(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 24 اسفند 1389- شماره 19888

مراتب آزمايش بندگان
ضرورت عمل به ارزش ها
مقام صبر
جلوه اهل بيت درقمجلوه اهل بيت درقم به مناسبت دهم ربيع الثاني سالروز وفات حضرت معصومه(س)
از چهارشنبه سوري تا سيزده بدر



مراتب آزمايش بندگان

قال النبي(ص): اذا احب الله عبدا ابتلاه فان صبر اجتباه و ان رضي اصطفاه.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: هنگامي كه خدابنده اي را دوست بدارد، وي را در معرض آزمايش قرار مي دهد، پس اگر استقامت ورزيد او را برمي گزيند و اگر به مقام رضا برسد او را انتخاب مي كند.(1)
ـــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 79، ص 142

 



ضرورت عمل به ارزش ها

مردي خدمت امام جواد(ع) آمد و گفت: آقا مرا سفارش بفرماييد. حضرت فرمود: اگر بگويم عمل مي كني يا نه؟ يعني، من حرف بزنم و تو گوش كني فايده اي ندارد. عمل مي كني يا نه؟ اول از او قول عمل گرفتند. گفت: بله، حضرت فرمود: «توسد الصبر و ارفض الشهوات و خالف الهوي و اعلم انك لن تخلو من عين الله فانظر كيف تكون. صبر را بالش و تكيه گاه خود قرار بده. شكيبا باش و براي ترك گناهان، سختي ها را تحمل كن و شهوات را رها كن. با هواي نفست مخالفت كن و اين را بدان كه در چشم انداز خدا هستي (باورت بشود كه خدا تو را مي بيند.)
اين هم موعظه اي از امام جواد(ع) كه مي فرمايد: تا به مرحله عمل نرسيدي، چيزي نمي شوي، صبر را بالش خود قرار بده، شهوات را رها كن، با هواهاي نفست مخالفت كن، بدان كه در چشم انداز خدا هستي، در محضر و منظر خدا هستي. آن وقت ببين چه حالتي خواهي داشت.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــ
1- صفير هدايت، انفال 13، آيت الله ضياءآبادي



 



مقام صبر

پرسش:
مقام صبر در رفتار فردي و اجتماعي انسان از چه جايگاهي برخوردار است و چه آثار و بركاتي را در سير تكاملي انسان به وجود مي آورد؟
پاسخ:
يكي از مفاهيم عام معنوي و اخلاقي صبر است كه دربرگيرنده بسياري از ويژگي هاي اخلاقي ديگر نيز مي باشد. مقام صبر يكي از كل كمالات انساني است كه در آيات و احاديث به آن اشاره شده است.
مفهوم صبر
از نظر لغوي در فرهنگ الفبايي الرائد، ج2 در بيان معناي صبر آمده است: صبر يصبر صبرا= بر سختي ها تاب آورد و شكيبايي كرد، صبرعن الشي = خود را از آن چيز بازداشت.
در توضيح معناي اصطلاحي صبر مي توان گفت: «حفظ كردن از آنچه عقل و شرع اقتضا مي كند، صبر ناميده مي شود.»
گستره مفهوم «صبر» بسيار وسيع است، به طوري كه بسياري از مفاهيم اخلاقي را دربرمي گيرد. در كتاب اخلاق در قرآن آيت الله مصباح يزدي، ج1، ص 85 آمده است: «اكثريت قريب به اتفاق افعال اخلاقي يا حتي همه آنها به لحاظي زير عنوان صبر قرار مي گيرند، چنانكه به لحاظهاي ديگري تقوا و ب رّ بر آنها صادق خواهد بود.»
جايگاه «صبر» در قرآن
آيات قرآن را در زمينه مفهوم صبر به اقسام گوناگوني مي توان تقسيم كرد.
1- ارزش صبر
در برخي آيات صبر، خداوند منصب امامت، وعده نيكو و حسني به بني اسرائيل و پاداش بي پايان را نتيجه داشتن صبر برشمرده است.
«و از ايشان چون شكيبايي ورزيدند پيشوايي برگماشتيم»(سجده-24)
«و (بدين گونه) به خاطر صبري كه كرده بودند وعده نيكويي پروردگارت در حق بني اسرائيل تحقق يافت»(اعراف-137)
«همانا پاداش شكيبايان بي حساب و به تمامي آنان داده خواهد شد»(زمر-10)
برخي مفسران با تمسك به بعضي از آيات توكل و صبر و مقايسه بين آن دو، اثبات مي كنند كه ارزش اخلاقي «صبر» در قرآن از «توكل» نيز بيشتر است. در تفسير كشف الاسرار، ج5 صفحه 247 در مقايسه بين توكل و صبر آمده است:
«رب العالمين متوكلان را مي گويد: «ان الله يحب المتوكلين) و صابران را مي گويد: (ان الله مع الصابرين) و كمال شرف و فضيلت صبر را رب العزه، در قرآن زيادت از هفتاد جاي صبر ياد كرده و هر درجه اي كه آن نيكوتر و بزرگوارتر با صبر حوالت كرده، درجه اي بزرگوارتر از امامت در راه دين نيست و با صبر حوالت كرده است.
«وجعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا لما صبروا»
يكي از آياتي كه دلالت بر ارزش و اهميت صبر دارد، (آيه 31 سوره محمد) مربوط به «امتحان الهي» است. اين آزمايش براي نمايان كردن گوهر صبر در وجود انسان ها است.
«ولنبلونكم حتي نعلم المجاهدين منكم و الصابرين و نبلو اخباركم» و همه گونه مي آزماييم شما را تا از ميان شما مجاهدان و صابران را معلوم بداريم و احوالتان را بشناسانيم.
ادامه دارد

 



جلوه اهل بيت درقمجلوه اهل بيت درقم به مناسبت دهم ربيع الثاني سالروز وفات حضرت معصومه(س)

