(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 9 شهريور  1389- شماره 19731
PDF نسخه

طعم آفتاب
اتاق انتظار
يك قوري چاي افطاري با نجم الدين شريعتي، مجري محجوب سيما
«سمت خدا» از مسير مولا(ع) همه خبرهاي خوب را سمت خدا پيدا خواهيد كرد
خشت اول
يادداشت سوم
ساعت 25
گردش گودري



طعم آفتاب

بكوش براي دنياي خود، به قدري كه
گويي هميشه زنده خواهي ماند
و بكوش براي آخرت خود، طوري كه گويي
فردا خواهي مرد.

حضرت امير بيان صلوات الله و سلامه عليه

 



اتاق انتظار

آقا مي آيد، انجام مي دهد؛ يعني چه؟!
امروز همه عقايد سازنده، مورد تهاجم دشمن قرار گرفته است... ما امروز چقدر بايد هوشيار باشيم؟ دشمنان سراغ مجموعه احكام و مقررات اسلام رفتند. هر عقيده، هر توصيه اي از شرع مقدس كه در زندگي و سرنوشت آينده فرد و جماعت و امت اسلامي، تاثير مثبت بارزي داشته است، به نحوي با آن كلنجار رفتند، تا اگر بتوانند، آن را از بين ببرند، ]و[ اگر نتوانند، روي محتوايش كار كنند!... در مورد ماجراي اعتقاد به مهدي موعود (عج)؛ يعني، اين كه در آخرالزمان از خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله، شخصي ظهور مي كند كه دنيا را از عدل، از دادگستري و از نيكي پر مي كند. تبعيض ها، ظلم ها، سوء استفاده ها و فاصله هاي طبقاتي را از بين مي برد؛ نيز خيلي كار كرده اند. اين عقيده كه همه مسلمان ها هم به آن معتقدند... از آن عقايد بسيار كارگشا است كه به دليل همين كه كارگشا است، دشمن از يك طرف و البته دوستان نادان هم از يك طرف؛ گاهي دوستان نادان از روي ناداني و بر اثر بي توجهي، كاري مي كنند كه هيچ دشمن دانايي به آن خوبي نمي تواند ضربه بزند! حالا بحث ما در مورد دشمنان دانا است؛ سراغ اين عقيده آمدند. من سندي را ديدم كه مربوط به ده ها سال قبل؛ يعني، آن اوايلي است كه استعمار وارد شمال آفريقا شده بود، چون كشورهاي شمال آفريقا؛ خيلي گرايش به اهل بيت عليهم السلام دارند. حالا مذهبشان هر مذهبي از مذاهب اسلامي كه هست؛ اما محب اهل بيت اند. اين كشورهاي سودان و مغرب و اينها عقيده به مهدويت در آن جاها خيلي پر رنگ است. آن زماني كه استعمار وارد آن مناطق شد - كه ورود استعمار به آن مناطق در قرن گذشته است - يكي از چيزهايي كه مزاحم استعمار بود، عقيده به «مهدويت » بود!
بنده سندي را ديدم كه آن بزرگان استعمار و فرماندهان استعماري، توصيه
مي كنند كه ما بايد كاري بكنيم كه اين عقيده به «مهدويت»به تدريج از بين مردم زايل بشود! آن روز استعمارگرهاي فرانسوي واستعمارگرهاي انگليسي، در بعضي جاهاي آن مناطق بودند - فرقي نمي كند كه استعمار از كجا باشد - استعمارگرهاي خارجي قضاوتشان اين بود كه تا وقتي عقيده به «مهدويت» در بين اين مردم رايج است؛ ما نمي توانيم اينها را درست در اختيار بگيريم! ببينيد، عقيده به «مهدويت » چقدر مهم است! چقدر خطا مي كنند كساني كه به اسم روشنفكري و به اسم تجددطلبي، مي آيند و عقايد اسلامي را بدون مطالعه، بدون اطلاع، بدون اين كه بدانند دارند چه كار مي كنند، مورد ترديد و تشكيك قرار
مي دهند! اينها همان كاري را كه دشمن مي خواهد، راحت انجام مي دهند!... البته وقتي نتوانستند اين عقيده را از مردم بگيرند؛ سعي مي كنند آن را در ذهن هاي مردم خراب كنند. خراب كردن اين عقيده چگونه است؟ به اين صورت است كه بگويند: خب آقا مي آيد، همه كارها را درست مي كند! اين خراب كردن عقيده است. اين تبديل كردن يك داروي مقوي، به يك داروي مخدر و
خواب آور است. خود آقا مي آيد، انجام مي دهد؛ يعني چه؟ امروز تكليف شما چيست؟ شما امروز بايد چه بكني؟ شما بايد زمينه را آماده كني تا آن بزرگوار، بتواند بيايد و در آن زمينه آماده اقدام بكند. شما هستيد كه بايد خودتان را بسازيد تا ان شاءالله آن عده و نصاب لازم در اختيار اراده خالصي قرار بگيرد. تقوا، تواضع، فروتني و گذشت در برابر ضعفا و مقاومت در برابر زورمندان و ستمگران از صفات سربازان امام عصر (عج) مي باشد.
برداشت هايي از بيانات رهبر معظم انقلاب

 



يك قوري چاي افطاري با نجم الدين شريعتي، مجري محجوب سيما
«سمت خدا» از مسير مولا(ع) همه خبرهاي خوب را سمت خدا پيدا خواهيد كرد

