(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 8 مهر 1389- شماره 19753

انتخابات افغانستان زيرسايه چكمه هاي طالبان
حزب اسلام جمهوري آذربايجان از پشتيباني مردمي تا فشارهاي حكومتي



انتخابات افغانستان زيرسايه چكمه هاي طالبان

سبحان محقق
اشاره
درحال حاضر همه تلاش ها و فشارهاي ايالات متحده در افغانستان در راستاي تثبيت اوضاع و تقويت نظامي است كه خود آن را تعريف و بر سرزمين افغانستان تحميل كرده است. آمريكا اگر انتخابات پارلماني اخير (27 شهريور) را تحت هر شرايطي مي خواست برگزار شود، فقط به خاطر اين بود كه نهادهاي دولت در درون جامعه سياسي افغانستان استمرار يابد.
اما، طالبان و جنگ چنان بر افغانستان سايه افكنده اند كه هيچكس آينده روشني را براي اين كشور تحت اشغال نمي بيند و اتاق هاي فكر آمريكايي نيز به دنبال چرايي آن هستند. مقاله حاضر نيز موانع عيني و ذهني تثبيت نظام آمريكايي در افغانستان را مورد بررسي قرار مي دهد.
سرويس خارجي كيهان
در مورد افغانستان، همه جا سخن از نااميدي است و هيچكس از وضعيت موجود راضي نيست؛ «باراك اوباما»، رئيس جمهوري آمريكا كه زماني به وقوع تحولات مورد دلخواه آمريكا طي ماه هاي پيش رو دل خوش كرده و به شهروندان آمريكايي وعده داده بود همه تفنگداران را تا 16 ماه ديگر از افغانستان خارج مي كند، اكنون كه زمان برايش به سرعت مي گذرد و تا موقع اجراي وعده اش (اوايل تابستان آينده) حدود 9 ماه بيشتر نمانده است، دچار تشويش مي شود و براي توجيه شرايط به تناقض گويي مي افتد. رئيس جمهوري آمريكا اكنون فقط به خروج آبرومندانه فكر مي كند؛ اما چگونه ؟ همين چند روز پيش بود كه اوباما براي نخستين بار در جايگاه رياست جمهوري آمريكا، رسما به سلطه طالبان بر بسياري از مناطق افغانستان اعتراف كرد و اين واقعيت را تلويحا گفت كه روزبه روز بر قدرت طالبان افزوده مي شود.
اوباما براي چاره جويي نيز سعي كرد خارج از چارچوب استراتژي خود (يعني خروج از اين كشور تا تابستان آتي) حرفي نزند. با اين حال، باز هم به تناقض گويي افتاد؛ از يك طرف گفت قصدش تقويت ارتش و نيروهاي امنيتي افغانستان و خروج از اين كشور در موعد مقرر (تابستان) است، و از طرف ديگر، تأكيد كرد كه نيروهاي آمريكايي تا پايان مأموريت شان در افغانستان خواهند ماند و البته اين پايان مأموريت را مشخص نكرد كه چه زماني است!
ژنرال هاي آمريكايي هم از شرايط موجود در افغانستان اصلا راضي نيستند. با اين حال، سريعا اظهارنظر نمي كنند، چون مي ترسند به سرنوشت «استنلي مك كريستال»، ژنرال بركنار شده در افغانستان، دچار شوند.
هم اكنون «ديويد پترائوس» حدود 140 هزار نيرو را در افغانستان تحت فرمان دارد، اما با اين همه نيرو، سرگردان است و نمي داند كه چه بكند؛ نه مي تواند دست به يك عمليات گسترده بزند و نه شبه نظاميان طالبان را مقابل خود مي بيند تا بخواهد با آنها بجنگد! به همين خاطر، سياست تنبيه مردم را پيش گرفته است و آنها را هدف قرار مي دهد، كه آخرين مورد آن، كشتار دست كم 74 غيرنظامي دردو ولايت «خوست» و «لقمان» درشرق افغانستان است.
سرخوردگي از جنگ افغانستان در داخل ايالات متحده نيز گسترده است؛ طبق آخرين نظرسنجي ها، درصد كمي از مردم آمريكا به پيروزي درافغانستان اميدوارند و بيشتر مردم خواستار عقب نشيني هستند.
