(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 28 مرداد 1389- شماره 19721

آسيب شناسي مولفه هاي ساختاري سينماي ايران فيلمنامه؛ پاشنه آشيل هميشگي
نگاهي به فيلم چهل سالگي تسويه حساب شخصي
نقد نمايش «كاليگولا» سقوط در پرتگاه پوچگرايي غربي
نگاهي به فيلم ناسپاس ساخته حسن هدايت يخ در بهشت!
كاهش امنيت شغلي سينماگران ؛ نتيجه عملكرد خانه سينما
توليد مجموعه انيميشن دلاوران خليج فارس
ضرورت خيزش دوباره سينماي دفاع مقدس
«خودزني» پروانه ساخت گرفت



آسيب شناسي مولفه هاي ساختاري سينماي ايران فيلمنامه؛ پاشنه آشيل هميشگي

شيوا شريفي
آنچه قرار است بدان بپردازيم، هميشه به عنوان پاشنه آشيل و در وضعيت كنوني و البته گذشته سينماي ايران، خاصه سه دهه اخير، به عنوان يكي از نقاط ضعف و كاستي در مجموعه سينماي ايران مورد صحه گذاري و يادآوري بوده است.
مساله «فيلمنامه» كه به راستي و درستي، اصلي ترين مولفه ساخت و ساختار توليدات سينمايي است. فيلمنامه هسته مركزي شكل گيري يك اثر سينمايي چه در جهت ارزشمند و فاخر و حرفه اي و معتبر و چه در جهت متنزل، مبتذل، بي ارزش و فاقد وجوه هنرورزانه است. به عبارت ديگر هم آثار خوب سينمايي و هم توليدات بي ارزش و باسمه اي، موفقيت هايشان را مديون فيلمنامه هاي خوب و متناسب و حرفه اي يا سطحي و سنبل شده و بي قدر خود هستند.
فيلمنامه، جانمايه فيلم است. مركز تعيين استراتژي تصويري و پديدآورنده و شكل دهنده تمام پشتوانه هاي فكري، كلامي، تصويري و ساير شاخص هاي سينمايي است.
فيلمنامه، عقبه پشتيباني كننده از تمام چيزهايي است كه تحت عنوان «ميزانسن»، رونمايي از آن در تصويرگري عناصر و مولفه هاي «صحنه» در مقابل دوربين، ظهور و بروز مي يابد. مجموعه درام، روايت، تدوين، ديالوگ و همه پازل هاي ميزانسن سينمايي، البته در حالت استاندارد و بجايش، بيش و پيش از چرخش دوربين و حركت بازيگر و نورپردازي و... در «فيلمنامه» شكل مي گيرد.
فيلمنامه، تنها جايي است كه قابليت و استعداد بالقوه براي شگردهاي فريبنده ندارد و نمي توان با تزريق ملحقات مصنوعي و فرامتني و جذابيت هاي كاذب و بي ربط، عيب هايش را پوشاند. مثلا نمي توان مثل بازيگري، چهره فوق العاده جذاب يا سرخاب و سفيدآب را جايگزين عدم توانايي در حس گيري و حركت و بازيگري كرد يا رفت و روب هاي من درآوردي را جاي موسيقي فيلم جا زد و بالاخره با زيرنويس و نريشن و چيزهايي از اين دست، بي هنري تصويري را كتمان كرد و به انكار و توجيه گذراند.
هنر و ارزش فيلمنامه، زيرپوستي ترين وجه زيباشناسانه سينماست. هويت مخفي و زيباي زير لايه اي فيلمنامه، فرصت را براي ممارست و تكاپو و طلبگي و تلاش مجدانه فراهم آورده و دست رد را بر سينه سنبل كاران و باسمه اي سازان و كارنابلدان مي زند.
فيلمنامه، به مثابه همان «دست غيب» سينماست كه بر سينه كساني فرو مي نشيند كه تنها مرهون جلوه ها و ظواهر و جذابيت هاي كاذب و غيرسينماورزانه هستند، همچنان كه فرموده «مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز/ دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد»!
در بحث ضعف ساخت و ساختار فيلمنامه در سينماي ايران، چند نكته حائز توجه و اهميت است.
«فهم هنر تصوير»، «شناخت مولفه هاي ساختاري فيلمنامه» و از آن جمله ديالوگ، صحنه و حركت و نيز «مراوده و تعامل و تعاطي با ساير رشته ها» و ساخت هاي انديشگي و هنري و البته ادبيات، از جمله اين نكات مهم است كه مدخليتي تام و تمام در بحث خلق فيلمنامه خوب در سينما دارند.
همه اين مولفه هاي فوق، در تركيب هاي متفاوت، اما جزء نقش آفرين هاي اصلي در خروجي معتبر و درست و جدي و حرفه اي در عرصه فيلمنامه نويسي اند.
اينكه فيلمنامه نويس، «تصوير» را بشناسد و مختصات آن را در مديوم سينما بازشناسد، اين «فهم تصويري» هم ماحصل «اكتساب» فرامين تاريخي و مدرن هنر است- در تمام وجوه آن- و هم نتيجه نوعي استعداد ذاتي و توجه و تنبه «حضوري» و وجداني كه شايد از جنس همان حرف عشق باشد «كه حرف عشق در دفتر نباشد»!
يكي از ويژگي هاي فيلمنامه نويس خوب، الزاما مراوده او با ديگر ساحت هاي قلمي و مطالعه و همزيستي با وادي هاي ديگر فكري است كه ساير هنرها و ادبيات از آن جمله است.
سينما، اساسا نيازمند ادبيات است؛ به اين معنا كه در تزريق ايده و پردازش فضاهاي خلاقه هنري، خاصه در ساحت تصوير، رجوع به «ادبيات» اجتناب ناپذير است.
