(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 13 مهر 1389- شماره 19756
PDF نسخه

طعم آفتاب
حدّ ثني يا مولاي
يك قوري چاي سرپايي با وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي: ميدان براي نسل سومي ها باز است
زياد هم شرمنده نيستيم
حضرت در دل هر شيعه يك مسجد دارد!
آزادي بيان در حد تيم ملي
اگر «مسعود كيميايي» آژانس شيشه اي را مي ساخت...
ساعت 25
دلا تا باغ سنگي، در تو فروردين نخواهد شد



طعم آفتاب

شيعيان ما را در سه چيز بيازماييد:
در مواظـبـت بر اوقـــات نمـــازها،
در نگهداري اسرارشان از دشمنان ما
و در همدردي و كمك مالي به برادرانشان

حضرت صادق سلام الله عليه

 



حدّ ثني يا مولاي

باز هم برايمان بگو. باز هم بگو كه جهان همين زندگي نصفه و نيمه را از جان كلام شما دارد وگرنه سال ها پيش از اين در هجمه انبوه مكاتب مادي فاتحه بشريت خوانده بود. آن وقت كه آقاي
كيهان شناس در چشمي تلوسكوپش خدا را نديد اين كلام شما بود كه راه را نشان داد. وقتي جناب فيلسوف از زحمات خدا قدرداني كرد و او را بازنشسته نمود اين روشناي روايات شما بود كه به همه فهماند چنين خدايي از اول هم وجود نداشت! خدايي كه در زير ميكروسكوپ آزمايشگاه به دام بيفتد به درد همان موش هاي آزمايشگاهي مي خورد و بس. بگو، هر چند كه اين جاهلان علم زده عقلشان به درك شما نمي رسد. بي نهايت در فيزيك يعني يك تا ده متر پس افق ديدشان هم با همين مقياس تا بي نهايت است. شما اما كاري به كارشان نداشته باش كه اينها هر قدر نمك بخورند، نمكدان را محكم تر به زمين مي كوبند. اينجا جماعتي منتظر اعجاز كلام شماست. براي ما بگو نه آنها كه گوش شنيدن ندارند، براي ما بگو نه آنها كه قوت انديشيدن ندارند از بس كلام شما سحرشان كرد تاب نياوردند و ساحرت خواندند. بگو كه اينبار ما مي خواهيم سحر كلام مقدست شويم اما جز ولي با نام ديگر صدايت نكنيم. بگو كه به اندازه چهارده قرن تشنه ايم و بعد از اين همه فاصله، ديگر قدر عافيت مي دانيم. مي دانيم كه اقيانوس وجود شما سزاوار زهر نيست. جهل از ما بود، ما را ببخشا اما باز هم برايمان بگو، بگو كه ملائك هم صف بسته اند براي نوشتن سخنان نوراني شما. منبر از ما، مستمع از ما، لوح و قلم از ما، دل و قلب از ما، شما فقط بگو. بگو كه جان به لب شديم از دست اين ايسم هاي مرتجع. حالا كه مدرنيته خرخره ما را جويده بگو. بگو تا حرف به حرف كلامت را بر سر عالمان بي ثمر غربي بكوبيم و حماقتشان را به صليب بكشيم كه سال ها چاه را به اسم راه به مردم فروختند. دنيا، دنياي تجارت است و اين وسط ماركس انگشت به دهان مانده پس چرا طبقه برژوا فرو نمي ريزد. عقل فرويد هنوز از پايين تنه بالاتر نمي آيد و نيچه در كنج مريضخانه به دنبال ابرمردش مي گردد تا جانشين خداي مرده اش باشد.
چقدر سخت است كه حالا روزي انديشه ما به دست علم پرستان غربي افتاده. چقدر سخت است كه اين روزها نشانه تشخص شده نقل قول از آقايان فرنگي! نشانه سواد شده تكه كلام هاي فرنگي! دانشگاهي و حوزوي فرقي ندارد وقتي زيور كلماتشان الفباي شرقي و غربي باشد و اصطلاحات غربي قرقره دهانشان. اين كالاي وارداتي همانقدر از زبان يك واعظ زننده است كه از زبان يك استاد! مخاطب را بايد با كلام معقول جذب كرد نه با زبان معيوب. ولي ما هنوز به همان قال الصادق مي نازيم و تا جان داريم قال الصادق مي گوييم. شخصيت ما را كلام شما ساخت نه تفاله تفكرات فلاسفه غربي. علم با شما سواد شد نه با الفباي ماديات به گ ل نشسته. شيعيان يك عمر با احاديث شما بزرگ شده اند و بر سر سفره سخنان شما نشسته اند. باز هم برايمان بگو كه گفتار شما از جنس نور است و هيچ وقت خاموش نمي شود. تا قيامت زمينيان جيره خوار كلام شما هستند و آسمانيان در حيرت فهواي كلام شما. زمين به چرخش زبان شما مي چرخد و زمان به بهانه انتقال پيام شما پيش مي رود. آب حيات تشيع از چشمه گواراي احاديث شما مي جوشد پس باز هم برايمان بگو كه اينبار يك جهان مخاطب كلامت شده و منبرت پر شور تر از هميشه. اين شما و اين گوش جان بشريت، حدّ ثني يا مولاي يا جعفر بن محمد!

