(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 22 آذر 1388- شماره 19533
 

تنها صداست كه مي ماند...؟!
به بهانه برگزاري جشنواره اصلاح الگوي مصرف
راه فرهنگسازي رسانه ها براي عدالت
رسانه ملي در افق فردا
پرهيز صدا و سيما از تجمل گرايي
ترويج شيطان پرستي در رسانه هاي تصويري-2
سينماي آمريكا و تبليغ خشونت شيطاني
نگاهي به نمايش سوگ سياوش
حكايت سياوش گمشده انسان ها



تنها صداست كه مي ماند...؟!

تقد و بررسي فيلم «صداها» ساخته فرزاد موتمن
محمدرضا محقق
تداخل صدا در تصوير، آنچنان كه در «صداها» شاهديم، تجربه اي بكرتر از آن چيزهايي است كه پيش از اين در آوردگاه سينما يعني هنر تصوير و محك گيري «صدا» يعني هنر زبان ديده و شنيده ايم.
«صداها» اثر جذاب و تجربه گراي فرزاد موتمن، تجلي يك خواست شخصي است براي رونمايي بصري از يك نظريه خصوصي كه در سينما، ظهور و بروزي نحيف و ضعيف پيدا كرد.
«صداها» با آن تقطيع هاي روايي و هم آوايي هاي بصري از عنصر صدا، شمايلي است از آنچه فرزاد موتمن، كارگردان چيره و خبره آن از منظر تجربه، به دست آورده و تا آنجا كه توانسته و اجازه داشته با مخاطب در ميان گذاشته است.
فيلم، يك تدرج مورب و يك تقاطع روايي را در بستري از دنباله گيري صدا و رهيابي سيما، به سينما آورده، نتيجه اما آن چيزي شده است كه مي بينيم و نه آنچه مي شنويم و يا حتي مي فهميم يا دوست داريم بفهميم.
طبقاتي چند در يك آپارتمان و آدم هايي كه هر يك درگيرودار مصايب و پريشاني ها و روانهاي متداخل خود، وقايعي مي آفرينند كه در زمينه اين همخانگي و همسايگي، موقعيتي مي شود براي يك داستان كلي. اين داستان، ربط آدم هايي است كه جدا اما متصلند و بيروني تر از درونيات آنها، زواياي ناپيداي ظهور آنهاست در يك جامعه كوچك؛ يك آپارتمان.
بستر روايت فيلم، اين انقطاع انساني و اتصال جغرافيايي است كه هر يك را در موقعيتي از سن و هويت و درد و مصيبت، به داستان كلي «صداها» پيوند مي زد و فيلم را جلو مي برد.
«صداها» فيلم تروتميز و جانداري است. مشخصه فيلم، دوري از زوائد است.
داستان، خوب روايت مي شود و چينش در امتداد همان فرمي است كه كارگردان و نويسنده اش دنبال مي كرده اند و بدان شيفته بوده اند.
در داستان صداها، همسري جدا افتاده و دوستي تازه آشنا، دختركاني مهجورو رنجور و ناپيدا، صدابرداري صداگذار در طبقه زيرين اين داستان و البته، لوكيشني رنگ آميزي شده در راستاي فضاي انتزاعي و بعضا دفورمه فيلم - وجود دارد كه البته انعكاسش در وهله اول و آخر برعهده صداست تا سيما.
فيلم، مرهون ايده ايست كه عنصر «صدا» را در روايت داستانش، ممتاز گردانده و آن را زمينه حضور خويش ساخته است.
اين رهيافت، اگر در تيتراژ فيلم با آن اضافات تصويري از ارتعاشات صوتي و آمدن كلمات، از دست مي رود و نقض غرض مي شود و اگر در امتداد داستان با رويكردهاي تصويري به نشان دادن حوادث و وقايع، كمرنگ و كمرنگ تر مي شود، اما با اين همه، اين توجه تا حدودي از توسط، در تدريجات سينمايي فيلم، حضور دارد، هنوز.
با يك فيلم شخصي و شخصيتي روبروييم. همين جا اشاره كنم كه ورود به جنگ زرگري فيلم عامه پسند و فرهنگي، ديگر مبتذل شده است. آيا هيچ عاقل و هوشمندي كه تا به حال به درك سينما نايل آمده باشد را ياراي خودداري از قبول اين اصل حياتي و واقعي سينما در تمام نقاط عالم امكان هست كه تفاوتي ميان آثار نازل و سطحي و مبتذل و آثاري كه دغدغه طرح مسايل جدي تر و معرفت آميزي ها و پندارآموزي هاي عميق تر را دارند، قايل نباشد؟
ترديدي نيست كه در اين دوران، سينماي ما به عنوان جريان فراگير و بدنه و اصلي اش، مقهور ابتذال و ساده پسندي و بيهوده درايي و لهوولعب به معناي تام و تمام آن، شده است و در اين موقعيت، آثاري مثل «صداها» و امثالش، چه جايگاهي مي توانند داشته باشند؟
«صداها» را تحت هر عنوان و ذيل هر وصفي قرار دهيم، شاخصي است براي تجربه هاي ديگرو اتفاقاتي ناهمگون با فضاي عادي و جاري اين سينما، كه بايد فكري به حالش كرد و حقي برايش بجا آورد.
