(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 8 دي 1388- شماره 19545
 

آثار دعاي مومن
بهترين ياران
سقوط اخلاقي
روش منحصر بفرد سيدالساجدين(ع) در مبارزه با ظلم
پيامدهاي فرهنگي قيام عاشورا
كربلا و امت بي طرف



آثار دعاي مومن

قال الامام السجاد (ع)! المومن من دعائه علي ثلات: اماان يدخر له و اما ان يعجل له و اما ان يدفع عنه بلاء يريدان يصيبه.
امام سجاد (ع) فرمود: مومن از دعاي خود يكي از سه نتيجه را مي گيرد: يا برايش ذخيره مي شود، يا در دنيا برآورده مي شود و يا بلايي كه مي خواست به او برسد از او برگردانده مي شود.(1)

1- تحف العقول،ص 280

 



بهترين ياران

«نافع بن هلال» كه از شهداي كربلا است مي گويد: «شب عاشورا امام حسين(ع) به بيابان رفت و پس از بررسي ميدان جنگ و كسب اطلاعات نظامي، به خيمه خواهرش زينب (س) برگشت، من همراه آن حضرت بودم، كنار خيمه درانتظار ايستادم، شنيدم حضرت زينب (س) به امام حسين (ع) عرض كرد: «آيا ياران خود را آزموده اي؟ نكند آنها تو را تسليم دشمن كنند؟ امام در پاسخ فرمود: «آري آنها را آزموده ام كه دركمال عشق و شور براي فداكاري هستند و علاقه آنها به شهادت در راه من از علاقه كودك شيرخوار به پستان مادرش بيشتر است».
نافع گويد: من در آن شب اين گفتگو را به بعضي از ياران از جمله به حبيب بن مظاهر گفتم. آنها گفتند: «سوگند به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود، همين ساعت بر دشمن حمله مي كرديم».
آري امام حسين (ع) چنين ياراني داشت و براين اساس در غروب تاسوعا در سال 61 هجري در ضمن خطبه اي فرمود: من ياراني را بهتر از ياران خود نديده ام و خويشاني «نيكوتر و محكم پيوندتر از خويشان خود نيافته ام خداوند از ناحيه من به همه شما بهترين پاداش را عنايت فرمايد.(1)

1- كامل ابن اثير، ج 4، ص 34

 



سقوط اخلاقي

پرسش:
چه عواملي موجب مي شود انسان به لحاظ اخلاقي در مسير انحطاط و سقوط قرار گيرد. لطفاً آنها را به نحو اجمال توضيح دهيد؟
پاسخ: در نظام اخلاقي اسلام، سرچشمه همه ارزش ها ايمان است. پس بايد براي تحصيل و تقويت آن كوشيد و از آفات و موانع آن گريخت. عالمان اخلاق با استفاده از آيات قرآن كريم، موانع تكامل انسان ها و عوامل سقوط وي را در سه امر خلاصه كرده اند:
الف. هواي نفس
ب. دنيا
ج. شيطان
الف. هواي نفس
تمام عواملي را كه موجب ضعف، از ميان رفتن و يا عدم تحقق ايمان مي گردد، مي توان به هواي نفس بازگرداند. هواي نفس، دل آدمي را كه جايگاه ايمان است، ويران مي كند. اما نفس چيست؟ و هواي نفس كدام است؟
قرآن كريم پيروي از هواي نفس را از مهم ترين عوامل سقوط دانسته و در آيات فراواني در اين باره سخن گفته است. در جايي از بلعم باعورا ياد مي كند كه خداوند آيات خود را به او نماياند، اما او در اثر پيروي از هواي نفس و گرايش به دنيا گمراه شد و تا جايي سقوط كرد كه «داستانش چون داستان سگ است ] كه[ اگر بر آن حمله ور شوي زبان از كام برآورد و اگر آن را رها كني ] بازهم [ زبان از كام برآورد و ] و له له زند[. (اعراف-176)
در جايي ديگر پيامبر گرامي(ص) را سفارش مي كند كه: «از آن كس كه قلبش را از ياد خود غافل ساخته ايم و از هواي نفس خود پيروي كرده و اساس كارش بر زياده روي است، اطاعت مكن (كهف-28)» از نگاه قرآن، در ميان مردم كساني هستند كه هوا و هوس خويش را خداي خود قرار داده اند و خداوند آنان را، با آن كه آگاهند، گمراه ساخته و برگوش و دل ايشان مهر نهاده و بر بينايي شان پرده افكنده است (جاثيه-23). در آيه اي خداوند به داوود(ع) فرمان مي دهد كه در ميان مردم به حق حكم كند و از هوا و خواست نفس پيروي نكند كه او را از راه خدا گمراه خواهد ساخت. (ص-26) در آيه اي ديگر خطاب به پيامبر گرامي(ص) مي فرمايد: «اگر برخي از تو فرمان نمي برند، به دليل پيروي از هواي نفسشان است (قصص-50)» و درباره برخي از منافقان مي افزايد: «آنان كساني هستند كه خدا بر دل هايشان مهر زده و از خواست هاي خويش پيروي كرده اند». (محمد-16)
برخي آيات تعارض ميان پيروي از هواي نفس و هدايتي را كه پيامبران آورده اند. بازگو مي كند تا آن جا كه دنباله روي از هواي نفس به تكذيب و قتل پيامبران مي انجامد (مائده-70) در برخي از آيات نيز به جاي هواي نفس، تعبير شهوات به كار رفته است؛ مثلاً مي فرمايد: «كساني كه پيرو شهوات اند مي خواهند شما دستخوش انحرافي بزرگ شويد». (نساء- 27)
ادامه دارد