 



يك قوري چاي سرپايي با وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي: ميدان براي نسل سومي ها باز است

تحريريه نسل سوم
بعد از يك نشست خبري داغ آن هم درباره چهارمين جشنواره بين المللي رسانه هاي ديجيتال، دكتر محمد حسيني كه اين روزها با وجود سردشدن هوا روزهاي داغي را مي گذراند، در حاشيه دقايقي ميهمان سوال هاي عجيب و غريب ما درباره مشاوران جوان و برخي نكات كليدي در حوزه فرهنگ بود؛ دقايق كوتاهي كه در يكسالگي وزارت آقاي وزير در ساختمان بهارستان مغتنم است اگرچه خود او زياد اهل نمره دادن به كارنامه يكساله اش نيست اما از رويكرد دولت در حوزه فرهنگ دفاع مي كند و معتقد است برآيند كارها علي رغم برخي كاستي ها مثبت بوده و روز به روز هم بهتر مي شود؛ دكتر را اگر از نزديك ببينيد؛ بدون ترديد به اخلاص و صداقت او پي خواهيد برد گرچه آنجا كه نسبت به برخي خبرسازي هاي سايتي انتقاد داشت؛ بي مهابا حرفش را زد و بدون تعارف هم از برخورد با اين رسانه ها و همچنين مطبوعاتي كه به قول او بر سر سفره نظام مي نشينند ولي به كشور دهن كجي مي كنند،سخن گفت. او گفت كه برخي نشريات هيچ توقعي از وزارت فرهنگ نداشته باشند چرا كه قرار نيست ما هميشه بدهكار باشيم؛ امكانات نظام براي كساني است كه دغدغه نظام را داشته باشند و دل در گروي انقلاب. گفتگوي نسل سوم با وزير فرهنگ را از آنجا كه به جوانان وزارتخانه گير داده ايم؛ از دست ندهيد اگرچه وزير بيشتر دفاع كرد و همه چيز را آرام جلوه داد! وزير معتقد است كه مشاوران را خودش بايد انتخاب كند تا كارآمد باشند ، صندلي خالي كنار وزير هم براي من و شماست ؛ بفرماييد تا دير نشده !
¤ خط شكني در حلقه مديران
آقاي وزير با تاكيد بر اهميت حضور مشاوران جوان در دستگاه ها و سازمان هاي اجرايي كشور، گفت: در مدت چند سالي كه از راه اندازي اين موضوع در دولت نهم مي گذرد، تجربه نشان مي دهد كه مشاوران جوان متعددي كارآزموده شده اند، تا جايي كه بعضي از آنها در برخي وزارتخانه ها، در حد معاون وزير و در سطوح مديريتي مشغول كار هستند.
وي به تاريخ سري زد و از ابتداي انقلاب گفت و گفت: انقلاب اسلامي در برهه هاي مختلف با جوانان شناخته شده است اصولا هنر انقلاب اين بود كه توانست نسل جوان را با خود همراه كند، اين موضوع چه دردوران پيروزي انقلاب و چه در زمان دفاع مقدس استمرار داشت، تا جايي كه در دفاع مقدس با اصلي به عهده اين قشر گذاشته شد.
او با تاكيد بر اين كه حضور جوانان ناشي از اعتماد مسوولان نظام جمهوري اسلامي به جوانان بوده است، گفت: در نخستين روزها و ماههاي پيروزي انقلاب عده اي بر به كارگيري جوانان در امور، ايراد مي گرفتند، اما وقتي اين موضوع را با شهيد بهشتي مطرح كردند، آن شهيد بزرگوار تاكيد كرد كه اين سرمايه ها در كوران عمل، آبديده مي شوند و آينده اين نظام را تضمين مي كنند. شهيد بهشتي به كار تشكيلاتي و كادرسازي بسيار اعتقاد داشت.
در آن روزها، فراهم شدن ميدان مناسب، براي جوانان فرصتي بود براي رشد و شكوفايي استعدادها و ارتقاي اعتماد به نفس ايشان؛ حضرت امام (ره) هم در اين زمينه بسيار موثر بودند؛ اگرچه نگاه ايشان از ابتداي قيام نگاهي به آينده بود؛ ايشان زماني كه آهنگ آغاز انقلاب را نواختند، فرمودند كه ياران من در گهواره هستند؛اين جمله نشان دهنده توجه ايشان به جوانان و نيز كادر سازي با استفاده از اين عزيزان است.
