(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 14 فروردین 1390- شماره 19891

راديكاليسم سبز يا انقلاب رنگي
تبيين رابطه ولايت بين خدا و انسان

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




راديكاليسم سبز يا انقلاب رنگي

حميد رضا اسماعيلي
نكته پارادوكسيكال نامه كروبي اينجاست كه كروبي خود به شايعاتي دامن مي زند، تا ديگران دست به آن شايعات نزنند. در حالي كه پيش از نامه كروبي اصولاً خبري از اين شايعات نبود. اين همه سياه نمايي كه چهره جمهوري اسلامي را حتي از ديكتاتورترين حكومت ها و حتي رژيم ستمشاهي سياه تر مي سازد، نشان از همان رويكرد متهم سازي حكومت جمهوري اسلامي منهاي خود دارد. اما اين بار كروبي براي آنكه بتواند خود را بيش از شخصيت هاي ديگر جبهه دوم خرداد مطرح سازد و از اين طريق بر هم مسلكان خود در رهبري اين جبهه غلبه كند، بسيار افراطي تر از آنان، درونيات خود را آشكار مي سازد.
اگر نيت واقعي كروبي قدرت طلبي و مطرح كردن خود نبود و واقعاً دغدغه حيثيت نظام جمهوري اسلامي را داشت و حتي نگران افرادي بود كه وي درباره آنها ادعاهايي را مطرح مي كرد مي توانست اين موضوع را از طريق سازمان هاي نظارتي و مجلس شوراي اسلامي پيگيري كند. چنان كه پس از انتشار اين ادعا، مجلس شوراي اسلامي و رياست آن درباره ادعاي مطرح شده تحقيق كرد و ادعاي كروبي را نادرست يافت و آن را تأييد نكرد. به هر حال اين نامه جز ايجاد فضاي سنگين رسانه اي نظام سلطه عليه ايران، دستاورد ديگري نداشت. كروبي نيز با خدمتي كه از طريق نگارش اين نامه به دشمنان ايران و انقلاب اسلامي كرد هيچ گاه نتوانست ادعاي خود را ثابت كند. در نامه كروبي نيز آن ادعا در حد «شنيده ها» مطرح شد، اما او با همين «شنيده ها» فضاي مسمومي را عليه ايران و نظام جمهوري اسلامي ايجاد كرد.
راديكاليسم سبز يا انقلاب رنگي؟
اكنون پس از آن كه به طور اجمالي به رفتارشناسي جبهه شكست خورده در انتخابات دهم رياست جمهوري در روزهاي پس از 22 خرداد پرداختيم، نكته مهمي كه نبايد از آن غفلت كرد اين است كه آيا آن رفتارها را مي توان با «انقلاب هاي رنگي» يا «انقلاب هاي مخملي» مقايسه كرد و آيا آنچنان كه بسياري از تحليل گران آنها را رفتاري معطوف به انقلاب رنگي دانسته اند، رفتارهاي شكست خوردگان در انتخابات دهم رو به سوي انقلاب رنگي بوده و يا اينكه تنها خشونت ها و آشوب هايي كور بوده است كه از سر عصبانيت صورت گرفته است. زيرا چنان كه پيش تر نيز به طور مفصل استدلال شد، رهبران اين جبهه به عدم تقلب واقف بوده اند و رفتار آنها نمي توانسته از روي اعتراض به تقلب بوده باشد. اما پيش از گفتن هر مطلبي ابتدا بايد به اين نكته اشاره كرد كه مسئله «نيت و انگيزه» با مسئله «توانايي و امكان وقوع» دو مقوله متفاوت از يكديگر هستند و براي نيفتادن در دام مغالطه بايد آنها را از يكديگر تفكيك كرد. ممكن است فردي، جرياني يا حتي بخشي از يك جريان انگيزه انقلاب رنگي را داشته باشد و براي رسيدن به آن با تمام وجود تلاش كند، اما از انجام آن ناتوان باشد و پس از خسارت هاي فراواني كه به جامعه تحميل مي كند نتواند به خواست خود دست يابد. آگاهي جامعه و رهبري هوشمند از جمله عواملي هستند كه مي توانند مانع از پيروزي انقلاب هاي رنگي شوند.