مهم نيست، فيلم هنري، فيلم خاص، فيلم فرهنگي، فيلم نامتعارف، فيلم ويژه يا ... هر عبارت ديگري؛ مهم اين است كه يك اثر با دغدغه و تلاش و مجاهدتي در راستاي يك گام بلندتر به افق معرفت آميز سينمايي چه در ساحت فرم و چه در انگاره هاي انديشگي و فكري، برداشته شده و مي شود و آنگاه، در بزنگاه ارائه و نمايش، به دست باد و به امان خدا رها مي شود و چيزي از آن براي جان كندن هم باقي نمي ماند.
و فيلم «صداها» در شرايط كنوني سينماي ايران كه معركه گيري صاحبان امثال «آقاي هفت رنگ» و «نيش زنبور» و «چهارچنگولي» و... است و فضا از شدت سخافت و وقاحت و اباحه و ابتذال، به زردي گراييده، معلوم است كه مهجور مي شود و منزوي و... مرگ!
و اتفاقاً اينجا مرگ، پايان كبوتر است. پايان يك تجربه كه دوست داشت و مي توانست به جرگه جريان توليد و مصرف صنعت سينما در جامعه بپيوندد اما به جهت زمينه چيني ها و سياستگزاري هاي ملوك الطوايفي جماعت مسئول و مدير و سينما دار و پخش كننده، نشكفته، پرپر شد و به تاريخ ناپيدا و ممهور پيوست.
¤¤¤
«صداها» روايت بالعكس، از «انتها به ابتدا» را در عين «تقطيع هاي» روايي و بيان ممتاز «صدا» محور، براي «تصويرپردازي» اش انتخاب كرده است و اين همه، يعني تدارك يك مجموعه صعب و سخت، براي يك تجربه ريسك پذير در حجم بالا كه نتيجه اش در هماوردي هر يك از اين افق هاي خطير، ممكن است همان چيزي نباشد كه پندار مولف بوده است و يا حتي توان او.
اگر «صداها» مي توانست اين تمايز را در ايده و رويكرد روايت گريش، بيشتر و بهتر بر محوريت پردازش صوتي متمركز كند، قطعاً با اثر قابل قبول تري روبرو مي شديم.
اينكه فيلم توانسته با همين ابزار و توان، با چنين رهيافتي- تمركز بر «صدا» و چينش روايي شنيداري- به تلفيق داستانهاي متقاطعش دست زده و، پيوند قابل تامل و جذابي با مخاطبش برقرار كند، ارجمند و ستايش برانگيز است و اي كاش اين رويكرد، به همان ايده پردازي محوري، وفادارتر مي ماند و به مددگيري از آن، بيشتر اتكا و اعتماد مي كرد.
فيلم از حركت دوربين، لوكيشن و در كل ميزانسن خوب و جذابي برخوردار است. روايت، زوايد و حشو دافعه برانگيزي ندارد و بازيها، گيرا و جذاب است و اين همه البته به مدد يك فيلمنامه نويس كار كشته و يك فيلمنامه جدي و سنجيده پديد آمده است.
اينكه همه چيز يك ميزانسن سينمايي، پردازش تطابقي و التزامي داستان و نحوه روايت برگرفته از نوع اين داستان است، نكته قابل تاملي است. بر آنم كه خود داستان «صداها» مي تواند تداعي گر نسبي همان چيزي باشد كه در ميزانسن سينمايي، مي توان متوقع و منتظرش باشيم؛
داستان از آخر به ابتدا روايت مي شود و ترتيب معمول و طبيعي زماني اش چنين است:
زني ميان سال به نام رويا (رويا نونهالي) قرار است با مردي به نام رضا (رضا كيانيان) ازدواج كند. تماس تلفني حميد (آتيلا پسياني) همسر سابق رويا، رضا را به آپارتمان محل سكونت او مي كشاند. رويا نيز به جست وجوي رضا و اندكي پس از او روانه همان ساختمان مي شود و آن چه در آن جا مي بيند باعث مي شود دست به واكنش بزند در كنار اين خط داستاني و رخدادهاي متعاقبش با دو قصه تقريباً هم زمان ديگر روبه روييم:
شيرين (پگاه آهنگراني) دختر جواني است كه پس از مشاجره با مادرش به خانه دوستش نگار (طناز طباطبايي) مي رود كه در يكي از واحدهاي آپارتمان محل سكونت همسر سابق رويا زندگي مي كند. او هم زمان با رضا به در اصلي ساختمان مي رسد.
از سوي ديگر مريم (نازنين فراهاني) كه زني در آستانه جدايي از همسرش سهيل (ميكاييل شهرستاني) است به درخواست او به محل سكونت و كارش مراجعه مي كند كه آپارتماني در همان ساختمان محل وقوع كشمكش هاي داستان قرارداد و چند دقيقه پس از شيرين و رضا به آن جا مي رسد. سهيل به طور غيرقانوني استوديوي ضبط و تدوين محصولات شنيداري در آپارتمانش داير كرده و در كنار آن گويا به استراق سمع همسايه ها مي پردازد. او با صداها سروكار دارد...

