(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 22 دي 1388- شماره 19557
 

راحتي با قناعت
اصلاح الگوي مصرف
شيطان و هواي نفس
ضرورت ايجاد سازوكار براي تعيين مرجعيت
عوامل اختلاف و كدورت در خانواده
اينها، آتش مي خورند!



راحتي با قناعت

قال الامام علي(ع): ثمره القناعه الراحه
امام علي(ع) فرمود: نتيجه قناعت، آسايش و راحتي است.

1- نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج02، ص296

 



اصلاح الگوي مصرف

امام صادق(ع) در روايتي فرمود: همه دارايي ها ثروت و دارايي خداست. آن را نزد بندگانش امانت نهاده است و به آنها فرمان داده كه با ميانه روي، از آن بخورند و با ميانه روي، از آن بياشامند و با ميانه روي، از آن بپوشند و با ميانه روي، ازدواج كنند، و با ميانه روي، (بر مركب) سوار شوند و غير از اين نيازها (هرچه اضافه بماند) را به مؤمنان نيازمند برگردانند. پس كسي كه از اين فرمان تجاوز كند (از حد اعتدال و ميانه روي فراتر رود) خوردن و آشاميدن و پوشيدن و وصلت كردن و سواري گرفتن ازطريق اين دارايي ها، براي او حرام خواهدبود1.

 



شيطان و هواي نفس

پرسش:
شيطان چه ماهيتي دارد و با چه بسترها و زمينه ها و روش هايي مي تواند موجبات سقوط اخلاقي انسان را فراهم آورد؟
پاسخ:
در بسياري از آيات قرآن كريم، پيروي از شيطان سمبل ضداخلاق دانسته شده و راه خدا در برابر راه شيطان به شمار آمده است. شيطان پرستي در برابر خداپرستي است: «اي فرزندان آدم آيا با شما عهد نبستم كه شيطان را مپرستيد. زيرا دشمن آشكار شما است و اين كه مرا بپرستيد، اين است راه راست». (يس-60)
حقيقت شيطان
كساني بر اين عقيده اند كه شيطان همان نفس اماره و قوه واهمه يا هواي نفس است. اما قرآن كريم، شيطان يا ابليس را موجودي از گروه جن مي داند كه از آتش آفريده شده و مستقل از انسان است. البته گاهي واژه شيطان بر انسان شرور نيز اطلاق مي گردد و شايد از نظر لغوي هر موجود شريري، مانند هواي نفس را نيز پوشش دهد. اما آن جا كه ابليس و سپاه ابليس گفته مي شود - كه شيطان انصراف به همان ابليس دارد-بي ترديد مراد از آن، هواي نفس، نفس اماره و مانند آن نيست؛ مثل آن جا كه مي فرمايد: «اي فرزندان آدم [مراقب باشيدكه] شيطان فريبتان ندهد، چنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون راند.» (اعراف-27)
كارهاي شيطان
كار عمده شيطان وسوسه كردن است كه در چند آيه به آن اشاره شده است. (طه-120) و اين وسوسه از چند راه صورت مي پذيرد:
1. آراستن كارهاي زشت: شيطان با زيبا جلوه دادن كارهاي زشت انسان، او را به ادامه آن ترغيب مي كند: «سوگند به خدا كه به سوي امت هاي پيش از تو ]رسولاني[فرستاديم ]اما[شيطان اعمالشان را برايشان آراست.» (نحل-63)
2. وعده هاي دروغ: «شيطان به آنان وعده مي دهد و ايشان را در آرزوها مي افكند و جز فريب به آنان وعده نمي دهد.» (نساء-120)
3. ترساندن انسان از آينده خويش: «شيطان شما را به تهي دستي بيم مي دهد.» (بقره-268)
آري شيطان حقيقتي خارجي است كه ما را مي بيند و در خيال ما نفوذ دارد و از طريق وسوسه ها ما را به كژ راهه ها مي خواند. بنابر آنچه از آيات قرآن استفاده مي شود، شيطان در هرگونه خيالي كه از انجام خير، منع مي كند و يا به ارتكاب شر فرا مي خواند، نقش دارد، و اي بسا اگر دخالت او نبود، آن انديشه باطل به ذهن انسان خطور نمي كرد.
ترديد بسياري از افراد در وجود شيطان به سبب آن است كه اين موجود گمراه ساز هميشه و همه جا در كنار ما و با ما است و چيزي كه هميشه با انسان است، همچون آب براي ماهي، پنهان و پوشيده مي گردد. وجود شيطان آنگاه براي ما ملموس مي گردد كه در دوره اي از عمر، جداي از او و خالي از وسوسه هاي او زيسته باشيم و سپس او در ما نفوذ كرده باشد؛ درحالي كه شيطان از بدو ولادت تا لحظه مرگ در ما و اطراف ما است.
شيطان و هواي نفس
از آيات قرآن كريم به دست مي آيد كه نفوذ و تاثير شيطان در آدمي از رهگذر هواي نفس است. شيطان از اين راه رفتار فرد را تاييد مي كند و يا تغيير مي دهد. او كارهاي زشت را در نظر فرد مي آرايد، تا به آنها تداوم بخشد و او را نسبت به آينده اش مي ترساند، تا از انجام كارهاي نيك باز ايستد.
به گزارش قرآن كريم، وقتي روز قيامت فرا رسد، شيطان به كساني كه فريب او را خورده اند مي گويد: «]مرا دشنام ندهيد كه [در حقيقت خدا به شما وعده راست داد و من به شما وعده دروغ دادم، و مرا بر شما هيچ تسلطي نبود، جز اين كه شما را دعوت كردم و شما اجابت كرديد. پس مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد. (ابراهيم-22)
پيروي از شيطان موجب مي گردد توجه شخص به لذت هاي دنيا جلب و از ياد خدا غافل گردد و ديگر جايي در دل او براي ياد خدا باقي نماند. آنگاه اندك اندك شيطان بر او چيره مي شود و عامل اين تسلط، سوءاختيار خود شخص است، كه «تسلط شيطان تنها بر كساني است كه وي را به سرپرستي برمي گيرند و بر كساني كه به خدا شرك مي ورزند. (اعراف-27)
«و او را بر كساني كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل مي كنند، تسلطي نيست (النمل-99) نخست انسان خود از ياد خدا غافل مي گردد، آن گاه شيطان همدم او مي گردد.

