(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 21 فروردین 1390- شماره 19897

دعاي درخواست نعمت
عاقبت تمسخر پيامبر(ص)
آثار صبر
روش برخورد با مخالفان از منظر قرآن
به انگيزه 21 فروردين روز هنرانقلاب اسلامي ويژگيهاي «هنر» اسلامي



دعاي درخواست نعمت

قال الحسين(ع): اللهم لاتستد رجني بالاحسان، ولاتودبني بالبلاء.
امام حسين(ع) در دعاي خود فرمود: پروردگارا! با احسان هاي پي درپي خود توفيق سپاسگزاري را از من سلب مگردان (و مرا با غفلت از عواقب سوء گناهان آرام آرام به وادي شقاوت و بدبختي ميفكن)، و با حوادث ناگوار و بلاها و گرفتاري ها مرا تاديب مفرما.(1)
ـــــــــــــــــــــــــ
1- بحار الانوار، ج 75، ص 127

 



عاقبت تمسخر پيامبر(ص)

حكم بن ابي العاص پدر مروان كه فرزندانش بعدها به خلافت رسيدند، از دشمنان سرسخت رسول خدا(ص) در مكه بودند. او در سالي كه مكه به دست مسلمانان فتح شد، به ظاهر قبول اسلام كرد مسلمان شد، ولي هميشه در پي اذيت و آزار پيامبر اكرم(ص) بود و به صور مختلف آن حضرت را رنج مي داد.
از كارهاي زشت او اين بود كه به منظور جاسوسي، در موقع تشكيل جلسات محرمانه، در گوشه اي پنهان مي شد و تصميماتي را كه رسول اكرم(ص) به اتفاق اصحاب و يارانش درباره منافقين و مشركين مي گرفتند، در ميان مردم فاش مي كرد به اطلاع دشمنان اسلام مي رساند.
گاهي سخنان آن حضرت را با حركات و لحن مسخره آميزي در مجالس منافقين بازگو مي كرد حاضرين در مجلس را مي خنداند و گاهي با جمعي از منافقين پشت سر پيغمبر اكرم(ص) حركت مي كرد و طرز راه رفتن آن حضرت را تقليد مي نمود و با تكان دادن شانه ها و كج و راست كردن دست هاي خود با وضع مسخره اي منافقين را مي خنداند.
رسول گرامي(ص) از گفتار و رفتار حكم بن ابي العاص آگاه بود، اما از روي بزرگواري نسبت به كردار حكم چشم پوشي نموده، گذشت مي كرد، تا شايد او از حركات زشت خود دست برداشته، پشيمان شده و متنبه گردد، ولي برعكس، حكم هر روز بر جسارت خود مي افز ود و با جرات بيشتري به كار ناروايش ادامه مي داد، به همين علت صبر حضرت به سر آمد و تصميم گرفت اين بار در مقابل او عكس العمل نشان داده، برخورد نمايد.
يك روز پيامبر اكرم(ص) از جايي عبور مي كرد، حكم بن ابي العاص مثل هميشه از پشت سر حضرت به راه افتاد و با تكان دادن سر و دست، شروع كرد به مسخره كردن، در همين موقع ناگهان پيامبر گرامي(ص) برگشت و رو در روي حكم ايستاد و با شدت به او فرمود: «اي حكم! اميدوارم هميشه همين طور باشي». حكم بن ابي العاص با شنيدن اين جمله چنان ضربه اي به روح و اعصابش وارد شد كه ناگهان بر تمام اعضاي پيكرش رعشه افتاد و براي هميشه به همان حركت زشت مسخره آميز مبتلا گرديد به طوري كه تا زمان مرگش هميشه در حال ارتعاش بود و بدنش رعشه داشت. پيامبر اكرم(ص) بعد از اين برخورد و عكس العمل، حكم را لعنت كرد و او را از مدينه به شهر طائف تبعيد نمود.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 18، ص 68

 



آثار صبر

پرسش!
مقام صبر كه يكي از كل كمالات انساني به حساب آمده، چه آثار و ثمراتي در حيات فردي و اجتماعي انسان دارد؟
پاسخ: از منظر آيات و روايات صبر در گرفتاري ها و مصائب يكي از نشانه هاي كمالي انسان به حساب آمده است. در اينجا به نحو اجمال به برخي از اين فوايد و آثار تكاملي صبر اشاره مي كنيم!
1- پاداش اخروي
مسلماني كه زندگي خود را صبورانه سپري و براي رسيدن به اهداف دين، انواع سختي ها را تحمل كرده طبيعي است كه در حيات جديد در آخرت بايد نتيجه زحمات خود را ببيند بر همين اساس قرآن مي فرمايد!
«اينان اند كه غرفه (هاي بهشتي) را به خاطر صبري كه (در شدائد) ورزيده اند، نصيب مي برند و در آنجا با تحيت و سلام رو به رو مي شوند. (فرقان - 76)
«اينان به دليل صبري كه ورزيده اند پاداششان دو برابر داده مي شود و بدي را با نيكي دفع كنند و از آنچه روزي شان كرديم انفاق كنند. (قصص -54)
2- امامت، ثمره صبر
مقام امامت، بالاترين امتيازي است كه انسان الهي ممكن است به آن دست يابد. قرآن، رسيدن امامان به اين رتبه را نتيجه صبر آنان ذكر كرده است:
«وجعلنا هم ائمه يهدون بامرنا لما صبر و اوكانوا باياتنا يوقنون» و از ايشان چون شكيبايي ورزيدند و به آيات ما يقين يافتند، پيشواياني برگماشتيم كه به فرمان ما هدايت مي گردند. (سجده -24)
در تفسير اين آيه آمده است: قرار داديم از انبياء و خوبان شان با قدرت خودمان با توجه به خواست پيروي از هواي نفس كه در طبع انسان است. اماماني را كه بر حسب دستور ما سخن مي گويند. سپس خداوند علت اين ترفيع را بيان مي كند: لما صبروا، به سبب صبر و تحمل آنها
3- امداد غيبي
در صورت فراهم آوردن شرايط لازم، كمك و مدد خداوند براي مجاهدان قطعي است. از اين رو قرآن ابتدا به شرايط فردي آن اشاره مي كند: «آري اگر شكيبايي و پارسايي كنيد و آنان (دشمنان) شتابان بر سر شما فرود آيند، پروردگارتان شما را با (فرستادن) پنج هزار فرشته نشان گذار ياري مي دهد.
(ال عمران - 125)
بنابر اين، صبر و ايستادگي ظاهري در جنگ و نيز تقوا به جهت پشتوانه اي معنوي در جهاد سبب نزول رحمت الهي و امداد غيبي خدا مي شود. يكي از راههاي امداد غيبي خدا نابودي نقشه هاي شوم و پيچيده دشمن است. اين نوع كمك زمينه ساز پيروزي مجاهدان مي شود. البته وجود و شرط صبر و تقوا براي تحقق اين كمك همچنان ضروري و لازم است «و اگر صبر و پارسايي ورزيد، بدسگالي آنان شما را هيچ زياني نرساند، كه خداوند به كار و كردار آنان چيره است.
4- دستيابي به مقام محسنين
يكي از آثار و فوايد صبر، نيل به مقام محسنين و نيكوكاران است. «واصبرفان الله لايضيع اجرالمحسنين» شكيبايي پيشه كن كه خداوند پاداش نيكوكاران را فرو نمي گذارد. (هود - 115) روشن است كه امضا كردن «مقام محسنين» براي صابران از ناحيه خدا اجري بس بزرگ است.

