(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 8 مهر 1389- شماره 19753

چگونه فيلمي صهيونيستي با مجوز رسمي به خانه ها راه مي يابد؟
 ! انشاءا... گربه است
گزارشي از حضور هنرمندان دركشتي صلح ايران و عراق درمسير اروند رود...
بي بي سي و هفته دفاع مقدس دروغ را فرياد بزن!
در حاشيه جشنواره فيلم دفاع مقدس يك نكته و چند غفلت



چگونه فيلمي صهيونيستي با مجوز رسمي به خانه ها راه مي يابد؟
 ! انشاءا... گربه است

سعيده سجادي
پس از سخنراني ها و مصاحبه هاي افشاگرانه رئيس جمهوري اسلامي ايران درباره «هولوكاست»- كه به مثابه آب در خوابگه مورچگان بود- بسيار بعيد است اگر مديران دولت ايشان با اين تحريف بزرگ تاريخي بيگانه باشند !
- اين كه چگونه هيتلر مي توانسته است شش ميليون نفر يهودي اروپايي را در
اردوگاه هاي اسرا، در كوره هاي آدم سوزي، بسوزاند، در حالي كه كل آمار يهوديان مقيم اروپا به زحمت به رقم چهار و نيم تا پنج ميليون نفر مي رسيده است .
- اين كه تنها ترس از مرگ و تبليغات پيرامون آن مي توانسته، يهوديان وابسته به املاك و مستغلات گرانبهايشان را، از زادگاهشان ريشه كن كند تا به خواست آژانس يهود، يك كشور واحد يهودي در اراضي اشغال شده فلسطين شكل بگيرد . - اين كه جاسوسان خبره آژانس يهود، حتي در بالاترين رده شوراي تصميم گيري هاي كلان و اتخاذ سياست هاي آدولف هيتلر نفوذ كرده بودند و حتي او را به لحاظ اقتصادي حمايت مي كردند تا موازي با سخنراني هاي او، هر روز به مدد تبليغات گسترده يهوديان را بيشتر بترسانند و دريغ كه در اروپا و آمريكايي كه سردمدارانش به سرناي دمكراسي از سر گشادش مي دمند، حتي انديشه كردن در باب هولوكاست را قانونا جرم مي شمارند، چه رسد به تشكيك و پژوهش در اسناد قديمي كه اين يكي ممكن است به قيمت جان يك انسان آزاده تمام شود . بسيار ديده ايم و شنيده ايم كه حتي اساتيد برجسته بين المللي را كه به جرم تشكيك در باب هولوكاست يا نگارش كتاب يا مقاله اي با پرتاب تخم مرغ گنديده و گوجه فرنگي فاسد از او پذيرايي كرده اند، خانه اش را به آتش كشيده اند و او را به مرگ تهديد كرده اند، آنچنان كه مجازات زندان را از بيم مرگ، مي پذيرند و پس از اين دوران، فصل سياه آوارگي آنها، آغاز مي شود، زيرا ديگر هيچ مركز دانشگاهي و آموزشي دولتي و يا خصوصي او را به كار
نمي گمارد، هيچ ناشري به چاپ كتاب هاي او خطر نمي كند و بدين ترتيب يك انسان به جرم ترديد در تاريخ سازي هاي دروغين
سال هاي سال در انزوا به سر مي برد، مگر آن كه ابراز پشيماني كند .
در اين صورت دوباره تصوير او بر
صفحه هاي تلويزيون ها دوباره ديده مي شود تا از سر ندامت سخن بگويد . و فراموش كند كه از گذشته تا حال كشورهاي اروپايي دارند به نام پرداخت خسارت به رژيم اشغالگر قدس، باج مي دهند، آن هم به صورت قانوني. و همه سال يك رديف بودجه مجزا با عنوان پرداخت غرامت به اسرائيل در ميان رديف هاي ديگر نخست وزيران و رؤساي جمهور اروپايي قرار مي گيرد .
جالب توجه اين كه درست چند ماه پس از نخستين افشاگري آقاي احمدي نژاد رئيس جمهور در پيرامون «هولوكاست» هاليوود با عجله دست به كار مي شود و اين بار از سينماگري استفاده مي كند كه متأسفانه برخي از نشريات تخصصي سينما به گونه اي به مخاطبان خود بويژه جوانان باورانده اند كه گويي سينماگري مانند «مارتين اسكورسيزي» در جزيره اي مستقل از مناسبات جغرافيايي، فرهنگي و هنري و تاريخي آمريكا، مشغول فيلمسازي است. و آن قدر صفت «مستقل» را به او نسبت داده كه ديگر اين صفت جزئي از موصوف شده است .
