(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 25 فروردین 1390- شماره 19901

نگاهي به فيلم «اسم من خان» به بهانه پخش از سيما
ترويج اسلام اوبامايي
حمله به عراق در ماشين جنگي- سينمايي آمريكا رفتار دوگانه هاليوود در روايت اشغالگري
شفافيت مالي راهكاري براي نجات تئاتر
درد دل هاي سعيد قاسمي با سيد شهيدان اهل قلم
آقامرتضي! كاش بودي و ...



نگاهي به فيلم «اسم من خان» به بهانه پخش از سيما
ترويج اسلام اوبامايي

عليرضا پورصباغ
نگارنده با پخش برخي آثار خارجي موافق است اما انتخاب اين نوع آثار بايد با دقت كافي صورت پذيرد تا احيانا صدمات جبران فرهنگي حاصل نشود. از طرفي كارشناساني كه اين دسته آثار را انتخاب مي كنند گويي متوجه وجوه مخرب برخي از اين آثار كه ايدئولوژي يكسويه و به مفهوم عام مروج تفكرات هاليوود و صهيونيسم جهاني هستند، با شتاب زدگي فراوان براي پركردن باكس تلويزيوني انتخاب شده اند. معاونت سيما بايد بپذيرد كه اين شتاب زدگي ها ممكن است كاركردي معكوس دررسانه ملي داشته باشد.
درپخش برخي از آثار فرهنگي و انتخابشان براي پخش در ايام نوروز كه كاربران بيشتري دارد، اشتباهات فاحش استراتژيكي ديده مي شد كه جنبه هاي منفي پخش اين آثار بسيار بيشتر از جنبه هاي مثبت آن است. يكي از اين آثار فيلم هندي- آمريكايي «اسم من خان» به كارگرداني كاران جوهر است.
اصل داستان اين فيلم، روايت يك مسلمان هندي به نام رضوان خان است كه به نوعي سندروم خاص مبتلاست، وي به آمريكا مهاجرت كرده و درآنجا با يك هندو به نام «مانديرا» ازدواج مي كند، طبق سنت مرسوم درهند، مانديرا كه يك هندو است نام خانوادگي پسرش را به خان تغيير دهد.
رضوان خان، فيلم ضد آمريكايي «فارست گامپ» را در ذهن تداعي مي كند و شاهرخ خان بازيگر نقش رضوان نيز بي تاثر از بازي تام هنكس دراين فيلم نيست . اين مسئله به وضوح درسراسر اثر ديده مي شود.
ماجراي فيلم قبل از توطئه آمريكايي يازده سپتامبر صورت مي پذيرد و فيلم مي خواهد با تاكيد بر جنبه هاي دراماتيك اين اتفاق از زوايه اي تازه وقايع «پسايازده سپـتامبر» را از منظر مسلمانان درجامعه آمريكايي مورد واكاروي قراردهد. فيلم درنگاه نخست لزوما براين مسئله تاكيد دارد كه همه مسلمانان تروريست نيستند اما دسته ها و اقشاري كه درمساجد مشغول به تزكيه نفس هستند آمادگي ذهني را براي تروريست بودن دارند.اين موضوع حتي به صورت آشكارا در خود اثر عينيت مي بايد و زماني كه رضوان خان براي انجام فريضه نماز به مسجد مي رود با گروه هاي افراطي مواجه مي شود.
داستان فيلم از همان ابتدا افكار رضوان خان را به صورتي ماركدار وگل درشت ترويج مي كند كه تركيب شده با اسلام آمريكايي است. دراسلام آمريكايي هيچ گونه مرزبندي عقيدتي وجود ندارد و افراد براساس نوع واكنش هاي خود در جامعه تقسيم بندي مي شوند، تا بدان كل واحد كه مدنظر مدل آمريكايي است برسند.