اين تعامل و تعاطي در اكثريت هنرها و عرصه هاي خلق، نسبت به يكديگر و يا به صورت چندگانه وجود دارد، اما اين تبادل و داد و ستد، به صورتي ويژه، ميان «سينما» كه هنر تصوير است و شكل و ادبيات و شعر كه هنر كلمه است و بيان، برقرار است؛ هم ماهيت و ذاتيات سينما هم تجربه عملي تاريخ سينما، گويا و جوياي اين پيوند است.
قلم فيلمنامه نويس بايد به «سرشار» برسد تا بتراود و آفرينش خلاقانه، مبتكرانه، ارزشمند و البته ماندگار داشته باشد؛ يكي از عوامل اصلي اين امر، رويكرد او به ساير حوزه ها و بهره مندي او از آنهاست.
اساساً قابل تصور نيست، فيلمنامه نويسي، با ادبيات و شعر بيگانه باشد و يا نسبت به عكاسي و فرم و شكل توجهي نداشته باشد. داستان درمان نخواند و پي گير حكايت و ضرب المثل و حكمت و بلاغت نباشد؛ پس قرار است از كدام سرچشمه، فوران داشته باشد يا بر مدار كدام فهم و معرفت و براساس كدام اندوخته، حركت كند و انرژي بگيرد و پيش رود.
ديگري، شناخت مولفه هاي ساختاري فيلمنامه و از مهم ترين شان «ديالوگ»، «صحنه نويسي» و تركيب بندي و چيدمان متني آن چيزهايي است كه قرار است در قاب دوربين، هم «داستان» را به خوبي «روايت» كند و هم ميزانسي براي كارگردان مشق نمايد كه پشتوانه عملي اوست در خلق تصوير.
تجربه رشته تحصيلي نگارنده و سال ها طلبگي او در محيط فيلم نامه نويسي، برايش ثابت كرده است كه «ديالوگ نويسي» اگر «سخت ترين» بخش فيلمنامه نباشد، بي ترديد از صعب ترين معابر رسيدن به يك فيلم نوشتار خوب و كارآمد و مفيد است.
خاصه آنكه بدانيم تمامي اين «مناظر» و «مواقف» در تلاقي ميان «متن» و «محتوا» - به عنوان يك سيستم يكپارچه و غيرمنفك از همديگر- و نيز «خواست» و «استعداد» عوامل سازنده شكل مي يابد و كيست كه نداند تنظيم اين امور به شكلي متعادل و نرمال، چه كار مهم و مشكلي است.
اما واقعيت اين است كه فضاي فيلمنامه در سينماي ايران از آنچه به عنوان فضاي استاندارد و الزامات و ذاتيات و ويژگي هايش ياد كرديم، بسيار دور و بيگانه است.
فيلمنامه نويسان ما همين قدر كه ايده را تحويل گرفتند و چند شخصيت-كه اكثرا هم «تيپ» هستند عمرشان به «شخصيت» شدن قد نمي دهد- برايش تصور كردند، كار را تمام شده مي دا نند و در نازل ترين وجه به پايان بندي مي رسند، كه حتي آن هم گاه با عنوان جعلي و مهمل «پايان باز» رها مي كنند به امان مردم و... تمام!
فيلمنامه نويساني كه ممارستي درتاريخ و ادبيات ندارند، شعر نمي خوانند و... و از همه عجيب تر، فيلمنامه نمي خوانند و فيلم هم نمي بينند چطور مي توانند به خود اجازه دهند كه عنوان فيلمنامه نويس را به همراه خود يدك بكشند.
اين همه فيلم نازل، با اين فيلمنامه هاي- البته اگر اساسا فيلمنامه اي در كار باشد- نازل تر، در سيكل معيوب، درچند ايده تكراري، با خلق چند «تيپ» نخ نما شده، دنبال چه چيزي هستند؟
سينماي عرفاني؟ روستا/ صحرا/ گله/ آدم ساده لوح/ پيرمرد/ امامزاده/ غروب/ ادا و اطوار/ معجزه / تمام.
سينماي عشقي؟ دختر/ پسر/ يك پسر ديگر/ ماشين لوكس/ شمال شهر/ باران/ عشوه/ افسردگي/ ترانه/ مقاديري حرف ها و حركات و سكنات اروتيك/ تمام.
سينماي سفارشي؟ رعايت نعل به نعل آنچه مديران سفارش دهنده خواسته اند/ مقاديري زيرآبي و شگرد براي وارونه كردن مفاهيم و القائات/ تعدادي شعار و پوستر/ عدم فروش و شكست تجاري كه البته براي اين فيلم ها اهميت ندارد/ تمام.
سينماي وحشت؟ ساخت فيلم هايي اكثرا «خنده دار» مقاديري تبر/ خون/ جيغ/ سر وصدا/ تمام. و همين ژانرهاي ديگر كه در «سطح» و قشري از بدفهمي ها و كج فهمي هاي متوقف شده و در دوري مهمل، به گردش در دايره «خود هنرمندبيني» و توليد آثار نازل تر از ديروز منجر شده و البته فضا با تزريق حجمي انبوه از شعارها و جشنواره ها و همايش ها و ديگر «...هاي» و «....اش ها» گل مالي مي شود و صاف و... تمام!
واقعا اين فضاي «صفاسيتي منگوله اي» سينماي ايران دركنار آن حجم هجومي سينماي جشنواره زده و خيل انبوه آثار سفارشي و اندك آثار خوب، ولي مهجور مانده و قدر نديده و به بايگاني سپرده شده قرار است به كجا برسد كه تاكنون نرسيده است؟!
بايد باور كنيم كه قدر و منزلت، اندوخته و استعداد وحد و اندازه سينماي ايران و عواملش همين است؟

