(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 28 مرداد 1389- شماره 19721

روزه قلب بالاتراز روزه شكم
تاثير محبت خدا بر دل
رابطه با خدا
تپش قلم عباسعلي كامرانيان
آشنايي با برخي ويژگي هاي سيره بزرگان عرفان و سير و سلوك شب زنده داري شاخصه «بنده» شايسته
بررسي چگونگي منش كريمانه در برابر جاهلان ... قالوا سلاما



روزه قلب بالاتراز روزه شكم

قال الامام علي(ع): صيام القلب عن الفكر في الاثام، افضل من صيام البطن عن الطعام.
امام علي(ع) فرمود: روزه قلب از انديشيدن به گناهان، از روزه شكم از خوردن غذا، برتر است. 1
ـــــــــــــــــــــــ
1- ميزان الحكمه، ح 10948

 



تاثير محبت خدا بر دل

دركتاب مصباح الشريعه از قول امام صادق(ع) نقل شده است:
محبت خدا وقتي كه بر قلب بنده اي بتابد، آن قلب را از هرچه غيراوست خالي مي كند.
حبيب خدا با اخلاص ترين مردم در باطن و راستگوترين مردم در گفتار و با وفاترين مردم در عهد و پيمان و پاكترين مردم در كردار و برگزيده ترين مردم در ذكر و عابدترين مردم در دل است. به او ملائكه هنگام مناجاتش به خود مي بالند و به سيمايش افتخار مي كنند.
به واسطه او، خدا شهرها را آباد و به كرامت او بندگانش را آرام مي كند، هرگاه بندگان خدا به واسطه او از خدا مسئلت نمايند، خداوند عطا مي كند و هرگاه به واسطه او از خدا دفع بلا خواهند، دفع مي كند، مردم اگر منزلت و مقامش را نزد خدا بدانند، هر آينه تقرب نمي جويند به خدا مگر به واسطه خاك پاي او. 1
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1- محجه البيضاء، ج 8، ص 8

 



رابطه با خدا

پرسش:
اينكه فرموده اند طاعت و بندگي و ارتباط با خدا رمز نجات انسان از مهالك است و موجبات سعادتمندي در دنيا و آخرت را براي انسان فراهم مي آورد از چه مقامات و سازوكاري برخوردار است؟
پاسخ:
علماي علم اخلاق المرابطه (رابطه با خدا) را در قالب شش مقام تبيين كرده اند: 1- المشارطه 2- المراقبه 3- المحاسبه 4- المعاقبه
5- المجاهده 6- المعاتبه
1- مشارطه آن است كه شرط و تعهد كني كه به وظايف الهي و انساني خود عمل كني و اين پيمان را برخودببندي كه آنچه را وظيفه و مسئوليت تو نسبت به خدا و مردم مي باشد، انجام دهي.
3- محاسبه آن است كه از نفس خود حساب بكشي ببيني طبق وظيفه ات عمل كرده اي يا نه اگر عمل كردي كه بسيار خوب گامي به سوي كمال برداشته اي و اگر نكرده اي محزون و ناراحت شوي و تصميم بگيري كه گذشته ات را جبران كني.
4- معاقبت آن است كه نفس خود را مورد عقاب و اذيت قرار بدهي كه چرا من از انجام فرائض الهي و ترك محرمات كوتاهي كردم و خود را براي جبران گذشته ام به گرفتن روزه در هواي گرم و خواندن نوافل و اذكار و مستحبات در دلهاي شب عادت دهي و حقوق تضييع شده مردم را به آنان بازگرداني.
5- مجاهدت آن است كه با نفس خود جهاد كني و كوشش كني كه خود را تابع مقررات شرع و فرمان عقل در آوري تا آنچه فرمان عقل و دستور شرع است برنفست حاكم گردد و در نهايت تابع شيطان و هواي نفس نگردي.
6- معاتبت آن است كه نفس خود را در موقع انجام خلاف، سرزنش كني كه چرا اين كار زشت را مرتكب شدم. چون كسي كه متوجه ارتكاب خلاف خود شود و بفهمد كار بدي كرده و خود را ملامت و سرزنش كند، زود اصلاح مي شود. برخلاف كسي كه از انجام فعل بد راضي است و پي به عيوب نفساني خود نمي برد، چنين شخصي اصلاحش بسيار مشكل است.
اين بود تعاريف اجمالي از اين مقامات شش گانه براي ارتباط با خدا و طاعت و بندگي بيشتر او كه اهل سير وسلوك به تمرين و ممارست عملي آنها در هر روز توصيه مي كنند. تفصيل بيشتر هر يك از آنها مجال بيشتري را مي طلبد كه در صورت حصول توفيق به آنها پرداخته خواهد شد.

 



تپش قلم عباسعلي كامرانيان

ماه رمضان، گاه چيده شدن مائده هاي آسماني بر سفره دل عارفان حقيقت جو است.
¤¤¤
ماه رمضان، موسم رويش آلاله هاي ايثار و فداكاري در بوستان جان شب زنده داران بيداردل است.
¤¤¤
ماه رمضان، ماه نزول باران غفران الهي بر كوير دل هاي تائب است.
¤¤¤
ماه رمضان، ماه شگفت انگيزي است كه در عرصه آن، انسان هاي زميني مورد اكرام فرشتگان آسماني قرار مي گيرند.
¤¤¤
ماه رمضان، كوله بار معنويت صائمان خاص الخواص را سرشار از يافته هاي بديع عرفاني مي كند.
¤¤¤
ماه رمضان، ماه آموختن اين حقيقت است كه فاصله عرش تا ارض، كمتر از «حبل الوريد» است!
¤¤¤
ماه رمضان، ماه بيداري در سايه دينداري است!
¤¤¤
ماه رمضان، ماه انقلاب دروني انسان براي پيروزي بيروني او و غلبه نور بر ظلمت است.
¤¤¤
ماه رمضان، عرصه تمرين صبر و استقامت براي ايستادگي هاي بزرگ در برابر مصائب، گناه و صبر بر انجام تكاليف است.
¤¤¤
ماه رمضان ماهي است كه تارك خويش را به زيور شهادت قافله سالار بزرگ قبيله تنهايي، آراسته است!