درميان سياستمداران نيز هم ليبرال ها و هم دموكرات ها هر كدام براساس نگرش خود، اين جنگ را بي معنا مي دانند؛ جمهوريخواهان مديريت اوباما را در افغانستان زير سؤال مي برند و مي گويند «جرج بوش»، رئيس جمهور سابق، با هزينه كمتر و نيروي اندك (حدود 40هزارنفر)، بهتر از اوباما جنگ را اداره مي كرده است.
به هرحال، چيزي كه دراينجا مورد تاكيد دو جريان مذكور است، پيش بيني آينده اي ناخوشايند براي آمريكا در افغانستان است.
جنگ كلامي ميان واشنگتن و «حامدكرزاي» رئيس جمهوري افغانستان هم به نظر مي رسد كه پاياني نخواهد داشت؛ كرزاي به بي كفايتي در استقرار امنيت و اداره كشور و فساد گسترده اقتصادي در درون دولت خود متهم مي شود. و درمقابل، آمريكا و ناتو به خاطر كشتار روزمره مردم، مورد اعتراض پي درپي كرزاي قرار مي گيرند.
مسلماً اين سيكل معيوب به همراه يكه تازي شبه نظاميان طالبان، بزرگترين چالش پيش روي اوباما در افغانستان بوده و هيچ چشم انداز اميدواركننده اي براي ايالات متحده قابل تصور نيست.
انتخابات پرحادثه
شبه نظاميان طالبان در روز انتخابات پارلماني (27شهريور) عملاً ثابت كرده اند كه اگر بخواهند دست به عمليات بزنند، از دست حدود 140هزار نظامي ناتو و بيش از 100هزار نيروي ارتش و پليس افغان هم كاري ساخته نيست؛ طبق گزارش آسوشيتدپرس، حملات طالبان تنها در روز انتخابات، مرگ حداقل 30 تن، از جمله 9 افسر پليس افغان را در پي داشت، اين حملات درشرايطي رخ داد كه بيش از 240هزار نيروي افغان و خارجي درمناطق حساس مستقر بودند و دولت حتي از رأي گيري در 9 شهرستان صرفنظر كرده بود تا عمليات چريكي طالبان را به حداقل برساند.
درمورد افزايش قدرت طالبان، اظهارات ژنرال «اسميت» سخنگوي ناتو، بهترين گواه است.
او گفت: در انتخابات رياست جمهوري سال 2009 افغانستان، 281 مورد حادثه و حمله در روز رأي گيري پيش آمده بود، اما حملات طالبان در روز انتخابات پارلماني اخير (27شهريور) به 396 مورد رسيد.
علاوه بر آن، سال جاري ميلادي (9 ماه اخير) درمقايسه با سال هاي گذشته، خونين ترين سال براي نظاميان اشغالگر بوده است و تعداد تلفات آنها در اين مدت، به بيش از 530 كشته رسيد و اين تعداد نيز هر روز افزايش مي يابد.
«گيلز دورونسرو»، كارشناس مسايل سياسي، درموسسه صلح بين المللي كارنگي صريحاً گفت كه آمريكا نمي تواند شورشيان طالبان را در افغانستان شكست دهد و به همين خاطر، واشنگتن بايد واقعيت ها را بپذيرد و قبل از آنكه خيلي دير شود، مذاكره با طالبان را شروع كند. اين كارشناس همچنين تأكيد مي كند كه تقويت نيروهاي امنيتي افغان و ايجاد يك ارتش و نيروي پليس 240 هزار نفري بومي، كليد حل مشكلات است. اما سؤال اين است كه آيا اين رؤيا تحقق مي يابد؟
رؤياي شكست خورده
ايالات متحده كه پس از جنگ جهاني دوم (45-1940) دست به جهان گشايي زده بود، و تجاربي را كه در اشغال سه كشور آلمان، ژاپن و كره داشت، براساس اين تجارب، دچار يك محاسبه نادرست درمورد موج تازه لشكر كشي هاي خود در خاورميانه شد.
