(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 14 فروردین 1390- شماره 19891
 

چشم به تولدي دوباره
مروري بر وقايع سينماي ايران درسالي كه گذشت
نبرد سياهي و سپيدي
نقد نمايش «تماشاچي محكوم به اعدام»
دراماتورژي يا كارگرداني، مسئله اين است؟!
نگاهي به پوشش خبري حمله به عراق در شبكه هاي خبري غرب
حمله همه جانبه با سلاح تصوير



چشم به تولدي دوباره

¤ پژمان كريمي
سينماي ايران، وضعيت مساعدي ندارد و روزگار خوبي را سپري نمي كند. ترديد نكنيم با ظرفيت نگران كننده كنوني سينماي ايران، در ساحت جهاني، حرف زيادي براي گفتن نداريم و نمي توانيم به اين ابزار كارآمد و جذاب، درصحنه تقابل و تدافع فرهنگي دل ببنديم!
رواج انديشه سكولاريستي، جولان اهالي اردوگاه فيلم فارسي، عوام زدگي حاد و مفرط، سرمايه گذاري روشن و قابل اثبات بيگانگان نسبت به ضدانقلاب مستتر در قاب سينما، به انزوا راندن سينماگران متعهد، واقعيت غيرقابل ترديد سينماي امروز ماست.
هنگامي كه رسانه ملي نمي تواند در طول يك سال، به تعداد انگشتان دست محصولات سينماي ايران را خريداري و به نمايش بگذارد، مي توان به فاصله عميق ميان سينماي كنوني با ارزش هاي فرهنگي جامعه مان پي برد!
هنگامي كه به فهرست فيلم هاي شبه سياسي تنها در سال89 سينماي ايران نگاه مي كنيد، مي توان به سطح معاندت برخي سينماگران، قدر عوام زدگي در تحليل هاي سياسي و اجتماعي آنان پي برد.
سينمايي كه انديشه موافق نظام سياسي حاكم برآمده از مردم را برنتابد، سينمايي كه فيلم سازان را به دوبخش دولتي و غيردولتي تقسيم كند، سينمايي كه براي جلب ديدگاه جشنواره خارجي، به مردمش بي اعتنايي نمايد، سينماي جمهوري اسلامي نيست، سينماي انقلابي نيست و سينمايي نيست كه بر مبناي انديشه و اخلاق استوار باشد. اهرمي نيست كه در مسير گسترش فرهنگ بالنده ديني و ملي بتوان از آن بهره برد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، با حذف فحشا و خشونت و فرهنگ جاهليت، سينماي ايران، ميلادي جديد پيدا كرد. پاكيزه شد و سلامتي نسبي يافت. گذر روزها و غفلت كارگزاران فرهنگي، مرعوبيت برخي فيلم سازان در برابر ليبراليسم، نفوذ ضدانقلاب، دوري گزيني متدينين از ورود به عرصه هنر هفتم و... بستر لازم را براي دگرشدگي سينما به نفع جريان هاي ضدديني وضدنظام فراهم كرد.
سال گذشته در سي و دومين سال پيروزي انقلاب اسلامي و در قاب جشنواره بيست و نهم فيلم فجر، ثابت شد كه به رغم وجود عناصر و اراده هاي متعهد و توانمند و اخلاق مدار در بدنه سينماي ايران، اين نوع سينما، به تولدي دوباره نيازمند است.
پيشتر درباره اقدامات بايسته اي كه دولت با همكاري سينماگران متعهد مي تواند براي تبلور سينماي متعهد انجام دهد، نوشتيم. اگر سينماي متعهد را غايت سينماي آرماني انقلاب و نظام تلقي كنيم، بستر تولد سينماي امروز ايران همانا تعهدمداري است. تعهدمداري بايد اولويت معاونت سينمايي درسال جاري درنظر آيد.
تعيين شاخص هاي اثر و فيلم ساز متعهد، حمايت مادي و معنوي از موضوع ها، فيلم نامه ها و فيلم هاي متعهدانه، شناسايي و تربيت فيلم سازان خلاق و دغدغه مند، اعمال مميزي نسبت به آثار معاندانه و بي نسبت با ارزش هاي ديني و ملي، بي گمان، مؤلفه هاي تعهدمداري است!
به اميد تولد و باروري سينماي ايران!

 



مروري بر وقايع سينماي ايران درسالي كه گذشت
نبرد سياهي و سپيدي

آرش فهيم
سينماي ايران درسال 1389 يكي از پرحادثه ترين دوره هاي خود را پشت سرگذاشت. مقطعي كه البته حواشي آن بسيار پررنگتر و قابل توجه تر از متن آن بود. البته اين مسئله اي است كه سينماي ما سال هاست از آن رنج مي برد؛ سايه سنگين حواشي سبك بر متن ضعيف و نحيف!
سينماي ايران درسالي كه گذشت موقعيتي جداي از وضعيت خطير وپرتلاطم اين عرصه در 10، 12سال اخير نداشت. اگر بخواهيم حالات و كنش ها و واكنش هاي سينماي ايران را به عنوان يك شخصيت شناسايي كنيم، نه سفيد است ونه سياه.خاكستري هم نيست. بلكه يا سفيد است و يا سياه. متاسفانه وجه سياه در سينماي ما غالب و فائق بوده است.