 



آشنايي با برخي ويژگي هاي سيره بزرگان عرفان و سير و سلوك شب زنده داري شاخصه «بنده» شايسته

آيت الله مصباح يزدي
از جمله ويژگي هاي عبادالرحمان اين است كه بخشي از شب را به عبادت خداوند مي گذرانند. اين ويژگي اگرچه در زمره ويژگي هاي عبادالرحمان است، ولي در آيات سوره فرقان بدان تصريح نشده، بلكه خدا در تعبيري پربارتر، درباره آنها فرموده: آنان كساني اند كه شب را با سجده و قيام به صبح مي رسانند. برخي از بزرگان در نمازهاي مستحبي خود، سوره هاي بقره و آل عمران را از حفظ تلاوت مي كردند و برخي ديگر در تمام دوران سال، در كنار كارهاي عادي زندگي، زيارت «عاشورا» و نماز حضرت «جعفرطيار(ع)» را ترك نمي كردند. برخي هم روزانه هزار مرتبه سوره «قدر» را تلاوت مي كردند. اهتمام برخي از بزرگان به درس به گونه اي بود كه طي سال ها؛ حضورشان در مجلس درس تعطيل نمي شد و برخي از آنان تا نيمه هاي شب به مطالعه و تحقيق مي پرداختند و هيچ گاه بيكار نبودند؛ همواره مشغول تدريس يا مطالعه و يا مباحثه بودند.اما اكنون جو فرهنگي غالب بر كشور ما به گونه اي شده كه مردم تا پاسي از شب، به تماشاي تلويزيون و انواع فيلم ها مشغولند و در نتيجه، آنچه را از مشي بزرگانمان درباره اهتمامشان به نماز و عبادت و ذكر و درس مي شنوند افسانه مي پندارند. كافي است در آيات قرآن تامل كنيم كه خداوند بندگانش را اين چنين توصيف مي كند كه وقتي آيات او را مي شنوند بي اختيار به زمين مي افتند و مدهوش مي شوند. آنچه در پي مي آيد تشريح ويژگي شب زنده داري عبادالرحمان است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم. گفتني است اين مطلب از ماهنامه معرفت شماره 116 انتخاب شده است.
بيتوته با نماز
و عباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما (فرقان 63 و 64)
در قرآن دسته هاي گوناگوني از آيات داريم كه درباره صالحان، مؤمنان، متقيان، محسنان، مفلحان و مانند اينها بيان شده كه داراي مفاهيم نزديك هم هستند. تقريبا در همه اين موارد بر نماز تكيه شده است، اما با خصوصياتي كه در هر كدام روايت شده و مقتضاي مقام و بلاغتي كه خداي متعال درنظر داشته است. دراين آيات، نامي از «نماز» به ميان نيامده، ولي تعبيري آمده بسيار پربارتر؛ تعبيري كه بحث كردن درباره آن بسيار سخت است؛ چون با فرهنگ زمان ما سازگار نيست. بسيار عجيب به نظر مي رسد كه قرآن چه چيزهايي را توصيه مي كند! اينها براي چه كساني عملي است؟ براي عبادالرحمان؛ بندگان شايسته خدا؛ كساني كه شب را با قيام و سجده به روز مي آورند. اين تعبير در جايي به كار مي رود كه دست كم بخش قابل توجهي از شب با سجده هاي طولاني، صرف اقامه نماز بشود.امثال ما، نماز واجبمان را هم در روز به صورت پراكنده مي خوانيم. چند دقيقه هم كه وقت صرف مي كنيم خسته مي شويم. اگر در نماز جماعتي شركت كنيم كه امامش قدري با طمأنينه نماز مي خواند، حوصله مان سر مي رود و در دلمان مي گوييم: چقدر طول كشيد؟! اما خداوند مي فرمايد: بندگان شايسته من كساني هستند كه شب را با نماز به روز مي آورند: (و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما)، يعني: با نماز بيتوته مي كنند. «بات» يعني: شب را به روز آورد، در مقابل «ضل»، حالا اگر نگوييم همه شب را به نماز مي گذرانند، دست كم بخش قابل توجهي از شب را صرف نماز مي كنند. اين معنا در «بات» نهفته است؛ مثلا، مي گويند: «بات علي كذا» يا «يبيت علي كذا». با چند دقيقه و نيم ساعت و مانند اينها فكر نمي كنم تعبير «بات» و «يبيت» به كار برود.اين تعبير، آيات سوره «مزمل» را به خاطر مي آورد كه خطاب به پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «يا ايها المزمل قم الليل الا قليلا» (مزمل 1 و 2) شب را به عبادت مشغول باش، مگر اندكي براي استراحت. سپس توضيح مي دهد: «نصفه او انقص منه قليلا» (مزمل 3)؛ نصف را با اندكي كمتر، «او زد عليه»؛ يا بيش از نصف، «و رتل القرآن ترتيلا» (مزمل 4) خدا به پيامبري كه قرآن بر قلب مقدسش نازل شده و وجودش تجسم قرآن است، مي فرمايد: شب را لااقل، نصف شب را، يا اندكي كمتر يا مقداري بيشتر به نماز مشغول باش و قرآن را تلاوت كن، آن هم با تأني و ترتيل. ما زماني كه با چنين مفاهيمي آشنا مي شويم، در دلمان چه مي گوييم؟ واقعا تعجب مي كنيم كه ما تابع قرآنيم، مبلغ هم هستيم، عالم هم هستيم- به اصطلاح- نوكر امام زمان(ع) هم هستيم، سرباز امام زمان هم هستيم، اين آيه چه مي گويد و ما چگونه هستيم؟! اين آيه مي فرمايد: شب را با نماز به روز برسان.قرآن را ترتيل كن، آن هم نه يك صفحه و دو صفحه!
علاقه بزرگان به نماز