بوي رمضان را مي شود از هوا چيد و قاطي شهد خرماي نورسيده دم افطار، مزمزه كرد... رمضاني كه چارچوب پنجره اش رو به سمت خداي نان و ريحان سفره سادگي مان باز مي شود و تو پروانه مي شوي به سمت همان خدا. خداي ربنا... خداي اللهم اني اسئلك بابهاه و خداي بك يا الله...
در اين شب هاي مينويي مينايي اجابت، دلمان هواي يك قوري چاي با نجم الدين شريعتي سمت خدا كرد و حوالي ساعت 23! مهمان چارديواري اش شديم. چارديواري كه لاي همه زرق و برق و سادگي هايش خبر از نورسيده 4 روزه اي به نام «محمد» مي داد كه صاحبخانه را پدر كرده بود. هنوز چاي مان لب سوز بود كه سقف چارديواري، دلگيرمان شد و دل سپرديم به حياط و زير نور ماه... انگار زير نور ماه ماه خدا بيش تر مي شد سمتش را جست و جو كرد. اين بار، شريعتي نسل سومي، بساط سمت خدا را برايمان پهن كرد و پاي اين بساط، بست نشستيم.
نجم الدين شريعتي در شهرستان هميشه بهار تنكابن به دنيا آمده و 30 بهار عبوديت را پشت سر گذارده است. وي پس از اخذ ديپلم براي ادامه تحصيل در دانشگاه به تهران عزيمت كرده و دست تقدير، حكايت هميشگي دامنگيري خاك غربت را برايش رقم مي زند. « نقطه ب»، «پدر مهربان»، «نقطه اوج»، «بركت»، «مشكات»، «نشوني» «عقيق»، «خانه دوست»، «اميدهاي ايران»، «شهر خدا»، «مستند روزگار ما كمي آن سوتر»، «زلال احكام»، « سمت خدا» و... برنامه هايي است كه تاكنون در مقام مجري، مجري بازيگر، و تهيه كننده از او شاهد بوده ايم. شيما كريمي
- نمي خواهيد دست بردار برنامه هاي معارفي شويد؟
اين برنامه ها دست از سرم بر نمي دارند! به نظرم تا وقتي مي توان در حوزه اي ماند و كار كرد، خيلي نبايد از اين شاخه به آن شاخه پريد. با اين حال اخيرا تصميم گرفته ام كم رنگ تر ظاهر شوم.
- يعني الان پررنگ هستيد؟!
در حوزه برنامه هاي معارفي و شبكه3 تقريبا پررنگ هستم.
- خوب جاخوش «سمت خدا» شديد و دل نمي كنيد!
مگر مي شود آدم از سمت خدا دل بكند؟ فكر مي كنم نبايد حتي يك لحظه هم از اين سمت و سو فاصله گرفت. البته سمت خدا رفتن لياقت مي خواهد ولي يقين دارم كه مي شود رفت.
- شما هم با اجراي«سمت خدا» به سمت خدا مي رويد؟
تمام تلاشم اين است كه لحظه اي غافل نشوم اما ادعاي خيلي بزرگي است كه آدم بگويد من دارم به سمت خدا مي روم و به آن جايي كه بايسته و شايسته است رسيده ام. فكر كنم مسير، طولاني تر و پرپيچ و خم تر از اين حرف ها باشد. در زندگي به خيلي چيزها عالميم و جزو محفوظات مان هم هست اما گاه غفلت مي كنيم ولي نشستن پاي صحبت آقايان علما سبب مي شود تا حدودي از غفلتمان پرده برداشته شود و به خود آييم و بدانيم چه مي كنيم و چند مرده حلاج هستيم؟
- بيننده ها را هم به سمت خدا كشانده ايد؟
باز هم تمام سعي مان بر اين است منتها هر كس بسته به همت و تلاش خودش خدايي مي شود. هيچ كس نمي تواند آدم ها را به زور و اجبار به سمت خدا بكشاند مگر آن كه خودشان بخواهند و در اين جهت، تلاش كنند. لذا اين شيوه اصلا مطلوب ما نيست.
- بيننده ها كه با سمت خدا غريبگي نمي كنند؟
نه، اصلا! از بازخورد پيامك ها، تلفن ها، ايميل ها، دوستان و آشنايان و خلاصه مردمي كه ما را در كوچه و خيابان
مي بينند دريافتيم كه الحمدلله بين ما و مخاطبمان يك حس عاطفي برقرار شده است. البته اين چيزي نيست جز عنايت خداوند.
- خب ممكن است اين حس عاطفي نسبت به كليت برنامه ايجاد شده باشد با اين همه فكر مي كنيد مخاطب، نسبت به نجم الدين شريعتي نسل سومي هم همين احساس را دارد؟
اين را مخاطب بايد بگويد. اما از
پيام هايي كه بعد از برنامه به دستمان مي رسد متوجه اين ارتباط شده ام. خودم نيز حس مي كنم اين رابطه هست. اگر نگويم اغلب مخاطبين اما غالبا اين طور هستند و اين ارتباط را برقرار كرده اند و انعكاسش را ديده ام. اين هم از لطف خداست.
- حالا بود و نبود نجم الدين شريعتي به كجاي «سمت خدا» بر مي خورد؟
به هيچ جا. بود و نبود من در دنيا هم به هيچ جا بر نمي خورد!
- ببخشيد...
