته شده براي نظاميان اين كشور در ايتاليا و كره جنوبي، را نيز شامل مي گردد.
در افغانستان، نيروهاي بين المللي تحت امر آمريكا هنوز در بيش از 450 پايگاه مستقرند. آمريكا در حال حاضر حدود 250 ميليون دلار در سال براي حفظ و نگهداري پايگاه ها و نيروهاي فرامرزي خود هزينه مي كند. بسياري از پايگاه هاي اين كشور، مانند پايگاه خليج «گوانتانامو» در كوبا، پايگاه هايي قديمي اند و تأسيس شان به اواخر قرن نوزدهم باز مي گردد. غالب اين پايگاه ها در جريان جنگ جهاني دوم و يا درست پس از آن در كليه قاره ها، حتي قطب جنوب، احداث و يا اشغال گرديده اند. اگرچه پس از فروپاشي اتحاد شوروي، نظاميان آمريكايي نزديك به 60درصد پايگاه هاي فرامرزي خود را رها ساخته اند، اما اساس ساختار زيربنايي «جنگ سرد» به رغم نبود ابرقدرتي كه دشمن محسوب گردد، به نسبت دست نخورده باقي مانده است.
با اين وجود، دولت «بوش كوچك» در اوايل سال 2001، حتي پيش از حملات 11 سپتامبر، به بازسازي گسترده پايگاه ها و نيروهاي خود اقدام ورزيده است، كه اين بازسازي همچنان ادامه دارد. نقشه اوليه، برچيدن بيش از يك سوم پايگاه هاي فرامرزي آمريكا و جابه جايي نيروها به سمت جنوب، در نزديكي مناطق جنگي پيش بيني شده در خاورميانه، آسيا، آفريقا و آمريكاي لاتين بوده است. پنتاگون امروز تمامي انرژي خود بر ايجاد «پايگاه هاي عملياتي پيشرفته» كوچك تر و انعطاف پذيرتر، از جمله «سايت هاي عملياتي» بازهم كوچك تر موسوم به «نيلوفر»، متمركز ساخته است. حال، به رغم عمليات گسترده تقويت و يا تعطيلي پايگاه ها در چارچوب اجراي نقشه فوق، پنتاگون پس از 11 سپتامبر در راستاي جنگ در افغانستان قاطعانه به توسعه ساختار زيربنايي پايگاه هاي خود اقدام ورزيده، كه به تأسيس ده ها پايگاه مهم در هر يك از كشورهاي خليج فارس (به استثناي ايران) و بسياري از كشورهاي آسياي مركزي انجاميده است.
توسعه پايگاه ها
عبارت «ستوني به سمت آسيا» كه «باراك اوباما» در دنباله خيال پردازيهاي خود پيشتر آن را اعلام داشته است، بر اين امر تأكيد دارد كه، آسياي شرقي در قلب انفجار پايگاه هاي «نيلوفر» و رويدادهاي مرتبط قرار خواهد داشت. در استراليا، واحدهاي نيروي دريايي آمريكا در پايگاهي مشترك در «داروين» مستقر گرديده اند. در ديگر نقاط، پنتاگون در صدد است يك پايگاه جاسوسي متشكل از هواپيماهاي بدون خلبان در جزاير «كوكوس» استراليا و نيز نيروهايي در «بريسبين» و «پرت» مستقر سازد. در تايلند، پنتاگون مذاكراتي را در باب كسب مجوز بازديد تفنگداران دريايي خود از اين كشور و نيز ايجاد يك «مركز كمك به فجايع» در «يوتاپائو» به انجام رسانده است. در اين حال، در فيليپين كه دولت آن در اوايل سال هاي دهه 1990 آمريكا را از پايگاه هوايي عظيم «كلارك» و پايگاه دريايي خليج «سوبيك» بيرون رانده بود، 600 نيروي ويژه از ژانويه 2002 به طور پنهان سرگرم انجام مأموريت اند.
