(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 30  خرداد 1389- شماره 19674

به مناسبت بيست و نهمين سالگرد عروج شهيد دكتر مصطفي چمران
دانشمندي كه چريك شد
نيم قرن عاشقي
يك خشاب كتاب
يادگاران، كتاب چمران مردي كه مثل هيچكس نبود



به مناسبت بيست و نهمين سالگرد عروج شهيد دكتر مصطفي چمران
دانشمندي كه چريك شد

مسعود مشتاق
يكي از سخت ترين كارهاي دنيا نوشتن از مردان بزرگ است. مخصوصاً وقتي بخواهي ابر مردي چون مصطفي چمران را در 0003 واژه بگنجاني. چه بنويسي؟ چند واژه سهم شجاعت اين مرد مي شود؟ چند واژه براي مقام علمي اش؟ چند واژه براي مبارزاتش؟ هنرش را چه كني؟ عرفانش چه مي شود؟ و امان از عشق و سوختن شمع... گمان كن، معجزه اي شد و تمام اين پرده ها در اين يك مشت واژه گنجيد. آيا مصطفي همين بود؟ سوال ها در برابر چشمانت رژه مي روند، جواب ها هم. سوال هاي بي جواب و جواب هايي كه روحت را آرام نمي كنند و خود سوال مي شوند.
سرگردان و پريشان راهي مي شوم. در شلوغي خيابان 51 خرداد- نرسيده به چهار راه سيروس- گذري قديمي است، گذر سرپولك. شايد جواب برخي سوال ها در خانه پلاك هفت گذر سرپولك باشد، خانه پدري مصطفي كه اينك بازسازي شده و براي خودش موزه اي است. عكس بزرگي از مصطفي در ميان ياران رزمنده اش كه بر پيشاني ديوار كاهگلي نشسته، بهترين راهنماست.
ساعتي بيشتر به غروب آفتاب نمانده و در بسته است. زنگ مي زنم. دوستي جوان در را باز مي كند و داخل مي شوم. قرار مي شود اول گشتي در خانه بزنم و سپس با آقاي نجابت كه مسئول موزه است، گپي داشته باشيم.
وارد حياط مي شوم. حوضي سنگي و تك درختي بلند با تني زخمي كه اگر گوش جان داشتم، حتماً از مصطفي گفتني ها داشتند. اولين چيزي كه به ذهن مي رسد، آرامش عجيب خانه است. آرامشي كه مانند مه تو را نيز دربرمي گيرد. انگار نه انگار كه اينجا يكي از شلوغ ترين مناطق تهران است.
در ايوان روبرو، تنديسي فلزي از مصطفي است. نشسته است. به ديوار تكيه داده، پاهايش را دراز كرده و كتابي در دست دارد. جلو مي روم و سركي مي كشم. كوير شريعتي را مي خواند. از پله هاي ايوان بالا مي روم و وارد اولين اتاق مي شوم. اتاق دوران كودكي و تحصيل مصطفي. ديوارها پر است از مدارك تحصيلي اش. از كارنامه هاي دبستان كه جلوي قسمت اخلاق، هميشه خوب نوشته شده تا مدرك دكتراي فيزيك پلاسما از دانشگاه بركلي در آمريكا.
اتاق بعدي بزرگ تر و زمينه ديوارها قرمز است و عكس هايي از دوران حضور او در آمريكا، لبنان و كردستان را بر سينه دارد. برخي از نقاشي هاي مصطفي هم هست. تابلو عروج كه مرغي را در حال پرواز به سوي خورشيد از دريايي تاريك و طوفاني نشان مي دهد و تابلو انفجار نور كه شمعي است در تاريكي. اينجاست كه مي گويم جواب هاي مصطفي هم خودشان سوال هستند. شمع يكي از نشانه ها براي شناخت اوست. آنقدر دوستش دارد كه به همسرش غاده نيز در روز ازدواج، شمع هديه مي كند! آري شمع يكي از راه هاي رسيدن به مصطفي است اما ما آدمهاي معتاد به روزمرگي و سرخوش از برق اجناس بنجل در زير نور لامپ هاي هزار واتي، از شمع چه مي فهميم؟
ساعت و جانماز و عينك مصطفي هم آنجاست و گچي كه شايد روزي پاي مجروح مصطفي را در آغوش داشته است. گوشه اي از ديوار قفسه اي كتاب است. دوست دارم بدانم چه كتاب هايي مي خوانده است. الجزاير و مردان مجاهد، عارف و صوفي چه مي گويند؟ ، نابسماني هاي روشنفكران، خاطرات شارل دوگل، سيري در انديشه سياسي عرب، چندين شماره از ماهنامه دانشمند و...
