(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 23  آذر 1389- شماره 19815

سرنوشت قاتلان شهداي كربلا
حسين ، (ع) كشته ءاشكها
بررسي فضيلت گريه بر امامان معصوم (ع)



سرنوشت قاتلان شهداي كربلا

(2) «عبيدالله بن زياد» و «حصين بن نمير»
پس از آن كه يزيد به هلاكت رسيد، عبيدالله بن زياد، در شهر بصره، ضمن اعلام اين خبر از مردم خواست كه براي خود خليفه اي برگزينند و مردم بصره نيز در اثر ترس و وحشتي كه از او داشتند عبيدالله را به خلافت انتخاب كردند! اما مردم كوفه زيربار او نرفتند و با او به مخالفت برخاستند. مردم بصره نيز به تدريج از اطراف او متفرق شدند و ابن زياد از ترس جان خود، فرار را برقرار ترجيح داد و به طرف شام گريخت.
ابن زياد در شام لشكر عظيمي فراهم ساخت و با نيروي انبوه به جنگ سپاه مختار آمد و در كنار شهر «موصل» در نزديكي رود «خازر» اردو زد و منتظر جنگجويان كوفه ماند.
از طرف ديگر، سپاه كوفه به فرماندهي «ابراهيم اشتر» فرزند شجاع و رشيد «مالك اشتر» فرا رسيد و بين آنها جنگ سختي درگرفت و ابراهيم اشتر «ابن زياد» را با ضربه اي به دو نيم كردو دست ها و پاهاي او را قطع كرد و جسدش را به آتش كشيد و..
همچنين نقل كرده اند چون سرهاي شهداي كربلا را نزد «ابن زياد ملعون» بردند، آن ملعون سر مطهر حضرت سيدالشهداء(ع) را برداشته و بر ران خود گذاشت، قطره خوني از سر مبارك امام حسين(ع) بر قباي ابن زياد چكيد و قباي آن سنگدل راسوراخ كرده و در زمين فرو رفت اما اثر آن بر ران ابن زياد باقي ماند و هرچه اطبا درمان كردند آن زخم بهبود نيافت و از آن جا، كثافت وچرك بسياري ظاهر مي شد، چنان كه (از بوي تعفن آن) هيچ كس طاقت ماندن در كنارابن زياد را نداشت و او نيز پيوسته نافه مشك به آن محل بسته بود اما با اين وجود، بوي آن چرك بر مشك غلبه مي كرد و به اين درد نيز مبتلا بود تا روزي كه به جهنم واصل شد.(1)
ابن اثير نيز در اين باره نوشته است: هنگامي كه سپاه شام شكست خوردند، «ابراهيم بن اشتر» گفت: «من مردي راكشتم كه به تنهايي در زير پرچمي در كنار نهر خازر بود، برويد او را پيدا كنيد، من از او بوي مشك استشمام كردم و او را به دو نيمه كردم، دستهاي او در ناحيه شرق و پاهاي او (بر اثر ضربه شمشيرم) در غرب نهر افتاد.» مردم جست وجو كرده و او را پيدا كردند و متوجه شدند كه عبيدالله بن زياد است كه با شمشير ابراهيم به دو نيم شده است. سپس سر او را از تنش جدا كردند و بدنش را سوزاندند.(2)
سرنوشت حصين بن نمير
در اين جنگ و درگيري يكي از افراد سپاه مختار به نام «شريك بن جدير» به «حصين بن نمير»، كه از فرماندهان بزرگ سپاه عبيدالله بن زياد بود، حمله كرد و گمان مي كرد كه او عبيدالله بن زياد است از اين رو به طرف او حمله ور شد. «شريك» فرياد زد كه: «اين شخص پليد را به قتل برسانيد، ياران مختار نيز بر او حمله كردند و «حصين بن نمير» را به هلاكت رساندند.»
«شر حبيل بن ذي الكلاع» يكي ديگر از فرماندهان سپاه شام بود كه در اين درگيري به هلاكت رسيد و سفيان بن يزيد مدعي قتل او بود.هنگامي كه سپاه شام شكست خورد و فرار كردند، ياران ابراهيم نيز آنان را تعقيب كردند وچون قسمتي از نيروهاي سپاه شام، خود را به داخل رودخانه انداختند تا بتوانند فرار كنند، بسياري از آنها غرق شدند آن قدر كه تعداد غرق شدگان بيش از كشته شدگان بود و سپاه مختار غنيمت هاي بسياري از شاميان نصيبشان شد.
سربريده ابن زياد
در مقابل امام سجاد(ع)
مختار سرهاي بريده لشكر شام و سر منحوس «ابن زياد» و فرماندهان لشكر شام را باسي هزار دينار به حضور محمد بن حنفيه كه در مكه بود فرستاد و محمد حنفيه از ديدن سرهاي قاتلان خاندان حسين(ع) به سجده افتاد و شكرالهي را به جاي آورد سپس آنها را به محضر امام سجاد(ع) فرستاد، هنگامي كه سر بريده «ابن زياد» و فرماندهان لشكر شام را به محضر امام سجاد(ع) فرستادند، آن حضرت مشغول خوردن غذا بودند و با ديدن اين منظره مسرت آميز به سجده افتاد و شكر خداي را به جا آورد و به ياد مجلس ابن زياد افتاد كه سرهاي مبارك شهداي كربلا همراه با سر مطهر امام حسين(ع) را در مقابل آن ملعون آوردند. (3)
سپس مختار را دعا كرد و فرمود: «روزي كه سرمبارك پدرم مقابل ابن زياد بود از خدا خواستم كه روزي فرا رسد كه من نيز شاهد سربريده او باشم.»(4)
و به اين ترتيب، ابن زياد و حصين بن نمير و سربازان آنها به عواقب شوم اعمال خود در اين دنيا گرفتار شدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- تحفه المجالس ص 195
2- كامل ابن اثير، ج 4، ص 264
3- بحارالانوار، ج 45، ص 386 و سفينه البحار، ج 1، ص 435
4- سرنوشت قاتلان شهداي كربلا، ص 11-9 عباسعلي كامرانيان

 



حسين ، (ع) كشته ءاشكها
بررسي فضيلت گريه بر امامان معصوم (ع)

سروش سبحاني
درمقاله حاضر نويسنده ضمن تشريح اينكه گريه يكي از نيازهاي طبيعي بشر است، آن را منافي با رضا به قضا و قدرالهي ندانسته است.
