(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 20  آذر 1389- شماره 19812

ايرانيان و انتظارمسيحاي موعود
نقش آفرينان عصرتاريكي - 33
نصيحت امام خميني به علما و دانشگاهيان

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ايرانيان و انتظارمسيحاي موعود

محمد مددپور
در كتاب دانيال، از تمثالي ابداع شده از چهار فلز سخن به ميان مي آيد، مظهر فرمانروايي متوالي چهار پادشاه، كه پادشاه نخستين، با براندازي فرمانرواي آسماني و الهي، سلطنت خويش را آغاز مي كند؛ و فرمانرواي چهارم همان پادشاه يونان است به مثابه آخرين وحش و جلوه تام روح اهريمني كه كشته مي شود و جاي آن را موجودي موعود و منتظر مي گيرد، و عدل و داد را به طور ابدي آغاز مي كند. روزگار پاياني عصر فرشتگان و كروبيان و نابودي شياطين است.
بنابراين آيين شهرياري راه آيين پيامبري را مراد مي كند، زماني كه هنوز مردمان تاب و توان سكنا گزيدن در ساحت معصومانه قدس را ندارند. راه و افق انسان فردايي به سوي ظهور منجي موعودي است كه اهريمن را شكست مي دهد، و دين و دولت را رونق تازه مي بخشد. انسان در اين ميان وظيفه تاريخي اش مدد رساندن به اهورا مزدا است و اساساً به همين سبب نيز خلق شده است. منابع ديني و مقدس كهن ايرانيان، مانند گاثاها، نيز اين مراتب را وعده مي داد، چنان كه در بخشي از آن آمده است: «اي مزدا، كي اشه و آرميتي در پرتو شهرياري مينوي خواهند آمد و خانمان خوب و كشتمند پديدار خواهد شد؟
ايرانيان در عصر عسرت يونان زدگي در انتظار مسيحاي موعود، طلب و تمناي احياي دين به غفلت سپرده شده ايراني و از آن مهم تر، شهرياري كهن فرهي عادلانه داشتند. در حقيقت آنها دريافته بودند كه شرط ظهور و تام و تمام دين و سوشيانس و هوشيدر، داد و عدالت شهرياري است از عالم قدس و حقيقت. او مي تواند زمينه هاي ظهور منجي را در عصر سيطره تاريكي مهيا سازد. اين نكته ميان همه اديان وحياني و حتي بسياري آيين هاي اساطيري و عرفاني شرق و غرب مشترك است.
روي آوري برخي ايرانيان يونان زده به آيين ها و آداب هلني، از سوي ايرانيان آزاده، چون خيانت و ارتداد و كفر فرهنگي تلقي شد. چگونه ايرانيان مي توانستند نگاه متافيزيكي جهان مدارانه يوناني را در باب فرمانروايان بپذيرند، درحالي كه در اين نگاه جهاني سولون و پريكلس انسان هايي زميني و ناسوتي و اين جهاني بودند؛ در بينش فرّهي ايرانيان، شهرياران كهن ايراني همگي در مقام خليفه الهي، بي واسطه يا با واسطه، با خداوند ارتباط داشتند و پيام هاي ايزدي و اخبار غيبي را به واسطه الهام، در بيداري يا در رويا و خواب، يا رويدادهاي خارق العاده درمي يافتند. همين مراتب مشروعيت آسماني شهرياران را تضمين مي كرد.
باتوجه به مراتب فوق، ايرانيان كهن هنوز به حيرت در برابر راز وجود و آنچه به زبان نمي آيد، الا از سوي كساني كه اهل حيرت و رازند، مي انديشيدند و حكومت را امري فرّهي و تفضّلي مي دانستند و سياستمدار و شهريار آنها نه فيلسوف شهريار افلاطون بود و نه شهريار ماكياولي و نه قيصر و سزار روم يا انسان هاي نابغه به معني روانشناسانه، بلكه انتظار آنها از فرمانروايان به نحوي بينش حكمي و ديني غير متعارف باز مي گشت. چنان كه زمين چونان فرشته اي نگريسته مي شود.