آنچه در پي مي آيد بيانات حضرت استاد علامه جوادي آملي است پيرامون مقام ومنزلت اهل بيت پيامبر (ع) وجايگاه حضرت معصومه (س) و اهميت مرقد ايشان در شهرقم كه منشأ خير وبركات فراوان براي اسلام ومسلمين بوده است.با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
وجود مبارك امام عسكري (ع) فرمود: ب سم الله الرّحمن الرّحيم أقرب لي اسم الله الأعظم م ن سواد العين لي بياض ها (1). يعني اگر اسم أعظمي شنيده ايد، كلمه طيّبه ب سم الله الرّحمن الرّحيم به اسم أعظم، نزديكتر از سياهي چشم به سفيدي چشم است. وقتي گفتند نزديكتر، نظير دني فتدلّي فكان قاب قوسين أو ادني (2)، يعني لفظ رسا نيست. آنقدر اين كلمه طيّبه به اسم أعظم نزديك است كه در فضاي مردمك چشم، سياهي به سفيدي نزديك است.
كساني كه راهيان اين راهند، مي گويند: مؤمن خالص با » ب سم الله الرّحمن الرّحيم » كاري مي كند كه ذات أقدس له با » كن » همان كار را انجام مي دهد.
يعني اگر كسي عبد محض خداي سبحان شد، به اذن خداي سبحان چونان عيساي مسيح، هم از گ ل به صورت پرنده مي سازد به اذن او و هم در او مي دمد به اذن او و هم آن طائر پر مي كشد به اذن او: و ذ تخلق م ن الط ين كه يئه الطير ب ذن ي، فتنفخ ف يها ب أذن ي فتكون طيراً ب ذن ي(3). به اذن خدا، مرده را زنده مي كند؛ تحيي الموتي ب ذن ي(4). به اذن خدا پرنده مي آفريند،به اذن خدا كار نفخت ف يه م ن روحي (5)را انجام مي دهند، مانند آن. لذا گفتند: ب سم الله الرّحمن الرّحيم از عبد محض، به منزله كن از ذات أقدس له است. يعني همان كار را خليفه خدا به اذن خدا انجام مي دهد.
طرح اين مسائل براي اين است كه روشن شود وضع اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السّلام) و اين كريمه اهل بيت كه همه ما در كنار مائده و مأدبه آن ذات مقدّس ايم، حساب جدائي دارد.
مطلب بعدي آن است كه ذات أقدس له درباره كار اين ذوات قدسي نهايت حرمت را رعايت مي كند و مهم ترين آيات قرآن را درباره سيره و سنّت اهل بيت نازل مي كند. راز نزول برجسته ترين آيات درباره كارهاي اين ذوات مقدّس چيست؟ اينها مگر چه كردند و چه مي كنند؟
اخلاص علي(ع)درمبارزه با عبدود
در جريان خاتم بخشي وجود مبارك علي بن أبيطالب، يك راز است. همان راز در اطعام يتيم و مسكين و اسير مطرح است و همان راز در جريان جنگ خندق مطرح است. همان طوري كه آيات قرآني:يفسّ ر بعضها بعضاً ؛ احاديث اهل بيت هم به شرح ايضاً؛ اعمال آنها هم به شرح ايضاً. يعني عمل آنها، سيره آنها، مفسّر يكديگر است.
چه جور مي شود كه كسي انگشتر عطا مي كند، ولايت الهي نازل مي شود، آيه: نّما ول يّكم الله(6) نازل مي شود و همگان را طرد مي كند؟! چه طور مي شود كه كسي سه شب مسكين و يتيم و اسير را سير مي كند، آيات با جلال و شكوه هل أتي نازل مي شوند؟! چه داده اند، مهم نيست. چه جور داده اند، مهم است. ما از كجا بفهميم كه اين انگشتر فقط براي رضاي خدا بود؟ از كجا بفهميم كه اطعام يتيم و مسكين و اسير فقط براي خدا بود؛ آن را از زبان خود علي (ع) در جريان جنگ خندق مي فهميم.
در جريان جنگ خندق كه آن مدال پر افتخار نبوي به عنوان: ضربه علي يوم الخندق تعد ل ع باده الثقلين (7) درباره حضرت امير صادر شد كه همه اعمال و عبادات در كنار اين بركت تعبيه شد؛ در آنجا اخلاص بود،مثل سايركارها.
امّا يك وقت اخلاصي است بدون رهزن و كمين، يك وقت اخلاص است با رهزن و كمين ! يك وقت كسي شجاع است، دشمني را از بين مي برد، امّا نه دشمني كه عمرو بن عبدود باشد ! يك وقت يك دشمن قهار و قدري را به خاك مي مالد. آن دشمن قهار و قدر، عمرو بن عبدود نبود؛ آن دشمن ديگري بود كه علي بن أبي طالب او را خاك مال كرد، بعد بر عمرو مسلّط شد و آن صحنه را همگان شنيده ايم.
آن عمرو وقتي به خاك افتاد، آن نقطه حساس و نفس گير شروع شد كه لحظه اي غفلت از آن حال، ممكن بود آن عمرو برخيزد، شمشير بگيرد و حمله كند؛ يا ياران را طلب كند و علي را از پا در بياورد. همه ديدند علي بن أبيطالب از سينه عمرو بن عبدود برخاست و كنار نشست. خود عمرو تعجّب كرد كه چرا برخاستي؟ الآن وقت برخاستن نبود ! الآن مهم ترين لحظه است كه بايد سر جدا كني. مگر الآن كسي كه رقيب را خاك كرد، از صحنه فاصله مي گيرد؟
حضرت فرمود: من يك عمرو بن عبدود قهار ديگري دارم، او را بايد به خاك بمالم، بعد تو را !! من تا كنون جز براي رضاي او كاري نكردم. الآن كه تو به صورتم تف انداختي، من غضبناك شدم.اگر سر عمرو بن عبدود را در آن حال قطع مي كرد، اين خلطوا عملاً صال حاً و آخر سيّ ئاً (8) بود. اين،هم براي رضاي خدا بود، هم براي تأمين نفس و رضاي درون !
فرمود: من از سينه توي عمرو برخاستم، كنار نشستم، تا اين خشمم فرو برود و غضب نفساني رخت بر بندد و غضب الهي ظهور كند و لا غير و فقط براي رضاي او سرت را جدا كنم. اين مي شود توحيد سره. اين مي شود عبد محض. اين مي شود الا لله الد ين الواص ب. ان اعبد الله مخل صاً له الدّين (9). خال صاً ل وجه الله. هم دين واصب، يعني همه دين. هم دين خالص، يعني سره دين. كلّ دين خالصاً ل وجه الله بشود تا شايسته آن حديث نبوي بشوم كه: ضربه علي يوم الخندق تعد ل ع باده الثقلين.
