(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 8 تير 1389- شماره 19681

بلا و بيداري
سيره متواضعانه
عوامل كسب محبوبيت
تپش قلم
آسيب هاي غنا و موسيقي لهوي حرام
نقش نيت در خودشناسي و خودسازي



بلا و بيداري

قال علي(ع): اذا رايت الله سبحانه يتابع عليك البلاء فقد ايقظك
علي(ع) فرمود: وقتي كه مي بيني خداوند سبحان پشت سرهم براي تو بلا مي فرستد بدان كه تو را بيدار كرده است.( 1)

1- ميزان الحكمه، ح 1935

 



سيره متواضعانه

حضرت مسيح (ع) روزي به يارانش گفت: از شما خواهشي دارم. گفتند: بفرماييد اي روح الله! درخدمت هستيم. فرمود: مي خواهم كه پاي شما را بشويم. بلافاصله بلند شد و اين كار را انجام داد. ياران به آن حضرت گفتند:اي روح خدا! ما به انجام اين كار سزاوارتريم.
حضرت فرمود: سزاوارترين مردم به خدمت كردن، عالم و دانشمند است. من اين گونه تواضع كردم تا شما نيز بياموزيد و پس از من درميان مردم تواضع كنيد.
پس فرمود: با تواضع بناي حكمت و دانايي آباد شود نه با تكبر، زراعت در دشت هموار رشد كند نه دركوه. 1
1-اصول كافي، ج 1ص 45

 



عوامل كسب محبوبيت

پرسش:
با توجه به متفاوت بودن فرهنگ ها و ملت ها چه عواملي موجب مي شود انسان بتواند محبوبيت و مقبوليت اجتماعي مورد نياز خود را به دست آورد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سوال ضمن تاكيد بر اينكه همه خيرها و خوبي ها و از جمله محبوبيت از جانب خداست به عامل ايمان به خدا و عمل صالح براي كسب محبوبيت اشاره كرديم. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي مي گيريم:
وقتي بدانيم خداوند مقلب القلوب است و مي تواند در يك لحظه همه چيز را تغيير دهد، پس بايد بپذيريم مطمئن ترين راه براي محبوب شدن، تحصيل رضايت تغيير دهنده قلب هاست. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد:
هنگامي كه خداوند كسي از بندگانش را دوست بدارد به فرشته بزرگش جبرئيل مي گويد: «من فلاني را دوست دارم، او را دوست بدار. جبرئيل، وي را دوست خواهد داشت. سپس در آسمان ها ندا مي دهد كه اي اهل آسمان! خداوند فلاني را دوست دارد. وي را دوست بداريد و به دنبال آن، همه اهل آسمان او را دوست مي دارند؛ سپس پذيرش اين محبت در زمين منعكس مي شود! (تفسير نمونه، ج13، ص146)
اين حديث نشان مي دهد كه ايمان و عمل صالح، بازتابي به گستره عالم هستي دارد و شعاع محبوبيت حاصل از آن، پهنه گيتي را فرامي گيرد و در قلب هاي اهل آسمان و زمين پرتوافكني مي كند.
با توجه به اين عامل مهم، مي توان به رمز محبوبيت مردان بزرگ تاريخ مانند پيامبران و اولياي الهي پي برد كه بدون برخورداري از امكانات ظاهري، توانستند دل هاي ميليون ها نفر را در طول زمان به سوي خود بكشانند. استاد مطهري مي گويد:
شاگردان فلاسفه فقط متعلم اند و فلاسفه، نفوذي بالاتر از نفوذ يك معلم ندارند؛ اما انبيا نفوذشان از قبيل نفوذ يك محبوب است؛ محبوبي كه تا اعماق روح محب راه يافته و پنجه افكنده است و تمام رشته هاي حياتي او را در دست گرفته است. (جاذبه و دافعه امام علي(ع)، ص77)
تاريخ، نام دل باختگان به رسول اكرم (ص) چون ابوذر غفاري، بلال حبشي، عمار ياسر و ديگران را ثبت كرده است كه با بررسي و مرور سرگذشت آنان، مي توان اذعان كرد كه درهيچ مكتبي اين چنين شيفتگي ها و بي قراري ها و از خودگذشتگي ها يافت نمي شود. ابوذر غفاري در جنگ تبوك درهواي گرم بر روي ريگ هاي گداخته به راه مي افتد. با اين كه خستگي و تشنگي او را سخت آزار مي دهد، اما از آب سرد و گوارا چشم مي پوشد و مي گويد: هرگز نمي آشامم تا دوستم رسول الله (ص) بياشامد. مشكش را پر از آب مي كند و به دوش مي گيرد و خود را به پيامبر(ص) مي رساند. حضرت فرمود: زود به او آب برسانيد. ابوذر مي گويد: آب همراه دارم. حضرت فرمود: آب داشتي و از تشنگي نزديك به هلاكتي؟ گفت: آري، وقتي كه آب را چشيدم، دريغم آمد كه قبل از دوستم رسول الله (ص) از آن بنوشم. (همان، ص 79) ابن ابي الحديد مي گويد: كسي سخن رسول اكرم (ص) را نمي شنيد، مگر اين كه محبت وي در دلش جاي مي گرفت و متمايل به او مي شد؛ لذا قريش مسلمانان را در دوران مكه، صباه (شيفتگان و دل باختگان) مي ناميدند و مي گفتند: بيم آن است كه وليد بن مغيره، دل به دين محمد بدهد و اگر وي- كه گل سرسبد قريش است- دل بدهد، تمام قريش بدو دل خواهند سپرد.
مي گفتند:سخنانش جادوست، بيش از شراب، مست كننده است. فرزندان خويش را از نشستن با او نهي مي كردند كه مبادا با سخنان و قيافه گيراي خود آنها را جذب نمايد. هرگاه پيغمبر دركنار كعبه درحجر اسماعيل مي نشست و با آواز بلند قرآن مي خواند و يا خدا را ياد مي كرد، انگشت هاي خويش را در گوش هاي خود فرو مي كردند كه نشنوند (همان،ص 88)