 



روش برخورد با مخالفان از منظر قرآن

رضا شريفي
انسان به سبب نياز به اجتماع و حضور در آن، نيازمند مجموعه اي از شيوه هاي ارتباطي است كه شامل حقوق، قوانين، سنت هاي اخلاقي و آداب اجتماعي است. در حقيقت، اين مجموعه به آدمي كمك مي كند تا بتواند تعامل بهتري با ديگران داشته باشد و از فوايد حضور در اجتماع بهره مند و از آثار زيانبار آن در امان باشد.
انسان به علل و عوامل دروني و بيروني چندي، خواسته يا ناخواسته با گروهي از افراد جامعه درگير مي شود. اين درگيري داراي مراتبي است كه از جمله مي توان به درگيري در سطح مخالفت هاي قلبي و يا زباني يا رفتاري اشاره كرد؛ چرا كه انسان هر چقدر كه سرشار از جاذبه باشد، دست كم حسادت ها مي تواند عامل كينه ها و خشونت هاي زباني باشد. از اين رو، نمي توان از مخالفت در جامعه گريخت؛ چرا كه برخي از انسانها طوري هستند كه بقول معروف اگر دست خود را تا آرنج در عسل كنيد و به خورد ايشان دهيد، باز هم مي خواهند دست شما را گاز بگيرند و به گونه اي مخالفت و كينه و حسادت خويش را بروز دهند.
برخي از انسان ها، هر آن چه را شما بگوييد، ناحق و باطل مي شمارند و از در مخالفت با شما برآمده و شما را متهم به كذب و دروغگويي مي كنند و به انواع روشهاي گوناگون مي كوشند تا شخصيت اجتماعي شما را تحقير كرده و يا خرد كنند. روش برخورد با اين افراد پرسشي است كه نويسنده با مراجعه به آموزه هاي قرآني بر آن شد تا آن را واكاوي كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤ ¤ ¤
مخالفان و مخالفت هاي اجتماعي
از آن جايي كه انسان نمي تواند بدون حضور در اجتماع هر چند كوچك زيست كند، لذا بايد شيوه هاي رفتار اجتماعي را نيز بياموزد. بخش بزرگي از آموزه هاي انساني، به آموزه هاي اجتماعي اختصاص دارد؛ چرا كه انسان كم تر به مطالب و آموزه هايي نياز دارد كه تنها به حوزه فردي محض بازمي گردد؛ بلكه حتي همان آموزه هاي اندكي كه به حوزه هاي فردي اختصاص يافته به گونه اي مرتبط با حوزه هاي اجتماعي است.
به سخن ديگر، حتي آموزه هايي كه ما از آن به فضايل انساني و شخصيتي ياد مي كنيم، در ارتباط تنگاتنگي با حوزه هاي اجتماعي مي باشد؛ چرا كه انسان به گونه اي آفريده شده كه نيازمند دست كم جفت و زوج است. خداوند در آيات مرتبط با آفرينش از جمله آفرينش انسان به اين نكته توجه مي دهد كه زوجيت در آفرينش يك مبناي اصيل و مؤلفه اصلي و اساسي است و به يك معنا نمي توان موجودي را يافت كه داراي زوج نباشد؛ چرا كه هر موجودي به شكلي داراي زوجيت است.
خداوند در آيه 49 سوره ذاريات در اين باره مي فرمايد: و من كل شيء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون ما از هر چيز دو زوج آفريديم شايد شما متذكر شويد. در اين آيه مساله زوجيت به تمام اشياي جهان سرايت داده شده است. در آيه 36 سوره يس نيز مي فرمايد: سبحان الذي خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لايعلمون؛ منزه است كسي كه تمام زوجها را آفريد از آنچه زمين مي روياند و از خود آنان و از آنچه نمي دانند. علامه طباطبائي در تفسير الميزان، بعد از بيان مجموعه موارد استعمال كلمه زوج و استنباط اين كه در تحقق يافتن معناي زوجيت، يك نوع احتياج نسبت به يكديگر وجود دارد به عنوان نمونه به دو لنگه در و يا به دو كفش كه يك زوج و يا جفت كفش مي گويند اشاره مي كنند و مي فرمايد كه اين كاربرد به سبب يك نوع نيازي است كه آن دو به يك ديگر دارند و لذا زوج بودن اشياء از مقارنه بعضي با بعض ديگر براي نتيجه دادن يك شي سوم مي باشد. (ترجمه الميزان، ج17، ص 130)
از آيات ديگر، چون آيه3 سوره رعد نيز به دست مي آيد كه زوجيت در دنيا يك امر عمومي و فراگير است و همه موجودات دنيا به گونه اي داراي جفت و زوج هستند. انسان ها نيز از همان ابتداي خلقت داراي زوج بودند. چنان كه خداوند در آيه35 سوره بقره گزارش مي كند كه پس از آفرينش حضرت آدم(ع) همسرش را آفريده و از آنان خواسته در بهشت نخستين ساكن شده و از آن بهره برند. در قيامت نيز براساس آيه 25 سوره بقره، انسان داراي ازواج مطهر و پاكي است كه با او زندگي مي كنند.
بنابراين، انسان نيازمند آن است كه روابط خويش را دست كم با همسر و جفت خويش سامان دهد و فضايل اخلاقي او نيز ارتباط تنگاتنگي با تنظيم و ساماندهي درست اين روابط پيدا مي كند.
از آن جايي كه هر انساني داراي اراده، اختيار و انتخاب خاص است، هر كسي ممكن است اراده و خواسته اي داشته باشد كه گاه با خواسته و اراده ديگري در تضاد است. اين تضاد اراده ها به سبب اختلاف فهم ها و درك ها و سلايق بشري است. هر كسي چيزي را حق يافته و منفعت خويش را چيزي تعريف مي كند، بدين ترتيب اختلافات پديد مي آيد و افراد در برابر هم قرار مي گيرند.