به اتاق آخر مي روم. اتاق عكس هاي خوزستان. روي ميز، آرشيوي نه چندان قطور از مطبوعات است. مطالبي از چمران و درباره چمران. كيهان، 26 آبان 1359 مقاله اي به قلم مصطفي با اين عنوان؛ جنگ: آزمايشگاه خدا... و مصاحبه اي با ميزان در 29 شهريور 59 با اين تيتر؛ اگر كسي بدون تخصص مسئوليت كاري را پذيرفت تقوي هم ندارد.
مجاور اتاق خوزستان هم، آشپزخانه منزل است، با تنوري كوچك، خمره اي تقريباً بزرگ، سماوري كهنه و چند آسياب دستي.
به سراغ آقاي نجابت مي روم و به گفت و گو مي نشينيم و از مصطفي حرف مي زنيم. اينكه چرا او در حد و اندازه خودش، خصوصاً براي نسل جوان گمنام است. چرا در پاساژهاي خيابان انقلاب انواع و اقسام پوسترهاي چه گوآرا يافت مي شود و دريغ از يك پوستر چمران. همسر آمريكايي مصطفي كه با او در تظاهرات ضد شاه هم شركت مي كرده و روحيه انقلابي داشته، اينك كجاست؟ اصلاً زنده است؟ فرزندانش چه مي كنند؟ چه تصوري از پدرشان دارند؟ اصلاً او را مي شناسند؟
حرف هايمان بيشتر به يافتن سوالات گذشت. ديگر وقت رفتن بود. از مهمان نوازي دوستان تشكر مي كنم و بيرون مي آيم. گذر سرپولك هم با تمام دور و درازي اش تمام مي شود و مرا با سوالات بيشتري در هياهوي شهر غرق مي كند.
گفته اند «الفضل ما شهدت به الاعداء». آنچه مي خوانيد مواردي از ده ها گزارش ساواك درباره مصطفي(منتشر شده از سوي مركز اسناد تاريخي) است. او از اول هم براي تاريك پرستان خطرناك بود، چه آن روز كه دانشمند بود و چه آن وقتي كه چريكي خانه به دوش شد. كنار هم گذاشتن اين قطعات كوچك، شايد بتواند كمك اندكي به تكميل پاسخ معماي مصطفي باشد.
گزارش خبر
شماره: 111/315
تاريخ: 13/3/46
موضوع: استخدام دكتر چمران ساوه اي
يكي از هدف هاي دكتر مجتهدي (رئيس دانشگاه صنعتي آريامهر) از مسافرت به آمريكا استخدام دكتر چمران ساوه اي بود و چون نامبرده تا سال 1968 با دانشگاه قرارداد بسته و نمي تواند قبل از اين تاريخ به ايران مراجعت نمايد.
مشخصات ظاهري- شخصي است محجوب-مؤدب- با شخصيت- باسواد- مرموز- ديرباور- بدبين- دقيق- ضعيف الجثه و بالاخره شيك پوش
ضمناً نامه پيوست از طرف اداره مهاجرت به سرپرستي ارسال شده مبني بر اينكه از آدرس دكتر چمران ساوه اي خبري ندارد.
نظريه: اداره مهاجرت با آنهمه عرض و طول و هزاران نفر كارمند ورزيده و صدها ميليون دلار بودجه ساليانه نتوانسته است از نامبرده خبري داشته باشد در كشوري مانند آمريكا كه همه چيز حساب و كتاب و نظم دارد و اداره مهاجرت آن از كوچكترين كارهاي اتباع خارجي آگاهست چطور ممكنست كه آدرس شخصي را كه مدت 5 تا 6 سال است در يكي از دانشگاه هاي معتبر آمريكا تدريس مي كند معلوم نباشد.
¤¤¤
سازمان اطلاعات و امنيت كشور
به: رياست ساواك
از: اداره كل سوم
شماره: 22672/312
تاريخ: 10/4/46
موضوع: مصطفي چمران ساوه اي فرزند حسن داراي شناسنامه شماره 42610 صادره تهران- متولد 1311- شغل استاد دانشگاه صنعتي آريامهر
نامبرده بالا پس از طي دوره مهندسي رشته برق دانشكده فني تهران در سال 36 جهت ادامه تحصيل با گرفتن كمك هزينه تحصيلي به آمريكا عازم گرديده و طبق سوابق موجود در سال 40 به عضويت انجمن دانشجويان ايراني مقيم شمال كاليفرنيا انتخاب و با شركت در تظاهرات دانشجويان ناراحت فعاليت هاي مضره خود را شروع و در سال 41 هنگام تشريف فرمايي اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر به آمريكا به اتفاق همسر آمريكايي خود در تظاهرات بر عليه معظم له شركت و به علاوه در طرح ريزي و تهيه مقدمات اين تظاهرات سهيم و دخيل بوده است. ضمناً نامبرده از تاريخ 6 الي 11 شهريور 43 در يازدهمين كنگره دانشجويان وابسته به جبهه ملي شركت و سخنراني نموده و از طرفي يكي از گردانندگان فدراسيون دانشجويان ايراني در آمريكا و از رهبران كميته مركزي جبهه ملي در آن كشور معرفي گرديده است.