 



نگاهي به فيلم چهل سالگي تسويه حساب شخصي

عليرضا پورصباغ
ذات هنروعموما رسانه در ايران نوين قبل ازاينكه در راستاي
اطلاع رساني گام بردارد ،گويا رسالت ديگري براي خود برگزيده است . فيلمسازان ، هنرمندان و جامعه روشنفكري امروز بايد درجهتي گام بردارند كه سبب آگاهي و كاستن تنش هاي اجتماعي شوند .اما در اين چند ساله اخير ، برخي ازفيلمسازان اين مملكت در مسيري عكس حركت مي كنند و البته اين خلاف جهت آب شنا كردن را نوعي نماد روشنفكري تلقي مي كنند.
در يك كنكاش ساده در ميان سينماگران به يك طبقه بندي مدون خواهيم رسيد .گروه نخست چارچوب فكري مشخص و كهنه اي را براي خود برگزيده و حصاري را اطراف تفكر خويش ترسيم كرده اند و اين دايره را مبنا و اصول خويش مي دانند و هرگز فراتر از اين اصول گامي برنمي دارند ، فغان و ناله هاي شبه روشنفكري و فرهنگي از درونشان به گوش
مي رسد، اما ماهيت اثري كه ارائه مي كنند خلاف اين پايبندي به اصول خودشان را نمايان مي سازد ،نمونه بزرگ و در واقع پرچمدار اين گروه مسعود كيميايي است كه در اثر علاقه ديوانه وارش به سينماي وسترن از قيصر تاكنون قهرمانانش شبيه «جان وين» -
فيلم هاي هاكس و فورد- هستند و اين قهرمانان خود را مجري عدالت مي دانند ، كيميايي به هيچ روي تحول دوران كنوني و نقش قانون را در جامعه شهري در نظر نمي گيرد ، آثارش يك
قانون گريزي مدوني را ترويج مي كنند و آخرين ساخته اش نمايشي غريب از اين تفكر است .گروه دوم آثاري باري به هر جهت مي سازند كه هدفي جز پر كردن جيبشان ندارند وميل به ارتقاي فرهنگي در وجودشان هيچ جايي ندارد .نمونه بارز آن در سينماي ما «فرحبخشيسم» است كه در اقدامي توهين آميز در رسانه ملي با وقاحت تمام اعلام مي كند افرادي كه در نهم دي ماه ،
بيست و دوم بهمن در خيابان ها حضور داشته اند از توليداتشان حمايت مي كنند .اين گروه با ترويج نوعي پوپوليسم فرهنگي سعي در مال اندوزي دارند .دسته سوم فيلمسازاني هستند كه علي الظاهر همگرايي با روند نئو اپوزيسون را به عنوان گارد اصلي خود نشان
مي دهند .حرفهايشان دو پهلو اما آثارشان، پايه گذار نفاق در بطن جامعه است كه نمونه هاي فراواني مي توان براي آن ذكر كرد .
اما در چند هفته اخير
فيلم هايي به روي پرده سينما آمده كه در پي تسويه حساب هاي سياسي در گذشته وحال هستند كه طعنه اي به دوران كنوني مي زند. سازندگان اين آثار تصور مي كنند مردم در خواب خرگوشي
فرو خفته اند و قدرت آناليز رخدادهاي اجتماعي را ندارند.از سوي ديگرجامعه شبه روشنفكري به محض آنكه متوجه مي شود اثري ساخته شده كه به اساس نظام «توهين نرم» مي كند ، آن اثر را ستايش مي كند .نمونه روشن اين آثار «دموكراسي تو روز روشن »بود كه من نام جديدي را برايش
برگزيده ام :« دموكراسي تو روز روشن و براندازي در محفل تاريك سينما».
«چهل سالگي» نيز عامدانه از همين متد شبه روشنفكري استفاده مي كند و درجه رندي اش فراتر از فيلم حجت الاسلام زم است. اگر تجزيه و آناليزي دقيق از فيلم ارائه كنيم با چند كد آشكارو روشن مواجه مي شويم و به تلاش بي وقفه كارگردان براي يك
سياه نمايي فرهنگي پي مي بريم .بحران اخلاقي وابتذال سياسي را بايد در سينماو فيلمي همچون چهل سالگي و نمونه هايي از اين دست جدي گرفت .بر خلاف نظر «عليرضا رئيسيان» كارگردان فيلم كه در يك برنامه تلويزيوني(جنگ شاد «هفت» )مسئولين فرهنگي نظام را هدف قرار مي دهد و صحبت از ساخت فيلم هايي با مضمون خنثي مي كند ، نگارنده هيچ اظهار نظري در مورد صورت مسئله نمي كند، چرا كه به فضايي دموكراتيك در حوزه فرهنگ اعتقاد دارم ،اما به رغم اين فضاي آزاد مطبوعات مي توانند در جهت بالابردن سطح آگاهي مردم تلاش كنند تا تفاوت دوغ و دوشاب عيان شود . شيطنت رئيسيان را در
چهل سالگي به هيچ روي نمي توان ناديده گرفت و در موردش سكوت كرد.او در برنامه هفت ادعا كرد چرا من و وساير دوستانم
نمي توانيم فيلم بسازيم .جواب اين سئوال كاملا مشخص است. كارگردان هايي به مفهوم مولف در ايران با اين اداها بسيار زود به انتهاي خط مي رسند . خطاب به ايشان ، درواقع بايد گفت نسل شما ديگر تمام شده است. شخص خاصي مانع كار كردن شما نشده منتها امثال شماخود را اولياي فيلمسازي اين مرز و بوم مي دانيد و دلتان براي كمك هاي دولتي و بيت المال مسلمين تنگ شده ،اگر بخواهيد هر سال با كمك دولتي فيلم بسازيد ديگر جايي براي فيلمسازان و استعدادهاي جوان باقي نمي ماند . ثانيا آنقدر