درابتداي اين فيلم هندو ها، مسلمانان رابه قتل رسانده اند و رضوان در دوران كودكي - تصميم به واكنش مي گيرد، اما مادرش او را از اين كار نهي مي كند. در واقع اولين آموزه اسلام آمريكايي درقالب تلطيف شده از جانب مادر صورت مي پـذيرد، مادر درآموزه هايش به رضوان خان مي گويد، با افراد براساس تقسيم بندي مذهبي نبايد رفتاركند، افراد براساس واكنش هاي مثبت و يا منفي تقسيم بندي مي شوند. در صورتي كه درهمان اشاره كوتاه فيلم مسلمانان كشته شده بسياري را مي بينيم كه درخاك و خون غلتيده اند. مادر رضوان، وي را سفارش به آموختن زبان انگليسي مي كند و به او مي گويد با آموختن اين زبان دروازه تمدن به سوي او گشوده مي شود. آري درباره همان فيلمي مي نويسم كه تلويزيون بدون آشنايي با مفاهيم اوليه و ساده ابتدايي ملو درامتيك اش آن را از رسانه ملي پخش نمود. مديران سيما با چه نوع رويكردي اقدام به پخش اين اثر نموده اند، خدا عالم است! آيا با كمي تعديل دوبله وحذف بسياري ازصحنه مي توان چنين بمب هاي خاموشي را از رسانه ملي به نمايش درآورد؟
رضوان خان پس از برادرش به آمريكا مي رود تا طبق آموزه هاي مادرش به دروازه هاي تمدن ورود كند. او ابتدا فرهنگ آمريكايي را به روشني مي آموزد و سپس در اعماق اين فرهنگ غرق مي شود و با اينكه همسر هندويش نمي پذيرد كه اسلام آورد، برادر و زن برادر او با ازدواج وي بايك هندو كاملا مخالف اند، اما چون مادرش به او آموخته كه هيچ تقسيم بندي و مرزي ميان انسان ها جز بدي و خوبي نيست دست به ازدواج مي زند. اينجاست كه اهميت اعتقادي مسلماني در اين اثر زير سؤال مي رود. پس از ازدواج وي با مانديرا، توطئه 11سپتامبر رخ مي دهد و طبق گزاره هاي روايي فيلم آرامش از جامعه آمريكايي رخت مي بندد. مانديرا و رضوان همسايگاني دارند كه با آنان روابط صميمانه اي دارند، پدر اين خانواده در جنگ افغانستان كشته مي شود، اما فرزند اين خانواده اين تلقي برايش حاصل مي شود كه تمامي وقايعي كه سير طبيعي زندگي او را برهم زده مقصر حقيقي اش مسلمانان هستند، از اين رو روابط صميمانه اي ديگر با سمير فرزند مانديرا ندارد و چون نام خانوادگي سمير پس از ازدواج با رضوان به خان تغيير پيدا كرده است رويكرد ساير شاگردان نيز با يك تلقي فاشيستي نسبت به جايگاه سمير در محل تحصيلش همراه مي شود و طي حوادثي كه ميان اين دو صورت مي پذيرد سمير توسط همكلاسي هايش به قتل مي رسد، اما مانديرا رضوان را مقصر اين حادثه مي داند.
سايه اندوه اين رويداد سبب مي شود مانديرا از رضوان خان روي بازگرداند و در گفت وگويي چالش برانگيز به رضوان خان بگويد مي تواني به رئيس جمهور آمريكا بگويي كه مسلمان هستي اما تروريست نيستي. رضوان كه در دنياي مستقل ذهني اش زندگي مي كند، براي آنكه مانديرا را از دست ندهد تصميم مي گيرد رئيس جمهور آمريكا را ملاقات كند و به او بگويد تروريست نيست، همچنين بسياري از مسلماناني كه در آمريكا زندگي مي كنند تروريست نيستند. در ميانه راه رضوان با زني سياهپوست برخورد مي كند كه پسرش در افغانستان كشته شده است، وي در مراسم ترحيمش در كليسا شركت مي كند و تمامي حسي كه در اين صحنه به تماشاگر منتقل مي شود، نوعي تقديس سياست هاي مليتاريستي آمريكايي است.
