(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 26 فروردين 1389- شماره 19620
 

اختلاف رحماني
اختلاف رحماني
آثار نفس
خوراك دوزخيان
هيچكس راجع به قرآن حرف آخر را نزده است
همت بلند دار كه مردان روزگار...
نقش علم در ايجاد همت و اراده



اختلاف رحماني

زراره از عبدالملك نقل كرد كه بين حضرت باقر(ع) و بعضي از فرزندان امام حسن(ع) اختلافي پيدا شد. من خدمت حضرت باقر(ع) رفتم، خواستم در اين ميان سخني بگويم تا شايد اصلاح شود. حضرت فرمود تو چيزي در بين ما مگو زيرا مثل ما با پسرعموهايمان مانند همان مردي است كه در بني اسرائيل زندگي مي كرد و او را دو دختر بود يكي از آن دو را به مردي كشاورز و ديگري را به شخصي كوزه گر شوهر داده بود.
روزي براي ديدن آنها اول پيش آن دختري كه زن كشاورز بود رفت و از احوال او پرسيد. دختر گفت: پدرجان شوهرم كشت و زراعت فراواني كرده، اگر باران بيايد حال ما از تمام بني اسرائيل بهتر است. از منزل آن دختر به خانه ديگري رفت و از او نيز احوال پرسي كرد گفت پدر، شوهرم كوزه هاي زيادي ساخته اگر خداوند مدتي باران نفرستد تا كوزه هاي او خشك شود حال ما از همه نيكوتر است. آن مرد از خانه دختر خود خارج شد در حالي كه مي گفت: خدايا تو خودت هر چه صلاح مي داني بكن در اين ميان من نمي توانم به نفع يكي درخواستي بكنم، هر چه صلاح آنها است انجام ده!
حضرت باقر(ع) فرمود: شما نيز نمي توانيد بين ما سخني بگوييد. مبادا در اين ميان بي احترامي به يكي از ما شود، وظيفه شما به واسطه پيامبر اعظم(ص) احترام نسبت به همه ما است.(1)

1- داستان ها و پندها، ج 1، ص 135

 



اختلاف رحماني

زراره از عبدالملك نقل كرد كه بين حضرت باقر(ع) و بعضي از فرزندان امام حسن(ع) اختلافي پيدا شد. من خدمت حضرت باقر(ع) رفتم، خواستم در اين ميان سخني بگويم تا شايد اصلاح شود. حضرت فرمود تو چيزي در بين ما مگو زيرا مثل ما با پسرعموهايمان مانند همان مردي است كه در بني اسرائيل زندگي مي كرد و او را دو دختر بود يكي از آن دو را به مردي كشاورز و ديگري را به شخصي كوزه گر شوهر داده بود.
روزي براي ديدن آنها اول پيش آن دختري كه زن كشاورز بود رفت و از احوال او پرسيد. دختر گفت: پدرجان شوهرم كشت و زراعت فراواني كرده، اگر باران بيايد حال ما از تمام بني اسرائيل بهتر است. از منزل آن دختر به خانه ديگري رفت و از او نيز احوال پرسي كرد گفت پدر، شوهرم كوزه هاي زيادي ساخته اگر خداوند مدتي باران نفرستد تا كوزه هاي او خشك شود حال ما از همه نيكوتر است. آن مرد از خانه دختر خود خارج شد در حالي كه مي گفت: خدايا تو خودت هر چه صلاح مي داني بكن در اين ميان من نمي توانم به نفع يكي درخواستي بكنم، هر چه صلاح آنها است انجام ده!
حضرت باقر(ع) فرمود: شما نيز نمي توانيد بين ما سخني بگوييد. مبادا در اين ميان بي احترامي به يكي از ما شود، وظيفه شما به واسطه پيامبر اعظم(ص) احترام نسبت به همه ما است.(1)

1- داستان ها و پندها، ج 1، ص 135

 