 



ضرورت ايجاد سازوكار براي تعيين مرجعيت

خليل منصوري
پس از اعلام نظر جامعه مدرسين حوزه علميه قم در خصوص عدم صلاحيت آقاي صانعي براي مرجعيت، يكي از فضلاي اهل قلم حوزه، با ارسال مقاله حاضر به ضرورت تعيين سازوكاري جديد براي تعيين مرجعيت و مراجع و معرفي آنها به مردم پرداخته و بر اهميت تشكيل هيئت و نهادي از علماي مبرز براي رسيدگي به مسئله انتخاب مراجع تاكيد كرده است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
اجتهاد، توانايي يا سلامت روحي و ايماني
ملكه اجتهاد، توانايي انسان براي درك رخدادها و استنباط حكم خاص از عمومات و كليات كتاب و سنت معتبر است. چنين توانايي هرچند كه يك ارزش و اعتبار علمي براي شخص مي باشد، ولي به معناي سلامت روحي و ايماني نيست، زيرا دانش اكتسابي است كه حتي يك فرد بي دين نيز مي تواند آن را به دست آورد؛ زيرا هر انسان سالم و تيزهوشي مي تواند در يك فرآيند آموزشي، خود را چنان پرورش دهد تا به اين ملكه دست يافته و توانايي اجتهاد را به دست آورد.
اما مرجعيت همانند قضاوت و حكومت، منصبي رسمي است كه افزون بر اجتهاد به عنوان يك شرط لازم، نيازمند ويژگي ها و خصوصيات ديگري است، براين اساس مي توان گفت كه اجتهاد شرط لازم مرجعيت است ولي شرط كافي نيست؛ زيرا آن چه شخصي را به عنوان مرجع قرار مي دهد، شروط لازم ديگري است كه مي توان گفت كه از نظر تفكر شيعي و اسلامي يك اصل مي باشد.
شرايط يك مرجع
در فرمان امام صادق(ع) كه يك فرمان كلي براي شيعيان در عصر غيبت و عدم دسترسي به امام(ع) است، چنين آمده كه در انتخاب شخصي براي مرجعيت از سوي مقلدان شيعه، كسي انتخاب شود كه داراي ويژگي هاي خاص باشد؛ زيرا مرجعيت يك منصب و مقام رسمي مهم واصلي در اسلام است و هركسي نمي تواند عهده دار آن باشد، چون مرجعيت به عللي در مقام حاكم شرع و به يك معنا داراي ولايت است و مي تواند در جان و مال مردم تصرف كند و افزون بر فتوا در مقام قضا نيز بنشيند. از اين رو بايد اشخاصي انتخاب شوند كه داراي شرايط زير باشند: من كان من الفقهاء حافظا لدينه صائنا لنفسه مخالفا لهواه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه، هر كدام از فقها كه نفس خويشتن را نگاه دارد، و حافظ دينش باشد، و با هوا و هوس خود مخالفت كندو از فرمان مولايش اطاعت كند، بر عموم مردم واجب است كه از او تقليد كنند. (حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، ج 27، ص .131 و نيز ر.ك: بحارالانوار، ج 2، ص 88، روايت .12)
در توضيح فرمان شريف آمده است: (صائنا لنفسه) يعني از لحاظ عمل و فروع، و (حافظا لدينه) يعني از جهت عقيده و اصول، و (مخالفا لهواه، مطيعا لامر مولاه) يعني مخالف هوا و هوس خود، و مطيع فرمان مولايش يعني خداوند و رسول(ص) و اولوالامر پس از ايشان يعني امامان معصوم(ع)، باشد. نه آن كه فرمان غيرخدا را بر فرمان خدا و ديگر خلفاي او مقدم دارد كه در اين صورت مي شود عامل به امر غيره، زيرا به حسب اصطلاح قرآن، به هر مطاعي، معبود گفته مي شود، چنان كه كسي كه از هواهاي نفساني خويش اطاعت كند، كسي است كه هوايش را الهه و معبود خود ساخته است.