يكي از بزرگان، كه من هيچ وقت نشنيده بودم از خودش صحبت كند كه - مثلا- من چه اشتغالاتي دارم يا پيش تر چه اشتغالاتي داشتم، يك بار از او شنيدم كه مي گفت: وقتي جوان بودم، در مسجد «سهله» در مقام حضرت ابراهيم(ع)، در ركعت اول، سوره بقره مي خواندم، ركعت دوم، سوره آل عمران را از حفظ مي خواندم. نماز مستحبي در مسجد «سهله»، در ركعت اول سوره بقره و در ركعت دوم سوره آل عمران! ما چگونه ايم؟
از مرحوم شيخ انصاري نقل كرده اند كه ايشان در تابستان نجف، از درس به منزل برگشته بود، خيلي گرما به او فشار آورده و زياد تشنه بود، قدري آب طلب مي كند. خانه هاي نجف معمولا سرداب هاي گودي داشت، يا در وسط حيات، معمولا چاهي بود كه كوزه ها و مشك هاي آب را در آنجا نگه مي داشتند كه قدري خنك بماند؛ چون آن زمان يخ و يخچال و اين قبيل چيزها نبود. از زماني كه شيخ گفت: براي من آب بياوريد، تا وقتي بروند و مشك را بيرون بياورند و مقداري آب در ظرفي بريزند و برايش بياورند، قدري طول مي كشد. در اين فاصله، كه آب بياورند، به ذهنش مي رسد كه خوب است من نمازي بخوانم. به نماز مي ايستد: الله اكبر. گرماي نجف، فصل تابستان، شيخ از راه رسيده، درس گفته، تشنه، تا آب بياورند چند دقيقه طول مي كشد؛ مي گويد: نمازي بخوانم! مشغول نماز مي شود. در نماز حالي پيدا مي كند، يكي از سوره هاي بزرگ قرآن را شروع مي كند. وقتي نمازش تمام مي شود، ديگر آن آب، گرم شده بود، به گونه اي كه ديگر قابل استفاده نبود. قدري از همان آب گرم را تناول مي كند و خدا را شكر مي كند. اينها عبادالرحمان اند. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «جعل قره عيني في الصلاه »؛ كافي/ 5/ 123) نور چشم من در نماز است. چنين چيزهايي ممكن است. خود پيامبر اكرم(ص)، ائمه اطهار(ع) و اصحاب خاص آنها را مطمئنيم كه چگونه بودند، حتي از شاگردان اين مكتب هم نمونه هاي برجسته اي ديده شده است.
تفاوت عملكرد ما با مشي بزرگان
ذهنيتي كه ما اكنون در اين جامعه داريم- جامعه اسلامي را عرض مي كنم نه جامعه كفر را- در جمهوري اسلامي، وقتي اين آيات را مي شنويم برايمان بيگانه اند، ناآشنايند! ما تابع همين دينيم، تابع همين كتابيم، تربيت شده همين مكتبيم، اما چه شباهتي بين رفتار ما و آنچه قرآن بيان مي كند وجود دارد؟! چيزهاي ديگر هم همين طور است. آنچه آثار محسوس ندارد تطبيقش مشكل است، اما گاهي صفات محسوس را ذكر كرده است. بايد ببينيم ما همين گونه ايم يا نه؟ اين محسوس است. آدم مي فهمد كه آخر شب تا صبح نماز خواندن چيز شوخي نيست. ما در طول سال، فقط شب قدر را سعي مي كنيم بيدار باشيم و چند مرتبه وضو مي گيريم و غسل مي كنيم و صورتمان را مي شوييم كه خوابمان نبرد. نهايت اينكه دعاي «ابوحمزه» مي خوانيم و چند ركعت نماز؛ اما اينكه آدم شب تا صبح نماز بخواند، برايمان چيز غريبي است!
گاهي نقل بعضي داستان ها از بزرگان و آنها كه اين گونه عمل مي كردند اين فايده را دارد كه آدم تصور نكند كه اصلا دين همين است كه ما داريم، قرآن آنگونه خواسته كه ما هستيم. گاهي امثال ما، وقتي دو ركعت نماز مستحبي مي خوانيم، زيارت عاشورايي مي خوانيم يا- مثلا- كاري مستحبي انجام مي دهيم، چقدر از خدا طلب كار مي شويم! يادم هست زماني به ما مي گفتند: آدم وقتي عبادت مي كند، داراي كرامات مي شود. كسي مي گفت: ما كه چند سال است هرچه نماز شب مي خوانيم، هنوز چيزي دستگيرمان نشده است! او از روي سادگي اش مي گفت، ولي بسياري همين چيزها در دلشان هست؛ يعني نمي گويند، ولي انتظار دارند چند شب كه نماز شب مي خوانند، حتماً در همين دنيا به مقاماتي برسند، كراماتي پيدا كنند! منتظرند كه در همين دنيا زود آثارش را ببينند. اما بندگان خدا- آن گونه كه نقل مي كنند- اولا، اگر يك شب نماز شبشان ترك مي شد، عزا مي گرفتند؛ مثل كسي كه عزيزي را از دست داده باشد. در روز اشتهاي غذا خوردن نداشتند، بر سر خودشان مي زدند كه چه گناهي كرديم كه توفيق نماز شب از ما سلب شد؟ وقتي هم چنين عباداتي انجام مي دادند- فرض كنيد- پس از اينكه شبي را به احيا مي گذراندند، آخر شب سجده شكر طولاني مي كردند كه الحمدلله! خدايا شكر كه اين توفيق را به ما دادي! ما كه لايق نبوديم اين عبادت را بكنيم، چطور شكر اين نعمت را بجا بياوريم؟ تو چقدر لطف داري كه به بنده روسياهي اجازه دادي در خانه ات بيايد! آنها نه تنها خودشان را طلب كار نمي دانند، بلكه هزار بار هم بدهكار مي دانند كه خدا اين توفيق را به آنها داد كه در خانه اش بروند و او را عبادت كنند، سر بر آستانش بگذارند. چه افتخاري از اين بهتر!
اخلاص تام عبادالرحمان در نماز
