(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 9 دی 1389- شماره 19827

رابطه عقل و شهوت
ارزش علم و عالم
راهكارهاي رهايي از غفلت
تپش قلم
ديدگاه قرآن درباره ستم پذيري و ستم ستيزي
بازسازي اخلاقي جامعه ضرورت دهه چهارم انقلاب
سرنوشت قاتلان شهداي كربلا(7)
خولي بن يزيد اصبحي



رابطه عقل و شهوت

قال النبي(ص): ان الله تعالي خلق الملائكه و ركب فيهم العقل، و خلق البهائم و ركب فيهم الشهوه ، و خلق بني آدم و ركب فيهم العقل و الشهوه ، فمن غلب عقله شهوته فهو اعلي من الملائكه، و من غلب شهوته عقله فهوادني من البهائم.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: همانا خداي تعالي، فرشتگان را خلق كرد و در وجود آنان عقل را مسلط كرد و حيوانات را پديد آورد و در وجود آنان لذت خواهي را حاكم كرد و وجود انسان را خلق كرد و حال آنكه براي او عقل و شهوت را قرارداد، پس هر كسي كه عقل را بر شهوت پيروزي داد، پس او ارزشمندتر از فرشتگان است و هر كس شهوت را بر عقل غلبه داد، پس او پست تر از حيوانات است.1
1-بحارالانوار، ج 75، ص 292

 



ارزش علم و عالم

مردي از انصار نزد رسول اكرم (ص) آمد و عرض كرد: اي رسول خدا! جنازه شخصي در ميان است و بايد تشييع و سپس دفن شود و مجلسي علمي هم هست كه از شركت در آن بهره مند مي شوم. وقت و فرصت هم نيست كه در هر دو شركت كنم. در هر كدام از اين دو كار شركت كنم از ديگري محروم مي مانم. شما كداميك از اين دو را بيشتر دوست مي داريد تا من در آن شركت كنم؟ پيامبر گرامي(ص) فرمود: «اگر افراد ديگري هستند كه همراه جنازه بروند و آن را دفن كنند، در مجلس علم شركت كن، چرا كه شركت در يك جلسه علمي از حضور در هزار تشييع جنازه و هزار حج غير واجب و هزار جهاد غيرواجب بهتر است. اينجا كجا و حضور در محضر عالم كجا! مگر نمي داني به وسيله علم است كه خدا اطاعت و عبادت مي شود. خير دنيا و آخرت با علم توام است: همانطور كه شر دنيا و آخرت با جهل همراه است»1.
1-داستان راستان، ج 2، ص 215

 



راهكارهاي رهايي از غفلت

پرسش:
غفلت كه يكي از مهم ترين موانع هدايت و تكامل انسان به حساب مي آيد با چه راهكارهايي مي توان از آن رهايي يافت؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سؤال ضمن تاكيد بر رهايي از غفلت به عنوان اولين گام در مسير رشد و تعالي انسان به راهكار تفكر اشاره كرديم. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي مي گيريم.
2- تقويت علم و آگاهي
بدون ترديد يكي از عوامل موثر در بيداري انسان، علم، شناخت، معرفت و آگاهي است. هر چه انسان آگاهي خود را افزوني ببخشد توجه او به حقايقي كه بايد به دنبال آنها باشد بيشتر مي شود. به همين جهت قرآن در سوره يونس آيه 89 سفارش مي كند به دنبال افرادي كه در پي شناخت و معرفت صحيح نيستند حركت نكنيد، زيرا به مسير غفلت زدگي سوق مي دهند: «دعاي شما پذيرفته شد. استقامت كنيد و از راه و (رسم) كساني كه نمي دانند تبعيت نكنيد.»
در روايتي از پيامبر اعظم آمده است: «نوع مع العلم خيرمن الصلاه مع الجهل» خواب با علم بهتر است از نماز باجهل. (ميزان الحكمه، ج 6، ص 459)
فرد عالم، خوابش نيز هدفمند و از روي تدبير و برنامه ريزيي است، اما عابد جاهل هرچند عبادت مي كند، ممكن است به مفهوم و ارزش و هدف عبادت خود آگاه نباشد.
3- موعظه
موعظه از ريشه «وعظ» به معناي منع همراه با ترساندن و درباب افتعال «اتعاظ» به معناي «تذكر به خير و مانند آن كه دل را نرم كند» آمده است.
تذكار، بيداري، مبارزه با غفلت، سروكار داشتن با دل و عاطفه، آماده كردن ذهن براي بهره برداري از موجودي خود، باز كردن چشم براي ديدن، به خود آمدن، به بركت موعظه و نتايج آن مي باشد. موعظه از راه غفلت زدايي و بيدارسازي به عقل خدمت مي كند. از آن جا كه موعظه، عضو خانواده حكمت عملي است، بايد آثار آن در اعمال متعلم و متعظ ظاهر شود و او را از گناه باز دارد و اين به معناي تاثير موعظه در عقل عملي است.
بنابر اين، سالك الي الله بايد به «يقظه» برسد؛ يعني بيداري از خواب غفلت و احساس مسئوليت در مقابل اين كه در اين جهان با عظمت بيهوده آفريده نشده و بايد خود را اصلاح كند.
4- توجه به عبرت ها
يكي از راههايي كه قرآن براي بيداري افراد غافل به كار مي گيرد، توجه دادن به عبرت هاست. قرآن در هفت زمينه با توجه دادن به آمد و رفت شب و روز، آمدن شير پاك و مفيد از ميان خون هاو محتويات درون حيوانات، قصص و داستان هاي عبرت آموز گذشتگان، ياري كردن مجاهدان راه حق درعين جمعيت كم و غيره «لقدكان في قصصهم عبره لاولي الالباب (يوسف -11) در سرگذشت آنان درس عبرتي براي صاحبان انديشه بود. آري يقظه و بيداري نتيجه عبرت است. كه روش عبرت آموزي يكي از روش هاي بيدارساز و خردپرور تربيتي است.