خردمندان با توجه به اين مسائل به عقل خويش رجوع كرده و قوانيني را به عنوان اصول اخلاقي عقلاني وضع كرده اند كه از آن جمله مي توان به قباحت ظلم و خوبي عدل اشاره كرد. انسان ها مبناي روابط خويش را بر پايه عدالت و انصاف سامان داده اند و تا آن جايي كه عقل ايشان دسترسي دارد، قوانين را بر اين مبنا وضع كرده اند تا تضادها را به كم ترين حد ممكن كاهش دهند.
با اين همه، انسان ها با خردورزي هم بنا به علل و عواملي نمي توانند قوانين كاملي را در اين موضوعات و مسايل ارايه دهند، اين جاست كه وحي و شريعت به كمك انسان آمده تا روابط انساني را افزون بر خدا با انسان هاي ديگر نيز سامان دهد و تنظيم نمايد.
با وجود همه تلاش هاي وحي و عقل انساني، بنا به عللي چون اختلاف در سطوح فهم، هواهاي نفساني، وسوسه هاي شيطاني و مانند آن، اختلاف ميان انسان ها باقي خواهد بود و هر كسي ممكن است مخالفاني داشته باشد لذا اين پرسش مطرح مي شود كه چگونه با مخالفان برخورد و تعامل داشته باشيم كه هم از زيان مخالفت ها در امان باشيم و هم آنان را به سوي حق و كمال رهنمون باشيم و يا از ديگر منافع وجودي آنان بهره مند شويم؟
شيوه هاي پيامبري در برخورد با مخالفان
شايد بهترين روش ها را در اين حوزه همانند ديگر حوزه ها بتوان از شيوه و سبك زندگي پيامبران(ع) بويژه پيامبر گرامي(ص) به دست آورد؛ زيرا ايشان به سبب اين كه بزرگ ترين دعوت كننده به سوي حق و عدالت بود، بابيش ترين مخالفت ها و واكنش ها از سوي اقشار مختلف جامعه و طبقات اجتماعي مواجه شد و بيش ترين اذيت و آزارها را تحمل كرد. چنانكه خود در اين باره در حديثي مي فرمايد: ما أوذي نبي مثل ما اوذيت؛ هيچ پيامبري چون من اذيت و آزار نشد. (بحارالانوار، ج39، ص56)
خداوند در آياتي از جمله آيه2 سوره طه و 3 سوره شعراء و همچنين 48 سوره شورا، به مشقت و رنج و اندوهي كه از سوي مخالفان تحمل مي كرد، اشاره مي كند و او را دلداري مي دهد و مي فرمايد كه وظيفه وي تنها رساندن پيام است و نمي بايست خود را به مشقت و رنج افكند و از فشارهاي آنان و مخالفت هايشان اندوهگين شود.
پيامبر(ص) بهترين و كامل ترين و نيكوترين سرمشق انسان ها در همه امور و سبك زندگي از جمله در ارتباط با مخالفان و مخالفت هاست؛ چنان كه خداوند اين مطلب را در آيه 21 سوره احزاب به صراحت بيان كرده و او را اسوه حسنه ناميده است.
آن حضرت (ص) همانند هر انساني از مخالفت ها و مخالفان در رنج و عذاب بود؛ بلكه به يك معنا حزن و اندوه ايشان از مخالفت ها بيش از ديگران بود، چرا كه هم آثار ابدي اين مخالفت ها را در عذاب هاي دوزخ براي آنان مي ديد و هم اين كه از نظر عواطف و رحمت؛ قوي تر از ديگران بود. از اين رو خداوند او را به عنوان رحمت براي جهانيان مي ستايد (انبياء، آيه 107) و به خاطر رافت و رئوف بودن (توبه، آيه 128) و ا ذ ن بودن و شنيدن سخنان حتي مخالفان (توبه، آيه 16) ستايش و مدح مي كند.
پيامبر(ص) از انكار و مخالفت ها و تكذيب هاي مخالفان، اندوهگين مي شد (انعام، آيات 33 و 43) و از اين كه مي ديد سخنان به حق و عقلاني و عقلايي اش را به تمسخر مي گيرند و آن را باطل و سحر مي شمارند، شگفت زده مي شد (صافات، آيات 21 تا 51) ولي دلسوزانه از آنان مي خواست كه به جاي اين شيوه نادرست برخوررد باحق و سخنانش، به درستي گوش كنند و تفكر و تدبر در آن نمايند تا در مسيري قرار نگيرند كه به جرم و گناه ختم مي شود (يونس، آيه 14) و سرانجام شوم ابدي براي آنان به عنوان كافران رقم مي خورد (حج، آيات 24 و 44 و فاطر، آيات 52 و 62)؛ چرا كه اين گونه برخورد با حق و سخن حق، چيزي جز گرايش به ظلم و ظالمان نيست. (نحل، آيه 311)
اما دلسوزي ايشان و تحمل عظيم در برابر فشارها و برخوردهاي نادرست مخالفان، موجب نشد تا بسياري از ايشان در مسير حق قرار گيرند و يا اگر قرار گرفتند در اين مسير تا پايان پايدار نبودند و به كم ترين چيزي چون مال و ثروت و وسوسه قدرت و جاه و مانند آن كفر ورزيدند و بر عليه خليفه و ولي الله قيام كردند و او را از مقام برحق خويش دور ساختند و گمراه شدند.
روش هاي برخورد با مخالفان
از شيوه هاي برخورد پيامبر(ص) كه در قرآن گزارش شده مي توان چند شيوه مهم و اساسي را به دست آورد كه در اين جا به آن ها اشاره مي شود.
1- صبر: شايد تحمل در برابر مخالفان و مخالفت ها، مهم ترين و اساسي ترين اصل باشد كه از سبك زندگي پيامبر(ص) و ديگر پيامبران بويژه اولوالعزم آنان به دست مي آيد. آنان نشان دادند كه مي توان آستانه تحمل را چنان بالا برد كه صدها سال دشنام و تحقير و استهزاء را تحمل كرد، چنان كه نوح(ع) انجام داد و يا حتي در تمام عمر خشم و غضبي نگرفت و نفرين عمومي در حق ايشان نكرد، چنان كه حضرت ابراهيم(ع) و حضرت رسول(ص) انجام دادند. خداوند پيامبر(ص) را اسوه صبر و بردباري در برابر مخالفت ها و مخالفان معرفي مي كند. آن حضرت (ص) چنان كه از آيات 33 و 43 سوره انعام و نيز 313 تا 513 سوره طه برمي آيد، در برابر تكذيب و مخالفت ها صبر پيشه كرد و آن را امري شايسته براي خود و ديگران دانست. بنابراين، صبر بويژه در برابر مخالفت ها، تكذيب كردن ها و دروغگو ناميدن ها و استهزاء و تمسخركردن ها، شيوه اي شايسته است كه انسان مي بايست در پيش گيرد و زود از كوره به در نرود و سخني بر زبان نراند كه موجبات تضاد بيش تر و مخالفت ها شود. خداوند به پيامبر(ص) و يارانش فرمان مي دهد كه حتي در برابر مخالفان و گفتار زشت آنان به گونه اي عمل كنند كه ايشان را درحالت دفاعي قرار دهند. به اين معنا كه اگر آنان دشنام به خدا دادند، اينان اقدام به دشنام نكنند، يا به خدايان باطل آنان دشنام ندهند تا آنان به حق و حقيقت تعرض كنند. (انعام، آيه 810)
