(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 22 آذر 1388- شماره 19533
 

ملامت، پيامد تفريط
دفاع پيامبر (ص) از تقيه عمار
برنامه خودسازي
با قرآن بيشتر انس بگيريم
گفتاري پيرامون اجل حتمي و اجل معلق
گناهان مرگ آفرين
تپش قلم



ملامت، پيامد تفريط

قال الامام علي (ع): احذروا التفريط فانه يوجب الملامه.
امام علي (ع) فرمودند: از كوتاهي كردن بپرهيزيد كه مورد سرزنش قرار خواهيد گرفت. 1
1- غرر الحكم و درر الكلم، ج 2، ص 271

 



دفاع پيامبر (ص) از تقيه عمار

عمار، ياسر، سميه، صهيب، بلال و خباب تازه مسلماناني بودند كه زير شكنجه شديد كفار و مشركان بودند. ياسر و سميه، تا آخرين دم مقاومت كردند و اولين و دومين شهداي اسلام شدند. عمار، در زير شكنجه ها، طاقت نياورد و آنچه مشركان مي خواستند را بر زبان آورد.
اين خبر در بين مسلمانان منتشر شد. عده اي عمار را محكوم كردند و گفتند: عمار از اسلام بيرون رفته و كافر و مشرك شده است.
پيامبر اعظم (ص) كه عمار را مي شناخت به دفاع از او پرداخت و فرمود: چنين نيست، عمار از فرق سر تا نوك پا مملو از ايمان است و ايمان با گوشت و خونش آميخته شده است.
پس از مدتي عمار گريه كنان خدمت پيامبر اعظم (ص) آمد. حضرت فرمود: چه شده است؟ عمار عرض كرد: يا رسول الله: بسيار بد شد، مشركان دست از سرم برنداشتند، تا نسبت به شما جسارت كرده و از بت هايشان به نيكي ياد كردم. پيامبر اعظم (ص) اشك هاي عمار را پاك كرد و فرمود: اگر باز هم تو را شكنجه كردند آنچه مي خواهند بر زبان آور (و جانت را نجات بده). در اين هنگام آيه 106 سوره نحل نازل شد:
كساني كه بعد از ايمان كافر شوند - به جز آنها كه تحت فشار واقع شده اند در حالي كه قلبشان آرام و با ايمان است - آري آنها كه سينه خود را براي پذيرش كفر گشوده اند غضب خدا بر آنها است و عذاب عظيمي در انتظارشان مي باشد. 1

 



برنامه خودسازي

پرسش:
براي تحقق رسالت خودسازي و موفقيت بالاي آن چه ساز و كارهايي را بايد به كار گرفت؟
پاسخ:
براي تحقق رسالت خودسازي، به طور طبيعي بايد مراحل سير و سلوكي كه علماي اخلاق و عرفا در كتاب هاي خود بيان كرده اند مورد توجه و عنايت قرار داد. اما به طور كلي براي موفقيت كامل در اين مسير به دو ركن مهم زير حساسيت و مداقه بيشتري بايد انجام داد:
الف- خودشناسي صحيح و واقع بينانه
در اين حال بايد استعدادها، قابليت ها و توانمندي هاي خود را به خوبي شناخت و براساس اين شناخت عيني و واقعي، به يك برنامه ريزي كامل، جامع و مانع اقدام نمود.
ب- برنامه ريزي جامع و مانع
در اين مرحله بايد براساس خودشناسي همه جانبه با عنايت به محورهاي زير، به يك برنامه ريزي كامل، جامع و مانع دست يافت.
1- واقع گرايي
سالك و رهرو، توان واقعي خود را مي سنجد و حال و روز خود را مي نگرد و براساس آن، به تنظيم برنامه خودسازي مي پردازد. انسان ها داراي تفاوت هاي فردي روحي و جسمي مختلفي هستند و هر يك بايد براي خود- به تناسب حال- برنامه اي برگزينند كه سنگين و طاقت فرسا نباشد؛ بلكه پيوسته حال و نشاط ايشان در طول برنامه، محفوظ بماند و به عنوان يك دستورالعمل كلي، بايد حال نشاط را پيوسته در خود نگه دارند و از اجبار و اكراه در مراحل ابتدايي، پرهيز كنند.
2- جذابيت و كيفيت
در برنامه ريزي به كيفيت بيش از كميت بايد توجه داشت؛ مثلاً به جاي اين كه انسان تصميم بگيرد هر روز صبحگاهان يك جزء قرآن بخواند، مي تواند آن را حتي به يك صفحه تقليل دهد؛ ولي كوشش كند تلاوتش در جاي خلوت، با حال و توجه كامل و با تدبر و ژرف انديشي در معاني باشد. همچنين بكوشد نمازهايش را با حضور قلب و توجه بخواند.
3- تدريج
از حداقل شروع كند. ولي در انديشه افزون سازي آهسته باشد؛ مثلاً اگر از اول خواندن نمازشب بر او سخت است، بنا داشته باشد كه فقط يك ركعت وتر را بخواند. پس از يك هفته، دو ركعت شفع را هم اضافه كند و پس از مدتي، هشت ركعت ديگر نافله شب را.
4- رعايت مراتب حال
در روند خودسازي، بايد مرحله به مرحله پيش رفت و از اول نمي توان تمام مدارج كمال را يك مرتبه سپري نمود؛ مثلاً بهتر است انسان ابتدا از انجام واجبات و مراقبت بر شرايط و جزئيات آنها شروع كند و در كنار آنها، به ترك محرمات بپردازد و همواره كوشش كند كه در دام هاي شيطان و هواي نفس، گرفتار نشود و پس از مدتي كه سراسر وجودش تسليم شد و ايمان را در روح و جسم وارد كرد، به انجام دادن مستحبات و ترك محرمات بپردازد. از اين مرحله به بعد، عنايات ربوبي، رهرو و سالك را راهنمايي خواهد كرد؛ ان شاء الله؛ زيرا خداوند مي فرمايد: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين؛ و آنان كه در راه ما به جان و مال جهد و كوشش كردند، محققاً آنها را به راه خويش هدايت مي كنيم و هميشه خدا يار نكوكاران است.»
(عنكبوت-69)
ادامه دارد