اين اتفاق كه آغاز و پايان سينماي سال 89 با فيلم هاي موسوم به توقيفي به وقوع پيوسته است، خود گوياي حال و روز آن است.
اساساً استفاده از اصطلاح «سينماي ايران» عنواني بي تناسب و غير واقعي است. آنچه به عنوان سينما، طي سال هاي اخير دراين كشور «واقع» مي شود، نسبت چندان متوازني با نام بزرگ «ايران» ندارد. با اين حال هر بار كه سينماي ما سعي كرده خودش را با اين نام نزديك كند، سپيدي و روشنايي درآن نمود يافته است. و برعكس، هرجا رو به قبله اي جعلي و سخيف همچون جشنواره هاي خارجي يا گيشه نهاده، جز سياهي ثمره اي نداشته است.
هم از اين رو، درميان خيل نشيب و تيرگي، نمي توان از درخشش ستاره ها دراين سياهه به سادگي گذشت. ستاره هايي كه عامل اميدواري به هنر هفتم هستند.
سينماي ايران درسال 89 نيز مانند 16سال گذشته تقابل سياهي و سپيدي بود؛ يك جنگ نابرابر. لشكر سياه، با سياهي لشكر انبوه خود بسيار حجيم تر و پرتعدادتر است. اما جبهه سپيد سينماي ايران كه همان ستاره هاي اميد بخش هستند، به رغم كم تعداد بودن و سربه زير بودن، سرافراز و سربلند بوده و هستند. سينما و سينماگران ما اعتبار و آبروي خود را مديون همين سپيدي ها هستند. آينده اين عرصه نيز درگرو آن است. مرور اتفاقات سينماي ايران درسال 89 ثابت كننده اين واقعيت است؛
هجوم سياهي در بهار
سينماي، درابتداي سال 89، يكي از بدترين دوره هاي اكران نوروزي خود را پشت سرگذاشت. به طوري كه اين موقعيت بسيار مناسب دراختيار آثاري قرارگرفت كه جزء فيلم هاي منحط و مخرب محسوب مي شوند.
نمونه بارز چنين فيلم هايي «تسويه حساب» است. يكي از فيلم هاي مشهور به رفع توقيف شده كه نمايش آن درجشنواره فجر سال 88 هم دور از انتظار بود. به هرحال، اين فيلم ضعيف و سخيف يك نمره منفي براي سينماي ايران و سازنده آن محسوب مي شود.
فيلم «به رنگ ارغوان» هم بخشي از زمان اكران خود را دراين زمان گذراند. اتفاقاً اين فيلم هم رفع توقيف شده بود. اين اثر به كارگرداني ابراهيم حاتمي كيا هم به رغم بهره مندي از زمان مناسب اكران و تبليغات و جنجال هايي كه درباره اش صورت گرفته بود، با استقبال سردي از سوي تماشاگران سينما مواجه شد و نتوانست آنچنان كه انتظار مي رفت، مردم را به خودش جلب كند.
در اين فصل همچنين سينماي كشورمان با يك شكست سنگين ديگر روبه رو شد؛ نمايش شبه فيلمي با نام «پوپك و مش ماشاالله»؛ يكي از نمونه هاي شاخص و نمايندگان مشهور سينماي مبتذل! فيلمي كه حتي جواد شمقدري، معاون سينمايي وزير ارشاد نيز اجازه اكران به آن را يك اشتباه ارزيابي كرد.
در اين مقطع زماني فيلم هاي ديگري هم مانند «طهران- تهران»، «دموكراسي توي روز روشن»، «سلام بر عشق» «هيچ» و... به نمايش درآمد كه هيچ كدام نماينده شايسته اي براي فرهنگ و جامعه ما نبودند.
درخشش بهار
اما در ميان اين آثار سطحي و نااميدكننده، نمايش يك فيلم خون تازه اي را به رگ هاي سينماي ما جاري كرد؛ «طلا و مس» فيلمي كه حقيقتاً مي توان با صراحت آن را ايراني و اسلامي دانست و به عنوان يك افتخار به آن باليد. اين فيلم به كارگرداني همايون اسعديان طراوتي بهاري به سينماي كشورمان بخشيد و نشان داد كه رجوع به فرهنگ بومي كشورمان در كنار استفاده درست از زبان سينما مي تواند ثمرات بسيار خوبي در پي داشته باشد. هر چند در برخورد با چنين آثاري دچار اين افسوس مي شويم كه چرا از اين نوع فيلم ها در سينماي ما كمتر ساخته مي شود؟ قرار گرفتن «طلا و مس» در كنار فيلم هايي چون پوپك و مش ماشاءالله، طهران- تهران، دموكراسي توي روز روشن، هيچ و... مانند تك ستاره اي در شبي ظلماني بود.
فيلم «كودك و فرشته» به كارگرداني مسعود نقاش زاده هم در انتهاي فصل بهار به نمايش عمومي درآمد. اين فيلم هم بسيار دل نشين و اميدبخش بود كه به دليل شرايط نامتعادل و بيمار اكران سينماها، مظلوم واقع شد.