2- تذكر و يادآوري و معرفي حق: از ديگر روش هاي برخورد با مخالفان و مخالفت هاي آنان اين است كه موارد حق را به يادشان آورد و آنان را به اين موارد تذكر داد. به اين معنا كه اصل را بر عدم آشنايي و فهم حقيقت توسط آنان قرار دهيم و نخست به جاي اين كه آنان را به مخالفت عمدي با حق متهم سازيم، به ناداني و عدم درك صحيح متهم كنيم و با تذكر و يادآوري حق سعي كنيم تا ايشان را با حق آشنا سازيم. البته مراد اين نيست كه آنان را به عدم درك صحيح متهم كرده و در روي ايشان اين عبارت را بيان كنيم، بلكه به معناي اين است كه احتمال دهيم آنان حق را نشناخته اند و با اين ذهنيت به گفت وگو و تذكر اقدام كنيم. به سخن ديگر، اصل اين است كه از روي عناد و لجاجت و جحد به انكار نپرداخته اند، بلكه به سبب عدم شناخت و يا نادرستي در فهم و اشتباه در تشخيص حق از باطل، به باطل گرايش يافته اند. بنابراين مي توان با تذكر و يادآوري، آنان را به سمت حق و حقيقت كشاند. از اين رو خداوند در آيه 714 سوره انعام به پيامبرش يادآور مي شود كه اگر ايشان از در تكذيب وارد شدند، به آنها از رحمت گسترده خداوند در دنيا و آخرت سخن بگو و با اين برخورد مناسب اجازه ده تا با فهم و شناخت از حق و باطل موضع گيري نمايند. به هرحال، تذكر و يادآوري حق گام مهمي در برابر مخالفان است.
3- اعراض: شيوه هايي كه در قرآن در برابر مخالفان اتخاذ مي شود، شيوه گام به گام است. نخستين گام در برابر ايشان صبر و صبوري است كه تا آنان هر آن چه در دل دارند بيان كنند، آن گاه پس از گوش (اذن) و سميع بودن، حق را به ايشان تذكر داد. در گام بعدي مي بايست، از آنان دوري گزيد؛ چرا كه همراهي با ايشان خود عامل تقويت رفتارهاي زشت و گمان آنان بر حقانيت است. اعراض نوعي طرد اجتماعي است كه مي تواند آنان را به خود آورد.
مخالفان بايد درك كنند كه مخالفت هايشان همواره بي پاسخ نخواهد ماند و دست كم نخستين پاسخ عملي به زشت گويي هاي آنان دوري و اعراض از آنان است. خداوند در آيه 11 سوره مزمل به پيامبر(ص) فرمان مي دهد كه از مخالفان به ويژه تكذيب كنندگان اعراض كند؛ چرا كه اينان قدر حق و حقيقت را ندانسته و شاكر نعمت هاي الهي نيستند. پس نوعي محدوديت در ارتباطات اجتماعي و طرد اجتماعي آنان مي تواند زمينه هوشياري و بيداري آنان را فراهم آورد و آنها را به راه حق و حقيقت بازگرداند.
4- تبري: گام نهايي درباره مخالفان، تبري جويي از ايشان است. هر انساني لازم است كه دلبستگي خويش به حق و ولايت مداري خود را نسبت به آن ابراز و اظهار نمايد و نسبت به مخالفان و دشمنان، برائت و بيزاري جويد. اين گام تاثيرات رواني و تربيتي نيز دارد؛ زيرا برخي از افراد تنها زماني هوشيار و بيدار مي شوند كه فراتر از طرد اجتماعي و اعراض، از آنان به عنوان دشمنان حق و دوستان باطل برائت و تبري جسته شود. اعلان و اظهار بيزاري مي تواند ايشان را هوشيار و بيدار كند. بعلاوه اين گونه رفتار، موجب مي شود تا مرزهاي ميان حق و باطل شناخته شود و ديگران كه در دام فتنه ها گرفتار مي شوند، بتوانند حق را بشناسند و موقعيت خود را بازسازي و تبيين نمايند. (يونس، آيه 14) در حقيقت اعلان و اظهار برائت كاركردهاي چندگانه اي دارد كه از جمله هشدار به مخالف براي بيداري، هوشيار كردن ديگران براي رهايي از دام فتنه و مرزبندي ميان حق و باطل است. بي گمان تبري جويي رسمي از مخالفان به ويژه كساني كه در اصول اساسي با شما در اختلاف و تضاد هستند، به معناي شفاف سازي موضع و همچنين موقعيت است و اجازه نمي دهد تا كساني از عدم شفافيت مواضع و موقعيت استفاده كنند و زمينه فتنه را فراهم آورد. براي جلوگيري از هرگونه شبهه افكني و بسترزدايي از فتنه ها لازم است كه شفاف سازي در اين زمينه صورت گيرد. از اين رو تبري و برائت جويي از مخالفان و مخالفت ها در سطوح عالي لازم و ضروري است. اين آخرين گامي است كه از آيات قرآني در حوزه برخورد با مخالفان مي توان استنباط كرد. البته در شرايطي كه مخالفان به دشمنان تبديل مي شوند و در مقام عمل برمي آيند، شيوه هاي عمل نيز به همان اندازه تغيير مي يابد كه اين بحث بيرون از موضوع مي باشد و درجاي خود به آن پرداخته مي شود.
سخن درباره هريك از اين گام ها و شيوه ها بسيار است و مي توان از روايات و آيات ديگر براي تبيين اين معنا استفاده كرد ولي به همين مقدار در اين مطلب بسنده مي شود.