 



روش منحصر بفرد سيدالساجدين(ع) در مبارزه با ظلم

عليرضا بيگي
سجده، زيباترين و بهترين نماد براي اطاعت و خضوع در برابر كسي است. به اين معنا كه اگر كسي بخواهد نهايت پذيرش فرمان و اطاعت خود را بيان دارد، سجده مي تواند آن را به بهترين و كامل ترين شكل نشان دهد. از اين رو خداوند براي بيان فرمانبري و اطاعت در مقام قدس الهي، از همه فرشتگان خواسته است تا بر آدم سجده برند. با سجده مي توان امور ديگري را نيز نشان داد كه از آن جمله مي توان به پذيرش تسخير و حكومت و ربوبيت از سوي سجده كننده نسبت به سجده شونده اشاره كرد.
همين مسايل و امور موجب شده است تا ابليس از سجده بر آدم(ع) سرباز زند و كفر و نافرماني پنهان خويش را آشكار سازد و در آزمون اطاعت پذيري از راه سجده شكست بخورد و گرفتار هبوط شود. ابليس با تمرد و سركشي خود به ظاهر تسخير و ربوبيت و خلافت الهي انسان را نپذيرفت ولي در عمل و تكوين نمي توانست از آن سرباز زند. البته اوج اطاعت را مي بايست در همان سجده ديد كه از روي رغبت و گرايش باطني و خضوع و خشوع انجام مي گيرد.
با توجه به اين زمينه است كه مقام ساجدين، در حوزه عبوديت، از برترين و بالاترين مقاماتي است كه بشر مي تواند به آن برسد. در ميان اولياي الهي هركسي در يك يا چند امر مظهريت مي يابد كه در اصطلاح و كاربردهاي عرفاني آنان اسوه آن امر شناخته مي شوند و كساني كه از آن اسوه در آن امر اطاعت و پيروي مي كنند به عنوان «علي قلب فلان» شناسايي و معرفي مي شوند.
امام سجاد(ع) اسوه عبوديت است. از اين رو وي را زين العابدين و زينت عبادت كنندگان مي نامند. عبوديت آن حضرت در زيباترين جلوه اش به شكل سجده، خود را نشان مي دهد. از اين رو وي را سجاد يعني بسيار سجده كننده نيز ناميده اند. اين سجده امام(ع) بيانگر نهايت عبوديت، خضوع و اطاعت در برابر خداوند است. بي گمان امام(ع) را بايد اوج عبوديت خاضعانه و خاشعانه دانست كه از روي خشيت عالمانه رنگ از رخسارش مي پرد و چهره اش به زردي مي گرايد. آنچه درپي مي آيد واكاوي اين حقيقت است كه با هم از نظر مي گذرانيم.
سجده و كرامت انساني
سجده را مي بايست نشانه اي از مسايل چندي دانست. انسان با سجده جلوه كرامت را نشان مي دهد. خداوند در آيه 18 سوره حج مي فرمايد كه كرامت انساني، در گرو سجده و انقياد در برابر خداست و اگر كسي سجده واقعي نداشته باشد در حقيقت به خود اهانت كرده و كرامت خويش را زير پا گذاشته است.
سجده به درگاه الهي به ويژه در زمان ها و مكان هاي خاص مانند شبانگاهان، مايه ارزشمندي انسان است، زيرا سجده بر خداوند، جايگاه عبوديت انساني را مشخص مي سازد. عبوديت در مفهوم واقعي آن چيزي جز ربوبيت انسان نيست؛ زيرا انسان هنگامي كه بر خداوند سجده مي برد، عبوديت خود را به نمايش مي گذارد و به خداوند تقرب مي جويد (علق آيه 19) و با تقرب و عبوديت است كه انسان متاله مي شود و ربوبيت و پروردگاري خويش را نشان مي دهد.
انسان تنها موجودي است كه به شكل كاملا مختار و با اراده، عبوديت و اطاعت خود را نشان مي دهد. همين عبوديت ارادي انسان است كه ديگران را مطيع و فرمانبر وي مي سازد و درسطح پايين تر از انسان قرار مي دهد. اين گونه است كه انسان عابد و ساجد، به عنوان اشرف آفريده ها ظاهر مي شود و از فضل (فتح آيه29) و رضوان الهي (همان) بهره مند مي شود.
