(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 30  خرداد 1389- شماره 19674

نگاهي به دفترچه سياست هاي سينمايي - 1
فقدان انديشه هاي استراتژيك و استراتژيست هاي فرهنگي
نگاهي به سينماي مذهبي غرب
جبرئيل بربام كاخ سفيد
نگاهي متفاوت به عملكرد شبكه فارسي وان
مديران كولر گازي بخوانند !



نگاهي به دفترچه سياست هاي سينمايي - 1
فقدان انديشه هاي استراتژيك و استراتژيست هاي فرهنگي

زهره يزدان پناه
تعالي حوزه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي وازجمله حوزه فرهنگي دريك جامعه به خصوص جامعه اي مانند ايران اسلامي كه برمبنا ونگرش توحيدي استواراست، علاوه برديدگاه توحيدي، به دوبال قدرتمند درحوزه هاي مختلف نيازمند است. «انديشه ها وسياستهاي راهبردي واستراتژيك« ازيك سوو«مديران استراتژيست»ازسوي ديگر، به مثابه بالهايي هستند كه مي توانند دركمال گرايي ورشد همه جانبه جامعه مؤثر باشند واهداف راهبردي درجامعه را محقق سازند. ازسوي ديگر، بنا به دلايل مختلف از جمله تأثيرمتغيرهاي دخيل درتحليل مسائل وآسيب شناسي هرحوزه، اين نكته مهم را نمي توان ناديده گرفت كه درنگرش هاي سيستمي وكلان هركدام ازاين حوزه ها، سياستهاي راهبردي واستراتژيك، نه تنها نمودي ازنوع هدف گذاري هاي سياستگذاران آن حوزه وحتي شيوه هاي رسيدن به برنامه هاي مورد نظراست، بلكه مي تواند، بيانگرافق ديد وسطح نگرش اين سياستگذاران وميزان دانش، معرفت وجريان شناسي آنان درباره حوزه فعاليت شان نيز، باشد. بطوريقين، حوزه فرهنگ كه سينما نيزاززيرمجموعه آن است، ازاين قاعده مستثني نيست.
معاونت سينمايي، درتاريخ 31 فروردين 1389، درنشستي بدون پرسش وپاسخ با سينماگران، سياستهاي سينمايي اش را درقالب يك دفترچه حدود 18 صفحه اي منتشرمي كند. اين دفترچه سياستگذاري، دراختياراهالي سينما قرارمي گيرد تا طي فرصتي كوتاه مدت (ده روز) نظرات خود را پيرامون سياستگذاري هاي سينمايي معاونت سينمايي ، به مسئولين سياستگذاران اعلام كنند. سپس، طبق اعلام معاونت سينمايي دردومين نشست خود با اهالي سينما ورسانه درتاريخ 21 اريبهشت 1389، پس از24 ساعت، همين سياستها- البته بطورناقص يعني 13 صفحه از 19 صفحه-، با اصلاحاتي جزئي، روي سايت قرارمي گيرد. به همين دليل يادآوري مي شود كه دراينجا، متن اصلاح شده سياستهاي سينمايي معاونت سينمايي مبناي بررسي قرارگرفته شده است.
مهم ترين نكته حائزاهميت درمورد سياستهاي سينمايي مدون معاونت سينمايي، درشيوه عملكرد معاونت سينمايي درمورد اين سياستگذاري هاست. اينكه دفترچه اي به نام سياستگذاري سينمايي تدوين شود وبراي نظرخواهي درمعرض نظردهي عموم اهالي سينما گذاشته شود وحتي فرصتي براي نظردهي آنان تعيين گردد، اصلاً ازهمان ابتدا مغايربا شيوه هاي عملكرد درمورد سياستگذاري هاي كلان است. زيرا سياستگذاري هاي راهبردي درهرحوزه اي (به شرط تدوين آن توسط استراتژيستهاي واقعي با ويژگي هاي خاص استراتژيستان)، استراتژيستهايي را مي طلبد كه نه تنها نگاه كلان به آن حوزه داشته باشند، بلكه نگرش همه جانبه آنها، شامل حوزه هاي ديگرمؤثردرحوزه مورد نظرباشد. به همين دليل، سياستگذاري هاي راهبردي توسط استراتژيستهايي با ويژگي صحيح ومناسب، به منظورنظرخواهي، نه تنها نيازبه آراي عمومي حتي اهالي فعال درحوزه سياستگذاري مربوطه را ندارد، بلكه كاربرد چنين شيوه اي مي تواند درسياستهاي راهبردي، خطا بشمار آيد. زيرا، چنين سياستهاي راهبردي (با تأكيد برتدوين آن توسط استراتژيستهاي واقعي)، به عنوان دستورالعمل اجرايي، آماده وبراي اجرا به دستگاههاي مربوطه ابلاغ مي شود. به همين دليل، سياستهايي كه شيوه برخورد با آن، مغايرشيوه هاي خاص سياستهاي راهبردي باشد، يا شبهه دراستراتژيست بودن سياستگذاران آن را به اذهان القاء مي كند ويا ترديد درراهبردي بودن آن سياستها را. وبه علت لازم وملزوم بودن اين دوويژگي وتأثيرهركدام درظهوروبروزديگري، نتيجه اي كه ازآن منتج خواهد شد، يك نتيجه قابل تأمل وخسران آور، بيشترنخواهد بود.
نكته دوم درباره سياستهاي سينمايي مدون معاونت سينمايي اين است كه، درسياستهاي استراتژيك وراهبردي، تعيين حدود (يعني مشخص كردن بايدها ونبايدها، بايسته ها ونبايسته ها)، ازضرورت هاي هدف گذاري شفاف ومشخص وتطبيق آن با نوع هستي نگري است. بطوريقين، رعايت مؤلفه هاي منطقي درفلسفه وجودي اهداف وحدودهاي اين سياستها واينكه رويكرد وسيرحركت دروني (محتوا وانديشه) وبيروني(تجهيزات وبدنه) سينماي ايران با همه مراكزتابعه خود، ازكجا به كجاست، نقش تعيين كننده خواهند داشت. اكنون، به برخي ازمفاد وبندهاي سياستهاي سينمايي اعلام شده ازسوي معاونت محترم سينمايي (برمبناي آخرين اصلاحات)، پرداخته مي شود.
