(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 8 مهر 1389- شماره 19753

مؤمن ضعيف
مزيت سخن حكيمانه بر خاموشي
آفات زبان
تپش قلم
راهكارهاي رسيدن به قرب الهي
نقش كار در حوزه هاي عدالت و پيشرفت



مؤمن ضعيف

قال النبي(ص): ان الله عزوجل ليبغض المؤمن الضعيف الذي لادين له فقيل و ماالمؤمن الضعيف الذي لادين له. قال: الذي لاينهي عن المنكر.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: خداي عزوجل دشمن دارد مؤمن و بنده ضعيفي را كه دين ندارد. سؤال شد: مؤمن ضعيفي كه دين ندارد كيست؟ فرمود: آن كس كه نهي از منكر نمي كند.(1)
1- وسايل الشيعه، ج11، ص 397

 



مزيت سخن حكيمانه بر خاموشي

از امام سجاد (علي بن الحسين«ع») درباره سخن گفتن و خاموشي پرسيدند: كداميك از اين دو برتر است؟ آن حضرت فرمود: هر يك از اين دو آفاتي دارد كه اگر از اين آفات سالم بماند سخن گفتن از خاموشي بهتر است. عرض شد: چگونه يا ابن رسول الله؟ حضرت فرمود: براي اينكه خداوند عزوجل پيامبران و اوصياي آنان را با سكوت مبعوث نكرد. آنها آمدند كه با مردم سخن بگويند و هيچ كس با سكوت و خاموشي سزاوار بهشت و مستوجب ولايت خدا و مصون از عذاب خدا نمي شود. تمام اين فوايد و نتايج به وسيله سخن متحقق مي شود. (پس فرمود) من هيچگاه ماه را با خورشيد در يك كفه برابر قرار نمي دهم (يعني كلام به مثابه خورشيد و سكوت به منزله ماه است)، چون تو در مقام توصيف سكوت، از كلام بهره مي گيري ولي در توصيف كلام از سكوت نمي توان استفاده كرد.(1)
1- بحارالانوار، ج 86، ص 427

 



آفات زبان

پاسخ:
در بخش هاي قبلي پاسخ به اين سؤال به جايگاه و اهميت نعمت بيان، نطق و زبان از ديدگاه قرآن، كاركرد مثبت و منفي زبان و سخن، بهترين عبادت و زشت ترين معصيت اشاره كرديم. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي مي گيريم.
به هر حال انسان عاقل و دورانديش اول فكر مي كند آنگاه سخن مي گويد. چنانكه علي(ع) فرمود: لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق و راء لسانه». زبان عاقل در پشت قلب او جاي دارد و قلب احمق پشت زبان اوست.(نهج البلاغه، حكمت 40)
مرحوم سيدرضي هنگامي كه اين جمله را در نهج البلاغه نقل مي كند، مي گويد: اين جمله از كلمات شگفت انگيز و پرارزش علي(ع) است و مقصود اين است كه انسان عاقل زبان خود را پيش از مشورت كردن و انديشيدن به سخن نمي گشايد، ولي احمق قبل از اينكه فكر و انديشه كند سخن مي گويد: بنابراين، گويي زبان عاقل دنباله رو قلب اوست ولي قلب احمق از زبانش تبعيت مي كند. همين مضمون در عبارت ديگري از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «قلب الاحمق في فمه، و لسان العاقل في قلبه». قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب اوست. (همان، حكمت41)
در كلامي ديگر آن حضرت مي فرمايد: «... زبان مومن در پس قلب او و قلب و عقل منافق پشت زبان او است. يعني مومن هرگاه بخواهد سخني بگويد نخست مي انديشد، اگر نيك بود مي گويد و اگر ناپسند بود از گفتن آن خودداري مي كند. اما شخص دورو و منافق آنچه بر زبانش جاري مي شود مي گويد و نمي داند كدام سخن به سود او و كدام سخن به زيانش تمام مي شود.
پس فرمود: رسول خدا(ص) فرموده است: «ايمان هيچ بنده اي درست نمي شود مگر اينكه قلبش درست شود و قلبش درست نمي شود تا آنكه زبان او راست و مستقيم شود». (نهج البلاغه، ص 175)
بنابراين انسان بايد هنگام سخن گفتن تامل كند و بيهوده سخن نگويد كه اگر در گفتار زمام اختيار را از كف داد عواقب سوء و زيانباري به دنبال خواهد داشت. انسان تا سخن نگفته سخن در اختيار اوست، اما وقتي از دهان او خارج شد انسان در اختيار آن قرار مي گيرد. اين حقيقت را علي(ع) اين گونه بيان مي فرمايد: «لحن مادام كه آن را نگفته اي در اختيار تو است اما همين كه از دهانت خارج شد، تو در اختيار آن هستي. بنابراين زبانت را همچون طلا و نقره ات نگه دار، زيرا بسيار شده كه يك كلمه نعمت بزرگي را از انسان سلب كرده و يا بلا و دردسري برايش فراهم ساخته است». (نهج البلاغه صبحي صالح، حكمت 381)
پرسش:
نعمت بيان و زبان كه يكي از مهم ترين نعمت هاي الهي است از چه جرائم و آفاتي برخوردار است؟