 



به بهانه برگزاري جشنواره اصلاح الگوي مصرف
راه فرهنگسازي رسانه ها براي عدالت

حسين كارگر
نخستين جشنواره فيلمنامه و فيلم كوتاه اصلاح الگوي مصرف، به همت مؤسسه فرهنگي هنري شهيد آويني روز چهارشنبه 25 آذرماه با برگزاري مراسم اختتاميه به كار خودش پايان مي دهد.
با توجه به اين كه سينما و تلويزيون، رسانه هايي كارا و مهم در زمينه ترويج فرهنگ هستند، نظرات سه نفر از داوران جشنواره اصلاح الگوي مصرف را درباره آسيب شناسي فرهنگ مصرف در اين دو رسانه جويا شديم كه مي خوانيد.
راهي براي عدالت
جمال شورجه داور بخش فيلم كوتاه نخستين جشنواره اصلاح الگوي مصرف گفت: سينما وتلويزيون براي رسيدن به عدالت، بايد عليه اسراف و مصرف زياده از حد قيام كنند.
اين كارگردان سينما در گفت وگويي با اعلام مطلب فوق افزود: اين كه شاهد امكانات لوكس، خانه هاي گران قيمت و منازل در حد شاهان قاجار در فيلم ها هستيم، نيازمند بازنگري است.
شورجه پوشش هاي پرتنوع و لباس هاي غيرمتداول در نزد مردم را كه همواره بر تن كاراكترها پرو مي شود، ناشي از عدم درك درست جذابيت در نزد برخي فيلمسازان دانست و تصريح كرد: تهيه كنندگان و كارگردانان بايد به سمتي بروند تا از تجمل پرستي در فيلم ها دوري كنند و مخاطب را به طور غيرمستقيم به ساده زيستي تشويق كنند.
شورجه يك اثر هنري را داراي تعهداتي نسبت به قاطبه مردم معرفي كرد و افزود: اثر هنري بايد مخاطب را به اخلاق، رفتار و كردار حسنه دعوت كند و از اشرافي گري و زياده خواهي نهي كند.
شورجه با بيان اين كه اسراف، گناه كبيره است همچنين اظهار داشت: ما بايد فرهنگ اسلامي پرهيز از اسراف را در سينما و مجموعه هاي تلويزيوني رواج دهيم. خصوصا در حال حاضر كه جامعه از انواع تهديدها و تحريم ها از سوي دشمن رنج مي برد و قدرت هاي خارجي قصد به زانو درآوردن نظام مقدس ما را دارند، بيش از پيش بايد به صرفه جويي و خوب مصرف كردن بپردازيم. سينما و رسانه ملي بايد الگوي مناسب مصرف را به مردم ارائه دهد و مسئولان را در مساعدت نسبت به مستضعفان تشويق و ثروتمندان را در پرداخت ماليات ترغيب كنند تا جامعه به حد متعادل به لحاظ سطح درآمد و توانايي مالي برسد. به عبارتي براي رسيدن به عدالت بايد عليه اسراف و مصرف زياده از حد قيام كنيم.
اين كارگردان سينما براي توفيق در اين امر مهم، نقش مديران را كليدي دانست و گفت: اگر خداي نكرده مديران عمق حركت به سوي اصلاح الگوي مصرف را درك نكنند يا به تحريف آن بپردازند يعني اين كه تمام زحمات به هدر رفته است.
شورجه عرصه فرهنگي را نيز بي نياز از اصلاح ندانست و تصريح كرد: در بخش فرهنگي مثلا بايد يارانه هايي كه به فيلم ها داده مي شود آگاهانه و حساب شده باشد. در واقع پرداختي ها بايد به آثاري تعلق داشته باشند كه متناسب با ارزش هاي نظام، فرهنگسازي مي كنند.
جمال شورجه در عين اين كه از افزايش بي حد و حساب دستمزد برخي كارگردان ها و بازيگران كه خلاف اهداف سال اصلاح الگوي مصرف است انتقاد كرد، كمبود بودجه سينماي كشور را نيز مورد نكوهش قرار داد و گفت: اگر چه معتقدم مشكل اصلي سينماي كشور بودجه نيست با اين حال در اين مقوله باورم اين است كه بودجه اي كه در اختيار سينماي كشور قرار مي گيرد بسيار كم و ناچيز است.
اين عضو هيئت داوري جشنواره فيلمنامه و فيلم كوتاه «اصلاح الگوي مصرف» درباره كم و كيف آثار راه يافته به بخش مسابقه گفت: از ميان 55 فيلم حاضر در بخش مسابقه جشنواره، تعداد زيادي از اين آثار به مضاميني مرتبط با اهداف برگزاري جشنواره پرداخته و توانسته بودند به خوبي در راستاي اهداف پيام مقام معظم رهبري كه در ابتداي سال 1388 با نامگذاري اين سال با عنوان «اصلاح الگوي مصرف» عنوان كردند، حركت كنند.
كارگردان حماسه مجنون در ادامه تاكيد كرد: بسياري از اين فيلم ها با پرداختن به موضوعاتي در زمينه اصلاح روند پرمصرف آب، برق و انرژي بسيار درست و هوشمندانه حركت كرده بودند.
عضو هيئت داوري جشنواره در بخش ديگر سخنانش ادامه داد: فيلم كوتاه با توجه به ساختار كوتاه و فشرده اش همچون ضرب المثل معروف كم گوي و گزيده گوي چون در، در تاثير ذهني بر مخاطب بسيار كارآمد است. نتيجه تداوم اين روند نيز فرهنگ سازي مثبت و سازنده در زمينه مصرف است. كه بر ساير شئونات و مسائل زندگي نيز تسري مي يابد.