نكته لطيفي كه در اين آيه هست اينكه، نمي فرمايد؛ «والذين يبيتون لانفسهم سجدا و قياما.» اگر هم مي گفت، همين مطلب را مي رساند؛ يعني شب را تا صبح با سجده و قيام مي گذرانند؛ نكته لطيفي كه در آيه هست اين است كه «لربهم» باشد. ممكن است ما شب هاي احيا يا- فرض كنيد- مواقعي ديگر، گاهي موفق شويم نماز شب بخوانيم، اما نماز شب مي خوانيم براي اينكه روزي مان وسيع شود يا براي اينكه خوش قيافه شويم- چون در روايت داريم كه كساني كه اهل نماز شب هستند، صورتشان نوراني مي شود.(التهذيب/2/121) اينها آيا با كساني كه (يبيتون لربهم)، نه لانفسهم، نه براي آثار دنيوي و يا براي قضاي حوائج دنيوي و يا حتي براي ثواب اخروي آن، قابل مقايسه اند؟ مگر عاشقي كه در خانه معشوقش مي رود تا با معشوقش انس بگيرد مزد مي طلبد؟! بايد افتخار هم كند كه اجازه حضور يافت. كساني كه خدا را دوست دارند، از عبادت او مزدي كه نمي طلبند، اگر هم توفيق عبادت داشته باشند، خودشان را بدهكار مي دانند. چقدر شكر خدا را بجا مي آورند كه اين توفيق نصيبشان شد؛ اجازه داده شد با خدا صحبت كنند؛ در خانه خدا بروند، آن هم تنهايي و در خلوت!
اهتمام برخي بزرگان به نماز و عبادت
استاد ما، حضرت آيت الله بهجت از استادشان مرحوم آقاي شيخ محمدحسين اصفهاني نكات عجيبي در اين زمينه، در اوصافشان نقل مي كردند كه چقدر مقيد به درس و مطالعه و تحقيق بودند. كتاب هاي درسي ايشان از پربارترين كتاب هايي است كه در دسترس ما مي باشد. اگر كسي حاشيه كفايه ايشان را درست بفهمد، شايد حقش اين باشد كه اجازه اجتهاد داشته باشد. ايشان مي فرمود: اگر كسي كارهاي علمي ايشان را مي ديد، فكر مي كرد 42 ساعت كارش فقط مطالعه و تحقيق است و اگر كسي از عبادت هايش اطلاع پيدا مي كرد، تصور مي كرد در تمام شبانه روز، غير از عبادت كاري ندارد! اين قدر پركار بود! ايشان بين عبادت هاي طولاني و كارهاي علمي عميق و طولاني جمع كرده بود، به گونه اي كه از جمله كارهاي عادي همه روزه اش زيارت «عاشورا» و نماز حضرت «جعفر طيار(ع)» بود. همين اواخر مي فرمود: ايشان پس از انجام اين اعمال و پس از مطالعات و انجام عباداتش و قرائت قرآن، شب كه مي خوابيد، متكاي زير سرش از اشك چشمش خيس مي شد. طوبي لهم! طوبي لهم!
نكته لطيف اينكه همه اين زحمت ها نه براي اين است كه مزدي بگيرند؛ آثار دنيوي برايشان مترتب شود، به حوايجشان برسند، «يبيتون لربهم»؛ صرفا مي خواهند شب را تا صبح با خدايشان باشند. عاشق مي خواهد با معشوقش باشد، نمي خواهد كاسبي كند. اگر بعضي از اين چيزها را نقل مي كنم براي اين است كه قدري از غفلت دربياييم، ببينيم چه آدم هايي بودند، ما چه هستيم، در مقابل اينها چه مي گوييم!
اهميت سوره انا انزلناه
يكي از شاگردهاي مرحوم اصفهاني، مرحوم آقاي شيخ محمد بروجردي بودند كه پس از مرحوم آيت الله بروجردي، در بروجرد و لرستان مقلدان زيادي داشتند. ايشان از بزرگان بودند، ولي كمتر شناخته شده بودند. ايشان با آيت الله ميلاني و آيت الله خوئي سال ها از مرحوم اصفهاني استفاده كردند. يكي از همشهري هاي آقاي شيخ محمد بروجردي بلاواسطه از قول ايشان نقل مي كرد كه مي گفت: روزهاي پنج شنبه، مرحوم محمدحسين اصفهاني، استاد آيت الله بهجت روضه هفتگي داشتند. در نجف، مرسوم بود كه غالب علما و استادان و مراجع روضه هفتگي داشتند؛ گاهي عصر پنج شنبه يا صبح جمعه يا عصر جمعه؛ سنت حسنه اي بود كه شاگردانشان و دوستانشان جمع مي شدند، هم عرض توسلي مي شد و هم گاهي يك بحث فقهي و علمي مطرح مي شد؛ هم مذاكره علم بود و هم توسل. درگذشته، اين گونه جلسات پربار در نجف بود. مرحوم آقا شيخ محمدحسين مقيد بودند كه هر كس به منزلشان روضه مي آمد، خودشان كفشش را جفت كنند و با دست خويش برايش چاي ببرند. در اين فاصله كه كسي مي آمد و سلام و عليك مي كرد و كفشش را جفت مي كردند و چاي پيشش مي گذاشتند، مرتب لبشان مي جنبيد. ايشان مدام گوش داده بود ببيند مرحوم آقا شيخ محمدحسين چه مي خواند كه اين قدر مقيد است پس از سلام و عليك و بين دو جمله حرف، وقتي را از دست ندهد؛ چه ذكر مهمي مي خواند؟ مي گويد: مي خواستم از ايشان بپرسم كه چه دعايي، چه ذكري مي خوانيد كه اين قدر مقيديد؛ اما ابهت استاد مانع مي شد. تا بالاخره، يك وقت به خودم جرئت دادم و يك روز كه تنها بوديم، از ايشان پرسيدم: آقا! اين چه ذكري است كه شما اين قدر مقيديد حتي در فاصله يك كفش جفت كردن هم آن را ترك نكنيد؟ ايشان پس از قدري تامل، به وي، كه از شاگردان خاص و با ايشان محرم بود، مي فرمايند: خوب است آدم هر روز هزار بار سوره «اناانزلناه» بخواند! اين كسي است كه حاشيه كفايه و حاشيه مكاسب را با آن عمق و قوت نوشته، به گونه اي كه اگر كسي آن را درست بفهمد بايد اجازه اجتهاد دريافت كند.
اهتمام برخي بزرگان به درس