 



با قرآن بيشتر انس بگيريم

حجت الاسلام والمسلمين محسن قرائتي
قرآن مي فرمايد كه جاهليت اولي را پيش نكشيد. امام باقر (ع) مي گويد: معلوم مي شود جاهليت ثاني هم هست. اگر كسي به خانه شما آمد به او گفتيد: اين اولاد اول من است، يعني اولاد ديگر هم دارم. جاهليت اولي، يعني يك جاهليت ثاني هم هست. زمان جاهليت ثاني، الآن است. در جاهليت اولي با شمشير؛ يكي يكي مي كشتند، حالا با بمباران شهر به شهر مي كشند. دختر را به گور مي كردند، حالا با سقط جنين دختر و پسر را با هم به گور مي كنند. به مراتب الآن تهاجم و خطر بيشتر شده است. بنابر اين همان نيازي كه آن زمان بوده الآن به مراتب بيشتر است و بشر هم گيج است و نتوانسته كاري كند.
قانون اساسي بعضي از كشورهاي اروپايي يك صد و نوزده مرتبه عوض شده است. بنابر اين، وقتي قانون ها عوض مي شود ما چه طور مي توانيم بگوييم بشر نياز به نبوت ندارد؟ و اما اين تجربه ديني چيست؟
اين تجربه ديني، يك آدم بيست و پنج ساله كشيش و روحاني مسيحي يك چيزي گفته است كه اصلاً دين، همان حال است؛ شما با موسيقي هم مي تواني حال پيدا كني. اصل عرفان است. دلت پاك باشد.از همين چيزهايي كه ما هم مي گوييم، منتها اسمش را عوض مي كنند. آدم، فكر مي كند يك چيز جديدي است. اگر اين حرف درست باشد؛ يعني تمام عملوالصالحات روي هوا، قرآن آمنوي خالي را قبول ندارد. «آمنوا و عملوا الصالحات». خودت با خدا يك رابطه فردي داشته باش، پس آيات ديگر چه؟ وقتي ما صدها آيه مربوط به مسايل اجتماعي و سياسي داريم، آن وقت دين يك رابطه فردي است؟!
آن هايي كه اين حرف را مي زنند اصلش اين است كه مي خواهند بگويند بابا، دين را رها كنيد، منتها براي رها كردن دين، ذره ذره مي گويند: اين طناب را نخش مي كنند، هر روزي يك كسي نخ ها را... شبهات را؛ همين الآن در دهن بچه ها انداخته اند، فرق بين ولايت فقيه و شاه چيست؟ شاه هر چه مي گفت بايد مي گفتيم بله قربان، حالا به ولايت فقيه هم بايد بگوييم بله قربان. ما كه بله قربان گو هستيم؛ حالا چه شاه، چه ولايت فقيه. اين بچه شما در دبيرستان نمي تواند جواب دهد. يك دانش آموز دبيرستاني از من پرسيد، به او گفتم كه قصه يوسف را بلدي؟ گفت: بله. گفتم زليخا كه درها را بست چه كرد؟ گفت: زليخا كه درها را بست يوسف فرار كرد. گفتم: زليخا چه كرد؟ گفت: او هم به دنبالش فرار كرد. گفتم: فرق بين اين دو فرار چيست؟ او مي دويد و من مي دويدم. فيزيكش يكي است، شيمي اش فرق مي كند. يوسف مي دويد تا گناه نكند، زليخا مي دويد كه گناه بكند، دو، دو است، نيت هايشان چيست؟ چاقوكش و جراح هر دو شكم پاره مي كنند، چاقوكش مي خواهد بكشد، جراح مي خواهد نجات دهد. بعضي اسم امام زمان (عج) را كه مي برند به خاطرامام زمان (ع) بلند مي شوند، بعضي ها از امام باقر (ع) بلند مي شوند، پيداست كه دردپا دارد. قاطي نكنيد. يك ليوان آب را به سه نفر مي دهيم بخورند، يكي نمي خورد؟ قهر كرده است، يكي نمي خورد ميل ندارد، سومي نمي خورد، مي گويد: چهارمي تشنه تر است. سه نفر آب نخوردند، آن كسي كه به خاطر قهر نخورد كه شرف نيست، او كه چون ميل نداشت نخورد هم شرف نيست. زنده باد سومي! مي گويد: من نمي خورم چون كه چهارمي تشنه تر است. انماالاعمال بالنيات. بنابر اين شاه، فاسق است؛ فقيه، عادل، شاه نظر شخصي اش را مي گويد، فقيه نظر امام صادق (ع) را. هدف شاه راضي كردن آمريكا، ولي هدف فقيه راضي كردن خداست. هم خودش و هم نظرش و هم هدفش فرق مي كند. نبايد گفت: ما به او مي گفتيم، بله قربان، به اين هم مي گوييم بله قربان. بله قربان، بله قربان است.
اما ببينيد، هر بله قرباني يك كدي دارد. اصلاً مي شود كسي جاي انبياء را پر كند؟ چه كتابي را مي توانيم پيدا كنيم كه به اندازه قرآن نكته داشته باشد؟ مثلاً قرآن مي فرمايد: «و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين و الملائكه!» (تحريم-4) خانم هاي پيغمبر خودتان را لوس نكنيد، از شما بهتر هم هست، عسي ربه...، چون دو نفر تظاهر عليه. مي فرمايد كه و ان تظاهر عليه، شما دو تا زن پيغمبر راز پيغمبر را فاش كرديد! تظاهرا عليه؟! مي خواستيد كودتا كنيد از نظر رازداري.
«فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين و الملائكه». جالب اين است كه قرآن در جاي ديگر مي گويد: «و ان تولوا»؛ اگر مردم گوش ندادند، «ان الله هو مولاه» ولي دو تا زن كه با هم گره خوردند، مي گويد خدا، نه فان الله هو مولاه، جبريل، صالح المؤمنين و الملائكه، همه بسيج شدند چون دو تا زن تظاهرا. بعد مي فرمايد: «ان طلقكن»؛ اگر شما را طلاق دهد؛ «عسي أن يبدله أزواجا خيراً منكن». (تحريم-5) زنهاي بهتر از شما هستند. آن وقت ببينيد خيراً منكن را چه گفته است؟ زن هاي بهتر از شما: مسلمات، مؤمنات،قانتات، تائبات، عابدات، سائهات»، همسران مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد هجرت كنند، زناني غيرباكره و باكره در همه كمالات از شما بهترند، آخرش هم مي گويد: «ثيبات و أبكاراً». اين جا چرا «واو» آورده است؟ چرا بين آنها «واو» نگفت؟ مسلمات، مؤمنات، قانتات،... هيچ كلام واو ندارد، اما به باكره و بيوه كه رسيد، مي گويد: سيبات و أبكارا، «واو» چيست؟ چون آن كمالات در يك زن جمع مي شود. يعني مي شود يك زن مؤمنه، مسلمه، قانته، تائبه، عابده، سائبه باشد. اما يك زن نمي شود، هم باكره باشد، هم بيوه. لذا اين جا، يك واو گذاشته است. چه كتابي را پيدا مي كنيد كه واوش نكته دارد؟
وقتي از امام سؤال كردند چرا شما در مسح سر اين جا را مسح مي كشي؟ چرا مثل اهل سنت همه سر را مسح نمي كشيد؟ فرمود قرآن مي فرمايد: «فامسحوا برئوسكم» (مائده-6) «ب» آورده است. «فامسحوا رئوسكم» نگفته است، اگر مي گفت رئوسكم، چنين مي كرديم، وقتي مي گويد «ب»، لمكان الباء. چه كتابي را پيدا مي كنيد كه در تمام حرف هايش يك نكته باشد؟ گاهي بنده از يك آيه، چهل نكته بيرون مي كشم و حال آن كه شما بنده را مي شناسيد، من سوادي ندارم؛ من سطح را خواندم، يك دو سه سالي هم خارج را خواندم، ولي خودم را انداختم در قرآن.
آيه اي پيدا كرده ام در آن شصت و هفت نكته است و من چندي است كه در دانشگاه تهران تفسير مي گويم، يك روز اساتيد را جمع كرديم، گفتيم هر استادي در رشته خودش يك سطر بنويسد كه در هر كلمه اش نكته اي باشد. امكان ندارد اساتيد دانشگاه در رشته اي كه واردند، بتوانند يك سطري بنويسند كه هر كلمه يك سطر نكته داشته باشد. علامه طباطبايي(ره) در سوره بقره درباره آيه صد مي گويد: يك ميليون و دويست هزار معنا دارد. ما نفهميده ايم قرآن چيست؟ اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: بحر لايدرك قعره؛ (نهج البلاغه نامه 25) دريايي كه عمقش درك نشده است. ما مزه قرآن را هنوز نچشيده ايم. اقرأ. سراغ اقرأ بياييم. چه اشكال دارد مدرسه فيضيه هرشب، قبل از نماز مغرب آيت الله اشتهاردي، كسي پنج دقيقه تفسير بگويد؟ نه، يك دقيقه تفسير بگويد. من تفسير نيم دقيقه اي تهيه كرده ام. تفسير يك دقيقه اي، تفسير دو دقيقه اي؛ مي شود. مثل كلمات قصار. يك وقت پايين همين جا برنامه داشتم، تفسير نيم دقيقه اي را براي برادرها مثال زدم. گفتم در قرآن تفسير نيم دقيقه اي است. در قرآن تعدادي «كلوا»، يعني «بخوريد» است. كنار هر «كلوا» يك مسئوليت است. در جايي مي گويد: «كلوا» و «اشكروا». (15) جاي ديگر مي گويد: «كلوا و عملوا الصالحات»(مؤمنون-51) از انرژي اش كار خوب بكن. يك جا مي گويد: «كلوا لاتطغوا» (طه-81) يك جا مي گويد: «كلوا لاتسرفوا»(اعراف-31)، پرخوري نكن. به زنبور عسل هم مي گويد: «كلي»، گل مكيدي، «ثم اسلكي» (نحل-69) تو هم بايد عسل درست كني.
پس در قرآن بخور، بخور نيست. بلكه هر خوردني يك مسئوليتي دارد. چه قدر زيبا است كه اساتيد حوزه ماقبل يا بعد از درس شان، يا چهارشنبه يك آيه كوچكي را تفسير كنند. آن وقت طلبه هاي ما قرآني مي شوند. وقتي مي خواهند حرف بزنند با قرآن حرف مي زنند. اقرأ، بخوانيد. ما قرآن را بيشتر مي خوانيم يا بولتن و روزنامه ها را؟ سهم قرآن داده شده است يا نه؟ آيت الله العظمي وحيد خراساني نواري به من داد و گفتند اين نوار را گوش بده. بنده گوش دادم، بعد خودش هم شفاهاً فرمود: الآن كه پير شده ام فكر مي كنم آيا وقتم را بيشتر در كفايه گذرانده ام يا در آيات قرآن تدبر كرده ام؟