سپنته امئيتي، فرشته زمين در زبان پهلوي، يكي از شش ملك مقرب (امشاسپندان) است، كه در زبان فارسي به آن ميانه سپندارمت يا سپندارمذ گفته مي شود. اين فرشته دختر اورمزداست. وي، به گفته هانري كربن، به حقيقت سوفياي كيش مزدايي و مظهر ارض ملكوت است، در مقام «كدبانوي منزل» و در واقع عين «منزل» و چونان نوري است هاله آسا. انساني كه به چنان بينشي مي رسد به فضيلت بصيرت و ديدار آنچه صرفاً ديدار مي نمايد و به زبان نمي آيد نايل مي شود. انسان در اين مقام ملكوت زمين را مي بيند. او ايران را نيز سرزمين مقدس مثالي مي بيند، و شهر نيز همان مدينه مثالي آرمان شهر قدسي است.
گوستاو تئودور فشنر در كتابي در باب «مسئله روح» حكايت مي كند، در صبحگاهي از بهاران، در آن هنگام كه نور تجلي، چهره زمين را هاله آسا فرا گرفته بود، تنها مجذوب انديشه اي «زيبايي شناسانه» ]و احساس تخيلي صرف[ نشد، بلكه كشف و بداهت مسلم در اين باب كه زمين فرشته اي است، و فرشته اي بس با جلال حقيقت، بس همانند با گل، او را فراگرفت. ولي فشنر، سودازده و مجنون وار، از غفلت زمانه مدرن مي نالد و مي افزايد كه چنين مكاشفه اي در روزگاران ما موهوم و پنداري به شمار مي آيد: بديهي است كه زمين جسمي است گوي سان و كره مانند. اما چيزي بيش از اين، در باب آن دانستن، كار پژوهشي است در مجموعه هاي مربوط به معدن شناسي. در حقيقت، با اين اعتراف حكيمانه و شاعرانه مي توان دريافت كه اساساً ساحت خيال شاعرانه، كه ساحتي حقيقي و وجودي است، اكنون در آدمي پوشيده شده است، چنان كه اصحاب سياست و قدرت و ثروت همگي به انسان هايي عادي و فرومايه و ميان مايه تنزل كرده فرو كاسته مي شوند.
به هر تقدير، چنان كه حكمت و دانش و خرد از انتساب به جهان قدسي و معنوي «سپنتامينو» بهره مي جست، انديشه سياسي نيز از اين بنياد بهره مي برد، يعني همان مميزه روح ايراني است كه علي رغم صور مختلف از يك حقيقت واحده در تاريخ ايران، از نخستين اعصار تاكنون، كم و بيش از آن برخوردار بوده است. در اين ايام، همه امور به بدايت و نهايات ايزدي و قدسي باز مي گردند، و در فضاي عادلانه خاصي فهم مي شوند.
چنان كه برخي از نويسندگان روزگار مدرن نيز در انبوهي از آه و حسرت فقدان نفوذ مدرنيته در انديشه سياسي ايرانيان معاصر بدان اذعان داشته اند. آنها دريافته اند كه عالم انديشه ايراني و به تبع آن سپهر انديشه سياسي، هيچ گاه اين بستگي خود را با انديشه قدسي و آرماني نگسست، و همواره انديشه نظري و انديشه سياسي اين ديار و ديگر سرزمين هاي شرقي به ايده قدسي عرشي پيوند خورده است.
ايرانيان همواره در مقام محقق ساختن فرّ و عظمتي آسماني بر زمين بوده اند. ايراني جز به وصول به گمشده بهشتي و آرمان شهر آسماني راضي نمي شده است و اكنون نيز در هر نهضتي حتي لاييك و دين مزدا گمشده آسماني خويش را مي جويد. اين نحو تلقي تاريخي را لوي اشتراوس كلام سياسي مي خواند، كه از وحي الهي و دين مزدا ناشي مي شود. در حالي كه، در مقابل اين نظر، نحوي انديشه يا فلسفه سياسي است كه بر عقل ناسوتي بشري مبتني است كه در آن رابطه انسان با خدا قطع شده است، و از سقراط و افلاطون آغاز شده و با اسكندر مقدوني به جهان شرقي انتقال يافته است، و موضوع بحث آغاز اين مقاله است.