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
& وقتي «عقل مغلوب» مريد «نفس معيوب» شد، صاحب اين دو در برابر ظلم كرنش كرد و در صف شيطان منتظر زانو زدن در كنار دوزخ شد!
¤ ¤ ¤
& والدين مستعفي، تنها پدران و مادران غافلي هستند كه يتيمي فرزندانشان را به چشم مي بينند!
¤ ¤ ¤
& خودفريبي حاصل خودشيفتگي است و استدراج انسان هاي درحال سقوط، از اين منزل آغاز مي شود!
¤ ¤ ¤
& اگر اختيار قانونگذار به دست مجريان قانون باشد، ميزان عدالت، نامتعادل مي شود!
¤ ¤ ¤
& هركس، كسي را فريب دهد، عملا به همه ي آفرينش اجازه داده است كه او را فريب دهند و عاقل در برابر هستي نمي ايستد!
¤ ¤ ¤
& هيچ اندوهي بزرگتر از «روح انسان متعادل» نيست، اگر كسي طاقت اندوه ندارد، از كوچكي و نامتعادلي روح اوست.
¤ ¤ ¤
& يقين داشته باش كه دوست خداوند هستي، بنابراين با ترك گناه، دست از دشمني با خويش بردار!
¤ ¤ ¤
& سرعت «غلوكنندگان» زودتر از معمول «اصحاب حماقت» را به دره دوزخ مي كشاند و مي سوزاند.
¤ ¤ ¤
& آنجا كه نيكان گرفتارند و بدان به قول رندان روزگار: هوشيار و خوش روزگارند، ظاهرسازان در مدار و عمق انديشان در حاشيه ها پرده دارند.
¤ ¤ ¤
& كوچك انگاري ديگران، نشانه عدم بزرگي انسان و عامل سقوط او در دام شيطان است!
¤ ¤ ¤
& وقتي طالب معاون كور و كر و نوكري، به راحتي مي تواني در بين رمه ها «بز اخفش»ي را ارزان خريده و به يغما ببري!

 