درميانه قرن بيستم آمريكا در اوج شكوفايي اقتصادي بود و تقريباً برهمه منابع ثروت جهان سرمايه داري آنروز تسلط داشت و با قدرت مالي عظيم خود، بر كشورها و مناطق اقتصادي مديريت مي كرد و طرح هاي كلاني مثل «طرح مارشال» را به اجرا مي گذاشت.
درآن مقطع از تاريخ، ملت ها از فرو غلطيدن در بلوك كمونيستي وحشت داشتند و در ذهن بسياري از روشنفكران و مردم؛ به هم پيوستگي مثلث سه ضلعي «دموكراسي ليبرال» «پيشاهنگي آمريكا» و «مصرف انبوه و رفاه» نقش بسته بود.
اما، اكنون ايالات متحده با وضعيت دشوار اقتصادي، بيكاري، ورشكستگي و كمبود منابع مالي مواجه است و به جاي مثلث مذكور، الان هر فردي كه نام آمريكا را مي شنود به ياد جنگ و حملات هوايي و حمايت از جنايات رژيم صهيونيستي مي افتد.
اكنون ديگر همه فهميده اند كه آمريكا در شعار «توسعه دموكراسي» صادق نيست و اصولا صلاحيت اين كار را ندارد.
اگر در جنگ هاي آلمان و ژاپن، با درهم شكسته شدن قدرت دولت مركزي، همه مقاومت ها نيز درهم شكسته مي شد، به خاطر سه چيز بود؛ 1)تسري قدرت مركزي دولت هاي برلين و توكيو در همه جاي كشور، 2)دلار 3)مشروعيت نسبي مهاجمان. اما اكنون همانطور كه شاهد هستيم، اوضاع و شرايط كاملا عوض شده است و مهاجمان به افغانستان (و عراق)، هيچ يك از اين سه مولفه قدرت را ندارند.
شرايط سخت براي مردم
مردم مظلوم افغانستان، كه سه دهه با جنگ داخلي مواجه هستند، اكنون شرايط بسيار سختي را تحمل مي كنند؛ در زمان اشغال كشورشان توسط شوروي سابق، يك جبهه مشروع و حق در برابر جبهه باطل ايستاده بود و در اين ميان، تكليف مردم نيز مشخص بود كه طرف كدام جبهه را بگيرند.
اما، الان دو نيروي شر با هم مي جنگند؛ طالبان و اشغالگران و مردم نيز در اين ميان گرفتار و سرگردانند؛ آنها نسبت به آمريكا كاملا بي اعتماد هستند و تنفرشان را هم در تظاهرات خياباني نشان مي دهند. اما نمي دانند چه بكنند؛ از نگاه مردم، طالبان پديده شومي است. اما اگر عليه آن با نيروهاي اشغالگر همدست شوند، در مقابل آمريكا بي سلاح مي مانند و اگر جانب طالبان را بگيرند، با دست خود كشور را به مهلكه انداخته اند. پس مردم نمي توانند مطلقا عليه طالبان بشورند و با نيروهاي اشغالگر همكاري كنند. بهتر است بگوئيم كه در افغانستان كنوني سه نيروي متخاصم وجود دارد و هر كدام سوداي خود را در سر مي پروراند؛ 1)طالبان، كه به زور سلاح و حملات چريكي مي خواهد به قدرت برگردد، 2)مردم كه به ارزش هاي اسلامي و ملي خود پايبند هستند، نسبت به طالبان رويكرد سلبي دارند و از اشغالگران آمريكايي متنفر هستند و 3)آمريكا كه افغانستان را بخشي از خاورميانه جديد مي داند و اكنون مايل است به هر ترتيبي كه شده، مدل نظام دموكراتيك مورد نظر خود را در افغانستان جايگير و مستقر سازد. به همين خاطر است كه آمريكايي ها در مورد انتخابات پارلماني اخير، بر نفس برگزاري اين انتخابات تاكيد داشتند و ميزان مشاركت مردم و بروز تقلب براي آنها چندان مهم نبود.
