(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 9 شهريور  1389- شماره 19731

وقتي چشم ها حيرت مي كنند
توسل به امام حسين(ع) بود كه هنرم را زنده كرد
نجواي ماه
رمز عاشقي
قبل از قرآن به سر گرفتن
شيوا
مهرباني
شبي كه باران فرو مي بارد



وقتي چشم ها حيرت مي كنند

ياسمن رضائيان
اشاره:
اين دومين سال است كه ياسمن رضائيان؛ يكي از دوستان فعال صفحه ي مدرسه از نمايشگاه قرآن برايمان مصاحبه تهيه مي كند .
اين بار او به استقبال دو هنرمند رفته و با آن ها گفتگو كرده است .
دوستان ديگر هم مي توانند در مناسبت هاي گوناگون برايمان مصاحبه و گزارش تهيه كنند .
با تشكر از خانم رضائيان به استقبال دو مصاحبه ي ايشان مي رويم .
علت استفاده از دو مصاحبه دراين شماره رنگي بودن صفحه است كه مي تواند تصاوير را بهتر نشان دهد.
طبقه پايين نمايشگاه قرآن پر از غرفه هاي مختلف است و آنقدر پيچ درپيچ كه بدون نقشه نمي شود غرفه اي را پيدا كرد. از روي نقشه بخش دانشگاهي را پيدا مي كنم و در پيچ و خم راهروها آنقدر گم مي شوم تا بالاخره غرفه «ريزنگاري از نور گستر گلها» را پيدا مي كنم. غرفه شلوغ است و بازديدكننده ها مشتاقانه در حال تماشاي دانه هاي برنج به نمايش گذاشته شده از طريق ميكروسكوپ هستند. روي يكي از دانه ها سوره حمد و روي دانه ديگر تصوير نقاشي شده امام خميني به چشم مي خورد كه البته ديدن آنها بدون ميكروسكوپ وچشم مسلح امكان پذير نيست. جلو مي روم تا كارهاي سيدعلي مجابي را از نزديك ببينم.او امسال دست پر آمده وعلاوه بر دانه هاي برنج چشمان مشتاق بازديدكننده ها را به تماشاي آثار ديگر خود دعوت مي نمايد. دانه اي شكر كه نام«الله» روي آن نوشته شده و تار مويي كه عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم» روي آن به چشم مي خورد و جالب اينجاست كه نوشته هاي روي اين اجسام ريز، اگرچه تنها با ميكروسكوپ قابل خواندن هستند اما با چشم غيرمسلح و بدون استفاده از ديدي مخصوص و با اتودي كاملاً معمولي نوشته شده اند. در گوشه اي از غرفه هم كوچكترين قرآن جواهرنشان جهان وجود دارد كه اخبار آن به صفحه حوادث روزنامه ها كشيده شده بود و حالا در نمايشگاه در معرض نمايش گذاشته شده والبته با تغييراتي كه در آن اعمال شده، كامل تر شده است. در سمت ديگر غرفه كوچكترين نامه دنيا را خطاب به رئيس جمهور آمريكا مي بينيم كه روي يك دانه برنج (و تنها بر يك طرف آن) نوشته شده و دانه برنج روي برگ زيتوني چسبانده شده كه در وسط نقشه ايران قرار دارد. اطراف نقشه، پرچم ايران و در مركز آن نام «الله» به چشم مي خورد. اين نامه ركورد كوچكترين نامه جهان در گينس را به خود اختصاص خواهد داد.
¤ ¤ آقاي مجابي، اين نامه در چه زماني و چگونه به دست رئيس جمهور آمريكا رسانده شد؟
در ارديبهشت امسال نسخه اول نامه را با همكاري آقاي تمدن، استاندار محترم تهران با تجمعي كه در مقابل سفارت سوئيس، حافظ منافع آمريكا در ايران داشتيم تحويل نماينده سياسي سفير سوئيس دادم و نسخه دوم در نمايشگاه امسال براي اولين بار به نمايش گذاشته شد.البته از همان ابتدا دو نسخه از اين نامه تهيه شد تا تحريفي در آن صورت نگيرد.
متن نامه نيز به اين شرح است: به نام خدا آقاي اوباما شما كه با ادعاي دوستي با مردم جهان از جمله ايران جايزه صلح نوبل را به خود اختصاص داده ايد بارديگر خاطره جنايت هاي گذشته دولت آمريكا را با تهديدات اتمي به ايران زنده نموديد و مي دانيد كه استفاده صلح آميز از انرژي هسته اي حق مسلم همه ملت هاي جهان است. جايزه صلح نوبل با بمباران اتمي تعارض دارد.