مباني، رويكردها، شيوه هاي اجرايي، حمايتها، زيرساختها وبايسته ها، عناويني هستند كه برگرفته ازمحتواي سياستها تدوين شده، روي جلد دفترچه سياستهاي سينمايي درج شده است. اما با اندكي دقت وتأمل در محتواي مندرج درزيرمجموعه هركدام ازعناوين مندرج دردفترچه، به راحتي مي توان به تناقض ونيز، عدم رعايت مؤلفه هاي منطقي دراين سياستها وعدم توازن، تطابق وهمخواني ابعاد مفاد مختلف با يكديگرونيز، ناهمسوئي بسياري ازآنها با مباني اصلي پي برد.
عدم توازن دراين سياستها، زماني معنا مي يابد كه به مقوله اي بيش ازضرورت ونيازمندي وبه مقوله ديگري كمترازضرورت مورد نيازخود پرداخته شود كه اين موضوع درسياستهاي سينمايي مدون معاونت سينمايي اتفاق افتاده است.
به عنوان نمونه، رويكرد سياستگذاري معاونت سينمايي بيشتربه گسترش كمي توليد وتقويت تجهيزات وبه بدنه سينما معطوف شده است تا به گسترش وتعميق انديشه وارتقاء فرهنگ وذائقه هاي فرهنگي درجهت كمال گرايي انسان خدامحور. گرچه دربخش 1 دردفترچه سياستگذاري سينمايي، مواردي مانند حاكم بودن بينش توحيدي برتمامي شئون وعرصه حيات فردي واجتماعي وتأثيربنيادي اعتقاد به اصول وفروع دين مبين اسلام، كرامت ذاتي وشرافت انساني، همانندي وبرابري انسانها، خيرخواهي، كمال جويي، آرمان خواهي، اصالت ارزش هاي معنوي، حريت، تربيت پذيري آدمي و...فضايل اخلاقي ومعارف والايي و....به عنوان مباني سياستگذاري سينمايي ياد شده است كه دراصول سياستهاي فرهنگي كشورونيزقانون اهداف ووظايف وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي نيزبدانها اشارت رفته است. حتي درمفاد بند 1/3 بخش 3 با عنوان شيوه هاي اجرايي دردفترچه سياستگذاري سينمايي، استقبال ازدفاتروموسسات «پژوهش ونگارش فيلمنامه» وپيوند آنها با مراكزديني وتربيتي وحمايت ازمتون سينمايي درچارچوب ارزش هاي ملي - اسلامي فارغ ازمليت نويسندگان ومحدوده هاي جغرافيايي آنان درج شده است. اما زماني كه مفاد وبندهاي ديگرسياستگذاري، رويكردي مغايربا مباني ويا انحراف زاويه با جهت گيري مباني مورد نظرداشته باشد، نه تنها توازن مورد اشاره رعايت نمي شود، بلكه موضوع عدم تطابق وهمخواني مفادهاي مختلف با يكديگرونيز، ناهمسويي آن با مباني اصلي مطرح مي شود.
به عنوان نمونه، يكي ازنكات داراي اهميت درسياستهاي سينمايي معاونت سينمايي، اين است كه دراين سياستهاي سينمايي مدون، چگونگي مناسبات بين اهالي سينما (دراينجا هنرمندان وهمه عوامل آفريننده آثارهنري)، هنر(دراينجا آثارهنري توليدي درعرصه هنرهفتم كه به عنوان محتواي فرهنگي به مخاطب ارائه مي شود)، مخاطب (دراينجا به عنوان انسان كما ل گرا وخدامحوروكساني كه مورد تأثرآثارهنري اهالي سينما واقع مي شوند) ووزارت فرهنگ وارشاد اسلامي (به عنوان متولي سياستگذاري هنرهفتم ويكي ازسياستگذاران فرهنگي وهنري)، مشخص وشفاف نيست وجايگاه، چگونگي وميزان مناسبات هركدام با ديگري، تبيين نشده است وبا عدم پرداخت مناسب به هركدام ازاين مقوله ها، برخي مورد كم توجهي ودربرخي موارد بي توجهي وبي مهري واقع شده است.
فيلمها وآثارهنري توليدي، به عنوان مغذي انديشه وغني سازي وارتقا ذائقه وسطح فرهنگي مخاطب بشمارمي آيند وبه همين دليل ازجنبه هاي مختلف تكنيك ومحتوا قبل توجه هستند. يا مقوله مخاطب، مفهومي به عنوان حق مخاطب را دربطن خود ايجاب مي كند. يعني حق مخاطب است كه به عنوان انسان خدامحوروبه عنوان گيرنده پيام، اثري هنري با همه ويژگي هاي تكنيكي ومحتواي مناسب فطرت كمال گرايانه انسان خدامحوررا برپرده سينماي ببين دارد ونمي خواهد خود وخانواده اش با اثري غيرهم سوبا جهت گيري كمال گرايانه وخدامحوري، غيرهنري ودرسطح نازل، يا حتي مبتذل، مواجه شود واحساس عدم امنيت روحي، رواني، اخلاقي واعتقادي كند. يا برخي ازبخش هاي مقوله مربوط به هنرمندان (ازكارگردان وبازيگرگرفته تا ديگرعوامل توليد كننده فيلم به عنوان اثرهنري ) كه نياز به توجه مناسب دارند ونبايد درسياستگذاري ها، بيش ازاندازه وظرفيت خاص به بخش خاصي مانند فقط تهيه كنندگان ويا فقط كارگردانان، معطوف شود. حتي دربرخي ازبخش هاي مقوله مربوط به متولي سياستگذاري سينمايي نيز، عدم توجه به شرح وظايف وناديده انگاشتن تكاليف پاسداري ازارزشهاي اعتقادي، ديني، اخلاقي و...نظام و جامعه ايران اسلامي) مشهود است. مصاديق مورد اشاره، ازجمله مواردي است كه هركدام ازآن درمفاد بندهايي ازسياستهاي سينمايي مدون معاونت سينمايي، خود را نمايانده است كه دراينجا، بررسي مفاد برخي بندهاي دفترچه سياستگذاري، اثبات اين قضيه را درپي خواهد داشت.