روياي آمريكايي ها در حال حاضر، استقرار يك نظام دموكراتيك در افغانستان با نهادهاي انتظامي و امنيتي قوي است كه بتواند مردم و قوميت ها را كنترل كند! و اين يك تناقض بزرگ است: «ايجاد نظام دموكراسي براي مردمي كه بايد به نفع آمريكا تحت كنترل قرار گيرند!»
اما، همان طور كه شاهديم، تحولات در افغانستان به ضرر آمريكا پيش مي رود.
مشكل كجاست؟
از نگاه اثبات گرايان كه به مهندسي اجتماعي علاقمندند و همه توجه و تمركزشان به صورتبندي ظاهر جامعه و سياست است، در افغانستان تقريبا همه عناصر يك دولت مدرن فراهم است، يعني اين كشور فعلا سه عنصر مهم سرزمين، جمعيت و حكومت را دارد و حاكميت آن نيز پس از خروج اشغالگران، به جمع ساير عناصر برمي گردد.
اگر اكنون از يك تحليلگر اثبات گرا سئوال شود كه پس مشكل در كجاست و چرا شرايط در اين كشور به سمت ثبات و آرامش تمايل پيدا نمي كند؟ انگشت اتهامش فورا به سمت طالبان نشانه مي رود. اما آيا واقعا چنين است؟
طالبان درافغانستان معضل بزرگي است؛ همه مردم نسبت به اين گروه كه از سال 1996 تا 2001 براين كشور حاكم بوده است، نگاه منفي ندارند.
تا سال 2008 كم و بيش اين ذهنيت وجود داشت كه احتمالاً نيروهاي دولتي و اشغالگر مي توانند طالبان را در افغانستان ريشه كن كنند. اما از اين تاريخ به بعد حملات طالبان چنان ابعاد وسيعي گرفت و بيشتر و بيشتر شد كه حتي مهاجمان خارجي هم به استيصال و شكست خود اعتراف مي كنند.
علاوه بر آنكه عناصر طالبان در افغانستان نامرئي هستند، يعني درهمه جا حضور دارند، اما درهيچ جا نيستند، از جانب مردم هم مورد مخالفت قرارنمي گيرند. در توجيه اين بي تفاوتي حداقل به سه دليل مي توان اشاره كرد؛ نخست اينكه شماري از افغان ها همچنان تحت تأثير ايدئولوژي طالبان، يعني وهابيگري و مشرب سلفي، قرار دارند و يا به دليل نداشتن آگاهي كافي،به راحتي به دام افراطي گري مي افتند؛ دوم، بخش زيادي از مردم از سر انتقام گيري و جنگ عليه اشغالگران، به طالبان مي پيوندند، در واقع طالبان يك اهرم دم دستي و همه جا حاضر است و به راحتي مي تواند افراد ناراضي را مسلح كند و آموزش دهد. اين گروه از مردم كساني را درجمع خود دارند كه بستگان دور و نزديك خود را درحملات آمريكا و ناتو از دست داده اند. سوم، ترس و وحشت از طالبان باعث مي شود كه قاطبه افغان ها يك رويه بي طرفي را درپيش بگيرند و نه در دستگاه هاي دولتي و واحدهاي نظامي فعال شوند و نه عليه شبه نظاميان طالبان جبهه بگيرند.
تنفر از آمريكا
طي 9 سال اخير براي ايجاد ثبات و تحكيم و تقويت يك نظام دموكراتيك در افغانستان، تلاش شد. يك قانون اساسي جديد به تصويب رسيد و رئيس جمهور نيز درسال 2004 به شيوه دموكراتيك انتخاب گرديد. سال بعد و در سـپتامبر 2005 انتخابات پارلماني برگزار شد و نمايندگان برخاسته از آراء به مجلس رفتند.
«حامدكرزاي» به عنوان نخستين رئيس جمهوري دانسته شد كه به شيوه دموكراتيك و با آراء مردمي در هفتم دسامبر 2004 (16آذر 1383) به قدرت رسيد و درسال 2009 نيز به همين شيوه انتخاب شد.