ببينيد بحث خنثي بودن نيست. گاهي كاري را در حد وسع و توان خودمان انجام مي دهيم اما ممكن است شخص ديگري آن را بهتر از ما به نتيجه برساند. ما كه استقراي تام نكرديم تا ببينيم چه كساني براي اجراي سمت خدا مناسب تر هستند. اما به اعتقاد شبكه و تهيه كننده خوبمان، حضور من در اين برنامه، خوب است و اميدوارم كه واقعا همين طور باشد. ولي مطمئن هستم اگر
نجم الدين شريعتي از اين برنامه برود به دليل غناي محتوايي و حضور كارشناسان طراز هيچ اتفاق و خلأيي به وجود نمي آيد. هدف، مهم است لذا اگر فرد ديگري هم بيايد و برنامه را با قوت ادامه دهد، مشكلي كه به وجود نمي آيد هيچ، اتفاق خوبي هم خواهد بود.
- در رمضان هميشه بهار،
مشتري هاي «سمت خدا» هم بيشتر مي شوند؟
شايد اين اتفاق بيفتد و شايد هم نه. چون متاسفانه ساعت پخش برنامه از 30:12 به 14 تغيير كرده است. زمان ثابت و هميشگي ما به دليل نزديكي به لحظات معنوي اذان، مخاطبان بيشتري را همراهمان مي كند البته شايد هم به دليل ماه مبارك رمضان مشتري هايمان بيشتر شوند اما بدانيد كه مشتري هاي ثابت خودمان را هميشه داريم.
- سمت خدا و كسادي مشتري؟!
خدا به مشتري نياز ندارد.
- اما خدا خريدار است!
خدا خريدار است، آن هايي برنده هستند كه خودشان را بفروشند.
- به خدا بفروشند؟
با خدا معامله كنند. اين طور بهتر است. اين كه مشتري هاي خدا كم شوند و ما از او روي گردان شويم و به بازي هاي دنيايي كه در قرآن به «و ما الحياه الدنيا الا لعب ولهو» تعبير شده است مشغول گرديم ضررش تنها متوجه خودمان خواهد بود اما اگر به سمتش رويم و با خودش معامله كنيم قطعا لبخند رضايتش ديدني است.
- آخرين معامله اي كه با خدا كرديد؟
هيچ. يادم نمي آيد با خدا معامله كرده باشم.
- اهل معامله نيستيد؟
هستم. اتفاقا چند روز قبل در مسير بازگشت از سفري با خودم خلوت كرده بودم كه اگر از تو بپرسند براي خدا چه كرده اي؟ چه مي گويي؟ منظورم آن دست كارهايي است كه بتوان به آن باليد. ديدم بدون تعارف خيلي مشكل دارم. نمي دانم شايد خيلي چيزها را قاطي كرديم. گاه احساس مي كنيم با خدا معامله
مي كنيم درصورتي كه معامله با او نيست و تنها به خاطر منافع خودمان است.
- اگر قرار بر معامله بود، بهشت را معامله مي كرديد؟
آدم مي ترسد بهشت را معامله كند. من فكر مي كنم رضايت خدا ارزشش بيش از بهشت است. همين كه خدا از من راضي باشد كافي است.
- راضي است؟
سوال بسيار بسيار سختي است. يك روز بنده خدايي اين سوال را از من پرسيد و هنوز كه هنوز است به دنبال جوابش هستم. البته هزار بار از خودم پرسيدم اما جوابي ندادم.
- چرا فقط ماه رمضان همه مي خواهند به سمت خدا بروند؟
مي فرمايد: »الا ان في ايام دهركم نفحات الا فترصدوا لها« آگاه باشيد كه در ايام زندگاني شما نسيم هاي حيات بخشي مي وزد، به دنبال فرصت ها باشيد و خودتان رادر معرض آن قرار دهيد. يكي از اين فرصت ها، ماه مبارك رمضان است. در اين ماه به دليل فضاي معنوي حاكم بر جامعه، مردم خودبه خود يك ميل، گرايش و علاقه باطني به مسائل معنوي پيدا مي كنند و بيش تر به سمت خدا مي آيند و اين همان نفحاتي است كه در روايات از آن ياد شده است.
- سمت خدا چه خبر است؟
خبرهاي خوب. هر چه خبر است همان جاست. گرچه آدم به هر طرف كه رو كند سمت خداست منتها بستگي به اين دارد كه ما به چه سمتي برويم و در چاله چوله هاي دنيا گم نشويم. اگر مسير را درست برويم همان صراط مستقيم است كه قرآن مي فرمايد: «ان اعبدوني هذا صراط مستقيم» و يا «الصراط المستقيم اميرالمومنين علي» يعني صراط اميرالمومنين(ع) صراط مستقيم است. اگر جا پاي آن ها بگذاريم و در همان مسيري كه به ما نشان داده اند گام برداريم به آن جايگاهي كه بايد برسيم و برايش آفريده شده ايم، مي رسيم. آن جاست كه اگر كسي بهشت بخواهد مي دهند و خدا به بنده اش مي بالد. از اين خبر، بهتر چه مي خواهيد؟
- حالا اجرايتان واقعا خدايي است؟
معلوم نيست كه واقعا ته برنامه سمت خدا به خدا ختم شود و اين اجرا مرا به خدا برساند و براي او باشد. البته اگر به آن چه از اين برنامه مي شنويم عمل كنيم و عالم بي عمل نباشيم، همه چيز خدايي مي شود حتي اجراي من.