البته در خصوص شرايط مرجعيت به ويژه اگر در مقام و منصب قضا افزون بر افتا قرارگيرد مي بايست شرايط ديگري را نيز به دست آورد كه از همه مهمتر آگاهي به زمان و مكان و شرايط و مقتضيات روز است. از اين رو درفرمان ديگري درباره مرجعيت شيعي در عصر غيبت توضيح تكميلي ديگري آمده كه مي توان آن را يكي از شرايط اصلي و لازم براي مرجعيت برشمرد. در روايت وسايل الشيعه در جواب اسحاق بن يعقوب به دست مرحوم محمدبن عثمان كه از ناحيه مقدسه واردشده، امام زمان(عج) مي فرمايد: «اماالحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجه الله عليهم» درجريان ها و رخدادهايي كه مرتب در روزگار پيش مي آيد به راويان اخبار و احاديث ما رجوع كنيد كه ايشان حجت من بر شما و من حجت خداوند بر ايشان مي باشم. (شيخ محمدصدوق، كمال الدين و تمام النعمه ، قم مؤسسه النشر الاسلامي الجماعه المدرسين، ج2، ص394.)
براساس اين حديث مقبول، مرجعيت زماني براي شخص اثبات مي شود كه توانايي درك رخدادها و تحليل آن را داشته باشد و بتواند با مراجعه به منابع اصلي كتاب و سنت معتبر، حكم را به دست آورده و در اختيار مردم قرار دهد. اصولا يكي از منابع معتبر درخصوص وجوب رجوع به مرجع زنده در تقليد، همين روايت مقبول است. زيرا انسان درمسائل و رخدادهاي روزگار مي خواهد حكم مسئله را بداند و اين مرجع زنده است كه مي تواند به اين مهم پاسخ دهد و راهنماي مردم به سوي حكم دين باشد. اين خبر بر اين نكته نيز تاكيد دارد كه مرجعيت براي مديريت اجتماعي و سياسي مردم است و درحقيقت مراجع، جانشينان امام معصوم(ع) در مسئله حكومت شرعي مي باشند كه درعصر غيبت به عهده آنان گذاشته شده است.
در روايات ديگري به اين نكته كه مراجع تقليد، امناي الهي هستند، توجه داده شده و آمده است: «مجاري الامور بيدالعلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه...» ناگفته پيداست كه امور در اين عبارت همانند واژه اولوالامر به معناي مديريت اجتماعي و سياسي است كه از آن به سلطنت و حكومت ياد مي شود. بنابراين علماي الهي كه بر حلال و حرام الهي آگاه هستند مجاري حكومت هستند و احكام قضايي و نظامي و سياسي و اجتماعي بايد از مسير آنان جريان يابد و اجرايي گردد.
مرجعيت، منصب ولايت بر مردم
اين مطالب به خوبي روشن مي سازد كه برخلاف مسئله اجتهاد كه يك توانايي و ملكه شخصي و علمي است، مرجعيت به عنوان محل رجوع مقلدان و مردم به ايشان، همانند منصب قضا و حكومت، منصب ولايت بر مردم است. از آن جايي كه كسي را بر كسي ولايت نيست مگر آن كه دليل خاص آن مورد را خارج و استثنا كرده باشد، هركسي نمي تواند منصب ولايتي را به عهده گيرد مگر آن كه منصوب عام و يا خاص ازسوي خدا و پيامبر(ص) و امام معصوم(ع) باشد. بنابراين مرجعيت همانند حكومت و قضا نيازمند فرمان و نصب ازسوي صاحب اختيار مردم و ولي الله مي باشد.
اين منصب و مرجعيت به شكل عام به فقيهان و مجتهداني داده شده است كه داراي ويژگي هاي مشخص پيش گفته و امور ديگري باشند كه دراين مجال اندك، امكان پرداختن به همه آنها ميسر نمي باشد.
ساز و كار قديم و جديد تعيين مرجع
در گذشته از آن جايي كه شيعه مناصب حكومتي و رسمي دولتي را در اختيار نداشتند، مرجعيت از جايگاه مهم اجتماعي و سياسي برخوردار نبود. از اين رو به سبب محدوديت قدرت و دايره مسئوليت، به سادگي مي توانستند مراجع خويش را ازطريق تأييد دو شخص فاضل مورد وثوق مشخص نمايند. به اين مسئله در بسياري از كتب فقهي و توضيح المسايل پرداخته شده وبه عنوان راه هاي تشخيص مرجع معرفي شده است.