 



به انگيزه 21 فروردين روز هنرانقلاب اسلامي ويژگيهاي «هنر» اسلامي

آيت الله جوادي آملي
» هنر » يكي از مؤثر ترين راهها براي انتقال فرهنگ، تمدّن و ارزش هاي والاي انساني به آحاد مختلف جامعه بشري است. بهره برداري صحيح از هنر نيز منوط به تميز هنر صادق و كاذب از يكديگر است. به اين دليل كه همواره هنر از دستبرد طواغيت مهاجم و مستكبر در امان نمانده، تا جايي كه در قاموس غربي آن سوغاتي جز ارائه شهوت و غضب به جوامع بشري ندارد.
بازگشت به انديشه مترقّي عالمان زمان شناسي چون امام راحل (ره) كه هنر را عبارت از دميدن روح تعهد در انسانها مي دانستند، ما را در رسيدن به نقطه عطف » هنر اسلامي » راهنمايي مي كند.
آنچه در ادامه مي آيد، بيانات حكيمانه عالم نكته سنج و حكيم زمان شناس حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه) در تبيين شاخص هاي هنر صادق و كاذب است كه به بهانه روز ( هنر اسلامي ) از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد.
¤¤¤
اسلامي بودن مطلق » هنر صادق »
چون عنصر محوري كار شما بزرگواران فرهنگ و ارشاد است، ما بايد به اين چند نكته توجه كنيم؛ اوّل اينكه » هنر » اسلامي است؛ ما هنر غير اسلامي نداريم، مگر هنر كاذب. اگر هنر هست و هنر صادق، لا و لابد اسلامي است؛ اين مطلب اوّل. دوّم اينكه ما براي پياده كردن هنر اسلامي محتاجيم به يك دانشكده يا دانشگاهي كه مستقيماً زير پوشش وزارت فرهنگ و ارشاد باشد كه اساتيد، محقّقان، پژوهشگران هنري تربيت كند.
امّا نكته اوّل كه ما هنر غير اسلامي نداريم؛ اگر هنر، هنر صادق است. براي اينكه قرآن كريم يك مثلث مباركي را مهندسي كرده كه اضلاع سه گانه اين مثلث را معمار اساسي يعني خدا به عهده دارد. ضلع اوّلش اين است كه: هر چه شيء است، أعم از معقول و متخيّل و موهوم و محسوس، أعم از ملك و ملكوت، اينها مفهوم خداست: الله خال ق كلّ ش يء(1)؛ اين يك اصل قرآني است كه هر چه شيء است، مخلوق خداست. ما چيزي نداريم كه مخلوق خدا نباشد؛ خواه عالم، خواه انسان، خواه پيوند انسان و عالم؛ اينها امر وجودي است، امر عدمي نيست ! اگر امر وجودي است، مخلوق خداست؛ اين اصل اوّل.
عقل، چراغ راه براي شناسائي صراط حق
اصل دوّم عقل تجربي يا تجريدي است كه عالم شناس است؛ حالا يا ملكوت را مي شناسد، يا ملك را مي شناسد، يا انسان را مي شناسد، يا جماد را مي شناسد، يا نبات را مي شناسد، يا حيوان را مي شناسد، يا سپهر شناس است، يا دريا شناس است. اين عقل،چراغ است؛ عقل هيچ حكمي از خود ندارد، مثل اينكه اين چراغ هيچ حكمي ندارد، فقط فضا را روشن مي كند. روشن مي كند كه كجا در است، كجا ديوار و كجا پرده است و كجا ميز و صندلي. عقل يك صراط منيري است كه صراط الهي را مي شناسد. صراط را خدا آفريد. اين صراط و اين چراغ را خدا در درون ما گذاشت تابا اين نور افكن قوي عالم را ببينيم.
اسلامي بودن تمامي علوم و دانش ها، در صورت تحقيق و پژوهش در افعال الهي
اصل سوّم خود مائيم كه چراغ داريم! اين چراغ در درون ماست،يعني هر علمي؛ چه هنري، چه غير هنري. يك وقت يك كسي گزارش تهيه مي كند؛ او نه محقق است، نه عالم. او اصلاً فنّش، فن علمي نيست. اين دارد اطلاعات مي دهد؛ كي چي گفت، كي چي نگفت، امثال ذلك. اگر علم باشد؛ يعني موضوع باشد، محمول باشد، نسبت باشد، ربط باشد، مبادي تصوّري داشته باشد، مبادي تصديقي داشته باشد، قابل برهان باشد؛ اين علم كه موضوع دارد و محمول دارد، ربط دارد، در حقيقت اين علم دارد كار خدا را تبيين مي كند. خدا چنين كرد و خدا چنان كرد.