 



گفتاري پيرامون اجل حتمي و اجل معلق
گناهان مرگ آفرين


فرشته محيطي
آنچه در پي مي آيد بحثي است پيرامون انواع اجل ها و علت نامگذاري آنها. نويسنده با استناد به آيات و روايات، درمورد مرگهاي زودرس و به اصطلاح اجل معلق و اسباب فرارسيدن پيش از موعد آن سخن گفته است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
اسباب مرگ انسان
مرگ آدمي به دو سبب اصلي اتفاق مي افتد، مرگ هايي كه به سبب پايان يافتن توانايي و ظرفيت جسمي بدن فرا مي رسد و از آن به مرگ طبيعي ياد مي شود، و مرگ هايي كه به سبب اتفاقات و رفتارهاي آدمي رخ مي دهد و از آن به مرگ زودرس و ناگهاني تعبير مي شود.
در فرهنگ قرآني، دو دسته مرگ مورد شناسايي قرار گرفته است كه از آن به اجل مسمي و اجل معلق ياد مي شود. اجل مسمي شايد تا اندازه اي شباهت به همان مرگ طبيعي داشته باشد هرچند كه تفاوت هايي نيز ميان آن دو مي توان قائل شد. اجل معلق نيز شباهت هايي با مرگ ناگهاني دارد. البته بهتر است كه از اجل معلق به مرگ زودهنگام ياد شود.
مرگ زودهنگام يا مرگ ناگهاني و يا همان اجل معلق، چنان كه گفته شد به طور مستقيم ارتباط تنگاتنگي با رفتارهاي ما دارد. از اين رو ارتباط گناهان با مرگ زودهنگام و ناگهاني و نيز اجل معلق در آيات و روايات ثابت شده است. براين اساس سخن گفتن از مرگ گناهي و گناهان مرگ آفرين، در روايات امري طبيعي جلوه داده شده است. به اين معنا كه گناهان، كاركردهاي متفاوت و متعددي در زندگي بشر در دنيا و آخرت دارند؛ از جمله كاركردها و آثار آن در زندگي دنيوي مي توان به ايجاد مرگ هاي ناگهاني و زودهنگام و همچنين كاهش نعمت ها و روزي ها، افزايش نقمت ها و گرفتاري ها و مانند آن اشاره كرد.
البته ناگفته نماند كه گناهان مرگ آفرين مي تواند گناهي را شامل شود كه به سبب آن گناه، حدود و كيفر مرگ و قتل جاري شود؛ ولي دراين جا موارد و منظور از گناهان مرگ آفرين، اين موارد را شامل نمي شود. بنابراين به گناهاني توجه داده شده است كه به طور غيرمستقيم مرگ به ظاهر طبيعي نه قتل را موجب مي شود.
پيوستگي جهان اسباب
نظام احسن الهي، نظامي ساده و پيچيده است، به گونه اي كه همه چيز آن به هم پيوسته اند. اين گونه است كه حتي حركت برگ درختي در درون چاهي تاريك مي تواند تاثيرات شگرفي برهستي به جا گذارد. اگر بخواهيم اين معنا را تبيين كنيم مثالي مي زنيم. چوبي چندمتري با قطري كم در درون ديواره سدي بتوني و استوار تصور كنيد كه به هر علت عمدي و يا سهوي در آن جا مانده است. اين چوب در يك فرآيندي مي پوسد و اجازه مي دهد تا آب در درون ديواره بتوني نفوذ كند و دربلندمدت آب راهي به پشت سد باز كند و درنهايت با خوردگي ديواره بر قطر سوراخ و شكاف بيفزايد و موجبات فرار آب را فراهم آورده يا درنهايت سد را از هم بپاشاند.
به نظر مي رسد كه اين فروپاشي سد، امري طبيعي و مرگ عادي بوده است، ولي هنگامي كه مهندس سازه به سد مي نگرد و آن را تحليل مي كند، به مرگ زود هنگام سد اشاره مي كند و آن را امري طبيعي در عين حال غيرطبيعي برمي شمارد؛ زيرا اين سد درصورتي كه آن چوب چند متري نبود، عمري به مراتب بيشتر از اين داشت، ولي اين چوب موجب شد تا عمر سد بسيار كوتاهتر از آن گردد كه در محاسبات طبيعي به دست آمده بود.
از نظر اسلام، نقش و كاركرد گناهان در زندگي بشر نيز اين گونه است. به اين معنا كه اگر گناه خاصي چون قطع رحم نبود، شخص مي بايست هفتاد و هشتاد سالي عمر مي كرد، ولي به سبب گناه قطع رحم، شخص در مدت زماني عمر خويش، چوب فاسد كننده عمر گذاشته كه در يك فرآيند، زمان عمر وي را كاهش داده است.