عليهذا باتوجه به اينكه با استخدام مشاراليه در دانشگاه صنعتي آريامهر موافقت و نامبرده قريباً به كشور وارد خواهد شد خواهشمند است دستور فرمائيد با استفاده از وجود منابع و ساير امكانات موجود مترصد باشند به محض ورود مشاراليه به ايران او را شناسايي و اعمال و رفتارش را دقيقاً و بطور غيرمحسوس تحت نظر قرار داده و از نتايج حاصله به موقع اين اداره كل را مستحضر سازند. ضمناً يك قطعه عكس وي متعاقباً ارسال خواهد شد.
¤¤¤
گزارش خبر
به: 315
از: آمريكا
شماره: /315
تاريخ: 17/1/47
موضوع: دكتر مصطفي چمران
در دو هفته گذشته نامبرده در جواب فرهاد پرتوي (رئيس كنفدراسيون دانشجويان ايراني در آمريكا) درباره ماترياليسم ديالتيك صحبت مي كرد و اظهارات ايشان جنبه علمي داشت و تمام سؤال جواب ها درباره موضوع مذكور در بالا بود اين جلسه ها روزهاي سه شنبه از ساعت 19 تا 22 و بعضي اوقات تا ساعت 1 نيمه شب ادامه پيدا مي كند نامبرده از محصلين دانشكده فني دانشگاه تهران مي باشد بنا به گفته خود وي در جلسه ختم غلامرضا تختي در خانه ايران از موقع شلوغي و سر و صداي دانشكده فني و كشته شدن سه نفر دانشجو با جبهه ملي و مخالفين شاهنشاه آريامهر همكاري داشته و بعدها از دانشگاه كاليفرنيا در شهر بركلي درجه دكترا دريافت كرده و فعلا مشغول كار است مشخصات نامبرده به شرح زير است. داراي قد متوسط است و عينك ذره بيني مي زند و موي سرش ريخته و طرف راست صورتش داراي خال است.
¤ ¤ ¤
گزارش خبر
به: 315
از: آمريكا
شماره: 714/315
تاريخ: 22/3/47
موضوع: جلسه روز 17/2/47 خانه ايران در بركلي
شب سه شنبه 17/2/47 از ساعت 00/8 جلسه سازمان دانشجويان ايراني شمال كاليفرنيا در خانه ايران تشكيل گرديد در اين جلسه دكتر چمران درباره سياه پوستان آمريكا و انقلاب اخير آنها صحبت كرد. پس از مقدمه اي از چگونگي آمدن سياه پوستان به آمريكا گفت كه آنها را به عنوان برده و اسير در ته كشتي ها مي ريختند. براي كار در مزارع و كارگاه ها به آمريكا مي آوردند و پس از اين مقدمه تقريبا طولاني شروع كرد به خواندن قسمتي از نوشته هاي (يكي از رهبران مسلمانان سياه پوست كه چند سال قبل كشته شد) قسمت هاي اول مربوط به جريان زندگي او و اينكه پدرش به دست سفيدپوستان و دشمنان آزادي در موقعي كه 6 ساله بود به قتل رسيده بود و ادامه داد كه بالاخره او پس از پيوستن به مسلمانان سياه پوست آمريكا جزو پيروان آنها شد و بعدا پس از سفري كه به مكه كرد از رهبر آنها يعني محمد عاليجا جدا شد و اظهار نمود كه اسلام در حقيقت بهترين مذهب است و آنكه مسلمان واقعي است بايد در احقاق حق و به دست آوردن آزاديش به انقلاب پردازند و در اين راه از هيچ چيز و پيشامدي ترس و وحشت نداشته باشد و تا مادام كه به هدف خود و آزادي خود نرسد مردانه مبارزه نمايد سخنراني نامبرده تا ساعت 10 ادامه داشت و در اين ساعت پس از اينكه يك عده سؤال هايي در اين باره از وي كردند در حدود ساعت 5/10 جلسه تمام شد.