يك سپهر شناس، يك منجّم چه كار مي كند ؟ مي گويد: خداي سبحان با يك مشت دود، شمس و قمر درست كرد. اينطور نيست كه آفتاب هميشه آفتاب بود! ماه هميشه ماه بود ! الآن براي ما شمس و قمر زيبايند، فرمود: ثمّ استوي ا لي السّماء و ه ي دخان (2)، سپس: سوّاهنّ سبع سماوات (3). اين مجموعه كه يك مشت گاز و دود بود؛ اين دود را آفتاب كرديم، اين دود را شمس كرديم. اگر كسي 3 ميليارد سال عقب تر برود، مي فهمد قرآن چه مي گويد. ما كه از راه رسيديم، چهار تا تجربه داريم؛ خيال مي كنيم كه همين است ! او مي گويد: اصلش دود بود، بعد هم بساطش را من جمع مي كنم: ا ذا الشّمس كوّ رت (4). اگر كسي بتواند3 ميلياردسال عقب تر برود، مي فهمد چگونه يك مشت گاز به صورت راه شيري در آمد، ميلياردها ستاره كوچك و بزرگ در مي آيد، اين شب و روز شاكر است و ساجد است؛ چنين كسي ديگر بيراهه نمي رود!
تجلّي غارت نظام تكوين توسط غرب در كتب دانشگاهي ما
الآن ما مي گوئيم تفسير، يك علم اسلامي است، چرا ؟ براي اينكه يك مفسّر قدم به قدم
مي گويد: خدا چنين گفت، خدا چنين گفت.آيا مي شود تفسير، اسلامي نباشد ؟ آنچه كه الآن دانشگاههاي ما دارد، وامدار كارهاي غربند. آنها آمدند، اين كتاب تكوين را مثله كردند. اوّلش را گرفتند، آخرش را گرفتند، وسطش را گرفتند، اين تكوين را غارت كردند؛ سپس از آن، يك عصاره اي در آوردند، در كتاب ها نوشتند وگفتند: بشر اينچنين بود، زمين اينچنين بود، شمس اينچنين بود، اينچنين است، پيش بيني مي شود در آينده نزديك يا دور آنچنان بشود؛ همه اش بشود !اما كي كرد، براي چه كرد؛ همه اينها غارت شده است در نظام تكوين.
الآن اگر كسي (معاذ الله) بيايد قرآن را غارت بكند، كلمه (انزل) و (تنزيل) و (نزّل) و اينها را بر دارد، كلمه » الله » را بر دارد، نزل ب ه الرّوح الامين علي قلب ك(5)را بر دارد؛ بعد بشود يك كتاب عربي كه ادبيات خوبي دارد و قصه خوبي دارد؛ آن وقت مي تواند بگويد: تفسير مگر علم اسلامي است ؟ همه اش را غارت كرديد، برديد؛ كي فرستاد، چه گفت، چه گرفت، اينها را گرفتيد ! بعد قصّه هاي انبياء درآن هست، قصّه طوفان نوح درآن هست، قصّه هاي هارون و نمرود و قارون و فرعون و اينها درآن هست؛ بله، بگوييد كتاب قصّه، ادبيات خوبي است؛ درآن مي توانيد بگوييد مگر تفسير،علم اسلامي است ؟! چون شما آمديد، كلّش را غارت كرديد !
قرآن كريم نظر تكوين را قدم به قدم تشريح مي كند ومي فرمايد:خدا زمين را چنين كرد، خدا زمان را چنين كرد، خدا آسمان را چنين كرد، خدا شمس و قمر را چنين كرد؛ خدا كرد، خدا كرد! اما غربيها آمدند، هو الاوّل را گرفتند، هو الآخ ر را گرفتند، خدا كرد را گرفتند، اين تكوين را غارت كردند. يك مشت علوم تجربي، نه تجريدي؛ تجربي غارت شده را در كتاب ها نوشتند، ما آمديم ترجمه كرديم، به ياد دانشگاه داديم؛ بعددلمان مي خواهد اين دانشگاهي اهل نماز در بيايد، اصلاً اين اسلامي نيست ! علم نيست.
بشري دانستن علوم، مصادره ديگر غرب نسبت به معارف و دانش ها
غارت ديگر و مصادره ديگري كه غرب كرده اين است كه آمده گفته اين چراغ را خودم روشن كردم اما مگر تو يك الم يك نطفهً م ن منيّ يمني(6)، بعد از چند روز هم كه دوران فرتوتي رسيد مي گويد: من آنچه خوانده ام همه از ياد من برفت، لا حديث دوست كه تكرار مي كنم.اگر اين چراغ مال توست، چرا نگه نداشتي ؟ يك كسي اين چراغ را روشن كرده، ما آمديم غارت كرديم؛ گفتيم مال ماست وبشري است. بشري است يعني چه ؟ تو كه:والله اخرجكم م ن بطون امّهات كم لا تعلمون ش يئاً (7)؛ شمالاً جهل، جنوباً جهل، شرقاً جهل، غرباً جهل؛ چه مال شماست ؟ بشري است، بشري است يعني چه ؟ يعني اين چراغ مال بشر است ؟! بشر كه فقط كشف مي كند، نه مي سازد ! روابط هست واو كشف مي كند. خود انسان هم كه طبق بيان نوراني حضرت امير اوّلش نطفه بود، بعدش هم جيفه است؛ اين وسط ها حامل غضب است؛ فرمود: اوّله نطفه، آخ ره ج يفه(8)؛ وقتي انسان مرد، اگر يك كسي نباشد زود اين را دفنش بكند، اوّلين كسي كه بيني اش را مي گيرد، بستگان او هستند كه بو نيايد ! اگر اين است، ديگر نمي گويدمن كشف كردم.