امام سجاد(ع) مظهر اطاعت در حوزه اجتماع
رفتارها و گفتارهاي امامان معصوم(ع) براي آن است كه مردم راه و رسم درست زندگي را بياموزند. از اين رو امامان معصوم(ع) به عنوان اسوه و سرمشق مطرح مي شوند. هريك از آنان به مردم مي آموزند كه چگونه زندگي كنند تا به مقصد برسند و به كمال عبودي و ربوبي دست يابند.
امام سجاد(ع) با اطاعت كامل و مظهريت نهايي سجود بر اين نكته در عمل و زندگي و سيره خود تاكيد مي كند كه تنها راه اطاعت است كه آدمي را به مقصد و مقصود مي رساند. اين اطاعت عملي، فرصتي است كه ديگران دريابند كه چگونه مي توانند در عين حفظ كرامت و شرافت، به همه خواسته هاي بلند و والا برسند.
امام(ع) در زماني مي زيست كه همه از اطاعت دست شسته و راه طغيان و نافرماني را در پيش گرفته بودند، آنان نه تنها از اطاعت امام مفروض الطاعه دوري جسته بودند، بلكه از اطاعت فرمان هاي مستقيم الهي نيز سرباز مي زدند و تنها به اموري توجه مي كردند كه تاثير اندكي در زندگي بشر داشت.
اگر هدف از رسالت و جامعه ايماني و دولت اسلامي، دستيابي به عدالت و قيام توده وار براي احقاق آن مي باشد، هرگونه عملي هرچند بزرگ در برابر اين هدف چيزي كوچك و ناچيز است. امام(ع) ناظر اين حقيقت درجامعه بود كه آنان به نمادهايي توجه داشتند كه تاثير شگرفي در زندگي آنان به جا نمي گذاشت و به قول معروف ظالمان و ستمگران را نيشي نمي زد.
امام(ع) با سجده خويش به مردم فهماند كه اطاعت مطلق، لازمه شرافت و كرامت انساني است. اگر خداوند بخواهد اطاعت شود تنها با اطاعت از امام معصوم(ع) است كه به عدالت مي خواند و آن را در جامعه اجرايي مي كند. اين درحالي است كه امت از اطاعت، سر باز مي زند و درپي اجراي عدالت نبود.
اگر ادعيه هاي امام(ع) را كه درآن مضامين بلند و اهداف رسالت به شكل ديگر بازگو و به زباني جديد تبيين و تحليل مي شد، به عنوان نافرماني مدني امام(ع) نسبت به وضعيت موجود جامعه بدانيم، مي بايست گفت كه سجده هاي طولاني و عبادت هاي بسيار آن حضرت(ع) نيز نوعي طعنه و اعتراض به مردماني بود كه مفهوم واقعي اطاعت و سجده را در نيافته بودند.
امام(ع) به مردم مي آموخت كه اطاعت، لازمه اصلي زندگي انسان است و انسان بي اطاعت از هيچ شرافت و كرامتي برخوردار نيست و اهانت و پستي سزاوار چنين مردمي است. از اين رو با سجده و عبادت در تمام زندگي خويش، آنان را نسبت به طغيان گري شان سرزنش مي كرد.
كساني كه اطاعت امام را در شكل سجده و بندگي و عبوديت و عبادت مي ديدند به اين باور مي رسيدند كه بي اطاعت امام(ع) و پذيرش كامل فرمان وي هرگز نمي توانند به مقام ربوبيت برسند. درحقيقت امام(ع) از طريق مجموعه اي از رفتارها چون دعا و نيايش هاي خاص با مضامين عالي در حوزه اطاعت از اولوالامر و مديران سياسي سالم جامعه، و هم چنين سجده و عبادت، مي خواست اين معنا را به جامعه منتقل كند كه اطاعت از امامي كه جامعه را به سوي احيا و اجراي عدالت سوق مي دهد، تنها راه رسيدن به مقام ربوبيت و شرافت انساني است.