وزير فرهنگ در ادامه مراسم چاي خوران با تحريريه نسل سوم ادامه داد: در آن زمان نسل جواني وارد عرصه اداره كشور شدند كه تاثيراتشان در دفاع مقدس كاملا مشهود بود؛ تا جايي كه خيلي از فرماندهان گردان ها و لشگرها از همين نسل بودند و به خوبي هم توانستند جنگ را اداره كنند، با وجود اين كه شايد خيلي هاشان در دانشكده هاي افسري هم آموزش نديده بودند، اما همان اعتقاد و ايمان و شجاعت و شهامتي كه داشتند خيلي از مسايل را حل
مي كرد و موجب توفيقات بسياري شد.
ما هر چه از آن سالها فاصله گرفتيم، حضور جوانان در
عرصه هاي مديريتي كم رنگ تر مي شد، در اين شرايط عده اي كه قدرت گرفتند، حاضر نشدند كه به نسل هاي بعدي بها داده شود و مي خواستند همانطور در يك گروه خاص دور بزند و ديگر كمتر به اين فكر كردند كه نيروهاي جديد هم تربيت و جايگزين بشوند. اين سير نزولي در جوانگرايي تا سال 84 استمرار داشت به طوري كه در انتخابات رياست جمهوري در آن سال، اين نگراني وجود داشت كه اگر مثلا يك شخصيتي كه 8 سال درراس بوده، برگردد دوباره همان نسل قبلي را در راس قرار مي دهد و همان حلقه هاي بسته مديريتي در راس كار قرار بگيرند. اما با انتخاب دكتر احمدي نژاد شاهد يك تحول در نظام مديريتي بوديم و آنچنان كه شخص رييس جمهور از قبلي جوانتر بودند، با وزرا و نيروهايي كه بكار گرفتند باعث يك تحول شدند و افرادي كه بعضا به آنها بها داده نمي شد و در دانشگاهها و استان هاي دورافتاده كشور بودند شناسايي و فراخوانده شدند.
¤ريسك شيرين...
وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي با اشاره به اين كه در دولت نهم با انتخاب مديران جوان و گمنام، يك خطرپذيري صورت گرفت و به كساني كه انسان هاي متخصص و متعهدي بودند بها داده شد، نتايج حاصل را بسيار موفقيت آميز بر شمرد و گفت: با اين روش موضوع انتخاب و حضور مشاوران جوان در دستگاه ها مطرح و اجرايي شد، اگر چه در بدو امر برخي اين جوانان را باور نداشتند كه عده اي جوان بيايند و در كنار يك مدير قرار بگيرند.
هميشه اين موضوع مطرح بوده كه عرصه اي ايجاد شود كه جوانان در كنار افراد مجرب و كاركشته، امور را بياموزند و ضمن آن با دقتي كه دارند براي دستگاهها نيز موجب فوايد بسياري شوند. چراكه افراد جوان با انرژي بسيار و در تماس با بدنه دستگاهها ضعف ها را بررسي مي كنند و با روحيه تحول خواهي كه دارند باعث پويايي شده و مانع ركود مي شوند. آقاي وزير اين نكته را هم گفت كه اگرچه اين طرح از دوران شهرداري با آقاي احمدي نژاد بود اما در دولت نهم بنا به دلايلي نتوانست آنطور كه بايد اجرا و ديده شود. با اين حال و به خاطر اينكه جوانان با صراحت و صداقتي كه دارند دايم به مسوولان تلنگر
مي زنند و با طرح اشكالات، مسايل بسيار مهمي را به مديران منتقل
مي كنند، به نوعي چشم دوم مديران در مجموعه ها محسوب
مي شوند.
وي البته از ساختار بد اداري در كشور هم گلايه هايي داشت و معتقد بود همين مشاوران مي توانند گره هاي كور بوروكراسي اداري را تا حد زيادي مرتفع كنند؛ متاسفانه گاهي اوقات يك شرايطي براي مديران ايجاد مي شود كه مدير در يك حصار و محدوده اطلاعاتي قرار مي گيرد و در نتيجه ارتباطش با مردم، و حتي كاركنان دستگاه نيز كم مي شود و گاه در جريان خيلي از مسايل قرار نمي گيرد؛ در برحي مواقع نيز كارشناساني، مدير مربوطه را به صورت كاناليزه در جريان اخبار و اطلاعات قرار مي دهند، اما با وجود اين جوانان پر جنب و جوش در مجموعه ها، حداقل اين است كه مسايل و مطالب دقيق و مرتبط با هر موضوعي را به مديران انتقال مي دهند و در نتيجه تا حدود زيادي از اتخاذ تصميمات غلط پرهيز
مي شود.
¤ و اما آفت ها...