قبل ازپرداختن به اين مقوله، لازم به ياد آوري است كه، حق مورد اشاره درمورد مخاطب، تكليفي است كه برعهده ديگرشاخه هاي اين مناسبات يعني اهالي سينما ووزارت فرهنگ وارشاد اسلامي وزيرمجموعه آن است. زيرا هم هنرمند دراثرهنري خود وهم، متوليان سياستگذاري دروزارت فرهنگ وارشاد اسلامي درنظام جمهوري اسلامي، بايد همه تلاش وبرنامه ريزي هاي خود را براي تقويت كمال گرايي الهي وخدامحوري فطري انسان به عنوان مخاطب درجهان بيني ونگرش توحيدي درنظام اسلامي ايران انجام دهند وبدون چنين مخاطبي، هيچ سياستگذاري ازسوي سياستگذاران وهيچ تلاشي ازسوي هنرمندان براي توليد آثار هنري، مفهوم منطقي ناشي ازحكمت نخواهد داشت واين امرنيزبدون محتواي هنري مناسب، ميسرنخواهد شد).
به عنوان مثال دراين راستا، درسياستگذاري سينمايي مدون معاونت سينمايي، جايگاه خود معاونت سينمايي وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي ومراكزتابعه وهمسان ونقش آنان به عنوان يكي ازمتوليان رسانه اي تأثيرگذارهنري، درمديريت انديشه واذهان مخاطبان، درايجاد چنين پژوهشي به منظورنگارش فيلمنامه هاي مناسب مورد نيازدرموضوعات مختلف مورد نيازحوزه هاي داخلي ونيزرويارويي قدرتمندانه با انديشه هاي فرهنگي تهاجمي صهيونيسم جهاني درجنگ نرم، وپيوند اين مراكز پژوهشي به مراكزديني، تربيتي، فرهنگي واجتماعي و... (مندرج درمفاد بند 1/3 بخش 3 با عنوان شيوه هاي اجرايي وفارغ ازاستقبال وحمايت كه يك سخن كلي است)، دركجاست؟!
يا به عنوان مثال، درزيرمجموعه مفاد بند 4/3 با عنوان پروانه ساخت (اززيرمجموعه بخش 3 با عنوان شيوه هاي اجرايي سياستهاي سينماي مدون)، درصدورمجوزها درشوراي پروانه ساخت، فقط به تعادل وتناسب درموضوعات وگونه هاي مختلف سينمايي ونيز، رسيدن به درصدهاي لازم وپيش بيني شده براي همه مضامين وژانرها يعني توجه به كميّت توجه مي شود، نه به كيفيت هنري وحتي محتوايي آثار.
ويا تأسف بارترين مفادي كه درزيرمجموعه آخرازهمين بند 4/3 با عنوان پروانه ساخت آمده است، اين است كه «هرساله نامزدهاي سيمرغ براي بهترين فيلم ونيزبرنده سيمرغ بهترين كارگرداني، پروانه ساخت فيلم سينمايي بعدي خود را بدون نيازبه طرح آن درشوراي پروانه ساخت دريافت خواهند كرد.»
شايد يكي ازنكاتي كه فقدان ويژگي انديشه هاي استراتژيستي درسياستگذاران سياستهايي سينمايي مدون معاونت سينمايي وتفاوت شيوه مديريت و نوع سياستگذاري اين تكنسين هاي اجرايي با انديشه هاي استراتژيست درسياستگذاري ومديريت فرهنگي را نشان مي دهد، همين نكته باشد. با اندكي جريان شناسي درمناسبات صهيونيسم جهاني واندك تأملي درتصويب بودجه هاي ميلياردي دركنگره امريكا درراستاي جنگ نرم با جهان اسلام بالاخص ايران اسلامي، به آساني مي توان به خودزني فرهنگي پنهان دراين مفاد، پي برد. حتي با نگاه خوش بينانه، به اين موضوع، واقعاً چه تضميني است كه درصورت مناسب بودن اثريك فيلمساز، اثربعدي اونيز، مناسب باشد؟! آيا درميان همين فيلمسازان سراغ نداريم كساني را كه (ازجمله برخي ازاعضاي محترم شوراي تصويب فيلمنامه وصدورپروانه ساخت ويا برخي ازاعضاي محترم هيأت كارشناسي تدوين سياستهاي سينمايي معاونت سينمايي) زماني فيلم درخورتحسين ساختند وزماني ديگر، به توليد آثارنامناسب وگيشه پسند وحتي بعضاً قابل تأمل اقدام كردند؟!