¤ ¤ ¤
گزارش خبر
به: 315
از: آمريكا
شماره: 1160/315
تاريخ: 16/5/47
... نامبرده ]مصطفي چمران[ گفت من به آن عده از دوستان كه با ديانت و مذهب مخالفت دارند توصيه مي نمايم كه مخالفت شما با متدينين و مذهب مثل مخالفت محمدرضا پهلوي نباشد زيرا او با اينكه سران مذهبي ايران را كه با دستگاه ظالمانه او مخالف هستند و مي كوشند او را سرنگون سازند به اين طريق رفتار مي كند و آنها را به زندان انداخته و تبعيد مي كند و در عوض خودش از دعاي تبريك عده آخوند خائن و بي سواد برخوردار است و براي فريب ملت و گمراهي عده زيادي هر كجا كه بخواهد برود در فرودگاه قبل از پروازش در گوش او دعاي سفر مي خوانند و در جلوي مرقد مطهر حضرت امام رضا در مقابل دوربين هاي تلويزيون و عكاسي خم و راست مي شود و با نماز خواندن مثل گربه زاهد به عوام فريبي مي پردازد پس شما اگر مي خواهيد با دين مخالفت كنيد با اين قسمت هايش مخالفت نمائيد و در خاتمه سخنانش به اقدامات آيت الله خميني و زندان و تبعيد او اشاره كرد.
¤¤¤
گزارش خبر
به:315
از: آمريكا
شماره: 1236/315
تاريخ: 6/6/47
موضوع: دكتر مصطفي چمران ساوه اي
نامبرده فارغ التحصيل در رشته مهندسي الكترونيك- متاهل و داراي چهار فرزند دو پسر و دو دختر مي باشد. همسر وي آمريكايي است و نام او پروانه است. دكتر چمران در لانايت زندگي مي كند و يك زندگي بي نهايت ساده بدون تجمل دارد مثلا در اطاق پذيرايي وي كه در حدود 10 در 14 فوت است يك نيمكت و يك قاليچه ايراني خيلي كوچك بيش نيست اين خانه متحرك در قسمتي از زمين منزل پدرزن او گذاشته شده است و بچه هاي وي مي توانند از استخر شناي پدربزرگ شان استفاده نمايند. نامبرده داراي يك اتومبيل فولكس واگن مي باشد و از افراد جبهه ملي بوده و آدمي است بي نهايت مطلع در موضوعات مختلف از نظر مذهب بسيار متدين است و عده از دوستان و دانشجويان از اين نظر با او مخالفت مي كنند و مي گويند يك دانشمند مثل دكتر چمران حيف است كه تا اين اندازه پاي بند دين و مذهب باشد ولي او با خونسردي عجيب كه مخصوص اوست به اين موضوع مي نگرد و در مواقع بحث چون از اغلب آنها مطلع تر و باسوادتر است آنها را قانع مي نمايد حتي چندي قبل در طي يك سخنراني با بكار بردن فرمول هاي رياضي ايده طبيعيون را رد كرد و وجود خدا را ثابت نمود و او مورد احترام فرد فرد دانشجويان مي باشد بي نهايت متواضع و متين است هميشه مي كوشد جلوي كسي راه نرود و سعي مي كند قبل از اينكه كسي به او سلام كند او سلام كرده باشد نسبت به كمونيست ها بسيار بدبين است ولي طرفدار سوسياليست مي باشد و از توده اي هاي ايران بسيار بد مي گويد و معتقد است آنها از سياست خارجي تبعيت مي نمايند و به مراتب نشان دادند كه در مواقع ضروري و دقايقي كه ايران و ايراني به آنها احتياج داشته از كمك خودداري كرده اند و مي گويد لذا آنها قابل اعتماد نمي باشند طرفدار تصوف مي باشد و در گفته هاي خصوصي هميشه از فرمايشات حضرت علي(ع) مثال مي آورد با دولت ايران و حكومت ايران مخالف است و در صحبت هايش هميشه متذكر اين موضوع مي گردد از دوستان نزديك وي مي توان دكتر شايگان- دكتر خسرو پارسا- دكتر مصاحب نيا- دكتر علي خوانساري را اسم برد. در سانفرانسيسكو و اطراف آن مي توان حسن لباسچي- دكتر علي طباطبائيان- خسرو كلانتري- رضوي- ولي سيادت- حميد سيادت و مصطفي كمال بهزادپور را اسم برد البته با بهزادپور اخيراً بي نهايت اظهار صميميت مي نمايد و از او خواسته بود كه در انتخابات كنگره دانشجويان كه در شهريور ماه شروع خواهد شد شركت نمايد.
دكتر چمران طرفدار جنبش هاي انقلابي است بخصوص سياه پوستان آمريكايي در عين حال كه مخالف كمونيست مي باشد از عقايد ماركس طرفداري مي نمايد و از چه گوارا هميشه به نيكي نام مي برد او معتقد است انقلاب هميشه بايد به وسيله مليون صورت گيرد و انقلابي مثمر ثمر خواهد بود كه ملت آنرا تشكيل بدهند نه به دولت هاي خارجي متكي باشد ايشان فعلا در يك مؤسسه كار مي كنند.