- لحظات ناب سحر يا افطار؛ سمت كدام يك خدايي تر است؟
سحر. هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ / از يمن دعاي شب و ورد سحري بود
- دلتان لك نمي زند كه از اهالي اجراي سحر يا افطار باشيد؟
تا به حال فكر نكردم.
- الان فكر كنيد.
در معنوي تر بودن اين دو لحظه شك ندارم اما اجرايش را نمي دانم. اين طور نيستم كه دلم لك بزند. لابد اشكال دارم.
(مي خندد)
- قطعا اجرايش هم معنوي تر است.
نمي دانم. به اجراي معنوي فكر نكردم.
- يعني در سمت خدا هم اجرايتان معنوي نيست؟!
وقتي دوستان و همكاران بهتري براي اجرا در اين لحظات مقدس وجود دارند چرا نجم الدين شريعتي بيايد و يكي از زمان هاي معنوي آنتن را بگيرد؟
- و اين از شما بهتران چه كساني هستند؟
انصافا اجراي فرزاد جمشيدي در سحرهاي ماه مبارك خيلي خوب است و به شدت آن را مي پسندم، اجراي علي درستكار هم براي افطار خيلي مناسب است.
- مي خواهم بدانم نجم الدين شريعتي در قياس با ديگر مجريان شاخص و توانمند برنامه هاي معارفي سيما سري در سرها دارد؟
اگر واقعا بود و نبودم در برنامه هاي معارفي يكي باشد خيلي اشتباه
مي كنم كه اجراي اين برنامه ها را به عهده مي گيرم. آنتن رسانه ملي بسيار جدي و حساس است و احساسم اين است كه آدم بايد خيلي مراقب باشد و لحظه به لحظه و ثانيه به ثانيه اين آنتن ارزشمند را قدر بداند. لذا اگر اين احساس در من باشد كه با وجود ديگر مجريان و برنامه هاي معارفي، سري در سرها ندارم؛ اتفاق خوشايندي نيست كه باز هم جلوي دوربين رسانه ملي بنشينم و اجرا كنم. بنابراين تلاش مي كنم تا بتوانم در اين عرصه، موثر و تاثيرگذار باشم.
- به نظر مي رسد ظاهر
نجم الدين شريعتي براي اجراي ساير
برنامه هاي نسل سومي هم بد نباشد. نمي خواهيد قاطي اجراهاي معارفي، سراغي هم از اين دست برنامه ها بگيريد؟
برنامه هاي معارفي را از برنامه هاي نسل سومي جدا نمي دانم. معارف چيزي نيست كه مختص به يك نسل باشد. همه نسل ها به آن محتاجند و خواهند بود.
- حرف شما درست اما منظور من برنامه هاي مختص جوانان است كه اجراهاي هيجاني و خاص تري را مي طلبد.
خب اگر من به سمت آن برنامه ها بروم چه كسي اين برنامه را اجرا كند؟
- قحط الرجال كه نيست! چيزي كه زياد است مجري...
به نظرم نبايد جا را خالي كرد.
- يعني با رفتن شما جا، خالي مي ماند؟
نه. ولي تا زماني كه نجم الدين شريعتي مي تواند در اين عرصه حرفي براي گفتن داشته و تاثيرگذار باشد، بايد بماند. براي چه بروم؟ به نظر من رسانه هاي ما چه مكتوب و چه غيرمكتوب واقعا در حوزه هاي معارفي نيازمند افرادي هستند كه خوب اجرا كنند، خوب بنويسند، خوب حرف بزنند و حرف خوب بزنند.
- و شما هم يكي از اين افراد هستيد؟
نه. آدم يك نقطه اي را در نظر
مي گيرد تا به آن مطلوب دست يابد. اين چشم انداز من است اما تمام تلاشم را مي كنم كه به آن نقطه برسم. لذا مي خواهم بگويم اگر در حوزه معارف يك مجري باسواد داشته باشيم بهتر از اين است كه مجري هاي معارفي بخواهند تغيير فاز بدهند و در ژانرها و فضاهاي ديگر اجرا كنند. آن وقت ديگر اين خلاء پرشدني نيست.
- اما برخي مي گويند اگر برويد و يك برنامه اجتماعي نسل سومي را اجرا كنيد بيشتر ديده مي شويد.
ديده شدن اصلا برايم مهم نيست.
- شعار مي دهيد!
نه. اصلا اهل شعار نيستم. واقعا مي گويم چون موقعيتش برايم پيش آمد و مي توانستم بروم و ژانر ديگري را انتخاب كنم اما نكردم.
- نجم الدين شريعتي مجري
بي حاشيه و آرامي است و ما، اهالي رسانه را كم تر به اين ويژگي و صفت مي شناسيم. واقعا خارج از گود هستيد يا بيش از حد در متن سير مي كنيد؟
«عليكم بالمتون لا بالحواشي» و من به اين عمل كردم. تمام تلاشمان بايد اين باشد كه حاشيه نرويم. يعني در همان مسيري كه براي خودمان تعريف كرديم گام برداريم. اگر اين سو و آن سو نرويم خيلي ساده و راحت بي حاشيه مي شويم.
- حاشيه بد است؟
بستگي دارد. گاهي بعضي به دليل فعاليت هايي كه بر خلاف عرف رسانه اي و جامعه نيست، خبرساز مي شوند. اما به نظر من واقعا اگر هدفمان چيز ديگري باشد در همين حد، خبرساز شدن هم شايد روي ندهد. اگر كارمان را آرام و بي صدا انجام دهيم خيلي بهتر است.