آثار نفس

پرسش:
نفس انساني كه در تعريف آن گفته شد «قوه اي در جسم كه منشأ آثار گوناگوني مي شود» چه آثار و صفاتي را به همراه دارد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ اين سأال به مباحثي همچون: تعريف نفس، ماهيت نفس و جايگاه نفس اشاره كرديم. اينك در قسمت پاياني، دنباله مطلب را پي مي گيريم.
نكته ديگر آن كه فكر و اراده و صدها عمل ادراكي و همه كارهاي تحريكي جزء آثار نفس است و در واقع نفس علت ايجادي آنهاست و آنها معلول نفس هستند و كاملا به نفس وابسته اند- مثل وابستگي معلول به علت- بنابراين از طريق وجود تعلق فكر و اراده به نفس نبايد به جستجوي محل مادي نظير سلول هاي مغز رفت؛ اما مي توان از اين طريق كه فكر و اراده معلول نفس است و تعلق و وابستگي وجودي به نفس دارد، به جستجوي اين نكته كه نفس معلول چيست؟ و وابستگي وجودي به چه دارد؟ رفت و از علت آن سؤال كرد.
بايد توجه داشت كه هر آن چه در محور امور بدني قرار دارد همه ابزار كار نفس است و نه تعيين كننده صفات روحي انسان چون صفات روحي انسان از جمله اراده، از نفس او ناشي مي شود و ساير امور تنها نقش ابزاري براي نفس دارند و هرگز تعيين كننده صفات نفساني انسان نيستند؛ بنابراين تمام آنچه مربوط به صفات روحي و نفسي مي شود از آثار نفس است و ساير امور معد و به اصطلاح علت معده آن صفات است. چه اين كه صفات از محيط نيز پديد نمي آيد بلكه صفات معلول نفس اند گر چه نفس ممكن است تحت شرايطي محيطي به گونه اي بار آيد كه محصول آن، همان صفات باشد.
مقصود آن است كه همه صفات نفساني معلول نفس اند گر چه نفس ممكن است به دليل عوامل مختلف، آن گونه اثربخشي پيدا كرده باشد. پس نقش محيط و وراثت در صفات نفساني انسان در حد علت معده است و نه علت اصلي و واقعي.
اختيار انسان
مطلب پاياني آن است كه شرايط محيطي و يا هر عامل ديگري نمي تواند اختيار را از نفس سلب كند و بالاخره تحت هر شرايطي وقتي انسان كاري را انجام مي دهد در واقع با اختيار و اراده خود انجام داده است يكي از بزرگان در اين باره چنين تمثيل كرده است: اگر قرار باشد كسي از بالاي برجي به زير آيد و در پايين آمدن نيز مجبور باشد، دو صورت دارد: يكي اين كه دست و پاي او را بسته نگه دارند و از بالا بيندازند. در اين صورت آمدن او به هيچ كدام از اختيار و جبر متصف نمي شوند. اما اگر بگويد: پايين برويد وگرنه با شمشير گردن شما را مي زنيم. آن شخص، گرچه از ترس شمشير پايين آمده اما در واقع با اختيار و اراده خود آمدن را برگزيده و انتخاب كرده و پايين آمده است يعني اين كار او متصف به اختيار است نه به جبر. بنابراين انسان تحت هر شرايط محيطي و اجتماعي عملي انجام دهد در واقع با اختيار و اراده انجام داده و هرگز مجبور محسوب نمي شود. و آنچه از برخي از روان شناسان غربي نقل شده جبر در مسايل روان شناسي است و ربطي به بحث جبر و اختيار فلسفي ندارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
.1 حسن زاده آملي، گنجينه گوهر روان، نشر: نشر طوبي، قم 1380 ش.
.2 حسن زاده آملي، صد كلمه در معرفت نفس نشر مؤسسه دارالهجرت، 1412 ق.
.3 حسن زاده آملي، اتحاد عاقل و معقول، انتشارات قيام، قم 1375 ش.
.4 حسن زاده آملي، الحج البالغه علي تجرد النفس الناطقه، نشر دفتر تبليغات اسلامي، قم 1381ش.

 



خوراك دوزخيان

«عارف كاملي» را به مجلسي دعوت كردند.
او وارد شد و در نزديك ترين محل، نشست. بعضي از شاگردان عارف هم آمدند و در كنار او آرام گرفتند.
پس از دقايقي، عارف زير لب ناليد كه:
بوي تعفن لاشه خواري انسان مي آيد!
يكي از شاگردانش كه به او نزديكتر بود و سخن استاد را شنيد گفت: استاد!
اينجا مجلس ميهماني است و امكان ندارد كه جسد پاره پاره شده مرده اي متعفن باشد. ما كه بويي استشمام نمي كنيم!
استاد ادامه داد:
عده اي درحال كندن و خوردن گوشت مرده انساني هستند. بوي تعفن اين مرده خواري روح انسان را آزار مي دهد، عده اي درحال غيبت در اتاق مجاور هستند، آنها را از اينكار بازداريد!
شاگرد استاد كه تازه متوجه منظور عارف شده بود صاحب خانه را صدا زد و موضوع را با او در ميان گذاشت. صاحب خانه به اتاق مجاور رفت و از حاضران خواست كه مراقب باشند كه غيبت كسي را نكنند و داستان عارف را برايشان تعريف كرد.
يكي از شاگردان استاد كه مجذوب چهره نوراني اما گرفته استاد به خاطر غيبت شده بود خطاب به او عرض كرد:
حضرت استاد!
آيا واقعا غيبت اينگونه بر روح و روان انسان تأثير مخرب مي گذارد؟
عارف گفت:
وقتي خداوند متعال صراحتا در قرآن چنين گزارش داده است ديگر جاي اما و اگر وجود دارد؟:
... و لايغتب بعضكم بعضا ايحب احد كم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه واتقوالله
و هيچ يك از شما غيبت ديگري را نكند، آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد؟! (به يقين) همه شما از اين كار كراهت داريد (بنابراين) تقواي الهي پيشه كنيد (و از اين كار بد دوري كنيد)...(1)
معصومين(ع) نيز فرموده اند: غيبت خوراك سگان دوزخ است!