فرصت طلب هستيد كه اگر فيلم بسازيد آنهم از مدل فاخرش كه مدعي هستيد چهل سالگي اين قابليت را دارد - كه من نيز اين ادعا را تا حدودي قبول دارم كه بهترين اثر شماست - نهايتا به جاي ساختن يك مثلث عشقي معكوس و ترويج اصول اخلاقي در جامعه در
فصل هاي مهمي از فيلم خود اساس تاريخ انقلاب و انقلابيون را هدف گرفته ايد .
داستان خطي فيلم چهل سالگي در مورد يك قاضي سابق- فرهاد - است كه در گذشته اي
نه چندان دور دختركي با نام نگار را كه با دوست پسرش دستگير شده است شبانه نزد قاضي كشيك مي آورند ، قاضي مومن و متعهد- به تعبير خود فيلم - دل به دخترك مي بازد و از پسرك -كوروش كيان - درخواست مي كند ديگر آن دختر را نبيند و قاضي محترم از فرصت حاصل شده - به تعبيرصريح تري، موقعيت قدرتمندانه خويش - بهره برداري مي كند و اقدام به ازدواج با دخترك مي كند .
اگر در مورد همين چند خط توضيح داده شده در مورد روايت فيلم بخواهيم واكاوي دقيقي داشته باشيم ، نتيجه مي گيريم كه رئيسيان اوج سياه نمايي و تزوير در مورد تاريخ انقلاب را به صورتي گل درشت در اثرش عيان مي كند .نمي خواهم اعلاميه صادر كنم كه فيلم نبايد ساخته مي شد وپروانه مي گرفت ... اما چهل سالگي
مي توانست اين خط روايي را از بعدي اخلاقي تر روايت كند .اما فرصت طلبي كارگردان سبب شده هنجارهاي اجتماعي در برخي مقاطع انقلاب را مورد هدف قرار دهد واين هنجارها را نوعي ناهنجاري از جانب دولت توصيف كند ؛ حمل كردن ساز ، روابط دختر و پسر كه در دوراني منعي اجتماعي و پررنگ محسوب
مي شد را همانند كابوسي نشان مي دهد كه نگار- نماينده نسل ديروز هنرمندان - را رها نمي كند .بايد نوشت چهل سالگي برخي قوانين وضع شده در مقاطع مختلف -در سي ساله گذشته- را در نهايت همانند يك تراژدي اجتماعي نشان مي دهد .
رئيسيان تصوير قضات را چنان خشن و ديكتاتور نشان مي دهد كه نسل سومي هاي امروز كه درك درستي از آن ايام ندارند ،تصورهاي غلطي در ذهنشان شكل مي گيرد.
در اين فيلم براي يك مثلا نابغه موسيقي شيفته فرهنگ غرب رندانه نامي برگزيده شده -كوروش كيان- كه اين كاراكتر در لايه پنهان اثر در مسير ياد شده طعنه زدن ها را به پيش مي برد ، تا تراژدي جاري درفيلم بيشتر عيان شود . كوروش كه نامي تاريخي كه لقلقه زبان روشنفكران است -كوروشي كه شيفته فرهنگ غرب بيشتر به نظر مي رسد تا عاشق تحصيل- نام خانوادگيش كيان است .گويي كه با رفتن او به فرانسه كيان فرهنگي اين مملكت از سرزمينمان رخت بربسته است .
شما خواننده محترم تصور كنيد ، يك فرنگي اين فيلم را تماشا كند، يقينا باوري كه رسانه هاي غربي به دروغ برايش فراهم ساخته اند را مي پذيرد.
موقعيت استراتژيك سينما تبديل به لانه اي براي شبه روشنفكران شده تا تصويري سياه از ساختار نظام نشان دهند.عده اي امثال كارگردان چهل سالگي موفق به اين كار مي شوند و گروه ديگري كه خلاقيت ته نشين شده اي دارند ، تصاوير بريچ شده آشوبهاي سال گذشته را به پايان بندي فيلم خود بدل مي سازند و صدا از كسي هم در نمي آ يد.
برخي ازموقعيت هاي چهل سالگي را به طور خلاصه مي توان به اين شرح دانست :
1- يك قاضي، كه به دختركي دستگير شده علاقه مند شده و از منصب خود نهايت بهره را مي برد تا او را از آن خود كند .
2- قاضي ديگركه اساس
شخصيت پردازي و كاراكترش رگه هايي خشن دارد و در يك نتيجه گيري كلي تصويري خشن از دستگاه قضا ارائه
مي كند.
3- كوروش كيان هنرمند پنجه طلائي كه محيط آموزش برايش فراهم نبوده و به كشور متمدن فرانسه كوچ كرده تا تمدن را در كشوري بياموزد كه تا كمتراز 100 سال قبل وسيله اي تفريحي اشان گيوتين بوده است
4- با توجه به رخدادهاي قصه پس از عزيمت كيان ، نگارپس از ازدواج ساز را به كناري نهاده و پس از بازگشت كوروش دوباره ساز مي نوازد كه تماشاگر به صراحت متوجه مي شود كه منظور كارگردان اين است كه انقلاب وبرخي وقايع آن سبب قطع اصل جريان فرهنگ شده است .
5-توصيه اخلاقي چهل سالگي به زنان شوهردار براي ديدار با عشاق سابق .