راهكارهاي رسيدن به قرب الهي

آيت الله مصباح يزدي
معناي «وسيله» كلمه وسيله را در كتابهاي لغت اين گونه معنا كرده اند: «وسل اليه وسيله تقرب اليه بعمل او بشخص». ما در ادبيات و عرف خودمان وسيله را تقريباً با اسباب، مساوي مي دانيم. به نظر مي رسد در عرف محاورات عربي، معنايي اخص، مراد است. بعضي از كتابهاي لغت، فقط در مورد تقرب به خدا اين كلمه را به كار برده اند. ما هم در زبان فارسي به اين معنا به كار مي بريم؛ يعني عاملي كه موجب تقرب به خدا مي شود. در دو آيه قرآن از كلمه وسيله استفاده شده است. يك جا امر شده به اينكه: و ابتغوا اليه الوسيله (مائده/ 53) يك جا هم درباره وصف بعضي از بندگان شايسته خدا مي فرمايد: يبتغون الي ربهم الوسيله (اسراء/ 75) در اين جا اگر معناي عامي را براي وسيله در نظر بگيريم؛ وسيله هر چيزي است كه موجب تقرب به خدا مي شود. به عبارت ديگر، وسيله تمام اعمال خيري است كه ما انجام مي دهيم، چون اعمال خير مقدمه اي براي تقرب به خداست. پس به اين معنا، هر كسي هر كار خيري «قربه الي الله» انجام مي دهد و منظورش اين است كه با اين كار به خدا نزديك شود، بندگان شايسته خدا، هر كاري انجام مي دهند براي اين است كه آنها را به خدا نزديك كند. هر كاري هم كه براي تقرب به خدا باشد، وسيله است. پس همه بندگان خدا در تمام زندگي شان هر عبادت و كار خيري مي كنند، وسيله است. اين يك معناي عامي است براي توسل.
متناسب با اين معنا هم اين است كه همه اعمال خير به توفيق الهي انجام مي گيرد؛ يعني اگر خدا ابزار كار خير را در اختيار ما قرار ندهد (چه ابزارهاي بدني، چه ابزارهاي فكري و علمي و چه ابزارهاي روحي و نفساني)، كاري از ما ساخته نيست. هم چنين با داشتن اين ابزارها، اگر راه خير را ندانيم و ندانيم چگونه بايد از اينها استفاده كرد؛ يعني ابزارهاي علمي و معرفتي نداشته باشيم، باز راه به جايي نمي بريم، حالا چه اين راه ها را با عقل بشناسيم و چه با شرع. بعد از همه اين ها، باز هم براي اراده كردنش توفيق مي خواهيم. خيلي وقت ها انسان خيلي چيزها را مي داند، توجه هم دارد، اما همتش نيست. بايد يك آمادگي روحي، براي اقدام به انجام عمل خير وجود داشته باشد و اين باز حالتي است كه خدا بايد لطف كند؛ مقدماتش هم از هر راهي باشد منتهي به خداي متعال مي شود.
پيامبر(ص) به عنوان وسيله
از جمله اين وسايل هم وساطتي است كه انبياء و اولياء خدا دارند، و بالاتر از آن، كه همه به آن وسيله احتياج دارند، وجود مقدس پيامبراكرم(ص) است كه اذهان و پايه شناخت و معرفت ما، بسيار كوتاهتر از اين است كه ميزان و مرتبه نيازي كه به پيامبر داريم را بشناسيم و بفهميم كه وجود مقدس ايشان چه نقشي در حيات و سعادت ما و ساير انسانها دارد! مراتب معرفتي هم كه نسبت به آن وجود مقدس پيدا مي شود، بسيار متفاوت است؛ شايد امثال سلمان و ابوذر مقداري از آن را شناخته اند. اگر بگوييم آنچه ما از مراتب كمال آن وجود مقدس مي فهميم مانند قطره اي است از يك اقيانوس، سخن گزافي نگفته ايم.
شفاعت
از بركاتي كه وجود مقدس پيامبر اكرم(ص) براي امتشان دارند اين است كه اگر كسي بتواند با ايمان از دنيا برود، در صورتي كه معصيت هاي او توسط توفيق هايي مثل توبه و اجتناب از كبائر آمرزيده نشده باشد، در قيامت به وسيله شفاعت رسول اكرم(ص) آمرزيده مي شود. يعني در روز قيامت مؤمني نمي ماند كه با ايمان وارد محشر شده باشد، ولي وارد بهشت نشود. شافع انسان همان پيامبر خواهد بود؛ اما به شرطي كه ايمانش را تا آنجا سالم برده باشد! اين آخرين مرتبه از رحمت هاي الهي است كه به وسيله وجود مبارك پيامبر اكرم(ص) شامل انسانهاي ديگر مي شود.