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
براي حفظ و توسعه نيكي ها، به نيكي ديگران نيكوتر پاسخ دهيم و براي دفع و دفن بديها، به بدي ديگران پاسخ نيكو دهيم!
¤ ¤ ¤
ساكت باش، سالم باش!
¤ ¤ ¤
زيباي نابكار، خنجر مرصع است هم در چشم مي نشيند و هم بر دل!
¤ ¤ ¤
زبان نادان، پرچم رسوايي شخصيت اوست!
¤ ¤ ¤
هر مسئولي از «فقر انتخابي» فاصله بگيرد، با مسائل فقرا سطحي برخورد مي كند.
¤ ¤ ¤
هر كس «رئيس كوچك» دارد، خود را براي تحمل «مصائب بزرگ» آماده سازد!
¤ ¤ ¤
دوري از سياست هم نوعي سياست است، بنابراين همه مردم سياست دارند!
¤ ¤ ¤
دشمني كه مرا به تأمل وادارد از دوستي كه مرا در تبختر جا بگذارد، سودمندتر است.
¤ ¤ ¤
دوستي با احمق، دشمني با خويش است!
¤ ¤ ¤
هر كس عاشق دنيا باشد، معشوقه شيطان از دنيا مي رود!
¤ ¤ ¤
كساني كه يك عمر به دنبال دنيا دويده اند و به آن نرسيده اند، چگونه اميد رسيدن به آخرتي را دارند كه يك روز هم خالصانه براي آن زحمت نكشيده اند؟!
¤ ¤ ¤
در «مزرعه دنيا» ماديگرا مي چرد و موحد، كشتي نجات مي سازد!

 