 



نقد نمايش «كاليگولا» سقوط در پرتگاه پوچگرايي غربي

«كاليگولا»، از جمله نمايشنامه هايي است كه ديدگاه خاص آلبركامو، با نگرشي طبيعت گرايانه و پوچ گرايانه، در آن گنجانده شده و علل اجراي چنين نمايشي و صدور مجوز از سوي شوراي نظارت بر نمايش، مشخص نيست.
اجراي آثار آلبركامو در هر عصر و زمانه اي، جنجال برانگيز بوده است. برخي كه مدعيان و پرچمداران پوچ گرايي اند و هستي هر موجودي را ناشي از طبيعت مي پندارند و حضور وجودي برتر از انسان را در جهان هستي، برنمي تابند، آثار آلبركامو را مي پسندند، اما آنانكه خدا را بالاترين موجود هستي مي شمارند و موجوديت هر موجودي را ناشي از موجوديت خدا مي پندارند، افكار و عقايد آلبركامو را، واهي و بي ثمر و جنون آميز قلمداد مي سازند و آن را توهيني آشكار به الهييون، مي دانند.
سال هاست كه ماديگرايان با الهيون در تعارض و تناقض به سر مي برند، اما هرگز مادي گراها نتوانسته اند، افكار و عقايد معناگرا را تغيير دهند و خللي در باورهاي آنان ايجاد كنند و هر روز بيش از پيش بر تعداد دينداران در جهان افزوده مي شود و از طرفداران ماديگرايي كاهش مي يابد و برخي از آنان نيز پس از سالها تحقيق و تفحص به بن بست رسيده و در اواخر عمر توبه كرده و موجوديت خدا را پذيرفته اند.
همايون غني زاده در اين اثر نمايشي چه حرف تازه اي را براي گفتن دارد؟ آنچه را كه آلبركامو سالها پيش خلق كرده، شايد در آن زمان، جذابيت ويژه اي داشته و به دليل طرح ايده و فكر نو، عده اي را به سوي خود كشانده، اما درحال حاضر، چنين ايده و فكري، تازگي و بكري خود را از دست داده و جذابيتي براي تماشاگر امروز ندارد، به ويژه حذف و اضافاتي كه كارگردان ناچارا در خلق اين اثر، انجام مي دهد و ديالوگ هايي را كم يا زياد مي كند و ايماء و اشاراتي كه در صحنه پديد مي آورد تا به مذاق تماشاگر امروز، خوش آيد و در تخيل به فلان شخصيت و قدرتمند سياسي نسبت دهد.
از چنين ترفندهايي نيز، كارگردان هاي بسياري بهره گيري كردند، اما همه مي دانند كه آب از آب تكان نخورد و روسياهي براي زغال مانده است.
كارگردان نمايش كاليگولا، در طراحي صحنه و لباس، از سبك و سياق ويژه اي تبعيت كرده، تا اهداف نهفته در درون متن را آشكارتر جلوه دهد و رنگ ها نيز در اين امر نقش ويژه اي داشته اند و اگر چنين امري گرته برداري از اجراهاي خارجي اين اثر نباشد، مي توان گفت كه كارگردان تا حد زيادي به خواسته هاي خود دست يافته است.
موسيقي كه برگرفته ازآوازهاي غربي بوده، هيچ تأثير مثبتي بركار نداشته و در فرازهايي مانع دريافت ديالوگ هاي بازيگران مي شده است.
صابر ابر در ايفاي نقش كاليگولا، گاه از درون شخصيت خارج مي شده و بيشتر به برون گرايي مي پرداخته است، لحن بيان كشدار او، بسيار آزار دهنده بوده و در بسياري موارد، اندام فيزيكي خود را به نمايش مي گذاشته است، بعضا رفتار و كردارهايي همراه با ديالوگهايي مشخص، كه تداعي گر يكي از قدرتمندان سياسي امروز ايران بوده، كار را بسيار سخيف جلوه داده و با حركاتي سؤال برانگيز و نامفهوم، در حد غيرقابل تصوري، كسالت بار و خسته كننده نمود يافته است. تنها ويژگي قابل توجه اين نمايش، طراحي صحنه بوده كه تا حدودي به عمق اثر نزديك شده است.
ساير بازيگران هم فقط و فقط ادا و اطوار در آورده اند و عليرغم بهره گيري كارگردان از بازيگراني كه در سينما و تلويزيون، خود را متفاوت نشان داده اند، هيچ جذابيتي براي تماشاگران نداشته و بر كسالت ها و دل آزردگي آنان افزوده است.
كارگردان نمايش اگر صادقانه به اصل و عصاره متن وفادار بود و اداي روشنفكرانه در نمي آورد و به نوعي رويدادهاي نمايش را به رفتار و كردارهاي برخي از مسئولين نسبت نمي داد، شايد از شكست مفتضح اجرايي در امان مي ماند.
دو پارگي بيان بازيگران و حركات بي منطقي كه در برخي صحنه ها، وجود دارد، شخصيت كاليگولا را به جاي آنكه نفرت انگيز جلوه دهد، ترحم آميز نمايان مي سازد و توجيه او را در قتل و كشتار آدم ها و شكنجه جسمي آنان، منطقي جلوه مي دهد. در صورتي كه كاليگولا را نمي توان انساني طبيعي دانست و همه اعمال و رفتارش ناشي از انتقام وحشتناكي است كه پس از غرق شدن خواهرش در دريا از اطرافيان و نزديكان خود مي گيرد.
همايون غني زاده بايد پس از اين، دقت و وسواس زيادي را در اجراي نمايش هاي بعدي، بكار گيرد و آنچه را كه در تئاتر تجربي آموخته، با افكاري واهي در نياميزد و مشاوراني را برگزيند كه در اين وادي تجربيات زيادي اندوخته اند و صحنه تئاتر را به فضاي خميرگيري نانوايان تبديل نكند.

 



نگاهي به فيلم ناسپاس ساخته حسن هدايت يخ در بهشت!