تأسف در اين موضوع وقتي بيشترمي شود كه ازسوي برخي ازمسئولين سينمايي ويا منتخبين ومنصوبين آنان درشوراهاي حسّاس معاونت سينمايي، بدون درك صحيح ازواژه اعتماد وحوزه كاربرد اين واژه با پشتوانه اخلاقي وديني آن، با طرح قضيه «اعتماد به فيلمساز»، بطورمكرراين واژه را به كارمي گيرند. گرچه قرائن وشواهد نشان مي دهد كه برخي ازكاربران اين واژه، به جهت فيملسازبودنشان، بيشترين سود را دركاربرد بي حد وحصراين واژه به ظاهرزيبا وفريبنده وترويج آن مي برند وحتي برهمان مبنا، سياستگذاري مي كنند ويا درسياستگذاري ها، مورد مشاوره قرارمي گيرند ويا درشوراهاي مهم معاونت سينمايي تصميم مي گيرند ويا درتصميم گيري ها نقش مؤثري دارند. ضمن اداي احترام به فيلمسازان دلسوز، متعهد وبا بصيرت دربين خيل فيلمسازان، سوابق وعملكرد برخي فيلمسازان نشان داده است كه، كاربرد نابجاي اين واژه ظاهراً زيبا درحوزه فرهنگي وبدون هوشياري وبررسي همه جانبه، موجب خسران هايي ازجانب آنان شده است كه ازجدي نگرفتن قضيه وتعلل وغفلت ازفريبندگي پنهان دراين موضوع ناشي مي شود. مفاد بند مذكور(مفاد زيرمجموعه آخرازبند 4/3 با عنوان پروانه ساخت اززيرمجموعه بخش 3 با عنوان شيوه هاي اجرايي) ومفاد آن ازجمله مواردي است كه نه تنها با مباحث مباني معين درسياستهاي سينمايي مدون معاونت سينمايي (مفاد بخش 1 با عنوان مباني) مغايرت دارد، بلكه با مفاد بندهاي برخي عناوين ديگرهمخواني ندارد. مفاد همين بند (آخرين زيرمجموعه بند 4/3 با عنوان پروانه ساخت اززيرمجموعه بخش 3 با عنوان شيوه هاي اجرايي)، يكي ازموارد شاهد مثال براي همان موضوع با اهميتي است كه قبلاً درارتباط با مناسبات بين هنر، هنرمند، مخاطب ومتوليان سياستگذاري درحوزه فرهنگ سينماي به آن اشاره شد. شايان ذكر است كه دراين رابطه، نه مقوله اثرهنري مناسب، جداي ازحق مخاطب است ونه، جايگاه نظارتي وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي به عنوان يكي ازوظايف وتكاليف حوزه مسئوليت متوليان فرهنگي درحوزه فعاليت خود يعني حوزه هفتم، جداي ازحقوق مخاطب است كه درحوزه سياستگذاري فرهنگ سينما ناديده انگاشته شود.

 



نگاهي به سينماي مذهبي غرب
جبرئيل بربام كاخ سفيد

رضا فرخي
صداقت ، راستگويي و موثق بودن از شاخصه هاي اصلي فعاليت رسانه اي است . اما در بسياري موارد ، اين شاخصه ها فداي هدف ديگري به نام جذب مخاطب مي شود.اين ويژگي درتمام رسانه ها از جمله سينما مورد توجه است . يكي از ژانر هاي مهم در سينماي جهان سينماي مذهبي است كه گاه با ژانر تاريخي نيز تباين پيدا مي كند . جايي كه مخاطب بيش از آنكه به دنبال هيجان ويا جلوه هاي ويژه واكشن باشد به دنبال حقيقت و يا تصويري از تاريخي است كه آن را نديده .
اما ضعفي كه سينماي مذهبي غرب از آن رنج مي برد ، عدم استناد واستفاده از منابع معتبر وموثق آسماني است.اين درحالي است كه جذابيت حقيقي يك اثر ماورايي ،مذهبي وتاريخي مستند بودن وموثق بودن آن است . درتمام فيلم هاي غربي اين ضعف بزرگ با جلوه هاي ويژه و حقه هاي سينمايي پوشانده مي شود. به عنوان مثال در «چه روياهايي كه مي آيند» به كارگرداني وينسنت وارد كه فيلمي ماورايي است موضوعاتي مطرح شده كه درهيچ منبعي و يا كتب آسماني قابل رد يابي نيست . دراين فيلم شخصيت اول قصه پس از صحبت با نگهبان بهشت براي نجات همسر خود به جهنم مي رود . چيزي كه در هيچ كتاب آسماني ومنبع موثقي شدني نيست . اين درحالي است كه اين فيلم به مراتب بهتر از فيلم هاي ديگر مذهبي غربي است. به عنوان مثال در فيلم «خط مر گ» مي بينيم كه افراد داستان به راحتي خود رابا كاهش ضربان قلب تا آستانه مرگ مي برند وعالم برزخ را مشاهده مي كنند و به اراده خود به دنياي واقعي بازمي گردند و البته همراه خود از آن دنيا گناهان خود را به همراه مي آورند ! به نظر مي رسد كه مرگ و ماوراء دراين فيلم تنها بهانه اي است براي جذب مخاطب و فريب او كه نمونه ديگر آن را مي توان درفيلم جديد «استخوان هاي دلپذير» به كارگرداني پيتر جكسون ديد ، اين فيلم به لحاظ ساخت و جلوه هاي ويژه قابل توجه است ، اما كاملأً مشخص است كه براي ساخت آن هيچ مطالعه واستناد مذهبي صورت نگرفته و تنها يك موضوع جنايي را در كنار تصاوير مبهم وغيرقابل استناد از مرگ و عالم برزخ به مخاطب ارائه مي دهد كه شبيه آن را قبل ها در فيلم هايي همچون «روح» ديده ايم. اين روند بعدها درفيلم هايي چون «يتيم خانه» به كارگرداني خوان آنتونيو بايونا تكرار شد. درتمام اين
فيلم ها با مسائلي مانند احضار روح و يا ترساندن به وسيله روح ، مرگ وارواح به عنوان ابزاري براي جذب مخاطب به كار گرفته شده است . درحالي كه همه ما مي دانيم درهمين مقوله دركشور ما سريال هايي مانند كمكم كن ويا آخرين گناه ويا او يك فرشته بود ساخته شد كه بسيار مستدل تر وقابل توجه تر از اين فيلمها بود كه تنها پر از جلوه هاي ويژه است وهيچ چيز ديگري ندارند.