جمال شورجه در بخش ديگري از سخنانش ضمن تاكيد بر نمايش گسترده اين نوع آثار عنوان كرد: اين توليدات بايد در مقياس وسيع و به دفعات از رسانه ملي پخش شوند تا مخاطب تلويزيوني با اين موضوع عجين بشود. صرف نمايش فيلم ها در جشنواره، اين توليدات نمي توانند اثرگذاري كاملي داشته و بايد تايم مشخص از روزهاي هفته به پخش اين گونه از توليدات از تلويزيون اختصاص يابد.اين فيلمساز درباره برگزاري جشنواره فيلمنامه و فيلم كوتاه «اصلاح الگوي مصرف» و اثرگذاري آن بر تغيير نگاه عمومي جامعه به مقوله مصرف گفت: هر حركت فرهنگي كه بتواند مخاطباني را در خصوص موضوعي ارزشمند هدف قرار دهد، مي تواند اثرگذار عمل كند و براي تحقق كامل چنين خواسته اي نيازمند عزم جدي سينما و رسانه ملي هستيم.
نقش فرهنگساز صداوسيما
يكي ديگر از داوران جشنواره اصلاح الگوي مصرف، نقش صداوسيما را مهم تر از سينما دانست و گفت: سينما و تلويزيون، رسانه هاي همه گيري هستند كه نقش بسيار مهمي در موضوعات مختلف مي توانند بازي كنند.
وي فرهنگسازي را گام اول رسانه ها براي اصلاح الگوي مصرف دانست و افزود: متأسفانه در كشور ما فرهنگ درست استفاده از نعمات وجود ندارد و اين رسالت خطير رسانه هايي چون سينما و تلويزيون است كه در اين زمينه فرهنگسازي كنند.
رئيس مركز سينماي مستند و تجربي، اسراف را يكي از مشكلات فرهنگي كشورمان دانست و اظهار داشت: وجود اين مشكل به خاطر وجود برخي عادات است و بسياري از مردم روش درست مصرف كردن را بلد نيستند و سينما و تلويزيون توانايي آن را دارند تا درباره درست مصرف كردن فرهنگسازي كنند.
آقامحمديان تلويزيون را تاثيرگذارتر از سينما دانست و گفت: امروز بسياري از رفتارهاي مردم در جامعه ما متأثر از برنامه هاي تلويزيون است.وي درباره تاثيرگذاري تلويزيون يك مثال زد و بيان داشت: چندي پيش در يكي از سريال هاي سيما، يك مراسم تدفين به نمايش درآمد كه طي آن، جمعيت حاضر همگي عينك دودي زده بودند. چند روز پيش كه به بهشت زهرا(س) رفتم با كمال تعجب مشاهده كردم كه تمامي افراد حاضر در يكي از تدفين ها همه شان عينك دودي دارند كه اين اتفاق، ميزان تاثير صداوسيما بر رفتار مردم را نشان مي دهد.
آقامحمديان درباره تجمل گرايي در سريال هاي تلويزيوني گفت: در تلويزيون، چنانچه ضرورت است بايد به تجملات پرداخت كه آن هم مي تواند به شكلي انجام شود كه به جاي ترويج تجمل گرايي، صرفه جويي را رواج دهد.
هنرمندان به مسئولان تذكر دهند
عليرضا سربخش، يكي از داوران بخش فيلمنامه جشنواره اصلاح الگوي مصرف گفت: هنرمندان و رسانه ها نبايد در زمينه اصلاح الگوي مصرف فقط به صرفه جويي در مصرف آب و برق و انرژي اكتفا كنند، بلكه بايد به مسئولان تذكر دهند و آن ها را به فكر بياندازند تا در راستاي ارائه الگوهاي صحيح مصرف اقدام شود.
اين منتقد سينما نيز با انتقاد از كم كاري فيلم هاي سينما و تلويزيون در ترويج الگوهاي درست مصرف تصريح كرد: عموم آثار، ترويج دهنده فرهنگ اصلاح الگوي مصرف نيستند.
وي با بيان اين كه سريال هاي تلويزيون مي توانند نقش موثري در فرهنگسازي مصرف درست داشته باشند افزود: متأسفانه اين رويكرد، چه در سريال هاي فعلي و چه در سريال هاي اخير ديده نمي شود.
سربخش تصريح نمود: در اكثر مجموعه هاي تلويزيوني، آنچه به نمايش درمي آيد خانه هاي آنچناني و بالاشهري و زندگي لوكس و رفاه زده است.
او اظهار داشت: اين رويه در حالي است كه ترويج زياده روي و تجمل گرايي، يكي از شاخصه هاي فرهنگ غربي است.
اين داور جشنواره اصلاح الگوي مصرف درباره آثار حضور يافته در اين جشنواره در بخش فيلمنامه گفت: هيچ يك از آثار، استاندارد مورد نظر را نداشتند و به همين دليل داوران اين بخش، هيچ اثري را شايسته اعطاي جوايز ندانسته و فقط از چند اثر تقدير خواهد شد.
وي پيشنهاد داد: لازم است كه براي هنرمندان كارگاهي تشكيل شود تا با مسئله اصلاح الگوي مصرف و نقطه نظرات كارآمد در اين زمينه بيشتر آشنا شده تا در سال هاي آتي با چنين مشكلي مواجه نشويم.
سربخش ادامه داد: در فيلمنامه هاي ارسال شده به اين جشنواره، اكثر هنرمندان به مصرف آب و برق و انرژي پرداخته اند، اين در حالي است كه هنرمندان و رسانه ها بايد به ساير الگوها و موضوعات نيز توجه كرده و مسئولان را به فكر بياندازند تا در مورد آن ها اقدام شود.
اين كارشناس تصريح كرد: تا زماني كه يك موضوع در قالب آثار هنري عرضه نشود، نمي توان انتظار مردمي شدن آن را داشت. تنها هنر مي تواند به فرهنگسازي يك موضوع بپردازد و با صحبت و حرف مستقيم كاري صورت نمي گيرد.