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& «مدير خوب» با ايجاد وفاق و هماهنگي بر توان مجموعه خويش مي افزايد اما «مدير بد» با اختلاف اندازي، بيشترين توان مجموعه خود را تلف مي نمايد.
¤ ¤ ¤
& چون روح همه انسان ها از روح خداست، به غلط سطحي نگران گرفتار «خيال خودخدايي» مي شوند درحالي كه درست آن است كه همه بايد با «بندگي خدا» خدايي شوند!
¤ ¤ ¤
& سرمايه اصلي هر جامعه، انديشمنداني هستند كه با تكيه بر تعقل در مسائل انديشه اي و تعبد در عرصه فقه (احكام عملي)، دور از افراط و تفريط هاي جاهلانه، معتدلند.
¤ ¤ ¤
& بگو دوستم داري و از نفرت نخواهي گفت تا از دستان كوچك و تكيده ام، سايباني ابدي براي آرامشت بسازم!
¤ ¤ ¤
& به روي هركس «تملق اضافي» تحويل دهيم، آتش انداخته ايم و روزي اين آتش، «گوينده و شنونده غافل» را با هم خواهد سوزاند!
¤ ¤ ¤
& كسي كه حقيقت را نمي داند نادان است و در جاده انحراف، اما آن كه دانسته حقايق را انكار مي كند، غلام حلقه به گوش شيطان است و آماده انجام جنايت!
¤ ¤ ¤
& مادامي كه هريك از ما، از خويش «انسان فاضل» نساخته ايم، گفتن از «مدينه فاضله» تزئين سفره خالي و شوخي با كلمات است!
¤ ¤ ¤
& هركس طالب قوت حق و انهدام باطل است، بايد به عشق حق، از وجود خويش باطل زدايي كند.

 