حسيني اگرچه به مشاوران بسيار اميدوار است و اينطور نشان مي دهد اما همان نكته قديمي را در دل دارد و گاه به نوعي بر زبان جاري مي كند همان كه «هرآنچه پير در خشت خام بيند؛ جوان در آيينه...» او مي گويد: در بعضي موارد ممكن است كه جوانان آرمانگرا باشند و واقعيت ها را مد نظر قرار ندهند، اما با حضور مستمر در دستگاه ها و سپردن برخي امور به ايشان، متوجه دشواري ها مي شوند و رويكردهايي به دور سطحي نگري و شعار كسب مي كنند كه براي مديريت در آينده بسيار كارايي دارد، ضمن اين كه متوجه مي شوند هر كاري
ساز وكاري دارد. اينطور نيست كه همه راه ها به دفتر يك وزير ختم شود؛ گاه خلل هاي قانوني وجود دارد و گاه هم مسائل آنطور كه نشان
مي دهد، نيست!
جوان اگرچه روحيه
سازش ناپذيري و غير محافظه كارانه دارد اما بايد در كنار گروه هاي مرجع كه عمدتا در هر وزارتخانه اي وجود دارد، در چرخه مديريتي قرار بگيرد. من معتقدم مشاوران جوان بايد حلقه هاي مشاوره متعددي را در دل هر وزارتخانه ايجاد كنند؛ خودشان ستادهاي تشكيلاتي و اتاق فكر راه بياندازند و معطل نمانند؛ البته لزوما نياز به تزريق نيرو از بيرون وزارتخانه نيست چرا كه در هر وزارتخانه اي نيروي جوان و شايسته وجود دارد.
حسيني يك نكته جالب را هم با تاكيد گفت اينكه: مشاور جوان؛ تنها كارش مشاوره و مشورت دادن نيست؛ اتفاقا در بسياري از امور او بايد نقشه راه را بدهد؛ ضمن اينكه قرار است در يك پروسه بلند مدت او از دل يك مجموعه سطح بالاي مديريتي، به عنوان يك مدير معرفي شود؛ در واقع نگاه به آينده است كه حضور مشاور را در يك وزارتخانه قبول كرده است.
وزير اين را هم گفت: جوان در ذات خود عجله و بي صبري و گاه ناپختگي را دارد؛ بايد دانست كه مشاوران جوان قرار است با عبور از سطح به عمق، آفت هاي حاكم بر برهه جواني را كنار بزنند و آن نگراني هايي كه برخي نسبت به حضور اين افراد در عالي ترين سطوح اجرايي كشور، دارند برطرف سازند.
جايگاه مشاوران جوان؛ براي نسل سوم متخصص، متعهد، مومن و علاقمند به انقلاب و با قابليت هاي مديريتي، همچون ايستگاهي است كه نبايد در آن متوقف شد بلكه بايد در حكم گذرگاهي باشد كه از اين طريق، وارد جريان مديريتي كشور و تصميم سازي براي آينده مي شوند.
¤ نسل سوم...
آقاي وزير معتقد است كه نسل سوم اگرچه از نزديك با واقعيت هاي انقلاب و روزهاي حماسي دفاع مقدس برخورد نداشته، اما به خاطر سطح بالاي آگاهي و دستيابي به حجم بالايي از اطلاعات؛ به خوبي مي تواند آينده كشور را به دست بگيرد اگرچه مانند نسل اول و دوم در سختي ها و مصائب نبوده و كاركشته نشده، اما توانمندي ها و قابليت هايي دارد كه به وقت نياز به خوبي به كمك كشور مي آيد همچناني كه امروز در گذرگاه هاي مختلف نظام را همراهي كرده و نمونه ملموس آن، حضور فعال و آگاهانه در حوادث سال گذشته بود.
اين نكته هم سوغاتي خوب آقاي وزير به نسل سوم بود: ما در وزارت فرهنگ از آنچه كه به نسل سوم سپرديم؛ خرسنديم چرا كه از پس آزمون اجراي آن به خوبي برآمدند؛ ضمن اينكه ميدان براي كار جوانان در اين وزارتخانه باز است؛ جوانان امروز هم در نقاط مختلف وزارت فرهنگ حضور دارند و در آينده بيشتر هم حضور خواهند داشت؛ معتقدم با وجود هجمه هاي تبليغاتي دشمن؛ عرصه، عرصه جوانان است بويژه در حوزه فرهنگ كه نيازمند «خلاقيت، سرعت و شهامت» نسل جوان هستيم. اينكه اغلب
نمايشگاه ها و جشنواره هاي ما را جوان ها برگزار مي كنند به اين دليل است كه ما به فكر بسترسازي براي كشف و پرورش استعدادهاي جوان هستيم و نگاهمان كوتاه مدت نيست.
البته هر وزيري بايد مشاورش را خودش انتخاب كند نه اينكه بر او تحميل كنند ، در اينصورت است كه وزير مي تواند از مشاور و مشاورانش نهايت بهره را ببرد .