از درس خواندنشان بگويم: آيت الله بهجت، از خود مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهاني نقل مي كردند كه ايشان فرموده بودند: من سيزده سال تمام، درس مرحوم آخوند مي رفتم. معمولا علماي نجف مرسوم بود شب ها پس از نماز مغرب و عشا درس مي گفتند. در طول اين سيزده سال، فقط يك شب درس ما تعطيل شد. حالا چرا تعطيل شد، جريان از اين قرار بود كه مي گويد: به زيارت كاظمين عليه السلام رفته بودم و در ذهن خودم اين طور تنظيم كرده بودم كه وقت درس ايشان به نجف مي رسم؛ اما اتفاقا ماشين خراب شد و مانعي پيش آمد و نتوانستم به درس برسم. وقتي متوجه شدم كه به درس نمي رسم، روي حدس خودم، كه ايشان شب قبل چه درس هايي را گفته و به كجا رسيده است، حدس زدم كه امشب مرحوم آخوند بناست كدام درس را بگويد. نشستم و شروع به نوشتن مطالب كردم؛ مثل هر شب كه درس را از استاد مي شنيدم و مي نوشتم، منتها امشب درس را نشنيده نوشتم. فردا صبح كه در نجف، درس را با دوستانم مقابله كردم، ديدم نوشته من با آنچه آنها نوشته اند، تفاوتي ندارد. شاگردي كه بتواند درس نشنيده استاد را دقيقا بنويسد، كسي است كه سيزده سال تمام فقط يك شب درسش تعطيل مي شود، آن هم به واسطه مانعي كه پيش مي آيد!
آنها اين گونه نسبت به علم و عبادت اهتمام داشتند، آيا ما نبايد شباهتي به اينها داشته باشيم؟! ان شاءالله كه شباهتمان با اينها زياد باشد، اما گاهي خيلي فاصله داريم و وضع زندگي مان با اينها هيچ قابل مقايسه نيست، به خصوص با شرايطي كه پيش آمده كه معمولا شب ها تا ساعت يازده و دوازده بسياري اشخاص پاي تلويزيون و بعضي فيلم ها مي نشينند.
بنده خودم كه در مدرسه «حجتيه» بودم، بعضي از بزرگاني را كه اكنون از استادان مهم حوزه هستند، مثل حضرت آيت الله جوادي- حفظه الله- را مي ديدم كه پس از نماز مغرب و عشا و صرف شام، تا نزديك نيمه شب مشغول مطالعه بودند. در اين سالها كه با هم در مدرسه بوديم، هيچ وقت، حتي نيم ساعت هم، روزها من ايشان را بيكار نديدم؛ يا تدريس داشتند يا مطالعه يا مباحثه درس. حالا بگوييم خسته شده است، تفريح كند، يادم نيست حتي يك بار هم چنين چيزهايي از ايشان ديده باشم. آن وقت هم بنده به ايشان غبطه مي خوردم. ايشان- ماشاءالله- بسيار موفق بودند! امثال اينها طلبه هاي درسخوان كم نبودند، اما آنچه مي شنويم- البته اكنون زياد در بين طلبه ها نيستم- تصور مي كنم با آن وقت فاصله دارد و اين خسارت است!
فضاي فرهنگي ما هم به تبع فرهنگ دنيا، به تدريج عوض شده، ارزش ها تغيير كرده و اين گونه عبادت هاي بزرگان افسانه به نظر مي رسد. گاهي جرئت نمي كنيم از عبادت هاي اميرالمؤمنين(ع) ياد كنيم. ايشان آن قدر گريه مي كردند كه روي زمين مي افتادند؛ شبيه آدم بي هوش! اين يعني چه؟ راجع به حضرت امام راحل(ع) جرئت نمي كنيم بگوييم، اما وقتي مي گويند: فلان عالم چنين حالاتي پيدا مي كرد- مرحوم ميرزا جواد آقا تبريزي- كه شب ها از صداي گريه اش، گاهي همسايه ها تعجب مي كردند، مي گوييم: براي چه؟! نمي توانيم بفهميم، و تازه خيال مي كنيم گريه فقط براي ترس از آتش جهنم است و فقط كساني كه از آتش مي ترسند گريه مي كنند. اين گونه نيست. اين مي تواند يكي از دلايل باشد؛ گريه حيا وگريه محبت خيلي از اينها ارزشمندتر است.
نحوه برخورد عبادالرحمان با آيات الهي
گاهي بد نيست آدم بشنود كه چنين چيزهايي بوده است. وقتي بعضي از آياتي را كه مربوط به اينهاست مي خوانيم، گويا اصلا اين آيات نوشته نشده اند. اگر از افراد سؤال مي شد كه صريح بگويند: آيا تاكنون درباره اين آيه اندكي تامل كرده اند: «اذا تتلي عليهم آيات الرحمان خروا سجدا و بكيا» (مريم/ 85) اين مطلب معلوم مي شد. يعني: مي افتادند. يك وقت آدم مي نشيند و سرش را به سجده مي گذارد، اما يك وقت آدم بي اختيار مي افتد. آن وقت مي گويند: «خّر« (خّر موسي صعقا» (اعراف/341) يعني: موسي بي هوش روي زمين افتاد. (اذا تتلي عليهم آيات الرحمان خروا سجدا و بكيا» صحبت يك نفر و دونفر نيست، عبادالرحمان اين گونه هستند،
بندگان شايسته خدا اين گونه اند.» خوب است در بعضي از اين آيات بيشتر تأمل كنيم و آنها را با حال خودمان مقايسه كنيم. ببينيم قرآن چه خواسته، بندگان شايسته خدا چه بودند و به كجا رسيدند؟ چه فهميده بودند؟ آيا آنها سود بردند يا ما؟ چه كسي مي داند كه آنان چه لذتي از عبادتشان مي بردند؟! قرآن مي فرمايد: «فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قره اعين» (سجده/71)؛ هيچ كس نمي داند كه چنين بندگاني- كه نيمه شب با خدا راز و نياز مي كنند-تتجافي جنوبهم عن المضاجع) (سجده/61) چه نور چشمي دارند، خدا چه لذتي به آنان داده كه براي ديگران قابل فهم هم نيست! چون اساسا اين لذت با لذت هاي مادي قابل مقايسه نيست. به همين دليل، مي فرمايد: «فلا تعلم نفس»؛ هيچ كس نمي داند، مگر كسي كه خودش بهره اي از آن حال و از آن لذت برده باشد.