همچنين به فضايل گريه براهل بيت پرداخته و روايات مربوط به اهميت گريه برامام حسين (ع) را بيان كرده است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
گريه، نياز طبيعي انسان
گريستن حالتي از حالات طبيعي است. هر انسان هنگامي كه هيجانات دروني شديد بر او وارد مي شود به طور طبيعي اين احساسات و عواطف دروني خويش را ناخواسته و بي اختيار به دو شكل خنده و گريه بروز مي دهد. هرچند كه خنده برخاسته از شدت سرور و شادي دروني است و گريه ريشه درحزن و اندوه شديد آدمي دارد، ولي اين گونه نيست كه همواره واكنش هاي ظاهري خنده مرتبط به سرور و شادي و يا گريه مربوط به حزن و اندوه باشد، بلكه گاه شدت اندوه، شخصي را از حالت طبيعي بيرون برده و موجب مي شود تا خنده هاي وحشتناكي را بروز دهد؛ چنان كه بارها ديده شده كه كسي كه ناگهان با عوامل و علل شادي آفرين مواجه شده و باور آن براي او دشوار است، از شدت فشار هيجاني، مي گريد از اين رو نمي توان هرخنده و يا گريه اي را تنها مربوط به شادي و يا اندوه دانست؛ زيرا شدت و ضعف علل و عوامل مي تواند واكنش هاي متضادي را درانسان سبب شود.
به سخن ديگر، واكنش هاي هيجاني تحت تاثير علل و عوامل مختلف و شدت و ضعف آن مي تواند گاهي متضاد و متناقض باشد. بارها ديده شده كه شخصي از شدت عوامل شادي آفرين دچار جنون و ديوانگي شده و يا از شدت فشار عصبي وارده از سوي عوامل اندوه زا، دچار مرگ شده و يا بخشي از اعضا و جوارح وي آسيب ديده است.
به هرحال، گريه و خنده دربسياري از موارد واكنش طبيعي بدن به علل و عواملي است كه احساسات و عواطف شخص را تحريك مي كند. شدت و ضعف آن مي تواند واكنش هاي گاه متضادي را بر انگيزد و به جاي خنده، گريه و به جاي گريه سبب خنده شود.
قرآن با اشاره به خاستگاه طبيعي وفطري گريه و خنده مي كوشد تا ضمن بيان طبيعي بودن آن، توحيد در همه ابعاد را به انسان بنماياند، چنانكه در آيه 43سوره نجم مي فرمايد: وانه هو اضحك و أبكي؛ و اوست كه انسان را مي خنداند و يا مي گرياند.
گريستن از اموري است كه برخلاف خنده درمواردي مورد تاكيد و تشويق قرارمي گيرد.
هرچند درآموزه هاي قرآني، خنده امري ناپسند نيست؛ولي برخلاف تبسم كه مورد تاكيد است خنده يعني خروج صداها و اصواتي كه بيانگر سرور داخلي است، از علل كاهش شخصيت اجتماعي شخص شمرده مي شود؛ زيرا خنده هاي بلند و شديد در بسياري از موارد نوعي خروج از تعادل شخصيتي است؛ چون زماني شخص به خنده هاي بلند اقدام مي كند كه ناتوان از مديريت هيجانات شديد باشد.
در تفسير و تحليل قرآني، «فرح» ابراز شادي ها و سرورهايي است كه بيانگر غفلت انسان از حقيقت آفرينش و سرگرم شدن به امور لهو و لعب دنياست. از اين رو مي فرمايد:«ان الله لا يحب الفرحين، خداوند كساني كه فرح و خوشحالي خويش را در قالب خنده هاي بلند بروز مي دهند دوست نمي دارد. (قصص آيه 76)
اين درحالي است كه انسان سالم را انساني مسرور وشادان مي شمارد كه همواره بر لبانش تبسم است و شادي و سرورش را تنها به شكل تبسم بروز مي دهد و خنده را جز در مواردي اندك و كم نشان نمي دهد، چنان كه اندوه خويش را نيز دربسياري از موارد بويژه در اجتماعات، نهان مي دارد.
مؤمن ازنظر قرآن كسي است كه نسبت به عظمت و جلال خداوندي، درخشيت وخوف است و همانند كودكي مي ماند كه مي هراسد محبت و عشق پدر و مادرش را به خاطر خطا و اشتباهي از دست دهد و خشم ايشان را به جان خرد. از اين رو خوف و خشيت وي نسبت به خداوند زيباست و موجبات رشد اخلاقي و هنجاري وي را سبب مي شود و از انجام هرگونه خطا و اشتباه و گناهي پرهيز مي كند. اين پرهيزگاري همان هدفي است كه خداوند از مقام جلالي و ظهور آن نسبت به بندگان خويش اراده مي كند.
در آموزه هاي قرآني يكي از راههاي تقرب جويي به خداوند، تبسم در اجتماع و درهنگام مواجه شدن با ديگران و درهمان حال گريستن و تضرع در خلوتگاه و در هنگام راز و نياز با خداوند است، لذا يكي از صفات مؤمن واقعي، گريستن در هنگام خلوت با خداوند است: اذا تتلي عليهم آيات الرحمن خروا سجدا و بكيا. هرگاه آيات خداي رحمان بر ايشان خوانده مي شد، سجده كنان و گريان به خاك مي افتادند. (مريم آيه 58) بر اين اساس گريستن به تنهايي و تنها در پيشگاه خداوند امري پسنديده است؛ زيرا بيانگر معرفت انسان به مقام جلال الهي، فروتني، تواضع، خشوع و خضوع دربرابر اوست.