اما از آن جايي كه دامنه قدرت و مسئوليت مرجعيت به سبب گسترش نفوذ و شمار شيعيان و حضور در دولت و سياست افزايش يافته است، به نظر مير سد كه ديگر ساز و كارهاي گذشته نمي تواند پاسخ گو باشد. براين اساس بايد ساز و كارهايي براي تعيين مرجعيت طراحي و تبيين كرد تا دشمنان اسلام و شيعه نتوانند از اين نقطه، مديريت جوامع شيعي را دراختيار گيرند و موجبات آسيب رساني به كيان مسلمين را فراهم سازند. به سخن ديگر نبايد گذاشت تا مجلس عوام انگليس با همه زيركي شيطاني خويش مرجع سازي كند و جوامع شيعي را به سوي اهداف ننگين و استعماري خويش سوق دهد.
در اسلام برخي از امور به صراحت بيان شده و برخي از امور با توجه به تغييرات فرهنگي و مقتضيات زماني و مكاني به عقول مردم واگذار شده است. به عنوان نمونه آن چه مهم است دست يابي به عدالت و اجراي آن است كه درگذشته ازطريق حضور يك قاضي وچند پاسبان امكان پذير بود ولي در حال حاضر نيازمند دستگاه عريض دادگستري و آيين دادرسي ودادگاه هاي تجديدنظر و مانند آن مي باشد. هدف، دست يابي به عدالت بوده اما ساز و كارهاي آن در هر دوره اي فرق مي كند.
در مرجعيت نيز همين گونه بوده است ولي از آن جايي كه در گذشته دامنه قدرت و مسئوليت، محدود و كم بوده با نامه اي از مرجع قبلي كه از آن به اجازه اجتهاد ياد مي شد، مسئله تمام بود. البته كساني كه اجازه اجتهاد مي گرفتند ازسوي شخص گواهي دهنده از هرنظر موردتأييد بودند؛ زيرا ساليان سال در نزد ايشان زندگي مي كردند و درس مي خواندند و استاد به همه زندگي شاگرد آگاهي و احاطه داشته است. بنابراين اجازه اجتهاد در حقيقت اجازه تأييد سلامت كامل عقلي و اخلاقي و عملي او بوده است.
درحال حاضر به اسباب گوناگون و تغيير شرايط محيطي نمي توان براساس ساز و كار گذشته عمل كرد و لازم است كه تغييراتي باتوجه به دامنه قدرت و مسئوليت پديد آيد. اين ساز و كار بايد به گونه اي باشد كه دشمنان دروني وبيروني نتوانند در انتخاب مرجعيت اعمال نفوذ كنند. همان گونه كه دولتي كردن مرجعيت، خلاف، است، عوام و توده اي كردن اين مسئولين نيز نادرست است. به نظر مي رسد كه ساز و كاري كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم در حال حاضر درپيش گرفته هرچند داراي نواقصي است ولي هشداري است عملي به نادرستي ساز و كارهاي پيشين در معرفي و انتخاب مرجعيت. در اين ساز و كار جديد بايد مرجعيت همانند رهبريت از سوي مراكز ذي صلاح انتخاب و معرفي شده و سپس نظارت وكنترل شوند تا خداي ناكرده از مسير اسلام و فلسفه مرجعيت بيرون نروند؛ چنان كه اگر به سبب بيماري فراموشي و يا هر دليل ديگري شخص از مرجعيت ناتوان شد وي را عزل كرده و ديگري را به جاي آن در منصب مرجعيت قرار دهند. چنين شيوه اي كه در انتخاب رهبر براي كشور مرسوم شده، بايد در انتخاب و نصب مرجعيت نيز اعمال شود. آيا زمان آن نرسيده است كه خبرگاني از بزرگان علم و ادب حوزه هاي علميه تعيين شوند تا به دور از مسئله سياست بازي و خط و جناح بازي، به انتخاب و نظارت بر اعمال مراجع بنشينند؟ آيا تشكيل «مجلس العلما»ئي از فقها و علماي حوزه هاي علميه لازم نيست تا به عنوان يك ساز و كار عقلاني و عقلايي وشرعي، صرفاً بر اعمال مراجع نظارت كند و درصورت بروز هر عامل خروج از دين شامل بدعت يا جنون ياخروج از اجتهاد و توان مرجعيت وي را خلع كنند و اجازه ندهند تا گروهي در دفاتر ايشان در امور دين و دنياي مردم به نام مرجع دخالت كنند؟ مگر نه اين است كه نظارت دايمي ازسوي مردم به عنوان ولايت عمومي و همگاني از نظر شرعي، جعل و وضع شده است و اين نظارت در سطوح بالاتر و برتر لازم تر و ضروري تر است؟