 



نقش آفرينان عصرتاريكي - 33
نصيحت امام خميني به علما و دانشگاهيان

مرتضي صفارهرندي
از سويي حضور شهيد مفتح]3[ در مراسم تشييع جنازه دكتر شريعتي در دمشق و نمازگزاردن امام موسي صدر (رهبر شيعيان لبنان) بر پيكر او در همين مراسم تا حدي از فضاي تقابل مورد نظر ساواك بين روحانيت و هواداران شريعتي مي كاست. بخشي از روحانيون و مبارزان مسلمان نيز با پررنگ كردن آثار مثبت شريعتي و خصوصاً نظرات او درباره نقش روحانيت تشيع در مبارزه با ستم و استعمار سعي داشتند فضاي وفاق آميزي را در اردوگاه جريان اسلام خواه حاكم كنند. اما از سوي ديگر برخي از حاميان شريعتي همچنان با تأكيد بر بخش هاي منفي نگر ديدگاه هاي شريعتي نسبت به روحانيت شيعه، بر طبل تفرق مي كوفتند. مسجد قبا در رمضان 1356 به ابتكار شهيد مفتح و ديگر روحانيون مبارز به مكاني براي نزديك شدن روحانيت و روشنفكران مذهبي كه حالا بيشترين تأثيرپذيري را از آثار شريعتي داشتند، تبديل شده بود. اما حتي سخنرانان اين محفل مثل حبيب الله پيمان]4[، كاظم سامي]5[ و... به اين نيت روحانيون مبارز چندان وقعي نمي نهادند. در سوي ديگر افرادي قرار داشتند كه با برگزاري سخنراني در سطح عامه مردم، از شريعتي يك چهره فاسد، فاسق و دشمن اسلام ارائه مي كردند. پديده شريعتي در آن مقطع دو كاركرد متفاوت داشت. گذشته از استفاده اي كه از موضوع شريعتي براي پراكنده كردن صفوف افراد متدين مخالف رژيم مي شد، ادبيات زيبا و مهيج آثار او در ارائه جنبه هاي ظلم ستيز تشيع و نماياندن چهره انقلاب گر و تحول آفرين مفاهيم اسلامي و شيعي در فضاي اندك باز شده آن زمان، به علاقه مند شدن جوانان دانشجو و محصل به اعتقادات ديني مي انجاميد. گرايش به معتقدات ديني نيز به طور طبيعي جاذبه پايگاه هايي مثل مساجد و هيئت هاي مذهبي را افزايش مي داد. بدين ترتيب حتي جوانان مسلمان ولي گريزان از روحانيت، پناهگاهي بهتر از روحانيت و مسجد براي خود نمي يافتند. اين امر زماني قوت بيشتري يافت كه برگزاري مجالس بزرگداشت شهيد آيت الله سيد مصطفي خميني به نقطه آغازي براي تشكيل اجتماعات اعتراض به سياست هاي رژيم شاه مبدل شد.
اين همگرايي چنان براي حضرت امام اهميت داشت كه عمده ترين بخش اولين سخنراني ايشان در روز 10 آبان 1356 و پس از تحمل داغ فقدان فرزندي كه او را اميد آينده اسلام خوانده بود، به همين موضوع اختصاص يافت. امام در اين سخنراني با گلايه از برخي روشنفكران به خاطر بيان سخنان نامناسب درباره فقه و فقها به تشريح خدمات فقها به اسلام پرداختند و در پاسخي تلويحي به برخي از نظرات مرحوم شريعتي، مسالمت علماي شيعه با برخي از سلاطين را گذشت و فداكاري و مجاهده نفساني براي ترويج مذهب دانستند. ايشان با سير مفصلي بر مبارزات معاصر روحانيت و انتقاد از تز اسلام منهاي آخوند، خطاب به روشنفكران و دانشگاهيان تأكيد كردند:
«شما نفوذ نداريد، اينها در بين مردم نفوذ دارند. شمايي كه دلسوزيد براي اسلام، شمايي كه مي گوييد ما اسلام را مي خواهيم، نگوييد آخوند نمي خواهيم. اين يك قدرت لايزال است. اين قدرت ملت است. شما اين قدرت ملت را كنار نگذاريد.»