¤¤¤
از سام
روز سه شنبه 8 ژانويه بيروت
... دكتر از وضع زندگي خود به شرح زير برايمان توضيح داد- دكتر داراي همسري آمريكايي اهل كاليفرنيا و داراي 3 فرزند 8 و 9 و 10 ساله است و يك فرزند 3 ساله ديگر نيز داشت كه در استخر غرق شده است. دكتر از دانشجويان ممتازي فارغ التحصيل دانشكده فني دانشگاه تهران بود كه شاگرد مهندس مهدي بازرگان و دوست صميمي وي است كه در دوران دانشجويي نمره 22 از وي در درس مي گيرد- جزو دومين گروه دانشجويان اعزام به خارج است- در آمريكا ضمن تحصيل چاپخانه اي درست مي كنند كه نام آنجا ميترا است كه هنوز هم در كاليفرنيا موجود است بعد در ضمن تحصيل يك سلسله سخنراني ها و مقالات باعث مي شود كه نام وي جزو ليست سياه در ايران دربيايد از اين نظر است كه وي چنانچه مي گفت اگر به ايران برود زنداني خواهد شد و حتي سفير وقت در آمريكا به وي گوشزد كرده بود كه مبادا به ايران برگردد كه دستگير و زنداني خواهد شد.
جنگ اعراب و اسرائيل تأثير عجيبي در روحيه دكتر و همسرش گذارده بود از اين نظر درست از نظر روح زندگي با آمريكا به مخالفت برمي خيزد و ضمن تماسي كه آقاي موسي صدر با وي مي گيرد از وي دعوت مي نمايد كه به لبنان بيايد و در محل شيعه نشين آن به فعاليت هاي خيرخواهانه خود ادامه دهد.
دكتر همراه همسر و فرزندانش به لبنان مي آيند و خود سرپرست موسسه و همسرش مسئول بهداشت كودكان در سور مي شود ولي وضع بد مالي مانع از تحصيل فرزندان وي در كالج آمريكايي بيروت مي گردد و گذشته از آن وضع ناسازگار اجتماعي باعث مي گردد كه همسر آمريكايي وي از وي مي خواهد كه به آمريكا برگردند ولي ايشان قبول نمي كنند و به ناچار همسر و فرزندان وي عازم آمريكا مي گردند- چند بار دكتر به هواي فرزندان خود تصميم به بازگشت به آمريكا مي كند ولي آقاي صدر او را منصرف مي كنند ولي هم اكنون دكتر از نظر روحي در وضع خوبي نيست.
علت مخالفت اصلي با ايران كمك ايران به اسرائيل از نظر مالي نفت و غيره است كه زياد در اين مورد بحث نگرديد...
¤ ¤ ¤
گزارش خبر
به: قزل آلا
شماره: 5184
از: بامداد 334
تاريخ: 14/2/52
موضوع: دكترچمبران1
دكتر مصطفي چمبران ماهيانه 1300 ليره بابت حقوق از موسي صدر دريافت مي نمايد و در صور بين كليه دانش آموزان محبوبيت دارد و اصولا تيپي است كه هر كس آشنا گردد مردم براي او احترام قائل مي شوند.
نظريه سهراب- حسن رفتار و تحرك پركاري و تعصب شديد مذهبي وي در صور براي وي احترام خاصي در بين اجتماع آنجا به وجود آورده است.
¤ ¤ ¤
خيلي محرمانه
به: بامداد334
از: قزل آلا
شماره:6154
تاريخ:18/8/52
موضوع: غرق شدن پسر دكتر چمران
چندي قبل پسر كوچك دكتر مصطفي چمران در آمريكا در استخر منزل پدربزرگش منظور خانم چمران افتاده و غرق ميگردد. اين مسئله تأثير زيادي روي مصطفي گذاشته چون پسر كوچكش را بيش از همه بچه هايش دوست داشته است.
نظريه سهراب: صحت خبر مورد تأييد است.
¤¤¤
گزارش خبر
موضوع: دكتر مصطفي چمران
نامبرده بالا در تابستان امسال تعدادي از دانش آموزان مدرسه خود را به بعلبك برده و با اسلحه به آنها تعليم و آموزش داده است و خودش اكثراً بين صور و بعلبك در رفت و آمد بوده است.
نظريه: رهبر عمليات: با توجه باينكه قبلاً نيز گزارشي درمورد آموزش چريكي دانش آموزان مدرسه صور واصل گرديده خبر موارد تأييد است.
¤¤¤
گزارش خبر
به: بامداد334
از: قزل آلا
شماره:265/213
تاريخ: 25/4/54
موسي صدر يك گروه مسلح زيرنظر يك دكتر فيزيك شيعه ايران بنام دكتر مصطفي چمران كه تحصيلات خود را در آمريكا باتمام رسانيده و همسر آمريكائي دارد بوجود آورده است اين شخص از عناصر فعال باصطلاح كنفدراسيون دانشجويان خائن ايراني است كه فعلاً در صور اقامت دارد و رئيس آموزشگاه حرفه اي سيدموسي صدر مي باشد.