 



عوامل اختلاف و كدورت در خانواده

رقيه عبدلي
خانواده از مجموعه افرادي تشكيل شده كه مسئوليت هاي متقابلي برعهده آنها است. اين افراد نيازهاي مادي، عاطفي و اجتماعي دارند كه بايد در محيط خانواده برآورده شود. علاوه براين، معمولاً اعضاي خانواده بيشترين مدت زندگي و ساعات روزانه را با هم به سر مي برند، به طوري كه با هيچ فرد ديگري به اين ميزان تعامل ندارند. دلبستگي ها و روابط عاطفي در خانواده بيش از هر گروه اجتماعي ديگر است و درصورتي كه عوامل دلبستگي در خانواده تضعيف شود، بسياري از اختلافات به كمك همين روابط عاطفي مثبت و بسيار نزديك، قابل حل است. بدون شك بسياري از مشكلات اخلاقي جامعه امروز ما ريشه در اختلافات خانوادگي دارد. آمارهاي مربوط به مسايل اخلاقي نشان مي دهد، اغلب افراد بزهكار از نعمت خانواده سالم محروم بوده و وارث ناهنجاري هاي خانوادگي هستند. همچنين كساني كه در جامعه به موفقيت هايي رسيده اند، نيز موفقيتشان را مديون خانواده سالم خويش هستند. اين يك واقعيت ملموس و حقيقي است كه انسان هاي مصلح و موفق در خانواده هاي سالم و خوب پرورش مي يابند. از اولين خصوصيات انبيا عليهم السلام نيز تعلق آنها به خاندان پاك و سالم است، به گونه اي كه حتي دشمنانشان نيز به پاكي خانوادگي آنها معترف بودند.
در مقاله حاضر به بررسي بعضي از عوامل اختلاف و ايجاد كدورت در خانواده و ارائه راه حل هاي پيشگيرانه پرداخته شده كه با هم آن را ازنظر مي گذرانيم.
1. خودخواهي
خودبيني و خودخواهي ازجمله مهم ترين عوامل اختلافات خانوادگي است. كساني كه به اين بيماري مبتلا باشند، خوبي هاي خود را مي بينند و بزرگ مي شمارند، ولي بدي هايشان را نمي بينند. در متون اسلامي نكوهش هاي فراواني در مورد تكبر و خودمحوري وارد شده و گفته شده كه اگر ذره اي تكبر در وجود فرد باشد وارد بهشت نمي شود (لا يدخل الجنه من في قلبه ذره من كبر (كليني، كافي، ج 2، ص 309)
خود بزرگ بيني، زمينه ابتلا به خودستايي و جاه طلبي را فراهم مي كند. چنين افرادي سعي مي كنند با تحقير ديگران، بزرگ نمايي كنند. كسي كه بخواهد همسر خود را تحقير كند، و خود را بالاتر بداند و خوبي هاي خود را به رخ ديگري بكشد، زندگي خود را درمعرض آسيب جدي قرار داده است. البته صفت تكبر براي زن در برابر غيرشوهرش (نامحرم) پسنديده است، ولي در برابر شوهرش بزرگترين عامل ايجادكننده اختلاف مي باشد.
بايد اعتراف كرد كه اگر اين رذيله اخلاقي در وجود انسان ريشه بدواند، به سادگي نمي توان آن را درمان نمود. تنها راه درمان اين بيماري آن است كه افراد مغرور از عواقب كار خويش آگاه شده وبدانند كه غرور و خودخواهي مانع بزرگي براي حل اختلافات است. اين افراد بايد در وجود خويش به تفكر و نيز جستجو بپردازند كه هيچ انساني دردنيا بدون عيب و نقص وجود ندارد و به عيب هاي خود و اشتباهاتشان پي ببردو از آن چه كه موجب مي شود آن ها دچار خودخواهي شوند، دوري گزينند و موارد اختلافشان را منصفانه با هم در ميان بگذارند و تصميم بگيرند در اصلاح عيوب هم بكوشند واگر خود را در اين امر ناتوان مي بينند مي توانند به يك داور آگاه و خيرانديش و مورد اعتماد مراجعه نمايند. طبق فرموده قرآن كريم و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما...(نساء/3)؛ و اگراز جدايي ميان آن دو ]:زن و شوهر[ بيم داريد پس داوري از خانواده آن ]شوهر[ و داوري از خانواده آن ]زن[ تعيين كنيد. اگر سرسازگاري دارند، خدا ميان آن دو، سازگاري خواهد داد. آري! خدا داناي آگاه است.