وگرنه جنگ بدر كه آغاز نبردهاي بي امان و نابرابر كفر عليه اسلام بود، خطر در آن روز بيشتر بود. اينكه قرآن از جنگ بدر نام مي برد، از روز حنين نام مي برد؛ فرمود: خداي سبحان شما را ياري كرد: ب بدر و أنتم اذ لّه (10). و يوم حن ين ذ أعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم كثرتكم ش يئاً (11). اين مضمون در جريان جنگ بدر و حنين نازل شده است و در جريان جنگ خندق به اين صورت نبود ! ولي جايزه يوم خندق حساب ديگري دارد كه در روزهاي ديگر نبود !
اگر در آن روزها هم پيش مي آمد، علي همان علي بود، ولي پيش نيآمد.اين كمين كننده و اين رهزن، اين كه: لقد أضلّ م نكم ج ب لّاً كثيراً أفلم تكونوا تعق لون (12)، اين كسي كه همه را، حتّي آدم را از بهشت به در كرد، اين در كمين نبود آن روز، يا نتوانست، يا موقعيّت نيافت و مانند آن.
نتيجه اينكه آن اخلاص ل له محض كه در جنگ خندق ظهور كرد، باعث صدور اين حديث مي شود كه:ضربه عل يّ يوم الخندق تعد ل ع باده الثقل ين. همان اخلاص باعث شد كه آيه:نّما ول يّكم الله نازل شد.
با همان اخلاص، صديقه كبري (س)، امام حسن «كريم اهل بيت » (ع)، حسين بن علي « الشهيد ب كربلا » (ع)، درجريان يطع مون الطّعام، مي فرمايند: نّما نطع مكم ل وجه الله (13). نه چون شما يتيميد؛ آه شما، عاطفه ما را تحريك كرد ! در جنگ خندق، غضب ل له بود؛ نه ل له و ل لنفس. در اطعام سوره هل أتي، آن اكرام ل له بود؛ لا ل له و ل لعاط ف ه و ل ضعف النّفس و ل ر قّه النّفس و مانند آن. آنجا عواطف حضوري ندارد. آنجا گرايش هاي نفساني ظهوري ندارد. اگر چنين شد، آيات، مرتب براي كسي نازل مي شود كه همسايه ديوار به ديوار اسم أعظم است. اگر امام عسكري فرمود: ب سم الله الرّحمن الرّحيم همسايه ديوار به ديوار اسم أعظم است، آن طوري كه سياهي چشم همسايه تنگاتنگ سفيدي چشم است، اينها با اسم أعظم كار مي كنند.
ناچيز بودن علوم مراجع وعلماء دربرابر وحي
حالا برسيم به اينكه چه طور يك بانو به نام فاطمه معصومه آنچنان مي درخشد كه همه مراجع با جلال و شكوهي كه داشته و دارند، در پيشگاه يك بانو مثل سها(ستاره)هستند در برابر شمس !
مستحضريد كه هيچ حكيم و متكلّم و عارفي از يك سو و هيچ فقيه و اصولي از سوي ديگر، علوم خود را با وحي انبياء همتا ندانستند؛ يك و خود را با انبياء و اولياء هم سنگ ندانستند؛ دو. فرمودند: وحي، سلطان معارف و علوم است، علوم ديگر بندگان وحي اند. انبياء و اولياء و معصومين، امام اند؛ ديگران رعيّت و امّت اند. به طوري كه الآن كه جهان شاهد هفت ميليارد بشر است، اگر همه اين هفت ميليارد در حدّ مرحوم فارابي و بوعلي و شيخ انصاري و شيخ طوسي باشند، باز صادق است كه خدا بفرمايد: هو الّذ ي بعث ف ي الاميّين رسولاً (14).
درست است يكي شيخ انصاري است و يكي شيخ طوسي است و يكي شيخ رئيس است، امّا در برابر وحي،همه شان امّي اند ! اين سخن نغز حكيم سنائي، همه حكماء و سرايندگان بعدي را وادار كرد كه به همين روال سخن بگويند تا هيچ كس خود را در برابر وحي ودر برابر معصوم قرار ندهد. هر كس، هر چه دارد و هر چه هست، ريزه خوار اين مائده و اين سفره است. آن بزرگوار مي گويد:
مصطفي اندر جهان، آنگه كسي گويد كه عقل؟! آفتاب اندر سما، آنگه كسي گويد سها (15)؟!
با بودن وجود مبارك رسول گرامي (ص)، كسي اسم عقل را مي برد؟! با بودن آفتاب، كسي اسم سها را مي برد؟! » سها » آن ستاره ضعيفي است كه در سابق براي اينكه مشخّص بشود كي سليم الباصره است و نيست، مي گفتند: اگر شب ستاره سها را ببيند، معلوم مي شود چشم او سالم است.چرا كه آن، جزء ضعيف ترين ستاره هاست.
شما مي بينيد وقتي ميلاد رسول گرامي (ص) فرا رسيد، همين ها كه بعد از حكيم سنائي آمدند، گفتند: مبادا كسي خيال كند عقل در برابر وحي است !
جامه سيه كرد كفر، نور محمد رسيد
طبل بقا كوفتند ملك مخلد رسيد
دوش در استارگان غلغله افتاده بود
كز سوي نيك اختران اختر اسعد رسيد
عقل در آن غلغله،خواست كه پيدا شود
كودك هم كودكست گر چه به ابجد رسيد
(ديوان شمس)
يعني در ميلاد وجود مبارك رسول گرامي كه همه فرشته ها و آسماني ها به غلغله افتادند، عقل خواست خودش را نشان بدهد، گفتند: تو گرچه عقلي، ولي ابجدي ! ابجد را كه در پيشگاه سلطان علوم راه نيست ! اين حرف حكماست.
اين كه مي بينيد همه مراجع به منزله سهايند و اين بانو به منزله شمس است، براي اين است كه او وصل به همان اخلاص محض است. وصل به همان نّما يريد الله(16) است. وصل به هل أتي است. وصل به نّما وليّكم الله است. وصل به آيه مباهله است و مانند آن. مبادا كسي علوم حصولي و مفاهيم را كه احياناً ممكن است در پايان امر از انسان گرفته شود، با صاحبان علومي كه مي گويند: نّي ب طرق السّماء أعلم م نّي ب طرق الأرض (17) قياس كند !