¤ ¤ اصلاً چرا نامه؛ مگر ايران از سوي آمريكا تهديد نمي شود؟ پس چرا جواب اين تهديدات را با نامه مي دهيد؟
اگر آمريكا ما را تهديد مي كند ما آنقدر فرهنگ بالايي داريم كه جواب تهديد را با تهديد ندهيم. پيشينه فرهنگي ما قدمتي چندين هزارساله دارد. اگرچه هيچ گاه به كشوري حمله نكرده ايم اما هميشه به كشور ما تجاوز شد. زماني كه در بلوك غرب برده داري بود، آدم خواري بود، ما منشوري داشتيم به اسم منشور كورش؛ يعني فرهنگ داشتيم. فرهنگي كه در آن برده داري جرم بود، آدم خواري جرم بود. پس تهديد را با تهديد جواب نمي دهيم چون فرهنگ ما ايجاب نمي كند. وقتي يك نفر به حريم خانه ما تجاوز مي كند ما از حريم خود دفاع مي كنيم درصورتي كه اين دفاع به معناي جنگ طلبي نيست. اكنون نيز كه به حريم كشور ما تجاوز شده ما از خاك خود بايد دفاع كنيم. بنابراين بعد از تهديداتي كه به حريم كشورم شد سعي كردم به عنوان عضو كوچكي از خانواده هنرمندان و جانبازان حركتي كنم و نامه اي بنويسم براي رئيس جمهور كشوري كه ما را تهديد كرد. من نه يك شخصيت سياسي بلكه يك دانشجو و هنرمند هستم و اين نامه يك دانشجوي هنرمند به رئيس جمهور يك كشور است. از نظر من اين نامه دو بعد دارد يكي بعد هنري كه نمايانگر هنر يك دانشجو است و ديگري بعدي است كه از دريچه آن درددل كردم.
¤ ¤ شايد افراد ديگري هم بتوانند به رئيس جمهور يك كشور نامه بنويسند؛ پس فرق نامه شما با آنها چه خواهد بود؟
فرق نامه من با همه نامه ها اين است كه چون من مي توانم روي اجسام فوق العاده ريز نقاشي بكشم يا متني بنويسم و افتخار داشتم مديريت پروژه كوچكترين نامه را به اوباما داشته باشم، اين نامه را با هنرم آميختم.
¤ بازتاب اين نامه چگونه بود؟
ما با بازتاب هاي متفاوتي روبه رو شديم. بعضي از سايت هاي خبري خارجي چنين گفتند چون آقاي احمدي نژاد دو - سه بار به اوباما نامه نوشته و جوابي نگرفته از من و تكنيك من استفاده كرده تا جواب بگيرد!
¤ خبري هم مبني بر تحويل نامه به دست اوباما رسيد؟
CNN اعلام كرد كه نامه رسيده اما نه تنها جواب داده نشد حتي من از طرف نيروهاي آمريكايي مورد اذيت واقع شدم. يك هفته بعد از اينكه نامه به نماينده سوئيس تحويل داده شد عازم كربلا بودم و در سفر به عنوان مداح كاروان حضور داشتم. بعد از خروج از مرز ايران و در حالي كه گذرنامه من مهر خروج از ايران خورده بود، به من اجازه ورود به عراق داده نشد. اين در حالي بود كه من در نقطه صفر مرزي بودم يعني از ايران خارج شده بودم اما اجازه ورود به خاك عراق را هم نداشتم. سپس سربازان آمريكايي مرا وارد اتاقي كردند. با مشاهده گذرنامه ام اعلام كردند كه سفر خارجي زياد دارم. گفتم به خاطر موقعيت كاري ام است كه ايجاب مي كند. سپس از هر ده انگشت من اثر انگشت گرفتند كه البته عادي بود بعد از چشمانم عكس گرفتند كه اين هم عادي بود اما چيزي كه برايم غيرعادي جلوه نمود اين بود كه اسم و مشخصات و بيوگرافي ام را از اينترنت گرفته بودند. سپس مرا گوشه ديوار نشاندند و از من تار مويي گرفتند كه صددرصد براي DNA بود. بعد از مدتي كاغذي را با متن انگليسي براي امضا كردن به من دادند اما چون انگليسي ام خوب نيست گفتم متني كه بايد امضا كنم چيست؟ سربازي آمريكايي كه فارسي را بهتر از يك فارسي زبان صحبت مي كرد گفت هفته گذشته در ايران عليه آمريكا تجمع داشته ام.