(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 9 آبان 1389- شماره 19777

لزوم مبدأشناسي
مفهوم احسان
درمان غرور
نافرماني از خدا، كافري است!
تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي گام اول تربيت ؛ تقيد به مجموعه احكام شريعت
مردگان در انتظار



لزوم مبدأشناسي

قال الامام علي(ع): ان لم تعلم من اين جئت لاتعلم الي اين تذهب.
امام علي(ع) فرمود: اگر ندانستي كه از كجا آمده اي، نخواهي فهميد كه به كجا مي روي.(1)
1- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج20، ص292

 



مفهوم احسان

جبرئيل از رسول خدا(ص) پرسيد: ماالاحسان؟ (احسان چيست؟) آن حضرت جواب داد: «ان تعبدالله كانك تراه» اينكه خدا را چنان بپرستي كه گويي او را مي بيني)، «فان لكم تكن تراه فانه يراك» (اگر تو او را نمي بيني، چنان داني كه او تو را مي بيند)1
1- خواجه عبدالله انصاري، صد ميدان، ص16

 



درمان غرور

پرسش: قرآن كريم راه درمان غرور و تكبر انسان را چگونه معرفي مي كند؟
پاسخ: از آنجا كه سرچشمه سركشي ها و ناسپاسي هاي انسان غالباً غرور است، براي در هم شكستن اين غرور خداي متعال در آيه18 سوره «عبس»، مي فرمايد: «خداوند اين انسان را از چه چيز آفريده»؟! (من اي شيء خلقه)؟.
«او را از نطفه اي ناچيز و بي ارزش آفريد، و سپس او را موزون ساخت و در تمام مراحل اندازه گيري نمود» (من نطفه خلقه فقدره).
چرا اين انسان، به اصل خلقت خود نمي انديشد؟! و ناچيز بودن مبدأ اصلي خود را فراموش مي كند؟ وانگهي چرا قدرت خداوند را در آفرينش اين موجود بديع از آن نطفه ناچيز نمي نگرد؟ كه دقت در همين آفرينش انسان از نطفه و اندازه گيري تمام ابعاد وجودي او، اعضاء پيكرش، استعدادهايش و نيازهايش، خود بهترين دليل براي خداشناسي و معرفه الله است.
جمله «قدره» از ماده «تقدير» به معني اندازه گيري و موزون ساختن است؛ زيرا مي دانيم در ساختمان وجود انسان، بيش از بيست نوع فلز و شبه فلز به كار رفته، كه هر كدام از نظر كميت و كيفيت اندازه معيني دارد، كه اگر كم و بيشي در آن رخ دهد، نظام وجود انسان به هم مي ريزد.
از اين گذشته، كيفيت ساختمان اعضاي بدن، و تناسب و ارتباط هاي آنها با يكديگر، اندازه هاي دقيقي دارد، و نيز استعدادها، غرائز و اميالي كه در فرد انسان، و در مجموعه جهان بشريت، نهفته است، بايد طبق حساب خاصي باشد تا سعادت بشر را تأمين كند.
خداوند كسي است كه تمام اين اندازه گيري ها را در آن نطفه بي ارزش انجام داده، نطفه اي كه به قدري كوچك است كه اگر از سلول اصلي حيات شناور در آب آن به تعداد تمام انسان ها، يك جا جمع شود، بيش از يك انگشتانه را پرنمي كند.
آري، در چنين موجود خرد و صغير، اين همه بدايع و نقوش را ترسيم كرد و به وديعت نهاد.(1)
از طرفي با اندكي تأمل در آيه77 سوره «يس» پاسخ اين سؤال روشن مي شود، گويا خداوند دست انسان را مي گيرد و به آغاز حيات خودش، در آن روز كه نطفه بي ارزشي بيش نبود، مي برد، و او را به انديشه وامي دارد، مي گويد: «آيا انسان نمي داند كه ما او را از نطفه آفريديم، و او آن چنان قوي و نيرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد، كه حتي به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه كننده آشكاري شد»؟! (أولم يرالانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصيم ميين).
چه تعبير زنده و گويائي؟ نخست، روي عنوان انسان تكيه مي كند يعني هر انساني با هر اعتقاد و مكتبي، و هر مقدار دانشي، مي تواند اين حقيقت را دريابد.
سپس، سخن از «نطفه» مي گويد كه در لغت در اصل به معني آب ناچيز و بي ارزش است، تا اين انسان مغرور و از خود راضي، كمي در انديشه فرو برود و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام اين قطره آب ناچيز، مبدأ نشو و نماي او نبوده بلكه سلول زنده بسيار كوچكي كه با چشم ديده نمي شود، از ميان هزاران سلول كه در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسيار كوچكي كه در رحم زن قرار داشت با هم تركيب شدند، و انسان از آن موجود ذره بيني پا به عرصه هستي گذاشت!
مراحل تكامل را يكي بعد از ديگري پيمود كه شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره «مؤمنون» در درون رحم مي باشد (مرحله نطفه، سپس علقه، بعد مضغه، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشيده شدن استخوانها از گوشت، و سرانجام پيدايش روح يعني حس و حركت).
بعد از تولد كه نوزادي بسيار ضعيف و ناتوان بود، مراحل تكامل را نيز به سرعت پشت سر گذاشت، تا به سرحد بلوغ و رشد جسماني و عقلاني رسيد.
آري، اين موجود ضعيف و ناتوان آن چنان قوي و نيرومند شد كه به خود اجازه داد، به پرخاشگري در برابر دعوت «الله» برخيزد، و گذشته و آينده خويش را به دست فراموشي بسپارد، و مصداق روشن «خصيم مبين» شود.
اين كار، جز از انساني كه عقل و فكر و شعور و استقلال اراده و اختيار وقدرت دارد، ساخته نيست (و مي دانيم مهمترين مسئله در زندگي انسان سخن گفتن است، و سخناني كه محتواي آن قبلا در انديشه حاضر مي شود، پس از آن در قالب جمله ها قرار مي گيرد، و مانند گلوله هائي كه مسلسل وار به هدف شليك مي شود، از مخارج دهان بيرون مي آيد، و اين كاري است كه از هيچ جانداري جز انسان حاصل نمي شود.
و به اين ترتيب، قدرت نمائي خدا را در اين نيروي عظيمي كه به قطره آب ناچيزي داده، مجسم مي كند.(2)

 



نافرماني از خدا، كافري است!