امام سجاد(ع) در شرايطي مي زيست كه فشارهاي طاغوت و دولت غير قانوني و ضداسلامي، بسيار شديد و سخت بود و امكان هيچ گونه عمل اجتماعي و بازسازي نگرشي و بينشي نسبت به مردم را به امام(ع) نمي داد. از اين رو تنها با اين شيوه عبوديت در برابر خداوند مي توانست مفهوم اطاعت از ولي امر(ع) را به مردم جامعه تفهيم كند.
اگر مقام ساجدين را مقام اطاعت محض و ربوبيت در سايه عبوديت محض بدانيم، نمي توانيم از اصل اطاعت از امام معصوم(ع) بيرون برويم؛ زيرا خداوند اطاعت خود را در اطاعت پيامبر(ص) و معصومان به عنوان اولوالامر(ع) معرفي كرده و هرگونه سرپيچي از اطاعت معصوم(ع) را به معناي تمرد و سركشي از اطاعت خداوند دانسته است. بر اين اساس تأكيد امام سجاد(ع) بر طاعت و عبوديت و سجود، جز آموزش و جامعه پذيري براي نسل هاي اجتماع نبوده است. امام مي خواست با اين شيوه جامعه را نسبت به حق و حقوق امام معصوم(ع) آگاه سازد و تنها راه رسيدن به كمال را از طريق اطاعت از امام(ع) معرفي و معنا كند.
رسالت سجاد(ع) ستم ستيزي از طريق اطاعت پذيري از حق
امام سجاد(ع) رسالت خويش را همانند ديگر معصومان(ع) ستم ستيزي و برقراري عدالت در جامعه مي دانست. او با شيوه ها و ابزارهاي موجود مي كوشيد تا اين مفهوم را از طريق اطاعت پذيري نسبت به حق بيان كند.
مردم مسلمان عصر امام(ع) به علت تبليغات و فعاليتهاي سياسي و فرهنگي حكومت هاي نامشروع، در برابر حقايق سياسي و مذهبي در نهايت جهالت و بي ديني به سر مي بردند. بدعت ها و عقايد گمراه كننده و باطل به عنوان احكام و عقايد مذهبي، مورد اعتقاد و عمل مسلمانان قرار گرفته بود.
در چنين شرايطي، بزرگترين و مهمترين مسئوليت امام سجاد(ع)، احياي مجدد اسلام ناب محمدي(ص)، تبيين جايگاه امامت و رهبري اهل بيت(ع)، مبارزه با جهالت سياسي و مذهبي مردم و تربيت مجاهدان واقعي بود.
امام سجاد(ع) مي بايد در برابر حقايق سياسي اسلام روشنگري مي كردند بويژه كه درباره امامت و رهبري و افشاگري عليه حكومتهاي غاصب و ظالم و ترويج فرهنگ جهاد و شهادت لازم بود كه شيعيان و مسلمانان را براي مبارزه و جهاد عليه ظلم، بدعت و گمراهي آماده مي ساختند. آن حضرت موفق شدند كه در سخت ترين شرايط و با استفاده از ظريفترين شيوه هاي تبليغاتي و مبارزاتي چون بهره گيري از نيايش و دعا با مضامين روشنگر و ستم ستيز، در اهداف خويش موفق و پيروز شوند.
نمونه اي از اخلاق محمدي امام سجاد(ع)
تربيت مردم جز با اخلاق نيكو امكان پذير نيست. پيامبر(ص) تنها با خوش رويي توانست مردم سركش را رام كند و آنان را چون پروانه دور خويش گردآورد. آن حضرت(ع) نسبت به سخنان باطل مردم چنان عمل مي كرد كه گاه درباره آن حضرت(ع) خيال هاي باطلي مي كردند. آن حضرت(ع) مي كوشيد تا هر كار و سخني را بر وجه صحيح و درست آن حمل كند. از اين رو وي را باعنوان «اذن» يعني ساده و زود باور ياد مي كردند. خداوند اين صفت آن حضرت(ع) را مي ستايد و مي فرمايد كه وي «اذن خير» براي مردم است. اين گونه است كه تأليف قلوب مي كند و دل هاي مردم را زنده و بيدار مي گرداند.