امام در اين سخنراني حتي اين تعبير جالب را داشتند كه:
«اسلام بي آخوند اصلا نمي شود. پيغمبر هم آخوند بوده، رأس همه علما، پيغمبر است.»
در شرايطي كه همه اقشار مسلمان مبارز به لحاظ عقلي و عاطفي به سمت امام خميني تمايل داشتند آن بزرگمرد برخي از اقشار روحانيت را نيز از نصيحت خود بي نصيب نگذاشتند:
«فردا مقدرات اين مملكت دست اين دانشگاهي ها است. اينها هستند كه مي آيند يا وكيل مي شوند يا وزير مي شوند. شما اينها را براي خودتان حفظ كنيد. طرد نكنيد، منبر برويد و نصيحت كنيد. نه منبر برويد و فحش بدهيد... آقا آغوشتان را باز كنيد نگوييد كه اين دانشگاهي ها فاسق و فاجر و... دائماً جدا نكنيد. آنها هم شما را جدا كنند كه اين مرتجع است و قديمي. كي آخوند مرتجع است؟ آخوند در صف اول پيشروها است.»243
اين پيام، فضاي موجود را تا حد زيادي تلطيف كرد. با اين حال و به رغم مشتعل شدن اولين جرقه انقلاب در قم به دنبال مقاله توهين آميز روزنامه اطلاعات (19 دي ماه) باز هم برخي از سخنرانان مذهبي كه وقوفي به حكمت رهنمودهاي امام نداشتند همچنان به رويه گذشته خود ادامه مي دادند. متقابلاً تعصب بر تز اسلام بدون روحانيت در بين برخي از دانشگاهيان، اجازه شنيدن سخن مراد و مقتداي امت را به آنها نمي داد. شهيد مطهري كسي بود كه چندي قبل از آن در نامه اي به حضرت امام نسبت به بت شدن شريعتي و گسترش ديدگاه هاي او در بين جوانان مسلمان ابراز نگراني كرده بود، اما با همه ناملايمات و تحمل توهين هاي هواداران تندرو مرحوم شريعتي، در اعلاميه مشتركي با مهندس مهدي بازرگان تصريح كرد:
«معتقديم نسبت هايي از قبيل سني گري و وهابي گري به او (شريعتي) بي اساس است و او در هيچ يك از مسائل اصولي اسلام از توحيد گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرايش غيراسلامي نداشته است. ولي نظر به اينكه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربي بود، هنوز فرصت و مجال كافي نيافته بود در معارف اسلامي مطالعه وافي داشته باشد...»244
اين اعلاميه نيز دو عكس العمل متفاوت داشت؛ كه ساواك با جديت به هر دو آنها دامن مي زد. واكنش نخست از سوي سخنرانان مذهبي ضد شريعتي مثل مرحوم شيخ قاسم اسلامي صورت مي گرفت كه شهيد مطهري و شهيد مفتح را نيز از تيغ حملات خود بي نصيب نمي گذاشتند. واكنش دوم هم از سوي حاميان متعصب شريعتي انجام مي شد. به كاربردن توهين آميزترين الفاظ درباره علامه شهيد مطهري در نامه گروهي باعنوان دانشجويان مسلمان جنوب كاليفرنيا به مهدي بازرگان تنها يكي از اين موارد است. اين نامه چنان موجبات خشنودي ساواك را فراهم كرده بود كه سندي به تاريخ 16/1/57 نشان دهنده نظركارشناس ساواك درباره لزوم تكثير و توزيع آن است.245
مسجد قبا در ماه رمضان 1357 نيز پذيراي سخنراناني بود كه با سوءاستفاده از حسن نيت شهيد مفتح سعي داشتند از اين امكان در جهت اهداف تفرقه انگيز خود بهره مند شوند. شهيد محلاتي از اعتراض خود به يكي از اين سخنرانان كه نهضت را از سيدجمال الدين اسدآبادي شروع و به دكتر شريعتي ختم كرده ولي يك كلمه اسمي از امام نبرده بود، ياد مي كند.246 سخنان امام خميني كه در چنين شرايطي، نويد سرنگوني قريب الوقوع رژيم سلطنتي را مي داد، شايدحتي براي بسياري از ياران امام هم تعجب آور بود. اما آن يگانه دوران، جريان اسلام خواه را با تمام كاستي هايش از اين مرحله عبور داد و همگان را نظاره گر نصرت الهي پس از صبر، توكل و تدبير خود ساخت.