عالمي وارد مسجد شد. عده اي را ديد كه در گوشه اي نشسته اند و درباره كفر و ايمان صحبت مي كنند. سلام كرد و به نزد آنها رفت سپس با هر يك احوالپرسي كرده و براي تلاوت قرآن آماده شد.
يكي از جمع حاضر گفت: آقا! بحث ما درباره كفر و ايمان است و شناخت نشانه ها و مصاديق هر يك. اگر ممكن است ما را راهنمايي كنيد!
عالم اظهار داشت: در خدمتم، امر بفرماييد!
فرد مزبور گفت: ما درباره قسمت آخر آيه 44 مائده حرف مي زديم آنجا كه...
عالم گفت: آنجا كه مي فرمايد: و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون يعني: و كساني كه به احكامي كه خدا فرستاده است حكم نمي كنند، كافرند؟
مرد گفت: بله، مي خواهيم درباره اين قسمت آيه سخن بگوييد! جواني كه در جمع حاضر بود نيز گفت: حاج آقا! اين قسمت آيه، فوق العاده است.
عالم گفت: در آيات قبلي و نيز آيات بعد از اين آيه روي سخن حضرت حق با يهوديان و مسيحيان و لزوم توجه و پيروي آنها از دستورات الهي است اما آيه، بويژه اين قسمت آخري شامل همه ما مي شود.
اين قسمت از آيه دو وظيفه را براي علما، قضات و همگان مطرح مي سازد:
1- حكم خدا را از ترس مردم تغيير ندهند 2- بخاطر طمع به مال وثروت و مقام و شهرت دنيا، احكام الهي را كتمان نكرده و در عرصه عمل به آنها نلغزند.
براساس اين آيه: 1- انحراف در قضاوت كفر است 2- با داشتن قوانين آسماني عمل به قوانين غيرالهي كفر است 3- ترس و حرص موجب انحراف در قضاوت و انحراف در قضاوت موجب كفر است و (1)...
برادران! اگر ما فقط به همين آيه شريفه عمل كنيم، بسياري از مشكلات دنيوي و اخروي فردي و اجتماعي خود را برطرف مي كنيم.
پيرمرد حاضر در بين گروه گفت:
آقاجان! مي گويند كه كفر و ايمان داراي درجات است يعني ما همه درجه اي از ايمان را داريم و هم درجه اي از كفر را؟
عالم اظهار داشت: همينطور است، كفر و ايمان داراي مراتب و درجاتي است. ما نيز به تناسبي كه به احكام الهي عمل مي كنيم و اعمال و نيات خالص و درست داريم، بردرجه ايمانمان مي افزائيم و به تناسبي كه نسبت به احكام و دستورات الهي بي تفاوتيم يا ضد آنها عمل مي كنيم، از مراتب ايمانمان كاسته مي شود و بر درجات كفر و شرك مان افزوده مي گردد.
جوان اظهار داشت: بيشتر توضيح دهيد!
عالم گفت: نيات، گفتارها و اعمال روزانه ما، يا بر مراتب ايمانمان مي افزايند و يا از آن كم كرده و بر عمق كفر و شرك و نفاقمان مي افزايند در واقع، ما با رفتارهايمان دائم در حال تغيير دادن وضعيت شخصيت خويش و نيز نامه عملمان هستيم.
پيرمرد گفت: حاج آقا! حالا اگر بخواهيم اصلاً كفر و شرك و نفاقي در وجود و نامه عملمان نباشد و سراسر نور و ايمان باشيم و هر روز در اين نور كامل تر شويم چه بايد بكنيم؟
عالم گفت: بايد با توبه واقعي، كفر و شرك و نفاق را از بين ببريم و با پاك سازي و خالص سازي نيت، گفتار و كردارمان و تطبيق آنها با دستورات الهي، بر مراتب ايمانمان بيفزائيم.
در اين هنگام نداي اذان به گوش رسيد و جمع حاضر خود را براي اقامه نافله ظهر آماده كردند.

 



تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي گام اول تربيت ؛ تقيد به مجموعه احكام شريعت