براي يافتن پاسخ پرسش بالا ضروري است تا اندكي درباره «انقلاب هاي رنگي» و ويژگي هاي آن سخن بگوييم و اصولاً مقصود از انقلاب رنگي را مشخص كنيم تا سپس درباره اينكه آشوب هاي پس از انتخابات انقلاب رنگي بوده يا نبوده به قضاوت و داوري بنشينيم.
اصطلاح انقلاب رنگي يا مخملي در سال هاي بعد از فروپاشي شوروي، خصوصاً در اوايل قرن 21 به يكي از مفاهيم مرتبط با تحولات سياسي در عرصه جهاني تبديل شد. فروپاشي نظام دو قطبي و تجزيه كشورهاي چند مليتي از قبيل اتحاد شوروي و يوگسلاوي زمينه را براي تغييراتي در ساختار سياسي كشورهاي به جا مانده از نظام هاي پيشين فراهم كرد. با توجه به اينكه بيشتر كشورهاي تازه استقلال يافته ميراث دار نظام كمونيستي سابق بودند، در بيشتر موارد همان نخبگان سياسي دوران كمونيسم به قدرت مي رسيدند. در چنين شرايطي، مخالفان وضع موجود كه نيروهاي طرفدار غرب بودند با استفاده از نارضايتي مردم كه محصول نارسايي هاي اجتماعي و اقتصادي بود، و ايجاد ارتباط با مراكز سياسي و تحقيقاتي كشورهاي غربي، به ويژه آمريكا اقدام به بسيج سياسي مردم در جهت اهداف و برنامه هاي سياسي خود مي كردند تا توانستند در تعدادي از كشورهاي بازمانده از بلوك كمونيست به قدرت برسند. از جمله اين كشورها مي توان به اوكراين، گرجستان، قرقيزستان و صربستان اشاره كرد كه انقلاب هاي رنگي در آنها اتفاق افتاد و نيروهاي طرفدار غرب در آنها به قدرت رسيدند. البته در كشورهاي بلاروس و مولداوي نيز انجام شد كه به نتيجه نرسيد.
انقلاب رنگي از مقوله هاي «جنگ نرم» به شمار مي آيد و براي انجام آن به دو وسيله مهم نياز است: «رسانه» و «سازمان». در اينجا «سازمان» از دو معنا و كاربرد برخوردار است؛ نخست به معناي نهادي كه كار پژوهشي و تعيين راهبردها را انجام مي دهد و اتاق فكر و برنامه ريزي محسوب مي شود و دوم به معناي تشكيلاتي است كه مي تواند با عضوگيري از افراد جامعه به بسيج نيرو بپردازد. در واقع انقلاب رنگي كه نوعي جنگ نرم به شمار مي آيد به تمام آن موارد نياز دارد. رابطه «انقلاب رنگي» و «جنگ نرم» بدين ترتيب است كه دامنه جنگ نرم از انقلاب رنگي وسيع تر است و موارد و مصاديق ديگري را نيز شامل مي شود، اما همه انقلاب هاي رنگي را بايد از مقوله جنگ نرم به شمار آورد. به تعبير منطقي، رابطه آنها عموم و خصوص مطلق است. جنگ نرم در مقابل جنگ سخت تعريف مي شود و در حقيقت شامل هرگونه اقدام رواني، تبليغاتي، رسانه اي و فرهنگي است كه جامعه يا گروه هدف را نشانه مي گيرد و بدون درگيري نظامي و گشوده شدن آتش و اعمال خشونت، رقيب را به انفعال يا شكست وامي دارد. جنگ نرم به انديشه و تفكر جامعه هدف نظر دارد تا حلقه هاي فكري و فرهنگي آن را دگرگون كند و با بمباران خبري و تبليغاتي در نظام سياسي/ اجتماعي حاكم تزلزل و بي ثباتي تزريق كند. با اين اوصاف طيف وسيعي از اقدامات رايانه اي، اينترنتي و راه اندازي شبكه هاي راديويي و تلويزيوني و شبكه سازي و موارد ديگر ذيل عنوان جنگ نرم مي گنجند.