2- چشم چراني
يكي از بيماريهاي بزرگ اجتماعي چشم چراني و نگاه هاي طولاني و شهوت آلود به نامحرم است. قرآن مجيد و پيامبر(ص) و اهل بيت عصمت(ع) با بيانات بسيار مهمي، آثار منفي اين پديده زشت را گوشزد نموده و از مسلمانان خواسته اند تا چشم خود را از نگاه به نامحرمان كنترل كنند.
قرآن مجيد در سوره مباركه نور در دو آيه به حكم اين مسئله پرداخته و در آيه نخست خطاب به مؤمنان مي فرمايد: به مؤمنان بگو چشم هاي خود را از نگاه به نامحرمان فرو گيرندو دامان خود را حفظ كنند، اين براي آنها پاكيزه تر است، خداوند از آنچه انجام مي دهيد آگاه است و در آيه دوم زنان مؤمنه را مخاطب قرار داده و چنين مي فرمايد: «و به زنان باايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است، آشكار ننمايند.»(نور/ 31)
افراد در انتخاب همسر بايد نهايت كوشش را به عمل آورند تا همسري نيك و دلخواه و ديندار پيدا كنند و هرچه بيشتر در اين زمينه احتياط و عاقبت انديشي كنند بهتر است؛ زيرا ازدواج، آغاز زندگي مشترك انسان است و پس از اين كه انسان فردي را براي همسري برگزيد و با او پيمان زناشويي برقراركرد بايد از غير او چشم بپوشد.
امام صادق(ع) مي فرمايد: «ما اغنتم احد بمثل ما اغنتم بغض البصر فان البصر لا يغض عن محارم الله الا وقد سبق الي قلبه مشاهده العظمه و الجلال (مصباح الشريعه، ص 9)؛ هيچ كس سودي بالاتر از اين سود به دست نياورد كه در اثر فروپوشاندن چشم به دست آورده باشد، چون هر اندازه كه چشم از محارم خدا فروپوشانده و كنترل شود، با قلبي نوراني آثار عظمت و جلال خدا را مي بيند.»
هركسي كه به سعادت و خوشبختي خويش علاقه مند است بايد پس از ازدواج دست از افكار كودكانه و چشم چراني هاي خانمان سوز بردارد و مسير زندگي خود را تغيير دهد.
اسلام چون از مفاسد چشم چراني اطلاع داشته به كلي آن را ممنوع ساخته و براي علاج اين رذيله اخلاقي و براي جلوگيري از آثار زيان بار آن فرموده است كه اگر شخصي بي اختيار چشمش به نامحرمي افتاد، نبايد آن نگاه را تعقيب كند، بلكه فوراً ديده خود را فروبندد و يا به جاي ديگري نظر افكند، چشم پوشي از نامحرمان در مراحل اوليه شايد سخت باشد، ولي با كمي اراده مانند ديگر رذايل اخلاقي قابل پيشگيري و درمان است.
با كمي دقت در آيات و روايات به دست مي آيد كه چشم چراني آثار سوء فراواني دارد و مهم ترين آن اسير شدن انسان در دام هاي شيطان و فراهم ساختن بدبختي در آخرت است. از حضرت علي(ع) سؤال شد به چه وسيله اي از نگاه بد نجات يابيم؟ حضرت ياد خدا و خواندن دو ركعت نماز را توصيه نمودند. (مصباح الشريعه، ص 9)
3-بدبيني
قرآن مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد از بسياري از گمان ها بپرهيزيد كه پاره اي از گمان ها گناه است و جاسوسي مكنيد.» (حجرات 12)