به تعبير ديگر ماهنامه مدعي نخبه گرايي مذكور چنان هدفمند روي اذهان كار كرده است كه ديگر به زحمت مي توان مخاطبان اين نشريه و ساير نشريات همسور با آن، مجاب كرد كه سينماگراني از جنس « مارتين اسكورسيزي«، »كوئن تارانتينو» و الخ جملگي مهره هاي يك سيستم واحد هستند كه هريك در زمان مقرر كاربرد مي يابند و به خدمت گرفته مي شوند . مثلا به ياد بياوريم سينماگري به نام استيون اسپيلبرگ را كه كارش را با فيلم هاي عامه پسندي همچون »آرواره ها«، »برخورد نزديك از نوع سوم« و »ئي تي« آغاز مي كند اما همين سينماگر كه بعد از ئي تي« به سينماگر محبوب كودكان و نوجوانان تبديل شده است، در قدم بعدي سري فيلم هاي « اينديانا جونز» را مي سازد تا در آنها كشورهاي خاورميانه را، سرزمين وحشت و مرگ نشان دهد و دست آخر نيز فيلمي در بزرگداشت «شيندلر» مي سازد، كلان سرمايه دار يهودي كه با رژيم هيتلر آشكارا بند و بست داشت و امروز هاليوود به مدد تبحر اسپيلبرگ و ساير عوامل فوق حرفه اي فني از او تصوير يك ابرمرد مي سازد. مردي كه جان هزاران يهودي را نجات داده است !!
بدين ترتيب يك فيلمنامه حرفه اي با عنوان «جزيره شاتر» يا «يك نفر گم شده» را به همراه ورزيده ترين عوامل هنري و فني در اختيار مارتين اسكورسيزي سازنده فيلم هاي «راننده تاكسي» و «گاو خشمگين» قرار داده مي شود. ضمن آن كه بچه برآمده از كنسرت هاي
هيپي هاي دهه 1970، جناب «لئوناردو دي كاپريو» هم پس از فيلم جنجالي «تايتانيك» به عنوان بازيگر به خدمت درمي آيد .
در فيلم «جزيره شاتر» او به عنوان مارشال پليس آمريكا جهت تحقيق به جزيره اي مي رود كه قبلا در اشغال سربازان هيتلر بوده و او روزگاري با آنها جنگيده است .
در اين جزيره يك تيم مرموز پزشكي روي قاتلاني تحقيق مي كنند كه دچار بيماري رواني اند .
مارشال »تدي دانيلز«(دي كاپريو) به محض ورود به جزيره گذشته خود را مرور مي كند
سال هاي پيش از سال 1954 ميلادي را كه در اين جزيره، ماموران اس.اس، اردوگاه هاي يهوديان درست كرده بودند .
ياد اين اردوگاه ها به صورت مكرر در هيأت اسراي يخ زده از سرما، مادران مرده در آغوش فرزند شيرخوار و شكنجه يهوديان درذهن مارشال تدي به تصوير درمي آيد تا در نهايت او در ذهن خود كشتن فرمانده اسير و ساير اسراي آلماني توجيه كند و در نهايت اين فيلم به ظاهر روان كاوانه در حالي به پايان مي رسد كه مارشال خود تبديل به يك بيمار رواني شده است .
و شگفت آور اين كه چنين فيلمي جهت مجوز پخش در سراسر كشور به صورت لوح فشرده CD و DVD در ارديبهشت ماه سال 1389 ارائه مي شود و پس از مدتي يعني در مورخه 17/3/1389 اين فيلم پس از كسب مجوز رسمي وزارت ارشاد اسلامي با درجه الف و شماره پروانه 6234-89-155 در عموم مغازه هاي توزيع فيلم سوپرماركت ها، بقالي ها و حتي دكه هاي روزنامه فروشي با شمارگان پنجاه هزار لوح فشرده دوتايي توزيع مي شود .
جالب تر اين كه در شناسنامه اين فيلم با عنوان يك فيلم حادثه اي! معرفي مي شود و مسئولان ذيربط در شوراي نمايش هم با تاييد اين موضوع در پروانه نمايش آن موضوع آن را حادثه اي رقم مي زنند .
در حالي كه تمام اين حوادث در خدمت تبليغ آشكار هولوكاست مورد ادعاي صهيونيست ها قرار گرفته است. ساده تر اين كه اگر نمايش و تأكيدهاي مكرر تصوير روي اردوگاه هاي به اصطلاح آدم سوزي هيتلر نبود، مطمئن باشيد هاليوود حتي يك دلار هم روي اين قصه سرمايه گذاري نمي كرد .