گفتم كه من هنرمندم و تظاهراتي راه نينداخته ام. حرف نابجايي نزدم و حرف هاي صلح آميز مي زنم. گفتم آمريكا مسئول امنيت در عراق است بايد برگه را امضا كند تا قول بدهيد در عراق تجمع راه نيندازيد. و من گفتم كه مداح كاروان هستم و در عتبات ناخودآگاه تجمع صورت مي گيرد و من بايد بخوانم. اما قبول نكردند و من برگه را امضا كردم و چند ساعت بعد به مرز عراق راه پيدا كردم. جالب است بدانيد تا قبل از امضا كردن برگه، گذرنامه مديركاروان تحويل سربازان آمريكايي بود. البته اين ماجرا در راه برگشت از سفر هم ادامه داشت.
¤¤ از اين ماجراي تفكر برانگيز بيرون بياييم؛ روزانه چند ساعت وقت صرف ريزنگاري مي كنيد؟
من از طرفي مشاور عالي مديرعامل و رئيس گروه مشاوران موسسه نورگستر گلها و از طرفي ديگر عضو و مسئول دفتر حمايت از هنرمندان مي باشم و چون متاهل نيز هستم وقت كمي براي انجام كارهاي هنري دارم. هنر تمام زندگي من نيست و تنها قسمتي از آن است اما روزانه حداقل دو ساعت زمان را براي اين كار صرف مي كنم مثلا براي طراحي عكس امام روي دانه برنج پنج ساعت پياپي زمان گذاشتم. در آينده سعي مي كنم با استفاده از يادگيري خوشنويسي و طراحي كيفيت كارهايم را بالاتر ببرم.
¤¤ اين كار تا كجا ادامه پيدا مي كند؟
ريزنگاري هنري نو در عرصه امروز است. در زمان هاي گذشته فقط خط داشتيم. خط به خوشنويسي تبديل شد. سپس انجمن تذهيب و همچنين نقاشي تشكيل شد وامروزه ما شاهد ظهور هنر ريزنگاري هستيم.
ريزنگاري زيرشاخه هيچ كدام از هنرها نيست و مانند ديگر هنرها يك هنر كاملا مستقل است. من تصميم دارم ريزنگاري را آموزش دهم و آن را ثبت كنم و مانند خوشنويسي يا نقاشي انجمني براي اين كار تشكيل دهم. حتي مي خواهم در دانشگاه ها نيز اين هنر آموزش داده شود. به هر حال اين هنر مزيت خاص خود را دارد. مثلا يك قرآن چند صدصفحه اي را با استفاده از اين هنر مي توان در نصف يك برگه آچار نوشت كه هم حمل آساني دارد و هم از تحريف جلوگيري مي كند.
¤¤ اگر يك روز نتوانيد اين مسير را ادامه بدهيد...؟
قبل از اينكه به اين سؤال جواب دهم بايد بگويم همه انسان ها يك روز متولد مي شوند و يك روز مي ميرند و همه هم اين را مي دانند اما زمانش را نه. انساني برنده است كه تا زمان زندگاني اش از موقعيت ها به نحو احسن استفاده كند. انساني كه از زمانش استفاده نمي كند هرچقدر هم كه زمان داشته باشد بيهوده است. شايد من هم نتوانم اين كار را يك روز انجام دهم ولي براي من مهم اين است كه تا زماني كه اين هنر را دارم بتوانم به نحو احسن از آن استفاده كنم و از خودم اثرات ماندگاري به جا بگذارم كه اگر حتي يك روز هم اين هنر را از دست دادم يا نابينا شدم يا هر اتفاق خاصي برايم افتاد دلم نسوزد چرا كه مي گويم تا زماني كه اين هنر را داشتم به نحو احسن و در راه درست از آن استفاده كردم.
¤¤ و حرف پاياني؟
از موسسه نورگستر گلها و بسيج علمي خصوصا از رئيس بسيج علمي، آقاي دكتر تولايي تشكر مي كنم. وبلاگ و سايت wwwr.iznegari.persianblog.ir و www.mngg.net براي ديدن آثار من فعال است.
ناگفته نماند كه دفتر خلاقيت هاي هنري از بسيج علمي براي اولين بار اين افتخار را دارد كه بتواند از قشر هنرمند بسيجي، شاهد و ايثارگر در قسمت هاي مختلف هنري و قرآني حمايت كند. افراد هنرمند و بدون حمايت گر با مراجعه به غرفه ريزنگاري نور در بخش دانشگاهي و تحويل مشخصات خود مي توانند از طريق دفتر حمايت شوند.