توضيح اداره كل دوم:
خبر فوق از عرض تيمسار رياست ساواك گذشت مقرر فرمودند: (اداره كل سوم بررسي و تحقيق كنيد دكتر مصطفي چمران در ايران بستگان و دوستاني دارد و آنها را تحت كنترل دارد يا خير؟)
خواهشمند است دستور فرمائيد در اجراي اوامر صادره اقدام لازم معمول دارند.
نخست وزيري
از: 334
درباره: مصطفي چمران
در اجراي اوامر صادره تيمسار رياست ساواك كه در ذيل گزارش اداره كل دوم پي نوشت فرموده بودند (اداره كل دوم بررسي و تحقيق كند دكتر مصطفي چمران در ايران بستگاه يا دوستاني دارد و آنها را تحت كنترل دارد يا خير) بررسيهاي لازم انجام و مراتب بعرض رسيد، كه تيمسار رياست ساواك پي نوشت فرمودند:
«1- آيا مصطفي چمران از آمريكا اخراج شده است
2- بررسي كنيد آيا مفيد است كه وضعيت او بزبان عربي بطور اعلاميه چاپ و منتشر شود كه اين شخص كمونيست كه مسئوليت گروه مسلح صدر را دارد و اين سؤال را پيش مي آورد كه آيا صدر هم با شوروي ها تماس دارد خدائي نكرده خودش هم كمونيست است.»
باستحضار ميرساند كه نه مصطفي چمران از آمريكا اخراج نشده بلكه بخاطر مخالفت با امپرياليست و اينكه آمريكا نبايد از فكر و كار ما استفاده كند بنا به ميل شخصي از آمريكا خارج شده است ضمناً طبق گزارش واصله در سال 1350 نامبرده داراي يك سند مسافرت آمريكايي است كه عنوان رسمي آن اجازه بازگشت مجدد به آمريكاست. اين سند به افرادي داده ميشود كه در شرايط عادي همه مقدمات تغيير تابعيت اصلي و پذيرفتن تابعيت آمريكايي را فراهم ساخته اند ضمناً نامبرده مشهور به مخالفت با كمونيست ها بوده ولي معتقد به ماركس است با توجه به وضعيت نامبرده تبليغ مبني بر كمونيست بودن در تغيير وجهه نامبرده مؤثر نمي باشد در صورت تصويب احتمالاً يكي از راههاي خاتمه دادن به فعاليتهاي مضره وي معرفي او بسرويس اسرائيل مي باشد بدين نحو كه بسرويس اسرائيل اعلام ميگردد نامبرده فوق كه مسئول گروههاي مسلح موسي صدر است و گروههاي مزبور زيرنظر گروههاي فلسطيني تعليم مي بينند باذكاوت و زيركي خاصي كه وي دارد ميتواند با ائتلاف گروههاي چريكي صدر با گروههاي تندرو فلسطيني خطري جدي در آينده براي اسرائيل باشد تا بدين طريق علاوه بر اينكه كليه اعمال و رفتار وي زيرنظر قرار خواهد گرفت امكان اينكه وسيله سرويس اسرائيل مورد «پـذيرائي» نيز واقع شود بسيار است.
موكول به راي عالي است.
گزارش خبر
از: 334
به عرض مي رساند
حدود پنج ماه پيش در منزل صادق كشميري در لبنان (بيروت مصطفي خميني و احمد خميني (پسران خميني ) و چمران و حسيني حائري جمع بودند مصطفي چمران از مبارزات به حق شيعيان و وضع نابسامان كنوني آنها صحبت مي كرد و در اين مورد اقدامات موسي صدر و سازمان چريكي امل را مي ستود. مصطفي چمران احمد خميني را به جنوب برده تا از نزديك وضع جنگ هاي كنوني و وضع زندگي جنگ زده ها را ببيند احمد خميني خيلي تحت تأثير قرار گرفته بود چمران به مصطفي خميني هم توصيه مي كرد كه از قسمت هاي جنگ زده جنوب ديدن كند ولي مصطفي خميني به اين پيشنهاد رغبتي نشان نداد مصطفي چمران هنگام رفتن از منزل كشميري به مصطفي خميني گفت كه يك روزنامه براي شما مي فرستم كه پس از چندي روزنامه آوردند و مشاهده شدكه روزنامه المجاهد است و در آن از خميني تعريف زياد شده بود.
نظريه منبع- چمران قصد داشت مصطفي خميني را تحت تأثير قرارداده از اين راه بتواند خميني را از نظر كمك هاي مالي همراه سازد.