اميرمؤمنان علي(ع) در دعاي كميل مي فرمايد: اللهم اغفر لي الذنوب التي تهتك العصم، اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل النقم، اللهم اغفر لي الذنوب التي تغير النعم، اللهم اغفر لي الذنوب التي تحبس الدعاء، اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل البلاء. خدايا ببخش آن گناهاني را كه پرده عصمتم را مي درد؛ خدايا ببخش آن گناهاني را كه بر من كيفر عذاب نازل مي كند؛ خدايا ببخش آن گناهاني را كه در نعمتت را به روي من مي بندد؛ خدايا ببخش آن گناهاني را كه مانع قبولي دعاهايم مي شود؛ خدايا ببخش آن گناهاني را كه بر من بلا مي فرستد.
امير مؤمنان علي(ع) در اين فرازها به خوبي آشكار مي كند كه چگونه گناهان كه امري به نظر بيرون از دايره تكوين است در امور تكويني و جهان خارج، تأثير مي گذارد و معادلات و محاسبات را دگرگون مي كند.
در آيات و روايات بسيار ديگري نيز اين معنا تبيين و تشريح شده است كه چگونه پرداخت زكات و در پيش گرفتن تقواي الهي از سوي جامعه اي، مي تواند موجب افزايش رزق و روزي شود و يا درهاي آسمان را به روي بندگان بگشايد، چنان كه ترك تقوا و ارتكاب گناه از سوي عده اي از مردم، موجب مي شود تا آنان گرفتار بلاهاي به ظاهر طبيعي چون سيل و زلزله شوند. از اين رو در علت وقوع امور طبيعي چون زلزله و سيل و توفان، تنها نمي بايست به علل طبيعي آن توجه داشت، بلكه به رفتارهاي آدمي نيز توجه كرد كه موجب مي شود زمين بر خود بلرزد و خشم خويش را به شكل زمين لرزه اي يا توفاني آشكار كند. در حقيقت فسادي كه در آب و هوا و دريا و خشكي پديد مي آيد، يكي از عوامل بسيار مؤثر و مهم آن دستاوردهاي زشت و پليد بشري است. (ظهرالفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس)
به هر حال در تفكر اسلامي و روايات معتبر و آيات وحياني، اثبات شده است كه جهان تكوين چنان به هم پيوسته است كه رفتارهاي آدمي مي تواند در جهان خارج و طبيعت تأثير شگرفي به جا گذارد بطوري كه زمين لرزه ها و توفان ها از جمله كوچك ترين آثار آن باشد.
اجل حتمي و اجل معلق
اجل به معناي هنگام، زمان، وقت معين و محدود، (لغت نامه دهخدا) نهايت زمان عمر، هنگام مرگ، (فرهنگ لاروس.) مدت تعيين شده براي امور مثل نهايت مدت براي اداي قرض (همان و نيز فرهنگ فارسي معين.) و پايان عمر انسان ها، امت ها و موجودات است. (مفردات راغب؛ العين؛ مجمع البيان، ج3و 4). واژه «اجل» هم در امور تكويني و هم در امور اعتباري، كاربرد دارد و در اين جا مراد از اجل همان، اجلي است كه در امور تكويني جاري مي شود.
اجل در فرهنگ قرآني به دو بخش اصلي اجل مسمي (حتمي) و اجل معلق تقسيم شده است. اجل مسمي به اين معناست كه براي هر چيزي زمان مشخصي است كه با سرآمد آن عمر آن چيز پايان مي يابد. به عبارت ديگر هر چيزي در طبيعت تاريخ مصرف دارد.
اجل مسمي كه از آن به اجل حتمي نيز ياد مي شود تنها مختص انسان نيست بلكه همه آفريده هاي الهي را در برمي گيرد. از اين رو خداوند در آياتي چون 38 و 39 سوره رعد و 103 و 104 سوره هود و 29سوره لقمان و 13 سوره فاطر و 5سوره زمر از اجل مسماي حركت خورشيد و ماه و برپايي قيامت و رستاخيز سخن مي گويد و در آيه 2سوره رعد، كرات آسماني را داراي اجل تغيير ناپذير مي داند. آيه34 سوره اعراف و نيز 49سوره يونس و آياتي ديگر، از اجل مسمي و تغييرناپذير امت ها و جوامع بشري سخن به ميان آورده است.
به نظر مي رسد كه اجل مسمي همان اجل مكتوب باشد كه در آيات 38و 39 سوره رعد و آيه 11 سوره فاطر از آن سخن گفته شده است. در روايات، «اجل مسمي» به اجل غيرقابل تغيير، تفسير شده است. (نورالثقلين، ذيل آيه34 سوره اعراف).