 



زياد هم شرمنده نيستيم

مي شد قلم به دست گرفت و به مناسبت هفته دفاع مقدس مقاله اي نوشت و همين باي بسم الله را اينطور شروع كرد كه ما شرمنده ايم! يا بعد از شهدا ما چه كرديم، ما خون شهدا را زير پا گذاشتيم، ما آرمانهاي آنها را لگدمال كرديم، ما به شهدا پشت كرديم و هزاران جمله ديگر از اين دست. مي شد يك مقاله نوشت كه سر تا پاي آن از ديگران بناليم و در به در دنبال كسي يا چيزي بگرديم كه تمام كاسه و كوزه ها را سرش خراب كنيم حالا يا اين قرعه به نام خودمان مي افتاد، يا به نام هر شخص و گروه ديگري ؛ تا با يك اشاره بشوند مخاطب سخنان تيز ما و ما هم بشويم متكلم وحده. مي شد همه اين جملات را با كلي جمله قلمبه فلسفي ديگر گفت و گفت و گفت... آنقدر كه حتي نتواني بفهمي بالاخره در اين بيست و يكي، دو سال چه گذشته و ما كجاي اين جهان ايستاده ايم!
يقيناً تا نقطه مطلوب فاصله داريم و در اينكه بايد بيش از اين تلاش كنيم و زحمت بكشيم هيچ شكي نيست اما گاهي فضا طوري مي شود كه انگار در تمام طول اين مدت ما نشسته ايم و كاري جز خون به دل كردن شهدا نداشته ايم مخصوصا اگر پاي نسلي مطرح باشد كه نه انقلاب را ديده اند و نه جنگ را، آن وقت ممكن است نگاه بعضي ها بر تو سنگيني كند كه تو همه دستاورد هاي آنها را به باد فنا داده اي! بعضي اوقات حتي خودمان هم باور مي كنيم و حتي اولين متن ها را هم خودمان مي نويسيم! اما حالا لطفاً دست نگه داريد، لطفاً كمي به قلمتان استراحت دهيد، شما هم لطفاً نگاهت را كمي آن طرف تر بچرخان كه فعلاً تحمل اين همه سنگيني را نداريم! مي دانم كه ممكن است تمام بدي هاي اجتماع را از ما ببينيد اما فعلا محاكمه تعطيل! بعداً و در فرصت كافي به دنبال متهم مي گرديم، چيزي هم كه زياد است جوان و ديوار كوتاه جوانان. ببين برادر من! بنده نه خودشيفتگي مزمن دارم و نه دچار اسكيزوفرني مفرط شده ام (همان توهم زدگي خودمان است) با يك جستجوي كوچك در موتور هاي جستجوگر اينترنتي مي تواني اين جمله را ببيني كه رهبرمان بارها گفته اند: نسل سوم و جوان انقلاب در پايبندي به ارزشهاي انقلاب اگر مثل نسل هاي قبل نباشد، كمتر نيست با اين تفاوت كه در دوران انقلاب، كوره داغ انقلاب دلها را به هيجان مي آورد، بعد هم در دوره جنگ به نحو ديگري؛ اما امروز اينها هم نيست، در عين حال اين تعهد، اين احساس مسئوليت، اين شور و شعور در نسل كنوني ما وجود دارد؛ اينها چيز كمي نيست 1. سندش را هم مي تواني در آخر همين مقاله ببيني تا دلت قرص شود! حالا بنده در كمال صحت عقل و سلامتي جسم و روان مي خواهم بگويم كه ما بعد از شهدا چه كرده ايم. مي خواهم بگويم كه ما كار و تلاش را زمين نگذاشته ايم و همه چيز را تعطيل نكرده ايم، پس اينقدر نگوييد ما شرمنده ايم!
ببين دوست عزيز! ما درس خوانديم، دانشگاه رفتيم، چرخ صنعت را با تمام تحريم هايي كه بوده و هست و با عشق و علاقه به همين انقلاب و شهداي آن به جلو رانده ايم، نمي گويم به همه چيز رسيده ايم اما حداقل رشد مقاله هاي علمي ما را در ISI كه مي تواني ببيني! مي تواني ميانگين سني دانشمندان هسته اي ما را بگيري و ببيني كه بيش از سي سال نيست! مي تواني اندكي بين اخبار مختلف چرخ بزني و ببيني كه حتي آقاي وزير هم دستاورد ها و موفقيت هاي اخير بدست آمده در زمينه هاي فضايي را مرهون تلاش دانشمندان جوان كشورمان مي داند. شما سراغ هر علم و صنعتي، از پزشكي گرفته تا نظامي كه مي رفتي مي توانستي جوان هايمان را ببيني. مي توانستي ما را در نماز جمعه پشت سر رهبرمان ببيني، مي توانستي ما را در راهپيمايي هاي مختلف ببيني كه فقط به خاطر همين انقلاب و همين شهدا به صحنه آمديم اصلاً شما اگر كمي چشمهايت را باز مي كردي ما را در صف رأي مي ديدي و مي ديدي كه ما به اصول و ارزشهاي همين انقلاب رأي داديم و... بقيه اش بماند كه جناب آميرزا بدجوري نگاه مي كند و الآن است كه بگويد صفحه را... نكن. خلاصه اينكه شما نمره چشمانت كمي بالا رفته و الا اين جوانان همان جوان هاي قديمند كه فقط رنگ و رخشان كمي تغيير كرده.
حالا ديدي آقاي عزيز! نسل سوم و جوان اين مملكت براي انقلاب اسلاميشان كم نگذاشته اند و هيچ به اين انقلاب پشت نكرده اند و از آن نا اميد نشده اند، برو اين را براي تمام رفقاي داخلي و خارجي ات هم تعريف كن تا اينقدر بر طبل فاصله نسل ها نكوبند. اينجا هيچ فاصله اي نيست اما فاصله انداز زياد داريم كه انشاء الله هدايت شوند. ما شهدايمان را گم نكرده و نمي كنيم و اين را در طول بيست و دوسال مي توانستي ببيني، بالا و پايين داشت اما هيچ وقت بي خيالشان نشديم. حالا بر خلاف روال برنامه ها و نوشته هاي هفته دفاع مقدس و با علم به اينكه هنوز كارهاي انجام نشده بسيار است و هنوز هم ما به خون آنها متعهديم، مي گوييم: رفقا! ما زياد هم شرمنده نيستيم.
& سيد محمد عماد اعرابي
ــــــــــــــــــــــ
1- خطبه هاي نماز جمعه تهران - 29/3/1388

 



حضرت در دل هر شيعه يك مسجد دارد!