بايد به اين نكته توجه داشت كه خود پيامبر را چه كسي آفريده و به اين مقام رسانده است؟ آيا جز اين است كه او از مظاهر رحمت خداست؟ يكي از مقاماتي كه خداوند به پيامبر داده، «مقام الوسيله » است: و لسوف يعطيك ربك فترضي؛ (ضحي /آيه ه) آن قدر خدا به واسطه وجود پيامبر اكرم(ص) ديگران را مي بخشد تا او خوشحال و راضي شود. ببينيد او چه مقامي نزد خدا دارد كه رضايت او اين قدر مطلوب خداست! شفاعت پيامبر البته يك مجراي فيض الهي است، ولي به هر حال، اين مجرا غير از مجاري ديگر است. به حسب محاسبات ظاهري، ما كساني هستيم كه با انجام انواع عبادات، مستحق ثواب مي شويم. مستحق هم به معنايي است كه باز خودش احتياج به توضيح دارد. كسي كه از خودش هيچ استحقاقي ندارد، باز خداوند مهربان، حقي را براي ا و قرار داده است. آنها يك باب است كه انسان ها بوسيله آن وارد بهشت مي شوند، يك باب هم اين است كه وقتي آن ابزار در اختيارشان نبود، به واسطه شفاعت پيامبر وارد بهشت مي شوند. به عبارت ديگر، جز رحمت الهي چيزي موجب تقرب ما و رسيدن به رضوان او و استفاده از نعمت هاي بهشتي نخواهد شد. ولي آن رحمت، گاهي از راه اعمال عبادي خود ما نصيب ما مي شود و گاهي از راه شفاعت پيامبر اكرم و اهلبيت از اين دو منظر است كه دو راه پيدا مي شود. از يك نظر، جز وسيله و توسل به خدا، راهي نيست و از يك نظام هم جز شفاعت چيزي نيست، براي اينكه ما هر چه داريم به طفيل وجود پيغمبر اكرم است.
ضرورت توسل براي رسيدن به قرب الهي
هر كسي مي خواهد به قرب الهي نائل شود و نمي تواند كه نخواهد! براي رسيدن به اين مقام بايد متوسل به اين وسيله شود. اين هم نكته اي است كه هيچ كس نمي تواند چيزهاي لذت بخش را دوست نداشته باشد. ممكن است كسي بگويد: لذتي را نمي خواهم؛ آن براي اين است كه نمي داند لذت چيست. اگر مي دانست، نمي توانست نخواهد! آدميزاد اگر يك خوبي را درك كند، به همان اندازه اي كه درك مي كند، نمي تواند نخواهد! هم چنان كه نمي تواند از عذاب ها و ناراحتي ها، بدش نيايد. انسان بايد ضعف خودش را در مقابل خدا درك كند. همه در زندگي خود مقداري از آن را تجربه كرده اند و مي دانند. ما بر يك گرسنگي يا تشنگي يا بيماري، نمي توانيم صبر كنيم. داغ عزيز ديدن مشكل است. همچنين است سختي ها و مشكلات ديگر كه «لاتعد و لاتحصي». بنده كه اقرار مي كنم هيچ كدام از اين ها را نمي توانم تحمل كنم! اگر خدا لطف كند و انسان را نگه دارد لطف اوست و الا ما خيلي ضعيف تر از اين هستيم كه بتوانيم در مقابل اين امتحانات صبر كنيم. از لحاظ معرفت نيز خيلي پست تر از آن هستيم كه مقامات اولياء و انبياء خدا را درك كنيم؛ چه رسد كه به آن برسيم. كسي كه خاك قبرش بعد از هزار و چهارصد سال- خاكي كه شايد ده ها و صدها بار عوض شده باشد- بيماري هاي لاعلاج را شفا مي دهد، من و شما از اين چه مي فهميم؟ اين لطف و عنايت خداست كه اين گونه بركات را به يك بنده اي مي دهد. اين عنايت خداست كه آمرزش ميلياردها انسان را به طفيل رضايت يك بنده اش قرار مي دهد. ببين آن بنده چه بايد باشد!
دو راه سعادت
براي انسان جز دو راه نيست؛ يا نسيم هاي رحمت وزيدن مي گيرد كه شامل حال او هم مي شود: ان الله في ايام دهر كم نفحات. گاهي انسان خودش هم خيلي دنبال كاري نرفته و چه بسا اصلا قصدش را هم نداشته و مثلا همراه رفيقش در مجلس سيدالشهدا(ع) شركت كرده است، اما آنجا نسيم رحمتي مي وزد و شامل حال او هم مي شود و او از آلودگي ها پاك مي شود و اوج مي گيرد و از آن پستي ها و كثافت ها، به يك عالم نوراني و باصفا مي رسد.