امام سجاد(ع) هم به تبعيت از جدش اين گونه مطيع خداوند است و در برابر دشنام دهندگان رفتاري شگفت درپيش مي گيرد تا آنان را تربيت و متحول سازد.
شيخ مفيد از محمدبن جعفر و ديگران روايت كرده است كه مردي از خويشاوندان امام زين العابدين(ع) در برابر آن حضرت ايستاد و به فحش و ناسزا و دشنام پرداخت. امام پاسخي نداد. بعد از رفتن آن مرد، حضرت به همراهانش فرمود: شما گفته هاي اين مرد را شنيديد، اكنون دوست دارم با من بياييد تا پاسخ مرا نيز بشنويد، عرض كردند: مي آييم، ما نيز دوست داريم وي را پاسخ گوييم و ما هم حرفمان را به او بزنيم.
امام كفشش را پوشيد و به راه افتاد. در بين راه اين آيه كريمه را تلاوت مي فرمود:... والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين؛ «آن كساني كه خشم خويش را فرو مي خورند و از خطاي مردم درمي گذرند (نيكوكارند و) خدا نيكوكاران را دوست دارد.». (آل عمران/ 134)
اصحاب گويند: ما (با خواندن اين آيه) دانستيم كه برخورد امام با آن شخص آن طور كه ما فكر مي كرديم نخواهد بود. حضرت رفت تا به در خانه آن مرد رسيد و فرمود: به صاحب خانه بگوييد علي بن الحسين (عليهماالسلام) بيرون در ايستاده! وي درحالي كه آماده شرارت بود از خانه بيرون آمد و شك نداشت كه امام براي تلافي آمده است.
اما امام سجاد(ع) با نرمي فرمود: برادر! تو اندكي پيش نزد من آمدي و آنچه خواستي گفتي، اگر آنچه گفتي در من هست من هم اكنون از خداوند آمرزش مي طلبم و اگر در من نيست از خدا مي خواهم تو را بيامرزد. آن مرد (شرمنده و خجل زده) ميان دو چشمان حضرت را بوسيد وعرض كرد: من چيزهايي را گفتم كه در شما نبود و خودم بدانچه گفتم سزاوارترم.
راوي حديث مي گويد: آن مرد حسن بن الحسن (يعني حسن مثني) بوده است. (ارشاد مفيد، ج 2، صص 145- 146) آن حضرت اين گونه سفارش جدش را عمل مي كند كه مي فرمايد: «العفو زكاه الظفر؛ زكات پيروزي، گذشت است. (نهج البلاغه، ترجمه شهيدي، ص .397)
مبارزه با نمادهاي ظلم و سامري هاي زمانه
يكي از كارهايي كه آن حضرت(ع) در آن شرايط سخت انجام مي داد، مبارزه با نمادهاي ظلم و ستم و سامري هاي گمراه كننده اي بود كه به نفع دولت ظالم اموي فعاليت مي كردند و اذهان را تخدير مي نمودند.
حسن بصري يكي از دانشمندان قرن اول هجري است، كه دستگاه حكومت بني اميه از چهره مذهبي او براي توجيه خيانت خود فراوان استفاده مي نمود.
در زمان حكومت امام علي(ع) حسن بصري جواني نورس بود. پس از پايان جنگ جمل و فتح بصره به دست سپاه امام، هنگامي كه امام در ميان هياهوي مردم و موج جمعيت وارد بصره مي شد، در لابلاي مردم، جواني را ديد كه قلم و لوحي دردست دارد و چيزهايي را كه امام مي گويد يادداشت مي كند، حضرت با صداي بلند او را صدا زد كه: چه مي كني؟
حسن پاسخ داد: آثار شما را يادداشت مي كنم، تا پس از شما براي مردم بازگو كنم.