ديدگاه قرآن درباره ستم پذيري و ستم ستيزي

محمد رحمتي
رخداد بزرگ و بي مانند كربلا كه اوج سعادت ها و شقاوت هاست، دربردارنده آموزه هاي بسياري است. آيات روشن آن، همانند آيات قرآني داراي بطون بسيار است. هر مطالعه آن، به انسان درس زندگي مي آموزد و با هر قرائت جديد از اين آيات روشن، انسان گامي بلند در مسير خودسازي برمي دارد. بي گمان مصداق «اقرء فارق؛ بخوان و برآي» در اين آيات كربلايي موج مي زند؛ چرا كه رخداد كربلا و واقعه عاشوراء تاويل آيات قرآن صامتي است كه مفسراني راسخي چون اباعبدالله الحسين(ع) و ياران باوفايش با خون الهي خود در بيابان تفتيده طف رقم زدند.
يكي از وجوه تأويلي آيات تنزيلي كربلاي خونين، ستم ستيزي آن است. همه آناني كه در كربلا، نقش الهي را بر صفحه كائنات رقم مي زدند، با ستم ستيزي به ميدان آمدند و در اين راه سخنان گفته و كارهاي سترگ كرده اند كه سرمشق همه آزادگان جهان و ستم ستيزان دنياست.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي تنزيلي و تأويلي قرآن و عاشوراء بر آن است تا گوشه اي از اين ستم ستيزي را تبيين كند و ديدگاه قرآن را پيرامون ستم پذيري و ستم ستيزي تشريح نمايد اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
مظلومان ستم ستيز و ستم سوز
بي گمان بسياري از امور جهان داراي دو وجه است. شايد براي همين است كه خداوند، رستگاري را در نفي و اثبات «لااله الاالله» نهاده است؛ چرا كه بي نفي خدايگان، هرگز نمي توان به خداي يگانه اي رسيد كه هستي را آفريدگاري و پروردگاري مي كند. ازاين رو جهان زماني رنگ و روي عدالت و دادگري را خواهد ديد كه ستمگري رخت بر بندد و دادخواهان به ستم ستيزان روي آورند، چرا كه بي نفي ستم نمي توان اميد به دادخواهي و عدالت گرايي داشت؛ زيرا نفي ستم در هر شكل و اندازه آن، زمينه تحقق و اقامه عدالت مي باشد.
خداوند، عدالت را تنها در سايه سار نفي هر گونه ظلم و ستم گري در آدمي مي داند و لذا هر گونه گرايش ولو اندك به ظلم را قبيح مي شمارد و از آن نهي مي كند. اين بدان معناست كه شخص نه تنها خود نبايد اهل ظلم و ستم باشد، بلكه حتي نبايد گرايش به ستمگران و ظالمان داشته باشد. از اين رو مي فرمايد: «و به كساني كه ستم كرده اند متمايل مشويد كه آتش دوزخ به شما مي رسد و در برابر خدا براي شما دوستاني نخواهد بود و سرانجام ياري نخواهيد شد.» (هود، آيه 113)
بنابراين، اگر گرايش به ظالم هر چند اندك حرام است و خداوند و عده آتش دوزخ را مي دهد، پس هر گونه همكاري با ظالم، وضعيت بدتري دارد و خشم و انتقام الهي را نسبت به چنين همكاري تشديد مي كند.
از آن جايي كه ريشه بسياري از ستمگري ها، خودخواهي است، شخص در پي آن است كه به طريقي خود را حفظ كند. تمايلات خانوادگي نيز در همين قاعده مي گنجد. تمايلات خانوادگي موجب مي شود تا ناخواسته انسان گرايش به ظلم پيدا كند و حقي را تباه سازد. از اين رو خداوند مي فرمايد: دادگري كنيد، هر چند درباره خويشاوند شما باشد. (انعام، آيه 152)
اين سخت گيري تا آن جايي است كه مراعات عدالت را حتي نسبت به دشمنان لازم برمي شمارد و مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد، براي خدا به دادگري برخيزيد و به عدالت شهادت دهيد، و البته نبايد دشمني گروهي شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد. عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است، و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام مي دهيد آگاه است.» (مائده، آيه 8)
بنابراين عدالت خواهي مي بايست در رگ و ريشه شخص نفوذ كند تا خواسته و ناخواسته به اجراي آن قيام نمايد. بخشي از عدالت خواهي در نفي ستمگري و گرايش به ستم و ستمگران نهفته است. بنابراين شخص عدالت خواه لازم است عدالت را در نفي ستم نيز بجويد. اين نفي ستم هم در حوزه گفتار و هم در مقام عمل است. به اين معنا كه آن چه از عدالت خواهي و ستم ستيزي در خود به عنوان بينش دارد، در مقام گفتار نيز آورد و در مقام عمل انجام دهد. پس هرگاه ستم و ستمگري راديد، آن را با زبان انكار كند و به مقابله با آن برخيزد و در مقام اجرا و عمل نيز عدالت را انجام دهد.