به نظر مي رسد برخي از مسئولان فرهنگي و هنري ما غافلند از اين نكته كه فعاليت هاي هاليوود سال هاست تبليغ مستقيم را فراموش كرده و بيشتر روي تبليغات غيرمستقيم متمركز شده است .
به طور مثال هدف گذاري سري فيلم هاي « رمبو» و «راكي» قسمت پنجم كه محصول طبيعي تبليغات جنگ سرد بين آمريكا و اتحاد جماهير شوروي سابق را نشانه رفته بود در اين شرايط اگر بخواهيم خوش بيني پيشه كنيم به مثابه صاحبخانه اي مي شويم كه سارق بر پشت بامش كمين كرده است و او مدام
مي گويد: «انشاالله گربه است »!
در اين جا به مسئولان و زحمتكشان وادي فرهنگ و هنر ايران عرض مي كنم دشمن با ما سر شوخي ندارد. دشمني كه عموم
رسانه هايش از بام تا شام يا ما را تهديد
مي كنند يا ايران اسلامي را به جرم حق طلبي به كوشش در راه ساختن بمب هسته اي يا حمايت از تروريسم متهم مي سازند، اتهامي كه سال هاست به مانند صفحه اي سوزن خورده تكرار و تكرار مي شود، در چنين شرايطي بر ماست كه با دقت و وسواس، محصولات غربي را براي جهت دادن مجوز مورد بررسي قرار بدهند .
به ويژه در شرايط حاضر كه آن قدر بازار، از محصولات بي ارزش داخلي كه تحت لواي تعميم شادي و روحيه در مردم اشباع شده است كه مخاطبان سرخورده از توليدات داخلي به سراغ محصولات خارجي مي روند و آن مي شود كه نبايد اتفاق بيفتد .
به راستي آيا زمان آن نرسيده كه مسأله توزيع محصولات فرهنگي و هنري خانگي را جدي تر تلقي كنيم؟ !
بدون ترديد در اين صورت بسياري از فيلم هاي مبتذل داخلي و خارجي و محصولات تبليغي صهيونيست ها وارد خانه هاي مردم ايران نخواهد شد . انشاالله

 



گزارشي از حضور هنرمندان دركشتي صلح ايران و عراق درمسير اروند رود...

آرش فهيم
امسال هم درهفته دفاع مقدس برنامه هاي فرهنگي هنري مختلفي براي گراميداشت اين مناسبت برگزار شد. اما يكي از متفاوت ترين برنامه ها كه براي نخستين بار به وقوع پيوست، حركت نمادين كشتي صلح و دوستي كودكان ايراني و عراقي دراروند رود بود. ويژگي مهم اين برنامه، حضور هنرمندان درآن بود كه جلوه اي خاص به آن بخشيد. گردهمايي اهالي هنر در اين برنامه دفاع مقدس داراي متن و حواشي جالبي بود.
«اروندرود» اگر چه يك پديده جغرافيايي است، اما وضعيت آن دركره زمين، مفهوم انساني ويژه اي به آن بخشيده است. اين رودخانه از يك طرف، بخشي از مرز ايران و عراق است و از طرف ديگر پيوند دهنده آب هاي روان جاري از ايران و عراق است.
آب هاي كارون، دجله و فرات، اينجا به هم مي پيوندند و مقصدنهايي آن ها «خليج فارس» است.
مشخصه ديگر اروند رود اين است كه نقطه آغاز تهاجم ارتش بعث عراق به ايران بود. اما سرنشينان «كشتي صلح و دوستي ايران و عراق» با حركت نمادين در اين رودخانه، چهره آن را عوض كردند. حالا ديگر، برخلاف همه بدخواهان و تفرقه اندازان جهان، اروندرود سمبل دوستي و اشتراك مردم ايران و عراق است. همچنان كه سيده زهرا حسيني، كه از زنان مقاوم و مبارز جنگ در خرمشهر و از مسافران كشتي صلح بود، گفت: «متأسفانه 30 سال پيش دشمن بشريت و دشمن همه ملت ها، آمريكاي جنايتكار سعي كرد دو ملت ايران و عراق را به جان هم اندازد. اما ما امروز اينجا آمديم تا اعلام كنيم كه دوست هم هستيم و اين بزرگترين تو دهني به آمريكاست»
آري؛ جمعه دوم مهرماه سال 89 همزمان با سي امين سال هجوم نظام سلطه با مزدوري صدام يزيد آمريكايي، به مردم تازه انقلاب كرده ايران، اروندرود، مسير صلح و آشتي دو ملت مسلمان و اعلام برائت از دشمنان و دشمني ها شد.