آسيب هاي غنا و موسيقي لهوي حرام

علي شريفي
شرافت انسان به عقل است. در برخي از روايات آمده هنگامي كه انسان مخير شد تا از ميان سه چيز عقل، حيا و دين، يكي را برگزيند، عقل را برگزيد و چون فرمان آمد كه آن دو ديگر بازگردند، حيا و دين برجاي خود ماندند و گفتند، به ما فرمان داده شده تا هر جا كه عقل است با او باشيم. بنابراين دين و حيا از لوازم وجودي عقل بشمار مي رود. اين بدان معنا است كه هر جا كه عقل حضور نداشته باشد، نمي توان از دو لازم آن يعني دين و حيا سراغي گرفت.
اين خود بيانگر شرافت عقل در تفسير اسلامي است و بر اين اساس عقل به عنوان بنياد دين و دينداري مطرح مي باشد و بسياري از احكام براي حفظ اين جايگاه ارزشي عقل وضع شده است تا هيچ گونه بي احترامي در حق آن روا نشود و هيچ عاملي وجود آن را در انسان سست نكند و يا از ميان بر ندارد. اين در حالي است كه همه تلاش نفس شهوتران و شيطان وسوسه گر آن است تا اين عقل، سست و ضعيف شود و يا به طور كامل از وجود انسان رخت بربندد.
نويسنده در اين نوشتار بر آن است تا با بهره گيري از آموزه هاي وحياني، چرايي حرمت غنا و موسيقي غنايي را بيان كند و نقش غنا را در تضعيف عقل روشن سازد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
عقل، بنياد دينداري
فلسفه وجودي انسان، حركت در مسير شدن هاي كمالي تا مقام خدايي گشتن است كه از آن به تقرب، متحقق شدن به اسماي الهي و متاله شدن ياد مي شود. لازمه رسيدن به اين مقام، حركت براساس آموزه هاي عقلاني و وحياني است كه از آن به تعبد تعقلي ياد مي شود؛ زيرا ريشه اين اطاعت و عبوديت محض و مطلق، حكم عقل سليم و فطرت سالم بشري است. از اين رو هيچ تضادي ميان احكام عقل مستقل و وحي نيست و هر آن چه عقل حكم كرد شريعت بر آن مهر تاييد نهاد و هر آنچه وحي بر آن فرمان داد، عقل بر اطاعت آن حكم نمود.
بر اين اساس عقل و شريعت، هر دو نسبت به اموري كه مانع اين حركت و شدن هاي كمالي انسان باشد، واكنش منفي نشان مي دهند و به شدت به مقابله و مبارزه با آن مي پردازند. از اين رو اموري را كه مانع از رشد، بلوغ، بهره وري و استفاده از عقل مي باشد، به عنوان يك دشمن حكمت وجودي انسان تلقي كرده و به شدت با آن مبارزه مي كنند. عقل از آن جهت با اين موانع و عوامل بازدارنده از حضور قوي خود، مبارزه مي كند كه موافقت با آن ها به معناي نفي وجودي خود است و هيچ چيزي در جهان وجود نفي و نيستي خود را نمي پسندد و شريعت نيز به حكم آن كه عقل، بنياد دينداري است از آن حفاظت مي كند و اجازه نمي دهد تا اموري آن را تضعيف كرده و يا نابود سازد؛ زيرا نابودي عقل و تضعيف آن به معناي نابودي دينداري و تضعيف آن است و با اهداف و فلسفه آفرينش هماهنگي ندارد. بر اين اساس عقل و شريعت با غنا و موسيقي باطل همانند شراب و ديگر مسكراتي كه عقل را زايل و يا تضعيف مي كند به شدت مبارزه مي كنند و آن را از جمله محرمات و رفتارهاي نابهنجار مي دانند.
با نگاهي به آموزه هاي وحياني اسلام به سادگي در مي يابيم كه بسياري از احكام و آموزه هاي آن براي محافظت از عنصر وجودي عقل در انسان و تقويت و تحكيم نقش و حضور آن در همه عرصه هاي زندگي و مبارزه با هر آن چه كه مي كوشد اين حضور و رشد را تضعيف كند مي باشد؛ زيرا اگر عقل به هر دليلي و به هر شكلي تضعيف شود به معناي تضعيف دينداري و غفلت از حكمت و فلسفه آفرينش هستي و انسان است.
دين اگر بخواهد وجود داشته باشدو در عرصه هاي زندگي بشر نقش و حضور جدي خود را حفظ كند، نيازمند آن است كه عقل را در نهايت درجه آن حفظ كند و از هرگونه تضعيف آن جلوگيري به عمل آورد. مبارزه شريعت با عوامل تضعيف عقل و حضور عملي آن در زندگي بشر، در حقيقت به معناي مبارزه با عوامل تضعيف دين و دينداري است؛ زيرا چنان كه در آثار اسلامي بارها بيان شده، دين و حيا از لوازم وجودي عقل است و اگر به هر دليلي و به هر شكلي اين عقل تضعيف شود و يا نابود گردد، در حقيقت دين و دينداري از ميان رفته است.