براساس آموزه هاي الهي، انسان ها همان گونه كه بايد عدالت خواه و ستم ستيز باشند، بايد در شرايطي كه به ايشان ستم روا مي شود دست بر روي دست نگذارند بلكه به مقابله با ستم و ستمگران برخيزند. به اين معنا كه ستم ستيزي به عنوان امري واجب بر شخص ستم شده و افراد جامعه است. هيچ كس نمي تواند به سبب اين كه در معرض ستم است و يا به وي ستم مي شود، نسبت به ستم و ستمگران واكنش نشان ندهد و ستم پذير باشد؛ چرا كه ستم پذيري، خود گناهي نابخشودني است.
مظلوم كسي است كه به وي ظلم شده است ولي منظلم كسي است كه ظلم و ستم را پذيرفته و به آن تن داده و نسبت به آن واكنش منفي نشان نمي دهد و به مبارزه با آن نمي پردازد. از نظر اسلام پذيرش ظلم و ستم روا نيست و شخص به سبب همين پذيرش ظلم نشان مي دهد كه گرايش به ظلم و ظالم دارد و مي بايست به سبب همين پذيرش و ركون، مجازات شود.
مظلوم بايد در برابر ظلم و ستم بايستد و تن به ظلم و پذيرش آن ندهد. از اين رو براساس آموزه هاي قرآني و اسلامي مظلوم مي بايست انسان ستم ستيز بلكه ستم سوز باشد تا با مبارزه خود ريشه ستم و ستمگري را بسوزاند و از ميان بردارد؛ چنان كه امام حسين(ع) و ياران مظلوم وي در كربلا چنين كردند و عليه ظلم و ستم قيام كرده و ريشه هاي ظلم و ستم اموي را سوزاندند و ستم ستيزي و ستم سوزي را در جامعه اسلامي بلكه جامعه انساني نهادينه كردند، به گونه اي كه رهبران هندوي هند از آن حضرت(ع) براي مبارزات خويش الگو گرفتند و وي را سرمشق مبارزات خود قرار دادند.
نگرش قرآن به مظلومان
خداوند در آياتي از قرآن به مساله مظلومان توجه داده است. در اين آيات مسائل چندي بيان شده كه از جمله آن ها مي توان به لزوم ياري طلبيدن مظلومان هنگام واقع شدن در ظلم اشاره كرد. خداوند در آياتي از جمله 75 سوره نساء و 227 سوره شعراء و نيز 38 و 39 سوره شوري از مظلومان مي خواهد كه هنگام وقوع ظلم، ديگران را به ياري خويش بخوانند.
براساس همين آيات بر ديگران است كه در صورت درخواست مظلوم به ياري وي بشتابند، چرا كه كمك خواهي زماني مي تواند به عنوان يك حكم لازم، مطرح شود كه از سوي ديگران پاسخ درخور و مناسبي دريافت شود؛ به اين معنا كه در صورتي دستور ياري خواهي معنا پيدا مي كند كه دستوري نيز به ديگران در ياري رساني به مظلوم داده شود.
گاه شده است كه شخص به ياري مظلوم نمي رود در حالي كه نسبت به ظالم نيز گرايشي ندارد، ولي ترس اين كه خود نيز مظلوم واقع شود موجب مي شود تا به دستگيري مظلوم نرود. چنين تفكري در اسلام مردود است و شخص لازم است به نداي كمك و ياري مظلوم پاسخ دهد وگرنه مسلمان نيست.
به سخن ديگر، نام مسلماني بردن به اين است كه نه تنها گرايش به ظلم و ظالم نداشته باشد بلكه به كمك مظلومي بشتابد كه درخواست ياري مي كند.
خداوند در آيات 38 و 39 سوره شوري بيان مي كند كه از ويژگي هاي مومنان آن است كه در كنار هم هستند و با عزم ديني و اراده ايماني به همياري يكديگر مي شتابند و استمداد مومنان را پاسخ مي دهند و با مظلوم همراه مي شوند تا عليه ظلم قيام كنند.
خداوند در آيه 75 سوره نساء نيز به صراحت حمايت از مظلومان را تكليفي الهي بر عهده مومنان بر مي شمارد و در آياتي از جمله همين آيه و نيز آيات 13 تا 15 سوره ابراهيم و 39 و 60 سوره حج از دفاع و حمايت خود از جبهه مظلومان در برابر متجاوزان و سركشان سخن به ميان مي آورد تا نشان دهد كه ياري مظلومان در حقيقت قرارگرفتن در صف خداجوياني است كه در جبهه مظلوم عليه ظالم مي جنگند.