دو دولت در ژوئن گذشته پيرامون استفاده آتي آمريكا از دو پايگاه فوق و نيز ديگر مراكز تأسيس شده در دوران جنگ ويتنام، به توافق دست يافته اند. واشنگتن در سال 2011 حتي توافقنامه اي دفاعي با دشمن سابق خود- ويتنام- به امضا رسانده و مذاكراتي به منظور استفاده فزاينده ناوگان جنگي آمريكا از بنادر اين كشور انجام داده است.
در ديگر مناطق آسيا، پنتاگون يك باند فرود در جزيره كوچك «تايتيان» در نزديكي «گوام» ايجاد و تدابيري به منظور احداث پايگاه هايي در اندونزي، مالزي و برونئي انديشيده و همزمان به روابط نظامي خود با هند استحكام بيشتري بخشيده است. نيروهاي آمريكايي هر ساله حدود 170 تمرين نظامي برگزار و 250 بار از بنادر منطقه ديدن مي كنند. در جزيره «جيجو» در كره جنوبي، نظاميان كره اي سرگرم ساخت پايگاهي هستند كه قرار است به بخشي از سامانه دفاع موشكي آمريكا تبديل گردد. درياسالار «ساموئل لاكليرسوم»، فرمانده كماندوي اقيانوس آرام، در اين ارتباط مي گويد: «ما براي انجام آنچه ضروري است نمي توانيم صرفا در يك مكان باقي بمانيم.» از ديدگاه طراحان نظامي، «انجام آنچه ضروري است» به وضوح معناي منزوي ساختن و طبق فرهنگ لغت «جنگ سرد»، «مهار» چين، قدرت جديد منطقه را دارد. اين عبارت همچنين به معناي ايجاد پايگاه هاي جديد در جاي جاي اين منطقه و افزودن آن ها به شمار حدودا 200 پايگاه آمريكايي است كه طي دهه هاي متمادي از طريق ژاپن، كره جنوبي، گوام و هاوايي كشور چين را در محاصره گرفته اند.
و آسيا تنها آغاز راه است. «ديويد واين»، استاد انسان شناسي در «امريكن يونيورسيتي» واشنگتن دي سي كه مقالات متعددي از جمله در «نيويورك تايمز»، «واشنگتن پست» و «گاردين» منتشر ساخته است، در مقاله اي تحت عنوان «نسل تازه پايگاه هاي نظامي مخفي پنتاگون» مي نويسد: در آفريقا، پنتاگون از سال 2007 «نزديك به 12 پايگاه هوايي» براي هواپيماهاي بدون خلبان و هواپيماهاي جاسوسي خود در خفا احداث كرده است. حال، مي دانيم كه آمريكا علاوه بر «كمپ لومونيه»، تأسيساتي در بوركينافاسو، بروندي، جمهوري آفريقاي مركزي، اتيوپي، كنيا، موريتاني، سائوتومه و پرنسيپ، سنگال، جزاير سيشل، جنوب سودان و اوگاندا برقرار ساخته و يا به زودي تأسيس خواهد كرد. پنتاگون همچنين تحقيقاتي پيرامون احداث پايگاه هايي در الجزاير، گابن، غنا، مالي و نيجريه، و نيز ديگر مناطق اين قاره به عمل آورده است. به گفته «واين»، سال آينده نيز نيرويي به ابعاد يك تيپ 3000 نفره (و احتمالا بيشتر) به منظور انجام تمرينات و شركت در مأموريت هاي آموزشي راهي اروپا خواهد شد. در خاورميانه نيز، نيروي دريايي آمريكا درصدد ايجاد يك «پايگاه شناور پيشرفته» يا «ناو مادر» است كه نقش «نيلوفر» شناور را براي هلي كوپتر و گشتي هاي اين كشور ايفا خواهد كرد.