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
در شماره هاي گذشته محور سخن پيرامون تربيت در محيط هايي بود كه انسان در آنها ساخته شده و روش رفتاري و گفتاري مي آموزد. اشاره شد كه اولين محيط و تاثيرگذارترين محيط، محيط خانوادگي است و به طور كلي مساله تربيت، در هر محيطي كه باشد، تدريجي الحصول است و انسان به تدريج روش ها را ياد مي گيرد. البته در مقام مقايسه ميان روش فساد و روش صلاح، روش فساد براي انسان سريع تر حاصل شده و روش صلاح، كندتر صورت مي پذيرد. اجمالا به سر اين مطلب هم اشاره شد كه چون انسان حين تولد، از نظر شهوت و غضب و وهم، يك حيوان بالفعل است و آن چيزهايي كه از نظر انساني و الهي دارد، در او نهفته است و جنبه استعدادي دارد كه بايد با تربيت شكوفا شود؛ لذا حركت رو به صلاح، كندتر از حركت رو به فساد اثر مي گذارد. در بخش حاضر استاد پيرامون ضرورت كنترل هواي نفس و التزام به آداب شرع به عنوان تنها راه رسيدن به نورانيت باطني سخن گفته اند كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
گفتيم كه تربيت يعني روش دادن؛ اصل آن هم اين است كه به قواي حيواني انسان، روش داده شود و آدمي از افسار گسيختگي قواي حيواني خود نجات پيدا كند. قهرا وقتي كه قواي حيواني بالفعل است و شهوت و غضب و وهم در بچه اي كه متولد مي شود وجود دارد، اين سوال مطرح مي شود كه آيا اين قوا كنترل شده است يا نه؟ بدانيد كه اين قواي حيواني شهوت، غضب و وهم، سقف ندارد و مرز نمي شناسد! افسار گسيخته است و تربيت در مراحل اوليه، اين است كه بايد جلوي افسار گسيختگي اين قواي حيواني را گرفت. در تربيت اسلامي، از بين بردن شهوت و غضب مطرح نيست. آنچه اهميت داشته و صحيح است، روش دادن، محدود كردن و مرز تعيين كردن براي قواي حيواني نفس است.
هواي نفس يعني: خواسته هاي حيواني بي مرز
من به دو اصطلاح اشاره كنم كه استاد ما-امام(ره) -هم آنها را به كار مي بردند. ايشان مي فرمودند: «شهوت و غضب در انسان اطلاق دارد». اين يك اصطلاح است كه معنايش همان است كه من عرض كردم؛ يعني مرز نمي شناسد. يك عبارت هم در روايات ما وجود دارد- كه خيلي زياد شنيده ايد و استعمال هم مي كنيد- كه عبارت است از «هواي نفس». اين هواي نفس كه مي گويند، يعني چه؟ اين همان مرزنشناسي است. خواسته هاي حيواني بي مرز، هواي نفس است. بحث در اين است كه براي تربيت، اين نيروها بايد كنترل شود و حد و مرز پيدا كند. اين مساله نسبت به تمام محيط هايي كه انسان در آنها ساخته مي شود، مطرح است؛ از محيط خانوادگي گرفته، تا محيط آموزشي، شغلي، رفاقتي و حتي آن جو حاكم بر كل جامعه كه مسئوليت آن با عده اي خاص است؛ در هر محيطي اين بحث مطرح است.
من در رابطه با اين بحث، دو روايت مي خوانم. يك روايت از علي(ع) است كه حضرت فرمود: «النفوس طلقه لكن ايدي العقول تمسك اعنتها عن النحوس»؛ (وسايل/20/154) نفوس، رها و يله اند، ولي دستان عقل است كه آنها را از سركشي باز مي دارد.
نفس همان روح حيواني شهوت، غضب و وهم است. طلقه يعني آزادي حيواني. مي فرمايد: نفس، آزادي حيواني مي خواهد. اما آنچه او را از سركشي باز مي دارد، دستان عقل است. اين در ابتدا، كار عقل عملي است و بعد هم عقل نظري كه زيربناي اعتقادات است.
سرچشمه را با بيل مي شود گرفت؛ اما...
مسئله اين است كه اگر انسان قواي نفساني اش را رها كند، حد و مرزي ندارد. هيچگاه نمي ايستد و دائماً به دنبال ميل خود مي رود. البته محيط هايي كه انسان در آنها ساخته مي شود، با هم تفاوت دارند. مثلا اگر كودكي را بخواهيم در محيط خانوادگي تربيت كنيم و قواي حيواني اش را مهار كنيم، خيلي آسان تر است، نسبت به انساني كه وارد محيط ديگري شده است. در گذشته گفته شد كه تربيت بچه خيلي آسان است. چون كودك، هم سريع و زود و هم عميق و مؤثر ياد مي گيرد. حالا بعدا مي گويم كه اين تربيت و روش دهي بايد از كجا شروع شود.
بحث اين است كه هرچه كودك رشد حيواني پيدا كند، روش دادن به او مشكل تر مي شود تا به حالت تمييز برسد. به بلوغ طبيعي- نه شرعي- كه برسد، كار مشكل مي شود. اگر كودك تربيت نشود، وقتي وارد محيط هاي بعدي مي شود- محيط آموزشي، شغلي، رفاقتي و...- به جايي مي رسد كه اگر آن وقت بخواهد اين قواي حيواني را مهار كند، كارش بسيار مشكل است. مي گويند: سرچشمه را با بيل مي شود گرفت؛ اما اگر همان ابتدا جلوي آن را نگيري، بعداً با پيل هم نمي شود جلويش را گرفت!