هنرمنداني كه با دوربين، قلم يا نقش آفريني خود، بخشي از حماسه هاي فرزندان اين كشور در هشت سال دفاع مقدس را ترسيم كرده بودند، اين بار حماسه اي ديگر آفريدند؛ حماسه صلح و دوستي. صلح، فرزند مقاومت است و عجيب نيست كه در سالگرد بزرگداشت يك مقاومت ملي، نداي صلح و آشتي در مي دهيم. دوستي و صداقت، ماهيت اصلي دفاع است و از همين رو نادر طالب زاده، احمد نجفي، حبيب احمدزاده، گوهر خيرانديش، هدايت الله بهبودي، حسين ترابي، پرويز شيخ طادي، محسن اميريوسفي، حميد آخوندي، عبدالحسن برزيده، كوروش سليماني، داريوش فرضيايي و.... كه اكثراً هنرمند دفاع مقدس محسوب مي شوند، در اين گردهمايي صلح طلبانه شركت كردند، خانم موريني (صلح طلب و روزنامه نگار ايتاليايي)، زهرا حسيني راوي كتاب دا، معصومه آباد عضو شوراي شهر تهران و از بانوان رزمنده، حامد عباس كاردار سفارت عراق در ايران، زهرا بچاري نماينده استان بصره در مجلس عراق نيز از ديگر همراهان كشتي صلح و دوستي بودند.
تركيب شركت كنندگان در اين برنامه، گوياي رويكرد فرامرزي و بين المللي آن است، همچنانكه نادر طالب زاده، يكي از مهم ترين تأثيرات اين حركت نمادين را، ارائه يك پيام جهاني مي داند.
در عين حال، همايش براي تحكيم وحدت ملي نيز محسوب مي شود. بدون شك بيشتر هنرمندان حضور يافته در كشتي صلح و دوستي داراي سلايق متفاوت و گاه متضادي هستند، اما هدف اصلي آن ها از گردهم آمدن در اين برنامه اين بود كه به همه، در داخل و خارج از كشور اعلام كنند در پايبندي بر سر ريشه هاي فرهنگي و ملي خود مشترك هستند. همان ريشه هايي كه موجب رويش درخت انقلاب اسلامي شد و ثمره اش دفاع مقدس بود و امروز نيز همان ريشه ها، ايستادگي ها در برابر تندبادها و طوفان هاي روزگار را تضمين كرده است. همان طور كه شيخ طادي، كشتي صلح و دوستي را نمادي از كشتي نوح دانست كه انواع و اقسام نگاه ها، سلايق قوميت ها و مليت ها در آن تجمع كردند و براي رسيدن به يك مقصد مقدس جلو رفتند.
وقتي براي استقبال از مهمانان عراقي وارد شلمچه شديم، همه داراي احساس مشتركي بوديم. حتي برخي از همراهان اين كاروان كه به ظاهر ربط چنداني با ارزش هاي دفاع مقدس ندارند، نمي توانستند بغض خود را پنهان كنند و مي گفتند كه هر گوشه از اين منطقه مملو از ياد و خاطرات شهداست.
به هم پيوستن هنرمندان و كودكان ايراني با كودكان عراقي در نقطه صفر مرزي واقع در شلمچه، اتفاق باشكوه و زيبايي بود. كودكان و هنرمندان هر دو آينه هستند. كودك آينه معصوميت انساني و هنرمند، آينه بازتاب واقعيات دروني و بيروني انسان ها و همراهي اين ها با هم، متناسب و هماهنگ بود.
كاروان دوستي ايران و عراق پس از حضور در باشگاه گلستان شركت نفت و تماشاي هنرنمايي عموپورنگ و اميرمحمد، به كرانه هاي زيبا و خاطره انگيز اروندرود رفتند تا برنامه اصلي را اجرا كنند. كشتي صلح و دوستي ايران عراق، منطقه اي روانه شد كه روزگاري محل آغاز جنگ و تجاوز بود. نكته مهم هم اين بود كه كمي آن طرف تر از اين محل، در خاك عراق، عوامل و ايجادكنندگان جنگ هشت ساله حضور داشتند. آمريكايي ها، انگليسي ها، بعثي ها و گروه هايي چون القاعده و وهابيون كه همواره براي جدايي افكندن ميان انسان ها آتش افروزي مي كنند آنجا بودند. اما كشتي صلح و دوستي يا همان «سفينه الصداقت» به عنوان نماد شكست اشغالگران و جنگ طلبان، مسير خرمشهر تا آبادان را طي كرد.