آيا نبايد توجه داشته باشيم كه ما رئيسي داريم كه بر احوال ما ناظر است!؟ واي بر حال ما اگر در كارهايمان او را ناظر نبينيم و يا او را در همه جا ناظر ندانيم! گناهان شخصي كه در خلوت انجام مي گيرد و ربطي به امور اجتماعي ندارد، استحقاق جهنّم را دارد، »الا ب توبه مناسبه ل لخال ؛ مگر اين كه بعد از آن، توبه اي مناسب حال انجام گيرد« عواقب گناهان اجتماعي كه موجب تغييرات در جامعه و اختلال نظام و انحلال آن، و يا تحريم حلال وترك واجب و يا مصادره اموال و هتك حرمت و قتل نفوس زكيّه و ريختن خون مسلمانان و حكم به ناحقّ و... مي شود، چه گونه خواهد بود؟
امام زمان (عج) »عين النّاظره و اذنه السّام عه ول سانه النّاطق و يده الباسطه : چشم بينا، گوش شنوا، زبان گويا و دست گشاده خداوند«1 است. با وجود اعتقاد به داشتن رئيسي كه »عين الله الناظره« است، آيا مي توانيم از نظر الهي فرار كنيم و يا خود را پنهان كنيم؟ و هر كاري را كه خواستيم انجام دهيم!؟ چه پاسخي خواهيم داد؟! همه ادوات و ابزار را از خود او مي گيريم و به نفع دشمنان به كار مي گيريم، و آلت دست كفّار و اجانب مي شويم و به آنان كمك مي كنيم؟! چه قدر سخت است اگر براي ما اين امر ملكه نشود كه در هر كاري كه مي خواهيم اقدام كنيم و انجام دهيم، ابتدا، رضايت و عدم رضايت او را در نظر بگيريم و رضايت و خشنودي او را جلب كنيم! البته رضايت و سخط او در هر امري معلوم است و ظاهراً منتهي به واضحات مي شود و در غير واضحات و موارد مشكوك، بايد احتياط كنيم.
در همين اواخر، اتّفاق افتاده كه شخصي در تقليد و تعيين مرجع شايسته، شك و ترديد داشت. در خواب، چهره شخص مورد نظر را به او معرفي كردند. به نجف رفت و پس از مدتي جستجو پيدا كرد او را. همچنين براي بعضي اتفاق افتاده كه در بقاء بر تقليد و يا عدول به حيّ، ترديد داشته اند، و از قبر معصوم شنيده است كه »باقي باش«. البته، هر كدام از اين نقل ها، قابل تكذيب است، ولي از مجموع اين قضايا، معلوم مي شود كه امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف متوجه و مراقب ما است و نمي توان گفت، از احوال ما مطلع نيست و ما هر كار و يا هرچه را خواستيم، مي توانيم آزادانه انجام دهيم 2.
امام (عج) در هر كجا باشد، آن جا خضراء است. قلب مؤمن جزيره خضراء است؛ هر جا باشد، حضرت در آن جا پا مي گذارد 3. چه قدر بگوييم كه حضرت صاحب (عج) در دل هر شيعه اي يك مسجد دارد4!
حضرت آيت الله بهجت رحمت الله عليه
ــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 26، ص 240، توحيد صدوق، ص 167، معاني الاخبار، ص 16 / 2- امام زمان در كلام آيت الله بهجت، تقي اميديان. / 3- در محضر بهجت، ج2، ص 179 / 4- نكته هاي ناب، ص90

 



آزادي بيان در حد تيم ملي

رونالد ريگان به عنوان فرماندار كاليفرنيا در يكي از سخنراني هاي رسمي خود بدون مقدمه دستور داده بود استفاده اندرسون و دريو پيرسون ستون نويسان واشنگتني از ماشين تايپ ممنوع شود و به جاي آن بايد روي ديوارهاي ساختمانهاي مخروبه مطلب بنويسند.اين دو خبرنگار كه در آن زمان از كارمندان او محسوب مي شدند در برهه اي از زمان همجنس گرايي بعضي از كارمندان ارشد كاخ سفيد را فاش كرده بودند و خب اين كار خيلي بدي محسوب مي شد! در ميان مقامات آمريكايي تنها ريگان نبود كه هميشه با خبرنگاران مستقل مشكل داشت كه از ميان آنها »ج.ادگار هوفر« رئيس سابق پليس امنيت آمريكا يا همان اف بي آي به صورت تندتري اين خبرنگاران را مورد حمله قرار مي داد به طوري كه هوفر در سخنراني رسمي جلوي خبرنگاران اندرسون را سگي خطاب مي كند كه حشره اي او را نيش زده باشد و در جاي ديگري وي را انساني مي داند كه از لاشه هاي كركس ها نيز ارزش پائين تري دارد.
اين مطالب كه نوشته شد همه قابل بيان بودند ولي مطالبي كه ريچارد نيكسون درباره اندرسون گفته است قابل انتشار نيست و همين امر موجب شده است كه »مارك فيلدشتاين« در كتاب خود زندگي و نوشته هاي جك اندرسون خبرنگار و ستون نويس روزنامه هاي آمريكايي را بررسي مي كند و به وقايعي مي پردازد كه خود اندرسون دوباره در مقاله اي از آن با عنوان چرخ و فلك واشنگتن ياد كرده بود.
فيلدشتاين در كتاب خود با عنوان «مسموميت مطبوعات» در زمان كنوني همان كاري را انجام مي دهد كه زماني اندرسون دنبال مي كرد.
او رسوايي هاي اخلاقي در سطح بالاي مديريتي آمريكا را با عنوان فرهنگي ياد مي كند كه در اين سيستم يا سياست هر كسي كه وارد شود بايد تبديل به يك رشوه گير و انساني بدطينت شود تا حيات خود را در آن تضمين كرده باشد و به عبارت ديگر در چرخ و فلك واشنگتن كساني روي پا مي ايستند تكيه گاه خود را ميله هاي فساد و رشوه سيستم انتخاب كرده باشند و اگر كسي مثل اندرسون بخواهد اين مسئله را فاش كند مشاوران نيكسون نيز راهي براي جاسازي مواد مخدر در لاستيك اتومبيل وي پيدا مي كنند تا زمينه نابودي وي فراهم شود.
يكي از افشاگري هاي اوليه مشترك اندرسون و پيرسون حمايت مالي پنهاني فردي به نام«هاوارد هاگز« از نيكسون بود كه همين افشاگري باعث شكست نيكسون در انتخابات رياست جمهوري آمريكا در سال 1960 شد.
البته ناگفته نماند واشنگتن پست نيز تحت فشار مقامات آمريكايي ستون اندرسون را در سال 2004 حذف كرد. اندرسون در سال 2005 در اثر ابتلا به بيماري پاركينسون در سن 83 سالگي از دنيا رفت.