سوءظن و گمان بد بردن نسبت به هر مسلماني زشت و ناروا است و نارواتر از آن در محيط خانواده است. هركس به اين بيماري مبتلا شد، زندگي را بر خود و خانواده اش تلخ مي كند، بهانه جويي مي كند و آن را تعقيب مي كند؛ چون يكي از آثار زشت بدگماني تجسس است كه در آيه شريفه فوق از آن نهي شده است.
خانواده اي كه به مرض بدگماني دچار شود، آسايش و خوشي نمي بيند. بنياد چنين خانواده اي همواره در معرض خطر است و ممكن است حتي به طلاق و جدايي هم بينجامد و يا جنايتي را درپي داشته باشد.
توجه به مفاسد فردي و اجتماعي سوء ظن و نيز خود را در مظان اتهام قرار ندادن، از راه هاي علاج اين رذيله اخلاقي است.
4- عيب جويي
قرآن كريم مي فرمايد: «اي اهل ايمان! نبايد گروهي گروه ديگر را مسخره كنند، شايد مسخره شده ها از مسخره كنندگان بهتر باشند و نبايد زناني زنان ديگر را ] مسخره كنند[ شايد مسخره شده ها از مسخره كنندگان بهتر باشند و از يكديگر عيب جويي نكنيد...» (حجرات 11)
كمتر كسي را در اين جهان مي توان يافت كه تمام خوبي ها در او جمع باشد و از تمام بدي ها و نقص ها پاك و منزه باشد. انسان ها با ويژگي هاي متفاوت و فرهنگ ها و آداب و رسوم مختلفي بزرگ شده و پرورش مي يابند و هيچ زن و مردي نيست كه كاملا بي عيب و نقص باشد، مگرائمه معصومين- عليهم السلام- پس نبايد درصدد عيب جويي برآمد و كانون مقدس زناشويي را متزلزل و اسباب ناراحتي خانواده را فراهم نمود.
از نتايج عيب جويي اين است كه زن و شوهر نسبت به يكديگر مكدر مي شوند و مهر و علاقه شان از بين رفته، كم رنگ مي گردد و نسبت به زندگي و همسرداري دلسرد مي شوند و يا ممكن است در صدد تلافي برآيند و همديگر را به سبب عيب جويي تحقير نمايند. و اين امر، صفا و صميميت و شيريني زندگي را به تلخي و شكست مبدل مي سازد و زن و شوهر را از يكديگر فراري مي كند.
طرح قرآن براي پيشگيري از اين بيماري اجتماعي استمداد از عواطف و توجه به صميميت و وحدت است. «از يكديگر عيب جويي نكنيد». (حجرات 11). يكدلي و همراهي كردن هم درزندگي و ايجاد وحدت و پذيرش تفاوت هاي هم مي تواند همان وحدت را برساند كه قرآن روي آن انگشت گذاشته و فرموده كه از خودتان عيب جويي نكنيد.
براي برطرف شدن اين رذيله اخلاقي طرفين بايد به اين آگاهي برسند كه حافظ اسرار يكديگر بوده و عيب پوش هم باشند. همان گونه كه خداوند زن و شوهر را لباس يكديگر دانسته است يعني چنان كه لباس حافظ تن است و حجابي است روي عيب هاي بدن، زن و شوهر هم نسبت به هم بايد چنين باشند. اگر زن عيبي از شوهرش ببيند و آن را در ميان ديگران فاش نمايد، اولا شوهرش را رسوا نموده و هم خودش را كه وصله تن شوهرش مي باشد، و اگر شوهر نيز عيبي از همسرش ديد، نبايد آن را به ديگران بازگو نمايد. دراين ميان بايد به شدت از مقابله به مثل كردن خودداري كرد و سعي كرد با تذكرهاي به جا و مهرآميز در صدد از بين بردن آن عيب و يا عادت غلط برآمد.
5- توقعات نابجا
يكي از عواملي كه باعث بروز اختلاف در خانواده مي گردد، توقعات است كه اعضاي خانواده از يكديگر دارند، در حالي كه بسياري از اين توقعات برآورده نمي شوند. مشكل عمده اين است كه معمولا انسان به توقعاتي كه از ديگران دارد، توجه مي كند نه به توقعات و انتظاراتي كه ديگران از او دارند.