در اواخر بهار سال 89 يك اتفاق تازه در سينماي كشورمان رخ داد؛ متني با عنوان دفترچه سياست هاي سينمايي ايران از سوي معاونت سينمايي منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت. دفترچه اي كه محتواي نسبتا خوبي داشت، اما معلوم نبود شاخص هاي مطرح شده در آن چگونه بايد عملياتي شوند. جا دارد مسئولان سينمايي يك بار ارزيابي كنند كه اين دفترچه تا چه حد به عمل تبديل شده و چه نقايصي دارد.
برنامه اي كه انجام نشد
غوغاي آلوده و هياهوي بي مغز فيلم هاي سخيف و در مقابل مظلوميت فيلم هاي ارزشمدار، معاونت سينمايي را مجاب كرد كه تصميم به ساماندهي اكران سينماها بگيرد. اين اقدام مثبت و لازم مي توانست وضعيت سينماي كشور را تا حدي بهبود ببخشد. اما برخي باندها و جريان هاي سينمايي كه منافع و مطامع خود را در خطر مي ديدند، در مقابل اين برنامه ايستادند و معاونت سينمايي را به عقب نشيني وادار كردند. البته مديران سينمايي هم لغو كامل اجراي جدول اكران سينماها را به طور كامل نپذيرفتند، بلكه اجراي آن را به تعويق انداختند. در تابستان سال 89 همچنين يك پديده جديد در سينماي كشورمان خودنمايي كرد. براي اولين بار فيلم ها علاوه بر سينما، تلويزيون و مراكز فروش محصولات سمعي و بصري، در سوپرماركت ها نيز عرضه شدند. به اين ترتيب، موجي از فيلم هايي به وجود آمد كه فقط براي مغازه ها ساخته مي شدند. فيلم هايي كه تقريباً همه آنها فاقد اصول استاندارد سينمايي بودند. به همين دليل، اين طرح همان طور كه از ابتدا پيش بيني مي شد شكست خورد. اين طرح داراي معايب بسياري بود. از يك طرف كنترل كمتري بر آن امكان پذير بود و حتي فضايي را براي سواستفاده عده اي جهت انتشار آثار غيرمجاز فراهم مي كرد. ديگر اينكه به صاحبان فروشگاه هاي محصولات سينمايي و تصويري لطمه اقتصادي وارد مي كرد. همچنن سازندگان آثار سوپر ماركتي صرفاً اهدافي اقتصادي داشته اند و همان طور كه اشاره شد آثار كم ارزشي را روانه بازار كردند. اين مسئله در درازمدت به فرهنگ جامعه لطمات فراواني مي زند.
شهريور تلخ
برگزاري چهاردهمين دوره جشن خانه سينما باعث به وقوع پيوستن شهريوري بسيار تلخ براي سينماي ايران شد.
اين مراسم را مي توان مناسك اعلان جدايي سينما از جامعه و مردم خويش دانست. مراسمي كه در آن از مجرمان و افراد فراري- كه به كشور خود پشت كرده و در خدمت دشمنان مردم خود هستند- ياد شد و عده اي نيز از جريان هاي سياسي ضدمردمي و وابسته به بيگانگان حمايت كردند.
البته اين جشن تنها بخشي از برنامه ها و رفتارهاي شبه سياسي مديريت خانه سينما محسوب مي شود. درباره اين مراسم و برخوردهاي مديران خانه سينما همين بس كه رسانه هاي بيگانه از اين اتفاقات خيلي استقبال كردند. رسانه هايي مانند بي بي سي فارسي، صداي آمريكا، راديو زمانه، راديو فردا و ... كه وابسته به دستگاه هاي تروريستي و ضدانساني غربي هستند و يكي از اهدافشان ضربه زدن به كشور ماست، از مديران خانه سينما به شدت حمايت كردند. مسئولان محترم خانه سينما هنوز هيچ پاسخي به اين اتفاق نداده اند.
جشنواره اي كه به مقصد نرسيد
مهر سال 89 با شادي و اميدواري افزون آغاز شد؛ جشنواره فييلم دفاع مقدس پس از سال ها وقفه دوباره برگزار شد. اما متأسفانه استفاده از داوران غيرهمراه با ارزش هاي دفاع مقدس و برگزيده شدن برخي از آثار كه نوعي خدشه به اين ارزش ها به حساب مي آيند باعث شد كه اين جشنواره به اهداف و مقاصد خودش نرسد.
درخشش ملك سليمان
بدون شك يكي از مهمترين اتفاقات سينماي ايران در سال 89 نمايش عمومي فيلم «ملك سليمان» بود. اين فيلم به كارگرداني شهريار بحراني، اولين فيلم ديجيتال و بزرگترين اثر سينمايي كشور ما محسوب مي شود. «ملك سليمان» ثابت كرد كه مي توان فيلم خوب و جذاب ساخت، اما به ورطه ابتذال و سطحي گرايي سقوط نكرد. اين فيلم هم از جمله ستاره هاي راهنما و اميدبخش سينماي ماست. نكته جالب اين كه «ملك سليمان» با اثري به رقابت برخاست كه از حمايت شديد نشريات به اصطلاح تخصصي و منتقدان مواجه بود. فيلم «سن پطرزبورگ» به كارگرداني بهروز افخمي اما با وجود جنجال هاي حاشيه اي و تبليغات فراوان، از ملك سليمان خيلي عقب ماند. به اين ترتيب لقب پرفروش ترين فيلم در سال 89 به «ملك سليمان» اعطا شد. اين فيلم در تهران بيش از يك و نيم ميليارد تومان به فروش رسيد. همچنين دومين فيلم پرفروش تاريخ سينماي ايران شد.