 



توسل به امام حسين(ع) بود كه هنرم را زنده كرد

هجدهمين نمايشگاه بين المللي قرآن امسال هم مرا به سمت خود كشاند تا بار ديگر شاهد جاري شدن روح خدايي انسانها باشم. نمايشگاه از پارسال شلوغ تر است اين نشان مي دهد كه نمايشگاه قرآن هر سال بيشتر از سال قبل شناخته مي شود و جاي خودش را در دل مردم بيشتر باز مي كند. تابلوهايي كه هر كدام در سبكي متفاوت حرف دل مخاطبان را بيان مي كنند در سرتاسر نمايشگاه ديده مي شوند.
«محسن قدوسي» هنرمندي كه كارهاي معرق اش در هر دوره حضورش در نمايشگاه نگاه هاي زيادي را به خود جلب مي كند و در نمايشگاه سال86 در مسابقه اي كه بين كارهاي ايراني و 26كشور ديگر در زمينه معرق برپا شد. تابلواش مقام اول را كسب كرد.
امسال هم تابلوي زيبا و سبك كاري متفاوتش توجه مرا به خود جلب مي كند و كنجكاوي ام را برمي انگيزد تا باري ديگر پاي صحبت هايش بنشينم:
تابلوي «ساقي عشق» ساخته شده از 1800 قطعه چوب درخت عناب است. در تركيب واژه عشق، مشكي از جنس چرم ديده مي شود. در دل مشك دو رديف اشك وجود دارد كه ساخته شده از طلاي 24و 18 عيار مي باشد. رديف اول شامل 15اشك است كه نام الله و چهارده معصوم را در برمي گيرد و در رديف اشك هاي دوم نام حضرت ابوالفضل(ع) و القاب ايشان قلم خورده. اطراف اشك ها با سنگ هاي زبرجد، ياقوت سرخ و سنگ برليان و با استفاده از پايه هاي نقره تزيين شده اند. اشك داخلي شامل يك دعا و يك حديث در باب حضرت ابوالفضل(ع) و طرح دو دست در حال دعا رو به نام حضرت ابوالفضل(ع) ديده مي شود. قاب اثر نيز ساخته شده از چهار زوار محكوكه از جنس ورق طلا و نقره مي باشد. نورپردازي چند رنگه نيز روح تازه اي به كار بخشيده است. خلق اين تابلو كه در ابعاد 191 در 165 سانتي متر مي باشد يك سال به طول انجاميد.
¤¤ هدف شما از انجام كار معرق در زمينه دين و مذهب چيست؟
هميشه هنر در هر زمينه اي تأثير خاص خود را دارد و من مي خواهم به اين وسيله دين، خصوصاً راه و هدف امام حسين(ع) و ياران آن حضرت بهتر شناخته شود.
¤¤تبليغ دين تا كجا ادامه پيدا خواهد كرد:
تا جايي كه به صورت فرهنگ دربيايد.
¤¤روزانه چقدر زمان براي خلق اين اثر صرف مي كرديد؟
حدودا هفت الي هشت ساعت اما در روزهاي پاياني كه به زمان برگزاري نمايشگاه نزديك تر مي شديم ساعت كاري ام به هفده تا هجده ساعت در روز هم مي رسيد.