به واقع سينماي غرب علاوه براينكه از تمام مسائل ماورايي همچون جن وفرشته وارواح استفاده ابزاري سطحي مي كند حتي به سينماي مذهبي تاريخي هم رحم نكرده و درآنجا هم ضعف خود را كاملاً آشكار كرده است. كافي است كمي به فيلم «ده فرمان» و يا فيلم «عيسي مسيح (ع) دهه 90» كه روايت گر بخشي از زندگي پيامبران خداست نگاهي بياندازيم ؛ درابتداي فيلم اول حضرت موسي (ع) را فردي زن باره نشان مي دهد كه كاملاً نشان دهنده عدم آگاهي فيلمساز از تاريخ وسيره پيامبران الهي دارد . همچنين در فيلم عيسي مسيح (ع) دهه 90 بيش ازآنكه به رفتار وگفتار اين پيامبر الهي بپردازد به موضوع مصلوب شدنش ومعجزات اين حضرت مي پردازد. به واقع آنقدر روي بحث مصلوب شدن حضرت توجه دارد كه باقي مسائل را فراموش كرده وكاملاً مشخص است كه هيچ استنادي حتي به انجيل پولس يكي از معروف ترين انجيل ها نشده است و اين موضوع باور كردني نيست كه يك كارگردان چنين فيلمي بسازد وهيچ استناد و يا مطالعه روي كتاب هاي تاريخي و يا انجيلي مانند پولس كه حداقل خود مسيحيان آن را قبول دارند نداشته باشد . موضوعي كه نمود بارزتر آن را در فيلم «مصائب مسيح» ساخته مل گيبسون به عينه مشاهده كرديم ،اين فيلم داراي صحنه هاي خشن ومشمئز كننده بسيارزيادي است به نوعي كه اندكي پس از شروع آن مخاطب احساس مي كند كه يك فيلم وحشتناك و يا اكشن خشن مي بيند تا يك فيلم تاريخي ومذهبي . ويا درفيلم جوزف كه روايتگر داستان حضرت يوسف است آنقدر ضعيف عمل شده كه نه جذابيت بصري براي مخاطب دارد ونه جذابيت تاريخي ،اما درمقابل سريال « يوسف پيامبر» كه درايران ساخته شد بسيار قوي تر ومستند تر از اين نمونه غربي است . چرا كه درنسخه ايراني آن قبل از اينكه به جذابيت هاي بصري توجه شود موثق بودن وتاريخي بودن فيلم مورد توجه قرار گرفته وهمين باعث جذابيت اين فيلم شده است . فيلم محمد رسول الله (الرساله) به كارگرداني مصطفي عقاد از معدود فيلم هاي غربي است كه دركنار خوش ساخت بودن ،همكاري مجموعه سازنده فيلم با دانشگاه الازهر براي ساخت آن ، باعث موثق و مستند بودن فيلم شده بود.
اما گذشته از فيلم هاي مذهبي تاريخي موضوع مهمي كه مطرح است وجود نسل جديد فيلمهاي ماورايي غربي است؛ فيلم هايي درباره خدا و فرشتگان وعالم ملكوت كه بدون توجه به هيچ مدرك مستدل ويا منابع ديني معتبر و يا حتي مشورت با كارشناسان ديني ساخته شده اند . اين فيلم ها دراثر بي اطلاعي وغرض هاي سازندگانشان باعث وهن و تحريف در موضوعات قدسي مي شوند وجالب است كه كليساي واتيكان درمقابل آنها چه واكنشي نشان مي دهد؟ به نظر مي رسد كه يكي از نمونه هاي اصلي و قابل توجه اين رويكرد جديد درآغاز را،مي توان فيلم «كنستانتين» دانست كه با تصوير عجيبي كه از فرشتگان وعالم ملكوت به نمايش گذاشت وسعي درتقدس زدايي داشت نشان داد كه اين فيلم ها در غرب تنها براساس تخيلات كارگردانان ساخته مي شود نه چيز ديگر. موضوعي كه درفيلم«بيوولف» هم تكرار شد و يا درفيلم «بروس قدرتمند» كه به نوعي خدا را در كالبد يك انسان به مخاطب نمايش مي دهد كه بسيار مضحك وبي مايه است . اگر به ياد داشته باشيم چند سال پيش برنامه «سينماي نود» در تلويزيون به نقد فيلم هاي احضار روح مي پرداخت كه درآنجا هم تمام اين نكات مشاهده مي شد . اما درفيلم هاي جديدترو با نگاهي بسيار سطحي به موضوعاتي مانند فرشتگان و ارواح، سينماي غرب كاملاً مخاطب خود را دچار سردرگمي كرده است. نمونه آن را مي توان در فيلم هايي چون «شهر فرشتگان» يا «ملاقات با جوبلاك» ديد كه در هر دو فرشتگان كه از طرف خدا براي انجام ماموريت به زمين آمده اند عاشق يك دختر زميني مي شوند وديگر نمي خواهند به آسمان بازگردند ،به نظر مي رسد كه تمسخر هر چيزي حتي ملكوت براي سينماي غرب ابزاري براي جذب مخاطب شده است. اما جديدترين آثار اين ژانر فيلم هاي آخرالزماني «جبرئيل» و«لژيون» هستند كه يك توهم فانتزي كامل درباره عالم ملكوت وفرشتگان را به تصوير كشيده اند . فيلم جبرئيل داراي يك داستان تخيلي است كه سعي دارد تفسيري آخرالزماني كه به دست فرشتگان خدا رقم مي خورد را نشان دهد . تفسيري كه به نوعي به نفع غرب است ، به گونه اي كه حتي خدا را هم مدافع غرب