در همين زمان بود كه ناكارآمدي فيلم هاي كمدي سخيف در كمك اقتصادي به سينما بيش از پيش عيان شد. در حالي كه فيلم قرآني «ملك سليمان» با استقبال گسترده مردم روبه رو شد، آثار گيشه اي نازل به بن بست جذب مخاطب رسيدند. شكست قطعي فيلم هاي سخيف هم يكي از اتفاقات مهم سينماي ايران در سال 89 بود. اتفاقي كه مي توان با ملاك قراردادن آن به افق هاي روشن تري چشم دوخت.
يك اتفاق جديد ديگر هم در فصل پاييز رخ داد. معاونت سينمايي در واكنش به رفتارهاي خانه سينما تصميم گرفت يك تشكل صنفي جديد راه اندازي كند. تشكلي كه بيش از مقاصد سياسي و باندي در پي حمايت و سازندگي سينماي كشور باشد. اين گروه با نام تشكل واحد تهيه كنندگان ايجاد شد. اصل قضيه كار درستي بود. اما چند ايراد داشت. اول اين كه محور قراردادن تهيه كنندگان براي تشكل صنفي چندان شايسته نيست. زيرا تهيه كنندگان اكثراً داراي رويكردي اقتصادي هستند و اين عامل ممكن است به كمرنگ شدن رويكرد فرهنگي اين صنف واحد بينجامد. همچنين در مركزيت اين تشكل افرادي حضور يافته اند كه سابقه آنها نشان مي دهد آنچنان كه بايد و شايد دلسوز اين سينما نيستند. اين معايب، موانعي بر سر راه صنف جديد سينماهاي ايران هستند. همچنين اوائل فصل زمستان يك تشكل ديگر هم در سينماي ايران راه اندازي مي شد. شوراي عالي سينما، با مديريت رئيس جمهور و حضور سينماگراني دلسوز و متعهد كار خودش را از دي ماه سال 89 به طور رسمي آغاز شد. اين شورا مي تواند بستر لازم را براي كاميابي هاي بيشتر سينماي كشورمان فراهم كند.
نفوذي؛ درخششي ديگر
پديده سال سينماي ايران «نفوذي» بود. فيلمي بزرگ و قابل احترام كه هم در ساختار و هم در محتوا، يكي از بهترين فيلم هاي تاريخ سينماي ايران محسوب مي شود. نفوذي به اين دليل يك پديده به حساب مي آيد كه اولين فيلم بلند سينمايي كارگردانش هايش است. احمد كاوري و مهدي فيوضي توانستند با اولين فيلم خود ره صدساله را يك شبه طي كنند و خدمت بزرگي را به سينماي ما ارزاني دارند. نفوذي از معدود فيلم هايي بود كه تقريبا هيچ يك تماشاگرانش، ناراضي ازسالن سينما خارج نمي شد. البته نمي توان گفت كه هيچ عيب و نقصي نداشت، اما مي توان آن را يك الگو براي ساير سينماگران و از جمله اساتيد و مجربان اين عرصه پيشنهاد داد.
فيلم نفوذي، يكي ديگر از ستاره هاي درخشان سينماي ايران و عامل سپيدي و سرافرازي اين عرصه است. اين گونه فيلم ها هرچند كم تعداد هستند، اما وجود و حضورشان كم فروشي ساير آثار را جبران مي كند.
در همين روزها يك جشنواره جديد در سينماي ايران متولد شد. نخستين جشنواره فيلم عمار با موضوع فتنه سال88 كارش را در حالي آغاز كرد كه هنوز آثار چنداني درباره اين موضوع ساخته نشده است. به همين دليل دراين جشنواره تنها تعدادي فيلم مستند و كوتاه اكران شد. يكي از ويژگي هاي مهم اين جشنواره اين بود كه به جز چند شهر، در تعدادي از روستاهاي كشورمان نيز برگزار شد.
نااميدي در جشنواره فجر
بيست و نهمين جشنواره بين المللي فيلم فجر آخرين اتفاق مهم درسال 89 سينماي ايران بود. جشنواره اي كه به رغم انتظارات فراواني كه از آن مي رفت، نتوانست توقعات را برآورده كند به ويژه اين كه در اين دوره از جشنواره فيلم فجر، تعداد بسيار زيادي فيلم سياه و سخيف و هم اجازه نمايش پيدا كردند. فيلم هايي چون «اسب حيوان نجيبي است»، «سوت پايان»، «فرزند صبح» ، « يكي از ما دونفر»، «كوچه ملي»، «خيابان هاي آرام» و... آثاري توهين آميز و نه در شأن سينماي ايران بودند. معلوم نيست اين فيلم هاي سطح پايين و ضدارزش با چه توجيهي اجازه ورود به جشنواره فجر پيدا كردند.
در اين جشنواره شاهد
پس رفت نسل هاي قبلي سينماي كشورمان نيز بوديم. حاتمي كيا، تبريزي، ميركريمي و... مصداق اين واقعيت هستند.