آموزه هاي قرآني، نه تنها بر ارزش عقل تأكيد دارند، بلكه اصالت را به عقلي مي دهند كه مورد استفاده قرار گرفته و در مسير فلسفه آفرينش عمل كند. از آن جايي كه عقل به طور طبيعي گرايش به كمال دارد، از هرگونه نقصي مي گريزد و با هر آن چه سد راه اين كمال گرايي باشد، مبارزه مي كند و زمينه را براي تحقق خواسته هاي خود فراهم مي آورد. عقل به طور طبيعي هرگاه عامل رشد خود را شناسايي كرد و يا مانعي را در اين راه ردگيري نمود، از عامل رشدي بهره برداري كرده و با مانع مبارزه مي كند.
از جمله اين موانع رشدي و بهره گيري از عقل، مسكرات است كه عقل را زايل كرده و يا آن را سست مي كند و اجازه تحرك و حضور نمي دهد. از اين رو عاقلان و خردمندان به طور طبيعي با شراب مبارزه مي كنند و آناني كه به شراب گرايش پيدا مي كنند، كساني هستند كه عقل را مانع از عيش و عشرت خويش مي يابند و مي خواهند شهوتراني كنند و مطابق خواسته هاي نفساني عمل كنند؛ زيرا عقل اجازه نمي دهد تا شهوتراني مانع حركت آدمي به سوي كمال شود و اين تضاد ميان عقل و نفس است كه شهوت به محل درگيري تبديل مي كند.
موسيقي غنايي و لهوي، حرام شرعي
غناي مطرب و موسيقي غنايي به سبب آن كه همانند شراب نوعي خمود و جمود را براي عقل به همراه مي آورد، به عنوان دشمن عقل شناسايي شده و به شدت از سوي عقل و شريعت با آن مبارزه شده است.
از آيات فراوان و روايات عديده استفاده مي شود، آن موسيقي كه در شرع اسلام حرام است، موسيقي لهوي است؛ يعني آهنگ هاي متناسب با مجالس اهل گناه و فساد و براي شهوت راني و هوس راني. رسول خدا(ص) در اين مورد مي فرمايند: استماع صوت الملاهي معصيه و الجلوس عليها فسق و التلذد بها من الكفر؛ گوش دادن به صداي لهوي، گناه است و نشستن در مجلس آن، فسق و لذت بردن از آن كفر است. (غلام رضا جوادي- تاريخ موسيقي ايران- انتشارات هنري تهران- ج1- ص 133)
در اعصار بعدي نيز سيره اهل بيت(ع) بر حرمت موسيقي لهوي استوار بود و همه ائمه(ع) بدون استثنا مسلمانان را از اين كار نهي مي كردند. امام محمد باقر(ع) فرموده اند: غنا، گناهي است كه خداوند به سبب آن وعده آتش داده است (حسين ميرزايي- مباني فقهي و رواني موسيقي- ص 91)
از همه اين مطالب استفاده مي شود كه اسلام همه موسيقي ها را حرام نكرده بلكه موسيقي غنايي و لغوي و لهوي و مناسب با مجالس گناه و شهوت راني و هوس راني را حرام كرده است.
حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب در اين خصوص مي فرمايند: موسيقي اگر انسان را به ابتذال و بي حالي و واخوردگي از واقعيت هاي زندگي بكشاند حرام است. موسيقي اگر انسان را به گناه و شهوت راني تشويق كند، اين نوع موسيقي حرام است. بنابراين مرز موسيقي حرام و موسيقي حلال، ايراني بودن، سنتي بودن، قديمي بودن، كلاسيك بودن، غربي بودن يا شرقي بودن آن نيست. مرز آن چيزي است كه من گفتم و آن ابتذال است. (رساله اجوبه- بخش استفتائات)
امام خميني درباره غنا و موسيقي مي فرمايد: غناگويي عقل انسان را از كار مي اندازد. تعريف فوق را حضرت امام خميني در كتاب مكاسب محرمه از استادشان آيت الله محمد رضا اصفهاني نقل كرده و فرموده اند: «بهتر آن است كه غنا را چنين معرفي كنيم. صوت نازك (زير) انسان كه- احتمالا- زيبايي داشته و به خاطر طرب انگيزي براي متعارف مردم (عرف معمول) داشته باشد يا به طوري باشد كه انسان از خود بي خود شده و عقل را به كلي از كار مي اندازد...»
به اين ترتيب ملاحظه مي شود كه امام خميني براي غنا حدود و مراتبي را در نظر مي گيرند و ديگر اينكه ايشان صداي نازك را كه عقل را از كار مي اندازد و مايه پستي و خواري و فساد مي شود غنا مي دانند.
امام خميني مي گويند: «آنچه از نظر فيض كاشاني در كتاب الوافي و مفاتيح و محقق سبزواري در كتاب كفايه الاحكام گفته اند اين است.
غناي حق و غناي باطل