امام در اينجا جمله اي فرمود كه جالب و قابل توجه است، فرمود: اما ان لكل قوم سامريا و هذا سامري هذه الامه لانه لايقول لامساس و لكنه يقول لاقتال؛ مردم آگاه باشيد كه هر ملتي يك سامري دارد كه با تزوير خود و با چهره مذهبي خويش، جامعه را از مسير واقعي خود منحرف مي كند و اين «حسن بصري» سامري اين امت است، و تنها تفاوتش با سامري زمان موسي(ع) اين است كه اگر او مي گفت: «لامساس؛ كسي با من تماس نگيرد.» ولي اين مي گويد: «لاقتال؛ مبارزه با حكومت جنايتكار بني اميه غلط است.» (سامري مردي بود كه پيروان حضرت موسي را به گوساله پرستي دعوت كرد و سبب گمراهي گروهي از آنها شد). نقل شده كه پس از اين كار مبتلا به وسواس شد و هر كسي را كه مي ديد وحشت مي كرد و فرار مي نمود و فرياد مي زد (لامساس؛ با من تماس نگيريد.)
پيش بيني امام درست از آب درآمد و اين دانشمند، چنان خدمتي به دستگاه بني اميه نمود كه به گفته يكي از محققين اگر زبان حسن بصري و شمشير حجاج نبود حكومت مرواني در گهواره، زنده به گور مي شد، مگر نمي بينيد كه حسن نشسته و در جلوي او عده اي بي شمار، صف بسته اند و او با مهارت هايي كه در سخن گفتن دارد، ضمن سخنراني مي گويد: «پيامبر خدا فرمود: به زمامداران ناسزا نگويند كه آنان اگر نيكي كنند، براي آنها پاداش است و بر شما لازم است سپاسگزاري كنيد و اگر بد نمايند، كيفر كردارشان را مي بينند، و بر شما لازم است شكيبا باشيد، كه آنها بلائي هستند كه خداوند به وسيله آنها از هركس كه بخواهد انتقام مي گيرد.»
و همين دانشمند بود كه فتوا داد «اطاعت از پادشاهان بني اميه واجب است هر چند ظلم كنند زيرا خداوند به وسيله آنان اصلاحاتي مي كند كه از جنايات آنان بيشتر است.»
به هر حال او از چهره هاي مذهبي معروف زمان امامت امام چهارم، علي بن الحسين(ع) بود و امام براي رسوا ساختن او در مجلسي كه سخنراني مي كرد با او مناظره و گفتگوي جالبي دارد كه نقل مي شود:
گفتگوي امام سجاد(ع) با حسن بصري
روزي حسن بصري در برابر انبوهي از جمعيت در سرزمين منا مشغول وعظ و سخنراني بود، امام چهارم از آنجا عبور مي كرد، وقتي كه منظره اين سخنراني را ديد كمي ايستاد و به او فرمود:
مقداري سكوت كن.
امام: كردار خودت، بين خود و خدا، طوري هست كه اگر فردا مرگ به سراغ تو آيد، از عمل خود راضي باشي؟
حسن بصري: نه.
امام: تصميم داري كردار كنوني خود را ترك كني، و كرداري پيش گيري كه براي مرگ مورد پسند باشد؟
حسن بصري كمي سرش را پائين انداخت، سپس سر برداشت و گفت با زبان مي گويم تصميم دارم ولي بدون حقيقت.
امام: آيا اميد داري كه پيامبري پس از محمد، بيايد «و تو با پيروي او سعادتمند شوي»؟
حسن بصري: نه.
امام: آيا اميد داري كه جهان ديگري وجود داشته باشد، كه در آنجا به مسئوليت هاي خود عمل كني؟
حسن بصري: نه.
امام: آيا كسي را ديده اي كه با داشتن كمترين شعور، حال تو را براي خويش بپسندد؟ تو با اعتراف خودت درحالي به سر مي بري كه از آن راضي نيستي، و تصميم انتقال از اين حال را هم نداري و به پيامبري ديگر و جهاني جز اين جهان براي عمل اميدوار نيستي، آن وقت با اين وضع اسف انگيز كه خود داري مشغول وعظ و نصيحت ديگراني؟
منطق نيرومند امام چنان اين سخنور زبردست را كوبيد، كه ديگر نتوانست چيزي بگويد، همين كه امام از آنها دور شد، حسن بصري پرسيد: اين كه بود؟
گفتند: اين علي بن الحسين(ع) بود.
حسن بصري: حقا او از خاندان علم و دانش است.
پس ازا ين رسوائي، ديگر نديدند كه حسن بصري مردم را موعظه كند. (بحارالانوار، ج 01، ص 146)