در بيانات نوراني حضرت امير (ع) كه در نهج البلاغه است، سوگند ياد كرد؛ فرمود: قسم به خدا من اگر بخواهم، سرنوشت و آغاز و انجام تك تك شما را مي گويم: والله لو ش ئت أن اخب ر كلّ رجل م نكم ب مخرج ه و مول ج ه و جميع شأن ه لفعلت و لك نّي اخاف أن تكفروا ف يّ ب رسول الله (18). اينكه هميشه مي گويد: سلون ي قبل أن تفق دون ي، الآن پيامش اين است كه: قبل أن تموتوا از من سؤال كنيد. او كه نمي ميرد!
يك وقتي است كه به اصحابش مي گويد: قبل از اينكه من از دست شما بروم از من سؤال كنيد. اين معناي ظاهري سلون ي قبل أن تفق دون ي است. امّا به ما چه خطاب مي كند؟ به ما خطاب مي كند: قبل از اينكه بميريد به نهج البلاغه من مراجعه كنيد: سلون ي قبل أن تموتوا. اين كتاب من به طرق آسماني أعلم و أعرف از طرق زمين است. قبل از اينكه از بين برويد، از من سؤال كنيد. بنابراين، اينها در آن محدوده اند. امّا وقتي به زمين آمدند، گرچه زميني اند، امّا آن استثناء سر جايشان محفوظ است.
شرافت چهارده معصوم
توضيح مطلب اينكه زيارت جامعه را كه همه ما مي خوانيم، اين يك توضيحي مي خواهد. در زيارت جامعه مي خوانيم كه: قبوركم ف ي القبور، اسمائكم ف ي الأسماء، أنفسكم ف ي النّفوس (19)، اينها را مي خوانيم. اين يك توضيحي مي خواهد، يعني چه. وجود مبارك رسول گرامي (ص) فرمود: من يك بدني دارم، مثل شما. جسمي هستم و غذائي مي خورم، يأكل و يمش ي ف ي الأسواق(20) است كه مي بينيد؛ نّما أنا بشر م ثلكم (21). اين مال بدن من است. امّا تمام مزيّت من در آن استثناء به بعد است؛ لا أنّه يوحي ليّ أنّما لهكم له واح د (22)و معارف ديگر نسبت به من وحي مي شود. شما از اين خبري نداريد. شما فقط با بدن من هستيد.
شما در آن خطبه نوراني حضرت امير در هنگام توديع، فرمود: كنت جاراً لكم جاوركم بدن ي ايّاماً قلائ ل (23). شما چند صباحي همسايه تن علي بوديد، علي را كه نمي ديديد ! من هم با بدنم همسايه شما بودم، نه با جانم. من آن جائي كه مي گويم: نّي ب طرق السّماء أعلم م نّي ب طرق الأرض كه همسايه ندارم. شما اين يأكل و يمش ي ف ي الأسواق را ديديد و همسايه او بوديد. كنت جاراً لكم جاوركم بدن ي ايّاماً قلائ ل. نه جاوركم روح ي ! پس شما با تن علي سروكار داشتيد، نه با جان علي.
وجود مبارك رسول گرامي (ع) فرمود: شما با جسم من كار داريد: لا أنّه يوحي ليّ. با روح من كه نيستيد! اگر توقّع داريد چيزي كه من يافتم، نصيب شما بشود؛ اين زهي خيال محال ! يوحي ليّ كذا و كذا. ما يك حقيقتي داريم، آن حقيقت تنزّل كرده آمده در بين شما.
حالا برويم به سراغ زيارت جامعه تا برسيم به سراغ كريمه اهل بيت تا روشن بشود كه چگونه شرف مراجع در اين است كه در كنار سفره اين ذات مقدّسه باشند !
در زيارت جامعه مي گوئيم: شما نوري بوديد، محد ق به عرش. عرشي بوديد و هم اكنون هم آنجا هستيد. به نحو تجلّي پايين آمديد، نه تجافي ! خدا شما را مثل قرآن كريم آويخت، نه انداخت. خداي سبحان، باران را نازل كرده، يعني باران را انداخت. قرآن را نازل كرده، يعني قرآن را آويخت نه انداخت !
در اوّل سوره مباركه زخرف فرمود: حم والك تاب المبين. نّا جعلناه قرآناً عربيّاً لعلّكم تعق لون و نّه ف ي امّ الك تاب لدينا لعليّ حكيم (24). هم اكنون هم لدينا است، هم اكنون عليّ حكيم است. شما فقط قرآن مبين را داريد كه دنباله اين حبل مستحكم است. آغاز اين حبل مستحكم كه عليّ حكيم است، پيش من است. كساني كه ع دل اين قرآنند، آنها هم به شرح ايضاً. اين چهارده نفر هم با اين قرآن آويخته شدند، نه انداخته شدند! با بدن اينها شما سر و كار داريد، نه با جان اينها ! اين چهارده نفر پيش ما عليّ حكيم اند. هم اكنون عليّ حكيم اند. هميشه بودند و هميشه هستند.
در زيارت جامعه دارد كه: كنتم محد قين ب نور عرش. آنجا بوديد، محد ق بوديد، محيط بوديد، مطيف بوديد، عرشي بوديد. ذات أقدس له منّ الله علينا شما را تنزّل داد، نازل كرد، به اين عالم آورد. مانند ديگران زندگي كرديد، يأكل و يمش ي ف ي الأسواق بوديد و رحلت كرديد و مرديد. در بين مردم بوديد، با مردم بوديد، براي مردم سخن مي گفتيد، براي مردم امامت مي كرديد و رحلت كرديد و دفن شديد: أنفسكم ف ي أنفس، أرواحكم ف ي الأرواح، ابدانكم ف ي الأبدان، قبوركم ف ي القبور (25)؛
امّا و صد امّا؛ فما أحلي اسمائكم. اماچقدر نام شما شيرين است ! اين فما أحلي،آن مستثني را نشان مي دهد. با ما هستيد. از نظر بدن هستيد. مراجع ماضين ما در كنار مضجع ملكوتي اين كريمه هستند، امّا فما أحلي ا سمها !! فما أحلي قبرها ! فما أحلي كنيتها ! فما أحلي ع لمها ! فما احلي شأنها ! فما احلي ع صمتها ! فما احلي ع زّتها ! اين كجا، مراجع كجا ! اين كجا، حكما كجا ! اين كجا، عرفا كجا ! اين كجا، علماء كجا !