پس ما با اين مثلث سه گانه بد رفتار كرديم؛ معلوم را غارت كرديم، علم را غارت كرديم، عالم را غارت كرديم. امّا اگر عالم را سر جايش بنشانيم، بگوئيم من بنده خدايم؛ علم را سر جايش بگذاريم، بگوئيم: چراغ، الهي است، او به ما داد؛ معلوم را سر جايش بگذاريم، بگوئيم كار خداست؛ ما هم قدم به قدم بگوئيم: خدا چنين كرد، خدا چنين كرد؛ درآن صورت ما علم غير اسلامي نخواهيم داشت ! بله، اگر سارقي بيايد، اموال منزل ما را غارت بكند، مي گويد فرش من است ! چون او از جاي ديگر آورده است.
معناي هنر و سينماي اسلامي
نكته دوّم آن است كه هنر وقتي اسلامي است كه بتواند معقول را متخيّل و موهوم كند، بعد متخيّل و موهوم را محسوس مي كند. غالب اين هنرهاي ما از بين راه شروع مي شود. يعني اينها خيال ها و وهم ها را حسّي مي كنند. هنر در اين نيست كه انسان،متخيّل و موهوم را محسوس كند؛ هنر در آن است كه اوج بگيرد، در اوج عروجش معقول را بفهمد، تنزّل بدهد به متخيّل، متخيّل را بدهد به محسوس؛ بشود »سينماي اسلامي »و« هنر اسلامي » ! گوشه اي از اين كار در جريان فيلم حضرت يوسف آمده؛ آن سريال حضرت امام علي، در حد روضه خواني ما روضه خوان هاست !! جنگ صفين را شرح كرده، اين كه علي نيست ! علي نهج البلاغه را بايد در سلون ي قبل ان تفق دون ي(9) جست وجو كرد ! اين يك روضه خواني سيّار است كه به آن مي گويند: تعزيه؛ حواستان جمع باشد !! اين را نمي گويند » هنر اسلامي «، اين را نمي گويند» سينماي اسلامي» ! اين كار اداره فرهنگ نيست؛ اين يك تعزيه مدرني است. وقتي آدم محققانه حرف نزند، فقط روضه صفّين را منتقل بكند، مي شود تعزيه!
در اثناي عرضم عرض كردم كه شما يك دانشكده اي، يك دانشگاهي لازم داريد؛ چون آدم فاضل به اين آساني گير نمي آيد ! نه هر كسي آن استعداد را دارد كه بشود محقق و استاد دانشگاه، نه زمان براي هر كسي حاضر است، نه زمين ! مستحضريد؛ كشوري مي تواند روي پاي خودش بايستد كه توده مردم را خواص رهبري كنند، يك؛ خواص را اخص هدايت كنند، دو؛ و گرنه آن كشور ماندني نيست !
فرصت طلبي ننگين عدّه اي در عهد هجوم تاتار به ايران، در بيان علامه شعراني (ره)
اين كشور يك وقتي مورد غارت تاتار بود؛ ديگر از تاتار بدتر شما كي داشتيد ؟! افاغنه آمدند، غارت كردند؛ امّا مثل آنها نبودند! تاتار آمدند، غارت كردند يعني چه ؟ يعني لا تبق ي و لا تذر(10) ! يك جهنّمي بود. در همين ايران، در همان عصر تاتارمولوي بود از يك سو، آن حكيم بزرگوار؛ خواجه طوسي بود، آن مرام را درست مي كند؛ حكماء و بزرگان ديگري هم بودند، يك عدّه فرصت طلب هم بودند. علامه شعراني نقل مي كند كه: چون تاتار صورتشان بي مو بود، اينها ينت فون ل حائهم؛ اين فرصت طلب ها صورتشان را نخ مي كردند كه به دستگاه نزديك بشوند !! ما يك چنين ايراني هم داشتيم. اينجا يك جان كندن مي خواهد و فهم مي خواهد و دين مي خواهد كه مملكت را حفظ بكند. تكان بخوري، همان هست ! اينها اجداد ما بودند! اينها صورت را نخ مي كردند كه مو در نيايد كه شبيه آنها بشوند.فرصت طلب اين جوري هم ما داريم؛ خواجه نصير و مولوي دارند خون دل مي خورند؛ چرا مولوي رفته تركيه ؟او ايراني است !و آدم سرمايه را اينجور از دست مي دهد.
حالا هر هفتصد سال، هشتصد سال يك كسي بايد مثل او در بيايد. اينجوري نيست كه هر كسي مولوي در بيايد، خواجه نصير در بيايد ! اگر جناب سعدي مي گويد: سالها بايد كه مثلاً يك تكه سنگ لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن؛ مگر هر دو سال و سه سال و چهار سال و پنج سال و صد سال بدخشان مي تواند لعل درست كند، يا كوههاي يمن مي تواند عقيق درست كند ؟ قرن ها مي خواهد؛ لعل گردد در بدخشان، در كوههاي عقباء؛ يا عقيق اندر يمن. اينجا قرن ها مي خواهد تا مولوي پيدا بشود، يا خواجه نصير پيدا بشود.