در آمريكاي لاتين، پنتاگون در پي اخراج نظاميان پاناما در سال 1999 و اكوادور در سال 2009، پايگاه هاي جديدي در «آروبا» و «كوراسائو» (كه به هلند اجاره داده شده)، شيلي، كلمبيا، السالوادور و پرو احداث و يا به بازسازي پايگاه هاي قديمي اقدام كرده است. در ديگر مناطق، وزارت جنگ آمريكا با هدف ايجاد پايگاه هاي نظامي و پليس كه قادر به پناه دادن نيروهاي آمريكايي در بليز، گواتمالا، هندوراس، نيكاراگوا، پاناما، كاستاريكا و حتي اكوادور باشند، سرمايه گذاري در اين كشورها را آغاز كرده است. اين در حالي است كه، نيروي دريايي آمريكا در سال 2008 «چهارمين ناوگان» خود را كه از سال 1950 غيرفعال بوده، به منظور گشت زني در منطقه احيا كرده است. آمريكايي ها همچنين تمامي تلاش خود را بر ايجاد پايگاه هايي با هدف به اصطلاح كمك بشر دوستانه و كمك اضطراري در پاراگوئه و آرژانتين متمركز ساخته اند.
و بالاخره در اروپا، پايگاه هاي آمريكايي پس از استقرار در بالكان در جريان مداخلات سال هاي دهه 1990، به سمت شرق و برخي كشورهاي بلوك شرق و امپراتوري شوروي سابق جابه جا گرديده اند. پنتاگون در حال حاضر سرگرم ايجاد تأسيساتي است كه قادر به پشتيباني از «استقرار چرخشي» نيروهايي به ابعاد يك تيپ در روماني و بلغارستان، و نيز يك پايگاه دفاع موشكي و تأسيسات هوايي در لهستان هستند. پيش از اين، دولت «بوش كوچك» تأسيسات مخفي سازمان «سيا» را كه در واقع «زندان هايي مخفي» بودند، در ليتواني و لهستان مديريت كرده بود.
شيوه نوين جنگ
بايد گفت كه، بدون داشتن مجوز تأسيس پايگاه هاي بزرگ جديد در آفريقا، پنتاگون از جزيره «سائوتومه و پرنسيپ»، از جزاير خليج گينه كه رو در روي ساحل غربي غني از نفت آفريقا دارد، و ديگر «نيلوفر» هاي قاره در راستاي كنترل اين ذخاير حياتي بهره مي گيرد.
بسيار دورتر از غرب آفريقا، «بازي بزرگ» ديگري در جريان است كه در سرزمين هاي غني از مواد اوليه آفريقا، آسيا و آمريكاي جنوبي برگزار مي گردد و بازيكنان آن را آمريكا، چين، روسيه و كشورهاي اتحاديه اروپا تشكيل مي دهند.رقابتي سخت، از طريق نمايش برتري اقتصادي و ژئوپليتيك! و در حالي كه، پكن به روشي به ويژه اقتصادي به رقابت پرداخته، به كمك سرمايه گذاري هاي استراتژيك خود كره زمين را متأثر ساخته است، واشنگتن بيرحمانه بر نيروي نظامي متمركز گرديده و پايگاه هاي جديد خود و ديگر اشكال قدرت نظامي را به نمايش گذارده است. «نيك ترس»، تاريخدان، روزنامه نگار و نويسنده آمريكايي، درباره اين استراتژي نوين نظامي قرن بيست و يكم مي گويد: «تهاجمات و اشغال هاي گسترده در قاره اروپا-آسيا را فراموش كنيد و در عوض، به نيروهاي عمليات ويژه، ارتش هاي «قرضي»، نظامي كردن جاسوسي و اطلاعات، هواپيماهاي بدون خلبان، حملات سايبرنتيك و عمليات مشترك پنتاگون و نهادهاي دولتي غيرنظامي كه روز به روز نظامي تر شده اند، بينديشيد.»