 



هيچكس راجع به قرآن حرف آخر را نزده است

حجت الاسلام محسن قرائتي
ما چه چيزي مي خواهيم؟! (مردم-سالاري؟) مردم سالاري را در نامه (امام علي(ع) به مأمور اخذ زكات) ببينيم: «تقوم فيهم» مردم را احضار مكن، تو داخل مردم برو، احترام مردم را بگير. «تسلم عليهم» تو بر آنها سلام كن. «سل هم»، سؤال كن زكات دارند يا نه «فان قالو الا فلا تراجعهم» اگر گفتند زكات نداريم بار ديگر بازرس نفرست. اگر گفتند زكات داريم. «خير هم» اختيار بده اين شتر يا آن شتر را بده، اگر اين شتر را داد پشيمان شد، «ان استقالوك اقاله، گفت آقا اين شتر را برگردان يك شتر ديگر بردار. «فان استقالوك فاقلهم» معامله را برگردان، احدي را نترسان: «لا تروهن احد منهم» «لا تنفرن انعامهم» شترشان را رم مده. خودشان را نترسان.«لاتدخلن بيوتهم بغير اذنهم» در همه اينها «هم» يعني مردم سالاري. اصلا چه كسي حرف حسابي دارد كه بزند. ما از نهج البلاغه و قرآن غافل شده ايم اينها برايمان مزه مي كند. اگر موسي شير مادرش را نمي خورد سينه دايه را مي چسبيد، چون شير مادر را خورد: و اوحي الي ام موسي ان ارضعي(1) به مادر موسي گفتيم به او شير بده. كسي كه شير مادر را خورد، ديگر سينه دايه را دهن نمي گيرد، ما هنوز شير قرآن و نهج البلاغه را نخورده ايم، و لذا به هر مقاله اي مي رسيم فكر مي كنيم خبري است، هيچ خبري نيست، اگر شيرمادر خورده بوديم، اين قدر خودمان را در سينه دايه ها نمي چسبانديم. ضمير «هم» يعني به مردم احترام بگذار.
چيز جديدي نزد كسي نيست. اصلا گفتگوي تمدن ها، همه اش يعني قال و قال هرچه قالوا است و هر قل يعني گفتگوي... و اما شعارهاي سوپردولوكس غربي «ما خواهان عدالت اجتماعي هستيم». اميرالمؤمنين درهمان نامه 25 نهج البلاغه مي گويد: اگر خواستيد سوار شتر شويد، يك جور سوار شتر شويد، نكند يك شتر را سه ساعت، يك شتر را يك ربع، سوار شويد. «وليعدل» مراعات عدالت كن. «بين سواحباتها» سواحب يعني جمع ساحبه، حيواناتي كه سوارش مي شويد، تو آن عدالتي كه براي بشر مي گويي و هنوز كسي نتوانسته است پياده كند، عدالتي كه شما براي بشر مي گويي، اميرالمؤمنين (ع ) براي گاوها و شترها گفته است.
ما خواهان رأفت هستيم، اميرالمؤمنين مي گويد زكات شتر را كه مي گيريد بين شتر و بچه شتر فاصله نيندازيد. «لايحول بين ناقه و بين فصيلتها...» شير مي دوشيد يك مقدار شير در پستان براي گوساله بگذاريد، همه را ندوشيد. اگر دو تا جاده كوير و علفزار است، از جاده علفزار برو و اگر خواست علف بخورد منع اش مكن. حتي به گوساله رأفت. عدالت حتي بين سوار شدن. ما خواهان رأفت، عدالت و...!
بعد مي گويد «وليرفه علي اللاغب» به حيوان خسته رفاه بده.»، ما خواهان رفاه كارگرانيم، بابا، حضرت امير(ع ) خواهان رفاه شترها است، كارگر كه انسان شريف است. كسي حرف تازه اي ندارد. امام رضا(ع ) فرمود: «شرقا أو غربا» به شرق و غرب برويد، كسي حرف تازه اي ندارد. خدمت برادر عزيزمان آقاي خسروپناه بوديم، از اين شبهات سكولار و تجربه ديني و... هر چه گفت من يك آيه قرآن خواندم، آقاي خسروپناه گفت: خوشا به حالت. مگر ما شك داريم! ما هر چه مي خواهيم در قرآن است. برادرها يك نهضتي، همه تان كنار درس تان تفسير بخوانيد. در هر كوچه اي دو سه روحاني است، به همسايه هايتان بگوييد، مابين الطلوعين مي خواهيم از قرآن شروع كنيم، يك تفسير تو ببين، يك تفسير من. ضمنا اين را هم به شما بگويم يكي از چيزهايي كه در مخ فرو رفته اين است كه مي گويند بعد از علامه طباطبايي مگر مي شود تفسير نوشت؟ بسم الله الرحمن الرحيم، هيچ كس راجع به قرآن حرف آخر را نزده است. اين كه قرآن به همه مي گويد بخوانيد «فاقرؤا» به همه هم مي گويد تدبر كنيد: «أفلا يتدبرون»، پيداست، اين شاخه آن قدر ميوه دارد كه هركس تكانش بدهد چيزي گيرش مي آيد. اگر همه ميوه ها را «مفيد»، «حلي»، «طوسي» در صندوق كرده اند، پس چرا خدا به من هم مي گويد تو هم شاخه بتكان؟