روشنفكران و احزاب: ياران رفرم حفظ سلطنت
نقش روشنفكران و احزاب در شكل گيري انقلاب اسلامي چه بود؟ اين سؤالي است كه نسل هاي بعد از آن، از تاريخ دارند و چه بسا پاسخ هاي ناصوابي را دريافت كنند. فضاهاي جنجالي سال هاي دهه هفتاد و هشتاد فرصت خوبي را براي مدعيان كذب سردمداري حركت مردم در براندازي رژيم سلطنت در سال 57 فراهم آورد.
زماني كه جيمي كارتر سفير جديد آمريكا را به ايران مي فرستاد، ضرورت ابقاي رژيم پهلوي را در كنار تغييراتي در نحوه رفتار اين رژيم در برخورد با نيروهاي سياسي به او گوشزد كرده بود. رژيم شاه نيز با دريافت برنامه هاي آمريكا از همان ابتدا اقداماتي را براي تحكيم پايه هاي خود از همين طريق آغاز كرده بود.
اولين مجموعه اي كه رژيم به آنها دل بسته بود روشنفكران بودند. وقتي شاه در سال 1353 تشكيل حزب واحد رستاخيز را اعلام كرد دستگاه فرهنگي رژيم سلطنت سعي كرد از تمام بضاعت گرايش هاي مختلف جريان روشنفكري براي اين مقصود ديكتاتور بهره گيري كند. حزب رستاخيز مطبوعات جديدي را به راه انداخت. نگاهي به آن مطبوعات نشان مي دهد از غلامعباس توسلي (از اعضاي مركزيت نهضت آزادي در دهه هاي بعد) گرفته تا محمدعلي مولوي (رئيس بانك مركزي دولت موقت بازرگان) ايرج جمشيدي (نويسنده و سردبير روزنامه هاي دوم خردادي در سال هاي پس از دهه هفتاد) سيمين بهبهاني، محمدعلي سپانلو، علي اصغر حلبي، مهرانگيزكار، فريدون مشيري، ابراهيم باستاني پاريزي، بهمن رازاني، ابراهيم زال زاده، ايران درودي و... يا دست اندركار اداره نشريات حزب شه ساخته بوده اند يا در اين نشريات زيرنظر افرادي مثل مهدي سمسار، ستار لقايي، سيروس شرفشاهي، محمدعلي زرنگار و... قلم مي زده اند،247 پس از آغازشدن دوره فضاي باز سياسي كارتري فعاليت افرادي همچون محمود عنايت به عنوان رابط بين حزب شاه ساخته رستاخيز و نويسندگان، سربرآوردن مجدد تشكل هايي مثل كانون نويسندگان را به دنبال داشت، تشكلي كه اعضاي آن بر غيرسياسي بودن خود تأكيد داشتند. برنامه ده شب شعر سقف فعاليت روشنفكران براي ابراز وجود بود، كه آن هم با حمايت سفارت آلمان و در پاسخ انجمن فرهنگي آن كشور در تهران برگزار شد. سردمدار اين حركت كانون نويسندگان افرادي همانند رحمت الله مقدم مراغه اي ـ كه حتي عناصر جبهه ملي او را همكار ساواك و دستگاههاي جاسوسي آمريكا مي دانستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
243- صحيفه امام جلد 3، صص 251-237.
244- ياران امام به روايت اسناد ساواك، عالم جاودان، صص 579 و 580.
245- همان، ص 586.
246- خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي، ص 92.
247- ر.ك: مظفر شاهدي، حزب رستاخيز اشتباه بزرگ، ج1، چاپ اول، زمستان 1382، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي. صص 396-395.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14