مي بينيم كه طبق فرمول آمريكائي ها و پوزيتويست ها (اثبات گرايان) براي ايجاد يك نظام دموكراتيك در افغانستان، چيزي كم گذاشته نشده است و به اصطلاح، شرايط از هر لحاظ براي سعادت مردم افغانستان فراهم است و دراين ميان فقط يك مزاحم وجود دارد و آن هم طالبان است. اما، يكبار ديگر اين سؤال تكرار مي شود كه آيا واقعاً چنين است؟آيا هيچ عنصر عيني و ذهني ديگري وجود ندارد كه دراين روند مداخله كند و شرايط را به سمت بحران ببرد؟
جالب است كه وجود عناصر مزاحم و اخلالگر كاملاً عيان هستند و درجلوي چشمان آمريكايي ها جلوه نمايي مي كنند، ولي آنها اين جلوه ها را به درستي درك و ريشه يابي نمي كنند و يا اگر درك كنند، چاره اي به جز تمكين شرايط ندارند.
آمريكائي ها مي بينند كه مردم افغانستان به هر بهانه اي، مثل روز قدس، كشتار غيرنظاميان افغان توسط نيروهاي ناتو و اين روزها نيز اعتراض عليه اهانت نسبت به قرآن، درخيابان هاي كابل و ساير شهرهاي افغانستان راه مي افتند، شعار ضد آمريكايي سر مي دهند، پرچم آمريكا را آتش مي زنند و خشم و انزجار خود را نسبت به ايالات متحده به نمايش مي گذارند.
لذا، مي بينيم كه عنصر مزاحم و مداخله كننده دراينجا نفرت از آمريكاست؛ اگر مردم آن شور و اشتياق را درحمايت از نهادهاي حاكم ندارند و اگر آنها دلسرد هستند، همه بخاطر اين است كه درمورد نيت واقعي آمريكا نسبت به خود ترديد دارند. همين آگاهي مردمي درمورد سابقه طلبي و جنايات آمريكا كار را براي واشنگتن مشكل كرده است.
پرونده سياه 9سال حضور اشغالگران در افغانستان نيز مزيد برعلت شده است؛ توليد و صدور مواد مخدر نه تنها كم نشده، بلكه به چندين برابر رسيده است، كشتار پي درپي مردم بي گناه و حملات هوايي شبانه به مناطق مسكوني، پديده اي مكرر و معمولي در افغانستان است.
شماري از مردم نيز منتظر بودند آمريكايي ها با چمدان هاي پر از دلار وارد افغانستان شوند و خيزش و حركت همه جانبه اي را براي بازسازي اين كشور ايجاد كنند و زمينه را براي بازگشت افغان هاي مهاجر به كشور فراهم سازند؛ اما اكنون مي بينيد همه اينها خيالات باطل بوده است؛ نه افغانستان بي ثبات محل سرمايه گذاري است و نه آمريكا پولي مي دهد و به طور قطع هزينه هاي سرسام آور دوجنگ بزرگ افغانستان و عراق، خزانه و جيب هايش را خالي كرده است!
تنفر از آمريكا يك عنصر ذهني و معنوي است، عنصري كه استراتژيست هاي آمريكايي آن را دست كم گرفته و شايد هم اصلا پيش بيني نكرده بودند.
اما، عنصر مزاحم ديگري كه سد راه آمريكايي ها در افغانستان است و به طالبان ربطي ندارد، نهادينه شدن فساد در اركان حكومتي و نهادهاي دولت كابل است. خود آمريكايي ها بارها به اين مسئله اشاره كردند و كرزاي را تحت فشار گذاشتند. اما، دراين مورد هم نگاه عميقي به مسئله ندارند و يا نمي خواهند و نمي توانند داشته باشند؛ بله، سرچهار عنصر مورد تاكيد انديشمندان غربي در شكل گيري دولت مدرن (يعني سرزمين، جمعيت، حكومت و حاكميت كه در بالا ذكر شد) اهميت دارند، ولي وقتي با تانك وارد كشوري مي شويد و همه ارزش هاي بومي و به ويژه ديني مردم را ناديده مي گيريد و تخريب مي كنيد؛ خواسته يا ناخواسته، مباني اخلاقي آن قوم و ملت را از بين برده ايد. لااقل آن بخش از مردم و حاكمان كه از ارزش هاي ديني خودي بريده اند و به دموكراسي وارداتي با مارك آمريكا سرسپرده اند؛ ديگر معيارهاي اخلاقي محكمي ندارند كه بدانها تكيه كنند و در نتيجه، اين نيز مسلم است كه هر حكومتي بدون عنصر ذهني «اخلاق»، دچار بحران مي شود.