موضوع جنگ نرم با فعاليت هاي «كميته خطر جاري» در ايالات متحده، در سال هاي پاياني دهه 1980 رواج يافت. كميته خطر جاري در اوج جنگ سرد و در دهه 1970 با مشاركت اساتيد برجسته علوم سياسي و مديران سابقه دار سازمان سيا و پنتاگون تأسيس شد. در آن مقطع و در پي رفرم هاي گورباچف مبني بر ايجاد فضاي باز سياسي و تغيير در قوانين اقتصادي (پروستريكا) شوروي، اين كميته با منتفي دانستن جنگ سخت و رودررو با اتحاد جماهير شوروي تنها راه به زانو درآوردن بلوك شرق را جنگ نرم و فروپاشي از درون معرفي كرد. اين رويكرد با موفقيت توأم شد و چنين بود كه سياست گذاران پنتاگون و سيا، با سه راهبرد «دكترين مهار»، «نبرد رسانه اي» و «سازمان دهي نافرماني مدني» توانستند اتحاد شوروي را به شكست و فروپاشي وادارند.301 به هر حال قدمت و دامنه موضوع جنگ نرم از انقلاب رنگي پيشتر و وسيع تر است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
301 . ماه پيشانيان، مهسا؛ «راهكارهاي آمريكا در جنگ نرم با جمهوري اسلامي ايران»؛ پايگاه اينترنتي عمليات رواني، 13 شهريور 1387.
پاورقي

 



تبيين رابطه ولايت بين خدا و انسان

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
ريشه لغوي ولايت
«ولايت» از ماده «ول ي» بوده و آن در هنگامي است كه دو چيز در كنار هم يا پشت سر هم به گونه اي قرار گيرند كه مانعي بين آنها نباشد؛ براي مثال گفته مي شود: هذا العدد يلي عدداً آخر؛ يعني: اين عدد دنبال عدد ديگر است؛ مانند عدد سه كه دنبال عدد دو است. براي توضيح آن مي توان از واژه هاي «ارتباط»، «پيوند» و «اتصال» استفاده كرد كه البته هيچ كدام معادل دقيقي براي اين كلمه نيستند.
هر گاه اين واژه در مورد دو موجود ذي شعور، مانند دو انسان، به كار رود، بدان معنا است كه يك رابطه قوي بين آن دو وجود دارد كه تمام شؤون وجودي ايشان را فرا گرفته است. رابطه اي كه در اين حالت بين دو انسان وجود دارد با رابطه اي كه بين دو جسم وجود دارد متفاوت است. به ديگر سخن، ماده «ول ي» معناي عامّي دارد كه هر گاه در مورد انسان به عنوان يك موجود ذي شعور به كار رود، بايد شؤونات انساني را در پيوند دو انسان مدّنظر قرار داد. پيوند مورد نظر پيوندي است كه دو انسان را چنان به هم نزديك مي كند كه هيچ مانعي بين آن دو باقي نمي ماند.
شؤون اصلي انسان را مي توان سه چيز دانست: 1. شناخت (بينش) 2. عواطف و ميل ها (گرايش) 3. كنش، كه حاصل جمع و برآيند دو مورد قبل، يعني بينش و گرايش است. هرگاه ماده «ول ي» در مورد دو انسان به كار رود بدان معني است كه آنها تا بدان حد به يكديگر نزديك شده اند كه در امور سه گانه فوق يكي گشته اند؛ يعني شناخت ها و معرفت هاي ايشان شبيه هم است، عواطف و احساسات آنها به هم آميخته و همديگر را دوست دارند، و در نهايت رفتارشان نيز مشابه هم است. مفهوم حقيقي ولايت بيان گر چنين رابطه اي است.
بنابراين رابطه ولايت، رابطه اي طرفيني است و دو طرف نسبت به يكديگر داراي تأثير و تأثر هستند. طبيعي است وقتي دو دوست فكرشان يكي و عواطف آنها مشترك شد، در عمل و رفتار يكديگر اثر مي گذارند. هم اين در او اثر مي گذارد و هم او در اين مؤثر است: و المؤم نون و المؤم نات بعضهم أول ياء بعض؛1 و مردان و زنان با ايمان، اولياي يكديگرند.
هم اين مؤمن وليّ آن مؤمن است و هم آن مؤمن، وليّ اين مؤمن است و هر دو در يكديگر اثر مي گذارند. البته موجود ذي شعور تنها به انسان اختصاص ندارد و گاه ممكن است اين رابطه بين «انسان» و «خدا» به وجود بيايد.