يكي هم اينكه حتي اگر خودش هيچ همتي ندارد اما اين اندازه لياقت را در خودش حفظ كرده كه مشمول شفاعت پيامبر اكرم و اهل بيت(ع) واقع شود. بنده كاش مي دانستم و مطمئن بودم كه اين لياقت را دارم و اگر دارم تا روز قيامت باقي مي ماند يا نه؟! بر سر من منت گذارند و بگويند: اي كسي كه مستحق خلود در عذاب هستي، به طفيل توجه و گوشه چشم پيامبر رحمت(ص) تو را نجات داديم! نمي دانم كه اين لياقت را دارم؟! و به فرض اگر الان هم داشته باشم آيا تا آن زمان باقي مي ماند و مي توانم ايمانم را حفظ كنم؟! شبهه ها و شك هايي كه در طول زندگي براي انسان پديد مي آيد، اين ايمان را ضعيف مي كند و گناهان باعث مي شود كه دل انسان سياه شود و لياقت شفاعت را از دست بدهد.
باب رحمت، وسيع است اما آسيب ها و موانع آن هم كم نيست! اين است كه انسان هميشه بايد بين خوف و رجا باشد. پس آنچه مايه اميد ما است، يكي اين كه نسيم رحمت الهي بوزد و شامل حال ما شود؛ يكي هم اينكه شفاعت پيغمبر اكرم و اهل بيت(ع) شامل حال ما شود.
معناهاي شفاعت
يك معناي شفاعت، به همان معناي معروفش است كه طبق آن روايت متفق عليه بين الفريقين است كه مي فرمايد: ادخرت شفاعتي لاهل الكبائر من امتي؛ (بحار/8/03) من شفاعتم را براي اهل كبائر ذخيره كردم. آنهايي كه فقط مرتكب صغيره شده باشند، با همان اجتناب از كبائر بخشيده مي شوند. الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش، (شوري/73) يا اگر كساني مرتكب كبيره اي شده باشند، سپس توبه كنند، باز به واسطه توبه آمرزيده مي شوند. اگر هيچ كدام از اين ها نبود؛ اما با ايمان از دنيا بروند؛ ادخرت شفاعتي لاهل الكبائر من امتي؛ شفاعت پيامبر(ص) شامل حال آن ها مي شود.
اما شفاعت يك معناي ديگر هم دارد كه نه تنها مومنين و گناهكاران و اهل كبائر به آن محتاج اند، حتي انبياء هم به آن شفاعت نيازمندند. آن شفاعت ديگري است و معناي دقيق تر و لطيف تري دارد كه توضيح آن مجال ديگري مي خواهد.
عواطف رافت و رحمت خدا
امام سجاد(ع) در مناجات المتوسلين مي فرمايد: الهي ليس لي وسيله اليك الا عواطف رافتك؛ خدايا من وسيله اي به سوي تو ندارم، مگر عواطف رافت تو. عواطف را ما به يك معناي خاصي استعمال مي كنيم كه يك معناي روانشناختي است، ولي منظو ر از عواطف، تنها اين نيست. عواطف، يعني ميل. وقتي رافت خدا، به طرف انسان توجه پيدا مي كند، ميل پيدا مي كند، آن مي شود «عاطف الرافه». اصل عطف به معناي ميل است. انساني كه با عاطفه است ميل دارد كه به انسان ديگري خدمت كند.
ولا لي ذريعه اليك الا عوارف رحمتك. عوارف هم جمع عارفه است. آن هم به معناي «عطيه» است. به آثار رحمت مي گويند: عوارف رحمت. به هر حال وسيله اي كه ما داريم تا به تو برسيم از خود ما نيست. يا نسيم رحمت توست كه وزيدن بگيرد و به طرف ما مايل شود، يا شفاعت پيامبر(ص) است، وگرنه ما از خودمان چيزي نداريم كه از آن استفاده كنيم و به طرف تو بياييم. اگر چيزي هم داشته باشيم همان است كه تو داده اي. آن هم مي شود، رحمت و رافت تو.
فاجعلهما لي سببا الي نيل غفرانك، اكنون كه غير از اين دو چيز، چيزي نداريم، پس اين دو را وسيله قرار بده تا به مغفرت تو نائل شويم شايد هم يك عنايتي باشد به اينكه، اين دو تا بايد با هم باشد، چون شفاعت پيامبر(ص) وقتي شامل حال مومن مي شود كه استعدادش را حفظ كرده و استحقاقش را پيدا كرده باشد كه آن هم بدون عواطف رحمت الهي نمي شود. يعني اول بايد نسيم رحمت الهي شامل حال انسان بشود تا استعداد شفاعت پيدا كند؛ سپس شفاعت هم به او برسد. آن وقت است كه نجات پيدا مي كند. شايد اينكه مي فرمايد: «فاجعلهما»، براي اين است كه اين دو تا بايد با هم باشد. هيچ كدام به تنهايي كفايت نمي كند؛ گو اينكه به يك معنا شفاعت هم، رحمت الهي است.