در برخي از موارد به سبب حساسيت قضيه و موضوع لازم است كه توجه ويژه اي از سوي مومنان صورت گيرد، چنان كه خداوند اين گونه عمل مي كند. از جمله اين موارد مي توان به مظلوماني اشاره كرد كه از سرزمين و خانه و كاشانه خود رانده شده اند (حج، آيات 39 و 40) و يا اين كه بي گناهي به قتل رسيده است (اسراء آيه 33) در چنين مواردي خداوند به حمايت مظلومان مي شتابد و از مومنان مي خواهد تا در اين موارد توجه خاصي به مظلومان شود تا آنان بتوانند به حق خويش برسند و از ظلم و ستم رهايي يابند.
همان طور كه از حقوق قطعي مظلومان مبارزه با ظالمان است، همچنين تكليف مومنان است تا به ياري ايشان بشتابند و از همكاري و همياري در اين زمينه كوتاهي نكنند. (نساء، آيه 75 و حج، آيه 39)
خداوند در آيه 42 سوره شوري، انتقام گرفتن از ظالمان را حق مشروع و مسلم ستمديدگان بر مي شمارد و يادآور مي شود كه اگر مظلوم از اين حق خويش استفاده كرد و در مقام انتقام گرفتن و مقابله به مثل، حركتي انجام داد نمي بايست سرزنش شود، چرا كه حق مقابله به مثل براي او ثابت است و هيچ كس نمي تواند آن را به عنوان ستم تاسيسي بر شمارد بلكه اين حركت، پاسخي در جواب ستم و ستمگري بوده است. (همان)
خداوند در آياتي از جمله 41 سوره نحل، شكست مظلومان را در مبارزه با ظالمان، عين پيروزي بر مي شمارد و براي آنان پاداش مضاعف در آخرت قرار مي دهد، هر چند كه در آياتي از جمله 103 و 129 و 137 سوره اعراف بر پيروزي نهايي مظلومان در نبرد جهاني عليه ظلم و ظالمان تاكيد مي ورزد ولي اگر در همين ميان پيش از دست يابي به پيروزي در اين نبرد نهايي عليه ظالم، مظلوماني كشته شوند در حقيقت پيروز نهايي هستند و پاداش خاصي را نزد خداوند دارند.
كربلاي ستم ستيز و ستم سوز
بي گمان تجلي و تحقق آيات قرآني را مي بايست در صحنه بزرگ عاشورايي ديد كه فجر موفقيت هاي ستم ستيزان مظلوم عليه ستمگران بود؛ چرا كه آنان توانستند نه تنها پيروزي را براي امت اسلام رقم زنند بلكه جلوه هايي از پيروزي در نبرد نهايي عليه ظالمان را به نمايش گذارند و طومار حكومت ستمگران اموي را در هم پيچند.
در فرهنگ كربلايي، واژگان روشني از تاويلات قرآن به دست راسخون در علم الهي يافت مي شود كه هم چنان بر عرصه هستي مي درخشد و راهنماي مردمان ستم ستيز ستمديده مي باشد.
همه كساني كه در رخداد كربلا در جبهه عدالت عليه ستم مي جنگيدند كساني بودند كه در مسير الهي، همه سختي ها و بلايا و مصيبت ها را به جان خريده بودند. از اين رو اجازه نمي دادند تا دشمن تفسير واژگونه از رخداد كربلا ارائه دهد. در اخبار كربلا آمده است كه يزيد ملعون در هنگامي كه اسيران كربلا و سران شهداء را به دربار آوردند، اين آيه را به عنوان تعريض خواند: ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير. يعني گرفتاري هايي كه به مردم مي رسد به سبب كارهاي خودشان است و اين در حالي است كه خدا از بسياري از خطاها و گناهان مردم گذشت مي كند وگرنه مصيبت هاي آنها بسيار بيش از اين مي بود.
امام سجاد(ع)، پاسدار ارزش هاي قرآني و كربلايي، در رد اين ديدگاه يزيد كه در جهت تغيير مفاهيم و ارزش هاي اسلامي صورت مي گرفت، فرمودند: نه چنين است كه تو گمان كرده اي. اين آيه درباره ما فرود نيامده بلكه آنچه درباره ما نازل شده اين آيه است كه خداوند مي فرمايد: ما اصابكم من مصيبه في الارض و لا في انفسكم الا في كتاب من قبل ان نبراها؛ يعني نرسد مصيبتي به كسي در زمين و نه در جانهاي شما آدميان مگر آنكه در نوشته آسماني است پيش از آنكه خلق كنيم آن را تا افسوس نخوريد بر آنچه از دست شما رفته و شاد نشويد براي آنچه شما را آمده است. پس مائيم آن كساني كه چنين هستند.
يعني اين مصيبت كربلايي و مبارزه در برابر ستم و ستمگران به حكم قضاي كلي الهي براي ما و شهيدان كربلايي نوشته شده بود و درحكم قدر الهي نيز اين شهادت و اسارت براي ما بوده است. بنابراين ما به حكم الهي گردن نهاديم و در برابر ظلم و ستم ايستاديم و تن به ظلم و ستم نسپرديم و خوار و ذليل نشديم بلكه با عزت با خداوند پيمان خون بستيم و اين چنين ظالمان را رسوا كرديم.