اين چنين بود كه باز هم هنرمندان گل كاشتند و به عنوان طلايه داران فرهنگ صلح و دوستي نقش بازي كردند. همه با حضور در اين برنامه، حالشان بهتر از قبل شد و با انگيزه و انرژي مضاعف تري، به شهر و ديار خود بازگشتند تا فردايي بهتر را بسازند.
در اين ميان نمي توان به زحمات و دوندگي هاي بسياري از افراد اشاره نكرد كه باعث و باني اجراي اين برنامه بودند. به خصوص حبيب احمدزاده كه ذهن خلاق و دغدغه مند او، منشأ اصلي حركت كشتي صلح و دوستي شد.

 



بي بي سي و هفته دفاع مقدس دروغ را فرياد بزن!

داوود مراديان
در سالگرد فرارسيدن هفته دفاع مقدس ، رسانه دولتي انگليس BBC اقدام به پخش برنامه هايي از جمله يك گزارش و يك مستند نمود كه تركيب آن با ساير برنامه و نيز سايت فارسي اين رسانه به مخاطب القا مي كند كه نبرد هشت ساله ايران با ارتش بعث صدام صرفاً يك نبرد صدام و امام است و سراسر شكست است و سرافكندگي. در اين ياد داشت دو برنامه پخش شده بي بي سي را از نظر صحت و سقم اسنادي و نيز كار رسانه اي و عمليات رواني بررسي مي شود.
نخست : گزارش پخش شده
در گزارشي كه فرن تقي زاده ، مجري برنامه نوبت شماي بي بي سي نيز آن را در صفحه شخصي فيس بوك خود نشر داده است ، اين گونه القا مي شود كه با اينكه هر دو سوي جنگ شيعيان بوده اند لذا اين جنگ صرفا انتقامجويي فردي دو نفر از يكديگر است و براي شبيه سازي چهره امام به سيرت صدام در ابتداي گزارش تصوير صدام كه سربازان عراقي خاك از شيشه اش مي زدايند را به تصوير امام بر فراز انبوهي از مردم جمع آمده در ميدان آزادي كات مي كنند و براي مذهبي نشان دادن صدام تصوير نماز وي در حرم حضرت امام حسين (ع) را نيز به اين آش شله قلمكار مي افزايند. حال آنكه عمدتاً صدام تا پيش از حمله به كويت چهره اي كاملا ناسيوناليستي داشته و تصوير مورد استفاده در گزارش بي بي سي (تا جايي كه من مطمئنم) مربوط به بعد از حمله به كويت مي شود. يعني زماني كه صدام مورد تحريم واقع شد و بيم حمله داشت و براي جلب نظر امت هاي مسلمان هم در برابر رسانه ها علناً نماز مي خواند و هم الله اكبر را به ميان ستاره هاي پرچمش اضافه كرد!
به اين گزارش پر مشكل بيفزائيد افاضات بني صدر را كه ادعا مي كند: « ستاد مشترك ارتش يك برگه اي به من داد كه عراق قصد دارد به ايران حمله كند و من آن را به آقاي ] امام [ خميني دادم و او برگه را گرفت گذاشت كنار كه اين نظامي ها دروغ مي گويند و مي خواهند فلان كنند و هيچكس به كشور حمله نمي كند» و جالب آنكه گزارشگر بي بي سي هيچ سوالي مبني بر سند يا شاهد چنين گزارشي طلب نمي كند . حال آنكه اگر گزارشي از ستاد مشترك به فرماندهي كل قوا ارسال شود حتماً چند نسخه از آن در بايگاني ارتش باقي مي ماند در حالي كه تا امروز هرگز چنين سندي ديده نشده. دومين دليل بر بطلان اين ادعا حضور شخص بني صدر در جلسه كرمانشاه است كه در آن جلسه افراد مختلفي از جمله رحيم صفوي و يك سروان ارتشي كه فرمانده سپاه كرمانشاه نيز بوده حضور داشته و نيز شهيد محمد بروجردي و احمد متوسليان. تمامي گزارشهاي بيرون آمده از جلسه با آنچه سردار صفوي در مصاحبه اي كه شخصاً با وي گرفتم ، مطرح كرد تطابق دارد. سردار صفوي در اين خصوص گفت: « من و سروان... (من اسمش را فراموش كردم) كه آن قدر آدم خالصي بود به فرماندهي بخشي ازسپاه كرمانشاه منصوبش كرديم . با هم رفتيم و از روي ارتفاعات ديديم كه لشگر زرهي عراق پشت دياله آرايش گرفته است. همين را به بني صدردر جلسه كرمانشاه گفتيم و او يك تحليل سياسي انجام داد كه اصلا شما سپاهي ها مي دانيد جنگ چيست ؟ براي وقوع يك جنگ بايد موازنه قوا بين دو قطب جهاني بهم بخورد و شما سپاهي ها امنيت همين مناطق را حفظ كنيد نمي خواهد در امر جنگ دخالت كنيد و امر جنگ را به ارتش واگذاريد.»