اين استثنائي كه در زيارت مباركه جامعه است ، نظير همان استثنائي است كه وجود مبارك رسول گرامي (ص) كه همه عالم در آن استثناء غرق است، فرمود. فرمود: من با شمايم. لا أنّه يوحي ليّ. ما هم به اينها عرض مي كنيم: قبوركم ف ي القبور؛ الآن هم در كنار اين مضجع ايم. قبرها ف ي القبور، امّا فما أحلي قبرها !!
توصيه آيت الله محمد تقي آملي
قبل از پنجاه سال، وقتي خواستم از حوزه علميه تهران به قم مشرّف بشوم، رفتم خدمت استادمان، مرحوم آقاي آشيخ محمّد تقي آملي؛ گرچه همه اساتيد، حشرشان با انبياء و اولياي الهي باشد، بزرگوارندامّا بعضي از اينها يك خصيصه اي داشتند كه درديگران كمتر ديديم.
مرحوم آقاي نائيني (رض) در تقريظ مكاسبشان كه تقريراتشان چاپ شده، درباره ايشان فرموده: صفوه المجته دين الع ظام،حالا اين گونه از مقامات علمي در ديگران هم بوده و هست. امّا ديدن محضرآيت الله قاضي و با عالمان ديگر رابطه داشتن و شاگرد رؤياهاي صادق بودن و آن خاطره شيريني كه در همين شيخان ديد؛او رادر جايگاه برجسته اي قرار داده.ايشان مي فرمود : من يك روز عاشورائي بود، خسته بودم، آمدم حرم، بعد از زيارت رفتم قبرستان شيخان فاتحه خواندم، ديدم اين مؤمنين روي قبور نشسته اند. اين جور آدم ها كم هستند.
نظير اين حال از وجود مبارك حضرت امير در جريان بعد از صفين نقل شده كه فرمود: ديدم اينها روي قبور خودشان نشسته اند منتظر طلب مغفرت و رحمت اند. اين را مطمئن باشيد، آنچه يافت مي نشود، آنم آرزوست. از آدم كاسب اينها بر نمي آيد.از كسي كه دنبال نان و نام است، اينها بر نمي آيد. ولي حيف است آدمي كه مي تواند با اين خاندان رابطه داشته باشد ، خودش را مفت از دست بدهد. اين علم ها ممكن است خداي ناكرده يك وقتي به جائي برسد كه فراموش شود:و م نكم من يردّ لي أرذل العمر ل كيلا يعلم م ن بعد ع لم ش يئاً (26). اين هم نكره در سياق نفي است. در آخر عمر همه چيز را از دست آدم مي گيرند.حيف است آدم عمري زحمت بكشد و با دست خالي برود ! مرحوم آشيخ محمّد تقي از اين سنخ آدم ها بود.
من دوبار ودر دو حال ايشان را زيارت كردم؛ اين را عرض مي كنم تا معلوم بشود كه وقتي مي خواستم ازايشان خدا حافظي كنم، بروم قم؛ به من چه گفت. دوبار در عالم رؤيا، دو حادثه براي ايشان پيش آمد. فرمود: من يك وقتي ديدم دشمني سخت به من حمله كرد. من هيچ چاره نداشتم. ديدم جانم در خطر است. دستش را گاز گرفتم كه از دستش نجات پيدا كنم. از شدّت درد بيدار شدم، ديدم دستم در دهان خودم است. به من گفتند: آقا ! مواظب باش در اين عالم هيچ كسي با تو كار ندارد، مگر خودت: أعدي عدوّ ك نفسك الّت ي ب ين جنبيك (27). كسي كاري با ما ندارد!
چگونگي پيروزي در جنگ نابرابر با شيطان
اين همه آسمان و زمين را خدا مسخّر كرده براي ما. به همه فرشته ها گفت: در برابر انسانيّت خضوع كنيد. فقط يك ابليس است با باندش.
در سور ه مباركه كهف واعراف، در بخش هاي فراواني ذات أقدس له فرمود: اين جنگ نابرابر است. دشمن،شما را مي بيند. شما او را نمي بينيد: نّه يراكم هو و قبيله م ن حيث لا ترونهم (28). در جنگ نابرابر، وقتي دشمن قدر، شما را ببيند، شما او را نبينيد، مسلما شكست مي خوريد.
خدا غريق رحمت كند ابن طاووس را ! اينها چه قدر شيرين فهم اند ! ايشان يك رساله اي نوشته ودرآن فرمود: دين به ما يك راه حل نشان داد كه ما مي توانيم اين جنگ نابرابر را صد و هشتاد درجه به نفع خودمان تغيير دهيم. يعني كاري بكنيم؛ ما او را ببينيم، او ما را نبيند و آن اين است كه برويم در قلعه خدا. اگر رفتيم، كل مه
لا له لا الله ح صن ي شد (29)، اگر و لايت عليّ بن أبيطال ب (ع) ح صن ي شد(30)، اين حصن است، دژ است، دژبانش خداست ودژبان فرعي اش عليّ بن أبيطالب است.
آدم وقتي وارد اين قلعه شد، دشمنش را مي بيند،اما دشمن، او را نمي بيند. آن وفت أنتم ترونه و لا يراكم. فعلاً نّه يراكم هو و قبيله م ن ح يث لا ترونهم.اگر وارد آن قلعه شديد، نّكم ترونه و لا يراكم مي شويد. اين همان است كه نّ الّذ ين آمنوا واتّقوا ذا مسّهم طائ ف م ن الشّ يطان تذكّروا فذا هم مبص رون (31). شما مي بينيد، او نمي بيند. اين را طرد مي كند.
بار ديگر مرحوم آشيخ محمّد تقي آملي (رض) گفت: در عالم رؤيا ديدم دشمني به من حمله كرده. من هيچ چاره نداشتم. دست آوردم به چشم او كه آسيبي به چشمش برسانم. از شدّت درد بيدار شدم. ديدم دستم در چشم خودم است ! آنجا هم ايشان به من فرمودند: مواظب باش. كسي كاري به تو ندارد. اين خودتي. به دنبال چه مي گردي؟ به دنبال نخود سياه مي گردي؟ مي خواهي دين و آخرت را يكجا هدر بدهي؟ دنبال چه مي گردي؟
وقتي رفتم از شيخ محمّد تقي آملي اجازه بگيرم تا به قم بروم فرمود: برو، آنجا كريمه اهل بيت است. فرمود: اين قبر، قبر عادي نيست. بزرگان، مراجع، حكماء، علماء، فقهاءو اصوليون آنجا دفن اند. آنجا قبر دختر موسي بن جعفر است. اين قبر منشأ هزارها بركت است.