- پس قبول كنيد كه حال و هوايتان زياد نسل سومي نيست.
ببينيد براي هر برنامه اي فضايي تعريف شده است. آيا واقعا شما و هر كس ديگري جاي من بود در مقابل كارشناس برنامه
جنگولك بازي در مي آورد؟ مطمئن باشيد ساير برنامه هاي رسانه فضاي آرام ما را جبران مي كنند اما
مي گويد:«الكلام اذا خرج من القلب دخل في القلب» كلام وقتي كه از قلب خارج شد، بر قلب
مي نشيند «واذا خرج من اللسان لم يتجاوز الآذان» و هنگامي كه از زبان بيرون آمد از گوش ها تجاوز نمي كند ما تلاشمان را مي كنيم كه حرفمان بر دل بنشيند.
- بحث جنگولك بازي در
برنامه هاي معارفي نيست. شما در اجرا هاي غير معارفي تان هم چندان نسل سومي نبوديد.
چرا خودم را آنگونه كه نيستم و
نمي توانم باشم، بنمايانم؟ سليقه من اين است و معتقدم آدم نبايد خيلي از آن چيزي كه هست فاصله بگيرد. به نظر من نسل سوم صرفا نبايد يك نسل پرشور و اكتيو باشد. اين شور و نشاط بايد معنا داشته باشد. اگر كسي
نجم الدين شريعتي را به عنوان يك مجري كه در شبكه جوان و براي نسل جوان اجرا مي كند مي پسندد كه حرفي نيست وگرنه بهتر است به دنبال يك مجري و برنامه ديگر برود.
- پس اجرايتان در سمت خدا را جوانانه مي دانيد؟
بله. اما بيش تر سعي مي كنيم كه اجراي اين برنامه به مخاطب خاصي اعم از پير و جوان، منحصر نشود بنابراين حد وسط را انتخاب كرديم و معمولا از تكنيك هايي استفاده
مي كنيم كه نظر هر دو قشر تامين گردد. مخاطبان «سمت خدا» را طيف وسيعي از افراد گوناگون از اهل تسنن و مسيحي و كليمي گرفته تا تحصيل كرده و بي سواد تشكيل مي دهند لذا ارائه اين برنامه آن قدر بايد ظريف باشد كه نظر همه اين اقشار را جلب كند.
- اما اين طور به نظر نمي رسد. اين عدم فراگيري حتي در
نامه هايي كه مطرح مي شود نيز بارز و مشهود است. فرم و محتواي بسياري از آن چه بيان مي كنيد با اندكي كم و زياد، يكسان و تكراري است.
هميشه اين طور نيست. ما موضوعات عام اجتماعي را بررسي مي كنيم. مسائلي كه مردم گرفتار آن هستند و چندان به چشم
نمي آيد. مثلا به ما
مي گويند: شما كه اين حرف ها را بيان مي كنيد نفستان از جاي گرم بلند
مي شود و جيب هايتان هم پرپول است اما ما به نان شب محتاجيم! آن وقت شما مي گوييد برو زن بگير! من اين موارد را روي آنتن
مي گويم و كارشناس جواب
مي دهد، حتي خيلي اوقات به جاي مخاطبي كه اين نكته را مطرح كرده وارد بحث چالشي مي شوم البته خيلي نمي خواهيم بحث، چالشي شود چون نه وقت برنامه اجازه مي دهد و نه در انتها چيز زيادي نصيب مخاطب
مي شود.
- اگر زمان برنامه اجازه
نمي دهد چرا چنين مواردي را مطرح مي كنيد؟
احساس مي كنم مطرح كردنش بهتر است. يعني ممكن است با همين بيان كردن، چهار تا آدم مسئول كه دستي بر آب و آتش دارند حركتي كنند و كاري انجام دهند.
- شما با وجود تحصيلات معارفي مرتبط، كمتر درگير بحث هاي معارفي مي شويد ؟
اين سر تكان دادن به نشانه تاييد براي همذات پنداري با مخاطب است. زيرا مخاطب بايد احساس كند حرف هاي كارشناس، صحيح و منطقي است. شنونده بودن من هم نشانه منفعل بودن نيست چون «سمت خدا» يك برنامه چالشي نيست. مثلا مردم دوست ندارند عادل فردوسي پور در برنامه90 ساكت بنشيند و به صحبت مهمان ها و كارشناسان گوش دهد و هر آن چه
آن ها مي گويند بپذيرد اما از برنامه ما همين توقع را دارند. در نهايت هم هر كه مي خواهد بگويد هر چه
مي خواهد. من كه براي به رخ كشيدن سوادم اجرا نمي كنم!
- برگرديم به برنامه؛ دل خيلي از جوان ها در اين ماه پرطراوت براي سمت خدا پر مي كشد اما نمي دانند خدا كدام سمت است؟ شما بگوييد سمت خدا را...
خدا همه جا هست. خودش
مي گويد: من از رگ گردن به شما نزديك تر هستم منتها ما دور
مي شويم و احساس مي كنيم خدا خيلي دور از دسترس است. تعبيري هست كه مي گويد دنيا سراسر امتحان است اما امتحان خدا خيلي با امتحان دنيا فرق مي كند. در امتحان دنيا مراقب مي گذارند كه روي دست كسي نگاه نكنيم اما خدا