تنها اميد ما
اما در جشنواره فجر نسل سينماگران متعهد ما توانستند توانايي هاي خود را بيش از پيش از ديگران تجلي بخشند. جمال شورجه با «33 روز»، حميد بهمني با «گلوگاه شيطان»، حبيب الله بهمني با «سيب و سلما» و ... نشان دادند كه جبهه سپيد سينماي ايران گرچه كم تعداد، اما اميدواركننده در حال پيش بردن سينماي اين كشور هستند. همه اتفاقات سال 89 در سينماي ايران نشان داد كه تنها اميد ما براي بازسازي اين عرصه بايد به هنرمندان متعهد و نيك انديش باشد. آينده سينماي ما از آن سپيدي خواهدبود.


 



نقد نمايش «تماشاچي محكوم به اعدام»
دراماتورژي يا كارگرداني، مسئله اين است؟!

سيدعلي تدين صدوقي
در بروشور نمايش مي خوانيم «دراماتورژ و كارگردان. »البته هر كارگرداني يك دراماتورژي اوليه در ذهن خود دارد كه با كار و افكارش درخصوص نمايشنامه عجين و همراه است اما دراماتورژي به معني حرفه اي و تكنيكي و عملي و عملي چيز ديگريست كه شامل كارگرداني كارگردان نمي شود. دراماتورژ، شخص ثالثي است كه بقول معروف قلب تپنده يك نمايش است و البته چون كلمه اي دهن پركن و به نوعي چند وجهي است كارگردانان نمي توانند از آن بگذرند. از طرفي فكر مي كنند اگر يك دراماتورژ آگاه را براي خود انتخاب كنند مخاطبان ديگر او را به عنوان كارگردان چندان در نمايش دخيل نخواهند ديد. در واقع حاصل كار را از آن دراماتورژ مي دانند. پرواضح است كه اين برداشت كاملا اشتباه و غلطي از دراماتورژ است كه اين روزها متأسفانه در بين كارگردانان باب شده. واقعيت درست برعكس است؛ يك دراماتورژ مي تواند اثر يك كارگردان را متعالي كند و درنهايت همه چيز به اسم و به نفع كارگردان تمام خواهدشد اين موارد را از آن جهت گفتم كه نمايش برخلاف آنچه در بروشور آن درج شده اصولا دراماتورژي نشده است بايد دانست دراماتورژي تنها كار روي متن نيست و تغيير مثلا چند ديالوگ مفهوم بسيار وسيع تري دارد. چون اگر اين نمايش دراماتورژي مي شد كارگردان بايد مي دانست كه متن به نوعي گروتسك است و بايد همه چيز را از طراحي گرفته تا لباس و نور و موسيقي و حركات و ميزانسن هاي بازيگران و حس و حال و بيان و رفتار و كردار و... را بر اين اساس پي ريزي كند. به طور مثال آن طراحي صحنه شيب دار علاوه بر عدم كارايي موجب سروصداي بسياري مي شد، كه بازيگران هنگام راه رفتن ايجاد مي كردند. شيب دار بودن آن نيز نخ نما و كليشه اي بود. در كارهاي بسيار با اين طراحي روبرو بوديم. اينكه با اين سطح شيب دار مثلا بخواهيم بگوييم امر قضا رو به سرازيري است ديگر تكراري شده است . مفهوم بايد از متن كار و البته شناخت درست شيوه اجرايي بيرون بيايد اينگونه است كه بازيگران نمي توانند دراين سطح درست راه بروند و حركت كنند. لاجرم بازي شان و حركتشان به نوعي تصنعي مي شود. با اينكه كارگردان از بازيگران بالقوه حرفه اي استفاده كرده است اما نتوانسته بخوبي از آنها بازي بگيرد كه هيچ با اين طراحي نابجا جلوي خلاقيت و تمركز آنها را نيز گرفته است. از اين رو آنچه از بازيگران مي بينيم حاصل هدايت كارگردان نيست، چرا كه اگر بود مي بايست اولا شيوه اجرايي را درست انتخاب مي كرد و براساس شيوه متن، دوما به كاريكاتوربودن موضوع، بازيها، كاراكترها، آكسسوار و... بايد پي مي برد، مي بايد مي دانست كه دراماتورژي يعني چه، و اصولا چگونه كاري است و... ايضا ارتباط با مخاطب در اين نوع نمايش ها؛ اينكه در بين تماشاگران مثلا چاي يا قهوه پخش و يا بعضي از ديالوگ ها را از بين آنان بگويم اين ارتباط خود را نشان نخواهد داد بايد روند كار، بازي بازيگران، كارگرداني و... آنقدر قوي و تاثيرگذار باشد تا ناخودآگاه تماشاگران را تحريك كرده و آنان را دخيل در اجرا نمايد. با تمام تلاشي كه كارگردان براي اين ارتباط نمود ديديم كه عملا تماشاگران منفعل عمل كردند و اين جاي سؤال دارد. ازسويي طراحي صحنه مي بايد واقعيت و حقيقت زمان، مكان، فضا و... نمايش را باز نمايد. اين وظيفه را وسايل صحنه نيز مي بايد انجام دهند مثلا اگر بجاي يك چكش كوچك بدست قاضي يك چكش بزرگ مي داديم آنگاه وضعيت فرق كرده و تعابير بسياري را