 



بررسي چگونگي منش كريمانه در برابر جاهلان ... قالوا سلاما

حميد بزرگ زاده
سلامت شخصيت را مي بايست در سلامت رفتار، منش، كنش و واكنش هاي شخص جست و جو كرد، از اين رو منش و كنش و واكنش ها از سوي شريعت و انديشمندان علوم مختلف انساني از جمله روان شناسان به عنوان ملاك داوري و ارزيابي، مطرح مي شود. بي گمان از كوزه برون همان تراود كه در اوست. منش و كنش شخص، بيانگر سلامت و يا بيماري شخصيت است. شخصيت هر كسي در حوزه بينشي و نگرشي همان گونه كه شكل گرفته در عرصه عمل اجتماعي و رفتاري خودنمايي مي كند. انسان هاي بيمار و داراي شخصيت ناسالم در بينش و نگرش، داراي رفتارهايي هستند كه در كاربردهاي قرآن از آن به جهالت ياد مي شود.
دايره مفهومي واژه جاهل در كاربردهاي قرآني وسيع تر از مفهوم نادان است. رفتارهاي ضدهنجاري جاهل به ويژه در برابر انسان مؤمن كه از كمال شخصيت برخوردار است و سلامت شخصيت وي در نهايت كمال اعتدالي است، همان گونه كه بيانگر وضعيت وي مي باشد، مي بايست از سوي انسان مؤمن به شكلي پاسخ داده شود كه از آن به عنوان بهترين واكنش ياد شود. اين جاست كه رفتار بزرگوارانه و كريمانه خودنمايي مي كند و نشان مي دهد كه مؤمن چگونه با چنين رفتاري مي تواند موقعيت خويش را حفظ كرده و از آسيب ها و زشتي هاي رفتار بيمارگونه جاهل در امان بماند.نويسنده در اين مطلب بر آن است تا تحليل قرآن را از اين موقعيتي كه مؤمن در آن قرار مي گيرد و نيز بهترين و كامل ترين رفتار شايسته در برابر جاهل را تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
آن چه كه به عنوان فلسفه آفرينش انسان و هدف شريعت معرفي و تبيين شده، دست يابي به انسان كاملي است كه از نظر شخصيت به كمال و تمام رسيده باشد. از اين رو خداوند در برابر پرسش هاي فرشتگان در ملأاعلي، به انسان به عنوان اشرف آفريده ها كه داراي قابليت عبوديت ربوبي و خلافت الهي است اشاره مي كند و حتي پس از آن كه انسان را به اعتدال و استواي كامل آفريد، بر خود درود و آفرين مي فرستد؛ زيرا مي داند كه اين آفريده از قابليت و توانايي و ظرفيت بالائي برخوردار است و مي تواند مسئوليت بزرگ و بي مانند خلافت الهي را از راه فعليت بخشي به همه عناصر كمالي در خود كه به عنوان تعليم اسمايي از آن ياد شده، به دست آورد.
براين اساس مي توان گفت كه شخصيت انسان كامل را بايد در متاله شدن و رنگ خدايي گرفتن وي جست. اگر همه عناصر و ملاك هايي كه به عنوان صفات و اسماي كمالي و حسناي الهي مطرح مي شود، در انساني ظهور و تحقق يابد مي توان گفت كه در برابر انسان كاملي قرار گرفته ايم كه خلافت الهي را به عنوان حق و تكليف برعهده دارد.
مومن نيز انساني است كه يا در مسير كمالي قرار دارد و يا اين كه مراتبي از كمال را طي كرده و توانمندي هاي سرشته در ذات خويش را براساس آموزه هاي وحياني فعليت بخشيده و يا در نهايت كمال قرار گرفته است؛ زيرا ايمان از جمله اموري است كه مي تواند همه اين مراحل و مراتب را نمايش دهد و بنماياند.
هر چه انسان مؤمن بتواند اسما و قواي سرشته را فعليت بهتر و بيش تري بخشد، درمراتب و درجات عالي تر قرار گرفته و از شخصيت سالم و با كمال تري برخوردار خواهد بود.
آيات قرآني هنگامي كه از شخصيت مؤمن سخن مي گويد به ابعاد مختلف آن در حوزه هاي بينشي، منشي و نگرشي توجه مي دهد. از اين رو در روان شناسي شخصيت مؤمن بايد بسياري از ابعاد و مراتب مورد توجه و تحقيق قرار گيرد. از آن جايي كه هدف اين نوشتار تبيين همه ابعاد شخصيت مؤمن نيست، تنها به گوشه اي از آن كه مرتبط با هدف اين نوشتار است اشاره مي شود.
روان شناسي شخصيت مومن و جاهل
مومن از نظر شخصيت، كسي است كه در مسير كمالي قرار داشته و يا آن كه به آن رسيده و همه اسما و صفات كمالي را در خود تحقق بخشيده و متاله شده است. مومن به سبب آن كه در مسير كمال قرار دارد، انساني متعادل در كنش و منش است و همين اعتدال و ميانه روي موجب مي شود او بتواند در برابر رفتارهاي تند و زشت ديگران، از درجه تحمل بسيار بالايي برخوردار باشد و واكنش هاي خويش را در مدار عقلانيت تنظيم كرده و به دور از عواطف و احساسات سريع و تند، عمل كند.
در حقيقت در روان شناسي شخصيت مومن بايد به عناصري چون عقلانيت و اعتدال توجه بسياري كرد؛ زيرا هركسي كه به دور از اين دو عنصر اصلي، كنش و واكنش داشته باشد، بي گمان هيچ بهره اي از ايمان نبرده است.
تحمل پذيري مومن كه به شكل صبر در برابر مصيبت ها و گرفتاري ها و سختي ها خود را نشان مي دهد از برجسته ترين نشانه هاي عقلانيت و اعتدال در شخص است. از اين رو انسان مومن را از نظر رفتاري و واكنشي مي بايست انسان با درجه تحمل بسيار بالا معرفي كرد. در آيات و روايات هنگامي كه از صفات مومن ياد مي شود به عناصري چون صبر و شكيبايي و بردباري و حلم اشاره مي شود و بر وجود آن در مومن تاكيد مي گردد.