نشان مي دهد! اين نگاه در فيلم«جبرئيل بربام كاخ سفيد» هم قابل مشاهده است . در آن هم جبرئيل به كمك آمريكا مي آيد . فيلم لژيون را نيز مي توان يك اثر مضحك و درعين حال جدي تلقي كرد . مضحك به اين دليل كه فيلم كاملاً سطحي وبي مايه هم از نظر فيلمنامه وهم از بعد مذهبي واعتبار است ، و جداي از آن رو كه غرب سعي دارد تفسيري جديد ومنفعت طلبانه از ماوراء و آخرالزمان نشان دهد كه بايد به آن توجه شود. فيلم آنقدر تخيلي وفانتزي است كه تنها مي توان آن را يك فيلم ساده وبي مايه پر از جلوه هاي ويژه دانست . موضوعي كه سينماي غرب هميشه از آن براي پوشاندن ضعف خود استفاده مي كند . داستان فيلم از اين قرار است كه پس از اين كه خدا از انسان ها نا اميد مي شود زمينه نابود شدن زمين فرامي رسد و جالب اين جاست كه نفخ صور هم در فيلم شنيده مي شود .در اين هنگام ميكاييل يكي از فرشتگان خدا به زمين مي آيد تا به خداي خودش ثابت كند چيزي تغيير نكرده است وهنوز انسانهاي خوب هم هستند و خدا هم براي نابودي زمين وجلوگيري از كارهاي ميكائيل ، جبرئيل را مي فرستد اما درنهايت ميكائيل به خدا ثابت مي كند كه اشتباه مي كند. در يكي از صحنه هاي فيلم ، ميكائيل به يك زاغه اسلحه مي رود و ازآنجا اسلحه مي دزدد ،يعني به زعم فيلم فرشته خدا براي انجام كارش نياز به اسلحه زميني ها دارد ، آن هم از نوع آمريكايي! همچنين چند ديالوگ در آن وجود دارد كه بسيار عجيب و قابل توجه است.درقسمت پاياني فيلم ميكائيل به جبرئيل مي گويد «تو آن كاري كه خدا مي خواست برايش انجام دادي اما من آن چيزي را كه خدا ناديده انگاشت به او نشان دادم» ،جدا از كفرگويي هاي فراوان دراين فيلم نكته ديگري كه فيلم در پي القاي آن است مقاومت انسان هاي خوب دربرابر خدا است . خدايي كه دراين فيلم انتقام جو نشان داده مي شود وميكائيل به همراه بعضي از انسانهاي به تعبير فيلم خوب تلاش مي كند كه خدا را از اين انتقام منصرف سازد! موضوعاتي كه دراين فيلم ها به نمايش گذاشته مي شود حتي در مكاشفات يوحنا هم نيامده است و معلوم نيست كارگردان مقصودش چيست؟
به هر صورت از اين دست فيلم ها درسينماي غرب كم نيستند ، اما نكته جالب اينجاست كه كارگردان درساخت اين فيلم ها حتي به
واضح ترين نكات كه درانجيل وبسياري از كتب آسماني ديگردرباره ماوراء هم آمده است توجه نكرده وتنها به كفر گويي براساس توهمات شخصي خود پرداخته است وشما حتي در پايان ودرتيتراژ پاياني اين فيلم ها نامي از منابع مورد استفاده درآنها را نمي بينيد درحالي كه درسينما وسريالهاي مذهبي تاريخي ما اين منابع به فراواني مورد استفاده است درواقع اين ژانر جايي است كه سينماي ما حرفهاي بسياري براي گفتن دارد و مي تواند دراين موضوع هم از سينماي غرب قوي تر وهم غني تر عمل كند.

 



نگاهي متفاوت به عملكرد شبكه فارسي وان
مديران كولر گازي بخوانند !

داوود مراديان
اين روزها انگار همه فهميده اند فارسي وان خطر مهلكي است و به دست و پا و قلم افتاده اند. من هم از يكي دو ماه پيش قرار بود در اين خصوص بنويسم كه هرچه بيشتر گذشت كمتر رغبتم آمد. چرا؟ جواب ساده است :
اين خلاصه را بخوانيد: جواني عاشق دختري مي شود و سپس اسير يك گروگانگيري مي گردد و ... همان دلنوازان صدا و سيما نيست؟ اگر تصديق مي فرماييد كمي برهنگي و هرزگي همراهش نماييد مي شود سريال همسايه هاي فارسي وان !
محتوا سالهاست يكي است، حال تغيير صورت چه اهميتي دارد؟ چرا آقايان فكركرده اند فارسي وان از هوا افتاده و يكبارگي ايجاد شده است؟ آيا جز اين است كه سريالهاي شهر زده و اشرافيت زده خودمان پايه ها و پله هاي اين روند را تشكيل مي دهد؟ مسافري از هند ، خط قرمز ، نرگس ، دلنوازان ...
اسم اين سريالها و محتوايشان را به ذهن بياوريد. محور اكثر آنها : «اشرافيت مذهبي» است و آيا با متن 70 ميليوني كشور ما قرابتي دارد ؟ قرابت اين آثار و بسياري شبيه به آن با آرمانهاي انقلاب و زندگي 400 هزار شهيد دفاع مقدس كجاست؟
و آيا وقت آن نرسيده تا در اين خانه تكاني ميمون بعد از فتنه رسانه نيز سي سال جوان شود ؟ چراكه پر واضح است وقتي كه رسانه اقدام به تبليغ « اشرافيت كند» ، گشنه بورژوازي يا ميل به اشرافيت « ارزش مي شود»!