مي ساختيم كه البته همسو با زير متن هم بودند. اسلايدها هم چيز خاصي را منتقل نكرده و در واقع جز يك ابزار كليشه اي كار خاصي را در روند نمايش انجام نمي داد چرا كه صرفا براي خالي نبودن عريضه انتخاب شده بودند نه القاي يك مفهوم دراماتيك در ارتباط با متن. اگر سطحي صاف در طراحي صحنه لحاظ مي شد آنگاه بازيگران با فراغ بال بيشتري حركت نموده مي شد و با استفاده از تجربه و خلاقيت آنان به ميزانسن ها و حركات، رفتار و آكسانهاي بياني و بدني بديع و همسو با خواست متن و اجرا برسيم آنگاه مثلا مي شد يك صندلي بلندتر از معمول براي قاضي تدارك ديد و يا يك ماشين تايپ عجيب و غريب براي منشي و متن عليهذا. اين نمايشنامه طنز بياني و موقعيتي و... بالقوه اي در خود داشت كه متأسفانه با يك كارگرداني ضعيف از دست رفت. فرزين صابوني، سيروس همتي، هدا ناصح بازيهاي قابل قبولي ارائه دادند هرچند كه ديگر بازيگران نيز تمام تلاش خود را مبذول داشتند اما با عدم شناخت كافي و لازم از متن و يك نگرش هرمونتيك همه چيز در سطح تصنعي و كليشه اي مانده است اين بيشتر به كارگردان برمي گردد. بايد گفت كل اجرا به يك دراماتورژي جدي و همه جانبه نياز دارد. بايد دانست كه در يك كار درام همه اجزا چونان زنجيري به هم متصلند حال اگر يكي دو جزء اصلي اشتباه انتخاب شود به طور كل همه چيز رو به اشتباه و سطحي نگري رفته و گاهي غلط و خلاف آنچه بايد باشد از آب درمي آيد مثلا چه منطق دراماتيكي در پس چنين طراحي صحنه اي وجود داشت؟ اين مورد حتي روي پرداخت هاي موضوعي و موضعي، اثر نامطلوب گذاشته است. زماني كه بازيگر نتواند به راحتي روي صحنه راه برود ناچار است براي ثبات و ايست درست عضلات خود را بيش از حد لازم منقبض نمايد اين انقباض عضلات نامناسب به طور مستقيم روي نوع بيان و حركات و ميزانسن ها و بازيگر تاثير صددرصد نامطلوب گذاشته از همين بگيريد تا به انتها همه چيز روي هم تاثير نامطلوب خود را نشان مي دهد و مسير درست درام و اتفاقات و كنش ها و... آن را منحرف مي كند. اين تنها نمونه اي بود كه متوجه شويم واقعا دراماتورژي مقوله اي وسيع، حرفه اي، تكنيكي و حساسي است كه بايد يك دراماتورژ آگاه آن را انجام دهد.

 



نگاهي به پوشش خبري حمله به عراق در شبكه هاي خبري غرب
حمله همه جانبه با سلاح تصوير

رضا فرخي
حمله همه جانبه يا همان Comprehensive attack يكي از استراتژي هايي است كه سياستمداران آمريكايي قبل و پس از حمله به نقطه مورد نظر و انجام عمليات نظامي مد نظر قرار
مي دهند.دراين بين حمله همه جانبه شامل تمام ابزارهايي مي شود كه مي توان عليه دشمني كه قرار است عليه آن تهاجم نظامي صورت بگيرد به كار گرفته مي شود.يكي از اين ابزارها رسانه ها هستند.آمريكا به خوبي اثبات كرده است كه در كنار ادوات نظامي و سخت افزارهاي جنگي،در زمينه نرم افزاري هم از رسانه هايي مانند سينما وشبكه هاي خبري به خوبي استفاده مي كند.به گونه اي كه پيش از هر گونه تهاجم نظامي به يك كشور با تمام توان از طريق رسانه هاي مختلف شروع به پيش حمله و جنگ رواني مي كند، پيش حمله اي كه نقش بيشتر آن را
رسانه هاي تصويري غرب ايفا
مي كنند.چرا كه بسياري از سياستمداران جنگ طلب آمريكايي معتقدند كه آغاز هجوم از طريق رسانه ها، به خصوص رسانه هاي تصويري هزينه جنگ را كاهش و ميزان سطح بهره وري را در عرصه نظامي بالامي برد.
اين موضوع در جنگ هاي مختلف آمريكا به مراتب ديده شده است،اما درآخرين جنگ همه جانبه آمريكا يعني جنگ با عراق به بهانه پيدا كردن سلاح هاي كشتار جمعي، اين هماهنگي بين
رسانه ها وعرصه نظامي بيش از ديگر زمان ها به چشم مي خورد.به گونه اي كه شايد به جرأت بتوان گفت كه از آغاز حمله عراق تاكنون كه چندين سال ازآن مي گذرد هاليوود و شبكه هاي خبر رساني غربي نقش مهمي را در پيش برد اهداف غرب و در رأس آن آمريكا دراين جنگ داشته اند.هر چند كه منحني همكاري رسانه هاي غربي با هم در آغاز جنگ تاكنون فراز ونشيب هاي فراواني داشته است. براي درك بهتر اين موضوع بايد نگاهي به عملكرد شبكه هاي خبري و هاليوود دراين چند سال پس از جنگ عراق داشته باشيم.