سومين دليل نوع عملكرد بني صدر در زمان فرماندهي كل قوا است. فرماندهي كه مي تواند در خلال شكست هاي پياپي در نبرد با عراق سپاه را مورد تحريم جدي قرار دهد و شهيد صياد شيرازي را با سيلي و خلع درجه از ارتش به علت حمايت وي از سپاه اخراج كند و براي هيچكدام هيچ اجازه يا اذني از رهبري نگيرد. اما نمي تواند براي ايجاد يك آرايش دفاعي در مرز كشور يك آماده باش ساده به ارتش بدهد و بايد براي چنين حكم ساده اي دست بر سينه به اذن باشد؟
در اين گزارش از قول افراد ديگري سعي مي شود جنگ هشت ساله تحميلي به ايران را شكست طرفين نشان بدهند حال آنكه اين تنها جنگ در يكصد سال اخير است كه ايران از ده ها كشور دنيا رسما اسير در اختيار داشت. با آمريكا مستقيم در خليج فارس وارد نبرد شد. دشمنش از سوي كشورهاي بزرگي چون شوروي ، آمريكا ، آلمان ، فرانسه و انگليس تجهيز و حمايت شد. به شهرهايش حمله شيميايي شد ( كه بعد از جنگ جهاني اول بي سابقه بوده است) به كشتي هاي نفتكشش بر خلاف تمام معاهده هاي بين المللي توسط هواپيماهاي اجاره شده با خلبان از فرانسه و موشك هاي اگزوسه هوا به دريا مورد هدف قرار مي گرفت و كشتي هاي دشمنش با پرچم آمريكا و شوروي و هند اسكورت مي شد و حتي آمريكا به اسم حمايت از كويت رسماً كشتي هاي عراقي را اسكورت مي كرد كه ننگ تاريخي كشتي بريجتون و انهدامش با تير غيب الهي در برابر همه رسانه ها بر پيشاني واينبرگر و اعوان و انصارش ماند.
چگونه ممكن است باقي ماندن اين نظام و اين ملت و اين انقلاب در پس چنين هجوم جهاني و حمايت ريالي و دلاري پيروزي نباشد؟ ما اكنون هستيم و با قدرتي مثال زدني هستيم. اين از نظر بي بي سي شكست است؟
دوم: مستند دو سرباز }؟{
بي بي سي مستندي از ژيار گل پخش كرد كه داستان يك ايراني و يك عراقي را روايت مي كند. اينكه ژيار گل چگونه عداوت شخصي اش با انقلاب و خصوصا سپاه را تا كنون چندين بار در گزارش هاي بي طرفانه اش (!) نشان داده نياز به سند خاصي نيست و كافي است گزارش هايي كه وي با بهم چسباندن بخشي از صحبت هاي محسن رضايي در يكي از برنامه هاي تلويزيوني درباره شكنجه ضد انقلاب و نيز دخالتهاي مالي سپاه (بازهم بدون ارائه سند) تهيه كرده است را ببينيد.
ژيار گل در اين مستند سرتا پا نقيض ادعا مي كند يك رزمنده داوطلب ايراني و يك سرباز عراقي در خلال عمليات بيت المقمدس و فتح خرمشهر يكديگر را ملاقات مي كنند و رزمنده ايراني دلش براي سرباز مجروح عراقي مي سوزد و او را از دست تير خلاص زن هاي جمهوري اسلامي ! (اتهام جديد بي بي سي عليه دفاع مقدس) نجات مي دهد و سپس بعد از نزديك به 30 سال آنها اتفاقي در كشور كانادا ! در حالي كه جفتشان از تالمات جنگ از نظر روحي بسيار بهم ريخته اند يكديگر را در يك مركز روان درماني ملاقات مي كنند و اين ملاقات به گوش ژياركه اونيز اتفاقي چند كوچه پايين تر است مي رسد و اتفاقي به اين بزرگي رخ مي دهد كه اين دو باز يكديگر را مي بينند!