نكته در خور توجه اينكه بسياري از پيمانكاران، فرماندهان و مقامات آمريكايي كه در افغانستان طي سال هاي جاري حضور دارند و فعال هستند و يا با افغان ها مراوده دارند، خود بخشي از بلوك فساد اقتصادي را تشكيل مي دهند و اسناد و مدارك اين فساد نيز به رسانه ها درز پيدا مي كند و افشا مي شود. اين فساد دوجانبه هميشه در ديپلماسي آمريكا جايگاه ويژه اي داشته و يك مورد از افشاگري هايي كه در اين باره صورت گرفته، انتشار خاطرات «مايكل پركينز» آمريكايي است.
در يك جمعبندي، نظام سياسي افغانستان در صورتي به مرحله ثبات و استقرار مي رسد كه علاوه بر عناصر مادي، عناصر معنوي را نيز مهيا داشته باشد و تحقق اين شرايط با حضور آمريكا در افغانستان ممكن نيست.
از آنجا كه دموكراسي در افغانستان مهر آمريكايي خورده است، احتمال دارد بحران سياسي در اين كشور، پس از خروج آمريكايي ها نيز ادامه يابد و به يك بحران مزمن تبديل شود.
تحولات جاري تركيه و رأيي كه مردم اين كشور به قانون اساسي اصلاح شده داده اند، درست مقابل افغانستان قرار دارد؛ كاهش اختيارات و جلوگيري از دخالت نظاميان در امور سياسي و فاصله گرفتن از يك نظام لائيك، خواسته اي بود كه از بستر جامعه برخاسته و نهايتا به شكل رأي دهي به قانون اساسي اصلاح شده جديد، خود را نشان داده است؛ يعني اين يك خواسته داخلي و مردمي بود و به همين خاطر شور و شعف عجيبي اين روزها در جامعه تركيه قابل مشاهده است و قاطبه مردم احساس پيروزي مي كنند و دولت را از خود مي دانند.
اما در افغانستان، دموكراسي وارداتي آن هم از جانب آمريكا و با توپ و تانك و كشتار مردم، فضاي سياسي اين كشور را پيچيده و سنگين كرده و حتي مي توان گفت كه قدرت گرفتن مجدد طالبان، محصول اين شرايط است.

 



حزب اسلام جمهوري آذربايجان از پشتيباني مردمي تا فشارهاي حكومتي

فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سرآغاز سقوط «حكومت تك حزبي» در جمهوري آذربايجان و آغاز برپايي و تشكيل احزاب سياسي مختلف دراين كشور است. بعد از فروپاشي شوروي، بالاخص بعد از سقوط حكومت «جبهه خلق» در آذربايجان، زمينه هاي شكل گيري احزاب در كشور هموار شد و با روي كارآمدن «حيدر علي اف»، روند شكل گيري احزاب سياسي از جمله «حزب اسلام» دراين كشور سرعت گرفت. حزب اسلام از جمله احزابي بود كه با مجوز وزارت دادگستري جمهوري آذربايجان، فعاليت سياسي خود را با گرايشات اسلامي درسال 1992 به رهبري «علي اكرام علي اف» آغازكرد و با شعارها و موضع گيري هاي اسلامي به فعاليت پرداخت. اعضاي اين حزب خواستار ايجاد حكومت اسلامي در آذربايجان است و براي حفظ استقلال اقتصادي و سياسي آذربايجان، تحت حاكميت قوانين اسلامي مبارزاتشان را آغاز كردند و هرگونه گرايش قومي را رد و شعار گسترش و توسعه فرهنگ اسلامي را در رأس برنامه هاي خود قرار دادند. ديدگاههاي اسلامي و ضدغربي رهبران اين حزب باعث حساسيت نظام لائيك وغربگراي اين كشور - با 98% مسلمان و بالاي 85% شيعه - نسبت به فعاليتهاي اين حزب شد، تا جايي كه فعاليت اين حزب در سال1996 م. توسط حكومت متوقف شد و تعدادي از رهبران آن زنداني و جمعي هم مجبور به مهاجرت شدند. از آن سال فعاليت هاي حزب اسلام با فراز و نشيب هايي همراه بوده است.