 



نقش كار در حوزه هاي عدالت و پيشرفت

سيدرضا باقرخاني
عدالت به عنوان بنياد هستي، عامل حركت هاي كمالي و مقصود و مقصد آفرينش، از مهم ترين و كليدي ترين مفاهيم قرآني است. اصولا بر اساس آموزه هاي قرآني پيشرفت واقعي و حقيقي، آن است كه در سايه سار عدالت انجام گيرد و بر پايه و محور آن تحقق يابد.
پرسش اصلي اين مطلب آن است كه نقش كار و عمل در حوزه هاي ايجادي عدالت و بقاي آن چيست؟ و چه آثار و كاركردهايي در پيشرفت همه جانبه مادي و معنوي به جا مي گذارد؟ نويسنده در اين مطلب كوشيده است تا با مراجعه به آموزه هاي قرآني پاسخي براي اين پرسش ها به دست آورد. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
عدالت، كمالي مطلق
از نظر آموزه هاي قرآني، عدالت از جمله اهدافي است كه به هيچ وجه نمي توان از آن چشم پوشيد و آن را در هيچ حوزه اي از حوزه هاي فكري و عملي ناديده انگاشت. از اين رو عدالت همواره به عنوان كمال مطلق ستوده شده و مطلوب و مقصود قرار گرفته است؛ زيرا نظام احسن هستي برپايه و محوريت عدالت ايجاد شده و بقا و ثبات آن نيز بدان مي باشد. بر اين اساس هرگونه خلل ونقصاني در عدالت به معناي خروج شيء از نظام احسن هستي خواهد بود و آثار و پيامدهاي زيانباري را به دنبال خواهد داشت.
اما از آن جايي كه انسان موجودي مختار و داراي اراده و حق انتخاب است، از اين ظرفيت و توان برخوردار مي باشد كه از عدالت خارج شده ميل به يكي از دو سويه افراط و تفريط داشته باشد كه بازتاب آن به شكل ظلم، تعدي، فجور و مانند آن در همان حوزه خودنمايي مي كند. از اين رو آموزه هاي وحياني در كنار آموزه هاي عقلاني و عقلايي به بشر مي آموزد تا چگونه در مسير عدالت باقي بماند و گرايش به يكي از دو سويه هاي نابرابري و ظلم پيدا نكند.
با همه اخطارها و هشدارهاي عقل و وحي، انسان به علل هواهاي نفساني دروني و وسوسه هاي شيطاني بيروني و مقتضيات و شرايط زيستي در دنيا، گرايش به ظلم مي يابد و از مسير عدالت بيرون مي رود. از اين روست كه همواره نيازمند سفارش ها، پندها، دستور كاري، برنامه ها و راهكارهايي مي باشد تا بتواند در مسير عدالت گام بردارد و انحرافات و كژي ها را اصلاح نمايد.
عدالت همه جانبه در سايه پيشرفت
پيشرفت به معناي حركت به سوي كمال، يكي از خواسته ها و اهداف آفرينش است. از آن جايي كه انسان ها به طور طبيعي در نوعي بي شكلي قرار دارند و هويت و ماهيت انساني آنان تثبيت نشده است، براي دست يابي به هويت ثابت نيازمند حركت در يك فرآيندي هستند كه از آن به عمر ياد مي شود.
هر شخص و جامعه اي از يك فرصت زماني در دنيا برخوردار مي باشد كه در آن مي تواند با بهره گيري از توانمندي ها و استعدادهاي دروني خويش كه از آن به اسماي الهي ياد شده است، به كمالي دست يابد كه از آن به متاله و خدايي شدن تعبير مي شود. اين متاله شدن همان قرب الهي است كه با عبوديت به دست مي آيد. از آن جايي كه عبوديت چيزي جز علم و عمل، ايمان وكار نيك و صالح نيست، نمي توان اميد به پيشرفت و كمالي را در انسان متصور شد كه به دور از حلقه آن ها باشد.
هر انسان و جامعه در مدت عمر خويش تا اجل خود اين فرصت را دارد تا به كمالات مطلق دست يابد و عدالت جامع و همه جانبه راهمانند عالم تكوين در خود و جامعه ايجاد نمايد.
براساس آن چه گفته شد، مي توان دريافت كه عدالت همه جانبه نمي تواند در انسان و جامعه جز به پيشرفت و حركت هاي كمالي تحقق يابد؛ زيرا بقا در نقص و عدم بهره گيري از استعدادها به معناي ظلم خواهد بود، چنان كه حركت هاي انحطاطي و قهقرايي نيز حركت متضاد با عدالت مي باشد و نمي تواند آن را تحقق بخشد. بر اين اساس بايسته است تا براي دست يابي به عدالت همه سويه، پيشرفت هاي كمالي را به عنوان زمينه و بستر مناسب عدالت مد نظر قرار داد.
همان گونه كه انسان در فرآيند پيشرفت كمالي خويش و حركت هاي رو به جلو و تقربي خود، عدالت را معنا و مفهوم مي بخشد، هر جامعه اي در زماني مي تواند عدالت همه سويه را ايجاد و برپا كند كه حركت هاي پيشرفتي و رو به كمالي وي دايمي و هميشگي باشد و در اين راه اندكي كوتاهي و ناتواني به خود راه ندهد.
بنابراين، توقع داشتن جامعه اي عدالت بنياد و عدالت محور، بي ايجاد حركت هاي كمالي و پيشرفت هاي همه جانبه در همه عرصه ها و حوزه هاي مربوط و مرتبط با انسان و جهان، ناشدني و غيرممكن است.
نقش همت و كار در عرصه عدالت و پيشرفت
از آن جايي كه همت به معناي عزم و انگيزه جدي و قوي در انسان براي تحقق چيزي مي باشد، نمي تواند با حوزه كار و عمل بي ارتباط باشد؛ زيرا تحقق هر خواسته قوي ذهني در جهان خارج نيازمند كار و تلاش جدي است. بر اين اساس اگر شخص يا جامعه خواهان دست يابي به عدالت و پيشرفت همه سويه و همه جانبه است مي بايست، آن را محل همت خويش قرار دهد و با كار و تلاش آن را تحقق بخشد.