پانوشت:
1- تا مدتي عوامل ساواك در لبنان از چمران در گزارش هاي خود با نام «چمبران»، «جماراني» و گاهي هم «شمران» نام مي برند. فارغ از بي كفايتي مأموران، شگردهاي دكتر چمران نيز در اين گمراهي موثر بوده است.

 



نيم قرن عاشقي

¤ 1311 تولد در شهر قم
¤ 1312 مهاجرت به تهران
¤ 1318 شروع تحصيل در دبستان انتصاريه
¤ 1324 ورود به دبيرستان دارالفنون
¤ 1329 ادامه تحصيل در دبيرستان البرز
¤ 1332 ورود به دانشكده فني دانشگاه تهران، رشته الكترومكانيك
¤ 1336 اتمام تحصيلات، تدريس در دانشكده فني دانشگاه تهران
¤ 1337 اعزام به آمريكا با استفاده از بورس تحصيلي دانشجويان ممتاز
¤ 1340 پايان دوره فوق ليسانس، آغاز دوره دكترا در دانشگاه «بركلي» رشته فيزيك پلاسما
¤ 1341 قطع بورسيه تحصيلي به علت مبارزه عليه رژيم شاه، آغاز به كار دستياري تحقيقات در دانشگاه بركلي
¤ 1342 اخذ مدرك دكترا
¤ 1343 آغاز به كار در مؤسسه تحقيقاتي «بل»
¤ 1346 عزيمت به مصر و طي دوره چريكي
¤ 1348 بازگشت دوباره به آمريكا
¤ 1349 ورود به لبنان
¤ 1352 تشكيل جنبش «امل» به فرماندهي او
¤ 1357 پيروزي انقلاب و بازگشت به وطن
¤ 1358 انتصاب به عنوان وزير دفاع
¤ 1359 انتصاب به عنوان نماينده امام در شوراي عالي دفاع، انتخاب به عنوان نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي، تشكيل ستاد جنگ هاي نامنظم
¤ 1360 عروج در دهلاويه

 



يك خشاب كتاب
يادگاران، كتاب چمران مردي كه مثل هيچكس نبود

يكي از كتاب هاي منتشر شده درباره چمران، يادگاران (نشر روايت فتح) است. رهي رسولي فر در اين كتاب
گوشه هايي از زندگي پر فراز و نشيب دكتر چمران را به صورت موجز و جذاب در قالب 100 خاطره كوتاه در پيش چشم خواننده تصوير مي كند.
زندگي مردي كه «مثل هيچكس نبود، مثل هيچكس زندگي نكرد. زندگي او پر بود از بلندي هايي كه روي آن مي ايستاد و سخن راني مي كرد و گودال هايي كه در آن سنگر مي گرفت و كمين مي كرد.
تا بالاخره روز رفتن رسيد. عشق آمد و چمران را با خودش برد. اندوهي گذاشت براي همرزمان و صبري براي غاده.
نام چمران براي آنها كه او را ديده اند، تصوير روشني است از زندگي مردي كه براي خدا آمد، براي خدا زندگي كرد و به سوي خدا رفت.»
تكه هايي از يادگارن چمران را مرور مي كنيم.
¤ ¤ ¤
از اهواز راه افتاديم ؛ دوتا لندرور. قبل از سه راهي ماشين اول را زدند. يك خمپاره هم سقف ماشين ما را سوراخ كرد.و آمد تو، ولي به كسي نخورد. همه پريديم پايين، سنگر بگيريم. دكتر آخر از همه آمد. يك گل دستش بود. مثل نوزاد گرفته بود بغلش. گفت «كنار جاده ديدمش. خوشگله؟»
¤
بيست و شش تا موشك خراب برگردانده بودند مقر. دكتر گفت «بگيرمشان، اگر شد استفاده كنيم.» گرفتيم، درست كردشان، استفاده كرديم؛ هر بيست و شش تايش.
¤
تا از هليكوپتر پياده شديم، من تركش خوردم. دكتر برم گرداند توي هلي كوپتر و دستور داد برگرديم عقب. وقتي رسيديم، هوا تاريك شده بود. دكتر مانده بود وسط دشمن. خلبان نمي توانست پرواز كند. تماس گرفتم تهران، خواستم چند تا فانتوم بفرستند، منطقه را بمباران كنند.خدا خدا
مي كردم دكتر طوريش نشود.
¤
از خط كه برگشتيم. مرخصي رد كردم و يك راست آمدم خانه. دل توي دلم نبود. قبل از عمليات كه زنگ زده بودم، دخترم مريض بود. حالش را پرسيدم، خوب بود. زنم گفت «يك خانم عرب آمد دم در. گفت بچه را بردار برويم دكتر. دوا ها را هم خودش گرفت.»