 



اگر «مسعود كيميايي» آژانس شيشه اي را مي ساخت...

شخصيت ها:
داش رضا؛ 53 ساله، زورخونه دار و بازنشسته شركت نفت. قد بلند،
چهار شانه، در جواني به خاطر حق خوري حقوق رفيق، مدير شركت را از گوش به پنكه اتاقش آويزان مي كند و اخراج مي شود، در جريان انقلاب هم در حال زدن يك جفت كشيده آب و نون دار به رييس شهرباني
دروازه دولاب، دستگير شده است، او كشيده اول را زده اما دومي را نگذاشتند و همين از حسرت هاي بزرگ او در طول زندگي اش محسوب مي شود. از دار دنيا يك لنگ قرمز و يك تسبيح 33 تايي سنگ عقيق دارد. خطوطي غير معمولي هم در چهره دارد كه هر كدام به مثابه يك ستاره سردوشي در ارتش محسوب مي شود.
غلام قرقي؛ نوچه داش رضا. خانه زاد و خاك سار و خط خورده صف شهدا. شاگرد مكانيك است و گاهي تركش هاي توي كمرش بدقلقي مي كنند. او به خاطر همين تركش ها از عشق خود «اشرف» گذشته است اما اشرف همچنان پابند اوست و ازدواج نكرده است.
فري كثيف؛ از همساده هاي قديم داش رضا. پسر ابرام لنگي كه بعد از جنگ درس خواند و براي خودش كسي شد.
اسمال آقا؛ پسر عمومهدي كله پز. از رقيبان قديمي داش رضا كه حالا در يك وزارتخانه مهم مشغول فعاليت است. او با استفاده از رانت و رابطه به مقام رسيده است.
¤¤¤
(گردوخاك و دود فضاي آژانس را برداشته و ناگهان در نوري غريب، مردي با كلاه شاپو ديده مي شود، او در ضدنور قرار دارد و تنها هيبتي سياه از او در كادر ديده مي شود. جواني لاغر به او نزديك مي شود و دست او را از چك چك خون نجات مي دهد...)
داش رضا در حالي كه تيزي در دست دارد و بدجوري عرق كرده وسط آژانس ايستاده، چند نفري آش و لاش در اطراف او ناله
مي كنند كه دو نفر اجازه ورود به آژانس مي خواهند. غلام مي پرد و در را باز مي كند.
¤
فري كثيف: ما اومديم با هم دو كلمه صحبت كنيم، اسلحه نداريم...(او ناگهان داش رضا را مي شناسد)...داش رضا!
اسمال آقا: داش رضا رفيق شماست؟
فري كثيف: آره بابا پهلوونيه واسه خودش، ما با داش رضا دوراني داشتيم.
اسمال آقا: من از بيگانگان هرگز ننالم...
فري كثيف: داش رضا چي شده اينجا؟
داش رضا: هيچي...دلم سوخت، شيشه شكست، زوزه كشيد، زيپشو كشيدم، خط انداخت، خط خطي ش كردم...تيليف برداشت، تيزي در اوردم...
اسمال آقا: حمله مسلحانه و گروگانگيري، مبارزه با امنيت ملي و تلاش براي براندازي نرم...
(داش رضا، كفشش را ور مي كشد و با يك حركت تيزي را در دست جابه جا مي كند و به سمت اسمال آقا مي آيد...فري به سراغ غلام مي رود)
¤
داش رضا و اسمال آقا در مقابل هم قرار مي گيرند...گويي كه مي خواهند دوئل كنند...داش رضا انگار اسمال آقا را شناخته باشد...
داش رضا: ريختو مي شه عوض كرد، جنسو نمي شه...
صدايي از گوشه آژانس به گوش مي رسد، غلام دارد آرام و زير لب مي خواند: من از روييدن خار بر سر ديوار دانستم...كه ناكس كس نمي گردد از اين بالانشيني ها...
داش رضا: ببين اسمال آقا سيرابي، پا رو دمم گذاشتن، منم وايسادم تا ته ش...
فري كثيف: داش رضا، ايشون الان حاج عمران هستن...از مشاوران بچه هاي بالا...لطفا مراعات كن...
اسمال آقا: بذار راحت باشه...ته خط يه اعدامي لغز و لنترانيه...بذار خالي كنه خودشو...
اسمال آقا براي خودش چاي مي ريزد و در گوشه اي مي نشيند...
داش رضا تيزي رو مي گيره سمت اسمال آقا و مي گه: د نشد! چايي بعد سيگار...سيگار بعد چايي...ته خط يه اعدامي يه نخ سيگاره...نشين داداش كه خون جلو چشامو گرفته...غلام واسه فري، من واسه تو...ولي اول غلام...
اسمال آقا: اشك چشاتو باور كنم يا تيزي تو دستتو...
داش رضا: حقا كه رگ به ريشه مي ره و انگور به خوشه...بيا من تسليم...ولي من و تو اينجا مي مونيم تا غلام به من زنگ بزنه...بي حرف، بي كلك، بي زرت و پرت...
اسمال آقا: قربون آدم چيز فهم...باد از كله ات افتاد مي شه دو كلوم حرف حساب زد...
غلام قرقي: زردآلوي باغ تموم شد...سلام عليك شروع شد...
داش رضا: فقط يادت باشه، دست بزن، خط بنداز ولي خيانت نكن... كه خال رو جيگرم مي مونه تا خط خطي ات كنم...
(حاج عمران از كوره در مي رود و بلند مي شود و به سمت داش رضا مي آيد)
اسمال آقا: تو يه خورده عقبي داش رضا...دوره ات تموم شده، بهت زور مي آد...مردم ديگه ژيان سوار نمي شن...حالا تو هي بگو پدر جد زانتيا ژيانه! اگه اون تيزي دستت نباشه كسي تره هم برات خورد نمي كنه...
داش رضا: زخم بد خوب مي شه، حرف بد نه...
اسمال آقا: رقصت واسه بقيه بود و عرقچينت واسه ما...يادت نرفته كه تو كوچه تنگي، عرق سگي، تيزي فرنگي، اقدس خانوم چشم پلنگي...
و بسته اي را براي داش رضا پرت مي كند. داش رضا بسته را با يك دست مي گيرد و باز مي كند، يك چادر زنانه گلدار خوني از توي پاكت مي افتد.
(داش رضا به روزهاي جواني اش بر مي گردد...)
¤
در كوچه اي بن بست، چند جوان جاهل دور دختري جوان را گرفته اند و قصد اذيت كردن او را دارند...ناگهان داش رضا سر مي رسد و همه را لت و پار
مي كند، خودش هم البته لت و پار مي شود ولي...اقدس خانوم با چادرش خون صورت او را پاك مي كند و او را به درمانگاه مي رساند...اقدس خانم حالا مادر بچه هاي داش رضاست...)
¤
ناگهان صدايي داش رضا را به خود مي آورد: داش رضا...داش رضا...ارواح خاك آقام...ولشون كن...
صداي اقدس، داش رضا رو به هم مي ريزه...
داش رضا: رفيق نامرد مث كوزه سوراخ مي مونه...نارفيقه...
داش رضا به اسمال آقا حمله مي كند و او را با چاقو مي زند...ماموران مثل مور و ملخ مي ريزند و او را كت بسته به شكل قپوني مي برند...داش رضا جلوي ماشين پليس چادر اقدس را مي بوسد و مي گويد: من واسه تو سايه خوبي نبودم...حواست به بچه ها باشه بهشون بگو غلام تنها بود...بيمه نداشت...يه عمر بيمه دعاي مادر بود و نذر ابولفضل...بهشون بگو باباشون پاي رفاقت وايساد...بگو نرفت به نون برسه، رفت به خون برسه...خون واسه ما مث هواس، مث ناموسه...مث وطنه...بگو حواسشون به اسمال آقا ها باشه كه مث موريانه افتادن به جون مملكت...بگو مرد باشن...نجات يه تن يعني نجات وطن...نوكرتم عيال!
¤
غلام سر برشانه فري كثيف در حالي كه اشك مي ريزد، آخرين جملاتش را هم مي گويد و چشم باز از دنيا مي رود: زبون باد بزن جيگره...جيگرم خنك شد وقتي داش رضا حرفاي دلم رو تف كرد تو ريخت اسمال آقا...
& محسن حدادي