همت بلند آدمي آن است كه پيشرفت هاي كمالي را در سايه سار عدالت سامان دهد و با همه وجود تلاش كند تا با متاله شدن خود و جامعه، شرايط عمومي را براي خلافت الهي بر همه ما سوي الله فراهم آورد و در مقام ربوبيت و مظهريت پروردگاري نشيند و هستي را مديريت نمايد و حق هر موجودي را به كمال و تمام ادا كند و آنها را به مقام شايسته و بايسته شان رهنمون و هدايت نمايد.
عمران و آباداني، مسئوليتي همگاني
يكي از جنبه هاي پيشرفت هاي كمالي در مورد انسان و محيط زيست وي، عمران و آباداني در زمين در راستاي كمال بخشي به خود و ديگر موجودات زميني است. از اين رو خداوند در آيه 16 سوره هود يكي از مهم ترين اهداف و فلسفه هاي ايجادي و انشايي انسان را، آباداني و عمران زمين از سوي انسان دانسته است؛ زيرا در چنين شرايطي است كه مي توان اميد داشت تا انسان و جهان در مسير عدالت واقعي و پيشرفت كمالي گام بر مي دارند.
از نظر آموزه هاي قرآني، عمران و آباداني مسئوليت همگاني بشر است و انسان به حكم وجودي خود در قرارگاه زمين مي بايست جهان را آباد و زمين را عمارت بسازد.
بي گمان ساختن محيط زيستي مناسب براي خود و ديگر موجودات، كاري سخت و دشوار است؛ زيرا شرايط زيستي در زمين به گونه اي است كه به سادگي نمي توان آن را ساخت و آباد و عمران نمود. اين جاست كه همت بلند و انگيزه اي قوي و راسخ مي خواهد تا با كار و تلاش بي پايان و خستگي ناپذير هر چيزي را در مسير عدالت چنان از نقص به كمال برد كه حق هر موجودي به تمام و كمال داده شود.
تمدن سازي و ايجاد شهرها و آبادي هايي با همه امكانات رفاهي، به عنوان يك وظيفه و مسئوليت ديني و شرعي در همين راستا معنا و مفهوم مي يابد. به سخن ديگر، از آن جايي كه پيشرفت و تمدن، عمران و آباداني، شاخه اي از كمالات است، لازم است تا انسان ها آن را تحقق بخشند و به دست آورند. بر اين اساس است كه خداوند عمران و آباداني را هم فلسفه و هدف آفرينش انسان مي داند و هم وظيفه و مسئوليت همگاني بشر اعلام مي كند.
توجه به عمران در حوزه ديني نيز مصداقي از مصاديق پيشرفت و عدالت است. از اين رو آباد نگه داشتن و ساخت و بازسازي و حضور در اماكن مذهبي و ديني و اجراي مراسم و آيين ها، به عنوان يك ارزش در آيه04 سوره حج مورد توجه و تأكيد قرارگرفته است.
خداوند در آيه78 سوره يونس، از مأموريت حضرت موسي(ع) و هارون(ع) براي ساختن و آباداني و عمارت معبد براي قوم بني اسرائيل سخن مي گويد تا مردمان در آن به نماز و عبادت پروردگار بپردازند. همين مأموريت به ديگر پيامبران(ص) از جمله حضرت ابراهيم(ع) داده شده بود. از اين رو وي مأموريت مي يابد تا كعبه را به عنوان نخستين معبد مردمي بسازد تا همگان از آن بهره برند.
عمارت معابد مردمي از سوي پيامبران از آن رو صورت مي گيرد كه پيش از آن همواره پادشاهان و اهل قدرت به اين كار اقدام كرده و گاه حتي توده هاي مردم را از عبادت در آن ها باز مي داشتند. ايجاد معابد ساده و كم هزينه از سوي پيامبران(ص) شرايط مطلوبي را براي توده هاي مردم فراهم مي آورد تا به سادگي به عبادت بپردازند. در همين عصر كنوني مساجد با زرق و برق فراوان بر روي بيش تر مردم و شهروندان بسته مي شود؛ زيرا وجود فرش هاي نفيس و امكانات زياد موجب شده است تااحتمال سرقت و دزدي از اموال آن بالا رود و تنها ساعتي درهاي اين مساجد به روي نمازگزاران باز مي باشد. اما مساجد ساده اي كه پيامبران مي ساختند همواره درهايشان به روي نمازگزاران باز بود.
به هر حال عمارت و آباداني در همه حوزه ها، مسئوليتي تاريخي و وظيفه همگاني است كه انسان ها به عنوان خليفه عام الهي مي بايست به آن اقدام كنند و در مسير پيشرفت و تعالي و كمال آن بكوشند.
نقش كار در عمران و آباداني
شكي نيست كه عمران و آباداني، تمدن و پيشرفتي كه عدالت همه سويه را به دنبال دارد، نيازمند كار و تلاش همه انسان هاست. خداوند در آياتي از جمله آيات47و 731 سوره اعراف و نيز 16سوره هود و 08تا 28 سوره حجر و 12و 28 سوره غافر به نقش كار در عمران و آباداني اشاره مي كند و بيان مي دارد كه انسان ها داراي نيروي توانا و كارآمدي هستند كه بدان مي توانند زمين را آباد نمايند.
بنابراين عمران و آباداني، كه به عنوان هدف آفرينش انسان و وظيفه و مسئوليت همگاني بشر تعريف شده است، با نيروي كاري به دست مي آيد كه در انسان ها وجود دارد. انسان ها به سبب آن كه همه اسماي الهي را به شكلي در خود سرشته دارند، مي توانند در مقام خدايي و مظهريت وي در آيند و كارهاي شگفتي را انجام دهند و تغييرات بسيار مطلوبي در جهان و زمين پديد آورند كه زمينه رشد و بالندگي خود و ديگر موجودات را فراهم مي آورند.
البته انسان ها اگر بتوانند همه اسماي الهي را در خود ظهور دهند، مي توانند به سادگي از همه موجودات ديگر براي اين هدف بهره گيرند، چنان كه حتي مي توانند از جنيان براي آباداني و عمارت زمين و ساخت سازه هاي شگفت بهره گيرند، چنان كه حضرت سليمان(ع) از جنيان براي اين امور بهره گرفته است. (انبياء، آيات18و 28 و نيز سباء آيات 21 و 31 و ص آيات53تا 73)