آغاز سال تحصيلي است. چه حوزه برايتان درس بگذارد، چه نگذارد بنده و آقاي دري كنار همين حوض يك خاطره تلخي از قديم در ذهنم بود. الحمدالله حوزه علميه خيلي عوض شده است. يادم است كه ما لمعه مي خوانديم و در كنار همين حوض مباحثه تفسير داشتيم. مرتب مي آمدند و به ما نگاه مي كردند. عجب! چرا به ما نگاه مي كني؟ زماني الميزان مباحثه مي كرديم يكي آمد با پايش الميزان را پرت كرد، فرمود: بلند شويد و ملا شويد و دست از اين بازي ها برداريد.
گفتيم: يعني خدا سواد ندارد؟ چه اشكالي دارد.
زشت است، همه مي دانيم علي اصغر، شش ماهش است، يكي نمي داند نهج البلاغه چند خطبه دارد. آيت الله العظمي مكارم مي فرمود: براي كل نهج البلاغه در هزار و چهارصد سال پانزده شرح نوشته شده است! اميرالمؤمنين غريب نيست؟ نهج البلاغه بايد تعداد پانزده شرح داشته باشد؟!
من در توبيخ هاي قرآن بررسي كردم. ديدم يك توبيخ از همه توبيخ ها سخت تر است، توبيخ هاي قرآن به آدم هاي نااهل اين است: «كمثل الحمار»، «كمثل الكلب»، «كالحجاره »، «كالأنعام». يك فكري در اينها كردم، ديدم با اين كه اين ها مورد توبيخ اند، اما يك جايي هم به درد مي خورند. كمثل الحمار، الاغ براي باركشي كه خوب است، «تحمل اثقالكم»، «كالأنعام»، خوب انعام، شير گاو كه خوب است؛ «و لكم في الأنعام لعبره ».(2) «كالحجاره »، حجاره براي بنايي كه خوب است. «و تنحتون من الجبال بيوتا».(3) «كمثل الكلب»، سگ كه وفادار است. «وكلبهم باسط». يك توبيخ در قرآن ديدم كه قابل تحمل نيست، از گاو و خر هم بدتر است. ديگر پكيدم، پهلوي يكي از علما رفتم، گفتم آقا، يك چيزي در قرآن پيدا كردم منفجر شدم.
مي خواهم تصميم را عوض كنم. گفت: چيست؟ گفتم: قرآن گفته است؛ كشكي، پوك پوك. يعني حجاره هم نيستي. يعني من سنگ هم نيستم؟! نخير! آيه اش اين است: «يا اهل الكتاب لستم علي شيء».(4)
«لستم علي شيء» يعني سنگ هم نيستيد. «يا اهل الكتاب لستم علي شيء حتي تقيموا التوراه و الانحيل و ما أنزل اليكم»(5) كه قرآن است.
«اقرأ» در حوزه غير از «اقرأ» در عوام است. تا كتاب آسماني برپا نشود. به هر طلبه مي گويند چه مي خواني، مي گويد تفسير، مكاسب، تفسير، خارج. چه مي گويي؟ يك تفسير، يك نهج البلاغه، يك كفايه. چه مي گويي؟ خارج، تفسير. تفسير بايد در بورس بيايد. چهارصد رساله مكاسب و كفايه و خارج، آن وقت تفسير سه چهارتا؟ پس سهم قرآن ادا نشده است.
در قيامت مي گويند ا قرأ ورقأ.(6) در جنگ احد حضرت رسول(ص) فرمود: هركس قرآن بيشتر بلد است، اول بر آن جنازه شهيد نماز مي خوانم. در جبهه حضرت پرچم را گرفت به يك كس ديگر داد. گفتند چرا چنين كردي؟ فرمود: اين بيشتر قرآن مي داند. اصلاً وظيفه مدرسه فيضيه ها چيست؟ تربيت عالم رباني. به نظر شما عالم رباني چيست؟ ربب و رببا و...! از لغت بيرون بياييد. قرآن گفته است عالم رباني كيست؟ آيه اش اين است؛ ؟كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون».(7) دو تا كنتم، دو تا فعل مضارع كنت تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون. معاد مي خواهيد بگوييد؟