ببينيد اين حرف مال چهار هزار سال قبل است. همه انبياء اينطور بودند. اينها وارثان آن انبياء هستند. اوّلين بار ما اين فرمايش را از ايشان شنيديم، بعد ديديم حرفي است كه ميرداماد نقل مي كند. ايشان فرمودند: ارسطو و افلاطون را وجود مبارك موساي كليم و انبياي ديگر تربيت كرده اند. همانطوري كه حكماء و فقهاء را انبياي قبلي و بعدي تربيت كردند. شاگردان ارسطو هر وقت مطلب عميق علمي برايشان مشكل مي شد، مي رفتند كنار قبر ارسطو، آنجا مباحثه مي كردند و برايشان حل مي شد. اينها جزء موحّدان عالم بودند.
اين فرمايش را شيخ آملي اوّلين بار، قبل از پنجاه سال فرمودند. بعد ما آمديم، با قبسات مرحوم ميرداماد آشنا شديم. ديديم، بله. اين ميرداماد است. در قبسات، در صفحه مشخّص، مي گويد: امام رازي اين حرف را زده. امام رازي هم در كتاب المطال ب العال يه گفته كه بناي شاگردان ارسطو اين بود؛ هر وقت مطلب علمي برايشان مشكل مي شد، مي رفتند كنار قبر واز آن قبر بركت مي گرفتند.
نورانيت مضجع شريف فاطمه معصومه(س)
اين را خود من بارها تجربه كردم؛ كتابهاي عميق؛ حالا يا جواهر بود، يا اسفاررابه روال عادي،در اينجا مطالعه مي كردم؛ اماهمين كتاب را وقتي مي بردم در يك شهر ديگري، مي ديدم به كندي دارم پيش مي روم. اين را باور كنيد. اينجا انسان بهتر مي فهمد، خوش تر مي فهمد، عميق تر مي فهمد، در آفتاب است. اينها نه تعارف است، نه مجاز است، نه خداي ناكرده خرافات است ! اين نور مرتّب مي آيد، اين ملائكه مرتّب نازل مي شوند.
اگر ذات أقدس له به رسولش فرمود: لا اقس م ب هذا البلد و أنت ح لّ ب هذا البلد (32)، الآن همين طور است. اعتاب مقدّسه اين طور است؛ نجف اينطور است، كربلا اينطور است، كاظمين اين طور است، سامرا كه متأسفانه به اين وضع در آمده است؛ بارگاه ملكوتي امام دهم و يازدهم (ع) اين طور است. كريمه اهل بيت، مضجعش اين طور است. اينچنين نيست كه انسان فقط بيايد، زيارت بكند و ثواب اخروي ببرد ! علم در اينجاست، كرامت در اينجاست، معنويت در اينجاست. حضور اينها منشاء رحمت و بركت است.
اين روايت از وجود مبارك امام رضا (ع) نقل شده است، مرحوم صدوق در توحيدشان نقل كردند. شايد ائمه ديگر هم فرمودند. وجود مبارك امام عسكري فرمود: ليست الع باده ب كثره الصّلاه والصّيام و نّما الع باد ه كثره التّفكر ف ي امر الله (33). در معارف الهي، در اشكالات وشبهاتي كه شده، در اسماي حسنا، در رواياتي كه مربوط به معارف و اخلاق است، مربوط به مبداء و معاد است؛ اين بحث معاد انسان را عوض مي كند.
خدا غريق رحمت كند مرحوم آقاي شاه آبادي، استاد امام (رض) را ! اين دو تا آيه قرآن رادر رساله
شذرات شان خيلي لطيف معنا كرده اند. در دو بخش قرآن ذات أقدس له فرمود: مواظب باشيد، فشار جان دادن كار آساني نيست. يك عدّه موقع مرگ سيلي مي خورند: والملائ كه يضر بون وجوههم و أدبارهم (34). اين در دو جاي قرآن است. فرشتگان با سيلي زدن به صورت و با مشت زدن به پشت، جان او را مي گيرند.
مرحوم آقاي شاه آبادي در آن رساله گفتند: فرشتگان دنيا، مأموران و مدبّران الهي اند، در دنيا مواظبند. ديدند اين آقا عمر را تلف كرده، جا پر كرده، كاري هم انجام نداده، با مشت به پشتش مي زنند، او را از دنيا بيرون مي برند؛ اين يك. فرشته هاي مسئول برزخ مي بينند اين با دست خالي دارد مي آيد. به صورتش سيلي مي زنند كه عمري آنجا گذراندي، آخر چه آوردي اينجا؟ اينها را اين خاندان به ما گفتند.
بنابراين مي بينيد واقع حوزه علميه قم الآن منشأ بركاتي شده در شرق عالم و غرب عالم.اگر يك وقتي گفته مي شد: اطلبوا الع لم ولو ب الصّين (35)، اين تمثيل بود و نه تعيين وگرنه چين چيزي نداشت ! كه لا و لابد بايد انسان چيني بشود.امروز به بركت انقلاب و خونهاي پاك شهداء، مي گويند: اطلبوا الع لم و لو ب قم. چيني مي آيد، شرقي مي آيد، غربي مي آيد؛ از تاشكند تا واشنگتن شما اينجا طلبه داريد. اين خون شهداء، صدور انقلاب، پيام را به مشرق برد، پيام را به مغرب برد و همه را آورد.اين از بركت بي بي است !! خيلي ها مي خواستند انقلاب بكنند، ولي بالأخره از قم بايد برخيزد. فرمود:پيامبر. چون تو در اين شهري، اين شهر محترم است. اين شهر مي شود بلد امين:لا اقس م ب هذا البلد و أنت ح لّ ب هذا البلد. اگر چنانچه اين كريمه در اينجا نبود، معلوم نبود قم به اين وضع، با اين بركات فراوان همراه باشد.
بنابراين بهترين فرصت اين است كه حوزه علميه، كما كان بهره هاي فراوان خودش را ببرد. محقّقان از حداكثر فرصت استفاده بكنند، دين پژوهان به شرح ايضاً. نويسندگان، گويندگان، مبلّغان الهي، همه اينها از اين مضجع ملكوتي حداكثر بهره را ببرند تا وجود مبارك ولي عصر (ارواحنا فداه) ظهوركند و اين انقلاب اسلامي به دست صاحب اصلي اش برسد.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه العالي) در كنگره بزرگداشت شخصيّت حضرت فاطمه معصومه (س) و مكانت فرهنگي قم ؛ 16/ 2/ 1385