 



بازسازي اخلاقي جامعه ضرورت دهه چهارم انقلاب

رضا مهريزي
بي شك همه ما درسطح جامعه اعم از ادارات، بيمارستان ها، دانشگاه ها، وسايل نقليه عمومي و مكان هاي مختلف با موارد متعددي از بي اخلاقي به شكل توهين متقابل، بددهني و بدزباني و حتي درگيري هاي فيزيكي شاهد بوده ايم. كارمندي كه با ارباب رجوع بد رفتاري مي كند و يا ارباب رجوعي كه با كارمند مي ستيزد،استادي كه به دانشجو توهين مي كند و دانشجويي كه به استاد حرمت درست نمي گذارد پزشك يا پرستاري كه بيمار را سرمي گرداند و بيماري كه به كادر بهداشتي پرخاش مي كند و ... شايد مواردي از قتل اطبا و يا حمله به پرستاران كه درتهران و ديگر جاها شاهد آن بوديم بهترين شواهد اين مدعاست البته قصد نداريم دراين جستار كسي را محكوم كنيم چه ضاربان را چه آن پزشكان و پرستاران را چون اين وظيفه قانون و دادگاه است. ولي آنچه مي خواهيم از ذكر اين موارد نتيجه بگيريم شيوع بداخلاقي درجامعه است.
متاسفانه بي اخلاقي اجتماعي و يا به عبارت درست تر بداخلاقي اجتماعي امروزه به عنوان بخش جدايي ناپذير از فرهنگ ما درآمده و همه ما از بام تا شاهد موارد متعددي از اين بداخلاقي ها هستيم و متاسفانه وجود آن را همه پذيرفته ايم و به رسميت شناخته ايم و هيچ نمي انديشيم كه شايد بتوان با بازسازي و احياي ارزش هاي اخلاقي درجامعه خود را از اين وضعيت درآوريم.
به نظر مي رسد بازسازي اخلاقي جامعه امروز به يك ضرورت انكارناپـذير تبديل شده است، براي اين كار، راههاي متعددي وجود دارد كه ما چند مورد از آنها را به اختصار بيان مي كنيم، به نظر مي رسد كه يكي از بهترين كارهايي كه مي توان انجام داد، توجه بيشتر علماي دين و وعاظ محترم به مسايل اخلاقي است زيرا متاسفانه در سده هاي اخير توجه به مسائل فقهي، كه جاي خود محترم و مهم است بسيار بيشتر از توجه به مسائل اخلاقي شده است درحاليكه علماي سلف اخلاق را فقه اكبر مي دانستند و شريعت را فقه اصغر. متاسفانه اكثر رساله هاي عمليه به فقه اصغر مي پـردازند و نگارنده فقط يك رساله عمليه را سراغ دارم كه هم شامل فقه اكبر است و هم شامل فقه اصغر. به هر ترتيب با توجه به تاكيدي كه پيامبر اسلام بر فقه اكبر داشتند و مي فرمودند اني بعثت لاتمم مكارم الاخلاق جا دارد درتمام رساله هاي عمليه، فقه اكبر يا اخلاق نيز گنجانده شود و علاوه بر آن، وعاظ و منبريان نيز بيش از پيش به ترويج مسايل اخلاقي و ادب اسلامي توجه و اقبال نشان دهند؛ البته بايد توجه داشت كه اخلاق و ادب دو بخش دارد؛ يكي اخلاق فردي و ديگري اجتماعي، خوشبختانه روحانيون ما به اخلاق فردي بذل توجه دارند و آنچه معمولا مغفول است اخلاق و ادب اجتماعي است كه بايد دركنار اخلاق فردي ترويج و تبليغ گردد.
تدوين منشور اخلاقي
كارديگري كه مي توان انجام داد، تدوين منشورهاي اخلاقي درهر حرفه و پيشه است يعني تمامي حرفه ها و مشاغل بايد يك منشور اخلاقي مستقل داشته باشند كه خود را ملزم به عمل به آن بدانند يعني اطبا و پرستاران بايد منشور اخلاقي داشته باشند، فرهنگيان بايد منشور اخلاقي داشته باشند، كارگران و كارمندان بايد منشور اخلاقي داشته باشند، هنرمندان بايد منشور اخلاقي داشته باشند، راننده هاي خودروهاي مسافربري بايد منشور اخلاقي داشته باشند و... و اين منشور به آنها پيش از شروع به كار آموزش داده شود و از آنها تعهد لازم براي رعايت آن موارد اخذ شود؛ ضمن اينكه اهرم هاي اجرايي لازم براي نظارت برحسن رعايت منشور اخلاقي و نيز تنبيه متخلفان از آن تعبيه شود. همچنين ضروري است كه منشور حقوق مراجعان به نهادها و ادارات نيز تدوين شده و در منظر مردم قرار گيرد كه در صورت تضييع حقوق خود اين امكان را داشته باشند كه به بازرسي و يا هرجاي مشخص ديگر شكايت نمايند و در اسرع وقت اثر شكايت خود را ببينند.
همچنين بايد اين امر در ميان مديران و مسئولان نهادهاي مختلف نهادينه گردد كه همانقدر كه به ظاهر و زيبايي ساختمان هاي اداره خود بها مي دهند بايد به مساله اخلاق و ادب اسلامي نيز بذل توجه نمايند و البته بايد براي همگان نيز اين مساله نهادينه شود كه توجه به اخلاق و ادب اسلامي امري ظاهري يا فانتزي و براي خالي نبودن عريضه نيست بلكه يك مساله اصلي و محوري است.
كار ديگري كه مي توان انجام داد تدوين و تدريس واحدهاي درسي اخلاق متناسب با هر رشته در دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي است. حتي مي توان در دوران تحصيل ابتدايي و دبيرستان نيز بحث اخلاق اجتماعي اسلام، و نه صرف اخلاق فردي، در كنار دروس معارف تدريس گردد.