گريه هنگام مصيبت و شادي
انسان به طور طبيعي هنگام مواجه شدن با مصيبت هاي سخت و جانكاه، متاثر از احساسات و عواطف نمي تواند خوددار باشد و بي اراده شروع به گريه مي كند. كسي كه معرفت كامل و تمام از مقام جلال و عظمت الهي داشته باشد نيز اين گونه است و نمي تواند احساسات ترس و خوف خويش را مخفي كند؛ از اين رو چهره اش زرد و دگرگون مي شود و از شدت خشيت مي لرزد و گريه مي كند. چنان كه اين حالات درباره بسياري از امامان بويژه اميرمؤمنان علي(ع) و زين العابدين(ع) روايت شده است.
گريه هرچند كه نمي تواند اختياري باشد ولي به سبب علل و عواملي كه موجبات تاثر قلب و احساسات و عواطف انساني را فراهم مي آورند، مي تواند اختياري شود. به اين معنا كه هرگاه انسان متوجه عظمت خطر و يا رخدادي شود و نسبت به آن معرفت و شناختي پيدا كند با توجه به عظمت رخداد و شناخت شخص، احساسات و عواطف متأثرشده و آثار آن به شكل گريه بروز و ظهور مي كند.
دربرخي از موارد به سبب اين كه شخص نمي تواند عظمت حادثه را درك كند و يا متوجه آن شود و يا از نظر احساساتي انساني نيست كه بتواند سريع متاثر شود، سخن از تباكي و تضرع است. تباكي و تضرع هرچند كه نمي تواند جانشين خشوع و خضوع و نيز خشيت و بكاي واقعي شود ولي نمايش آن مي تواند آدمي را اندك اندك در مسير قرار دهد تا احساسات و عواطف وي تحريك شود و دلش بر اثر خشيت واقعي و شناخت درست از رخداد و يا عظمت امري، نرم گردد و اشك از چشم جاري شود.
خداوند در آيه 92 سوره توبه بيان مي كند كه گروهي از مردم به سبب ناتواني از كاري و شناخت عظمت كار، ناخواسته دچار حزن و اندوه مي شوند و احساسات آنان به سبب اين كه نمي توانند كاري را انجام دهند برانگيخته مي شود و اشك از چشمانشان جاري مي شود: و ]نيز[ گناهي نيست بر كساني كه چون پيش تو آمدند تا سوارشان كني ]و[ گفتي: «چيزي پيدا نمي كنم تا بر آن سوارتان كنم»، برگشتند، و در اثر اندوه، از چشمانشان اشك فرو مي ريخت كه ]چرا[ چيزي نمي يابند تا ]در راه جهاد[ خرج كنند.»
در آيه 83 سوره مائده نيز به كساني اشاره مي شود كه به سبب شناختي كه نسبت به حق يافتند از روي شادي گريه مي كنند و اشك شوق معرفت و دست يابي به آن از چشمانشان جاري مي شود: «و چون آنچه را به سوي اين پيامبر نازل شده، بشنوند، مي بيني بر اثر آن حقيقتي كه شناخته اند، اشك از چشمهايشان سرازير مي شود. مي گويند: پروردگارا، ما ايمان آورده ايم پس ما را در زمره گواهان بنويس.»
اين همان اشك شادي است كه به سبب معرفت به اموري شادي آفرين از چشمان شخص بيرون مي ريزد و احساسات و عواطف ايشان به سبب آن تحريك شده و نمي توانند آن را از شدت تاثر كنترل و مهار نمايند.
انديشمند بزرگ راغب اصفهاني در تبيين و تحليل واژه شكر در قرآن با اشاره به ريشه آن مي نويسد كه اين واژه از شكري به معناي سرشك و ژاله چشم است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني ذيل واژه شكر)
در حقيقت، انساني كه مي خواهد نسبت به نعمت و كرامتي واكنش احساسي و عاطفي نشان دهد، به سبب خوشحالي و شادي بسيار، دل و جانش متاثر مي شود و اشك از ديدگانش جاري مي شود.
به سخني ديگر، يكي از علل و عواملي كه دل و احساسات آدمي را تحت تاثير قرار مي دهد و عواطف وي را برمي انگيزد، نيكي ديگري است. واكنش شديد احساسي و عاطفي به نيكي ديگري به شكل اشك خوشحالي از چشم جاري مي شود و اين گونه است كه ارتباط معناداري ميان سپاسگزاري و اشك ديدگان ايجاد مي شود.
انسان ها هرگاه از نيكي كسي احساسي شوند، در گوشه چشمانشان سرشكي چون ژاله اي حلقه مي زند و تحت تأثير احساسات شديدتر اشك بر گونه هايش جاري مي شود. از اين رو شكر با اشك ديدگان ارتباط معناداري يافته است.
نسبت گريه با مقام رضا
گريه كردن با مقام رضا به قضا و قدر منافات ندارد؛ زيرا گريه بر شادي و اشك شادي ريختن، امري پسنديده و بيانگر روح لطيف و خاشع و خاضع شخص و نمايشگر اوج خشيت و خوف به خداوند است؛ چنان كه گريه در هنگام مصيبت نيز به سبب آن كه عواطف و احساسات شخص تحت تاثير قرار گرفته و بيانگر نرمي دل ها به جاي سنگدلي است، افزون بر اين كه امري طبيعي و واكنش ناخواسته است، تا زماني كه موجب خروج شخص از تعادل و اعتدال شخصيتي نشود، نه تنها عيب نيست، بلكه امري پسنديده است؛ زيرا موجب خروج فشارهاي عصبي مي شود و تعادل شخص و شخصيتي وي را حفظ مي كند.
شخص زماني از حالت تعادل بيرون مي رود كه گريه وي همراه با نوعي اعتراض به قضا و قدر الهي باشد؛ ولي اگر او ضمن پذيرش قضا و قدر به سبب عوامل اندوه زاي طبيعي، گريه كند و خود را تخليه نمايد، نه تنها كاري مثبت و پسنديده است، بلكه به سبب بيان شدت عواطف و احساسات و نرمي دل مي بايست مورد تشويق و ترغيب قرار گيرد.