محمد آرمان
بياييد با اين سوال شروع كنيم كه يك فيلم چرا ساخته مي شود؟ و بعد اينكه يك فيلم بر اساس اين چرايي چگونه ساخته مي شود؟
اينكه فيلمي مثل ناسپاس يك داستان عهد باستان را بدون هيچ پيچشي ، امروز و پس از قرنها به عنوان مصداق بارز يك داستان بابابزرگي برايمان به تصوير بكشد چه توجيهي دارد؟توجيه؟ اقتصادي؟سياسي؟اجتماعي؟صنعتي؟چي...؟!
ناسپاس فيلم بدي نيست.ايراد آنچناني هم ندارد.همه چيزش هم به همه چيزش مي آيد. فقط تنها چيزي كه مي ماند اين است كه چي؟!
نمي خواهيم مقايسه كنيم اما آنها هم فيلم تاريخي مي سازند-ژاندارك-ما هم فيلم تاريخي مي سازيم-ناسپاس-با فاصله اي ميان زمين تا آسمان هفتم!آخر چرا؟
اولين چيزي كه درباره ناسپاس، به ذهن متبادر مي شود سهل و ساده بودن آن است. فيلم خيلي سر راست و يكدست وبي مقدمه و پيچش و ادا و اطوار، مي رود سر وقت داستان اصلي اش و در روايت آن هم، كاملاً مستقيم و يكنواخت عمل مي كند و گويي تنها چيزي كه براي سازنده فيلم اهميت داشته اين بوده است كه اين داستان را روايت كند.
داستاني درباره دو تن از پهلوانان يهودي روزگار حضرت موسي (ع) و نزاعي كه با قتل يكي از آن دو در مي گيرد، معمايي كه به دنبال جستجو براي پيدا كردن قاتل اوطرح مي شود و پاياني غير منتظره كه با گير افتادن همرزمش براي مخاطب پديد مي آيد.
ناسپاس داستانش را خيلي تصويري و بدون پيچش هاي مد روز سينماي امروز دنبال مي كند و در اين راه همه چيزهاي ديگر فيلم هم از همين روش پيروي مي كنند.بازيگران بازي هاي رو و روان و يكدستي دارند و از فرم چهره و نوع لباس و لوكيشن گرفته تا ديالوگ ها و رفت و آمد و...همه چيز در خدمت همين فضا وموقعيت است.
فيلم، ظاهراً آسيب خاصي ندارد و اگر تماشاگر و مخاطب آن، همين بيان به تصوير در آمده يك داستان تاريخي را داشته باشد به احتمال زياد از تماشاي آن راضي خواهد بود. اما آيا مي توان پذيرفت كه توقع تماشاگران امروزي از يك اثر سينمايي همين است و بس؟!آيا
مي توان پذيرفت كه يك اثر
سينمايي هيچ نشانه گذاري خاصي براي مخاطب امروز از امروزي شدن مولفه هاي سينمايي اش نداشته باشد؟ به اين معنا كه بيان تصويري يك واقعه تاريخي، اولاً از قدرت تاويل و تفسير و روز آمد شدن باز انديشي درباره آن بهره مند باشد و ثانياً استفاده از روايت و چينش
مولفه هاي بصري و ساختاري فيلم، به نوعي و بر اساسي باشد كه بتواند مخاطب امروز را آنچنان كه بايد و شايد درگير كند. به بيان
ساده تر، مخاطب امروز سينما و تماشگران سينماي امروز به چه دليل و بر پايه كدام جذابيت بايد پاي فيلم ناسپاس بنشيند و آنرا تا آخر تحمل كند؟
قبول داريم كه فيلم، فارغ از اين بحث، ايراد فني قابل توجهي ندارد وميزانس ها بر اساس يك داستان «پدر بزرگ» ي درست است و چينش لوكيشن و آدم بازي ها درست و درمان است اما آيا اين تمام آن چيزهايي است كه يك اثر سينمايي در جهان كنوني هنر هفتم و اتمسفر خاصش بايد دارا باشد؟