 



رسانه ملي در افق فردا
پرهيز صدا و سيما از تجمل گرايي

در مقوله عدالت اجتماعي، فيلم ها و سريال هايي ساخته مي شود كه غالباً خانه هاي مورد استفاده شخصيت هاي اين فيلم ها اعياني و اشرافي است! واقعاً وضع زندگي مردم ما اين طوري است؟ آيا يك زوج جوان يا يك زن و شوهر در چنين خانه هايي زندگي مي كنند؟! اين كار چه لزومي دارد؟ سالها قبل بعضي از سريال هايي كه از سيما پخش مي شد، هرچند كيفيت آنها مثل سريال هاي الان نبود - عقب تر بود - ليكن فضاي زندگي در آنها، متواضعانه و در يك خانه معمولي بود؛ آن طوري خوب است. زندگي را لزوماً نبايد اعياني و اشرافي و متجملانه معرفي كرد. فضاي تبليغي صدا و سيما اين طوري باشد. البته گاهي در اين خصوص هم به ما تذكر مي دهند و مطالبي مي گويند. تبليغات رسانه اي و گاهي تبليغ هاي خيلي پررنگ كه مردم را به طرف مصرف گرايي سوق مي دهد، با برنامه اي كه فرضاً شما ساخته ايد تا مصرف گرايي را تقبيح كنيد، عملاً در تناقض است؛ با هم هماهنگ نيست.
بيانات رهبر فرزانه انقلاب (11/9/1383)

 