از معصومان (ع) حكايت هاي متعددي نقل شده كه ضمن پذيرش قضاي الهي، در كنار زيبا دانستن آن، گريه را امري پسنديده دانسته و بدان عمل و حتي تشويق كرده اند. از آن جمله مي توان به روايات بسياري اشاره كرد كه درباره گريستن اهل بيت(ع) و مردم مدينه بر مرگ پيامبر(ص) و يا حتي گريستن پيامبر(ص)، اهل بيت(ع) و اهل مدينه بر سيد شهداي جهاد احد حضرت حمزه عموي گرامي پيامبر(ص) وارد شده است. همچنين مي توان به رواياتي توجه داد درباره گريستن اهل بيت(ع) بويژه فاطمه(س) پس از رحلت پيامبر(ص) و اينكه آن حضرت(س) در بيت الاحزان ماهي چند به عزاداري و گريستن مشغول بود و صداي گريه ها و ضجه هاي آن حضرت چنان بود كه برخي به شكايت نزد اميرمؤمنان(ع) آمدند. همچنين مي توان به رواياتي اشاره كرد كه در آن گريستن بر شهادت فاطمه(س)، اميرمؤمنان علي(ع) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) امري پسنديده و نيك دانسته شده و حتي دستور به برگزاري مراسم خاص عزاداري و گريه و تباكي بر آن حضرت امام حسين(ع) وارد شده به طوري كه خود اهل بيت(ع) از امام سجاد(ع) تا امام الزمان(عج) بر آن اهتمام داشته و به برگزاري مجالس ماتم اقدام مي كردند. اين موارد خود مي تواند بهترين دليل بر اين امر و درستي آن باشد.
حزن و اندوه يعقوب(ع) بر فراق حضرت يوسف(ع) و گريه شديد وي با آن كه صبر بر آن را جميل و زيبا مي شمارد و قضاي الهي را مي پذيرد (يوسف آيات 18 و 83) و از دست دادن چشمان و كور شدن، دليل بر اين است كه گريه مي تواند ضمن پذيرش قضاي جميل الهي، امري پسنديده باشد حتي اگر برخي از اعضا و جوارح آسيب ببيند؛ زيرا اگر اين گريه سركوب شود همانند سركوب هر عامل طبيعي و غريزي در انسان مي تواند آثار سوء بدتري به دنبال داشته باشد. از اين رو حضرت يعقوب(ع) با آن كه قضاي الهي را مي پذيرد ولي به سبب حزن شديد در كنار كظم خود دچار كوري مي شود: وتولي عنهم و قال يا اسفي علي يوسف و ابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم (يوسف آيه84)
خداوند در اين آيه وي را به عنوان كظيم و فرو برنده خشم ياد كرده و مي ستايد؛ زيرا آن چه حضرت يعقوب(ع) از فرزندان ديد، اگر خشم خويش را فرو نمي خورد و حزن و اندوه خود را از خيانت و دروغ و فريبكاري فرزندان اين گونه به وسيله گريه بروز نمي داد، ممكن بود آثار خطرناك تري بوجود آيد و فرزندان نفرين مي شدند و يا اموري ديگر اتفاق مي افتاد كه بسيار بدتر براي ديگران بود.
به هر حال گريستن با پذيرش قضاي الهي هيچ منافاتي ندارد و بلكه در مواردي، از آسيب هاي جدي تر جلوگيري مي كند حتي اگر برخي از آسيب هاي جزيي را نيز به دنبال داشته باشد.
اهل بيت(ع) همواره بر رضا بر قضاي الهي تاكيد مي كنند كه از جمله سخن امام حسين(ع) در اين باره است كه فرمود: رضا الله رضانا اهل البيت، نصبر علي بلائه و يوفينا اجور الصابرين؛ خشنودي خدا، خشنودي ما اهل بيت است. بر بلاي او صبر مي كنيم و خداوند در عوض آن پاداش هاي صابران را به طور كامل به ما عنايت مي كند. (بحارالانوار ج44 ص 366 و كشف الغمه ج1 ص 29 و لهوف ص 60)
حضرت در جايي ديگر هنگامي كه در اثر زخم هاي شمشير و نيزه ها در خاك و خون غلتيده بود مي فرمايد: الهي صبرا علي بلائك و رضا بقضائك و تسليما لامرك لامعبود سواك يا غياث المستغيثين؛ معبودا! در بلاي تو شكيبا و در برابر قضاي حتمي ات خشنود و تسليم فرمان تو هستم. معبودي جز تو وجود ندارد اي فريادرس ياري جويان. (ذريعه النجاه ، گرمارودي)
فضيلت گريه در نگاه روايات
گريستن بويژه در پيشگاه خداوند امري ممدوح است چنان كه صريح آيه85 سوره مريم بوده است. اما در روايات، گريستن براي اموري چند خصوصا در مصيبت امام حسين(ع) و عزاداري براي آن حضرت تأكيد شده است كه در اينجا برخي از اين روايات براي ارزش و كاركردهاي گريه نقل مي شود:
شيخ صدوق به اسنادش از ابن عباس آورده كه علي(ع) به رسول خدا(ص) گفت: يا رسول الله آيا عقيل را دوست داري؟
فرمود: آري، سوگند به خدا او را به دو جهت دوست دارم، يكي اينكه خودم دوستش دارم و ديگر براي آنكه ابوطالب او را دوست داشت و فرزند او در راه دوستي فرزند تو كشته مي شود، پس ديده مؤمنين بر وي اشك ريزند و فرشتگان مقرب الهي بر وي درود فرستند.