استحكام و ثبات قدم، لازمه كار مسئولان براي ماندگاري و حيات ابد
بنابراين شما اگر بخواهيد روي پاي خودتان بايستيد؛ يك وقت است كاسب كارانه مي خواهيد كار بكنيد، دراين صورت عمرتان را تلف كرديد. چه آنهائي كه در اين جامه اند [ اشاره به لباس روحانيّت ]، چه آنهايي كه در آن كسوتند؛ فرق نمي كند. كسي چه در حوزه، چه در دانشگاه بخواهد دنبال نخود سياه باشد، عمر فروش است. امّا اگر كسي بخواهد سرمايه داشته باشد و بخواهد براي ابد زندگي كند، يك چيزي مي خواهد تهيه كند؛ همين سه نكته اي كه در آن بحث گفته شد؛ طب روحاني داشته باشد، معماري داشته باشد؛ با هنر، با اخلاق خوب براي ابد زندگي كند و بفهمد مرگ پوسيدن نيست، از پوست به در آمدن است؛او موفق مي ماند! مي گويد: من كه ازپوست به در مي آيم و ابدي مي شوم،پس بايد يك چيزي داشته باشم! بنابراين چاره اي جز اين نداريد كه روي پاي خودتان بايستيد، روي پاي خودتان ايستادن به اين مثلث،وابسته است؛ با توده مردم همين راههايي كه فرموديد، عمل مي كنيد. با خواص بهتر از اين، با اخص خيلي خيلي دقيق تر از اين و بهتر از اين بايد عمل بكنيد، اگر مي خواهيد بمانيد، دانشكده اي داشته باشيد، يا همايش هايي داشته باشيد تاعده اي بتوانند سطح عالي را درك بكنند، آن وقت آن سطح عالي را به خيال و وهم بدهند، از خيال و وهم هم بدهند به حس.
شاخص هاي » سينماي اسلامي »
اينچنين نيست كه ما نتوانيم سينماي دقيق، سينماي فلسفي، سينماي هنري داشته باشيم !براي اينكه آن معقول با هيچ ادبياتي پيمان قوم و خويشي ندارد؛ نه با تازي، نه با فارسي ! آن معناي معقول را كه مطلب عقلي است؛ آن را گاهي ترك ها مي گويند، گاهي فارس ها مي گويند، گاهي عرب ها مي گويند، گاهي ايراني مي گويد، گاهي ع بري مي گويد، گاهي س رياني مي گويد؛ ادبيات ساخته مردم است، آن معقول، قوم و خويشي با هيچ كدام ندارد ! همان طوري كه مي شود آن معناي معقول را با كلمات خاص اداء كرد؛ با افعال خاص، با هيآت خاص، با قيافه هاي خاص، با تصويرهاي خاص هم مي شود اداء كرد؛ منتها اين سواد مي خواهد ! ما چگونه آن مطلب عقلي را با يك خطبه نوراني حضرت امير بيان كنيم، ادبيات عرب مي خواهد، بله. امّا چگونه آن معناي معقول را با حركات بيان بكنيم، آن كاملاً قابل امكان است. حركات ما، تصوير ما، رفتار ما، گفتار ما.
و مستحضر باشيد آن بازيگري كه خداي ناكرده اهل نماز و روزه نيست،او گرفتار وهم و خيال است ! او به عقل نمي رسد تا بازي بتواند بكند. به تعبير جناب سنائي يا ديگري:
هنرمند ك ي زير نادان نشيند
نشسته است بالاي سرطان جوزا
اين حمل و ثور و جوزا، چيز درست مي كنند؛ ( سرطان ) چند تا ستاره است كه شبيه خرچنگ است. سرطان را هم كه مي گويند سرطان، براي اينكه (معاذ الله) باهر كسي كه درگير شد، نفوذ مي كند. جوزا كه بهره آن خوشه گندم است، بالاي سرطان نشسته در آسمان.
هنرمند ك ي زير نادان نشيند
نشسته است بالاي سرطان جوزا
آسمان هم برويد، هنرمند بالاتر مي نشيند ! بنابراين يك انسان هنرمند مي تواند تغذيه كند جامعه را، راهش هم همين است و اگر راهش اين است، به خواست خدا؛ شما كساني را تربيت كنيد كه بتوانند آن معقول را متخيّل و موهوم، بعد محسوس بكنند و بدانند اگر هنر، هنر است و هنر صادق، غير اسلامي نخواهد بود.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي
(دامت بركاته) در ديدار با وزير، معاونين
و جمعي از مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ـ قم ؛ 17/ 10/ 1388
ـــــــــــــــــــــــــ
(1) زمر/ 62
(2) فصّلت/ 11
(3) بقره/ 29
(4) تكوير/ 1
(5) شعراء/ 193 و 194
(6) قيامه/ 37
(7) نحل/ 78
(8) نهج البلاغه/ حكمت 454
(9) نهج البلاغه/ خ 189 ـ( ع لم الوصي )
(10) مدّثر/ 28

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14