ترويج شيطان پرستي در رسانه هاي تصويري-2
سينماي آمريكا و تبليغ خشونت شيطاني

رضا فرخي
گروه هاي شيطان پرستي، به دليل بالا بودن هزينه هاي برنامه ها و مراسم غيرانساني خود نياز به سرمايه گذاري وسيعي دارند. حال سؤال اين است كه چه كساني از فعاليت اين گروه ها سود مي برند و به همين دليل حاضرند در آن سرمايه گذاري كنند؟
پاسخ كاملاً روشن است؛ سياستمداران غربي كه به دنبال استحاله فرهنگي ملت ها هستند. آن ها علاوه بر سرمايه گذاري هاي سنگين و حمايت ازطريق شبكه هاي ماهواره اي با استفاده از ابزارآلات تبليغاتي مختلف نيز به ترويج شيطان پرستي مي پردازند. به طوري كه اين تبليغات در زمينه هايي چون پوشاك و زيورآلات هم وجود دارد و جالب اينجاست كه رؤساي اصلي اين كمپاني هاي پوشاك و لباس نيز همين سياستمداران هستند. ازجمله كمپاني هاي بزرگي چونadidas وnike و sprite و bulgari كه كار اصلي آنها توليد پوشاك و زيورآلات است و در اين عرصه بسيار مشهور هستند. اين كمپاني ها در همه جاي دنيا مشغول به فعاليت هستند و حمايت هاي گسترده اي از فرقه هاي شيطان پرستي و رؤساي آنها مي كنند.
اين شركت ها با چاپ عكس رؤساي اين گروه ها يا خواننده و يا به اصطلاح رهبران پول پرست آنها روي لباس ها و يا توليد زيورآلات كه روي آنها نمادهاي اين گروه هاي انحرافي نقش بسته است به شدت در ترويج فرهنگ و مناسك شيطان پرستي مي كوشند و نكته جالب توجه اينجاست كه براي خريد اين گونه نمادها ازقبل از طريق كليپ هاي تصويري و در كنسرت ها و مجالس كه مختص اين گروه ها است بازار مصرف ايجاد مي كنند و رؤساي اين گروه ها با استفاده از اين نمادها در مراسم خود به گونه اي به پيروان خود اعلام مي كنند كه آنها هم بايد از اين نمادها در قالب دستبند، گردنبند و... استفاده كنند. برخي از نمادهاي آن ها عبارتند از: تلفيق 3 نشانه مسيحي در شيطان پرستي كه شامل صليب وارونه، چرخ خورشيد (صليب شكسته) و پنتاگرام است، نماد تشنج يا ستاره ضد مسيح، سرمرگ كه اين نماد تركيبي از جمجمه انسان و گوش هاي موش است (موش كه توسط نازي ها به يهوديان نسبت داده مي شود). اين نماد نيز مانند برخي از موارد بررسي شده به جهت همسويي تبليغاتي با صهيونيسم در برقراري پيوند سوري ميان نازيسم و شيطانيسم طراحي شده است و جالب اينجاست كه تمام اين علامت ها و نمادها يك هفته پس از به نمايش گذاشتنش در مراسم هاي اين گروه ها و كنسرت ها و كليپ هاي آنان خيلي سريع وارد بازار مي شوند كه اين نكته نشان مي دهد كه تمامي اين علامت ها ازقبل در جلساتي كاملاً هماهنگ شده بين رهبران اين گروه ها و رؤساي اين كمپاني ها مشخص گرديده است و جالب اينجاست كه اين علامت ها وارد دنياي سياست هم شده اند.
در تبليغات سياسي شيطان پرستان دست شيطان يا (كرونوتي در ايتاليايي) به معناي حكومت شيطان است. اين علامت جهاني از سوي سياستمداران، افراد مشهور و گروه هاي موسيقي هوي متال، براي اظهار وفاداري بر نيروهاي شيطاني به كار مي رود و علامت بصري به معناي (سلام شيطان) است. دست شيطان براي بوش و كلينتون بسيار آشناست. لورا بوش و جرج بوش هردو در هنگام آغاز روز دوم رياست جمهوري در 20 ژوئيه سال 2005 اين علامت را به كار بردند.
اين علامت را علاوه بر جرج بوش، بوسن، بيل كلينتون، سيلويوبرلوسكوني، اليزابت تيلور، پرنسس ويليامف پل مكارنتي، آزي آوريل لوايل استفان دروف، ديوناوارو و بسياري ديگر به كار بردند. دست شيطان نشان خداي شاخدار و يك علامت سري جهاني مي باشد.
با مرور اجمالي اسناد و مكتوبات و اعمال صهيونيست ها به سهولت مي توان دريافت كه صهيونيسم بين الملل به هدفي كمتر از تصاحب كامل دنيا و تشكيل حكومت واحد جهاني نمي انديشد و براي نيل به اين مقصود، ترويج خرافات ديني را به عنوان يكي از راهكارهاي اساسي خود برگزيده است و درواقع اين همه هزينه در اين راه را مي توان در چند هدف جستجو كرد: 1-كسب سود و منافع كه براي اين امر از هيچ حركتي چشم پوشي نمي كنند، 2-ترويج اين فرهنگ و نفي خدا و استحاله فرهنگي ملت ها و همچنين ترويج خشونت و فساد اخلاقي، 3-شناسايي افراد علاقه مند، جذب و برقراري ارتباط تشكيلاتي با آنها.
غربي ها براي ترويج اين عقايد باطل تنها به ماهواره ها و كنسرت ها و مجالس اكتفا نكرده اند و موضوع را در رسانه هاي قدرتمندي مانند هاليوود هم پي گيري نموده اند. به طوري كه هاليوود با ساختن فيلم هايي با تم شيطان پرستي و يا مستندهايي از زندگي رهبران اين گروه ها مانند فيلمthe door ساخته اليور استون كه درباره جيمز موريسون يكي از رهبران معروف اين نوع موسيقي سعي در ترويج تفكرات آنها دارد. در اين فيلم ها اعمال غيرانساني اين افراد به نمايش گذاشته مي شود. به عنوان مثال در سكانسي از فيلم جيمز موريسون در يك بار، مشغول به خواندن مي شود. او به يكباره در اشعار خود رو به پدرش مي گويد: «پدر، مي خواهم تو را بكشم» و بعد از آن جملات منحرفانه اي درمورد مادرش با مضمون زنا با محارم بيان مي كند. همه كساني كه در بار حاضر هستند به يكباره ساكت شده و به او نگاه مي كنند. رئيس بار به او فحاشي كرده و از او مي خواهد كه اجرا را متوقف و بار را ترك كند. موريسون بعد از پايان اجرا به شدت از رئيس بار به خاطر بيان جملات وقيحانه اش كتك مي خورد و مورد فحاشي قرار مي گيرد. در اين فيلم اليور استون پلان هاي مختلفي درباره فساد اخلاقي او وجود دارد كه بسياري از آنها قابل بيان در اين مقاله نيستند.
در فيلم، او دائم الخمر نشان داده مي شود و مصرف مواد مخدر كار هميشگي اوست، او حتي مصرف مواد يا مشروبات الكلي را روي سن هم رها نمي كند، چنان شيفته موادمخدر است كه تماشاگران براي ابراز علاقه به او، در هنگام اجرا، گراس و مواد مخدر برايش روي سن پرتاب مي كنند. اود ر چند جا به مقدسات توهين كرده و جملات كفرآميز بر زبان مي آورد. مثلا در يك جا رو به همه مي گويد: «من ابليسم و هر كاري بخواهم مي كنم.» آن شيطان پرست در چند جاي فيلم اعلام مي كند كه جسم او توسط روح يك سرخپوست تسخير شده است. كارگردان در تمام فيلم اين مسئله را به طور واضح به كرات تأكيده كرده است. حضور روح سرخپوست بيشتر در جاهايي به چشم مي خورد كه خواننده از خود بي خود شده و اقدام به انجام اعمال غيراخلاقي مي كند كه اين هم در واقع نوعي حمايت از نژادپرستي و تخريب فرهنگ هاي ديگر است كه ريشه در ظلم چندين و چندساله آمريكا به رنگين پوستان دارد.
ادامه دارد

 