با اعمال محدوديت هاي فراوان عليه اين حزب طي بيش از يك دهه گذشته، نه تنها فعاليت هاي آن كاهش نيافته بلكه، به علت بافت جمعيتي اين كشور، حمايت هاي مردم مسلمان جمهوري آذربايجان از حزب اسلام افزايش نيز يافته است. پشتيباني مردمي از حزب اسلام باعث تقويت انگيزه رهبران اين حزب در گرايشات اسلامي خود شده است، تا جايي كه برخي از اقدامات حزب اسلام در روند سياست هاي دولت موثر واقع شده و در برخي مواقع حتي دولت به علت پايگاه مردمي حزب، مجبور به عقب نشيني از سياست هاي ضدديني خود شده است.
حزب اسلام جمهوري آذربايجان در دفاع از ارزش هاي ديني و اعتقادي شهروندان اين كشور پيشينه مثبتي دارد. از جمله مي توان به ارسال نامه هاي انتقادآميز اين حزب به كميته دولتي امور ديني جمهوري آذربايجان پيرامون چاپ و انتشار كتاب ضاله «آيات شيطاني» به صورت دنباله دار در شماره هاي مختلف يك نشريه تازه كار در باكو اشاره كرد. اعتراض به سنگ اندازي در مسير فعاليت هاي مساجد در باكو، اعتراض نسبت به اقدامات اسلام ستيزي دولت، اعتراض به نفوذ صهيونيسم بين الملل در ساختار اداري و حاكميت باكو و اعتراض هاي گسترده به جنايات اسراييل در سرزمين هاي اشغالي فلسطين، از ديگر فعاليت هاي حزب اسلام جمهوري آذربايجان است كه همگي با منافع ملي و درازمدت مردم اين كشور مسلمان نيز هماهنگي و همخواني دارد. علاوه براين، در ميان احزاب آذري، حزب اسلام بيشترين تلاش ها را نسبت به بازگرداندن اراضي اشغالي جمهوري آذربايجان از ارمنستان طي چندسال اخير انجام داده است. بايد گفت احزاب آذري عمدتا با مساعدت حزب حاكم يعني «آذربايجان» و يا تامين مالي بيگانگان درعرصه سياسي و اجتماعي جمهوري آذربايجان فعاليت مي كنند. در حالي كه حزب اسلام با كمك ها و حمايت هاي مردمي در سراسر جمهوري آذربايجان فعاليت دارد. حتي در مواقعي كه دولت به احزاب سياسي اين كشور كمك مالي كرده است، حزب اسلام را از اين كمك ها محروم كرده و نمونه آشكار اين موضوع، كمك مالي دولت به نشريات دولتي و غربگرا در روز مطبوعات اين كشور بود، كه علي اف اين كمك را شامل نشريات وابسته به حزب اسلام و مستقل نكرد. با اين حال، حزب اسلام هرگز از فعاليت سياسي خود بازنايستاد و با وحدت و پشتيباني مسلمانان اين كشور، به سمت اهداف عاليه خود حركت كرد. از جمله اين حركت ها، اعلام مشاركت حزب اسلام درانتخابات آتي مجلس ملي جمهوري آذربايجان در نوامبر2010 (آذر آينده) است.
مسئولان حزب اسلام تاكيد كرده اند اين حزب با هدف حضور فعال درمسائل سرنوشت ساز كشور و حفظ ارزش هاي قومي و معنوي مسلمانان آذري زبان درشمال ارس، درانتخابات پارلماني جمهوري آذربايجان حضور خواهد يافت.