تقريباً هزار آيه راجع به معاد است. تربيت مي خواهيد بگوييد؟ بنده بيست و چهار سال است در تلويزيونم و برنامه سخنراني دارم و پربيننده ترين بحث هاي مذهبي هم به لطف خدا بحث بنده است، البته اين دليل بر (وضعيت خوب) قيامتم نيست. خدا آيت الله بهاءالديني را رحمت كند. گفت قرائتي: يك دفعه نگويي من خيلي مشتري دارم، يك ميمون هم برقصد نگاهش مي كنند. قرائتي و رقص ميمون يك جور است جز اين كه روز قيامت روسفيد باشي. به سلمان گفتند: ريش تو بهتر است يا دم سگ؟ فرمود هركدام از پل صراط بگذرد. «ان الفقر و الغناء بعدالعرض علي الله».(8) حساب قيامت را نمي دانم، اما فعلاً بعد از بيست و چهار سال نه حرف هايم تمام شده است، نه مردم خسته شده اند. به هر منبعي متصل شده بودم، سال دوم پنجم، تمام شده بود، ولي مگر قرآن تمام مي شود. هرچه به قرآن نگاه مي كني حرف درمي آيد. بنابراين تقاضاي من در آغاز سال تحصيلي اين است كه «اقرأ». اقرأ حوزه با اقرأهاي ديگر فرق مي كند. با قرآن حرف بزنيم، سؤال مي كنند آقا، در انتخابات به چه كسي رأي بدهيم. درباره انتخابات هشت آيه داريم: «علم» است؛ «هل يستوي الذين يعلمون...».(9) «تقوا» است؛ «ان أكرمكم عندالله أتقاكم».(01) «مسابقه است»: «و السابقون».(11) هجده تا «و الذين امنوا و لم يهاجروا». «امين» است؛ قوي الأمين».
«لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا»(21) «غافل» نه، «و اتبع هواه» نه، «و كان أمره فرطاً» نه، «لا تتبع سبيل المفسدين»،(31) «لا تطيعوا أمر المسرفين»، تمام لا تطع لتطيعوا، لا تتبع، لا تتبعوا، زيرهم بگذار يك قطار مي شود.
كساني كه اين صفت را دارند به درد رهبري نمي خورند. پس چه كسي به درد رهبري مي خورد؟ «و اما من كان من الفقهاء، حافظاً لنفسه و...، أطيعواالله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر...»(41) از اين ها اطيعوا، از اينها لاتطيعوا. اين ها را پهلوي هم بگذاريد. هرچه مي خواهيد در قرآن است. امام رضا( ع)فرمود: من لب كه تكان مي دهم از من بپرسيد از كجا درآورده اي تا من بگويم كه ريشه اين حديث من از كدام آيه است. در كنار درس هاي ديگر سراغ قرآن برويم. از درس هاي ديگر نكاهيم، اما به قرآن بيفزاييم؛ «اقرا باسم ربك الذي خلق».(51)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1). قصص، 7؛ به مادر موسي وحي نموديم كه به او شير بدهد.
(2). هر آينه براي شما در چهارپايان محل عبرت است.
(3). شعرا، 941؛ در كوهها خانه هايي مي تراشيد.
(4). مائده، 86.
(5). اي اهل كتاب شما هيچ آيين صحيحي نداريد مگر اينكه تورات و انجيل و آنچه از طرف پروردگار بر شما نازل شده است برپا داريد.
(6). بخوان و ترقي كن.
(7). آل عمران، 97؛ مردمي الهي باشيد آنگونه كه كتاب خدا را مي آموختيد و درس مي خوانديد.
(8). فقر و دارايي بعد از عرضه كردن بر خداوند مشخص مي شود.
(9). زمر، 9؛ آيا كساني كه مي دانند با آنهايي كه نمي دانند يكسانند؟
(01). حجرات، 31؛ بزرگوارترين شما باتقواترين تان است.
(11). واقعه، .10
(21). كهف، 82؛ از كسي كه قلبش را از يادمان غافل كرديم پيروي نكن.
(31). اعراف، .142
(41). نساء، 95؛ از خدا و رسول و اولي الامر اطاعت كنيد.
(51). علق، 1؛ بخوان به نام پروردگارت كه خالق است.