نگاهي به نمايش سوگ سياوش
حكايت سياوش گمشده انسان ها

علي اكبر باقري ارومي
نقد و نظري به نمايش سوگ سياوش، برداشتي ملهم از شاهنامه فردوسي، نويسنده: صادق هاتفي! طراح و كارگردان: سياوش طهمورث! اجرا سالن چهارسو، آذرودي1388
سياوش گمشده دلم كجاست؟! سياوش گمشده دل ها كجاست؟! سياوش گمشده تاريخ ها كجاست؟! اين خلاصه مطلب نمايش سوگ سياوش است. نمايشي كه به زيبايي هرچه تمامتر در همه ابعاد، ياد آور گذشته باشكوهمان است.
نمايش سوگ سياوش كه اين شب ها در سالن چهارسو اجرا مي شود چنين فرهنگي را در درون خود دارد، فرهنگي كه از درون انسان هايي سرچشمه گرفته كه ايراني مي خوانندشان! و اهل ادب و هنر!! انسان هايي كه حافظ اركان متعدد تمدني از قبيل علم و حلم و بردباري و مدافع حريم هاي انساني بوده و هستند و خواهند بود.
«سوگ سياوش» مربوط به تك تك آدم ها است و ما را به تعمق راجع به احوالات همديگر وادار مي كند. چراكه همه ما يك سياوش گمشده در دل داريم و بايد جستجوگر او باشيم و هرچقدر به او نزديك تر شويم حركتمان صحيح تر مي شود و در طول تاريخ نيز هربار به آن نزديك شده ايم، درست حركت كرده ايم و به سرمنزل مقصود، نزديك تر شده ايم.
سوگ سياوش با اين تم، اين روزها در منظر ديد مخاطب قرار دارد. سياوش طهمورث، با اين نمايش شبه قهوه خانه اي برپا كرده و به همين دليل مي توان آن را يك نمايش قهوه خانه اي ناميد. در اين كه ساختار نمايش قهوه خانه اي چيست و به چه علت كارگردان كار ما را به ديدن كار در چنين جايي فرامي خواند بايد توضيحي مفيد و مختصر داد؛ نمايش قهوه خانه اي يعني نمايشي كه اساساً در محيطي اجرا مي شود كه جمعي از مردم را نه به هر بهانه اي كه به يك بهانه واحد در محيطي مانند قهوه خانه گرد مي آورد كه علاوه بر استراحتي كوتاه، ديدارگر داستاني كهن كه در دل ادبيات اين دوران خفته است، باشند. خفته اي كه هرشب، با ياعلي مرشد و نقالي از خواب بيدار شود و از دل كتاب و ميراثي كهن به در آيد و پيش چشمان ما مشكل بگيرد. و چه بسا اين داستان و غمنامه و يا شادينامه برآمده از آن كتاب مادي غم يا شادي، درد يا مرهم خود ما باشد و بيان آن داستان ها موجب تسلا و تشفي دروني مان گردد. بنابراين اين نمايش ها، نمايشي خاص براي محيطي خاص هستند. نمايشي كه ملزومات و ابزار خاص آن نيز بايد فراهم باشد؛ ابزار تكميل كننده اين نمايش كه كمك به ماهيت يابي آن مي كند. نقاشي قهوه خانه اي است؛ حال بايد دانست نقاشي قهوه خانه اي و ماهيت آن چيست نقش ها و تم ها و موضوعات آن را چه چيزي تشكيل مي دهد؟ يك موضوع كلي و مرتبط به هردوي اين دو هنر را بايد تذكر دهيم و آن اتكاء آن ها به شاهنامه است. يعني هم نمايش قهوه خانه اي و هم نقاشي هاي اين محيط خودماني هردو ملهم از شاهنامه فردوسي و البته طومارهاي مربوط به آن مي باشد. طومار درواقع ملحقات به داستان هاي شاهنامه است؛ اين ملحقات عبارت از وقايعي است كه در برابر نقال و در حين و يا بعد ازآن رخ مي دهد و نقال براي افزودن آن به مجلس نقالي خويش، در قهوه خانه الزامي جز ربط آن به موضوع اصلي و يا موضوعات فرعي پيش آمده در نقل ندارد. گونه دوم طومار كه نقال مي تواند با اعتناء به آن به نقالي خويش دامنه گسترده و بسيطي ببخشد تشابه موضوعي در نقل است و بيان آنچه كه خارج از محيط نقل روي داده يا خواهد داد و همچنين كشف تشابه موضوعي ميان شاهنامه و وقايع مذهبي امثال عاشورا و ديگر وقايع قابل احترام مي باشد كه نقال با هوشياري مي تواند اين پيوند فرهنگي ميان آن وقايع و شاهنامه و موضوعات خاص آن را به سليقه خود اعمال نمايد.
اين همه مقدمه اي شد براي اينكه بدانيم در نمايش قهوه خانه اي يا نقالي، چه ابزار و ملزوماتي احتياج داريم و ازجمله آنها كه تكميل كننده حضور نقال در اين محيط قرار داده شده براي نمايش نقل مي باشد، لباس خاص نقال و چوب من تشاء اوست كه ديگر مي تواند تكلمه محيط نمايشي و شاخص فردمحوري اين نمايش باشد. مي گوييم فردمحوري، چون مي تواند از يك فرد آغاز و به دو يا سه نفر تكميل شود. اين ها ساختار و شاكله نمايش هاي قهوه خانه اي است كه آنها را برجسته و در دل هاي اهل مجلس نقل ثبت نموده است.