«ناسپاس» تجربه تازه اي به جهت فرم و شكل - تاريخي بودن - در كارنامه حسن هدايت است نوع فيلمسازي او كه از سريال جنايي تا ملودرام عاشقانه و اينك در فضاي فيلم تاريخي ؟؟؟ داشته، مي تواند يادآور اين نكته باشد كه او هنوز در پس گذر اين همه سال و تجربه، نتوانسته نوع سينماي خاص خويش را كه باز گوينده و نشانگر خلاقيت و توانايي هاي او باشد، بيابد.
«ناسپاس» با اين ويژگي ها و آن رويكردها چه جايگاهي براي مخاطب امروز سينما در ايران دارد؟ چه جايگاهي؟

 



كاهش امنيت شغلي سينماگران ؛ نتيجه عملكرد خانه سينما

يك كارگردان سينماي ايران گفت : كاهش امنيت شغلي سينماگران نتيجه عملكرد نادرست خانه سينما واهالي سينما است.
مسعود اطيابي درگفتگو با هنرنيوز افزود : بنده معتقدم اكثرقريب به اتفاق اهالي سينما مشكلي با معاونت سينمايي ندارند بلكه اين عده خاصي هستند كه به اختلافات دامن مي زنند.
وي ادامه داد : بحث امنيت شغلي از جنبه هاي مختلفي قابل بررسي است و بنده معتقدم امنيت شغلي سينماگران روز به روز بدتر مي شود و دليل آن نيزنبود ضابطه در امرتوليد است ، چرا كه اين عرصه هيچ ضابطه اجرايي ندارد و نظارتي هم از سوي
دست اندركاران سينما نمي شود.
وي ادامه داد : هنگامي كه سينماگران از امنيت شغلي پايداري برخوردار نباشند راه براي افراد بي تجربه به اين عرصه بازخواهد شد و درنتيجه كيفيت آثار نزول خواهد كرد.
به گفته وي ؛ ضعف امنيت شغلي سينماگران ، آنها را وادار خواهد كرد تا تن به هركار ضعيفي بدهند كه تبعات منفي را در پي خواهد داشت.
اطيابي در مورد ارتباط خانه سينما با معاونت سينمايي تصريح كرد: بايد اين دو نهاد با تحمل همديگر به يك تعامل پايدار برسند تا سودي حاصل اهالي سينما شود. چرا كه در نهايت اين سينماگران و خانه سينما هستند كه از عدم تعامل با معاونت سينمايي زيان خواهند ديد.
وي ادامه داد: بايد سينماگران از هيات مديره خانه سينما بخواهند كه به سمت اين تعامل گام بردارند و اگر چنانچه هيئت مديره توانايي اين تعامل را ندارد بايد جاي خود را به كساني بسپارند كه پتانسيل تعامل را درخود داشته باشند.
اين كارگردان همچنين با اشاره به چهار هزار عضو خانه سينما تاكيد كرد: عدم تعامل خانه سينما با معاونت سينمايي سبب آسيب پذيري اعضاي آن خواهد شد. درحالي كه در پرتو تعامل؛ امكان تقويت امنيت شغلي سينماگران فراهم خواهد شد. ولي گويا كساني كه خود را سخنگو و هيئت امنا خانه سينما مي دانند راضي به اين تعامل نيستند و حاضرند همچنان برطبل جنگ لفظي خود با دولت بكوبند كه اين نوع عملكرد درحال حاضر با توجه به آسيب پذير بودن سينماي كشور به هيچ وجه به نفع سينماگران نخواهد بود.
به گفته وي؛ خانه سينما با يد هر چه زودتر به فكرتغيير نيروهاي مديريتي خود باشد تا زمان كمتري را براي تعامل با معاونت سينمايي كه ازجنس سينماست ازدست بدهد.
اطيابي اضافه كرد: آئين نامه امنيت شغلي با تعامل و گفتگو قابل اجرا است و خانه سينما مي تواند اقدام به بده بستان امتيازي با معاونت سينمايي كند تا امنيت شغلي اعضاي خود را حفظ نمايد.