اعلام مشاركت حزب اسلام در انتخابات آتي مجلس ملي جمهوري آذربايجان درحالي است كه اين حزب امكانات تبليغاتي براي معرفي نامزدهاي خود در اختيار ندارد، درحالي كه ديگر احزاب آذري عمدتا از طريق رسانه هاي ديداري و شنيداري و از مدت ها پيش به صورت غيرمستقيم به تبليغات و معرفي نامزدهاي خود مشغولند. با وجود تمامي محدوديت ها و تلاش حزب حاكم جمهوري آذربايجان براي حذف نامزدهاي رقيب اين حزب و در اختيار داشتن اكثريت قريب به اتفاق نمايندگان مجلس ملي، همچون تمامي دوره هاي گذشته پس از استقلال اين كشور، كارشناسان معتقدند حضور حزب اسلام در انتخابات مجلس ملي جمهوري آذربايجان بر اعتبار انتخابات هفتم نوامبر مجلس ملي جمهوري آذربايجان خواهد افزود.
آخرين حركت حزب اسلام درجمهوري آذربايجان، مشاركت فعال اين حزب در راهپيمايي روز جهاني قدس سال جاري بود، كه طرفداران آن همچون ساير مسلمانان و ملتهاي مستقل جهان با برگزاري تظاهرات مقابل سفارت رژيم صهيونيستي، به دفاع از آرمان ملت فلسطين و محكوميت جنايت هاي رژيم صهيونيستي پرداختند اما حركت آنها را دولت و نيروهاي امنيتي اين كشور تحمل نكردند و پـليس اقدام به دستگيري حدود 60نفر از شركت كنندگان در راهپيمايي كرد هرچند اكثر آنها آزاد شدند، ولي حدود هشت نفر از جمله «محسن صمداف» رهبر حزب اسلام، تا 15روز در بازداشت بودند.
دكتر «حاج محسن صمداف» سال 1965 درشهر قبا (170كيلومتري باكوپايتخت جمهوري آذربايجان) ديده به جهان گشود او دوران كودكي و تحصيلات اوليه را در زادگاه خود به اتمام رساند. وي فارغ التحصيل دكتراي پزشكي از دانشگاه علوم پزشكي باكو است.
صمداف از دوران نوجواني وجواني به كارهاي فرهنگي علاقمندي خاصي داشته و دركلاس هاي آموزش قرآن و احكام اسلامي شركت مي كرده است. درسال 1992 و از آغازين روزهاي تشكيل حزب اسلام وارد حزب شده و مسئوليت دفتر حزب را عهده دار شد. درسال 1996 وارد حوزه علميه قم شده و به مدت پنج سال به فراگيري تحصيلات ديني پرداخت بعد از بازگشت به وطن، به فعاليت هاي ديني خود درشهر قبا و ساير شهرها ادامه داده است و در نهايت درسال 2007ميلادي در ششمين جلسه حزب كه با شركت 118نفر برگزار شده بود، با رأي قاطع 96نفر به رياست حزب اسلام برگزيده شد.
مشي ضد استعماري و ضد صهيونيستي از ويژگي هاي بارز مديريت اسلامي انقلابي رهبر حزب اسلام است. صمداف به خاطر داشتن روحيه استكبار ستيزي، تاكنون چندين بار توسط پليس و نيروهاي امنيتي جمهوري آذربايجان دستگير و بازداشت شده است.
وي مجاهدت و تلاش هاي زيادي را براي احياي فرهنگ ناب محمدي (ص) و ترويج مكتب تشيع درجمهوري آذربايجان انجام داده است كه از جمله مي توان به هدايت و رهبري جريانات اسلامي اين كشور درخرداد سال جاري جهت مقابله با حكم دادگاه عالي باكو مبني بر تخريب مسجد حضرت فاطمه زهرا (س) اشاره نمودكه با درايت ايشان، طعم شيرين پيروزي شيعيان و لغو اجراي حكم تخريب اين مسجد. ارزاني اسلام و جهان تشيع شد.
وي با مقاومت و جانفشاني، اين موفقيت را در كارنامه عملكرد خود ثبت كرده است. صمداف مي گويد، باكو بايد درحوزه سياست خارجي تمامي روابط خود را با آمريكا و اسرائيل قطع نموده و مناسبات خود را با ايران و تركيه گسترش دهد.
ج- محمد زاده

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14