فيلم، قضاوت عادلانه اي را از زندگي مردم آمريكا ارائه نمي كند. رضوان خان بار نخست موفق نمي شود بوش را ملاقات كند و سير سفرهاي او ادامه مي يابد تا «فارست گامپ هندي» در نهايت موفق مي شود شخصيتي را كه به عنوان سمبلي از اوباما است را ملاقات كند و در نهايت فيلم با تقديس نوع «اسلام آمريكايي اوبامائي» تمام مي شود.
نمونه هاي معيوب اين فيلم هندي- آمريكايي اين است كه هسينا زن برادر رضوان خان از ابتداي فيلم با حجاب ديده مي شود اما زماني كه در برابر دوربين تلويزيوني شبكه پي بي سي يا تمثيلي از شبكه بي بي سي ظاهر مي شود حجاب را از سرش برمي دارد و يا به اشكال گوناگون ديده مي شود كه فيلم مي خواهد مروج فرهنگ آمريكايي- اسلامي باشد و شكلي مشروع به تجاوز آمريكا در عراق و افغانستان بدهد. ضمن اينكه كليت اثر مي خواهد ميان نوع زندگي مسلمانان در آمريكا با ساير مسلمان در ساير نقاط جهان خط كشي ايجاد كند. اين فيلم با هياهوي بسيار در آمريكا اكران شد، هنگامي كه هنرپيشه مشهورش شاهرخ خان براي افتتاحيه اين فيلم به آمريكا گام نهاد با ترفندي از پيش تعيين شده در وروديه فرودگاه بازداشت و به مدت 24ساعت بازداشت شد تا هياهوي حول اين فيلم افزايش يابد.
البته اين ها تمهيداتي بود كه از قبل چيده شده بود تا كمپاني پخش كننده به سود بيشتري دست پيدا كند. در نهايت شاهرخ خان پس از 24ساعت بازداشت در هتل پاي بروي فرش قرمز افتتاحيه اين فيلم نهاد و اتفاقاً نقدهايي كه منتقدين غربي درباره اين فيلم نوشتند بسيار ستايش آميز بود.

 



حمله به عراق در ماشين جنگي- سينمايي آمريكا رفتار دوگانه هاليوود در روايت اشغالگري

رضا فرخي
شايد اين جمله كه «هاليوود سعي مي كند روايت هايش از جنگ هاي آمريكا هميشه همتراز با خبرهاي شبكه هاي خبري تاثيرگذار باشد.» درنگاه اول كمي اغراق آميز به نظر برسد. اما اگر براي رفع اين ترديد كمي پژوهش رسانه اي انجام دهيم به اين نكته پي خواهيم برد كه اين موضوع نه تنها اغراق آميز نيست، بلكه دستگاه سياسي آمريكا هم تاكنون هزينه هاي زيادي را در اين راه انجام داده است.
چرا كه آنان به خوبي مي دانند در صورتي كه بتوانند افكار عمومي دنيا را در مقابل خسارت هايي كه به ديگر كشورها در تهاجمات خود وارد كرده اند كنترل كنند، مي توانند قدم هاي بعدي را بردارند. يكي از مهمترين ابزارهاي كنترل افكار عمومي، سينماي هاليوود است. چرا كه سينماي هاليوود به دليل گستردگي فني و مخاطبي كه دارد مي تواند به بهترين نحو و آنچنان كه سياستمداران آمريكا مي خواهند تصويري از جنگ ها ارائه دهد.
جنگ با طعم هاليوود
در اكثر تصاويري كه تاكنون بارها از جنگ هايي مانند جنگ خليج فارس و يا جنگ ويتنام و حتي جنگ جهاني دوم توسط آثار هاليوودي ارائه شده با شگردي خاص، آمريكا به نوعي از جنايت ها تبرئه شده است. اما در ميان اين جنگ ها و روايت هاليوود از آنها شايد بهترين نمونه را بتوان جنگ عراق دانست؛ جنگي كه درسال 2003 آغاز شد. هرچند كه مدت زمان اصلي جنگ براي اشغال عراق چندان طول نكشيد اما هاليوود فيلم هاي بسياري دراين باره از همان آغاز جنگ توليد كرد كه بي شك هر كدام از آنها از پشت پرده هاي خاصي برخوردار هستند.