اما انسان ها افزون بر اجل مسمي و تغيير ناپذير داراي يك اجل معلق نيز هستند كه تغييرپذير است. (انعام آيه2) هم چنين از كلمه «يوخركم الي اجل مسمي» در آيه9 و 10 سوره ابراهيم استفاده مي شود كه در مقابل «اجل مسمي» اجل ديگري نيز هست كه قابل تغيير است كه از اين اجل دوم به اجل معلق ياد مي شود.
از آن جايي كه اين اجل معلق ارتباط تنگاتنگي با رفتار و كردار آدمي مي يابد، از آن به عنوان اجل زودهنگام نيز ياد مي شود، زيرا شخصي كه گرفتار اجل معلق مي شود، مي بايست به طور طبيعي و براساس اجل مسماي الهي، عمر بيش تري مي داشت، ولي به سبب رفتارهايي، آن زمان از ميان مي رود عمرش كوتاه شده و گرفتار مرگ معلق مي شود.
خداوند در آيات3 و 4 سوره نوح، عبادت گريزي و بي تقوايي و اطاعت نكردن از پيامبر الهي را موجب مرگ، پيش از رسيدن اجل مسمي معرفي مي كند. به اين معنا كه امور سه گانه ترك عبادت، بي تقوايي و عدم اطاعت از پيامبران مي تواند مرگ طبيعي آدمي را پيش اندازد و عمر او را كوتاه كند.
آيه10 سوره ابراهيم نيز اعراض از دعوت الهي را موجب كاهش عمر و نرسيدن جوامع و امت ها به اجل مسماي خود مي داند؛ زيرا جوامع، با اعراض، از دعوت الهي، رفتاري را در پيش مي گيرند كه زمينه را براي انزال عذاب هاي الهي فراهم مي آورد و بلاياي به ظاهر طبيعي چون توفان و زمين لرزه و سيل و قحطي و مانند آن موجب مي شود تا جامعه در وضعيتي قرارگيرد كه استقرار و امنيت و آسايش نداشته باشد و از درون بپاشد و به جاي همگرايي و اتفاق و عدالت، واگرايي و تفرقه و ظلم جانشين آن شود و مردم به جان هم بيفتند و دولت و نظام سياسي و اجتماعي از ميان برود به گونه اي كه ديگر جامعه اي برقرار نماند.
تأخير اجل معلق و تغيير آن
از آن جايي كه در بينش و نگرش قرآني، اجل به دست خداوند است و خداوند، به عنوان منشأ اجل ها معرفي شده و اوست كه اجل و مدت زمان مرگ و هستي انسان ها و هر موجود ديگري را معين و مشخص مي كند (آل عمران آيه145 و انعام آيات 2و 128 و نيز ابراهيم آيه10 و اسراء آيه99 و آيات ديگر) بنابراين مي توان گفت كه تغيير اجل ها نيز به دست اوست (رعد آيات38 و 39) و خداوند است كه مي تواند اجل ها را تغيير دهد و اجلي را محو و اجلي ديگر را ثبت كند.
براين اساس اگر براي كسي عمر طولاني يا كوتاهي نوشته شده باشد، خداوند مي تواند همان اجل مكتوب و مسما را تغيير دهد، زيرا ام الكتاب در اختيار و بخشي از فرمان اوست كه مي تواند تغيير داده و محو و اثبات نمايد. (نوح آيه47 و فاطر آيه11 و رعد آيات 38و 39)
خداوند در آيات 10 سوره ابراهيم و 4 سوره نوح،خود را منشأ اصلي تغيير اجل ها از جمله اجل معلق معرفي مي كند. به اين معنا كه خداوند اجل معلق را نيز تاخير مي افكند.
البته در آيات ديگر تبيين وتشريح شده كه اين تغيير در اجل معلق و تاخير در آن نيازمند زمينه ها و بسترهايي است كه شخص خود با اعمال و رفتارش بدان شكل مي بخشد.
اگر بخواهيم علل و عواملي كه زمينه ساز تاخير در اجل معلق است دسته بندي كنيم مي توانيم آن را در چهار چيز اصلي سامان دهيم كه عبارتند از: 1- اجابت دعوت الهي و پذيرش اسلام و ايمان 2- اطاعت از پيامبران 3- عبادت الهي 4- تقوا.
خداوند در آيه 10 سوره ابراهيم، اجابت دعوت الهي و پذيرش اسلام و ايمان را عامل اصلي براي طولاني شدن عمر آدمي تا اجل مسمي و معين الهي مي داند و مردم را تشويق مي كند كه با پذيرش اسلام، مرگ هاي خود تا زمان اجل مسمي به تاخير افكنند.
آيات يك تا سوم سوره نوح به عامل دوم اشاره مي كند كه همان پذيرش اطاعت از پيامبران در راستاي اطاعت از خداوند است. اطاعت از پيامبران از جمله پيامبر گرامي(ص)، عامل مهمي در تاخير اجل تا زمان مسماي آن است.
همين آيات به دو عامل عبادت و تقواي الهي به عنوان عوامل تاخير ساز اشاره مي كند تا مردم را براي انجام كارهاي خير و نيك، دعوت و ترغيب نمايد.