آنگاه رسول خدا بگريست؛ چنانكه اشكهاي او بر سينه اش روان گشت و فرمود: شكايت به خدا مي كنم از آنچه خاندان من پس از من ملاقات مي كنند. (نفس المهموم، شيخ عباس قمي، فصل دوم، حديث سوم، ص61)
منشأ گريه هاي ارزشي، فهم و شعور است؛ گريه رشد روحاني، از فهم و شعور سرچشمه مي گيرد و از روي تقليد و گمان، جاري نمي شود.
قرآن مي فرمايد: «اي رسول ما! به امت بگو: شما به اين كتاب ايمان بياوريد يا نياوريد (مرا يكسان است)؛ به درستي كه آنان كه پيش از اين به مقام علم و دانش رسيدند، هرگاه اين آيات برايشان تلاوت شود، همه با كمال خضوع و فروتني، سرطاعت بر حكم آن فرود آورند و گويند: پروردگار ما، پاك و منزه است؛ البته وعده خداي ما محقق واقع خواهد شد و آنها با چشم گريان سر به خاك عبوديت نهاده، پيوسته بر خوف و ترسشان از خدا مي افزايد». (اسراء آيات701- 901)
هر چه معرفت انسان به خود و خدا بيش تر باشد، گريه هاي وي ارزشي تر مي شود و آثار و بركات بيش تري به جا مي گذارد. از اين روكساني كه در مقام عبوديت ريوبي هستند مانند امامان معصوم(ع) گريه هايشان شديدتر است. گريه درايشان از نشانه ها و علائم الهي بودن و قرار گرفتن در مقام عبد محض است. خداوند متعال مي فرمايد: «و چون آياتي كه به رسول فرستاده شد، بشنوند، از ديدگان آنان اشك جاري مي شود؛ زيرا حقانيت آن چه بر رسول نازل شده، شناخته، گويند: بارالها! ما به رسول تو محمد و كتابت، قرآن ايمان آورديم؛ ما را در زمره گواهان صديق او بنويس» (مائده، آيه38)
امام صادق(ع) مي فرمايد: «نزديك ترين حالت بنده نسبت به پروردگار عزوجل، حالتي است كه او در سجده با گريه است.» (اصول كافي، ج2، باب البكاء.)
امام باقر(ع) مي فرمايد: «هيچ قطره اي نيست كه نزد خداي عزوجل محبوب تر باشد از قطره اشك در ظلمت شب كه از خوف خدا باشد و غير از او، منظوري نباشد». (همان)
امام صادق(ع) مي فرمايد: «اگر اشك چشمي نداشتي براي گريستن، حالت تباكي و حزن و اندوه داشته باش». (مرآه العقول، ج21، ص65)
گريه براهل بيت(ع)، دارويي براي محبان
اصولا از نظر قرآن، اهل بيت(ع) رحمت عمومي بر همگان و رحمت خاص براي محبان هستند، زيرا آنان خلفاي ربوبي خداوند بر ما سوي الله هستند. هر آن چه ايشان مي خواهند پيش از آن كه سودي به اهل بيت(ع) برساند به خود انسان مي رساند.
اين معنا حتي نسبت به خيرات و كارهاي نيكي كه براي پدر ومادر و اموات انجام مي شود صادق است؛ به اين معنا كه به جا آوردن قضاي نمازها و روزه هاي فوت شده والدين و يا خيرات و مبرات براي آنان پيش از آن كه سودي به والدين داشته باشد، زمينه ذكر دايمي الهي را براي فرد قضاكننده و خيرات كننده فراهم مي آورد و او را به سوي كمال مي كشاند.
درآيات قرآني خداوند به صراحت اعلام مي دارد كه پيامبر (ص) هيچ مزدي براي كار رسالت خويش نمي خواهد: «اي قوم من، براي اين ]رسالت[ پاداشي از شما درخواست نمي كنم. پاداش من جز به عهده كسي كه مرا آفريده است، نيست پس آيا نمي انديشيد؟» (سوره هود آيه 51) آن گاه در آيه ديگري مزدي را براي رسالت بيان مي كند كه حب و دوستي اهل بيت(ع) و اطاعت از ايشان است: «بگو به ازاي آن ]رسالت[، پاداشي از شما نمي خواهم، مگر دوستي خويشاوندانم» (سوره شورا آيه 23) و در نهايت آيه 47 سوره سبا تبيين مي كند كه آن چه به عنوان مزد درخواست شده، درحقيقت براي خود ايشان است و هيچ سود و بهره اي به اهل بيت(ع) و يا پيامبر (ص) نمي رسد؛ زيرا ايشان به حكم فناي در ذات و بقاي به ذات الهي، از همگان غني هستند و هيچ نيازي به ديگران ندارند و محبت كردن مردم به اهل بيت (ع) ودوست داشتن آن بزرگواران، مي بايست بي منت باشد؛ بلكه حتي اهل بيت (ع) بايد منت بگذارند كه زمينه و بستر رشد و تعالي محبان خويش را فراهم آورده اند. اين معنا اين گونه در آيه تبيين شده است.
«بگو: هر مزدي كه از شما خواستم، از خودتان است! مزد من جز بر خدا نيست، و او بر هر چيزي گواه است.»
آثار گريه بر امامان
گريستن بر امامان (ع) كه بيانگر ارتباط روحي و رواني شخص با ايشان است، آثارو فوايدي براي انسان دارد كه در تحليل و فلسفه دوستي ايشان در آيه بيان شده است. مومن مي بايست آن گونه با ائمه احساس قرابت و نزديكي كند كه در شادي ايشان شاد و در اندوه ايشان اندوهگين باشد، زيرا در اين حالت است كه خود را از آنان و آنها را از خود مي شمارد.