اينكه روي اين محيط تأكيد مي شود براي اين است كه اولين محيط، محيط خانوادگي است. سازندگي و تربيت در آن، آسان تر از محيط هاي ديگر است. حال اگر انسان در كودكي تربيت نشد و هواهاي نفساني در او غالب شدند، ديگرتربيت بسيار سخت است. در روايتي از حضرت عيسي(ع) يك تعبيري وجود دارد كه مي گويد: «ان الغالب لهواه أشد من الذي يفتح المدينه وحده»؛ (شرح نهج البلاغه/ 20/ 233) كسي كه بخواهد بر هواي نفسش چيره شود، سخت تر از كسي است كه به تنهايي شهري را فتح مي كند.
كار به جايي مي رسد كه اگر بخواهي جلوي اين افسار گسيختگي قواي حيواني را بگيري، مثل اين است كه بخواهي به تنهايي شهري را فتح كني! كسي كه بخواهد بر هواي نفسش چيره شود، سخت تر از آن كسي است كه به او بگويند برو به تنهايي يك شهر را فتح كن! اينكه من بارها تأكيد كردم و بحث را روي محيط خانواده آوردم، براي اين است كه در اين محيط و در اين سن و سال، هنوز هواي نفساني بر انسان چيره نشده است كه بخواهي آن را مغلوب كني.
نفس با لجام عقل و شرع مهار مي شود.
در اينجا اين بحث- كه در اصطلاح اهل معرفت هم هست- مطرح مي شود كه براي تربيت بايد به اين قواي حيواني، لجامي از عقل و شرع زد. در تمام مراحل هم، همينطور است كه بايد يك لجام عقل و شرع به اين حيوان زد! چرا مي گوييم حيوان؟ چون گفتيم كه انسان در ابتداي كار يك حيوان بالفعل است. لذا براي كنترل و مهار كردنش بايد يك لجام عقلي و شرعي به او زد.
چرا لجام عقل و شرع؟
يك سنخ مسائلي هست كه حتي اگر دين هم نبود و دستوراتي هم برايش نيامده بود، خوب ما آنها را با عقلمان مي فهميديم. مثلا مي دانستيم كه ظلم كردن بد است؛ آدم كشي بد است؛ عدل خوب است؛ و... فهميدن اين امور احتياجي به وحي نداشت و عقل ما - عقل عملي ما- به تنهايي اين مسائل را درك مي كند. حاكم براين امور، عقل عملي است. يك سنخ امور دقيق تر و ظريف تري هم هست كه فهم آنها براي ما پيچيده است. لذا شرع مي آيد و اينها را براي ما ظاهر و آشكار كرده و مفاسد آن را براي ما مي گويد. اينكه ما تعبير مي كنيم به لجام عقل و شرع، براي اين است.
لذا شارع، همين مسائل ظريف را كه همان روشهاست براي ما تبيين مي كند. او پيامبران را فرستاده كه به من روش گفتاري و رفتاري بدهد، تا من اين غضب و شهوتم را در محدوده اي كه عقل عملي مي گويد، مهار كنم و از آنجا كه انسان، دو بعدي است، خداوند در بعد معنوي او نيز دستورالعمل تربيتي داده است.
البته انسان سه بعدي است. يك بعد ديگرش هم حيوانيتي است كه مي خواهد جلوي انسان شدن و الهي شدن را بگيرد. اين بعد حيواني فعلي است و بعدهاي ديگر هنوز فعلي نشده اند. اين مانع شكوفايي آنها مي شود. تا جلوي اين گرفته نشود، بعد انساني و الهي انسان رشد نمي كند.
هوي و هوس، علفهاي هرز وجود آدمي
علف هرزه در باغ و باغچه را ديده ايد؟ تا جلوي اين علفهاي هرز را نگيريد، آن بذري كه كاشته ايد رشد نمي كند. همينطور تا وقتي جلوي هوي و هوس ها گرفته نشود، آن نشائي كه خدا- دربعد انساني و الهي- در دل آدمي گذاشته است، شكوفا نمي شود؛ نه آدم درست مي شود نه فرشته. اين اولين گام است.
علي(ع) در يك روايت فرمود: «ضبط النفس عندالرغب و الرهب من افضل الادب»؛ (غررالحكم/ 238) مهارنفس هنگام ميل و رويگرداني، از بافضيلت ترين ادب هاست.مهاركردن شهوت و غضب نفس، هنگام روآوري و روگرداني، از بافضيلت ترين تربيت ها و ادب ها است. يعني همين، اولين گام است. وقتي كه نفس به يك كار نامشروع نامعقول روآورده و مي خواهد آن را انجام دهد، جلوي آن را بگيري! از آن طرف وقتي نفس مي خواهد از يك كار خوب روگردان شود، آنجا هم جلوي روگردانيش را بگيري! هردو مورد، هم «رغب» و هم «رهب» آمده است؛ هم به روآوري و هم به روگرداني اشاره شده است.
استاد ما- امام(ره) -اين اصطلاح اهل معرفت را مطرح مي كنند كه «تقييد اطلاق شهوت و غضب»؛ اين همان مهاركردن و افسارزدني است كه من گفتم. من بحث را خالي از اين اصطلاحات كردم تا فهم آن آسان شود. وقتي ايشان مي گويد «تقييد اطلاق شهوت و غضب» يعني مهارزدن به اين قواي سركش. نفس را رهايش نكن!
لذا امام مي گويند: «مقصد انبياء، تأديب نفوس و تحديد هواهاي نفسانيه است». مقصد همه انبياء، اين است كه مي خواهند نفوس را تربيت كنند. تحديد در اينجا يعني مرزكشي، انبياء مي خواهند نفوس سركش را مرزشناس كنند.