اصولا انسان زندگي را بايد براي كارهاي نيك و فراهم آوري شرايط رشد و كمال بخواهد و اگر مرگي را مي خواهد براي رهايي از شر و بلاهايي باشد كه دين و كمال را از وي سلب مي كند. البته درخواست مرگ در هر شرايطي نادرست است مگر آن كه اين درخواست مرگ همان شهادت در راه خدا باشد.
در دعاي ماثوري كه در مفاتيح الجنان از امام سجاد(ع) براي روز سه شنبه نقل شده، آمده است: اللهم اجعل الحياه زياده لي في كل خير و اجعل الموت راحه لي من كل شر؛ خداوندا زندگي ام را براي انجام كارهاي خير بيافزا و مرگم را آسايش و راحتي از هر شر و بدي قرار ده. به اين معنا كه آدمي اگر زندگي طولاني مي خواهد، براي انجام كارهاي خير باشد و مرگش براي اين باشد كه از شر و بدي رهايي يابد. البته اين حديث همانند ديگر احاديث پيامبر(ص) در كتب اهل سنت نيز آمده است كه بيانگر اين معناست كه اين مطلب را شيعه و سني به آن اذعان دارند و همه از منبع واحد و يگانه الهي سرچشمه گرفته است.
به هر حال بسياري از مردم به سبب ترك اطاعت و تقواي الهي، گرفتار مرگ زودرس مي شوند و گناهان، عمرشان را كوتاه مي كند؛ چنان كه خداوند به صراحت مي فرمايد كه بسياري از سختي ها و مشكلات زندگي به سبب ترك ذكر الله است: و من اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا «و هر كس از ياد من روي گرداند، زندگي سخت و تنگي خواهد داشت.»
امام صادق(ع) درباره تاثير گناهان و بي تقوايي در مرگ هاي زودرس مي فرمايد: «نعوذ بالله من الذنوب التي تعجل الفناء و تقرب الاجال و تخلي الديار و هي قطعيه الرحم و العقوق و ترك البر»؛ «به خدا پناه مي برم از گناهاني كه نابودي را شتاب مي دهند و مرگ ها را نزديك مي سازند و خانه ها را ويران مي كنند و آنها قطع رحم و آزردن و نافرماني پدر و مادر و ترك احسان و نيكي است.»
آن حضرت(ع) هم چنين در اين باره مي فرمايد: من يموت بالذنوب اكثر ممن يموت بالاجال و من يعيش بالاحسان اكثر ممن يعيش بالاعمار؛ تعداد كساني كه به واسطه گناهان خود مي ميرند از كساني كه به واسطه به سرآمدن عمر (اجل حتمي) مي ميرند بيشتر است، و تعداد كساني كه به سبب احسان و نيكوكاري زندگي درازمي كنند، افزون تر است. (بحارالانوار، ج5، ص 041)
از اين دسته از روايات مي توان نتيجه گرفت كه مردم به سبب گناهان و ترك عبادت و تقواي الهي، دچار مرگ زودرس مي شوند و پيش از آن كه مرگ محتوم و قطعي آنان برسد، خودشان با دست هاي خود، گور خود را مي كنند و از نعمت زندگي محروم مي شوند.
اين كه گناهان و يا رفتار آدمي در جهان تكوين اثر مي گذارد از آن روست كه نظام هستي بر اساس اسباب و علل آفريده شده است و هر كاري در جهان در امر ديگر جهان تاثير مي گذارد، چنان كه افزايش مصرف سوخت هاي فسيلي از سوي انسان موجب افزايش گازهاي گلخانه اي و آسيب ديدن لايه ازون در جو و افزايش گرما و مرگ و مير گياهان و جانوران بسياري مي شود. امام صادق(ع) درباره نظام سبب و مسببي جهان آفرينش مي فرمايد: ابي الله ان يجري الامور الا باسباب، فجعل لكل شيء سببا؛ خداوند ابا و پرهيز دارداز جريان امور، مگر از طريق اسباب آن ها، پس براي هر چيزي سببي قرار داده است
(ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ج 5، ح 6618)
باشد با پرهيز از گناهان و ترك آن و هم چنين پيروي از آموزه هاي قرآني و اسلامي، در مسيري گام برداريم كه نعمت هاي الهي به سوي ما سرازير شده و بلاياي به ظاهر طبيعي و عادي از سر ما دور گردد و جامعه و كشور اسلامي از بركات الهي بهره مند شود.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
با وجود خداوند فوق العاده مهربان و بازبودن در توبه، اگر كسي وارد بهشت نشود، واقعاً لايق جهنم است!