¤¤عكس العمل مردم هنگام بازديد از اثر چطور است؟
مردم عكس العمل مثبتي نشان مي دهند به هر حال چون كار نسبتا جديدي است مردم مشتاقانه تر ارتباط برقرار مي كنند.
¤¤كار پارسالتان هم همزمان با كار امسال به نمايش گذاشته شده اما سبك كاري تان تغييراتي كرده. مگر مردم با سبك كاري پارسال ارتباط خوبي برقرار نكردند؟
اتفاقا با سبك پارسال ارتباط خوبي برقرار شد اما تصميم گرفتم امسال تغييراتي در كارم اعمال كنم. به هر حال «تغيير» هميشه خوب است و بازديد كننده از آن استقبال مي كند. در ضمن ماندن در يك نوع سبك هر چند هم طرفدار داشته باشد به يكنواختي و دلزدگي كشيده مي شود.
¤¤ براي نمايشگاه سال آينده هم تابلويي براي نمايش خواهيد داشت؟
بله؛ تابلويي در مقام حضرت زينب(س) با عنوان «صبر عشق» را به مرحله اجرا خواهم رساند. سعي من بر اين است تا تابلوهايي در مقام معصومين درست كنم و ويژگي بارز شخصيت هر كدام از آنها را به عنوان نام اثر قرار دهم. شروع كار تابلوي «صبر عشق» بعد از نمايشگاه خواهد بود و سعي مي كنم آن را به نمايشگاه سال آينده برسانم.
¤¤ سرنوشت تابلوهاي سرعشق و ساقي عشق چه خواهد شد؟
تابلو ي سرعشق را كه در مقام والاي امام حسين ( ع) است به حرم امام حسين ( ع) و اثر ساقي عشق را كه در مقام ارجمند حضرت ابوالفضل( ع) است به حرم حضرت ابوالفضل ( ع)اهدا خواهم كرد.
¤¤و سؤال هميشگي پايان تمام مصاحبه ها: حرف آخر؟
از دوست خوبم آقاي «اميرسلطاني» طراح اثر ساقي عشق و همچنين از جناب آقاي «حاج ابوالقاسم يميني» باني تابلو، تشكر مي كنم و حرفهايم را با دو بيت شعر تمام مي كنم:
اي كه حاجت ز حسين مي طلبي دقت كن
پرچم شاه به سوي حرم عباس است
كيست لقمان كه خداي ادبش مي دانند
مقتداي همه با ادبان عباس است
مصاحبه ام را با محسن قدوسي كوتاه مي كنم تا بتواند پاسخگوي سؤالات بازديد كننده ها باشد؛ بازديد كننده هايي كه بدون استثنا زبان به تحسين اثر مي گشايند و بعضي از آنها حتي باور نمي كنند يك هنرمند به تنهايي خالق اثري بدين زيبايي باشد. از تجمع گسترده مردم كمي فاصله مي گيرم تا تابلو ساقي عشق را از دور ببينم. بي شك هيچ نگاه هنرمندانه اي نمي تواند به راحتي از كنار اين تابلو عبور كند. بايد از نزديك ديد تا باور كرد نگاه هاي تحسين آميز مردم چگونه حكايتگر تلاش هاي بي وقفه خالق اين اثر است.