(1) بحار الأنوار/ 75/ 371/ باب 29 ـ مواع ظ أبي محمّد العسكري (ع) و كتبه لي أصحاب ه
(2) نجم/ 8 و 9
(3) مائده/ 110
(4) مائده/ 110 ـ با تلخيص
(5) حجر/ 29 و ص/ 72
(6) مائده/ 55
(7) بحار الأنوار/ 39/ 2
(8) توبه/ 102
(9) زمر/ 11
(10) آل عمران/ 123
(11) توبه/ 25
(12) يس/ 62
(13) انسان/ 9
(14) جمعه/ 2
(15) ديوان حكيم سنائي
(16) ( آيه تطهير )؛احزاب/ 33
(17) نهج البلاغه/ خ 189
(18) نهج البلاغه/ خ 175
(19) مفاتيح الجنان/ زيارت جامعه كبيره
(20) فرقان/ 7 ـ با تلخيص
(21و22) كهف/ 110
(23) نهج البلاغه/ خ 149
(24) زخرف/ 1 تا 4
(25) مفاتيح الجنان/ زيارت جامعه كبيره
(26) حج/ 5
(27) بحار الأنوار/ 67/ 64/ باب 45
(28) اعراف/ 27
(29) كشف الغمّه/ 2/ 308
(30) عيون اخبار الرضا (ع)/ 2/ 136
(31) اعراف/ 201
(32) بلد/ 1 و 2
(33) مستدرك الوسائل/ 11/ 184
(34) انفال/ 50 و محمّد/ 27
(35) وسائل الشيعه/ 27/ 27