 



پيامدهاي فرهنگي قيام عاشورا

قيام عاشورا و پيامدهاي آن، مؤثرترين و ماندگارترين رخدادي است كه منشأ تحولاتي بنيادين در تاريخ اسلام شده است.
آثار و نتايج اين قيام منحصر به زمان وقوع حادثه و سالهاي نزديك به آن نيست. ريخته شدن خون پاك حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و اصحاب باوفايش در روز دهم محرم سال 61 هجري در يكي از بي نظيرترين صحنه هاي دردناك تاريخ بشريت، چنان جرياني نيرومند در مسير تحولات تاريخ جهان اسلام پديد آورد كه آثار عميق، گسترده و ماندگار و تحولزاي آن از «روز واقعه» تاكنون- كه بيش از 13 قرن مي گذرد- همچنان پابرجاست و نه تنها گذر زمان بر ابعاد و پيامدهاي آن سايه فراموشي نيفكنده، بلكه تأثير واقعه عاشورا بر حيات بخشي مهم و تعيين كننده از امت اسلام و آزادانديشان اقصي نقاط جهان دامنه اي بسيار گسترده تر از گذشته نيز يافته است.
قيام عاشورا ، حافظ اسلام راستين
بطور كلي و در يك ارزيابي منصفانه تاريخي بايد گفت: حفظ اسلام انقلابي و راستين و حفظ ارزشهاي ديني و استمرار نهضت هاي اصلاح طلبانه در تاريخ اسلام، و همچنين حيات ملت انقلابي شيعه مرهون قيام عاشورا و فرهنگ متعالي اين حادثه انساني است.
پس از واقعه عاشورا، خلفا و حكومتهاي ستمگر در بلاد اسلامي، هراسان از تاثير گسترده اهداف و پيامدهاي فرهنگي نهضت عاشورا، با بكار گرفتن دين فروشان دنياطلب به تحريف ابعاد اين واقعه تاريخساز پرداختند. و از زماني كه استعمار نوين موفق به تجزيه بلاد اسلامي گرديد و بر حكومتها و سرنوشت ممالك مسلمين استيلا يافت، دامنه تحريفها و بدعتها و جايگزيني خرافه ها به جاي روح ظلم ستيز و قيام خيز واقعه عاشورا نيز وسعت بيشتري يافت و نتيجه آن شد كه روح عاشورا و مكتب و پيام عاشورا در زندگي مسلمانان به كمرنگي گراييد و جاي خويش را به حفظ نمادهايي ظاهري و تشريفاتي و بي روح، و سوءاستفاده از اين مناسبت حماسي داد.
با دست اندازي دشمنان و تحريفهاي دين فروشان راحت طلب، نگاه به عاشورا از يك مكتب ارزشي و معنوي و انقلابي به يك واقعه سوزناك شخصي اتفاق افتاده در قرن اول هجرت، فاقد هر نوع پيام و منطق و دست آوردي تنزل كرد و اين حادثه به گونه اي ترسيم شد كه تنها بايد بر مصائب آن اشك ريخت و در تعزيت آن فقط به نوحه سرايي و سخنراني هاي بي اساس و بي بهره از حقيقت پرداخت، آنهم غالبا موهن كه نمونه هايي از آن در زمان طاغوت در ايران ترويج مي شد و دلسوزان و مصلحاني همچون معلم شهيد استاد مطهري به مقابله با اين كج روي ها و تحريف ها پرداختند. دوام عزت و استقلال و افتخاراتي كه به دست آورده ايم در گرو بازيابي فرهنگ عاشورا و نگرش اصلاحگرانه و آزادمنشانه به حقيقت عاشورا است.
ولي الله پاشا

 