معروف است كه در زمان بايزيد مردم كوي و برزن از اين مي گفتند كه چقدر ديشب قرآن خوانده اند و در زمان معاويه از اينكه ديشب چه نوع غذا خورده اند! و اين جمله مثل روشني است براي اهميت كار رسانه. وقتي رسانه اولا: ارزش را در ميان قشري جستجو مي كند كه كمترين هزينه اي براي انقلاب نكرده اند و ثانياً : از هنرمنداني استفاده مي كند كه در پشت صحنه مخالفت عيني با مقدسات را دنبال مي كنند، بديهي است عامه مردم مرعوب آنچيزي مي شوند كه رسانه نشان مي دهد! و برايشان به نوعي ارزش مي شود. بنده اسم اين پديده را «تهرانيزه» كردن فرهنگ انقلاب اسلامي مي گذارم. آفتي كه ناخواسته و به علت استفاده از نيروهايي غير متعهد به انقلاب و بدون شناخت از ريشه هاي آن ،با چهار شبكه 24 ساعته تهرانيزه شده به جان كساني افتاده كه بيشترين خدمت را به انقلاب كرده اند و شاهد آن گسترش روز افزون سريالها و تله فيلمهايي است كه رنگ و بوي زندگي بومي مردم در آنها كمتر و كمتر مي شود و آنگاه كه قرار شود مخاطب چيزي را ببيند كه اساساً با او بيگانه است بديهي است كه دستش به سوي دكمه هاي ماهواره مي لغزد و آن ميل را در هيبتي عريان تر مي جويد و براي روشن تر شدن اين مطلب قياس مي كنم بين خلاصه داستان بعضي از سريالها و تله فيلم هاي تلويزيون و چند نمونه واقعي كه خود ديده ام:
«ميتونه آخريش باشه» : داستان فيلم درباره دو سارق به نام هاي بهادر و كريم است كه آنها از هيچ دزدي و هيچ شخصي صرف نظر نمي كنند، از كيف قاپي گرفته تا قالپاق دزدي، سرقت ضبط خودروها و حتي طلاي
بچه هاي كوچك. روزي بهادر با ديدن يك اتومبيل قديمي اما گرانقيمت قصد ربودن آن را مي كند. با وجود مخالفت هاي كريم اين سرقت انجام مي شود. بهادر با اين خودرو به نزد همسرش سهيلا رفته و او را براي گردش بيرون مي برد. در بين راه، خودروي مدل بالاي چند جوان كه تصميم دارند سر به سر بهادر بگذارند، برايشان دردسر ايجاد مي كند به طوري كه در نهايت خودرو بهادر دچار سانحه شده و سهيلا به بيمارستان منتقل مي شود. درحالي كه پزشكان مشغول نجات سهيلا هستند، بهادر در تشويش و پريشاني كامل، ناخواسته شنونده گفت وگوي دو نفر ديگر مي شود كه درخصوص مضرات و مصيبت هاي جور و جفا به همنوعان و كلاهبرداري از مردم جر و بحث مي كنند.
«جستجو در مه»: دو پسر نوجوان به نام هاي كيان و محسن در يك مجتمع زندگي مي كنند و دوستان بسيار صميمي هستند. كيان و محسن بعد از ممتازشدن در مدرسه از پدران خود دوچرخه هديه مي گيرند و در باشگاه ثبت نام مي كنند. محسن به طور اتفاقي از والدين خود مي شنود كه كيان بچه پرورشگاهي است و وقتي اين موضوع را به او مي گويد كيان به شدت ناراحت شده و با او قهر مي كند.
«تلواسه» : پروانه و مجيد به اميد پيشرفت در كار و زندگي تصميم به مهاجرت گرفته اند، خانه مسكوني شان را به فروش گذاشته اند. مجيد خود را بازخريد كرده و در تدارك مسافرت و مهاجرت به كانادا هستند و بسيار از شرايط پيش آمده خشنود و راضي هستند. آرمين فرزند خردسال آنها محصل ابتدايي است. او در مدرسه ناگهان از حال مي رود. آرمين تومور مغزي دارد و مي بايست هرچه سريعتر عمل شود. مجيد معتقد است كه صبر كنند و بعد از مهاجرت به كانادا و برقراري بيمه اجتماعي شان اقدام به جراحي كنند ولي پروانه بسيار نگران است كه مبادا زمان را از دست بدهند و دير شود.
و آنچه من ديده ام كه تمامي واقعي است:
1: جوانهايي عمدتاً زير بيست و سه ، تحت نام اباعبدالله بويز ، به طور داوطلب آموزش هاي كماندويي ديدند و با آغاز كشتي ربايي هاي خليج عدن ، در فصل مونسون كه طول موجها به هشت متر مي رسد وارد خليج عدن مي شوند و فاصله يك مايل را از كشتي مادر تا كشتي مورد اسكورت در موج هاي هشت متري با قايق تند رو طي مي كنند و خود را روي عرشه مي رسانند و از كشتي ها حفاظت مي كنند.
2: محمد و دختر دايي اش بهم تعلق خاطر دارند كه فتنه انتخاباتي شروع مي شود. محمد فعال عرصه است و به قولي مصداق « افسر جوان» كه حضرت آقا لقبشان داده است. فعاليتهاي رسانه اي و اينتر نتي اش باعث مي شود تا فتنه گران اسم و شماره تلفن و آدرس و مشخصات خود و نامزدش را روي وب بگذارند و ...
مي دانم كه تلخ است اما باور كنيم به رغم تمام هزينه هايي كه مي شود و به علت استفاده از طرح و برنامه هاي دور از انقلاب محصولات صدا و سيما به طرز باور نكردنيي از متن مردم دور است ! پس اگر قرار باشد مخاطب در خانه 60 متري اجاره اي اش در حتي درهمين تهران خودمان و شغل غير استخدامي اش و هزار و يك جور مشكلش بنشيند و زندگي هاي رويايي صداو سيمايي را ببيند خب با يك دكمه ساده همان موضوعات را با برهنگي و رقص مي بيند «جذابيتش» هم بيشتر است ! و اين همان تلخي دردناكي است كه دل
علاقه مندان به انقلاب را رنجه مي كند تا آنجا كه معاون روابط عمومي سپاه نيز از كم توجهي به اين نهاد مقدس شكوه مي كند و مگرنه اينكه اگر سپاه نبود كشور هم نبود؟ پس كافيست فرهنگ سپاه را آنطور كه شايسته است در داستانهايي زيبا از جوانان گمنام صابرين ، نيروي دريايي ، نيروي هوايي (و عجبا كه همه جوان و تحصيل كرده) بسيج و ارتش سايبري و... به تصوير بكشيم و آنقدر سوژه ناب و جذاب و به روز و از حيث اكشن فوق العاده خواهيم داشت كه ديگر جايي براي سوژه هاي نخ نما شده نيست.