غناي حق آن است كه تغني (با غنا خواندن) به اشعاري كه بهشت و دوزخ را به ياد مي آورد و انسان را به توجيه و يادآوري به دارالقرار و زيبايي هاي نعمات خداوند تشويق كند و غناي باطل آن است كه متناسب با مجالس فسق و فساد لهو و لعب (رقصيدن، پايكوبي و شراب خواري و تداخل نامحرمان) باشد مانند مجالس بني اميه و بني عباس به شكلي كه مردان برزنان خواننده وارد مي شده اند و با كلمات باطل اجرا مي كرده اند و شراب مي نوشيدند و با وسايل موسيقي مانند ني و تار همراه بوده است (مكاسب محرمه - امام خميني (ره) ص 202)
خداوند در آموزه هاي قرآني با توجه به فلسفه وجودي انسان و ارزش و جايگاه عقل در اين فلسفه، به غنا به عنوان يك مانع و يا عامل آسيب زا به عقل توجه داده است و آن راتحريم نموده است.
آسيب هاي غناي مطرب
غنا در اصطلاح فقهي، آوازي است كه مشتمل برترجيع مطرب باشد. طرب، نوعي خفت و سبكي نفس است كه از شدت شادي يا غم پيدا مي شود. صوت طرب انگيز آن است كه اين حال را در انسان پديد آورد. اما مراد از ترجيع، تردد صوت در خلق و دهان با وزن هاي مخصوص است كه توده هاي مردم از آن به چهچه ياد مي كنند. (فقه و تجارت، ذوالمجدين، ص 64)
در آيات قرآني واژه غنا به اين معنا به كار نرفته ولي عبارتي چون قول الزور، لهو الحديث و مانند آن آمده كه مراد همان غناي باطل است. در آيه 6 سوره لقمان، خداوند لهو الحديث را عملي مي داند كه موجبات گمراهي بشر مي شود و عذاب خوار كننده را به دنبال مي آورد. در رواياتي كه در ذيل اين آيه آمده بيان شده كه مراد از لهوالحديث همان غنا است. (مجمع البيان، طبرسي، ج 7 و 8، ص 094)
خداوند در اين آيه غنا و نغمه هاي مفسده انگيز را ابزار كافران براي ترويج انديشه هاي باطل خود معرفي مي كند كه هدفشان گمراه كردن مردم از راه خدا، كمال و قراردادن در مسير ضلالت است. به اين معنا كه غنا، ابزاري كارآمد در دست كافران است تا اين گونه راه را بر كمال جويان ببندند و آنان را با سرگرم كردن در شهوات و تضعيف عقل و خردمندي، به سوي خواسته هاي پست خود ببرند.
بنابر اين، از مهم ترين كاركردهاي غناي باطل مي توان به ايجاد گمراهي اشاره كرد. از اين رو گفته اند كه غنا، ابزار شيطان و اولياي شيطان است تا اين گونه آدمي را از مسير كمالي بيرون برند و به خواسته هاي خود كه گمراهي بشر است دست يابند.
اصولا دشمن انسان، مي كوشد تا وي را به اموري سرگرم كند كه انسان را از حقيقت باز مي دارد. جايگزين سازي امر باطل به جاي حق و سرگرم كردن به باطل از شيوه هاي شيطاني است تا اين گونه مانع بهره مندي انسان از آيات خدا و آموزه هاي حق و موجب غفلت او از خداوند شود. خداوند در آيات 6 و 7 سوره لقمان، گوش دادن به غنا و آوازه خواني را مانع جدي در استفاده بشر از آيات خدا معرفي مي كند. به اين معنا كه آدمي هنگامي كه سرگرم امور باطلي شود كه نفس، آن را دوست مي دارد، از امور حق باز مي ماند و گرايش به گوش دادن آموزه هاي وحياني نخواهد داشت؛ زيرا اين آموزه هاي وحياني همواره مردم را دعوت به مبارزه با شهوت و خواسته هاي نفساني مي كند و آدمي نيز چنين مبارزه اي را دوست نمي دارد. بنابراين، موافقت طبيعت نفساني آدمي با غنا خود عاملي است كه شخص را به آن سرگرم كرده و از خدا و آموزه اي وحياني كه مبارزه با هواهاي نفساني در سرلوحه دستورهاي آن قرار گرفته، باز مي دارد.
كافران و شياطين براي اين كه به هدف خود برسند، از هر ابزاري براي مقابله با اهداف خلقت انسان، سود مي برند. بي گمان غناي باطل يكي از ابزارهاي آنان است. آنان براي اين كه بتوانند روحيه مبارزه طلبي انسان را سركوب كنند و او را در حالت انفعالي قرار دهند از همه ابزارهاي تحقير و تمسخر استفاده مي كنند. غناي مطربي يكي از ابزارهايي است كه دشمنان براي اين منظور از آن بهره مي برند تا زمينه سركوب عقل و خردمندان را فراهم آورند و آنان را در حالت انفعالي قرار دهند.