پوشش گسترده صحبت هاي بوش براي آغاز جنگ
شبكه صداي آمريكا و سي ان ان همان شب حمله ، اين خبر وسخنراني جرج بوش را درچندين بخش خبري و به صورت وسيع تكرار كردند. به ويژه آن بخش كه جرج بوش از حمله آزادي بخش صحبت مي كند.حتي يكي از كارشناسان تفسير خبر سي ان ان همان شب با بزرگنمايي حرف هاي بوش اين سوال را پرسيد كه چرا اروپا با عمليات آزادي بخش مخالف است؟ اينجا بود كه جرقه مظلوم نمايي آمريكا زده شد،به گونه اي كه از اين پس تا روزهاي شروع جنگ آمريكا رسانه هاي خبري آمريكا درخبرها و تفسيرهاي خود چند نكته مهم را دنبال مي كردند.1-مظلوم نمايي وبه نوعي تنها نشان دادن آمريكا در جنگ با سلاح هاي كشتار جمعي،كه به اين وسيله سعي داشتند اروپايي هاي مخالف كه منافع خود را در جنگ نمي ديدند زير بمباران خبري با خود همراه كنند.2-سياه نمايي هاي روزافزون درباره عراق مانند با به كار بردن جملات تكراري با عنوان «عراق،منبعي بزرگ براي سياه زخم»،«عراق به دنبال توليد واكسن پيشرفته تري از سياه زخم!» ،«احتمال وجود سياه زخمي جديد درآزمايشگاه هاي بيولوژيكي عراق» اين جملات بيشتر مصرف داخلي داشت،چرا كه آمريكا مي دانست كه بايد براي حمله همه جانبه به عراق توجه مخاطبان داخلي و شهروندان خود را جلب كند.
فشار بر ذهن مخاطب براي كسب اجازه جنگ
براي همين از دو تاكتيك رسانه اي « Pressure on the respondent » و
« Favorable response »استفاده كرد.دراين دو تاكتيك دولت در مرحله اول به وسيله بمباران خبري شبانه روزي به ذهن مخاطب بيشترين فشار را مي آورد تا به وسيله تاكتيك دوم جواب مد نظر خود را دريافت كند.يعني درمرحله اول رسانه هاي آمريكا به ويژه سي ان ان با تبليغ
بي شائبه درباره سلاح هاي كشتار جمعي و ديگر چيزها ذهن بيننده را دچار ترس و وحشت از دولت عراق كرد،تا در مرحله دوم بهره برداري خود يعني راضي شدن بينندگان به حمله به عراق را انجام دهد.حتي كار به جايي رسيد كه شبكه خبري
ان بي سي و سي ان ان درچند روز مانده به شروع جنگ نظرسنجي هاي نمايشي به راه انداختند تا حمله به عراق را موجه و خواست همه شهروندان جهاني نشان دهند.
تمام اين رفتارها درحالي بود كه دوستان خبري ديروز اروپايي ، هنوز سردرگم بودند.به ويژه رسانه هايي مانند بي بي سي كه به خاطر سردرگم بودن دولت انگلستان در حمله به عراق و ترديد آن تا روزهاي آخر قبل از شروع جنگ بيش از رسانه هاي ديگر دچار آشفتگي خبري شده بود.به گونه اي كه بي بي سي يكي به نعل مي زد و يكي به ميخ و گاهي اوقات از منافع جهاني در صلح منطقه وعدم جنگ با عراق سخن
مي گفت،وگاهي هم براي همكاري با آمريكا خبرهاي سي ان ان درباره وجود سلاح در عراق را تاييد
مي كرد.اين درحالي بود كه
رسانه هاي خبري آمريكا خود را براي يك جنگ رسانه اي همزمان با جنگ نظامي آماده كرده بودند.دراين بين آنها از هيچ كاري فروگذار نمي كردند ،حتي صحنه هاي جنايت عراق عليه ايران را هم نشان دادند،واين درحالي بود كه خود مسبب اين جنگ شده بودند.
به هر صورت اولين حركت نظامي آغاز شد وكار به جايي رسيد كه
شبكه هاي خبري آمريكا در يك حركت غيرحرفه اي رسانه اي درباره حمله اولين ناوگان هواپيمايي
اين گونه گفتند:ناوگان آزادي بخش به پرواز درآمد.اين درحالي بود كه اين نوع از خبر رساني تنها مختص به رسانه هاي خودكامه است كه سعي دارند تمام رفتارهاي خود را موجه جلوه دهند.كه به كار بردن واژه آزادي بخش تاييد كننده همين موضوع است.چرا كه اين واژه داراي
جهت گيري است.
سعي در مهار كردن خبرهاي جنايت با خبري تازه!
روزهاي آغاز جنگ خوراك خبري تمام رسانه هاي آمريكايي وانگليسي كه ديگر به دليل همراهي دولت انگلستان با رسانه هاي آمريكايي همراه شده بودند،شامل فيلم ها و پيروزي هاي اين دو دولت بود.هرچند كه دركنار اين صحنه ها فيلم هاي يازده سپتامبر و صحنه فروريختن برج ها جزو تفكيك ناپذير برنامه هاي شبكه هاي مختلف آنها بود .چرا كه آنها مي دانستند كه بار رواني تصاوير حمله و جنايت هاي وحشيانه آمريكا و انگلستان بايد به نوعي با نشان دادن اين تصاوير و توجيه آن خنثي مي شد.