مگر نمي شود حيوان را تربيت كرد؟ الان درنده ها را تربيت مي كنند. تو كه از تربيت خود نااميدي، آيا بدتر از شير و ببر و پلنگي؟ خوب است كه اينها را مي بينيد! حيوان را مي شود تربيت كرد. حيوانات را دارند تربيت مي كنند. بدترين آن ها را مي بينيد كه تربيت شده اند. وقتي حيوان را مي شود تربيت كرد، چطور اين موجود دوپا دربين اين حيوانات، چموش تر از همه درمي آيد؟! مگر انبياء آمده اند و يكسري چيزهاي خارق العاده به ما گفته اند؟! مي گويند: آمده ام تا روش رفتاري، گفتاري و كرداري به تو بدهم و مي خواهم تو را آدم كنم.
پس انسان علاوه بر دو بعد انساني و الهي داراي يك بعد بالفعل حيواني است كه مانع انسان شدن اوست. اگر قواي نفس، افسارگسيخته باشد همين آدم، از حيوانات هم بدتر مي شود. لذا بزرگان مي فرمايند كه مقصد انبياء عظام، تأديب نفوس و تحديد هواهاي نفسانيه است. هدف پيامبران روش رفتاري دادن به شهوت، غضب و وهم است. درهمين رابطه يك روايت از رسول خدا هست كه: «ان الله تعالي حد لكم حدودا فلا تعتدوها»؛ (بحار /2/263) پيغمبر اكرم فرمود خداوند براي شما، مرزهايي قرار داده است، پس از آن مرزها تجاوز نكنيد. تجاوز نكنيد، يعني به آداب الهي مؤدب شويد تا انسان شده و در بعد الهي، فرشته شويد. كساني رستگاري جاودانه پيدا مي كنند كه مؤدب به آداب الهي شوند.
قبول آداب شرعي، عامل رسيدن به فلاح ابدي
علي(ع) مي فرمايد: «من تادب بآداب الله عزوجل ابداه الي الفلاح الدائم» (وسائل/ 6/155) هركس مؤدب به آداب الهي شود، ادبش او را به رستگاري ابدي مي رساند. اگر كسي تربيت الهي را بپذيرد و مؤدب به آداب الهي شود، به رستگاري جاودانه مي رسد؛ يعني هم يك انسان مي شود و هم در بعد الهي و معنوي رشد كرده و فرشته مي شود. سؤال اصلي اين است كه حالا كه مي خواهيم تربيت شويم و تربيت كنيم بايد از كجا شروع كنيم؟ اين يك بحث مستقلي است كه الان شايد در ذهن همه هم باشد. البته چون اين بحث ها تقريبا همگاني است، در پاسخ به اين سؤال من نمي خواهم اصطلاحات پيچيده اي به كار ببرم. تنها به قدري كه لازم است به مطالبي اشاره خواهم كرد.
قدم اول، ساختن ظاهر
اهل معرفت به اين نقطه شروع اشاره دارند كه من ابتدا جملاتي را از آن ها مي خوانم و بعد توضيح مي دهم. در باب تربيت مي فرمايند: «اگر انسان بخواهد از نظر باطني و حقيقي اصلاح شود، تنها راهش گذر از ظاهر به باطن است». بحث ما اين است كه مي خواهيم حيوان نباشيم و آدم بشويم؛ يعني مي خواهيم امتياز انساني خود را شكوفا كنيم. مثلا اگر اهل معنويت هستيم، مي خواهيم نورانيت قلبيه پيدا كنيم؛ اگر اهلش هستيم، مي خواهيم عالم غيب را شهود كنيم؛ اگر مي خواهيم اين كارها را بكنيم، بزرگان مي گويند كه اين منزل يك راه بيشتر ندارد؛ آن راه انحصاري هم اين است كه از راه ظاهر به باطن برويم.
حالا اين ها را مي خواهم توضيح بدهم كه «رخنه كردن از ظاهر به باطن» يعني چه؟ آيا تو مي خواهي آن بذر الهيه انساني كه خدا در وجودت پاشيده و آن نهالي را كه او درون تو كاشته است را آبياي كني و زنده اش كني؟ آيا مي خواهي آدم بشوي؟ بايد از ظاهر خود سراغ باطن بروي تا كار سامان يابد. راه فقط همين است. اگر مي خواهي آن بذر الهي در بعد معنويت را شكوفا كني و قلب و دلت را روشن و منور به نور الهي كني، بدان كه راه فقط اين است! بايد از ظاهر به باطن بروي! اين همان راهي است كه انبياء و مكتب انبياء براي ما آوردند.
اين كليت بحث بود. و حال به جزئيات آن مي پردازيم. ما تعبيراتي از اهل معرفت داريم كه مثلا امام راحل كه البته من هر چه دارم از استادم دارم- مي گويند: «بدان كه هيچ راهي در معارف الهيه پيموده نمي شود مگر آنكه انسان ابتدا كند از ظاهر شريعت و تا انسان مؤدب به آداب شريعت حقه نشود، هيچ يك از اخلاق حسنه (كه همان انسانيت است) از براي او، به حقيقت پيدا نشود و نور معرفت الهي در قلب او تابش نكند.»
منظور امام از آداب ظاهريه چيست؟ منظور ايشان همين احكام شرعيه است. اين ها آدم ساز است. من كاري به جنبه هاي معنوي آن ندارم. اصلاً خود اين احكام، آدم ساز است. در بعد انساني، انسانيت را شكوفا مي كند. بايد ظاهر انسان، شكل و شمايلش، لباس هاي تن او، حرف ها، رفتارها، ديده هايش، همه و همه در محدوده احكام شرعيه باشد تا انسانيتش شكوفا شود.
الآن درباره تربيت فرزند در محيط خانوادگي بحث مي كنيم. چون روايات آن را هم قبلا اشاره كرده ام، دوباره تكرار نمي كنم. ولي ديديد كه تربيت فرزند چقدر آداب دارد. بعد از دوران خردسالي هم روايات مي گويند كه وقتي بزرگ شد، بايد روزه را به او ياد داد؛ نماز يادش داد؛ وضو يادش داد؛ من قبلاً اين ها را گفته ام. از علي(ع) است كه فرمود: «ادب صغار اهل بيتك بلسانك علي الصلوه و الطهور» (مجموعه ورام/2/155) كوچكترهاي خانواده ات را با زبانت براي نماز و وضو تربيت كن!