به هرحال بنده به عنوان يك مستند ساز چند سوال حرفه اي از آقاي ژ يار گل و رسانه دولت انگليس دارم كه مي تواند راستي آزمايي خوبي براي اين مستند باشد.
1- از نظر آماري چقدر ممكن است كه از ميان 70 هزار نفر آقاي الف و آقاي ب يكديگر را در خرمشهر ببينند و هر دو به سرنوشت مشابه (اسارت) مبتلا شوند و بعد از 30 سال در بين حدود يك ميليارد انسان و انتخاب هاي متنوعي مثل (آمريكا و اروپا و استراليا و ژاپن ... كه احتمال مسافرت اين دو نفر به آنها زياد باشد ) هردو سر از تورنتو كانادا (!) دربياورند و اتفاقا از بين همه اماكن موجود در كانادا در همان مركز مورد اشاره يكديگر را ببينند و... از نظر رياضي رخ دادن چنين احتمالي را بايد معجزه ناميد!
2- عراقي مورد اشاره ادعا مي كند در محمره (اسم بعثي خرمشهر) در حالي اسير شده كه خدمه تانك بوده. تانكي كه خدمه اش را چهارماه بياموزندش نمي تواند از T52 يا T54 فراتر باشد و قاعدتاً يا در لشگر 6 زرهي يا 10 زرهي بوده و اگر در خرمشهر بوده حتما در لشگر 10 زرهي حضور داشته. در اين عمليات بيش از 12 هزار عراقي و عمدتا از همين لشگر اسير گرفته شده بود. پس داستان تير خلاص چيست؟
3- عراقي مذكور ادعا مي كند ژنرال مافوقشان در يك عمليات پنج روحاني را اسير مي كند كه همه را با تانك له مي نمايد. اگر لشگر زرهي در خرمشهر بوده و سپس عمليات بيت المقدس منهدمشان كرده اين پنج روحاني كجا بودند؟ اگر آنها از عمامه فهميده اند اينها پنج روحاني اند يعني بايستي از يگانهاي تبليغي باشند كه اين يگانها از اواسط سال سوم جنگ به بعد تشكيل شد و اصلا امكان حضور چنين روحانيوني آن هم پنج نفر در خرمشهر ممكن نيست و هيچ اسمي هم در ميان مدافعان خرمشهر از پنج روحاني اسير و شهيد ديده نمي شود.اين عراقي كه حتي عمليات رمضان را نديده از كدام عمليات مي گويد؟ و جالب است كه عراقي مذكور ديالوگ هاي فيلم هاي سينمايي را مي گويد و ديالوگ روي تصاوير رزمندگان ايران حك مي شود و ما مي شويم خونريز!
4- عراقي مذكور مي گويد كه در زندان هاي رژيم آن قدر زجر و شكنجه ديده كه تنها فكرش سير كردن شكمش بوده! براي بررسي اين ادعا كافيست به تصاوير بازگشت اسراي عراقي و اسراي ايراني نگاهي بيندازيم و وضع سلامت عمومي ايشان را باهم مقايسه كنيم ميزان صحت و سقم ادعاي نامبرده معلوم مي شود.
5- ژيار گل در اين مستند با صداي خود ادعا مي كند كه آيت الله خميني به خاطر خصومت شخصي با صدام جنگ را ادامه داد و آتش بس را نپذيرفت! بر اساس كدام اصول خبرنگاري بي بي سي چنين ادعايي را بدون ذكر سند پخش مي كند؟ طبق كدام دستور كتبي يا كدام صفحه صحيفه نور؟
6- در بخشي از مستند، ترانس كلارك سفير سابق انگليس در بغداد ادعا مي كند هر دو رهبر با غرب دشمن بودند. اين ادعاي كلارك 180 درجه با منبع مهمي از تاريخ جنگ قرار دارد. كتاب ويراني دروازه شرقي نوشته رفيق السامرايي ژنرال ارشد استخباراتي عراق كه رسما در اين كتاب عنوان مي شود كه آمريكايي ها و غربي ها اطلاعات جبهه ايران را به روز به اطلاع عراق مي رساندند حتي درحد زدن خاكريز در روزي جديد.
به هرحال اين مستند آن قدر مشكل اسنادي دارد كه نمي توان آن را مستند دانست، اما مي توان يك فيلم تبليغي موثر براي كشور كانادا دانست . اين را استفاده مكرر از پرچم در اهتزاز كانادا در قياس با پرچم ايران بر فراز گورستان(به تعبير بي بي سي) و به تعبير ما مزار شهداي جاويدان مي توان فهميد.