در نمايش «سوگ سياوش» ما با چنين ساختاري طرف هستيم، ساختاري كه اگر رعايت نشود، نمي توان آن را يك نمايش قهوه خانه اي كامل دانست. ولي ما مي بينيم از آنجا كه يكي از دغدغه هاي اصلي سياوش تهمورث در طي اين ساليان حفظ اين ساختار نمايشي بوده و اصرار او بر حفظ آيين هاي سنتي نمايشي ايران زمين در طي اين سال ها كاملاً آشكار بوده است، نمايش هاي ساليان اخيرش را نيز يك نمايش محيطي خاص و يا ملهم از نمايش هاي محيطي با حفظ ساختارهاي آن ديده ايم. چنانچه در نمايش «سوگ سياوش» نيز، اين چنين است. اين محيط، تأثير مستقيم در طراحي صحنه نيز داشته است، مسلم است كه اين گونه نمايش ها سالن خاصي مي طلبد! مثلا آنها را نمي توان در سالني مانند تئاتر شهر يا سنگلج و يا كلا سالن هايي كه قرارداد خاص صحنه و واجد ديوار چهارم مي باشند اجرا كرد! چرا كه بر فرض اجرا در اين گونه تالارها، آن مزه كار و آن ساختارشكني قراردادهاي نمايش وارداتي! اين نوع از فرهنگ ايراني نمايش را تحت تأثير قرار مي دهد. براي اين گونه از نمايش ها سالنهايي مانند مولوي، مناسب ترين نوع اجرا را مي تواند پيش آورد. حتي اجرا در سالن هاي اطراف تئاتر شهر با آن سبك چينش صندلي ها قدرت مانور كار را خنثي مي كند. ولي به هر حال اجرا در اين سالن هاي حاشيه اي تئاتر شهر تا حدي به مزاياي اين گونه كارها نزديك است. به نظر من آنچه براي طهمورث عزيز، حساس بوده و او با اصرار بر آن توانسته است خود را به اهداف اين گونه از نمايش هاي حاوي فرهنگ ايراني نزديك گرداند، طراحي خاص صحنه است. اين از مزاياي اين كار و نمره مثبت فرهنگي به آن مي باشد كه طراحي صحنه اين كار همان قهوه خانه است و تجلي پيوند تنگاتنگ آن با تماشاچي را درپي دارد. و اين ناشي از پيوند خاص نمايش هاي سنتي ايراني است كه اين امر در تعزيه نيز رخ مي دهد، در پرده خواني نيز صدق مي كند و در چاووشي خواني نيز تجلي دارد و در نمايش سياه بازي هم غير از اين نمي تواند باشد. اين مزيت اولي اين كار است كه كارگردان نمايش سوگ سياوش با تأكيد و طراحي آن، به هدفمند شدن نمايش كمك شاياني كرده است.
دومين مساله كه به تكميل ابزار اين نمايش برمي گردد استفاده از تابلوهايي است كه محيط را مي تواند رنگ و بوي نمايشي خاصي ببخشد؛ از اين تابلوها نيز استفاده شده و سومين مسئله نيز لباس است كه جز مرشد كه نقش آنرا مصطفي عبداللهي ايفاء مي كند ديگران از آن بهره اي ندارند. حتي از تابلوها نيز آن استفاده بهينه به عمل نمي آيد. البته به نظر مي رسد آنچه را كه طهمورث در اين نمايش بر آن تأكيد داشته است، گذري به تاريخ و گرفتن گردوغبار از فراموش شده هاي آن است و البته اين گردوغبارگيري بيشتر معطوف به شخصيت هايي است كه هر كدام سياوش گمشده خويش مي باشند. سياوش واقعي گمشده، نه سياوش تاريخي! چون سياوش تاريخي كه گم نيست! دور از وطن و غريب است!جان داده در سرزمين غربت! مي توان تمثل به امتثال هاي زيادي نمود ولي ظرافت در همين است كه تماشاچي پيرامون همين مساله خود را حداقل در موضوع يابي نمايش و بازگشودن گره اصلي آن شركت دهد. ولي مسلم است كه گمشده تمامي شخصيت هاي اين نمايش يك سياوش امتثالي است كه همه سراغ او را مي گيرند و در اين نمايش نيز خانواده اصغر نيز امتثالي از جستجوي تمامي گمشده هاي آنهاست، نه فقط خانواده او كه گويي خانواده همه است. اين را نويسنده به ظرافت در نمايش طرح مي كند و كارگردان به ظرافت بيشتر آن را عيني مي كند! قهوه خانه محور پاسخ اين گمگشتگي مي شود و همه كساني كه احساس مي كنند سياوششان گمگشته است به آنجا مي آيند؛ گردهم جمع مي شوند و براي سياوششان كه همه در دوست داشتن او صادقند، نقل مي كنند و يادش را زنده مي دارند و سياوشون برپا مي كنند. در واقع كار خوب طهمورث از اينجا نمود بهتري پيدا مي كند و تلفيق سنت هاي نمايشي در يكديگر و به خصوص طرح مساله سوگواري به شيوه فولكلوريك آن كه از فرهنگ غني استان فارس برآمده است، بر غنا و زيبايي كار در انتها مي افزايد. بايد اين نكته را هم يادآور شد كه بازيگران، با توانايي در ابراز عشق خود به هنر اصيل نمايش ايراني، كوششي وافر از خود نشان مي دهند و اين نمايش را با قوت عرضه مي دارند و به پيشگاه تماشاچياني فرهنگ دوست تقديم مي كنند. مردمي كه دلبستگي شان به فرهنگ غني ايران اسلامي تمامي ندارد؛ چنين است و جز اين مباد!!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14