مراقب هايي را گذاشته كه از روي دستشان نگاه كنيم. لذا آدم هايي كه در اين امتحان روي دست مراقب ها كه همان اهل بيت عليهم السلام، اوليا و صالحان هستند نگاه مي كنند بسيار خوشبختند. بنابراين همين كه پايمان را در صراط اميرالمومنين(ع) و ديگر معصومين عليهم السلام بگذاريم كافي است. نمي خواهم بگويم كسي كه دلش براي سمت خدا پر مي كشد تا صبح بايد نماز شب بخواند. قصه خيلي ساده تر از اين حرف هاست. منتها بايد عمل كرد و ايمان داشت و لازمه اين ايمان عمل صالح است.
- به گمانم دلزدگي خيلي از جوانان از برنامه هاي معارفي و به عبارتي
گم كردن سمت خدا، به خاطر ساختار همين برنامه هاست.
رسانه كه نبايد مردم را به سمت خدا ببرد، رسانه فقط تلنگر مي زند.
- يعني چنين نقشي براي رسانه ملي تعريف نشده است؟!
نه. رسانه ملي وظيفه ندارد به زور دست مردم را بگيرد و به سمت خدا ببرد. ما برنامه هاي معارفي را پخش مي كنيم، خيلي ها متاثر مي شوند و تاثير مي گيرند و خيلي هم انگار نه انگار.
- اما رسانه ملي هيچ وظيفه اي مهم تر از توجه به دين مردم ندارد.
رهبرمعظم انقلاب هم تاكيد كردند كه برنامه هاي ديني و معارفي در اولويت قرار بگيرند اما آيا واقعا اگر تلويزيون، بهترين برنامه هاي معارفي را با
عالي ترين ساختار، پخش كند جامعه ما همان مدينه فاضله اي ميشود كه همه در انتظارش هستيم؟ بنابراين رسانه تنها مي تواند فرهنگسازي كند آن هم به شرطي كه همه دست به دست هم دهند. نه اين كه فقط از
صدا و سيما انتظار داشته باشيم.
- اما متاسفانه رسانه هم وظيفه خودش را به درستي انجام
نمي دهد.
من هم نمي خواهم بگويم رسانه
وظيفه اش را به بهترين شكل ممكن انجام مي دهد. الان نيز از جايگاه يك مخاطب آن را نقد
مي كنم چون نه صاحب نظرم، نه برنامه ساز و نه مرجع
تصميم گيرنده. خوب است كه تلويزيون وظيفه ديني و مذهبي خويش را به طور شايسته انجام دهد اما فراموش نكنيد مردم صدر اسلام، با وجود پيامبر(ص) به سمتشان گرايش پيدا نكردند. نبايد انتظار داشته باشيد با برنامه هاي معارفي تلويزيون، دين و ايمان مردم درست شود.
- كم كاري رسانه را توجيه
مي كنيد.
كم كاري رسانه جاي خود. اما من اين « بايد» را كه شما مي گوييد رسانه بايد مردم را دين دار كند قبول ندارم. صدا و سيما بايد تمام تلاشش را به كار گيرد اما اگر مخاطب، ذره اي به سمت ديگر كشش و گرايش داشته باشد تمام تلاش ما نقش برآب است. قبول كنيد خيلي از چيزها به خود فرد و اراده و تمايلاتش بر مي گردد.
- برنامه هاي معارفي ماه رمضان تا كي بايد با خواندن چند دعا و بيان قدري توصيه ختم به خير شوند؟
واقعا اين طور نيست. من خودم نسبت به برنامه سازي در حوزه معارف نقد دارم و اين انتقادها را هم در جاي خودش منتقل كرده ام. قبول دارم كه ظاهر و باطن يك برنامه بايد شكيل باشد تا مخاطب در مواجهه با آن، كانال را عوض نكند اما از نظرسنجي ها و
تماس هاي مردم معلوم است كه برنامه هاي معارفي با همين ساختار هم مخاطبان بسياري دارد. اما اين كه يك كار نو انجام دهيم و از فضاي گفت و گو خارج شويم خيلي خوب است. مثلا به جاي ساختن برنامه هاي تركيبي گفت و گو محور در ماه مبارك رمضان مستندهاي قوي بسازيم. رسانه ما تا حدودي دچار فقر ايده و محتواست البته همه اين را مي گويند اما در ميدان عمل خودشان را عقب مي كشند. شما اگر انتقاد داريد طرحتان را به سازمان ارائه دهيد و مطمئن باشيد در صورتي كه در چارچوب تعهدات رسانه و برنامه سازي باشد حتما مورد استفاده قرار
مي گيرد.
- اما قبول ايده و ساخت برنامه بر مبناي آن در رسانه ما به اين آساني هم كه مي گوييد نيست، اينكه يك مخاطب عادي طرح بياورد و...
همه از ايده نو استقبال مي كنند. كسي مانع تحول در رسانه نيست. اگر قبول نداريد فردا طرح يك برنامه معارفي جديد را براي من بياوريد تا به شما ثابت كنم رسانه پذيراي آن است.
- خوانندگان نسل سوم را با يك دعا ميهمان كنيد...
خدايا! من دوست دارم
سربه هوايي هايم به هواي تو باشد و سربه زيري هايم از شرم تو.
خدايا! شيشه ايمان همه جوانان را كنار سنگ دنيا حفظ كن.