¤
بلبل لاكردار معلوم نبود چه طور رفته آنجا. به هزار بدبختي رادياتور را باز كرديم كه سالم بياوريمش بيرون. دكتر اين پا وآن پا مي كرد تا بالاخره توانست دستش را ببرد لاي پره ها و بكشدش بيرون. نگهش داشت تا حالش جا بيايد. مي خواند. قشنگ مي خواند.
¤
گفتم «دكتر، شما هرچي دستور مي دي، هرچي سفارش مي كني، جلوي شما مي گن چشم، بعد هم انگار نه انگار. هنوز تسويه مارو نداده ن. ستاد رفته زير سؤال.
مي گن شما سلاح گم كرده ين...» همان قدر كه من عصباني بودم، او آرام بود. گفت «عزيز جان، دل خور نباش. زمانه ي نابه سامانيه. مگه نمي گفتن چمران تل زعتر را لو داده؟ حالا بذار بگن حسين مقدم هم سلاح گم كرده. دل خور نشو عزيز.»
¤
هر هفته مي آمد، يا حداكثر ده روز يك بار. از اول خط سنگر به سنگر مي رفت. بچه ها را بغل
مي كرد و مي بوسيد. ديگر عادت كرده بوديم.يك هفته كه مي گذشت، دلمان حسابي تنگ مي شد.
¤
آب كارون را منحرف كرده بود توي منطقه. باتلاق شده بود چه باتلاقي. عراقي ها نمي توانستند بيايند جلو.
هر بار همه كه سد مي زدند، يكي دوتا از بچه ها مي رفتند و مي فرستادندش هوا.
¤
فكر مي كردم بدنش مقاوم است كه در آن هواي گرم اصلا آب نمي خورد. بعد از اذان، وقتي ديديم چه طوري آب مي خورد، فهميديم چه قدر تشنه بوده.
¤
براي نماز كه مي ايستاد، شانه هايش را باز مي كرد و سينه ش را مي داد جلو. يك بار به ش گفتم «چرا سر نماز اين طورمي كني؟» گفت «وقتي نماز مي خواني مقابل ارشد ترين ذات ايستاده اي. پس بايد خبردار بايستي و سينه ت صاف باشد.»با خودم مي خنديدم كه دكتر فكر مي كند خدا هم تيمسار است.
¤
گير كرده بوديم زير آتش. يك آن بلند شديم كه فرار كنيم، دكتر رفت و من جا ماندم. فرصت بعدي سرم را بلند كردم، ديدم دارد به سمت من مي آيد و يك موشك به سمت او. خواستم داد بزنم، صدا در گلويم ماند. فكر كردم موشك نصفش كرده. خاك كه نشست، ديدم كجا پرت شده. سالم بود. با هم فرار كرديم.
¤
از فرمان دهي دستور دادند »پل را بزنيد.« همه ي بچه ها جمع شدند، چند گروه داوطلب. دكتر به هيچ كدام اجازه نداد بروند. مي گفت «پل زير ديد مستقيم است.» صبحي خبر آوردند پل ديگر نيست. رفتيم آن جا. واقعا نبود. گزارش دادند دكتر و گروهش ديشب از كنار رود برمي گشتند مي خنديدند و برمي گشتند.
¤
اصل ايده بود اصلا. لوله را دو تا سوراخ مي كرد و مي گفت «ميخ بذاريد اين جا، مي شه خمپاره». مي شد.
¤
ناهار اشرافي داشتيم ؛ ماست. سفره را انداخته و نينداخته، دكتر رسيد. دعوتش كرديم بماند. دست هاش را شست و نشست سر همان سفره.يكي مي پرسيد «اين وزير دفاع كه گفتن قراره بياد سركشي، چي شد پس؟»
¤
يك بند داد مي زدم. گريه مي كردم. كنترل خودم را از دست داده بودم. همه هم نگران اسلحه اي بودند كه دستم بود. دكتر رسيد و يك كشيده محكم زد زير گوشم.فكر كنم تنها كشيده اي بود كه توي عمرش به كسي زده بود.
¤
دكتر آرپي جي مي خواست، نمي دادند. مي گفتند دستور از بني صدر لازم است. تلفن كرده بود به مسئول توپ خانه. آن جا هم همان آش و همان كاسه. طرف پاي تلفن نمي ديد دكتر از عصبانيت قرمز شده. فقط
مي شنيد كه «من از كجا بني صدر رو گير بيارم مجوز بگيرم؟ «رو كرد به من، گفت »برو آن جا آرپي جي بگير. ندادند به زور بگير برو عزيز جان.»
¤
نگاه مي كرد به چشم هات و تو مي شنيدي كه حالا ديگر ما دوستيم، برادريم، با هم كار مي كنيم.با
چشم هاش، صيغه برادري مي خواند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14