در رواياتي از امام صادق (ع) درباره گريستن برحضرت سيدالشهداء (ع) و ريختن اشك بر مصيبت آن حضرت (ع) آمده است: اگر قطره اي از آن در دوزخ بريزد، حرارت آتش آن را فرو مي نشاند. (وسايل الشيعه، ج 14ص507 و بحارالانوارج 44 ص 289)
در واقع اين اشك هايي كه بر مصيبت امام(ع) ريخته مي شود هم درمان دردهاي بي شمار دنيايي ماست و هم مانند توبه و استغفار، گناهان را مي شويد و بلاها را دفع و رفع مي كند و در آخرت نيز باعث آمرزش گناهان و محو آثار آن و از ميان رفتن عذاب مي شود؛ چنان كه كفر و كينه نسبت به اهل بيت(ع) موجب حبط اعمال و نابودي حسنات و كارهاي نيك و نعمت هاي بهشتي مي شود و آتش دوزخ را فروزان تر مي كند؛ زيرا اهل بيت (ع) چنان كه خود به صراحت بيان مي دارند، رضايتشان رضاي خداوند و خشمشان خشم خداوند است. از اين رو همه موجودات با شهادت امام (ع)، مصيبت زده شده و حتي آسمان بر وي گريست و عرش و تمام هستي بر شهادت ايشان متاثر شد و ساكنان بهشت نيز گريستند. (بحارالانوار، ج 101ص 337و 152)
اين از آن روست كه بدن عنصري امام (ع) به جهت اذيت و آزاري كه ديد، همه موجودات علوي و سفلي را متاثر كرد؛ زيرا همه عالم با امام مرتبط هستند.
امام صادق (ع) در ذيل آيه 55 سوره زخرف كه مي فرمايد: فلما آسفونا انتقمنا منهم- هنگامي كه ما را به خشم آورند از آنان انتقام گرفتيم. فرمود: ان الله تبارك و تعالي لاياسف كاسفنا و لكنه خلق اولياء لنفسه ياسفون و يرضون و هم مخلوقون مدبرون فجعل رضا هم لنفسه رضي و سخطهم لنفسه سخطا؛ خداوند تبارك وتعالي مانند ما خشمگين نمي شود، بلكه اوليايي را براي خود آفريده است كه آنان خشمگين و خشنود مي شوند و آنان مخلوق هستند و تدبيرشان به دست خداست و خداوند خشنودي آنان را خشنودي خود و خشم آنان را خشم خويش به حساب آورده است. (بحارالانوار ج 4ص 56 و اصول كافي ج 1 ص 441)
از روايات بسيار استفاده مي شود كه گريستن بر اهل بيت(ع) و ويژه امام حسين(ع) براي شخص درجات مي آورد ولي براي امام(ع) هيچ امتياز و سودي ندارد؛ زيرا آنان از هر لحاظ كامل هستند و حتي اگر شهادت موجب اختصاص يافتن درجه اي براي شخصي مي شود و براي اهل بيت(ع) امتياز و اختصاصي نمي آورد؛ زيرا كامل، نيازي به آن ندارد.
(بحارالانوار ج98 ص313 و 99 ص512)
درتصويري كه روايات در كنار آيات از مقام امامان معصوم(ع) ارائه مي دهد، آنان وسيله شناخت خداوند هستند و اصولا آنان اسماي حسناي الهي بشمار مي روند (بحارالانوار ج52ص4و ج26 ص1و2) و فيض وجود و هرگونه افاضه اي ازطريق ايشان به ماسوي الله مي رسد. بنابراين نيازي به گريستن ما ندارند و اين گريستن براي ماست تا به كمال برسيم و گناهان ما به اشك مصيبت ايشان پاك شود. از اين رو اشك عزاداران در حكم آب توبه و استغفار است.
در روايتي از پيامبر(ص) آمده است كه در روز قيامت همه چشم ها از وحشت آن روز گريان است جز چشم هاي كساني كه بر امام حسين(ع) اشك ريخته اند.
فضيلت گريه برحسين(ع)
درخصوص گريه بر امام حسين(ع) روايات بسياري واردشده كه مي توان به روايات زير اشاره كرد: امام معصوم فرمود: «هرچشمي در روز قيامت به جهت سختي ها، گريان است؛ مگر چشمي كه برامام حسين(ع) گريسته باشد؛ اين چشم، خندان و بشاش است.» (الخصائص الحسينيه، ص041.)
از امام رضا(ع) روايت شده كه فرمود: «گريه بر امام حسين(ع) گناهان بزرگ را محو مي كند.» (مسند امام رضا، ج2، ص72.)
امام صادق(ع) مي فرمايد: «كسي كه به ياد امام حسين(ع)، به مقدار بال مگسي، اشك از چشمانش جاري شود، ثوابش بر خداوند است وخداوند به كمتر از بهشت براي او راضي نمي شود.» (بحارالانوار، ج44، ص192)
امام موسي بن جعفر(ع) فرمود: «هرگاه مؤمني از دنيا برود، فرشتگان و جايگاهي كه در آنجا خدا را عبادت كرده و درهاي آسمان كه اعمال وي از آن بالا رفته است براو مي گريند و شكافي در اسلام پديدار مي گردد كه چيزي نمي تواند آن را پركند؛ چرا كه مؤمنان همانند ديوار اطراف شهر و نگهبانان اسلام هستند. (وسائل الشيعه، حر عاملي، ج 2، ص 229، باب جواز البكاء علي الميت و المصيبه)
امام صادق(ع) فرمود: «انما تحتاج المرأه في الماتم الي النوح لتسيل دمعتها و لا ينبغي لها ان تقول هجرأ فاذا جائها الليل فلا توذي الملائكه بالنوح»؛ هنگام ماتم و عزا، بانوان براي اشك ريختن- به جهت كاستن بار مصيبت- نياز به شيون و زاري دارند اما شايسته نيست سخنان بيهوده و باطل بگويند و بايد با فرا رسيدن شب، نوحه، گريه و فرياد را رها سازند تا فرشتگان آزار نبينند. (همان، ج 21، ص 09، باب جواز كسب النائحه بالحق لا بالباطل... و يكره النوح ليلا.)