به هر حال، در انسان ها به سبب اين كه همه موجودات مسخر ايشان مي باشد، اين استعداد و قدرت وجود دارد تا بتوانند همه موجودات ديگر هستي را براي آباداني و عمارت زمين به كار گيرند. بهره گيري از انرژي هاي نوشونده و تازه اي براي عمارت و آباداني زمين امري است كه تنها با كار و تلاش آدمي امكان پذير است. بنابراين انسان ها با همت بلند و كار خويش مي توانند به مقاصد بلند و عالي دست يابند و پيشرفت و عدالت را بهره همگان گردانند.
همت مضاعف و كار مضاعف
همت مضاعف به معناي همت و انگيزه هاي بيش از پيش، موجب مي شود تا تلاش و كار در انسان ها نيز مضاعف شود. به اين معنا كه خواسته هاي متعدد و متنوع و انگيزه هاي قوي و جدي براي دست يابي به آرمان ها و آرزوهاي بلندي چون پيشرفت و عدالت از راه تقرب الهي و متاله شدن به عبوديت كه در شكل عمران و آباداني زمين تحقق مي يابد، كار و تلاش قوي و استواري را مي طلبد كه در انسان پديد مي آيد؛ زيرا فشار همت بلند بر جوارح بشر آن را به فعاليت بيش تر وامي دارد، و زمينه كار و تلاش مضاعف را فراهم مي آورد.
اين گونه است كه انسان ها داراي همت بلند، در كارهاي خير و شايسته كمالي و عدالت خواهانه، از يك ديگر سبقت مي گيرند و با ايجاد رقابتي سالم مي كوشند تا هر كدام سريع تر و زودتر از ديگر، كار خير و نيكي را انجام دهند و عمارت و آباداني و احساني را به جا آورند. (واقعه، آيات 01 و 11 و حديد، آيه 12)
انسان هاي باايمان و مومنان با همت بلند، بر اين باورند كه سبقت و پيشتازي در انجام دادن كارهاي نيك، مايه تقرب ايشان به پيشگاه خداوند شده و زمينه براي متاله شدن و خدايي گشتن را در ايشان فراهم تر مي سازد. (واقعه، آيات 01 و 11)
البته در هر جامعه اي، پيشگامان علم و عمل كم هستند و كساني كه در كارهاي خير و نيك سبقت جويند اندك مي باشند، ولي وجود همين افراد اندك خود مايه دلگرمي جوامع بشري است، زيرا الگوي خوبي براي كساني مي شود كه مي خواهند در مسير پيشرفت و عدالت گام بردارند و متاله و خدايي شوند.(همان، آيات 01 تا 41)
در اين ميان برخي از انسان ها هر چند كه به نظر مي رسد كه داراي انگيزه هاي قوي هستند و همتي بلند دارند ولي در عمل سستي مي ورزند و كاري انجام نمي دهند تا به خواسته ها و اهداف بلند خويش برسند. اينان همانند كساني هستند كه گفتارهاي نيك بر زبان مي آورند ولي عمل و كار شايسته اي براي تحقق آن انجام نمي دهند.(صف، آيه 3)
البته قرآن در آيه 11 سوره فتح تبيين مي كند كه علت اين تضاد در قول و عمل را مي بايست در وابستگي ايشان به زندگي پست و دون همتي ايشان جست؛ زيرا اگر ايشان داراي همتي بلند بودند به زندگي دو روزه دنيا دل خوش نمي داشتند و تلاش ها و كارهاي خويش را محدود به آن نمي ساختند. اما كساني كه همتي بلند دارند و براي دنيا و آخرت و هم چنين خود و ديگران فكر مي كنند و مي انديشند در عمل نيز كارهاي خويش را به گونه اي انجام مي دهند كه ديگران نيز سود برند. بنابراين، كارهايي را انجام مي دهند كه گاه تنها ديگران از آن بهره مي برند و دست كم در مقام شكرگزاري و سپاس مي گويند، ديگران كاشتند ما خورديم ما بكاريم ديگران بخورند. به اين معنا كه همت ايشان بسنده به خود و يا دو روزه دنيا نيست بلكه فراتر از خود مي انديشند و عمل مي كنند. اين گونه است كه همت ايشان و كارشان مضاعف و دوچندان و چند برابر ديگران است.
نگرش كساني كه بلند همت هستند، نگرش رضايت مندي از خداست؛ زيرا جز خداوند كسي را مدنظر قرار نمي دهند و براي همين به تشويق و تكذيب ديگران و نيز مشكلات و مصيبت ها دلسرد نمي شوند و همواره استوار گام برمي دارند. از اين رو خداوند خواهان آن است كه انسان هاي مومن بلند همتانه تنها براي رضايت خداوند گام بردارند و كار انجام دهند. (آل عمران، آيات 261 و 361)
از نظر ايشان كارهاي تبرعي و عام المنفعه از ارزش بسياري برخوردار مي باشد، زيرا ديگران بي هيچ مزد و منتي از خوان نعمت ايشان بهره مند مي شوند و آنان در مقام مظهريت ربوبيت و پروردگاري در مي آيند و به پرورش و تربيت ديگران مي پردازند. (قصص، آيات 42 و 52 و نيز كهف، آيات 56 و 66 و 77 و 28)
از مجموعه آن چه گفته شد به دست مي آيد كه همت بلند و انگيزه هاي قوي چون پيشرفت هاي كمالي و برپايي عدالت همگاني و همه سويه، عاملي مهم در كارهاي مضاعف و تبرعي بشر مي باشد و انسان هايي كه جز براي رضايت خداوند و متاله شدن گام برنمي دارند و كاري انجام نمي دهند، انسان هايي هستند كه فكر عمران و آباداني زمين و كمال يابي ديگران از همه موجودات به عنوان دغدغه اصلي آنان مطرح مي باشد و سلسله جنبان همه حركت هاي قوي و محكم در جهان مي باشند.
اينان هستند كه تاريخ را مي سازند و جهان را تغيير مي دهند و سير حركت كمالي جهان و جامعه را مشخص مي سازند و پيشرفت و عدالت همه سويه و همه جانبه را به بشريت بلكه به همه هستي هديه مي كنند. باشد تا اين گونه بلند همت و پرتلاش باشيم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14