خداوند در آيه 6 سوره لقمان، غنا و آوازه خواني را در دست كافران و شياطين به عنوان ابزار استهزاء و تمسخر كردن انسانها به ويژه مؤمنان معرفي مي كند و به مؤمنان هشدار مي دهد تا مراقب اين حركت ايذايي دشمن باشند.
مبارزه با عوامل تخريب عقل
از آن جايي كه حفظ عقل از امور لازم براي هر فردي است و شرافت عقل به بهره برداري از آن بستگي دارد، بايد به گونه اي عمل كرد تا عقل، حفظ و به كار گرفته شود. از اين رو، هر عامل بازدارنده و يا مانع در سر راه بهره مندي از عقل مي بايست كنار گذاشته شود و با آن مبارزه شود.
خداوند نيز براي همين به مجموعه اي از قوانين فرمان داده تا شرافت و كرامت عقل حفظ شده و به خوبي از آن محافظت و بهره برداري شود. براين اساس در آياتي از جمله آيه 03 سوره حج و 27 سوره فرقان و 6 سوره لقمان، غنا و آوازه خواني را حرام دانسته و در آيه 6 سوره لقمان اجرت و مزد گرفتن بر غنا و آوازه خواني لهوي و باطل را، حرام شمرده است بدين ترتيب با اين ابزار ضدعقل و عقلانيت مبارزه كند و آن را از جامعه و مردم دور نگه دارد.
براي اين كه انسان ها تحت تأثير عوامل تخديري عقل چون غناي باطل قرار نگيرند در آيات 36 و 27سوره فرقان، عبادالرحمان و مؤمنان واقعي را كساني مي داند كه از حضور در مجالس غنايي و لهوي و آوازه خواني پرهيز مي كنند و از آن رويگردان هستند. اعراض و رويگرداني از غنا سفارش خداوند به مؤمنان در آيات 1 و 3 سوره مومنون است. بنابراين براي حفاظت از عقل و دوري از وسوسه هاي نفساني و شيطاني، لازم است تا آدمي از هرگونه حضور در اين گونه مجالس اجتناب ورزد تا آلوده به ابزارهاي تخديري عقل نشود.
البته براي بازداشتن اشخاص از حضور در چنين مجالسي در آيه 6 سوره لقمان با اشاره به عذاب خواركننده اي كه براي ترويج كنندگان غنا و آوازه خواني بيان مي كند، مي كوشد تا مردم را از حضور و سرگرم شدن به اين امور تخديري باز دارد.
به هر حال، خداوند به عناوين گوناگون بر آن است تا عقل حفاظت شود و كرامت و شرافت آن نگه داشته شود. بر اين اساس مجموعه اي از هشدارها و انذارها و راهكارها بيان شده است تا مردم از سرگرم شدن در اين امور بازداشته شوند و عقل در مسير درست خود مورد استفاده قرار گيرد.
هر چند كه در آيات قرآني و روايت اسلامي، غنا به معناي صوت مطرب و چهچهه زدن حرام دانسته شده؛ ولي اين بدان معنا نيست كه موسيقي غنايي حرام نيست؛ زيرا هر آن چه كه هوش آدمي را بربايد و عقل او را زايل كند و يا سست و بي تاثير كند و انسان را سرگرم باطل كرده و از خدا و اهداف خلقت باز دارد، حرام است، موسيقي غنايي كه آهنگ برخاسته از ابزارهاي آن است، حرام است؛ زيرا فلسفه حرمت و علت تحريم، زوال عقل و سرگرم كردن آن به امور باطل و بازداشتن از آموزه هاي عقلاني و وحياني است كه در هر دو شكل آن پديد مي آيد. از اين رو همان حرمتي كه درباره غناي باطل بيان شده درباره موسيقي باطل نيز بيان مي شود.
آيت الله فاضل لنكراني در اين باره مي فرمايد: «غنا، آوازي است كه در آن صدا را در گلو مي گردانند كه به زبان عرفي چهچهه مي گويند و طرب انگيز هم باشد و مناسب مجالس لهو و لعب هم باشد كه اين حرام است؛ و موسيقي به يك تعريف، تركيب اصوات است به نحوي كه خوش آيند باشد، لذا اگر مناسب مجالس لهو و لعب باشد، حرام است».
بنابراين، هر عاملي كه عقل را از ارزش و شرافت و كارآمدي بيندازد و پست و سست نمايد و از ميان بردارد، امري حرام است و بايد از آن اجتناب شود، حتي اگر اين عالم با سوءاستفاده از آيات قرآني انجام شود و شخص، قرآن را با موسيقي غنايي خوانده و مردم را به جاي محتوا سرگرم ظاهر كند كه باز حرام است. از اين رو مراجع عظام تقليد به اتفاق آراء مي فرمايند: غنا صوتي است كه با ترجيع و طرب همراه بوده و مناسب با مجالس لهو و گناه باشد. اين گونه غناي باطل به طور مطلق حرام است حتي اگر در دعا و قرآن و اذان و مرثيه و غير آن باشد.