 



در حاشيه جشنواره فيلم دفاع مقدس يك نكته و چند غفلت

آرين اميدوار
سينماي دفاع مقدس ارزشمندترين ژانر در ميان ديگر گونه هاي سينمايي است كه به اذعان جملگي دست اندركاران، داراي ويژگي هاي بومي - ديني است و مي تواند در صورت توجه و مراقبت نه تنها مخاطبان داخلي را جلب، بلكه سفير و حامل فرهنگ ايران زمين براي آن سوي آب ها باشد.
جشنواره فيلم دفاع مقدس كه چند روز قبل اختتاميه آن برگزار شد نيز در ميان ديگر رويدادهاي فرهنگي واجد ارزش هايي است كه بايد از آن دفاع كرد.
اگرچه به علت كمبود فيلم هاي تازه و در خور توجه اين جشنواره با چالش هايي روبرو و از جذابيت لازم برخوردار نبود با اين حال اگر متوليان برگزاري آن تخصص به كار گيرند و از بدو كليد خوردن به فكر كنترل گلوگاه هاي آن، به ويژه داوري ها باشند، چه بسا از همين حجم كارهاي تكراري و كم فروغ نيز، مدل ها و الگوهاي موثري برجسته شوند كه بچه هاي جوان و توليدكنندگان را به سمت و سوي درستي رهنمون شوند.
اما وقتي در داوري ها به روي هر ديدگاه چه بسا غير همراه با ارزش ها باز شود، در نتيجه آن نمي توان دخل و تصرف كرد.
اين يك امر طبيعي و منطقي و دموكراتيك است كه بايد دست داورها باز باشد و راي آن ها مورد احترام قرار بگيرد، ولي آن چيزي كه مي تواند با نتيجه معقولي همراه باشد، انتخاب داورهايي با سلايق متنوع، اما ديدگاه و اعتقاد شناخته شده است.
حضور برخي چهره هاي شناخته شده درصدر برگزاري جشنواره،كاملا به حق و به قول معروف جزو بچه هاي خوب جبهه و جنگ و نيروي مردمي بسيج است، اما همه چيز به اين ها ختم نمي شود. وقتي مشاوره هايي داده مي شود كه تاثير آن در طول برگزاري منتج به دعوت از داوران غير همراه مي شود ديگر نمي توان انتظار نتيجه اي در راستاي فرهنگ متعالي داشت.
اگر قرار باشد جشنواره فيلم دفاع مقدس با همان نتيجه اي همراه باشد كه در دوران اصلاحات بود يا همين اخيرا در جشن خانه سينما اتفاق افتاد، پس چه تفاوت ماهوي ميان اين عرصه ها است.
ملاحظاتي در باره بولتن جشنواره
بولتن روزانه اين جشنواره يك نمونه واضح از جذابيت گرافيكي توأم با فرهنگ ارزشي و به خصوص در برگيرنده همه فعالين مرتبط با جشنواره و خانواده سينما بود.
اين مصداق را مي توان به همه اجزاي جشنواره تعميم داد كه در صورت انتخاب خوب از حرفه اي گري و دغدغه مندي، مي توان هم همه خانواده سينما را مشاركت داد و هم به اغيار و معاندان باج نداد. فقط كافي است كه متوليان هر رويداد فرهنگي اندكي تأمل كنند تا ببينند كه جبهه فرهنگي متمايل به داخل، به اندازه كافي نيروي متخصص و كاربلد دارد، بهانه اينكه نيرو نداريم يا كارشناس كم داريم، لذا مجبوريم از ديگران غيرهمراه استفاده كنيم، يك تساهل آشكار و فرار از واقعيت است. طبعا كسي مدعي نيست كه ديگران نبايد كار كنند يا مشاركت داده شوند، بلكه بحث در رتبه هاي تعيين كننده و گلوگاه هاست. وقتي شاهديم فلان فيلمساز و مدير و غيره در طول سال هاي گذشته در برابر جبهه فرهنگي غير ايراني واداده است، حالا چه ضرورتي دارد كه او را به عنوان مشاور، داور و يا مدير جشنواره بگماريم، خلاصه اينكه بولتن روزانه جشنواره يازدهم يك نمونه و مصداق بارز از اين رويكرد است كه نشان مي دهد اگر بخواهيم هم نيرو داريم و مي توانيم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14