 



خشت اول

آقا قلم بدون تو تعطيل مي شود
روي زمين جاي تو نيست، حرمت را ما مي سازيم، دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد. همنشين خاك نشينان بودي اما سهم سلطان
كرم تربت خاكي نبود. يتيمان شهر از گرماي دست تو مي گفتند و مرد شامي از كرامت تو هوش از سرش پريد، آمده بودي تا رحمت عام را به ما نشان دهي، آمده بودي تا سنگ ها را نرم كني با آن همه مهرباني، آمده بودي تا فقرا به همسفرگي با تو ببالند، زمين به حضورت افتخار كند و خاك مدينه به رد نعلين تو بنازد. ايوب صبر را از تو آموخت وقتي يك عمر خنده هاي مغيره را ديدي و دم نزدي. كدام آيين گفته بود حكم به تاريكي خورشيد دهند و شب را بپرستند، كجاي تاريخ نوشته بود تنهايي، ميراث اين خاندان باشد و خون دل رزق هر روزشان!
سيد الكريم! زمين منزل تو نيست، اينجا جواب كرامت تو، خيانت است. مردماني كه حكم به شرك علي دادند، حكم تكفير تو را پيشاپيش نوشته اند. اينجا كوفه است، شهر هزار رنگ، دين خدا پيش از اين، طعم شمشيرهاي كند اين قوم را چشيده است، اشرافشان آدم مي فروشند و سردارانشان رداي امامت مي دزدند! عقل كالشان به عمق تو نمي رسد و تو مي ماني و يك حسين و يك عباس و چند يار هميشگي، اينجا جاي تو نيست؛ اين خاك تاب و تحمل سنگيني تو را ندارد، هوايش بوي زهر دارد از بازدم اين منافقان مهر پيشاني و خشك مغز. خودشان را به خامي نزده اند، اين جماعت خوب مي دانند چه مي كنند، زخم نهروان امانشان را بريده است و حالا با تيغ طعنه انتقام مي گيرند.
تنهاترين! خاك مأواي تو نيست، ما زمينيان را با زمينمان تنها بگذار كه زينت دوش نبي كجا و خار و خاشاك اينجا كجا! اينجا جاي عبيدالله است كه حساب دينار و درهم معاويه را خوب مي داند، جاي ابن سنان است تا باز دشنه بكشد به روي مردانگي، ديدي! باز هم حكومت بني هاشم آب و نان نداشت تا تو را به مقام و منصب بفروشند، آقازاده علي! نمي شد تو هم بذل و بخشش مي كردي از بيت المال تا برق نگاه زر پرست فرماندهان
حقيقت فروشت را بربايي!؟ نمي شد كليد خزانه را به عبدالله ابن زبير دهي!؟ ولايت بصره را به ابن عباس!؟ تا آنها هم دليلي براي با تو بودن داشته باشند، نمي شد شام مال كودكان ابوسفيان باشد و تو متهم نشوي به ماجراجويي!؟ اصلاً فرمانده مرادي را والي ايران كن تا به فرمانداري عراق راضي نشود و چه غريبانه آن لحظات آخر گفتي: مي دانم كه تو هم خيانت مي كني!
آقاي جوانان اهل بهشت! بهشت خانه شماست، همان جا بمان كه اينهمه سخاوت در اين قاب خاكي نمي گنجد. هواي اينجا به لطافت بهشت نيست، غبارش سينه مي سوزاند و اگر تو بيايي سهمت مي شود يك آسمان غم. دلاور صفين و جمل! اين قبيله بزدل پرورند و دلاور كش. نگاه به لبيك هايشان نكن، براي اينها بيعت كردن عادت شده و پيمان شكني واجب تر از نماز هاي يوميه. گرماي روز و سرماي شب بهانه است، خستگي و بيماري بهانه است، اين سپاه هيچ وقت عزم جهاد نداشت، اراده در اين تبار مرده است، اينها به دنيايشان خشنودند و علي از كار اين قوم آرزوي مرگ كرد.
سردار! از كودكي به تنهايي عادت كن كه اين جماعت براي تو سپاه
نمي شود! از كودكي درياي صبر باش كه محل شهادت تو كوچه بني هاشم است، جگر تو جگر شير بود زهر آن را پاره پاره نكرد اين جگر از همان فاطميه تكه تكه شده بود، هديه ما به تو غربت بود، تنهايي بود، مظلوميت بود اما تو به ما يك دريا سخاوت دادي، يك آسمان كرامت، يك كوه شكيبايي، تو با خدا معامله كردي كه اين خاك براي تو هيچ نداشت جز ماتم اما ما با شما همه چيز داريم جز غم. حرمت را ما مي سازيم، همنشين خاك نشينان بودي اما سهم سلطان كرم تربت خاكي نبود...
بعدالتحرير
علي (ع) شهيد شد. در حين نماز، جلوي چشم مردم، ولي آن روزها بنياد شهيد نبود تا پرونده تشكيل دهد و البته اگر تشكيل مي داد پرونده آقا خيلي سنگين مي شد؛ پدر شهيد، همسر شهيد، برادر شهيد و در آخر خود شهيد، ولي گمان نمي كنم كه دربان بهشت براي ورود بهشتيان كارت بنياد شهيد بخواهد.
سيد محمدعماد اعرابي

 