 



همت بلند دار كه مردان روزگار...

علي اكبر رحيمي
در مقاله حاضر نويسنده با اشاره به نامگذاري امسال به سال همت و كار مصاعف، به بررسي ويژگي هاي اين عناصر پرداخته و ضرورت داشتن همت بلند براي تمدن سازي را مورد بررسي قرارداده است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
همت بلنددار كه مردان روزگار
از همت بلند به جايي رسيده اند
شايد دو واژه مهم و اساسي در فرهنگ قرآني كه شبكه توحيد آسماني را با زمين پيوند مي دهد، باور و كار باشد. بدين ترتيب ايمان و عمل صالح، انسان را بالا مي برد و توانمندي ها و استعدادهايش را آشكار مي كند. ظهور و بروز اين استعدادها، وي را در مقام مظهريت كامل «الله» نشانده و انسان خدايي شده را، خليفه خداوند از قرارگاه زمين قرار مي دهد.
همان گونه كه انسان فردي اين گونه خلافت مي يابد انسان جمعي با همان جامعه، زماني خلافت مي يابد و اسوه جامعه بشريت مي گردد كه كارهاي نيك آن در راستاي ايمان آسماني باشد. از اين رو جامعه برتر قرآني، جامعه اي سرشار از ايمان و كارهاي نيك اجتماعي است به گونه اي كه ديگر جوامع بشري نيز از كارهاي نيك آن سود مي برند.
با نگاهي گذرا به تاريخ بشريت در مي يابيم كه كساني تاريخ بشريت را ساخته اند كه مردان با همت بلند بوده اند و جوامع ايماني زماني در تاريخ بشريت ولو در يك زمان و منطقه محدود چون مدينه النبي (ص) شكل گرفت كه جامعه اي با مردان و زناني با همت بلند وجود داشته است.
رهبري انقلاب اسلامي ايران، با توجه به چنين رويكردي است كه با انتخاب شعار: «همت مضاعف و كار مضاعف» خواهان دگرگوني ريشه اي براي تغييرات بزرگ مي شود تا اين گونه زمينه و بستر مناسب براي رهبري امت اسلام فراهم آيد و ملت ايران به عنوان سردمداران تمدن اسلامي، گام دراين راه بزرگ بگذارند.
اكنون اين پرسش مطرح مي شود چه ويژگي هايي براي اين عناصر وجود دارد كه رهبري انقلاب آن را به عنوان دو اصل مهم براي ملتي تمدن ساز بيان مي كند و خواهان تحقق عيني و خارجي آن درجامعه ايراني مي شود؟
مفهوم همت در فرهنگ قرآني
همت كه از ريشه عربي واژه هم (با ميم مشدده) گرفته شده در فارسي به معناي اهتمام و توجه ويژه به كار مي رود. اين واژه ناظر به توجه همراه با عنايت قلبي است. گرايش هاي شديد به چيزي و ميل باطني همراه با عشق و شور به آن، از مفاهيمي است كه از اين واژه به ذهن مي آيد.
در قرآن زماني كه سخن از عشق شورانگيز زليخا به يوسف (ع) به ميان مي آيد، حالتي به تصوير كشيده مي شود كه در آن زليخا شرايطي را فراهم مي آورد تا شعف و سوز عشق خويش را به نمايش بگذارد و خواهان وصال با حضرت يوسف (ع) مي شود. از اينرو قرآن از تلاش و كوشش زليخا و گرايش قلبي وي براي دست يابي به خواسته قوي و شديد خود با عنوان «همت» ياد مي كند. در اين آيه هم چنين گزارش شده كه اگر خداوند به برهان خويش حضرت يوسف (ع) را حفاظت و صيانت نمي كرد وي نيز در شرايطي قرار مي گرفت كه چنين واكنشي از وي صدور مي يافت. خداوند مي فرمايد: «و راودته التي هوفي بيتها عن نفسه و... و لقد همت به و هم بهالولاان راي برهان ربه..»؛ و بانوي خانه به ميل و نفس خود بناي مراوده را گذاشت و درها را بست و يوسف را به خود دعوت كرد و اعلام نمود كه من براي تو آماده ام. يوسف گفت: پناه مي برم به خدا كه به چنين عمل زشتي اقدام كنم. خداوند مرا مقامي منزه و نيكو عطا كرده و هرگز ستمكاران را رستگاري نسازد. آن زن از فرط ميل، باز اصرار و اهتمام كرد و اگر لطف خاص خدا و برهان روشن حق، نگهبان يوسف نبود او هم به ميل طبيعي اهتمام مي كرد ولي ما ميل او را برگردانيم كه همانا او از بندگان خالص و پاكيزه ما است. (يوسف، آيات 23 و 24)
در اين آيه اخير به خوبي مي توان مفهوم همت و اهتمام را دريافت. همت را مي توان عزم جدي و باطني قوي همراه با عشق و شور شديد دانست كه هيچ چيز نمي تواند بازدارنده از دارنده همت شود و او را از مقصد نهايي باز دارد.
انسان يا جامعه اي كه دارنده همت است اين گونه شورانگيزانه در پي مقاصد بلند خود مي رود و هرگونه چالش ها و موانع بازدارنده را از سر راه خود برمي دارد و تا به مقصد و مقصود نرسد دست از تلاش و كوشش برنمي دارد. از اين رو مي توان در فرد يا جامعه دارنده همت، عزمي را جست وجو كرد.
البته گاه براي تقويت مفهومي از واژگان ديگري به عنوان صفت بهره مي گيرند تا اين شدت عزم قوي و شورانگيزانه را تبيين كنند، از اين رو از همت بلند سخن به ميان مي آيد. همت بلند مي تواند ترجمه فارسي همان مفهوم همت مضاعف باشد؛ زيرا مضاعف هر چند كه بيانگر شدت و قوت نيرويي است كه در جان شخص يا جامعه است ولي نمي تواند همانند مفهوم همت بلند تبيين گر باشد؛ زيرا در واژه بلند، افزون بر عزت و اقتدار، مفهوم تشديد نيز نهفته است. از اين رو مي توان گفت كه ترجمه گوياتري از همت مضاعف مي باشد. البته با توجه به كاربرد قرآني مضاعف مي توان دريافت كه نوعي تشديد در اين عبارت به كار رفته است كه برطرف كننده هرگونه ضعف و سستي است.