طراحان نظامي آمريكا كه معتقدند «نيلوفر»ها- كه به لحاظ جغرافيايي بسيار پراكنده اند- بايد پيوسته مهياي مداخلات سريع باشند، مايلند به لطف اين پايگاه ها در شرايطي قرار گيرند كه در صورت عدم امكان استفاده از پايگاهي مشخص، به كشوري ديگر از متحدان نزديك آمريكا روي آورند (مانند تركيه پيش از اشغال عراق). به عبارت ديگر، پنتاگون سوداي يك «انعطاف پذيري» تقريبا نامحدود، توانايي واكنش فوق سريع در برابر رويدادها و در نتيجه، چيزي شبيه به كنترل نظامي كره زمين- يعني همان «خواب ديدي، خير باشد»- را در سر مي پروراند. بايد گفت كه «نيلوفر»ها و ديگر اشكال طرح قدرت علاوه بر كاربرد نظامي شان، ابزاري سياسي و اقتصادي اند كه در راستاي ايجاد و سپس حفظ اتحادها و حصول اطمينان از دسترسي آمريكا به بازارها، منابع و فرصت هاي سرمايه گذاري در ديگر كشورها به كار گرفته مي شوند. واشنگتن درصدد است از «نيلوفر»هاي خود و ديگر پروژه هاي نظامي براي وابسته ساختن هرچه بيشتر كشورهاي اروپاي شرقي، آفريقا، آسيا و آمريكاي لاتين و در نتيجه، نشاندن برتري سياسي-اقتصادي آمريكا بهره گيرد. نتيجه آن كه، آمريكا اميدوار است نفوذش به كمك قدرت نظامي ريشه دوانيده، حداكثر ممكن كشورها را در زماني كه برخي از آنها با قدرت بيشتري بر استقلال خود تأكيد مي ورزند و حول محور چين و ديگر قدرت هاي درحال صعود در گردش اند، در مدار اين كشور قرار دهد.
«نيلوفر»هاي خطرناك
اگر چه وابستگي به پايگاه هاي كوچك مي تواند هوشمندانه تر و اقتصادي تر از حفظ و نگهداري پايگاه هاي غول پيكر به نظر آيد- كه خشم ساكنان مناطقي چون «اوكيناوا» و كره جنوبي را برمي انگيزند-، اما «نيلوفر»ها نيز امنيت جهاني و حتي خود آمريكا را به اشكال گوناگون تهديد مي كنند: نخست آن كه، زبان «نيلوفر» مي تواند گمراه كننده باشد و اين تاسيسات مي توانند عامدانه و يا به طور غيرعمد خيلي سريع رشد كرده، به هيولاهايي عظيم مبدل گردند. علاوه بر اين، به رغم لفاظي هاي هميشگي پيرامون رشد و پيشرفت دموكراسي كه هنوز در واشنگتن ادامه دارد، ساخت «نيلوفر»هاي بيشتر در واقع همكاري با تعدادي فزاينده از رژيم هاي مستبد، فاسد و آدمكش را تضمين مي كند. و بعد هم، الگويي كاملا مستند از خسارات و آسيب هايي كه تاسيسات نظامي كوچك و بزرگ بر جوامع وارد مي آورند، وجود دارد. حال، اگر چه اين گونه به نظر مي رسد كه «نيلوفر»ها منزوي ساختن مخالفت هاي محلي را وعده مي دهند، اما به مرور زمان اين نيز پيش مي آيد كه حتي پايگاه هاي كوچك محرك خشم و جنبش هاي اعتراض آميز مي گردند. و بالاخره آن كه، تكثير «نيلوفر»ها به منزله نظامي سازي تدريجي فضاهايي بزرگ از كره زمين است. اين پايگاه ها همانند نيلوفرهاي واقعي كه مي توان گفت «علف هاي هرز آبي»اند، به شكلي غيرقابل كنترل تكثير مي گردند. به عبارت ديگر، «نيلوفر»ها با ريشه دوانيدن به ديگر مناطق و كشورها، افزايش تنش هاي نظامي و «دلسرد كردن» راه حل هاي ديپلماتيك براي منازعات، «توليد» پايگاه مي كنند. حال، از خود سوال كنيم، چنانچه چين و يا روسيه تصميم به ايجاد حتي يك پايگاه «نيلوفر» در مكزيك و يا كارائيب بگيرند، واكنش آمريكا چه خواهد بود؟
براي چين- و به ويژه روسيه-، اين خطر وجود دارد كه حضور پايگاه هاي آمريكايي بيشتر در نزديكي مرزهاي شان به جنگ هاي سرد تازه بينجامد. بازهم نگران كننده تر آن كه، ايجاد پايگاه هاي جديد به هدف محافظت از خود در برابر تهديد نظامي فرضي چين در آينده، مي تواند به يك پيشگويي مبدل گرديده، به خودي خود تحقق يابد. چرا كه، پايگاه هاي مشابه در آسيا احتمالا تهديدي به وجود خواهند آورد كه بايد در برابر آن از خود محافظت كرد، اما در عين حال بر احتمال وقوع جنگي فاجعه انگيز عليه چين نيز افزود.