انسان ها همواره خوبي هايي را كه در حق ديگران كرده اند به ياد دارند و از اين كه در مقابل آن خوبي ها پاسخي دريافت نمي كنند ناراحت شده و از بي نمك بودن دست خويش گلايه دارند، اما در مورد كوتاهي هاي خود و خوبي هاي ديگران چندان حضور ذهني ندارند. وقتي در يك خانواده همه اعضاي آن با چنين نگرشي اعمال همديگر را مورد ارزيابي قرار دهند طبيعي است كه همواره در ميانشان ناراحتي و گلايه خواهد بود. راه از بين بردن اين گلايه ها كم كردن توقعات است. انسان بايد توقعات و انتظاراتش را از ديگران بريده و به خالق خويش وابسته نمايد و از كسي انتظار نداشته باشد كه خوبي ها و نيكي هاي او را جبران كند.
اعمال نيك را بايد همواره بخاطر خود نيكي و اجر و ثوابي كه دارد انجام داد نه با انتظار جبران آن، در اين صورت، انسان از نيكي كردن به ديگران لذت مي برد و البته زندگي بسيار لذت بخش تري نيز در قيامت در انتظار او خواهد بود و همين توجه به ثواب اخروي، زندگي دنيوي را نيز شيرين و با طراوت مي كند.
البته بايد توجه داشت كه بعضي افراد، بهانه گير بوده و در مورد هر مسئله كوچكي بهانه گيري مي كنند. زن و مرد در زندگي بايد با تدبير، خانواده را اداره كنند. زن در وظايف خود و مرد هم در وظايف خود، تلاش كنند در كنار هم كاستي هاي هم را برطرف نمايند. درباره تصميمات خود با هم مشورت كرده و نظر و سليقه همديگر برايشان مهم باشد و سعي نكنند با زور و تحكم خواسته خود را برآورده سازند (آيين همسرداري، ابراهيم اميني، ص67).
توقعات بيجا و چشم هم چشمي ها كه بيشتر در ميان زنان شايع است، سرزنش هاي زن است كه مرد را به كارهاي گاها غيرمشروع وا مي دارد (همان، ص64).
كم كردن توقعات يعني هر كسي در زندگي، قدر نعمت هايي را كه دارد بداند. و با توجه به اين كه امكانات و توان مالي افراد متفاوت است، نبايد به خاطر خواسته هاي نابجا و غيرضروري و غيرعاقلانه، كانون گرم خانواده را تلخ نمود و مرد خانواده را به خاطر هوا و هوس هاي زنانه و زياده طلبي ها به زحمت و گاهي كارهاي نامشروع واداشت. از اين رو پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: هر زني كه با شوهرش ناسازگار باشد و او را بر چيزهايي كه توانايي ندارد وادار نمايد اعمالش مورد قبول خدا واقع نشده و در قيامت مورد غضب پروردگار جهانيان واقع مي شود (بحارالانوار، ج103، ص244).

 



اينها، آتش مي خورند!

عباسعلي كامرانيان
از حكيمي پرسيدند:
بدترين چيزي كه انسانها مي خورند، چيست؟
گفت: اگر بدانيد آيا از آن اجتناب مي كنيد؟
گفتند: مي پرسيم تا، عمل كنيم!
گفت: آتش!
گفتند: آتش؟! مگر آتش خوردني است؟
گفت: ظاهرا نه اما واقعا آري! خداوند متعال در اين باره فرموده اند: دوگروهند كه آتش مي خورند
اول: كساني كه حقايق الهي را كتمان مي كنند و حقايق را به بهاي اندك براي رسيدن به پست و مقام، پول و شهرت و... مي فروشند. (1)
دوم: كساني كه به ناحق اموال ايتام را مي خورند. (2)

1- بقره 174
2- نساء 10

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14