نكته قابل توجه در مورد همه اين فيلم ها نوع برخوردي است كه سينماي آمريكا و به نوعي دست اندركاران هاليوود با اين فيلم ها داشته اند. چرا كه فيلم هايي كه مطابق با اهداف سياسي آمريكا در عراق تاكنون ساخته شده است به شدت مورد حمايت دستگاه رسانه اي- سياسي آمريكا قرار گرفته و از سوي ديگر فيلم هايي كه مخالف با حمله بوده اند و به نوعي مي توان آنها را ضدجنگ دانست كاملا از طرف اين دستگاه طرد و حتي تلاش هايي هم شده است كه در گيشه شكست بخورند.
از دروغ گويي تا اسطوره سازي
براي درك بهتر اين ارتباط هماهنگ كافي است به تبليغات براي فيلم «هارت لاكر» (قفسه درد) برنده اسكار 2010 نگاهي بياندازيم؛ جدا از داستان اين فيلم كه تاكنون در آثار مختلف گفته شده است، از لحاظ كيفيت و تكنيك نه تنها دچار ضعف فيلمنامه است، بلكه به هيچ وجه اثري از واقع بيني را نمي توان در آن يافت، چرا كه اين فيلم بيش از آنكه بخواهد داستاني ملموس و عيني از جنگ عراق را بيان كند، بيشتر به قهرمان سازي از سربازان آمريكايي پرداخته است. به گونه اي كه در بعضي سكانس هاي فيلم بيننده حس مي كند به جاي يك فيلم سياسي، فيلم بتمن و يا مرد عنكبوتي را تماشا مي كند.
اغراق درباره توان سربازان آمريكايي دراين فيلم آن قدر غيرقابل باور است كه تنها مي توان آنها را همپاي بت من و سوپر من دانست. هرچند كه يكي از علت هاي اصلي اين موضوع را مي توان در نويسنده آن يعني مارك باول دانست كه سعي كرده در متن فيلمنامه مظلوم نمايي براي سربازان آمريكايي و حماسه سازي براي آنان را به اوج خود برساند. اما بي شك نمي توان از حمايت هاي بي شماري كه از اين فيلم چه در اسكار و چه در گيشه و چه در جشنواره لندن شد به آساني گذشت. گويي كه از قبل براي مورد توجه قرار گرفتن فيلم كاترين بيگلو هماهنگي به عمل آمده بود. اتفاقا زمان ساخت فيلم هم كاملا هدفمند بود، چرا كه موج انتقادات به آمريكا درباره حمله به عراق در سال هاي اخير به حدي افزايش يافت كه آمريكا به اين موضوع انديشيد كه بايد با امنيتي نشان دادن فضاي عراق، توجيهي براي اشغال و ادامه حضور خود پيدا كند، كه به عينه اين موضوع را مي توانيم در فيلم هارت لاكر بمب مشاهده كرد.
هاليوود تحمل انتقاد ندارد
از سوي ديگر در كنار فيلم هايي مانند هارت لاكر كه مي توان آن را در زمره فيلم هايي مانند سري رمبو هم قرار داد، تاكنون فيلم هايي هم ساخته شده كه سعي داشته اند علاوه بر خود جنگ عراق به پيامدها و مسائل حاشيه اي جنگ هم بپردازد. نمونه اين فيلم ها را مي توان «در دره خدايان» به كارگرداني پل هگيس دانست.
اين فيلم يك رويه دوسويه دارد؛ ازيك طرف جنگ را محكوم مي كند، آن هم به دليل اينكه زندگي بسياري از مردم آمريكا را تحت تاثير قرارداده است. اما از طرف ديگر سعي مي كند باز هم مظلوميت سربازان آمريكايي را به تصوير بكشد.نه اين كه بخواهد حقايق سرزمين هاي اشغالي توسط آمريكا را نشان دهد. داستان فيلم درباره پدري است كه به دنبال فرزند خود كه به ماموريت جنگ عراق رفته مي گردد. فيلم بيشتر روي زندگي سربازان آمريكايي تمركز دارد.