 



نجواي ماه

امشب تمام ارض و سماوات و كبريا
گريد به فرق خون شده ي يار مصطفي
از خاك تا به اوج فلك ناله مي شود
در التهاب ديدن محراب مرتضي
ديگر چگونه رخ بنمايد به صبح دم
خورشيد سوگوار و سيه پوش اي خدا
حسرت كشيد دامن خود بر زمين سرد
از داغ هجر در گرانمايه ي ولا
درد است بر زمين و زمان در سجود عشق
مظلوميت به خون تو آميخت از جفا
بشنو نواي غم، زدل شب ز عمق چاه
نجواي ماه با دل چاه است اين نوا
صدخانه خانه گشته دوچشمان منتظر
طفلان گريه و دستان بر دعا
خواهم به وصف عدل مجسم زنم دمي
اما چگونه واژه تواند چنين ثنا
آتش گرفت جانم از اين سوز و دل حزين
عالم نديده بود به خود اين چنين فتي
نعيمه احدي/ تهران

 



رمز عاشقي

قطره قطره قطره قطره آمدي
هر چه تشنه فارغ از سراب شد
آيه آيه آيه آيه آمدي
رمزهاي عاشقي كتاب شد
¤¤¤
پود پود پود پود پود پود پود
تار تار تار تار جان تويي
ماه روزه هست چون بهار تو
خوب شد بهار جانمان تويي
¤¤¤
هر كه درك كرد آيه آيه ات
بي گمان خودش يك آيه مي شود
هر كه مي نهد تو را به روي سر
دست حق بر او چو سايه مي شود
قنبر يوسفي /آمل

 



قبل از قرآن به سر گرفتن

مي دوني خاصيت مشكلات زندگي چيه؟ بدون كه خيلي خوبه. واقعا مي گم اگر غم و ناراحتي نباشه اولا ما هيچ وقت قدر خوشي و شادماني را نمي دونيم. دوم اينكه حتما خوب بوده كه خدا به همه ما انسانها كم و زياد از اين نعمت الهي درد و غم داده.
چون خدا هيچ چيز بدي نيافريده و هر چيزي رو كه ما بد مي دونيم و مشكل، علتي در پس اون نهفته است كه در حد عقل هاي محدود و انسان ها نيست. وقتي غم و اندوه كسي زياد مي شه روحش خيلي بزرگ مي شه.
ديگه به خاطر چيزهاي پيش پا افتاده ناراحت نمي شه. درد و غم و گرفتاري و مريضي و...اين قدر خوبه كه آدمو ياد خدا مي اندازه. آدمهارو به خدا نزديكتر مي كنه.
كدوممون توي عروسي و شادي و جشن از ته دل فرياد مي زنيم و مي گيم خدايا دستامو بگير. تازه اون موقع ها يه جورايي با شيطونه رفيق مي شيم. حالا هرچي غم و اندوهت بيشتر باشه دلت صاف تره. آخه مشكلات مثل يه سوهان مي مونه كه قلبهاي زنگ زده رو جلا مي ده و هي قلبو مي تراشه. درسته كه سوهان درد داره ولي يك قلب صاف و شفافو خدا هم بيشتر دوست داره تا قلب غبارگرفته.
امسال هم شب قدر شد و يكسال از شب قدر پارسال بزرگتر شديم و خدا كند كه عاقل تر هم شده باشيم.
كاشكي امسال معرفت پيدا كنيم و دلهاي صاف و بي آلايشمون رو آينه روحمون كنيم و به گناهامون اعتراف كنيم و بعد از ماه رمضان با روحي خانه تكاني شده سال جديدرو آغاز كنيم مثل كودكي كه تازه متولد مي شه.
ماهم از ماه رمضان به بعد متولد شويم و شب قدر قبل از قرآن به سرگرفتن معني واقعي «العفو» رو بدونيم و بعد اونو به زبون بياريم. بياييم براي همه دعا كنيم، براي همه قلب هاي زنگ زده. همه چيز از خدا بخواهيم و اگر نداد شاكر باشيم و بدونيم اگر همه چيز نداريم، سوهاني به نام سختي و مشكل توي زندگي داريم كه قلبمون رو صاف مي كنه و با خدا دوستمون مي كنه نكنه تا غم و غصه ديدي بري سراغ شيطونه و ناشكري كني و بگي خدا مارو دوست نداره. باور كن از همه بيشتر اوني رو دوست داره كه دردهاش زيادتره و مي خواد صداشو بشنوه. اون هم از ته دل وبا فرياد و بدون اين قلب پاك و روح آسماني كه تو دوست داري داشته باشي به اين سادگي ها توي هر بازاري نمي فروشند و بهاي اون خيلي گزافه.
تو هم وقتي قرآن به سرگرفتي و براي همه مردم و خودتو و دوستانت دعا كردي براي سلامتي آقا و ظهورش قبل از همه و براي دوستهاي مدرسه اي و من را هم آخر از همه دعا كن.
فاطمه كشراني/ تهران
(عضو تيم ادبي و هنري مدرسه)