حلم و صبر در حقيقت برجسته ترين، بازتاب ها و نشانه هاي وجود عقلانيت و اعتدال در شخص است. چنان كه اين دو صفت كمالي در انسان به معناي آن است كه شخص به كمالي دست يافته كه شخصيت وي را متحول مي كند و به سوي كمالات عالي و مراتب برتر سوق مي دهد.
اصولا در كاربردهاي قرآني هنگامي كه واژه حليم به كار مي رود در برابر واژه جهل قرار گرفته و معنا مي يابد؛ به اين معنا كه در فرهنگ قرآني انسان حليم كسي است كه عقلانيت خويش را در منش و كنش و واكنش ها نشان مي دهد؛ چنان كه انسان جاهل كسي است كه از عقلانيت بهره اي نبرده است تا در كنش ها و منش ها و واكنش هايش تجلي و ظهور يابد. لذا جهل در برابر عقل قرار مي گيرد و امام صادق(ع) در روايتي طولاني از جنود عقل و جنود جهل سخن به ميان مي آورد. اين بدان معنا است كه در فرهنگ اسلامي و قرآني جهل به جاي آن كه در برابر علم قرار گيرد در برابر عقل قرار گرفته است و انسان جاهل به معناي انسان نادان نيست بلكه انساني است كه از عقل بهره اي نبرده و آن را در زندگي خويش به كار نمي گيرد.
از آن جايي كه بهترين شكل بروز و ظهور عقل در تحمل پذيري است، واژه و اصطلاح حلم به جاي عقل مي نشيند تا نشان دهد كه آن چه از عقل مهم و اساسي است كاركردهاي عملي آن در زندگي است، زيرا هر موجودي از عقل برخوردار است ولي تا زماني كه از آن استفاده نكرده و به شكل حلم و بردباري در نياورده نمي تواند مدعي عقل و عقلانيت شود. براين اساس در آيات قرآني هرگز از عقل به شكل اسمي تجليل نشده بلكه همواره از عقلانيت فعلي تجليل شده و اشخاصي كه عقل خويش را به كار مي گيرند ستوده شده اند به عبارت ديگر واژه عقل هيچگاه در قرآن نيامده بلكه از آن به شكل فعلي چون يعقلون و تعقلون و مانند آن نام برده شده است.
هنگامي كه بخواهيم از روان شناسي شخصيت مومن در برابر جاهل سخن بگوئيم مي بايست از وجود عقلانيت كاربردي و اعتدال كه به شكل تحمل پذيري و حلم و صبر خودنمايي مي كند سخن به ميان آوريم چنان كه علامت شخصيت بيمار جاهل را بايد در دوري وي از عقلانيت و اعتدال و عدم بهره گيري از اين دو عنصر جست وجو كنيم.
هنگامي كه در اين نوشتار جاهل در برابر مومن قرار داده مي شود و از روان شناسي شخصيت مومن و يا روان شناسي شخصيت جاهل سخن به ميان مي آيد مراد آن است كه جايگاه و ارزش اعتدال و عقلانيت را در تحقق بخشي دو مفهوم دريابيم.
عبادالرحمان، رتبه كمالي ايمان
چنان كه گفته شد، ايمان داراي درجات و مراتب متعددي است و هركسي در پله و درجه اي از ايمان نشسته است. از آن جايي كه ايمان ارتباط تنگاتنگي با بينش و نگرش انسان دارد، هرچه اين دو بعد شناختي و عملي قوي تر باشد، ايمان انسان نيز كامل تر و بهتر نمود پيدا مي كند.
منش و كنش و واكنش انسان هاي مؤمن نيز بر اين اساس مبتني بر مراتب ايماني است؛ به اين معنا كه هرچه ايمان شخص قوي تر باشد و شخص در مراتب و درجات عالي تر ايمان قرار داشته باشد، منش و كنش و واكنش وي سالم تر، عقلاني تر و معتدل تر مي شود.
از اين رو نمي توان با ديدن نوعي واكنش هاي بيرون از عقلانيت و يا اعتدال، در ايمان شخص ترديد و شك كرد، بلكه مي بايست در مراتب و درجات ايماني او تشكيك كرد. به اين معنا او را در مرتبه اي ديد كه از ايمان كامل فاصله دارد؛ زيرا كنش و منش و واكنش وي نشان مي دهد كه هنوز عقلانيت و اعتدال در همه ابعاد زندگي او به كمال نرسيده است. بنابراين هنوز تا كمال ايماني فاصله اي دارد كه بايد آن را طي كند و بپيمايد.
از نظر قرآن عبادالرحمان به عللي چند در مقام ايماني بالايي قرار دارند. اين كه عبادالرحمان چه كساني هستند و از چه ويژگي ها و صفات برجسته اي برخوردارند، نيازمند تحقيق و بررسي هاي مستقلي است كه بيرون از حوصله اين مقاله مي باشد. براين اساس تنها به ويژگي اي اشاره مي شود كه مرتبط با بحث است.
از مهم ترين ويژگي هايي كه قرآن براي عبادالرحمان بيان مي كند، داشتن صبر است. خداوند در آيه 63 و 75 سوره فرقان، عبادالرحمان را به سبب ويژگي و صفت برجسته صبر مي ستايد و همان را عاملي مهم براي ورود به بهشت و بهره مندي از نعمت هاي خاص خداوند برمي شمارد.
اما صبر در برابر چه چيزي موجب شده عبادالرحمان به اين درجه و مرتبه از ايمان دست يابند؟
صبر و تحمل پذيري در برابر جاهلان
بي گمان آن چه عبادالرحمان را از نظر شخصيت از ديگر مؤمنان جدا و متمايز مي سازد، ويژگي صبر ايشان به خصوص در برابر جاهلان است كه در آيات پيش گفته تبيين و روشن شده است.
ريشه و خاستگاه صبر را مي بايست در اموري چند جست و جو كرد كه ازجمله آن ها، ايمان قوي، شناخت كامل از هستي، پذيرش ربوبيت و پروردگاري خداوند، علم و قدرت وي، معاد و رستاخيز و مانند آن دانست. اگر به اين امور خوب نگريسته شود، ارتباط تنگاتنگ و استوار آن ها را با عقلانيت مي توان به سادگي دريافت. همين عقلانيت است كه آدمي را به شناخت درست و بينش و نگرش صحيح هدايت مي كند و ايمان از آن زاده مي شود. از اين رو در اسلام پذيرش عقلاني اصول دين و تحقيق و شناخت از مسايل و موضوعات اساسي چون توحيد و نبوت و عدالت و امامت و نبوت شرط ايمان واقعي دانسته شده است.