اگر سر دوربينها را از تهران به شهرستانها بچرخانيم معجزاتي خواهيم ديد كه دلها را بيدار مي كند . تصاويري همچون پيرمرد رومه اي كه دور روستايشان در ميان اهل آبادي با عكس حضرت امام در دست راه پيمايي مي كند . همان پيرمردي كه درج عكسش در سايت صهيونيستي بالاترين او و هم محلي هايش را آماج فحش چاله گاو گند دهانهاي ضد انقلاب كرد و ميليونها نفر مثل او كه حماسه هاي 9 دي و 22 بهمن و نبرد 8 ساله و ... را خلق كردند.
اينها كجاي صدا و سيما جاي دارند؟ پاسخ ساده است : تا طرح و برنامه ها غربزده مي انديشند «هيچ كجا» !
وقتي فرهنگ بسيج و فرهنگ سپاه (اصل بر فرهنگ است) مهجور مي ماند به چند برنامه كه آنهم اسپانسرش لابد خود سپاه است. ديگر حرفي براي گفتن باقي نمي ماند و حتي از حيث جاذبه بصري انصافا كداميك از سريالهاي تلويزيوني ساخته شده قابل مقايسه با 103 روز حضور در خليج عدن آنهم با موج هايي به طول 8 متر و بر روي قايق تند رو براي محافظت از كشتي هاي جمهوري اسلامي توسط جوانان اباعبدلله بويز است؟ و يا موضوع ارزشمند خنثي سازي ميادين عجيب و غريب مين در 5 استان آلوده به 16 ميليون قطعه مين دست مايه چند سريال قرار گرفته است؟
چرا بايد چند ده قسمت پياپي پسركي زير ابرو برداشته را ببينيم كه درگير عشق و عشق بازي آبكي و گروگانگيري آبكي تريست كه هيچ قرابتي با بطن جامعه ندارد اما آن پسرك سربند يا زهرا بسته اي كه سوار قايق تند رو مي شود و به جاي رفتن به دنبال دوست دخترش سراغ ناو دشمن مي رود و يا از هلي كوپتر روي ناو فرود ميايد و پرچم پر افتخار ايران را بر روي ناو نصب مي كند تنها در بخش خبري بيست و سي ديده مي شود؟
و يادمان باشد كه اگر در ماجراي فتنه «غافلگير» شديم به خاطر دوري از همين فرهنگ و خزيدن در آغوش مصرف گرايي است. پس تا فرصت باقي است باز گرديم به انقلابي كه به لطف حضرت حق سي سال جوان شده است؟
آيا مي دانستيد براي ندا اقا سلطان بيش از 17000 كليپ ساخته شد؟ مي دانيد براي شهيد حسين غلام كبيري چطور هيچ كليپ و خبري ساخته نشد؟ اين ضعف نيست؟
يك سال از فتنه عظيم 88 گذشت « ژانر فتنه » چه شد؟
چهارسال چشممان به در و ديوار مركز گسترش سينماي مستند و تجربي خشكيد تا بلكه فيلمي با موضوع عدالت ببينيم نهايتا :« تهران انار ندارد » ديديم! آنهم با چه سكانس افتتاحيه اي!
و اكنون يكسال گذشته است و شخصا هربار كه به دفتر مطالعات جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي مي روم با فيلمي تازه درباره فتنه روبرو مي شوم و هنوز چشممان به در و ديوار مركز گسترش است تا ...
و مديران سيما بايد باخود بينديشند كه: كجا پايمان را اشتباه گذاشته ايم كه اينچنين در عرصه رسانه اي حتي از دوربين هندي كم بچه هاي بسيج دانشگاه شريف وامانده ايم ! « افسران جوان» توليد قابل ملاحظه ايست كه بعيد مي دانم مورد توجه طرح و برنامه هاي صدا و سيما قرار گيرد.
معاون سينمايي ارشاد روزي چند بار با خود بگويد: جشنواره فجر نزديك است اما هنوز هيچ فيلمي با موضوع فتنه شروع نشده !
و با اين اوصاف هنوز هم فكرمي كنيد فارسي وان پديده اي عجيب و غريب است؟
به هر طريق:من نمي دانم سينماي جوان اصلا بخش مستند سازي دارد يا نه؟من نمي دانم شفيع آقا محمديان تمهيدي براي احياي سينماي مستند با محوريت فتنه در شهرستانها در آستين دارد يا نه ؟من نمي دانم اين نوشته خواب زدگان و مديران كولر گازي عرصه فرهنگ را بيدار مي كند يا نه؟من نمي دانم بلاخره انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس بخش سينماي جوان انقلاب و دفاع مقدس را راه مي اندازد يا نه؟من نمي دانم بسيج بلاخره در پايگاه هايش كلاسهاي آموزش مستند سازي ، تحليل فيلم و جبهه حمايت از سينماي ارزشي را راه مي اندازد يا نه؟من نمي دانم امسال بلاخره بچه مسلمانهاي جوان به سينما با فيلمهايي در ژانر عدالت يا فتنه تزريق مي شوند يا نه؟من اصلا نمي دانم بلاخره ژانر عدالت و ژانر فتنه آغاز مي شود يا نه؟من اصلا
نمي دانم افسران جنگ نرم و ايران سبز و فيلمهايي از اين قبيل تبديل به ژانر مي شوند يا نه؟اما يك چيز را خوب مي دانم و به آن ايمان دارم:ولن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا
پس هرچه هست زي تير است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14