مع هذا، اين كه پايگاه هاي فرامرزي با انتقادات شديد مجموع طيف سياسي و رسانه اي آمريكا مواجه گرديده اند، امري حقيقتا دلگرم كننده است. به هر شكل، تعطيلي اين پايگاه ها در زماني كه همگان در اين كشور در جست وجوي راه حلي براي كاستن از كسري بودجه اند، نوعي صرفه جويي آسان را ميسر مي سازد. شخصيت هاي با نفوذ بسياري امروز اعتراف دارند كه آمريكا ديگر قادر نيست بيش از 1000 پايگاه را در خارج از اين كشور اداره كند. انگليس همانند ديگر امپراتوري هاي پيشين در اوج بحران اقتصادي سال هاي دهه 1960 و 1970 مجبور به تعطيلي غالب پايگاه هاي باقيمانده خود در خارج از كشور گرديد. قدر مسلم آن كه، آمريكا نيز دير يا زود همين مسير را پي خواهد گرفت. تنها سوال اين است: آيا آمريكا از پايگاه هاي خود چشم پوشي كرده، داوطلبانه از حجم ماموريت هاي جهاني خود خواهد كاست، يا اين كه به عنوان قدرتي رو به زوال، مجبور خواهد گرديد از موضع ضعف عمل كرده، همانند انگليس از پايگاه هاي خود صرف نظر كند؟
بايد گفت، چنانچه آمريكا به گسترش «نيلوفر»ها، نيروهاي عملياتي ويژه و جنگ هاي هواپيماهاي بدون خلبان خود ادامه دهد، احتمال رويارويي آن با منازعات و جنگ هاي جديد به شدت افزايش يافته، اشكالي ناشناخته از واكنش، مرگ و ويرانگري توصيف ناپذير پديد خواهد آمد.
يك مقاومت جهاني
حضور يك پايگاه نظامي به طور معمول آسيب ها و صدمات فراوان براي مردم محلي به ارمغان مي آورد كه كارهاي سنگين مربوط به ساختار زيربنايي نظامي، انواع آلودگي زيست محيطي و خطرات بهداشتي، حوادث رانندگي، تيرهاي «ره گم كرده» و يا سقوط هواپيماها از جمله آنها به شمار مي آيند. ضمن آن كه، توافق هاي رسمي نظاميان را از مراعات حقوق كشورهايي كه در آن ها مستقرند، معاف مي سازند. مشاغل پست كه به طور موقت به ساكنان محلي پيشنهاد مي گردد، نيز اين حضورنو استعماري را جبران نمي سازد. بدين سان است كه مبارزات ساكنان اطراف پايگاه هاي نظامي از ديرباز آغاز گرديده و بسياري اوقات نيز موفقيت آميز بوده است. برخي از اين مبارزات- كه بايد گفت، حقيقتا بي شمارند- مانند اعتراضات مردم كره و يا ژاپن (به ويژه «اوكيناوا»، جزيره اي كوچك با 37پايگاه آمريكايي!) نسل هاست كه ادامه دارد، درحالي كه مبارزاتي ديگر- مانند مبارزات مردم در ازبكستان و يا بلغارستان- چند سالي است كه آغاز گرديده است. به عنوان مثال، مي دانيم كه اگر پايگاه دريايي «ويكز» در پورتوريكو در مه 2003 بسته شد، دليل آن بسيج ساكنان محلي بوده است. اين پايگاه كه تاسيس آن به دوران جنگ جهاني دوم باز مي گردد، سه چهارم اين جزيره را به اشغال خود درآورده، آن را به مركز آزمايشات باليستيك مبدل ساخته بود. صداي كر كننده بمب ها و نرخ صعودي غيرطبيعي بيماري سرطان در شمار دلايلي قرار دارند كه ساكنان جزيره را به شورش واداشتند. و تلاش آنها نيز بي ثمر نماند، چراكه پايگاه آمريكايي سرانجام پس از 60سال مبارزه و سرپيچي مردم محلي، برچيده شد. كميته «صلح ويكز» هم اكنون به منظور بازپس گيري مالكيت زمين ها و وادار ساختن طرف آمريكايي به آلودگي زدايي محل، همچنان به تلاش هاي خود ادامه مي دهد.