توجه خاص به كانون خانواده
از جمله كارهاي مهمي كه مي توان انجام داد، بذل توجه بيشتر به خانواده به عنوان كانون و نهادي انسان پرور و آموزش اخلاق و ادب است، در سالهاي اخير خيل زيادي از زنان براي اشتغال به بازار كار هجوم آورده اند و متاسفانه كانون خانواده را به حال خود وانهاده اند. بايد توجه داشت اگر چه اسلام با حضور حيامندانه و معتدل زنان در عرصه اشتغال مشكلي ندارد، اما نبايد به اين بهانه به حضور بيش از حد و گاه غيرلازم زنان در عرصه هاي مختلف دامن زد، زيرا اين كار بداخلاقي هاي خاص خود را در پي خواهد داشت، آنتوني گيدنز جامعه شناس بزرگ انگليسي در صفحه 219 كتاب «جامعه شناسي» خود در خصوص اين بداخلاقي ها آمار جالبي ارائه مي دهد و مي نويسد: «در انگلستان از هر ده زن، هفت زن در دوره زندگي شغلي خود به مدتي طولاني دچار آزار جنسي مي گردند»، علاوه بر اين، مشاركت افراطي زنان در كار و اشتغال و تبديل آنها از كدبانو به كاربانو، چون منجر به كاهش حضور و تاثير آنان در كانون خانواده مي گردد، طبيعي است كه تربيت فرزندان را نيز دچار مشكل مي كند و ديگر به شكل صحيح اسلامي آن صورت نمي گيرد. بنابراين جا دارد با راهكارهايي چون گسترش مشاغل خانگي، افزايش مرخصي زايمان زنان به يكسال و نيز پرداخت حقوق به زنان خانه دار به حضور بيشتر زنان در خانه و خانواده به عنوان كانون اصلي تربيت اخلاقي و ديني و آموزش ادب اسلامي و انساني به فرزندان كمك نمود و به اين نكته نيز توجه نمود آنچه از نظر اسلام اصالت دارد نه فرد است، مثل ليبراليسم، و نه جامعه است، مثل سوسياليسم، بلكه خانواده است.
ترويج اخلاق در سريالها و فيلمها
از ديگر مسايل اساسي كه مي توان انجام داد ترويج اخلاق و ادب اسلامي در فيلم ها و سريال هاست. متاسفانه در برخي فيلم ها و سريال ها، به ويژه آنهايي كه به اصطلاح طنزند، آنچه ترويج و اشاعه مي شود سراسر مسخرگي و لودگي و بي حرمتي و حرمت شكني يكديگر است كه جدا بايد جلوي آنها گرفته شود و به جاي آنها احترام و ادب و دوست داشتن يكديگر ترويج شود. البته مي توان در جشنواره هاي تلويزيوني و سينمايي نيز جايزه اي ويژه براي فيلم هايي كه به ترويج و اشاعه اخلاق و ادب اسلامي اعم از فردي و اجتماعي مي پردازند اختصاص داد.
به هر روي راههاي متعددي را مي توان بر اشاعه اخلاق درجامعه درپيش گرفت كه ما فقط به مواردي از آنها اشاره كرديم. البته بايد توجه داشت كه آنچه در جامعه ما بايد ترويج شود اخلاق فردي و اخلاق اجتماعي خدامحور و اسلامي است نه اخلاق سكولار و خود محور زيرا در كشورهاي غربي نيز تا حدودي اخلاق سكولار پيشرفت داشته است. مهمترين تفاوت اخلاق و ادب خدامحور اين است كه فرد به خاطر خدا پاس اخلاق مي دارد درحاليكه در اخلاق سكولار فرد به خاطر منفعت خودش و يا از ترس مجازات اخلاق را پاس مي دارد.
به هر تقدير اميدواريم كه در دهه چهارم انقلاب كه با نام دهه پيشرفت و عدالت نام گرفته مباحث اخلاقي، البته اخلاق اجتماعي نه صرف اخلاق فردي، نيز در دستور كار مردم و مسئولان قرار بگيرد، زيرا آنچه جزو آرمان هاي اصيل و اصلي انقلاب ما بود به دست آوردن دين و دنيا و اخلاق و رفاه و خوبي و خوشي در كنار هم بود و اگر قرار باشد جامعه تنها از لحاظ مادي پيشرفت كند و از بعد اخلاق، اعم از اخلاق فردي و اخلاق اجتماعي، درجا بزند و يا عقب برود ديگر چه تفاوتي ميان ما و غرب وجود خواهدداشت؟!
ما نبايد تجربه غرب را كه در آمريكا و ژاپن و چين و آسياي جنوب شرقي و... تكرار شد، تكرار نماييم.
در واقع ما نبايد آنقدر مشغول پيشرفت مادي شويم كه اخلاق و ادب فردي و اجتماعي اسلامي را فراموش كنيم بطوري كه اگر پنجاه سال بعد فرزندان ما و يا تحليلگراني از خارج خواستند انقلاب اسلامي را تحليل كنند بگويند اين انقلاب هم درنهايت براه غرب رفت و در جريان اصلي جهاني كه همان سكولاريسم و اومانيسم و فمنيسم و ماترياليسم و كاپيتاليسم است ذوب شد، و نتوانست چيز جديد و اضافه اي به جامعه جهاني بيفزايد و يا راه جديدي فراروي انسان بگشايد، جا دارد اين جستار را با نقل جمله اي از فرانس فانون به پايان ببريم. وي چنين مي گويد: «ما نبايد از آسيا و آفريقا يك اروپاي ديگر بسازيم، تجربه آمريكا براي همه ما كافيست.»