 



نقش نيت در خودشناسي و خودسازي

محمدمهدي رشادتي
بحث نيت در معارف اسلامي از جايگاه ويژه اي برخوردار است. يك وقت آن را از حيث فقهي ملاحظه مي كنيم از اين حيث كه اگر مثلا نماز، روزه، خمس، حج و يا... با نيت قربه الي الله انجام نشود، قطعا اعمال عبادي باطل است. زيرا ركن اصلي را فاقد است. يك وقت نيز نيت را از حيث فلسفي و رابطه علي و معلولي ملاحظه مي كنيم از اين حيث كه رفتار انسان بطوركلي مبتني بر انديشه و فكر و به عبارت ديگر نيت مي باشد. اعمال انسان در واقع ظهور و بروز انديشه است. موتورمحركه رفتار، جهت دهنده اعمال، خوبي وبدي و زيبايي و زشتي كارهاي انسان همه بستگي كامل به فكر و نيت دارد. اينكه گفته شده است (الاعمال بالنيات) ناظر بر اين دو مبنا از نيت است. يعني گاهي شرط صحت عبادت داشتن نيت صحيح است. و گاهي مي گوييم منشأ و علت فلان رفتار اجتماعي- سياسي- اقتصادي فكر و انديشه (نيت) فلان كس است.
دراين نوشتار سعي شده است كه معناي دوم نيت از ديدگاه قرآن و روايات و انديشمندان اسلامي مورد بررسي قرارگيرد. ابتدا به مفهوم و اهميت نيت و سپس به رابطه آن با بعضي از معارف ديگر از جمله (قدرت- خلود در جهنم و بهشت- توسعه رزق- عمل- عبادت) پرداخته شده است. و در ادامه به رابطه نيت با شخصيت آدمي و نحوه خودشناسي و شيوه هاي اصلاح شخصيت و تعالي و رشد انسان اشاره شده است. اينك بخش اول مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:
مفهوم نيت
نيت همان قصد و اراده اي است كه انسان را به سوي عمل حركت مي دهد.
محقق طوسي مي گويد: «نيت قصد انجام دادن كار است و آن واسطه اي است ميان علم و عمل. زيرا انسان تا چيزي را نداند قصد انجام آن امكان ندارد و تا قصد انجام كاري نكند آن كار از او سرنمي زند. و چون هدف سالك عامل رسيدن به هدفي معين يعني خداي متعال است ناگزير نيت بايد مشتمل بر قصد قربت باشد. (درس هايي از اخلاق، علي مشكيني، ص36).
امام خميني(ره) مي فرمايند: نيت عبارت است از تصميم عزم به ايقان شيء و اجماع نفس بر برآوردن آن پس از تصور آن و تصديق به فايده آن و حكم به لزوم ايقان آن. و آن حالتي است نفساني وجداني كه پس از اين امور پيدا مي شود. كه از آن تعبير به همت و تصميم عزم و اراده و قصد مي كنيم. و اين در جميع افعال اختياري موجود است و هيچ فعل اختياري ممكن التخلف از آن نيست. و اين امر در تمام عمل حقيقتا موجود است بدون شائبه مجاز. (آداب الصلوه ، امام خميني(ره)، ص651)
دركتاب اسرارالصلوه ميرزا جواد ملكي تبريزي ص942 آمده است كه: نيت، عبارت است از قصد عبادت به خاطر اين كه آن عبادت يا به نفسه محبوب، و يا نزد خدا پسنديده است و يا به خاطر خوف و يا طمع دنيايي و يا ديني است.
به عبارت ديگر: نيت، همان انگيزه و قصدي است كه انسان را بر انجام اين عمل وامي دارد. (همان، ص152).
شهيد مطهري (ره) مي فرمايند: نيت از نظر اسلام داراي دو ركن است: اول: توجه (چه مي كنم) درمقابل عادت. دوم: هدف و غرض و غايت (براي چه و براي چه كسي) كه همان اخلاص است درمقابل ريا و شرك. استمرار نيت و استدام توجه و التفات نيز به همان ركن اول برمي گردد. (6) (تعليم و تربيت دراسلام ص231)
جمع بندي: با توجه به تعاريف دانشمندان كه به بعضي از آنها اشاره گرديد، نيت يك مقوله ذهني است. اگر بخواهيم آن را خلاصه كنيم بايد گفت:
انديشه و فكر درباره چيزي، علاقه و محبت و دغدغه و دلبستگي و توجه و قصد به چيزي
دقيقا اين انديشه درباره چيزي و اين توجه و دلبستگي به چيزي به تعبير ديني مي شود نيت. لذا نيت همان انديشه و دغدغه و توجه است. حال اگر اين انديشه و دلبستگي به چيزي يا چيزهايي مستمر و پيوسته و پايدار بشود در آن صورت حالت «ملكه» به خود مي گيرد و به تعبير قرآن شاكله و شخصيت آدمي را تشكيل مي دهد.
اهميت نيت