به سخن ديگر، با آن كه به نظر مي رسد مضاعف از واژه ضعف گرفته شده است ولي به معناي سستي نيست بلكه به معناي دوچندان مي باشد. از اين رو گفته اند كه مضاعف از ضعف به كسر ضاد گرفته شده است نه به فتحه ضاد، لذا مضاعف بر خلاف ضعف به معناي سستي، ضد آن مي باشد و حتي مي تواند بيانگر معناي تلاش و كوشش بيشتر باشد. خداوند در آيه 245 سوره بقره از پاداش قرض الحسنه سخن به ميان آورده و مي فرمايد كه اگر كسي به خداوند قرض دهد؛ يعني همان قرض الحسنه به ديگر را انجام دهد، خداوند بر او به چندين برابر پاداش بيفزايد و جزاي نيك مضاعف پرداخت نمايد.
مفهوم كار در فرهنگ قرآني
از نظر اسلام، يكي از مأموريت ها بلكه فلسفه آفرينش انسان، آباداني زمين از سوي انسان است به اين معنا كه انسان مأمور است تا به عنوان خليفه الهي در نقش پروردگاري ظاهر شود و بستري براي رشد و بالندگي همه موجودات زمين بلكه آسمان ها در يك سطح برتر فراهم آورد. بر اين اساس كار به معناي فعاليت هايي براي تغيير و دگرگوني و سازندگي زمين نيز در دستور كار قرار گرفته است.
اصولا انسان بايد به گونه اي در زمين عمل كند كه كار بخشي از مهم ترين وظيفه و مسئوليت وي باشد. بر اين اساس نمي توان انسان مومن را انسان بي كار تلقي كرد. اين گونه است كه در روايات، كار به عنوان بهترين و سالم ترين تفريح تلقي و تبيين شده است.
كار به هر شكلي بايد در راستاي تمدن سازي و آباداني زمين صورت گيرد و اصولا عمل صالح همان كاري است كه در اين راستا انجام مي شود. بر اين اساس دو مولفه ايمان و عمل صالح را مي توان در آباداني و تمدن سازي كه مقصود در جامعه برتر قرآني است به وضوح ردگيري و شناسايي كرد. به اين معنا كه جامعه برتر قرآني، جامعه اي است كه كار و تلاش سازنده و در راستاي اهداف اصلي آفرينش در آن موج مي زند.
همت بلند ملت ايران
ملت ايران به عنوان جامعه برتر قرآني كه در راستاي اهداف آفرينش حركت مي كند براي دست يابي به تمدن اسلامي، بايد همت بلند داشته باشد و كار را در اين راستا تعريف كند. از آن جايي كه چالش هايي كه در برابر جامعه اسلامي و ملت اسلامي ايران قرار گرفته و مي گيرد، چالش هاي جهاني است نيازمند بلند همتي و كار و تلاش مضاعفي است. اين كار و تلاش مضاعف زماني مي تواند در مسير درست قرار گيرد كه با عنصر ايمان به درستي درآميخته باشد تا گرايش باطني با تلاش ظاهري، هماهنگ و سازگار شده و قدرت توليد را افزايش دهد.
ملت ايران اكنون به عنوان ام القراي جامعه جهاني اسلام بايد مسئوليت دوچنداني را به عهده گيرد و همت بلند و مضاعف را در كنار كار و تلاش مضاعف به نمايش گذارد تا بتواند به عنوان ملتي تاريخ ساز مسئوليت خلافت خويش را به سرانجام رساند.
عزم و اراده قوي با برنامه ريزي دقيق و هدفمند در كنار تلاش ظاهري مي تواند اين خلافت را تحقق بخشد و مسئوليت تاريخي ملت ايران چنان كه در برخي از روايات تفسيري بيان شده به سرانجام خوش رسد.
پيامبر(ص) آينده را از آن ملتي مي داند كه تنها براي خداوند گام برمي دارد و خداوند آنان را دوست مي دارد و آنان نيز با عمل و كار خويش نشان مي دهند كه تنها خداوند را دوست دارند.
البته چنان كه رهبري معظم در طول ساليان گذشته تبيين كرده ملت ايران بايد در يك فرآيند به جايگاهي دست يابد كه بتواند اين مسئوليت جهاني را به عهده گيرد. مجموعه برنامه اي كه ايشان بيان كرده مي بايست در يك شبكه به هم پيوسته تحليل و تبيين گردد. بر اين اساس اصلاح الگوي مصرف در كنار تلاش مضاعف و همت مضاعف مكمل همان طرح و برنامه اي است كه در اين شبكه مفاهيم تمدن سازي بيان شده است. هر تلاش و كوششي بدون مصرف درست و بهينه مي تواند به از ميان بردن فرصت ها و افزايش تهديدها تبديل شود؛ زيرا تلاش هاي مضاعف را به سمت و سويي سوق مي دهد كه چيزي جز مفهوم اسراف و تبذير نيست. از آن جايي كه اسراف و تبذير موجبات خشم الهي را فراهم مي آورد مي توان گفت كه عدم اصلاح الگوي مصرف مي تواند جامعه ايماني را از اهداف اصلي تمدن سازي و مأموريت آباداني زمين دور سازد و از فلسفه آفرينش و حركت در مسير آن دور سازد.
به همان اندازه كه ملت، تلاش مي كند، دشمن جهاني به سركردگي استكبار و طاغوت جهاني نخواهد گذاشت تا عدالت جهاني براساس تمدن اسلامي شكل گيرد و نظريه اي در برابر نظريه غالب و حاكم عرضه گردد، زيرا دشمن صبح همواره مي كوشد تا ابر تيرگي و تاريكي بر جهان حكومت كند تا بتواند به سادگي و آساني به اهداف خويش كه مصادره توان هاي بشري و جوامع انساني است دست يابد.
همت بلند مردان و زنان در جامعه برتر است كه اين پرده تيرگي ظلم و استكبار را كمر مي شكند و زمينه را براي عدالت جهاني و ايجاد دولت عدالت محور جهاني فراهم مي آورد.
همت كن و از عزم خود ياري طلب كه پشت شب مي شكند.