هرچند كه در بعضي سكانس ها صحنه هايي از خشونت آمريكائيان عليه مردم عراق را به تصوير مي كشد. به هرصورت اين فيلم ها با همين رويكرد دو سويه خود باز هم نتوانست رضايت آمريكايي ها و به خصوص سياستمداران را جلب كند و براي همين با فروش 24 ميليون دلار درگيشه شكست خورد تا به همگان اثبات شود كه دستگاه سياسي آمريكا تاب كوچك ترين انتقادي را هم ندارد.
از سوي ديگر آثاري هم درهاليوود توليد شده اند كه نسبت به فيلم هاي فوق العاده اغراق آميزي مانند «هارت لاكر» با روند منطقي تري جنگ عراق را به تصوير كشانده اند. نمونه اين فيلم ها را مي توان فيلم «منطقه سبز» به كارگرداني گرين گرنس دانست، فيلمي كه هرچند باز هم به نوعي به تبليغ براي سربازان آمريكايي پرداخته است. اما به هر صورت تصويري واقعي تر از كشتار مردم عراق و جنايت آمريكا درعراق به نمايش در آورده. اين فيلم كه درايام نوروز در سيماي ملي پخش شد سعي دارد به ادعاي دروغ آمريكا درمورد وجود سلاح كشتار جمعي در عراق بـپردازد، هرچند كه درپايان دراين فيلم كسي كه تمام اطلاعات را درمورد درستي و يا نادرستي اين ادعا دارد كشته مي شود، اما به هر صورت به بيننده تا حدودي اين موضوع نشان داده مي شود كه اين ادعا دروغي بيش نبوده است.
بي ترديد «منطقه سبز» تا حدودي توانسته كه واقعيت را به تصوير بكشد و به طورحتم از فيلم هاي خنثايي مانند
«خانه شجاعت» كه تنها يك تبليغ يك سويه براي ارتش آمريكا محسوب مي شود، واقع بينانه تر و ملموس تر است.
موقعيت، فيلمي كه رنگ رئاليستي دارد
از ديگر آثاري كه درباره جنگ عراق ساخته شده مي توان به فيلم «موقعيت» اشاره كرد. فيلمي كه درآن يك خبرنگار زن آمريكايي نام «آنا مالينوكس» (با بازي كاني نيلسن) سعي مي كند در عراق به دنبال واقعيت هاي زندگي مردم آن كشور و بلايايي كه درجنگ برسر آنها آمده است برود. فيلم به خوبي نشان مي دهد كه سربازان آمريكايي درعراق درتوهم توطئه به سر مي برند و به هر دليلي كه احساس خطركنند به سمت هركسي آتش مي گشايند. موضوعي كه شباهتي جالب با سكانسي از فيلم «منطقه سبز» دارد كه درآن مردم عراق تنها به دليل اينكه آب ندارند درمقابل سربازان آمريكايي تجمع مي كنند، اما سربازان آمريكايي آن را يك توطئه درنظر مي گيرند.
اين موج توهم توطئه درحالي در فيلم موقعيت به نمايش گذاشته مي شود، كه اين فيلم هم مانند فيلم هاي ديگر ضد جنگ درگيشه شكست خورده است. اين شكست ها درحالي اتفاق افتادند كه ديگر همگان مي دانند كه فروش يك فيلم درآمريكا چقدر به نظرعوامل پشت پرده بستگي دارد.
از سوي ديگر اين شكست گيشه اي درمورد فيلم هاي ديگري هم مانند فيلم فاسد deracted)) به كارگرداني دي پالما تكرار شده، اين فيلم كه درنوع خود قابل توجه است به تجاوز چند آمريكايي به يك عراقي درمحموديه اشاره مي كند. موضوعي كه تاكنون خط قرمزي براي فيلم هاي ضد جنگ عراق بوده است، چرا كه به تعبير محافظه كاران آمريكايي اين گونه فيلم ها به شدت باعث ضربه زدن به نيروهاي آمريكايي مي شود. براي همين است كه اين فيلم ها حتي تاكنون آن گونه كه بايد نامشان هم شنيده نشده است. هرچند كه اين شكست گيشه اي و به نوعي طرد شدن درمورد فيلم هاي قبلي دي پالما مانند«غير قابل انتشار» هم ديده مي شود.