 



توليد مجموعه انيميشن دلاوران خليج فارس

مجموعه انيميشن سه بعدي «دلاوران خليج فارس» در 13 قسمت 17 دقيقه اي به سفارش اداره كل پويانمايي (صبا) و كارگرداني مهدي پاكيار آماده پخش از تلويزيون شد.
به گزارش ايرنا، اين مجموعه با الهام و برداشت آزاد از خاطرات افسران و پرسنل نيروي دريايي و هوايي در طول هشت سال دفاع مقدس ساخته شده است.
شخصيت محوري مجموعه يك ناخداي ميان سال و بسيار با تجربه است كه فرماندهي يك ناوشكن جنگي را برعهده دارد و در هر قسمت از اين مجموعه يك داستان مستقل روايت مي شود.

 



وزير ارشاد تاكيد كرد
ضرورت خيزش دوباره سينماي دفاع مقدس

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي بر ضرورت تقويت و خيزش دوباره سينماي دفاع مقدس تاكيد كرد.
سيد محمد حسيني در جمع شوراي برگزاري جشنواره فيلم دفاع مقدس، با اشاره به تهديدات كشورهاي غربي و استكبار جهاني و تحريم هايي كه به زعم آنها خردكننده و شكننده است، خاطرنشان ساخت: كشور و ملت ما با تكيه به پايگاه هاي اعتقادي و ايماني و پشتوانه هاي فرهنگ دفاع مقدس و نيز، با درايت ها و هوشياري رهبري و مسئولان نظام گزندي نمي بيند و همه اينها مرهون وحدت و وفاق است.
به اعتقاد وي ، جشنواره فيلم دفاع مقدس مي تواند كمك كند تا دوباره حال و هواي حماسه ها، افتخارات و ارزش هاي آن دوران زنده شود و با توجه به اين كه كشور امروز در مقطع خطير و شرايط خاصي قرار دارد قطعا، دفاع مقدس با آن غنا و پيشينه فرهنگي و تاريخي
مي تواند زمينه ساز اتحاد، همبستگي و يكپارچگي شود.
وي با توجه به ضرورت آغاز خيزشي بين المللي در عرصه سينماي مقاومت و دفاع مقدس، گفت: برگزاري جشنواره فيلم
دفاع مقدس كاري ارزشمند است و ما نياز به طرح مكرر و مداوم فرهنگ و ارزش هاي دفاع مقدس داريم.
سيدمحمد حسيني ادامه داد: به دليل ارزش ها و ظرفيت هاي نهفته در ذات دفاع مقدس و ضرورت هاي جهان معاصر لازم است در حوزه سينماي دفاع مقدس و سينماي مقاومت خيزشي بين المللي را آغاز نمائيم و انتخاب رويكرد بين المللي براي جشنواره انتخاب درستي بود.

 



«خودزني» پروانه ساخت گرفت

فيلم سينمايي «خود زني» به كارگرداني احمد كاوري و با موضوع فتنه سال 88 از شوراي صدور پروانه فيلمسازي 35 ميليمتري پروانه ساخت گرفت.
كارگردان فيلم سينمايي انتخاباتي «خودزني» با بيان اينكه با تغيبر نام اين فيلم موافقت نشده است، گفت: «خود زني» فيلمي خياباني است و پس از ماه مبارك رمضان در تهران مقابل دوربين مي رود.
احمد كاوري، كارگردان فيلم سينمايي «خودزني» كه پروانه ساخت آن به تهيه كنندگي اردشير ايران نژاد صادر شده است، در گفت وگو با برنا گفت: فيلمنامه اين كار تقريبا آماده است و در حال حاضر در مرحله بازنويسي قرار دارد كه تا پايان ماه رمضان به پايان مي رسد.
كاوري در خصوص ژانر جديدترين فيلم خود عنوان كرد: اين فيلم در ژانر سياسي - اجتماعي ساخته مي شود و به نوعي فيلمي خياباني است كه داستان آن در خيابان هاي تهران مي گذرد. همچنين اين فيلم به اتفاقات و بازتاب هاي پس از انتخابات مي پردازد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14