شهيد مطهري گويند: مسئله نيت يكي از مسائلي است كه به آن خيلي توجه شده است، يعني از مسلمات فقه اسلامي است و روح عبادت به طوركلي نيت است. پيامبر اكرم(ص) فرمود: «لا عمل الا بنيه » (اصول كافي، ج3، ص 231) هيچ عملي نيست مگر آنكه در آن نيتي وجود دارد. يا «لكل امرء ما نوي» براي هركسي همان است كه نيت و قصد كرده و خواسته است. كاري كه همين طور پيدا شود ارزش ندارد، كاري كه از روي قصد و نيت و آگاهي و انتخاب و توجه به هدف پيدا شود، با ارزش است. (طهارت روح، ص 572)
نيت آنقدر اهميت دارد كه اگر خود عمل را و نيتي را كه توأم با عمل است اندازه گيري و مقايسه كنند، جنبه نيت بر پيكر عمل رجحان و برتري دارد. پيامبر(ص) فرمودند: «نيه المؤمن خير من عمله» (اصول كافي، ج 3، ص 431) نيت مؤمن از عملش بالاتر و بهتر است. اين نهايت اهتمام اسلام به نيت را مي رساند كه عمل بايد توأم با نيت و توأم باتوجه باشد كه انسان بفهمد چه مي كند و عمل را به صورت ناآگاهانه انجام ندهد. (تعليم و تربيت در اسلام، ص331)
وقتي اميرالمؤمنين(ع) از صفين مراجعت مي كرد شخصي خدمت ايشان آمد عرض كرد يا امير المؤمنين دوست داشتم برادرم هم در صفين در ركاب شما بود و به فيض درك ركاب شما نائل مي شد. حضرت فرمود: بگو نيتش چيست؟ در دلش چيست؟آيا او معذور بود يا نه؟ اگر معذور نبود و نيامد همان بهتر كه نيامد و اگر معذور بود و نيامد، ولي دلش با ما بود، پس با ما بوده. گفت: بله يا اميرالمؤمنين اين طور بوده. فرمود: نه تنها برادر تو با ما بوده، بلكه با ما بوده اند افرادي كه هنوز در رحم هاي مادرانند، افرادي كه هنوز در اصلاب پدرانند. تا دامنه قيامت اگر افرادي پيدا شوند كه واقعاً از صميم قلب نيت و آرزويشان اين باشد كه اي كاش علي را درك مي كردم و در ركاب او مي جنگيدم، ما آنها را جزء اصحاب صفين مي شماريم. (طهارت روح، ص 772) مرحوم حاج اسماعيل دولابي نقل مي كنند:
يك شب حضرت صادق(ع) در سن شش سالگي همراه پدرشان امام باقر(ع) در مسجدالحرام بودند. وقتي كه امام باقر(ع) خواستند به منزل بازگردند امام صادق(ع) از پدر اجازه خواستند كه تا صبح در مسجد بمانند. حضرت باقر(ع) هم موافقت نمودند. صبح كه امام باقر(ع) به مسجدالحرام بازگشتند مشاهده نمودند كه حضرت صادق(ع) چشم هايشان فرو رفته و دماغشان باريك شده و تيغ كشيده است. متوجه شدند كه امام صادق(ع) تا صبح بيدار مانده و يك بند نماز خوانده اند. لذا به حضرت فرمودند: عزيزم چرا اين قدر به خودت فشار آورده ايد. گاهي خداوند به عمل كم و كوچك جزاي بزرگ و زياد مي دهد. (مصباح الهدي، مهدي طيب، ص 212) ايشان ادامه مي دهند: دوست اهل بيت با دل كار مي كند. چون به همه كارهاي خوبي كه در عالم انجام مي شود رغبت دارد و رضاست. لذا در همه آنها شريك است و سهم دارد.
«الراضي بفعل قوم كالداخل فيه معهم، كسي كه به كار قومي راضي باشد همچون كسي است كه با آنها در آن كار وارد شده است.
با نيت كار كن. مثلاً در حمام خودت را به اين نيت بشوي كه داري نفس خود را از صفات رذيله و از هواي نفس و آرزوهاي دور و دراز مي شويي، سرت را به اين نيت اصلاح كن كه داري گناهان و خيالات باطل را از وجودت قيچي مي كني. سرت را به نيت شانه كردن سر يك يتيم شانه كن. خانه را كه جارو مي زني و لباس ها را كه مي شويي به نيت بيرون ريختن دشمنان اهل بيت(ع) از زندگي و وجودت انجام بده. چندوقت كه با نيت كار كردي آن وقت ببين كه نور همه فضاي زندگيت را پر مي كند و راه سيرت باز مي شود.
نيت مثل ني، توخالي است. اگر نيت خالص و خوب شود خدا در آن مي دمد. (همان، ص 612)
مرحوم شهيد مطهري مي گويند: اينكه در اسلام به مسئله نيت تا اين اندازه توجه شده براي جلوگيري از اين است كه عبادت ها آن چنان عادت نشود كه به واسطه عادت، به يك كار طبيعي و غيرارادي و غيرفكري و غيرهدفي و كار بدون توجه كه هدف درك نشود و فقط به پيكر عمل توجه گردد، تبديل شود. زيرا به قول روانشناسان عادت به دنبال خود دو خاصيت متضاد را ايجاد مي كند. اول: سهل و آسان شدن كار. دوم: كاستن از ميزان توجه و التفات به نحوي كه كارگويي غيرارادي مي شود. (تعليم و تربيت در اسلام، ص 791)

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14