امام باقر(ع) نيز فرمود: «وليد بن مغيره پسر عموي ام سلمه از دنيا رفت. ام سلمه از پيامبر(ص) اجازه خواست تا در مراسم نوحه و ماتم او شركت نمايد. آن حضرت اجازه دادند؛ آنگاه در برابر رسول خدا با ذكر اشعاري براي مغيره گريه كرد. آن حضرت هم جلوگيري نكردند و چيزي نفرمودند. (همان، ج 21، ص 98 و فروع كافي، ج 1، ص 603)
امام صادق(ع) فرمد: «البكائون خمسه: آدم و يعقوب و يوسف و فاطمه بنت محمد(ص) و علي بن الحسين...»؛ گريه كنندگان معروف پنج نفرند؛ آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه دختر پيامبراسلام(ص) و علي بن حسين(ع). (همان ، ج 2، ص 229، باب جواز البكاء علي الميت و المصيبه)
گريه آدم به خاطر اخراج از بهشت، گريه يعقوب به جهت دوري از يوسف، گريه يوسف به خاطر فراق و جدايي از يعقوب، گريه حضرت زهرا بر پدرش رسول خدا(ص) و گريه امام سجاد(ع) به خاطر شهادت مظلومانه پدر بزرگوارش حسين بن علي(ع) بود. مدت آن در بعضي از روايات ده سال و در برخي ديگر چهل سال ياد شده است.
امام صادق(ع) به فرزند بزرگوارش فرمود: «اوقف لي من مالي كذا و كذا لنوادب تند بني عشر سنين بمني ايام مني»؛ مدت ده سال در ايام حج در سرزمين منا با وقف اموال و داراييم، مجالس سوگواري برگزار كن تا گريه كنندگان بر من گريه نمايند. (همان، ج 21، باب جواز كسب النائحه بالحق لا بالباطل)
در روايت ديگر فرمود: من انشد في الحسين بيتا فبكي وابكي عشره فله و لهم الجنه و من انشد في الحسين بيتا فبكي ابكي تسعه فله و لهم الجنه»؛ كسي كه يك بيت شعر درباره امام حسين(ع) بسرايد و گريه كندو ده تن يا نه تن را بگرياند جايگاه آن بهشت است. (بحارالانوار، ج 44، ص 982، باب ثواب البكاء علي مصيبه الحسين(ع))
امام صادق(ع) فرمود: «كل الجزع و البكاء مكروه سوي الجزع و البكاء علي الحسين»؛ هر گريه و مويه اي در مصايب مكروه است مگر گريه بر امام حسين(ع). (همان، ج 44، ص 082، باب جواز البكاء علي الميت و المصيبه)
در توضيح اين روايت اشاره به اين نكته لازم است كه ترك صبر و جزع نمودن در مصايب، اجر و پاداش انسان را از بين مي برد؛ از اين رو در روايات ديگر به اين مطلب اشاره شده اما در اينجا امام صادق(ع) عزاداري و گريه بر امام حسين(ع) را استثنا نموده اند؛ زيرا گريه و جزع بر مصيبت امام حسين(ع) و انسان هاي مظلوم از مصاديق جزع مكروه نبوده بلكه مصداق فرياد و اعتراض در برابر ظالم و ستمگر است كه ممدوح و پسنديده است چنان كه در قرآن مي فرمايد: (لايحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم) (ر. ك: فصل دوم از همين كتاب).
از اين روايت چنين به دست مي آيد كه عزاداري براي امام حسين(ع) و شهداي بزرگواري كه در راه خدا مظلومانه جان باخته اند با ديگر سوگواري هايي كه براي افراد معمولي برگزار مي گردد تفاوت دارد. نكته ديگري كه در اين روايت وجود دارد، آن است كه گريه بر غير امام(ع) مكروه دانسته شده در صورتي كه از روايات فراوان ديگر جواز و بلكه استحباب آن مشخص مي گردد. در اين جا احتمالاتي وجود دارد: يكي از آن احتمالات اين است كه مقصود از گريه در روايت ذكر شده گريه همراه با جزع است نه صرف گريستن.
پيامبر(ص) به دخترشان فاطمه(س) فرمودند: «كل عين باكيه الاعين بكت علي مصاب الحسين فانها ضاحكه مستبشره بنعيم الجنه »؛ هر چشمي- در قيامت- گريان است جز چشمي كه بر حسين(ع) گريه كند، آن چشم هميشه خندان و به نعمت هاي بهشتي بشارت داده مي شود. (بحارالانوار، ج 44، ص 392، باب ثواب البكاء علي مصيبه الحسين(ع))
امام صادق(ع) به عبدالله حماد فرمودند: «به من گزارش رسيده كه گروه هايي از اطراف كوفه و نقاط ديگر و نيز گروهي از خانم ها در نيمه شعبان در كنار تربت پاك حسين بن علي(ع) اجتماع نموده و بر امام حسين نوحه سرايي كرده و قرآن تلاوت مي كنند و گروهي به نقل داستان و تاريخ، و برخي ديگر به مرثيه خواني مشغول هستند. حماد عرض كرد: من خود شاهد چنين مراسمي بوده ام. امام فرمود: خدا را سپاس كه برخي از مردم را علاقمند قرار داده تا به مدح و ستايش ما پرداخته و براي ما سوگواري كنند، دشمنان ما را طعن و مورد اعتراض قرار داده، كارهاي زشت و ناپسند آنان را آشكار نمايند.» (كامل الزيارات، ابن قولويه، ص 953، باب 801)
ابن قولويه از مسمع روايت كرده است كه مي گويد امام صادق(ع) به من فرمود: «اي مسمع! تو كه از اهالي عراق هستي، آيا قبر جدم حسين(ع) را زيارت مي كني؟ عرض كردم خير؛ زيرا من در بصره مشهور هستم و در همسايگي ما يكي از طرفداران خليفه است كه تابع هوا و هوس هاي نفساني اوست. گذشته از اين دشمنان ما خواه ناصبي و غير آن زياد مي باشند؛ ترس دارم كه به خليفه فرزند سليمان اطلاع دهند و جان من در خطر قرار گيرد. آنگاه امام فرمود: آيا مصايب شهداي كربلا را به ياد نمي آوري؟ عرض كردم: آري. فرمود: آيا جزع و اظهار ناراحتي نمي كني؟ گفتم: بلي، سوگند به خدا كه گريه مي كنم. فرمودند: خدا گريه ات را بپذيرد، آگاه باش كه تو از كساني هستي كه براي مصايب ما اظهار ناراحتي و جزع مي كنند. تو از كساني هستي كه در خوشحالي ما خوشحال و در اندوه و حزن ما اندوهناك اند. سپس فرمود: سپاس خدايي را كه ما اهل بيت- را به رحمت خاصه اش ويژه ساخت و بر ساير خلق برتري بخشيد. اي مسمع! از زمان كشته شدن اميرمؤمنان، زمين و آسمان مي گريند و گريه فرشتگان خشك نشده است».