 



شيوا

زن خود را به خيابان مي رساند.
-شيوا... شيوا!
جوابي نمي شنود. صداي آژير آمبولانس نزديك مي شود.
پرستار دست مشت شده شيوا را باز مي كند. كاغذ مچاله شده اي را برمي دارد: «مانتو... آستر!...». كاغذ را به دست لرزان زن مي سپرد:
-منظورش چي بوده؟
-نمي دونم... شايد... شايد...
-شايد چي خانوم؟
شايد بازم شيوا چيزي توي آستر مانتوش قايم كرده باشه. آخه از بچگي هر چيزي رو كه دوست داشت اونجا قايم مي كرد!
آستر مانتو را باز مي كنند. كادويي زيبا خودنمايي مي كند.
دستان لرزان زن، كادو را پاره مي كند. كاغذ تا شده اي از آن بيرون مي كشد. چيزي از ميان كاغذ روي زمين مي افتد. بي اعتنا كاغذ را باز مي كند. دست خط شيوا گونه هايش را خيس مي كند: «سلام مادر خوبم! من كه رفتم، بذار يكي ديگه زنده بمونه!»
زن به زمين مي افتد... او را از زمين بلند مي كنند. از زير دستش كارتي نمايان مي شود. پرستار كارت را برمي دارد. نگاهي به آن مي اندازد:
«كارت اهداي عضو»
عبدالرحمن يحيوي

 



مهرباني

مهرباني را از امام علي(ع) بياموز كه دستگير يتيمان و فقيران بود. مهرباني را از خدا بياموز كه درهاي رحمتش را به روي همه بندگانش باز مي كند. مهرباني را از باران بياموز كه همه هستي اش را به زمين هديه مي كند. مهرباني را از درخت بياموز كه با همه اذيت و آزارهاي انسان ولي باز برايش سايه باني است. مهرباني را از گل بياموز كه با فداكاري تمام شهد شيرينش را به زنبورها هديه مي كند. در آخر بياييد با هم مهربان باشيم و مهرباني را به هم هديه دهيم تا زندگي براي همه ما زيبا شود.
الهام ملكي

 