تبيين رابطه ولايت بين «خدا» و «انسان»
درمواردي كه رابطه «ولايت» بين «انسان» و «خدا» برقرار مي شود، آيا اين رابطه بدان معنا است كه خدا در ما اثر مي گذارد و ما نيز در خدا اثرگذار هستيم؟! پاسخ روشن است: مسلّماً در اين حالت، تعامل و تفاعل در ميان نيست، بلكه تأثيرگذاري تنها از جانب خدا است. رابطه ولايت بين انسان و خدا بدين معني است كه شناخت انسان، شناخت خدايي، محبتش محبت خدايي و رفتارش رفتار خدايي مي شود. چنين انساني خدا را بيش از همه دوست دارد:
و الّذ ين آمنوا أشدّ حبًّا ل لّه ؛2 كساني كه ايمان آورده اند به خدا محبت بيشتري دارند.
بنابراين در رابطه ولايت بين خدا و انسان، خدا از انسان تأثير نمي پذيرد، و اساساً خداوند تحت تأثير هيچ موجودي واقع نمي شود. البته در اين جا نيز ولايت طرفيني است. هم گفته مي شود:
اللّه ول يّ الّذ ين آمنوا؛3 و هم گفته مي شود: اشهد انّ عل يًّا ول يّ اللّه، و يا: ألا نّ أول ياء اللّه لا خوف عليه م و لا هم يحزنون؛4 آگاه باشيد كه بر اولياي خدا نه بيمي است و نه آنان اندوهگين مي شوند.
اما با وجودي كه در اين جا نيز ولايت، طرفيني است، تأثير تنها از يك طرف است. به ديگر سخن، رابطه اتصال و پيوند دوطرفي است، هم انسان به خدا و هم خدا به انسان نزديك است؛ ولي تأثير و تأثر، طرفيني نيست.
علاوه بر دو فرد انسان، يا خدا و انسان، رابطه ولايت گاهي نيز بين «فرد» و «جامعه» برقرار مي شود:
النّب يّ أولي ب المؤم ن ين م ن أنفس ه م؛5 پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر (و نزديك تر) است.
در اين جا يك طرف رابطه ولايت، شخص «پيامبر» و طرف ديگر آن «امت اسلامي» است. گاهي از اين ولايت به «ولايه النبي علي الأمه » تعبير مي شود. به طور كلي هر گاه «ولايت امر» گفته مي شود، ارتباط مجموعه اي از انسان ها با «وليّ امر» منظور است. بنابراين «وليّ امر مسلمين» كسي است كه داراي ارتباط نزديك و محكم با مردمي است كه در امور اجتماعي و سياسي، بدون هيچ فاصله اي پشت سر او حركت مي كنند و از او اثر مي پذيرند.
پذيرفتن ولايت پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام)
لازمه پذيرش ولايت الهي
ولايت در اصل تنها براي خدا است: اللّه ول يّ الّذ ين آمنوا.6 اما ممكن است خداوند خود براي افراد ديگري نيز جعل ولايت كند؛ چنان كه اين كار را در مورد پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) انجام داده است:
نّما ول يّكم اللّه و رسوله و الّذ ين آمنوا الّذ ين يق يمون الصّلاه و يؤتون الزّكاه و هم راك عون؛7 وليّ شما، تنها خدا و پيامبر او است و كساني كه ايمان آورده اند: همان كساني كه نماز بر پا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند.
خداوند پس از خويش كه ولايت ذاتي و اصيل بر انسان ها دارد، بالاترين مرتبه ولايت را براي پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) قرار داده است. او بالاترين انساني است كه مؤمنان بايد رابطه ولايت با او برقرار كنند. آنان چون پيامبر(صلي الله عليه وآله) را «وليّ» خود قرار مي دهند، از اين رو شناخت و معرفت خويش را تابع او مي سازند و دينشان را از او فرا مي گيرند:
كما أرسلنا ف يكم رسولاً م نكم يتلوا عليكم آيات نا و يزكّ يكم و يعلّ مكم الك تاب و الح كمه و يعلّ مكم ما لم تكونوا تعلمون؛8 همان طور كه در ميان شما، فرستاده اي از خودتان روانه كرديم كه آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك گرداند، و به شما كتاب و حكمت مي آموزد و آنچه را نمي دانستيد به شما ياد مي دهد.