(همان، ص101 و بحارالانوار، مجلسي، ج44، ص982، باب ثواب البكاء علي مصيبه الحسين)
امام رضا(ع) به پسر شبيب كه از ياران آن حضرت است مي فرمايد: «اي فرزند شبيب! محرم، ماهي است كه در دوران جاهليت، مردم ظلم و قتل را در آن حرام مي دانستند اما گروهي از مسلمانان حرمت اين ماه را و حرمت پيامبر(ص) را نشناختند، فرزند او را به قتل رسانده، زنان همراه او را به اسارت بردند. آنگاه فرمود: اگر خواستي بر كسي گريه كني، براي حسين بن علي(ع) گريه كن چرا كه او را مانند گوسفند ذبح كردند؛ ان كنت باك فابك للحسين بن علي(ع) فانه ذبح كما يذبح الكبش. سپس ادامه داد: 81 تن از اهل بيت او را نيز كه در روي زمين شبيه آنان نبود همراهش به شهادت رساندند. اين مصيب آن چنان بزرگ است كه- آسمانها و زمين در شهادتش گريستند. ان يوم الحسين اقرح جفوننا و أسبل دموعنا و اذل عزيزنا بأرض كرب و بلا و اورثنا الكرب و البلاء الي يوم الانقضاء فعلي مثل الحسين فليبك الباكون فان البكاء عليه يحط الذنوب العظام؛ روز عاشورا، چشمهاي ما را زخمي كرد، دلهاي ما را سوخت، اشك چشمان ما را روان ساخت و عزيزان ما را خوار كرد و سرزمين كربلا تا روز قيامت براي ما سختي و بلا به جاي گذاشت؛ پس بايستي گريه كنندگان بر مثل حسين گريه كنند و بدانيد كه گريستن بر حسين گناهان بزرگ را مي ريزد و انسان را پاك مي كند.» (بحارالانوار، مجلسي، ج44، ص582، باب ثواب البكاء علي مصيبه الحسين، امالي، صدوق، مجلس72)
در روايت ديگري امام رضا(ع) مي فرمايد: «كسي كه مصيبتهايي را كه بر ما وارد شده به ياد آورد و بر آن گريه كند، در قيامت همراه ما خواهد بود. كسي كه به ياد مصايب ما گريه كند و ديگران را بگرياند چشمان او روزي كه همه چشمها گريانند، گريان نخواهد بود و كسي كه در جلسه اي بنشيند كه در آن جلسه امر ما احيا و برپا داشته مي شود دل او در روزي كه دلها مي ميرد، زنده مي شود و نمي ميرد». (همان، ج44، ص872).
كشته اشك ها
در برخي از تعبيرات روايي امام حسين(ع) را قتيل العبرات مي نامند. آن حضرت خود در وصف خويش نيز فرموده است: انا قتيل العبرات؛ من كشته اشك هايم. (وسايل الشيعه ج41 ص224 و بحارالانوار ج44 ص278و 082و 428 و ج89 ص84) و در بخشي از زيارت آن حضرت(ع) نيز وارد شده است كه: السلام عليك يا صريع العبره الساكبه ؛ درود بر تو اي كشته اشك هاي ريزان (بحار الانوار ج98 ص422 و 953) نيز در وصف آن حضرت(ع) در برخي از منابع و جوامع روايي آمده است: و صل علي الحسين المظلوم قتيل العبرات؛ و بر حسين مظلوم كشته اشك ها درود فرست (بحارالانوار ج89 ص442)؛ زيرا داستان جفاكاري ها و سفاكي هاي يزيديان نسبت به آن سرور بهشتيان و شهادت مظلومانه وي به دست امت پيامبر(ص) باعث شكستن قلوب اهل ايمان مي شود و اشك ها را روان مي سازد و مجالس عزا و ياد و ذكر آن شهيد برگزار مي شود و مردم بر مظلوميت آن بزرگوار خون مي گريند.
در پايان اين مقال به عنوان جمع بندي و نتيجه گيري به اين نكته اساسي نيز مي توان اشاره كرد كه اگرچه حسين(ع) «قتيل العبره»، كشته اشك ها بود و فضيلت و آثار گريه بر امام حسين(ع) را از منظر روان شناسي، آيات قرآن و روايات مورد بررسي و تتبع قرار داديم، اما همه كلام در اينجا ختم نمي شود و اشك هاي حقيقي و توام با معرفت به مثابه گذرگاه نوراني است كه ما را به سلوك حسيني مي رساند و هدف غايي خلقت كه همان قرب الهي و عبوديت حضرت حق است را محقق مي سازد. به بيان ديگر مجموعه عزاداري ها شامل سينه زدن، اشك ريختن، اطعام نمودن، مداحي ها و سخنراني ها از اين منظر به منزله مقدمات و وسيله هاي ارزشمندي هستند كه بايد ما را به نتيجه غايي و ذي المقدمه كه همان سلوك و رفتار حسيني است برسانند، و به طور طبيعي بعد از اين مراسم و عزاداري ها، آثار عملي آن به گونه اي بايد بروز و ظهور يابد كه غفلت ها، گناهان و ضدارزش هاي اخلاقي و رفتاري ما ديگر تكرار نشود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14