عشق آن نيست كه عاشق در كنار معشوقه بسوزد، بلكه عشق آن است كه عاشق چنان مانع سوختن معشوقه شود كه هر دو لذت «ما» شدن را با هم بچشند!

منافق با گرگها مي درد و با چوپانها مي گريد و هرگز مزه انسانيت را نمي چشد!

«توهم علم» دشمن شماره يك عالم شدن كساني است كه در دام «خرده علوم» گرفتار شده اند.

گاهي براي رسيدن به يك چيز كوچك، همه دارايي هاي بزرگمان را از كف مي دهيم و نهايتاً متوجه مي شويم كه به آن چيز كوچك هم نياز نداشته ايم!

مشت «مرد حرف» در «ميدان عمل جوانمردان» گشوده مي شود!

همه شغلها خوبند اما، شريف ترين انسان كسي است كه «تكليف الهي» خود را بهتر انجام دهد!

انسان دانا، صاحب صداقت كودكان و ديانت بزرگان است!

تشويق اغيار، آن روي سكه بي مهري به ابرار است.

براي كساني كه در پناه گذشته مطلوب خويش، حال و آينده ديگران را خراب مي كنند، حكايت ابليس، حكايت خواندني است!

هر لحظه ضايع شده اين دنيا، هزاران سال تاريك شده قيامت است، لحظه هايمان را نوراني به ابديت بفرستيم!

براي فقرزدايي، اگر دنبال غناي فرهنگي نباشيم، در صف غافلان نوبت گرفته ايم!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14