البته اين تبعيت و دنباله روي بر اساس محبت است و مؤمنان بالاترين رابطه محبت را با پيامبر(صلي الله عليه وآله) برقرار مي سازند.
قل ن كنتم تح بّون اللّه فاتّب عون ي يحب بكم اللّه و يغف ر لكم ذنوبكم و اللّه غفور رح يم؛9 بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهانتان را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است.
اگر در دوست داشتن خدا صادق هستيد بايد تابع من (پيامبر) باشيد؛ چون من نماينده خدا بوده و بيان كننده خواسته هاي خداوند از شما هستم.
اگر كسي ديگري را دوست داشته باشد، در پي آن است كه بداند محبوبش از او چه مي خواهد تا آن را انجام دهد. از اين رو اين آيه نيز مي فرمايد، اگر خدا را دوست داريد بايد در پي خواست خداوند و پيروي از آن باشيد. خواست خدا را هم پيامبر براي شما بيان مي كند. از اين رو اگر واقعاً به خداوند محبت راستين داريد، بايد از پيامبر(صلي الله عليه وآله) اطاعت كنيد. دليل اين امر نيز آن است كه شما به طور مستقيم با خدا مرتبط نيستيد و خواسته هاي او را دريافت نمي كنيد؛ بنابراين نمي دانيد محبوبتان از شما چه مي خواهد:
و ما كان اللّه ل يطل عكم علي الغيب و لك نّ اللّه يجتب ي م ن رسل ه من يشاء؛10 و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب آگاه گرداند، ولي خدا از ميان فرستادگانش هر كه را بخواهد برمي گزيند.
شما خود در آن مرتبه از وجود و كمال نيستيد كه بتوانيد به طور مستقيم با خدا رابطه داشته باشيد، ولي خداوند كساني را انتخاب كرده كه آنان اين لياقت را دارند و از طريق آنان خواسته هايش را به شما مي رساند. اكنون كه خواسته هاي خداوند از طريق پيامبر به شما رسيد، اگر در دوست داشتن خدا ثابت قدم هستيد، از تعاليم پيامبر تبعيت كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد.
آيا براي عاشق چيزي مطلوب تر از اين وجود دارد كه معشوقش او را دوست داشته باشد؟! آيا چيزي براي او خوش آيندتر از اين هست كه بداند معشوقش از وي راضي و خشنود است؟! براي عاشق، ديدن لبخند معشوق و جلب رضايت او بسيار شيرين است. حال اگر اين معشوق خداي متعال باشد، رضايت او بالاترين ارزش است:
و ر ضوان م ن اللّه أكبر ذل ك هو الفوز العظ يم؛11 و خشنودي خدا بزرگ تر است. اين است همان كام يابي بزرگ.
به هر حال، لازمه پذيرش ولايت الهي آن است كه شناخت خود را از خدا دريافت كنيد؛ و محبت او را به دل داشته باشيد. هر گاه چنين رابطه معرفت و محبتي با خدا برقرار كرديد، طبيعتاً رفتارتان بايد تابع اراده او باشد. اين همان «ولايه اللّه» است. مرتبه نازل اين ولايت در رسول خدا(صلي الله عليه وآله) تحقق پيدا مي كند. پس از
رسول خدا(صلي الله عليه وآله) نيز اين ولايت در حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) متجلي است. آن حضرت در آيه شريفه 55 سوره مائده به «الذين آمنوا...« معرّفي شده است. بنا به گفته محدثان و مفسران شيعه و سنّي، اين آيه در شأن حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) نازل گشته است. پس از آن حضرت نيز ساير ائمه اطهار(عليهم السلام) با ادله خاص مشمول اين ولايت هستند.
بنابراين ترديدي نيست كه هر كس واقعاً ايمان داشته و تحت ولايت الهي در آمده باشد، بايد از «ولايت رسول خدا(صلي الله عليه وآله)« بهره مند باشد و با تمام وجود پيامبر(صلي الله عليه وآله) را دوست بدارد و از دستورات آن حضرت پيروي كند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. توبه (9)، 71 2. بقره (2)، 165.
3. همان، 257 4. يونس (10)، 62.
5. احزاب (33)، 6 6. بقره (2)، 257.
7. مائده (5)، 55 8. بقره (2)، 151.
9. آل عمران (3)، 31 10. همان، 179.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14