 



از چهارشنبه سوري تا سيزده بدر

محمد رضا يحيوي
پذيرش فرهنگ هاي ملي از سوي اسلام
فرهنگ هاي ملي همواره نمادهايي را با خود همراه دارند كه يادآور روزهاي تلخ و شيرين ملتي است. اسلام بسياري از فرهنگ هاي ملي را تاييد و امضا كرده است؛ زيرا ريشه اين فرهنگ ها و نمادها و آيين هاي ملي، رفتاري عقلايي از مردمي خردمند است.
در فرهنگ اسلامي، سيره و رفتار عقلايي، با يك سري شرايط ، يك منبع استنباط احكام شرعي بشمار مي رود. اين مساله به ملت هاي قومي جهان اين امكان را مي بخشد تا با حفظ فرهنگ هاي ملي و حتي خرده فرهنگ ها، اسلام را به عنوان سبك زندگي بپذيرند. به عنوان نمونه در اسلام حفظ حجاب امري ضروري دانسته شده است، اما اسلام در جزئيات آن وارد نشده و آن را به فرهنگ هاي قومي و ملي واگذار كرده است؛ زيرا شرايط آب و هوايي و زيستي متفاوت در جهان، پوشش ها و رنگ هاي متفاوتي را بر مي تابد. مثلا در بخش بزرگ فلات ايران، مي توان پوشش ملي چادر را به عنوان حجاب انتخاب كرد كه البته رنگ هاي متنوعي دارد و تنها رنگ سياه در فرهنگ ايراني براي چادر نبوده و نيست. در مناطق شمالي ايران، زنان پوشش هايي همسان با طبيعت رنگارنگ و پر گل و بلبل را انتخاب مي كنند. همين مساله موجب شده تا در چادرها رنگ هاي شاد مورد استفاده قرار گيرد.
پوشش سياه در مناطق استوايي به سبب جذب نور خورشيد و افزايش گرما مطلوب نيست؛ از اين رو در بسياري از كشورهاي با آب و هواي گرم و خشك، پارچه و پوشش سفيد مطلوب مي باشد. پوشش بسياري از كشورهاي عربي واقع در جزيره حجاز و نجد اين گونه است.
اسلام اين تنوع پوشش براي حجاب را پذيرفته و بر آن مهر تاييد گذاشته است؛ هر چند كه برخي از جريانات تلاش مي كنند تا چادر مشكي را به عنوان هويت ملي همه فلات ايران معرفي كنند ، ولي هنوز در روستاها وشهرهاي مناطق شمالي و البرز مركزي و زاگرس نگاه فرهنگي ديگري به چشم مي خورد.
اسلام از همه فرهنگ هاي بشري خواسته تا اصولي را مراعات كنند. اين گونه است كه برخي از سيره خردمندان را اثبات و برخي را تخطئه كرده است؛ زيرا اين برخي با اصول بنيادين عقل و وحي در تضاد است.
اسلام فرهنگ ملي را به صورت مشروط پذيرفته است. از اين روبسياري از فرهنگ هاي ملي موجود در فرهنگ نجد و حجاز مورد تاييد قرار گرفته و به عنوان احكام امضايي تاييد شده است. هنگامي كه اسلام با فرهنگ ايراني و يوناني و مصري و رومي مواجه شد، همين رويه را با آن ها در پيش گرفت.
به عنوان نمونه، فرهنگ ايراني و آريايي نوروز از سوي اولياي دين و امامان معصوم(ع) مورد تاييد و توجه قرار گرفته است و حتي از سوي امامان(ع) برخي از آن ها مورد توجه ويژه قرار گرفته است. مسئله ديد و بازديد و ارج و احترام به بزرگ تر و عيدي دادن به كودكان و برگزاري جشن هاي شاد ، از جمله مسايل آييني نوروز است كه مورد توجه بوده است.
از استقبال از گرما در چهارشنبه سوري تا استقبال از رستاخيز طبيعت در سيزده بدر
هر چند كه نوروز از زمان تحويل سال يعني در آمدن خورشيد از برج حمل از بروج دوازده گانه يك سال خورشيدي است، ولي مردم ايران زمين چند روز پيش تر به استقبال آن مي رفتند و با فراهم آوردن هيزم و كاه آتشي در ميان برف بر مي افروختند تا فضا را چون زمين گرم كنند.
مردم ايران چون با طبيعت بسيار خو گرفته اند، مي دانند كه از پانزدهم اسفند زمين جان مي گيرد و حرارتش افزايش مي يابد و ريشه درختان نفسي مي كشند. از اين رو درختكاري را از نيمه دوم اسفند آغاز مي كنند. در مناطق شمالي ايران، كشاورزان براي آماده كردن شاليزارها به شخم زدن زمين مي پردازند. عادت در اين است كه خزينه شالي و برنج را با كودهاي گياهي تقويت كنند. در اين هنگام انبوهي از كاه را به آتش مي كشند و همراه با گياهاني زمين را گرم و تقويت مي كنند تا خزينه براي شالي چنان مناسب شود كه رشد گياه سرعت بيش تر يابد.
اگر فلسفه چهارشنبه سوري براي برخي شهر نشينان فقط يك تفريح و شادي است، براي بسياري از مردمان بخصوص در روستاها آغاز كار و آباداني زمين است. آنان همان گونه كه براي برداشت محصول جشن و سرور به پا مي كنند، براي هر چيز ديگري كه با محصول و كشاورزي آنان ارتباط تنگاتنگ و مهمي دارد، جشن و سرور برپا مي كنند.
شما شايد ديده يا شنيده باشيد كه هنگام برودت هاي سخت و برف و بوران شديد، باغداران براي جلوگيري از يخ زدگي درختان، در جاهاي مختلف باغ، آتش مي افروزند تا حرارت آن، از يخ زدگي شاخه ها و درختان جلوگيري كند. در شمال براي جلوگيري از يخ زدن درختان پرتقال و محصول آن در فصل بهمن و اسفند، آتش هاي بسياري در گوشه و كنار باغ مي افروختند. در چهارشنبه سوري، اين آتش ها كمك مي كرد تا فضا براي درختان گرم و مطبوع شود و شاخه ها همانند زمين گرم شود.
سيزده بدر نيز براي آنان جشن طبيعت و دوستي با آن است. از اين رو با ديدن سبزه و رويش گل و گياه به وجد مي آيند و سالي خوش و خوب را براي كشت و كشاورزي خويش خواستار مي شوند. ديدن رشد سبزه و بودن در ميان آن، به معناي شاد زيستن در سالي پر بار و گياه است.
مردم، از سيزده بدر، رستاخيز دوباره طبيعت رابه ياد مي آورند و جان خويش را نيز چون طبيعت رسته از مرگ زمستان و خيز دوباره مي دانند. اين گونه است كه آيين نوروزي با طبيعت و رستاخيز گره مي خورد و شادي مردم در زنده شدن طبيعت و كشت و كشاورزي خوب جلوه مي يابد.
ما اگر بخواهيم چهارشنبه سوري را به درستي مورد توجه قرار دهيم و از لغويت و سرگرمي محض خارج كنيم، مي بايست به اين آئينها با نگاه ديگري بنگريم و با همان زيبايي گذشتگان خود را با آن گره بزنيم. اگر اين گونه رفتار كنيم، ديگر چهارشنبه سوري به يك مصيبت و فريادهاي وحشتناك و صداهاي رعب انگيزوبه عبارت ديگر به چهارشنبه سوزي تبديل نمي شود و همه جا با گرماي آتش شادي جوانه مي زند. باشد درست بينديشيم و خردمندانه رفتار كنيم و شادي و سرور خويش را به غم و اندوه بدل نسازيم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14