يادداشت سوم

رو سپيدي هنگامه دق الباب
مريم حاجي علي- عجيب است اين كه انتظار داريم خدا پاداش صابران را به ما عطا كند،در حاليكه از عجولانيم.
اينكه طمع ثواب روزه داري داريم در حالي كه وقت افطار به جاي زمزمه «اللهّم لك صمت و علي رزقك افطرت و عليك توكلت »در انديشه رنگ و بوي زولبيا و حليم هستيم و به سادگي همين غفلت شايد كودكانه، به جاي دست و پاي بسته شيطان، شيطاني مي كنيم.
به آنچه كه «از پيش فرستاده » نزد خداوند ذخيره مي شود، چشم دوخته ايم و بي خيال خالي بودن چنته هامان شده ايم لابه لاي نه عمق كه فقط واژه ارحم الراحمين بودن او...
همت خويش را اما مضاعف كرده ايم براي از كف ندادن اين دنيا و حتي غسّال از شستن چركي كه بر كف دستمان مي ماند عاجز است.
و تلاش مضاعف خويش را با تمام قوا گذاشته ايم براي مسابقه گذاشتن در جاده غفلت...
شايد اين ماه مبارك، اين شهر عظيم، ما را با خودش ببرد تا سال 40هجري، تا لحظه رستگاري علي(ع)، تا خدا....
هنوز كاسه هاي شير روي زمين نريخته، هنوز صداي شكستن اين كاسه ها در نياميخته است باصداي ناله ها...آري هنوز كوفيان يتيم نشده اند، هنوز شيعه بدون پدر نشده است، هنوز جوانمردي بي سايه نشده است...
مگر نه اينكه علي(ع) قطب نماي هستي است؛ قبول «لولاك كما خلقت الفلاك» خطاب به بانوي آينه ها بو د و تو خود بهتر مي داني كه اگر علي(ع) نبود هيچ همتايي براي فاطمه(س) در عالم نمي بود!
فاطمه مريد علي بود يا علي مريد فاطمه مقصود نيست، سينه پرحرف و درد در و ديوار شاهد شهادت بانو بوده است براي حفظ وليّ خدا...از همان آغاز، علي(ع) سرشار از جاذبه و دافعه بوده است، از لحظه شكاف كعبه تا هنگامه شكافته شدن فرق مبارك...
فاطمه بنت اسد وليّ خدا را در آغوش دارد و با حسّ مادرانه اش درك مي كند نگاه هاي سرشار از حب و بغض بر كودكش را...من اما وقتي ميان نقاشي هاي ناشيانه كتاب عربي به داستان امام علي(ع) و آن پيرزن رسيدم، براي اولين بار به آن نقاشي ها خيره ماندم.
آنقدر دقيق شدم كه دست هاي پينه بسته امير المومنين را ديدم و حتي قطره اي از اشك سرشار از خوف و رجاي علي(ع) را كه شوري اش به زخم هاي دل علي (ع)نشست...
وقتي صورت نوراني اش را به آتش تنور نزديك مي كرد من سوختم از هرم اين هر دو...
شايد ابن ملجم فكر مي كرد با شكافتن فرق علي (ع)، اوضاع فرق مي كند. شايد فكر مي كرد حرف علي و شايد مسير عدالت علي دو تا مي شود. شايد فكر مي كرد علي قاتلش را مي سپرد به دست تيغ بي عدالتي. شايد فكر مي كرد با اين قصاص مي توان عدالت او را زير سوال برد...
فرق علي شكافته شد و نيز بغض كاسه هاي سفالي پشت ديوار خانه علي(ع)...دل سوخته درب خانه علي(ع) لرزيد از شدت فركانس صداي ضرب كاسه ها و ناله ها...
علي(ع) از بستر رستگاري پر كشيد و ديگر بر سر يتيمان كوفه دستي نكشيد.
شيعه واجب النوازش شد بعد از علي(ع)...
راستي چقدر به تو احتياج داشتيم و داريم ولي نمي شناسيمت؛ حتي اين روزها كه« نهج البلاغه »با چاپ ها و جلدهاي نفيس و رنگارنگ توي قفسه كتابخانه هامان خاك مي خورد ما تو را نمي شناسيم...
مولاي من!
شيعه بودن من به همين اندازه است كه پاي سفره افطار؛
خرما كه مي بينم ياد نخلستان مي كنم...نمك كه مي بينم ياد زخم و شير كه مي بينم ياد خون بر سجاده و نان كه مي بينم ياد تنور مي كنم...

 



ساعت 25

بيا يه كم با خودمون رك باشيم
سواي هر لطيفه و جك باشيم
اگر مي خواي تو زندگيت نبازي
بايد به داشته هات جونم ننازي
اگر تموم دنيا هم بد شدن
بي.آر.تي بي بليت سوار مي شدن
اگر يكي «گرگه»، يكي «روباهه»
«حبّه انگور» شدنم باحاله
«پينوكيو» نباشي، خوشگل تري
شبيه «ج ري »نباشي بهتري
«زورو »نخواستيم تو بيا خودت باش
نشين فقط بگو كه؛ اي كاش اي كاش
انقدي كه رفتي تو نخ تيپت
مي ترسم از دست بره يوخده ريختت
والاّ مي ترسم تو جووني پير شي
تو چنگ ميك آپ تا ابد اسير شي

 



گردش گودري

تو رفتي بخوابي
و من ماندم و خوابهايي معطل؛
دلي دست دوم
غمي دست اول
¤¤
اصلا به خورشيد اعتباري نيست
روزي اگر هرم نفس هايت نباشد
يك عصر يخبندان تازه
مي شود آغاز
¤¤
جغرافياي شهر من
شرح گسست است
ما نقطه ها در حسرت يك پاره خط ايم
¤¤
آه من از آينه ي تو سر است
وارد اين عشق نشو
بهتر است!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14