به هر صورت جنگ ادامه پيدا كرد و در طول آن تعداد زيادي افراد بي گناه وغير نظامي كشته شدند،واين درحالي بود كه پس از چند روز از شروع جنگ به تدريج با فروكش كردن موج كاذبي كه رسانه هاي آمريكايي وانگليسي ايجاد كرده بودندافكار عمومي بيدار شده بود و از دولت آمريكا سلاح هاي كشتارجمعي را مي خواست كه هيچ گاه درعراق پيدا نشد،اينجا بود كه رسانه هاي غربي به ويژه voa و cnn به تدريج به لاك خبري رفتند.
اين درحالي بود كه خبرهاي كشتار ومقدار آسيب به مناطق غير نظامي روز به روز بيشتر فاش
مي شد.اينجا بود كه براساس جمله معروف رسانه اي يعني:خبر را بايد با خبر مهار كرد.به دنبال خبري مي گشتند كه بتوانند با مطرح كردن آن ذهن دنيا را از اين همه جنايت منحرف كنند.زمان ها مي گذشت و پيش ازپيش اين رسانه ها به دليل دروغ هايشان منفور مي گشتند.تا اينكه صدام حسين دستگير شد،اين اتفاق جداي از تمام مسائل بهترين خبر براي شبكه هايي مانند بي بي سي وصداي آمريكا و سي ان ان بود،چرا كه آنها مي خواستند با پوشش فوق العاده گسترده اين خبر اولا حمله را توجيه كنند و دوم اذهان را از آمار كشته ها منحرف كنند.
براي همين از تمام صحنه هاي دستگيري و باز جويي وحتي مجازات صدام فيلم تهيه كرده وبا نشان دادن هر روزه آن سعي در آوردن يك خبر روي خبر ديگر داشتند.
وقتي سي ان ان دراختيار تكذيبيه سياسيون قرار مي گيرد!
به هر صورت تب خبري دستگيري صدام هم فرو نشست اما باز هم بحث هاي زيادي درباره جنايتها مطرح شد تا اينكه پس از مدتي پرده از جنايت ابوغريب برداشته شد،اينجا بود كه موج تكذيبه هاي سياسيون به صورت 24 ساعته توسط اين شبكه ها پوشش داده مي شد،هر لحظه اي كه سياسيون اراده
مي كردند،اين شبكه فرصت دراختيار آنان قرار مي دادند تا تمام جنايت ابوغريب را توجيه كنند وحتي بعضي ازآنها به صورت علني آن را تكذيب كردند.اين تكذيبها پس از مدتي به رسوايي بزرگ سي ان ان تبديل شد،به نوعي كه حتي پس از مدتي بسياري از شبكه هاي خبري اروپايي براي اينكه به بلاي سي ان ان دچار نشوند،شروع به پخش هر چند كوچك تصاويري از ابوغريب كردند،چرا كه خود آنها مي دانستند كه مخاطب رسانه امروز همه چيز را رصد مي كند ودر صورت سكوت در مورد اين جنايت به زودي تمام مخاطبان خود را از دست خواهند داد.
تمام اين مسائل در حالي بود كه شبكه هاي خبري ان بي سي و رويترز سعي داشتند كه وجه ازدست رفته آمريكا و انگلستان را با بمباران خبري دروغ تا حد ممكن باز گردانند اما اين اتفاق نمي افتاد چرا كه رسانه هاي ديگر خبري دست آنها را به خوبي رو كرده بودند.
اين اتفاقات با آمدن باراك اوباما به نوعي ديگر رقم خورد،به گونه اي كه به طور قطع تمام رسانه هاي خبري آمريكا از همان ابتداي كار سعي كردنداز اوباما فردي صلح طلب نشان دهند تا بتوانند بخشي از وجه از دست رفته آمريكا را بازگردانند،كه دراين بخش سي ان ان باز هم بيش از ديگر خبرگزاري ها مانند صداي آمريكا نقش ايفا كرد.
دراين بين ژست صلح گرايانه رسانه هاي غربي از اين پس باعث شد كه آنان كمتر به ملتهاي ديگر به صورت مستقيم توهين كنند،چرا كه از اين پس خريد آبرو براي آمريكا در دستور كار آنان قرار گرفته بود.اين جريان تا زمان خروج نيروهاي آمريكايي ادامه داشت.
اما درمورد پوشش خبري خروج از عراق بايد گفت كه تمام اين رسانه ها تمام توان خود را براي نشان دادن يك بازي باخته به برد را انجام دادند،اما آنها يك موضوع را ناديده گرفتند و آن هم اينكه كه دردنياي امروز رسانه تنها جريان سلطه نمي تواند نظر خود را به صورت يك طرفه وآن هم با دروغ هاي بزرگ القا كند.
به هر صورت حال كه در روزهاي حمله به عراق در چند سال پيش قرار گرفته ايم بايد به اين نكته اشاره كرد كه رسانه هاي غربي به هيچ وجه نتوانستند در زمان جنگ با عراق نقش يك رسانه بي طرف وخبر رسان را بازي كنند،بلكه آنها كاملا اسير يك بازي سياسي شدند كه حاصل آن به حراج گذاشتن آبروي خبري خود بود.
ادامه دارد

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14