در اكوادور، مبارزه عليه پايگاه «مانتا» كه از سال 2006 آغاز گرديده بود، به صدها تن از فعالان منطقه اجازه داد بحثي ملي پيرامون نقش تاسيسات نظامي خارجي به راه اندازند. در واقع، نظاميان آمريكايي به بهانه مبارزه عليه قاچاق موادمخدر، پايگاه هوايي «آلوي آلفارو» واقع در شهر «مانتا» را از سال1999 به مركز فعاليت هاي جاسوسي خود، تقويت لجستيك و هماهنگي اقدامات ضدشورش مبدل ساخته، در شمال آمريكاي جنوبي و كارائيب «يكه تازي» مي كردند. اما، مخالفت با حضور نظامي آمريكا در «مانتا» سرانجام محور مبارزات اكوادور براي حفظ حاكميت اين كشور قرار گرفت و به شعار انتخاباتي كانديداهاي رياست جمهوري مبدل گرديد. به گونه اي كه، رئيس جمهور «رافائل كوره آ» قول داد از تمديد توافق هاي مربوط به پايگاه «مانتا» كه در نوامبر 2009 به سر مي رسيد، سرباز زند.
اقدامات فعالان «مانتا» الگويي براي فعالان ديگر كشورها قرار گرفته است كه براي برچيده شدن پايگاه هاي نظامي خارجي به مبارزه برخاسته اند. امروز، تجارب شهروندان آمريكاي لاتين سبب گرديده تا به منظور اجتناب از استقرار پايگاه هاي نظامي به «مبارزات پيشگيرانه» روي آورند (پايگاه «ماريسكال استيگابيريا» در پاراگوئه). از سال 2003، گروه هاي بي شماري مبارزه عليه استقرار پايگاه هاي نظامي خارجي- به ويژه آمريكايي- را هدف و شعار خود قرار داده اند. اين گروه ها در مارس 2007 در جريان كنفرانسي جهاني در اكوادور كه 400 نماينده از 40كشور را گردهم آورد، شبكه اي بين المللي با نام «نوبيسس» تاسيس كردند كه هدف آن كماكان برچيدن پايگاه هاي نظامي خارجي بود. تلاش هاي اين شبكه كه علاوه بر تعطيلي اين گونه پايگاه ها، برقراري صلح، عدالت، خودمختاري ملت ها و رشد محيط زيست را نيز مدنظر دارد، به عنوان مراحلي لازم و ضروري براي مبارزه عليه روند نظامي سازي كره زمين، زمينه را براي هماهنگ ساختن اين گونه اقدامات در سطح جهاني فراهم آورده است. مسئولان «نوبيسس» براين باورند كه پايگاه هاي نظامي خارجي، به ويژه آمريكايي، ابزاري جنگي هستند كه نظامي گري، استعمار، سياست امپرياليسم و نژادپرستي را تقويت مي كنند. اين شبكه مسئوليت آمريكا در افزايش پايگاه هاي نظامي خارجي، و نيز نقش ناتو و ديگر كشورها را كه اين گونه پذيراي پايگاه ها مي گردند، به شدت محكوم و تاكيد مي كند: «اگر امپراتوري، جهاني است، مقاومت نيز بايد فراگير و جهاني باشد...»

منابع: سايت هاي لوموند ديپلماتيك، ال كورئو، اوا رزيستون، كانال بلاگ، يوپرس، تام ديسپاچ، مكانو بلاگ، وردپرس، آنتي وار، اسپيس فورپيس، تاپ نيوزتودي، متا فيلتر، مادر جونز، ولترنت، گلوبال سكيوريتي، موندياليزاسيون، ويكيپديا، پلانت نون ويولانس، واشنگتن پست، فارين پاليسي، گلوبال ريسرچ، گاردين، سيپري، سايت وزارت دفاع آمريكا، و...
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14