امام صادق(ع) فرمود: «يودب الصبي علي الصوم»؛ (وسايل/10/237) بچه بايد براي روزه گرفتن تربيت شود. بعد هم سن اين كار را مشخص مي كند، مي فرمايد اين كار بين پانزده و شانزده سال انجام شود. از ظاهر شريعت بايد شروع كرد. از شكل و شمايلت، پوششت و صحبت كردنت بايد شروع كني، تا برسي به روابطي كه با ديگران- اشخاص صالح و فاسد- داري؛ همه اينها بايد براساس شرع تنظيم شود تا باطن اصلاح گردد.
فرق ميان اصلاح ظاهر و ظاهرسازي
اما من در اينجا بايد به دو نكته اشاره كنم كه مغالطه اي صورت نگيرد. اول اينكه ما يك ظاهر و باطن داريم، يك سر و علن. اينكه بزرگان مي فرمايند از ظاهر مي توان به باطن رخنه كرد، يعني اينكه اگر آدمي در تمام جهات، مقيد باشد كه مطابق اسلام عمل كند، مثلاً از نظر پوشش، شكل و شمايل، گفتار و رفتار با ديگران و همه زندگي اش اسلامي باشد يا تلاش كند كه اسلامي باشد، در حقيقت از راه ظاهر اقدام به اصلاح باطن كرده است. اين فرق مي كند با كسي كه مثلا جلوي آدم، جانماز آب مي كشد ولي از آن طرف نعوذبالله- در خفا دروغ مي گويد و تهمت مي زند و... اولي ظاهرش درست است هر چند هنوز باطنش اصلاح نشده است، ولي دومي سرش با علنش فرق دارد. رفتار دومي فريبكارانه است و جنبه اصلاحي ندارد. يك سنخ مسائلي هست كه چون از درون افراد اطلاعي نداريد، شما هم از آن ها سر درنمي آوريد. مثلا اگر من در گفتارم هيچ توجهي نكنم، دروغ بگويم، غيبت كنم، تهمت بزنم و... تو از كجا مي فهمي كه من دارم دروغ مي گويم؟ به يك معنا اين سر من است. كار علني كارساز نيست. بلكه بايد تمام كارها و اعمال را اصلاح كرد تا درون درست شود.
ظاهر آراسته در باطن اثر مي گذارد، نه اين كارهاي علني كه به همراه بسياري كارهاي خلاف ديگر انجام مي شود. اهل معرفت اين حرف را نمي زنند كه هر نوع ظاهرسازي، باعث اصلاح باطن مي شود. يك وقت اشتباه نكنيد! من اين نكته را بگويم كه رياكاري اثري ندارد. كسي كه تلاش مي كند مسائل درآمدي اش و همه زندگي اش- نه فقط صوم و صلاه - همه و همه، اسلامي باشد، اگر بر اين امر مراقبت كند، در باطنش اثر مي گذارد. گفتيم كه صورت ملكه، با تكرار و مراقبت براي انسان حاصل مي شود. اگر تلاش كند كه در معاملاتش، عباداتش، معاشرات و مجالساتش، همه و همه خلاف شرع انجام ندهد، مثلا زبانش غيبت نكند، دروغ نگويد، تهمت نزند، ايذاء نكند؛ اين از ظاهر به باطن رخنه مي كند.
اما وقتي من جلوي تو دعا مي خوانم، خم و راست مي شوم، ادعاي معنويت مي كنم، دعاي فرج مي خوانم، دعاي توسل مي خوانم، سينه مي زنم، پابرهنه راه مي افتم، شال عزا به گردن مي اندازم و امثال اين ها- همه چيزهايي كه جنبه فريبندگي دارد را مي گويم- ولي در سر و خفا، به صورت پنهاني كار خلاف انجام مي دهم، اين ظاهرسازي است و اثر سازندگي ندارد. مسئله نفاق، همين است. ظاهر و باطن را با سر و علن يك وقت اشتباه نكنيد. مي خواستم اين را بگويم كه تفاوت سر و علن، نفاق است. نفاق هم بدترين كارها است. حتي مي گويند از كفر هم بدتر است. در آيات ما هم اين مضمون هست.
پايبندي به تمام دين نه بخشي از آن
دومين تذكر اين است كه آداب شريعت، يك مجموعه است. يك بخش نيست؛ نماز و روزه و وضو و ذكر نيست كه اين را رعايت بكني، اما مال مردم خوري كني! هرگز اين طور نيست كه بتواني به بخشي از دين عمل كني و بخش ديگر را رها كني. دستورات و احكام اسلام مجموعه است. مجموعه احكام شرعيه، همان احكام ظاهريه است كه اگر اينها را رعايت كني، بدون شك در تو اثر مي گذارد. يعني آن بعد انساني تو را شكوفا مي كند و بعد الهي تو را هم به ثمر مي نشاند. اگر بپرسي از كجا شروع كنيم؟ پاسخ اين است كه از اينجا بايد شروع كرد: پايبندي به تمام دستورات شرع.
بحث راجع به محيط خانواده بود و اينكه اگر پدر و مادر نسبت به بچه از كودكي، تمام آداب شرعي را رعايت كنند، وقتي او بزرگتر شده و به قوه تمييز برسد، باطن او، باطن يك آدم مي شود. اولين محيط سازندگي براي انسان، خانواده است. لذا چون در اين محيط، رابطه ها تنگاتنگ است و از چاشني محبت قوي برخوردار است، اگر پدر و مادر غيرتمند بخواهند فرزندشان آدم بشود و الهي گردد، بايد ظواهر شرع را رعايت كنند.