كسي كه در مسير كمالي ايمان قرار گيرد، از عقلانيت به خوبي بهره گرفته و مي گيرد. همين عقلانيت و شناخت از نظام هستي است كه وي را به سوي اعتدال و ميانه روي سوق مي دهد و عدالت و اعتدال را بنياد نظام هستي معرفي كرده و او را بدان ترغيب مي كند.
عقلانيت و صبر نيز موجب مي شود تا تحمل پذيري شخص به ويژه در برابر مصيبت ها و گرفتاري ها و فشارهاي جاهلان افزايش يابد و كنش ها و واكنش هاي شخص به دور از احساسات و عواطف تحريك شده تند و گذرا بروز كند. منش شخص، معتدل مي شود و عقلانيت همه پايه هاي زندگي او را دربر مي گيرد. جاهل از آن جايي كه ضد عقلانيت و اعتدال است نه تنها كنش هايش نسبت به ديگران ضدهنجاري و عقلاني است بلكه واكنش هاي تند احساسي از خود بروز مي دهد. در اين جاست كه مؤمن وقتي كه با جاهل روبه رو مي شود ناچار مي گردد تا صبر خويش را افزايش دهد و در نهايت بردباري و شكيبايي با جاهل برخورد كند، زيرا هرگونه واكنش و كنش بيرون از دايره صبر و تحمل و حلم مي تواند جاهل را ترغيب به كنش ها و واكنش هاي تندتر و بيرون از دايره هنجاري و اخلاقي نمايد. از اين رو خداوند در برابر تحمل پذيري و واكنش هاي عبادالرحمان مي فرمايد كه آنان صبر پيشه مي كنند و در برابر رفتارهاي ضداخلاقي و هنجاري و اهانت ها و تهمت ها و تحقيرها تنها به سلام بسنده مي نمايند. (همان آيات)
اين بدان معناست كه به جاي آن كه واكنش نشان دهند و يا سخناني در توجيه رفتار و كنش هاي خود داشته باشند تنها به سلام بسنده مي كنند و اجازه نمي دهند تا دامنه بحث و مسئله آفريني از اين حد تجاوز كند.
شيخ طبرسي مفسر پرآوازه شيعي در تحليل سلامي كه عبادالرحمان در برابر رفتارها و گفتارهاي جاهلان مي دهند مي نويسد: در اين كه مقصود از سلام چيست، دو احتمال وجود دارد: نخست آن كه مراد از سلام همين سلام و تحيت اصطلاحي باشد؛ ديگر آن كه مراد از سلام در اين جا به معناي تسليم شدن در برابر جاهل است. (مجمع البيان، ج7 و 8، ص 579)
براساس احتمال دوم مومن مي بايست در برابر سخنان و كردارهاي جاهل، جز تسليم ظاهري، عملي انجام ندهد؛ زيرا بسيار ديده شده كه يكي به دو كردن با جاهلان، موجب مي شود كه شخصيت و كرامت انساني شخص در معرض خطر قرار گيرد چه رسد كه اهانت و توهين هايي از سوي شخص انجام مي شود كه با كرامت و شخصيت ايماني در تضاد است.
ديوانه اي با انديشمندي گلاويز مي شود و انديشمند از اين مسئله اندوهگين مي گردد كه مرا چه شده كه ديوانه اي با من در آويخته است؛ زيرا انسان خردمند كسي است كه اجازه نمي دهد تا ديوانه اي با او گلاويز شود بلكه با رفتاري كريمانه و بزرگوارانه و تسليم ظاهري شدن مي كوشد تا جاهل، راه خويش را درپيش گيرد.
انسان خردمند مي كوشد تا در معرض كنش ها و واكنش هاي جاهلان قرار نگيرد؛ زيرا بي خردي آنان موجب مي شود تا رفتاري به دور از اخلاق و هنجارهاي اجتماعي انجام دهند و يا سخناني بيهوده و ركيك و اتهامات واهي بر شخص عاقل بار كنند، كوتاه آمدن و تحمل كردن ايشان بهترين سلاح مومن و خردمند است.در هر جامعه اي افرادي سفيه و نابخرد هستند كه با رفتارهاي جاهلانه خويش مومنان و خردمندان را مي آزارند، بنابراين عاقل و مومن بايد با تحمل و خويشتن داري بالا، واكنش هاي مناسبي داشته باشد تا بي خرد به اهداف خويش نرسد؛ زيرا هدف بي خرد شكستن حرمت ها و حريم هاي اخلاقي و هنجاري جامعه است. هرگونه واكنشي به دور از عقلانيت و اعتدال مي تواند جاهل را گستاخ تر كند. از آن جايي كه جاهل هيچ حريمي را حرمت نمي دارد و هيچ هنجاري را پاس نمي دارد، ممكن است زمينه جسارت هاي بيش تر و تحقيرهاي فزون تري را فراهم آورد؛ از اين رو گاه لازم است شخص خردمند حتي از حق خويش بگذرد و با سكوت و تحمل و صبر و يا حتي پاسخ هاي فراتر از انتظار جاهل، او را از سر راه خويش واكند.
به نظر مي رسد كه حتي تحيت گفتن و سلام كردن به جاهل به معناي آن است كه برخلاف رفتارهاي زشت و تند وي، انسان خردمند و مومن بايد رفتارهاي پسنديده و مثبت خويش را افزايش دهد تا دست كم جاهل را از حالت تعرض و يا افزايش آن دور سازد.
اين رفتار كريمانه و بزرگوارانه در برابر جاهل و بي خرد مي تواند امنيت را براي مومن و خردمند بخرد و كنش ها و واكنش هاي بي خرد را مديريت نمايد. به سخن ديگر، اگر بي خرد و جاهل به سبب دوري از عقلانيت و خرد، ناتوان از مديريت خود باشد، مومن با برخورد بزرگوارانه و كريمانه خويش مي تواند جاهل را از بيرون مديريت كرده و اجازه ندهد نا نفس و بي خردي وي تمام وجودش را دربر گيرد و او را به كنش ها و واكنش هاي تندتر و شديدتر وادارد.
در روزگار و جامعه كنوني كه جاهلان به معناي بي خردان به اشكال مختلف مي كوشند تا هنجارهاي اخلاقي را بشكنند لازم است كه مومنان و خردمندان با تحمل و صبر بيش تر جامعه را مديريت كنند و اجازه ندهند تا هنجارهاي اخلاقي و انساني اين گونه شكسته شود و جامعه به سوي سقوط و تباهي پيش رود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14