 



ساعت 25

عشق ولي يه حس عاشقونه ست
دير يا زود صاحب آشيونه ست
عشق فقط عشقاي ناب و كم پشت
نه عين دوستي هايي مثل خارپشت
دل،فقط دلاي دست اول!
ساده و بي ريا و دست اول!
دلايي كه هركسو راه نمي دن
به هر سلامي هم جواب نمي دن
اونايي كه تا حالا زير پا نرفتن
تو عالم خيال تا قندهار نرفتن
عشق،فقط عشقاي آسموني
آخ كه اگه تو جووني بدوني
به هر كسي نسپاري اين دلت رو
بشناسي زود حلال مشكلت رو
با هر كسي از عشق گفتن،عمرا!
از غريبه راز شنفتن،عمرا!
سپيدي رو نسپاري به سياهي
دلو يه وقت نندازي تو تباهي
منم منم نباشه تو كارتا
دورويي جا نندازي تو بارتا
گول نخوري با چند كلام ساده
نگي كه اين عشقو خدامون داده
عشق فقط عشقاي پاك و محرم
من كه با عاشقاي اينجا قهرم
عشقو فقط تو برو رو مي بيننن
تو مال و خونه و هلو مي بيننن
اسمتو گاهي جابه جا مي برن
دلتو اما رو هوا مي زنن
نازتو اول خيلي خوب مي خرن
ساندويج متري برات مي خرن
بعد يه مدت براشون پيله اي
قلت مي دن، شبيه يك تيله اي
اونم ديگه واسه تو تكراريه
عاشقه ها! عاشق بيكاريه
رد تماس ميشي، ديگه تمومه!
عمرته كه تو اين ميون حرومه!
مريم حاجي علي

 



دلا تا باغ سنگي، در تو فروردين نخواهد شد

به روزمرگ، شعرت، سوره ياسين نخواهد شد
فريب مي دهند اين فصل ها، تقويم ها، گلها
از اسفند شما پيداست فروردين نخواهد شد
مگر در جستجوي ربناي ديگري باشي
وگرنه صد دعا زين دست يك نفرين نخواهد شد
مترسانيدمان از مرگ، ما پيغمبر مرگيم
خدا با ما كه دلتنگيم، سر سنگين نخواهد شد
به مشتاقان آن شمشير سرخ شعله ور در باد
بگو تا انتظار اين است، اسبي زين نخواهد شد
& عليرضا قزوه

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14