 



نقش علم در ايجاد همت و اراده

صائب سوركوهي
چيستي همت
همت، عمل قلبي و حالت نفساني در انسان است. اين حالت براي هركسي تحقق نمي يابد؛ زيرا همت، حالتي است كه انسان آگاهانه و از روي قصد به انجام عملي گرايش مي يابد وخواهان تحقق آن مي شود و براي دست يابي به آن باوجود موانع جدي اقدام مي كند. از اين رو همت را عزم واراده اي قوي در شخص دانسته اند كه هر مقاومت و مانعي را از سر راه برمي دارد و تا رسيدن به هدف و مطلوب، از كار و تلاش باز نمي ايستد.
در تحقق و ايجاد اين حالت به اين نكته بايد توجه داشت كه مؤلفه هاي چندي ازجمله علم و بصيرت در كنار شوق و اراده قوي و عزم جدي لازم است تا همت تحقق يابد؛ زيرا اشخاص داراي همت، كساني هستند كه از بينش و آگاهي خوبي نسبت به موضوع برخوردار بوده و از موانع تحقق و دست يابي آن آگاهي دارند و با قصد و علم مي كوشند تا آن چه مطلوب است را با كار و تلاش به دست آورند.
البته درجات همت و سطوح آن در اشخاص متفاوت است، زيرا بينش و نگرش انسان ها به هستي و اهداف و مقاصد آفرينش متفاوت است و هركسي بر اساس علم و آگاهي خود، گام برمي دارد و رفتار مي كند. از اين رو همت را براساس متعلق آن، به همت پست و همت بلند دسته بندي كرده اند تا نشان دهند كه تا چه اندازه علم در ايجاد انگيزه نقش دارد و چگونه دانش وآگاهي كامل و قوي نسبت به چيزي يا موضوعي مي تواند انگيزه ها را در انسان قوي كند و او را براي انجام كاري به تلاش و كوشش وادارد.
نتيجه بخشي رياضت شرعي با همت عالي
هرچه انسان نسبت به جهان آفرينش و اهداف و فلسفه خلقت آگاهي بيشتر و كامل تري داشته باشد، گرايش خويش را بهتر مي تواند تبيين نمايد و حركت هاي خود را سامان دهد. كساني كه هدف از آفرينش را عبوديت در مسير دست يابي به يقين تقربي و شهودي مي دانند، عزم بلند و همت عالي تري نسبت به كساني دارند كه تنها به دنيا و آسايش و آرامش نسبي و موقت آن دل بسته اند. از اين رو كار و تلاش مؤمنان آگاه به حقيقت هستي، بيشتر و فراگيرتر است و مي كوشند تا ديگران نيز از كار و تلاش ايشان در مقام مظهريت ربوبيت الهي بهره برند.
در سير و سلوك عرفاني نيز چنين افرادي به مقاماتي دست مي يابند كه فاقد آن علم و آگاهي و بينش و نگرش سست و ناقص هرگز در ذهن خويش آن را تصور نمي كنند. عارفان درباره چگونگي دست يابي به مقامات عالي بر اين نكته توجه دارند كه تأثير خودسازي و رياضت شرعي زماني در شخص بروز و ظهور مي كند كه وي داراي همت بلند و عالي باشد. از اين رو مي گويند: «الرياضات الشرعيه انما تنتج لذوي الهمم العاليه و اما لغير هم فانما تنتج رقه الحال»؛ رياضت هاي شرعي زماني نتيجه مي دهد كه صاحب آن رياضت، بلندهمت و نظربلند باشد و براي كساني كه همت بلند ندارند، غير از رقت حال (ضعف) چيزي عايد نمي شود.
اين همت بلند و بلندي همت زماني رخ مي نمايد كه شخص نسبت به حقيقت هر چيزي آگاهي و علم درست و كاملي داشته باشد، وگرنه در سير و سلوك حقيقي باز مي ماند و به خيال خود به چيزي از مقامات عالي انساني دست مي يابد درحالي كه از حقيقت به كلي دور مانده است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14