 



مردگان در انتظار

رضا محرابي
هركسي كاري كه انجام مي دهد، به قصد و هدفي انجام مي دهد و منتظر است تا پيامدها و آثار آن را در زندگي اش ببيند؛ هرچند كه گاه كارهايي را انجام مي دهيم و انتظار چيزي را داريم ولي چيز ديگري بهره ما مي شود و يا اين كه گمان مي كنيم اين كار ما هيچ تاثيري هم ندارد، ولي مي بينيم كه آثار و پيامدهاي خوش يا ناخوشي را براي ما به ارمغان مي آورد.
سنت حسنه يا باقيات صالحات
از آموزه هاي قرآني اين معنا به دست مي آيد كه نه تنها برخي از كارهاي ما داراي آثار مثبت و يا منفي در زندگي ماست، بلكه آثار آن تا ابد باقي مي ماند و حتي پس از مرگ نيز خوبي ها و بدي هاي آن دامن ما را مي گيرد و اوضاع ما را در عالم برزخ دگرگون مي سازد. از اين امور به سنت يا باقيات ياد مي شود. سنت، رفتاري از ماست كه به شكل آموزه هاي رفتاري درميان آيندگان مي ماند. در روايت است كه «من سن في الاسلام سنه حسنه كان له اجرها و اجر من عمل بها من بعده لاينقص ذلك من اجورهم شيئا و من سن في الاسلام سنه سيئه كان عليه وزرها و وزر من عمل بها من بعده لاينقص ذلك من اوزارهم شيئا» به اين معنا كه هركه سنتي را پي ريزد آثار آن براي عمل كنندگان و سنت ريز باقي مي ماند. پس اگر سنت نيك و خوب باشد آثار و بهره هاي مفيد آن به عامل و سنت ساز مي رسد و اگر بد و زشت باشد از آثار زشت و بد آن نيز بهره مند خواهدشد.
باقيات نيز مي تواند زشت و زيبا و يا خوب و بد باشد. در اسلام اموري چون فرزند خوب، نوشته و كتاب، آباداني زمين ازطريق ساخت بيمارستان، مساجد، پل و مانند آن كه فايده عمومي دارد يا حفر چاه آب، ايجاد قنات، باغ و بوستان، حفر نهر آب و مانند آن به عنوان باقيات صالحات معرفي شده است. اين باقيات صالحات، صدقه جاري است كه آثار آن پس از مرگ نيز نصيب وي مي شود. دهخدا در لغت نامه، درباره صدقه جاريه نوشته شده است: «هركاري خيري كه در راه خدا انجام شود و نفع آن به طور مستمر به مردم برسد، صدقه جاريه است.»
اما اگر آدمي به جاي فرزند خوب و صالح، فرزند طالح و بد، تربيت كند، وزر و وبال كارهاي زشت اين فرزند نيز دامنگير او در عالم برزخ و قيامت مي شود.
آن چه بيان شد درباره بازگشت آثار كارهاي شخص به خود اوست، اما داستان تنها به اين جا ختم نمي شود، بلكه براساس آموزه هاي قرآني آثار كارهاي هرشخص نه تنها به خود او بازمي گردد، بلكه به ديگران نيز سرايت مي كند، به ويژه اگر نيت اين سرايت نيز وجود داشته باشد. بنابراين، گاه كارهاي ما نه تنها براي خودمان در زندگي دنيا مفيد يا مضر است، بلكه آثار آن به دنياي مردگان نيز كشيده مي شود.
منازل رشد انساني
شايد گمان توده هاي مردم به اين باشد كه منازل رشد را بايد در همين مدت كوتاه عمر خلاصه كرد؛ در حالي كه براساس آموزه هاي قرآني، منازل رشد و كمال انساني تنها محدود به دايره زندگي دنيايي نيست، بلكه رشد و بالندگي و كمال يابي انسان تا قيامت ادامه دارد. از اين رو دنياي برزخ كه حد فاصل ميان دنياي مادي با سراي آخرت و جاودانگي ماست، جهان رشد است و انسان در زندگي برزخي خود هم چنان با باقيات و سنت ها و يا نيات ديگران رشد مي كند و به بالندگي و كمال مي رسد و يا از عذاب و سختي و تنگناهايي مي رهد.
بنابراين پرونده اعمال آدمي با مرگ وي بسته نمي شود و در عالم برزخ نيز ادامه مي يابد. البته ناگفته نماند كه با مرگ شخص پرونده عمل شخصي او بسته مي شود و ديگر قادر به انجام كاري نيست، چنان كه اميرمومنان علي(ع) مي فرمايد: «وافد الموت يقطع العمل؛ مرگ كه سرآمد، پرونده عمل هم بسته مي شود.» (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ص 164، شماره 3194) اما پرونده عمل به يك معنا، همچنان باز است. از اين رو پيامبر (ص) مي فرمايد: «اذا مات المومن انقطع عمله الا من ثلات صدقه جاريه او علم ينتفع به او ولد صالح يدعوله؛ «هرگاه مؤمن از دنيا برود، عملش قطع مي شود مگر سه عمل: 1- صدقه جاريه؛ يعني انجام كارهايي كه عموم مردم از آن نفع ببرند. مثل بناء مسجد، احداث مدرسه، بيمارستان و... 2- عملي كه ديگران از آن بهره مند گردند؛ 3- فرزند صالحي كه براي او دعاي خير نمايد.» (بحارالانوار، ج2، ص 22)