 



سرنوشت قاتلان شهداي كربلا(7)
خولي بن يزيد اصبحي

«خولي» همان ملعوني بود كه سر حضرت امام حسين عليه السلام را برداشت و براي اينكه پاداش بگيرد براي ابن زياد عليه العنه آورد.
يكي ازكساني كه در ليست ماموران مختار براي دستگيري بود، خولي بود.
همانطور كه گفته شد خولي سر مبارك امام حسين(ع) را به همراه خود آورد و در روي چيزي كه شبيه تنور بوده است و در پوش داشت، گذاشت تا روز بعد آن را به نزد ابن زياد ببرد.
نوشته اند كه خولي دو همسر داشت: يكي از زنانش شيعه و از دوستدار اهل بيت(ع) بود. او شب هنگام مشاهده كرد كه نوري از سر ساطع مي شود و متوجه شد كه اين سر، متعلق به امام حسين(ع) است.
از وقتي «عيوف» دختر مالك كه از دوستداران اهل بيت(ع) بود متوجه اين كار خولي شد، با او دشمن شد.(1)
روزي مختار عده اي را براي دستگيري «خولي بن يزيد اصبحي» فرستاد.
فرستادگان مختار وارد منزل خولي شدند. او ترسيد و در توالت منزلش پنهان شد.
«عيوف» به فرستادگان مختار گفت:
دنبال چه كسي هستيد؟
آنها گفتند: همسرت كجاست؟
عيوف گفت: نمي دانم، ولي با دست به محل پنهان شدن خولي اشاره كرد! ياران مختار خولي را دستگير كردند و او را در حالي كه چيزي روي سر خود نهاده بود بيرون آوردند و همان جا او را كشته و بدنش را در آتش سوزاندند2.
1-سرنوشت قاتلان شهداي كربلا- ص 29،عباسعلي كامرانيان
2-كامل- ابن اثير ج 4 ص 240

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14