كربلا و امت بي طرف

علي ملازاده
مذموم بودن بي تفاوتي
يكي از شعارهاي انقلابي در دوره مبارزه با طاغوت شاهنشاهي، دعوت به همگرايي از سوي انقلابيون مسلمان بود كه گاه با نكوهش بي طرفي انجام مي شد. شعار بي طرفي، بي شرفي، زمزمه مردمي بود كه از بي تفاوتي گروهي از ملت به سختي رنج مي بردند.
اصولا نسبت هر كسي با فضيلت و هنجار و يا رذيلت و نابهنجار مي تواند به اشكال چندي نمود پيدا كند. يا شخص خود اهل هنجاري است و نسبت به نابهنجاري در همان حوزه سكوت مي كند و بي تفاوت مي گذرد و يا اين كه در برابر آن، واكنش نشان مي دهد و به شكل نهي از منكر خودنمايي مي كند.
صورت ديگر آن است كه شخص خود اهل نابهنجاري و كژرفتاري است ولي نسبت به ديگران كسي را به آن نمي خواند هرچند به سبب رفتاري و اجتماعي بودن، خود به خود عامل دعوت ديگران به آن است و يا آن كه ديگران را در عمل و گفتار به نابهنجاري و گسترش آن مي خواند.
به نظر مي رسد در كوفه نسبت به نابهنجاري هاي عصر يزيدي همه اين كنش ها و واكنش ها وجود داشته است.
گروه هاي سه گانه جامعه
عده اي بودند كه خود اهل هنجارها بوده و نسبت به نابهنجاري هاي حكومتي و ظلم و ستم و خروج عملي دولت از دين واكنش نشان مي دادند كه ايشان در آغاز به سبب جو عمومي و گفتمان غالب بر كوفه اكثريتي را شكل مي بخشيدند كه به امام(ع) نامه مي نويسند، ولي پس از حضور شمشير، قدرت، تطميع و تهديد، نوعي نفاق را در پيش مي گيرند كه از آن رفتار منافقانه، دل ها با امام(ع) و شمشيرها عليه امام(ع) تعبير شده است.
گروهي ديگر مردمي بودند كه نسبت به نابهنجاري ها سكوت مي كنند و با اعلام بي طرفي به كنجي مي گريزند و يا از شهر كوفه به جاهاي ديگر فرار مي كنند.
گروه سوم كساني بودند كه خود اهل نابهنجاري بودند ولي كسي را به آن دعوت نمي كردند و گروه چهارم كساني كه به نابهنجاري نيز دعوت مي كردند. اين گروه سوم و چهارم در حقيقت يك گروه بيش تر نيستند، زيرا هر دو در عمل، دعوت كنندگان به نابهنجاري با عمل و قول بودند.
بر اين اساس در قرآن در آيات 164 تا 166 سوره اعراف از سه گروه اجتماعي نسبت به هنجارها و نابهنجاري ها سخن گفته شده است: 1.كساني كه خود مرتكب نابهنجاري بودند؛ 2.كساني كه اهل هنجارهاي اجتماعي بوده و نسبت به نابهنجاري سكوت و اعلام بي طرفي و يا بي تفاوتي مي كردند؛ 3.و گروه سوم كه خود نه تنها اهل هنجارهاي اجتماعي بودند، بلكه ديگران را به معروف و هنجارها دعوت و از منكر و نابهنجاري ها باز مي داشتند.
خداوند بيان مي كند كه اهل بي تفاوتي و بي طرفي به آمرين به معروف و ناهيان از منكر مي گفتند: چرا اين ها را پند و موعظه مي دهيد و از منكر و نابهنجاري ها باز مي داريد؟ مگر خود خدا اينان را به گناهانشان در دنيا هلاك نمي كند يا شكنجه نمي نمايد؟ پس چرا ما بايد دخالت كنيم؟
بازدارندگان از نابهنجاري مي گفتند: ما اين كار براي داشتن عذر در نزد پروردگار خويش انجام مي دهيم؛ زيرا وظيفه ماست تا ديگران را از كارهاي ناپسند بازداريم و به كارهاي نيك دعوت كنيم، شايد با اين كارمان، ايشان اهل تقوا شوند و از پلشتي ها و نابهنجاري ها پرهيز كنند. اين همان معناي سوره والعصر است كه نجات يافته گان از خسران و زيان را تنها اهل ايمان و عمل صالحي مي داند كه ديگران را به حق و كار نيك و صالح مي خوانند. خداوند در ادامه در آيه 165 بيان مي كند كه از اين سه گروه، فقط كساني را كه به امر به معروف و نهي از منكر قيام كرده بودند نجات داده و دو گروه بي طرف و عامل منكر را به ميمون و بوزينه تبديل كرده و اين گونه آنان را به هلاكت رسانده است. (آيه 166)
در عصر عاشورا نيز گروه بي تفاوت و بي طرف اين گونه مجازات شدند كه گرفتار حجاج بن يوسف ثقفي شدند و تا سالهاي سال بلكه بيش از هزار سال است كه از آثار بي طرفي و بي تفاوتي در عذاب و شكنجه الهي هستند؛ زيرا همه چيز هستي لشكريان خداوند هستند و گاه ابليس نيز در نقش جنود الهي عمل مي كند؛ زيرا خداوند برخي از ظالمان را به برخي ديگر دفع مي كند. اكنون اگر مردم عراق و فلسطين و افغانستان و هر كشور ديگر اسلامي بخواهند عزت و اقتدار الهي خويش را باز يابند مي بايست دست از نابهنجاري و نيز بي تفاوتي بردارند و با قيام عملي و نهضت مردمي، ريشه نابهنجاري را خشك كنند و يا دست كم از عذاب و هلاك الهي در امان مانند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14