مطابق كلام صادق(ع) شش چيز است كه مومن بعد از مرگ نيز از آن ها بهره مند مي شود. آن شش مورد عبارتند از: 1- فرزند صالحي كه براي او طلب مغفرت كند؛ 2- كتاب قرآن كه از آن قرائت كند؛ 3- چاه آبي كه حفر كرده (و به مردم آب مي دهد)؛ 4- درختي كه كاشته است؛ 5- آبي كه براي خيرات جاري كرده است؛ 6- روش پسنديده اي بنا نهاده و ديگران پس از وي، آن را ادامه مي دهند.
بنابراين، هر كسي كه باقياتي را به جا گذاشته باشد، از آثار آن بهره مند مي شود و يا اگر سنتي را به نام خود ثبت كرده و ديگري بر اساس آن سنت و الگوبرداري از آن كاري انجام دهد، پيامدها و آثار آن افزون بر عمل كننده براي سنت ساز نيز ثبت مي شود.
براساس برخي از روايات حتي اگر كسي به نام مرده، كاري را انجام دهد، آن كار خير و خوب در كارنامه عمل مرده در عالم برزخ ثبت مي شود. از اين جاست كه قرآن و نماز خواندن براي مرده يا روزه گرفتن براي او، نقش مهمي در سامان يابي وضعيت مرده بازي مي كند. گاه گناهي از او برداشته مي شود و آثار گناه يعني عذاب از او كم مي گردد و يا از وضعيت خوب به خوب تر و بهتر ارتقا مي يابد.
اعمال پيش فرست و پس فرست
خداوند در آيه 21 سوره يس مي فرمايد: «و نكتب ما قدموا و آثارهم»؛ هر آن چه خود پيش فرستادند و يا پس از مرگ از آثارشان مي رسد، ثبت و ضبط مي كنيم؛ پس هنگامي كه انسان مي ميرد كارهايي كه كرده و آثار كارهايش را به نامش مي نويسند.
براساس اين آيه و آيات ديگر قرآن، اعمال انسان دو نوع است: 1- اعمال ماتقدم؛ 2- اعمال ماتاخر. اعمال ماتقدم و يا همان متقدم اعمالي است كه تاثير آن بر نامه اعمال فرد و پرونده پاداش و يا جزاي او تا زمان زندگي و حيات فرد است و پس از مرگ او اين اعمال ديگر تاثيري بر كارنامه روز قيامت فرد ندارند مثل غيبت يا دروغ.
پس اعمالي كه آثار و نتايج آنها محدود به دوران عمر انسان است و با مرگ او پرونده آنها نيز بسته مي شود «آثار ماتقدم» و اما اعمالي كه آثارش حتي بعد از مرگ و كوچ انسان از اين جهان از بين نمي رود و با مرگ، پرونده آن ها بسته نمي شود و آثار مثبت يا منفي آنها در حيات برزخي نصيب او مي شود همان آثار متاخر يا «آثار ماتأخر» است كه در آيه به آن اشاره شده است.
به عنوان مثال كسي كه در زندگي دنيوي امور خيري را بنيان گذاري كرده است نتايج معنوي اين عمل در حيات برزخي نصيب او مي گردد؛ يعني سبب برخورداري وي از مواهب خداوندي و حتي بخشش پاره اي از خطاها و گناهانش مي شود.
هم چنين اگر كسي بدعت ها و روش هاي نادرست و زشتي را بنيان گذاري يا تقويت كند؛ چنين شخصي در همه نتايج سوء و بدي كه اين بدعت ها در زندگي فردي يا اجتماعي افراد جامعه برجاي مي گذارند؛ سهيم و شريك است. بنابر اين در هر كار بد و زشتي چون مدسازي ها؛ آداب و رسوم غلط در امر ازدواج؛ نشر خرافات؛ ايجاد انحرافات فكري در ديگران؛ گسترش بي عفتي و بي بندوباري؛ توسعه اعتياد به مواد مخدر و مانند آن كه همگي تا مدت زمان بسيار طولاني آثار و نتايج شومي در زندگي مادي و معنوي انسان ها بر جاي مي گذارند و سرچشمه بدبختي هاي فراواني در جامعه مي گردند، اين شخص از پيامدهاي بد آن در زندگي برزخي نيز رنج خواهد برد.
خداوند در آيه 31 سوره قيامت نيز مي فرمايد: «ينبو الانسان يومئذ بما قّدم و اخّر؛ آن روز انسان از آنچه پيشاپيش فرستاده و آنچه به آينده موكول كرده باخبر شود.
هم چنين، اعمال خوب و خيري چون طلب مغفرت، نماز، انفاق اطعامي كه بازماندگان براي درگذشتگان انجام مي دهند، در سرنوشت مردگان در عالم برزخ مؤثر است و موجبات بخشش گناهان و يا بالا رفتن مقام معنوي آنان مي شود. البته نفرين و طلب عذاب در انسان هايي كه بدعت ها كرده و ظلم ها نموده نيز در صورتي كه بحق بوده باشد، در افزايش شقاوت و عذاب مردگان ستمگر مؤثر است. بنابر اين، منازل رشد آدمي مختص به دنيا نيست. مردگان در عالم برزخ در انتظار آن هستند تا از نقصي برهند و از گناهي پاك شوند و به خير و عمل صالح و آثار آن دسترسي يابند و از آن ها بهره مند شوند.
باشد تا زنده ايم در فكر خود و مردگان باشيم و برايشان آرزوي مغفرت نموده و با كارهاي نيك و انفاق و صدقه و اطعام، دستگير مردگان باشيم كه البته چيزي از ثواب عمل ما كم نمي شود بلكه به آن هم حتي افزوده مي شود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14