شبي كه باران فرو مي بارد

تاريخ قبرستاني است طولاني و تاريك، ساكت و غمناك، قرن ها از پس قرن ها، هم تهي و هم سرد، مرگبار و سياه و نسل ها در پي نسل ها، همه تكراري و همه تقليدي، و زندگي ها، انديشه ها و آرمان ها همه سنتي و موروثي، فرهنگ و تمدن و هنر و ايمان همه مرده ريگ!
ناگاه در ظلمت افسرده و راكد شبي از اين شب هاي پيوسته، آشوبي، لرزه اي، تكان و تپشي كه همه چيز را برمي شود و همه خواب ها را برمي آشوبد و نيمه سقف ها را فرو مي ريزد. انقلابي در عمق جان ها و جوششي در قلب وجدان هاي رام و آرام، درد و رنج و حيات و حركت و وحشت و تلاش و درگيري و جهد و عشق و عصيان و ويرانگري و آرمان و تعهد، ايمان و ايثار! نشانه هايي از يك «تولد بزرگ»، شبي آبستن يك مسيح، اسارتي زاينده يك نجات! همه جا ناگهان، «حيات و حركت»، آغاز يك زندگي ديگر. پيداست كه فرشتگان خدا همراه آن «روح» در اين شب به زمين، به سرزمين، به اين قبرستان تيره و تباه كه در آن انسان ها، همه اسكلت شده اند، فرود آمده اند.
اين شب قدر است.
شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدير بر يك انسان نو، آغاز فردايي كه تاريخ نور را بنياد مي كند. اين شب از هزار ماه برتر است، شب مشعري است كه صبح عيد قرباني را در پي دارد و سنگباران پرشكوه آن سه پايگاه ابليسي را! شب سياهي كه در كنار دروازه منا است، سرزمين عشق و ايثار و قرباني و پيروزي!
و تاريخ همه اين ماه ها مكرر است، ماه هايي همه مكرر يكديگر، سال هايي تهي و عقيم، قرن هايي كه هيچ چيز نمي آفرينند، هيچ پيامي بر لب ندارند، تنها مي گذرند و پير مي كنند و همين و در اين صف طولاني و خاموش، هر از چندي شبي پديدار مي گردد كه تاريخ مي سازد، كه انسان نو مي آفريند و شبي كه باران فرشتگان خدايي باريدن مي گيرد، شبي كه آن روح در كالبد زمان مي دمد، شب قدر! شبي كه از هزار ماه برتر است، آنچنان كه بيست و چند سال بعثت محمد(ص) ، از بيست و چند قرن تاريخ ما برتر بود. سال هايي كه آن «روح» بر ملتي و نسلي فرود مي آيد از هزار سال تاريخ وي برتر است. اما شب قدر؟
شبي كه باران فرو مي بارد، هر قطره اش فرشته اي است كه بر اين كوير خشك و تافته، در كام دانه اي، بوته خشكي و درخت سوخته اي و جان عطشناك مزرعه اي فرو مي افتد و رويش و خرمي و باغ و گل سرخ را نويد مي دهد. چه جهل زشتي است در اين شب قدر بودن و در زير اين باران ماندن و قطره اي از آن بر پوست تن و پيشاني و لب و چشم خويش حس نكردن، خشك و غبارآلود زيستن و مردن! هر كسي يك تاريخ است. عمر، تاريخ هر انساني است و در اين تاريخ كوتاه فردي، كه ماه ها همه تكراري و سرد و بي معني مي گذرد، گاه شب قدري هست و در آن از همه افق هاي وجودي آدمي فرشته مي بارد و آن روح، روح القدس، جبرئيل پيام آور خدايي برتو نازل مي شود و آنگاه بعثتي، رسالتي، و براي ابلاغ، از انزواي زندگي و اعتكاف تفكر و عبادت و خلوت فراغت و بلندي كوه فرديت خويش به سراغ خلق فرود آمدني و آنگاه، در گيري و پيكار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ايثار خويش به پيام!كه پس از خاتميت، پيامبري نيست، اما هر آگاهي وارث پيامبران است! آن «روح» اكنون فرود آمده است، در شب قدر به سر مي بريم. سال ها، سال هاي شب قدر است، در اين شبي كه جهان ما را در كام خود فرو برده است و آسمان ما را سياه كرده است، باران غيبي باريدن گرفته است، گوش بدهيد، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را مي شنويد، حتي صداي روييدن گياهان را در شب اين كوير مي توان شنيد. سلام بر اين شب، شب قدر شبي كه از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام، سلام،... تا آن لحظه كه خورشيد قلب اين سنگستان را بناگاه بشكافد، گل سرخ فلق بر لب هاي فسرده اين افق بشكفد و نهر آفتاب بر زمين تيره ما... و بر ضمير تباه ما نيز جاري گردد.
تا صبح بر اين شب سلام!
مرتضي احمدي/ تهران

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14