شكست هاي گيشه اي هدايت شده
نمايش اين فيلم ها در گيشه درحالي پي درپي شكست مي خورد كه تاكنون فيلم هاي ديگري همچون «به سمت گوآنتانامو»، «سربازان حلبي» هم به گونه اي عامدانه و مغرضانه به انزوا كشيده است.
از سوي ديگر در كنار اين فيلم ها، مستندهاي زيادي هم در اين باره تاكنون ساخته شده كه مي توان از معروف ترين آنها به مستندهاي مايكل مور و مستند «عراق قطعه قطعه شده» اشاره كرد. مستندهايي كه به رغم كيفيت بالا تنها به دليل بيان برخي حقايق به مذاق عوامل سياسي پشت پرده رسانه هاي آمريكا خوش نيامد.
اين روند درحالي ادامه پيدا مي كند كه جيمز نگلي درباره «عراق قطعه قطعه شده» مي گويد: من تنها سعي كردم نشان دهم كه جنگ آمريكا چه بلايي بر سر مردم عراق آورده است. همچنين لانگلي اخيراً در مصاحبه اي گفت: «اغلب افرادي كه ما در فيلم مي بينيم، عمدتاً در نبرد شركت ندارند. اين فيلم بيشتر از آن كه درباره آمريكائيان حاضر در عراق باشد، درباره عراقي ها و مسائل بزرگي است كه آنها در اين كشور با آن دست به گريبانند.»
لانگلي كه معتقد است آمريكا بايد از عراق خارج شود، مي گويد: «سياست آمريكا در عراق باعث تفرقه و تجزيه طلبي در عراق شده، عراقي ها هزاران سال است كه خودشان امورشان را اداره كرده اند و در غياب ما هم مي توانند اين كار را انجام دهند.»
لوراپوريتاش: فيلم من يك حقيقت است
صحبت هاي ديگر مستندسازان ضدجنگ هم قابل توجه است. چنان كه لورا پوريتاش كارگردان فيلم «كشور من، كشور من» مي گويد: فيلم من نقدي بر اشغال عراق است، همچنين او گفت هنگامي تصميم به ساختن اين فيلم گرفتم كه از سطح مباحثات در آمريكا كه عراقي هاي گرفتار در ميانه جنگ را ناديده مي انگاشت، احساس نوميدي فزاينده اي كرده ام.
او مي افزايد: «فيلم من ديدگاه هاي سياسي هر دو طرف منازعه را به چالش مي كشد، زيرا اين فيلم به يك معنا ارج نهادن به دمكراسي و در همان زمان نقدي بر اشغالگري است.»
اين اظهارنظر درمورد جنگ عراق از زبان مستندسازان سياسي درحالي صورت مي گيرد كه تاكنون اين مستندسازان به دليل توجه به روي ديگر جنگ عراق يعني روند انتقادي آن كاملاً از سوي دستگاه سياسي آمريكا طرد شده اند.
به هر صورت بايد به طور كلي به اين موضوع اشاره كرد كه سينماي غرب و رسانه هاي آمريكايي تاكنون سعي كرده اند كه جريان هاي دگرانديش درباره عراق را به نوعي حذف كنند. هرچند كه اين امر باتوجه به گستردگي رسانه ها در جهان امروز بعيد به نظر مي رسد و به هر ترتيب رسانه هاي آمريكا بهتر است به جاي اين نوع از نگاه فريب كارانه با واقعيت خود را روبه رو كنند.

 



شفافيت مالي راهكاري براي نجات تئاتر

فرزاد صبوري
در حالي كه مسئولان مختلف همواره مدعي اختصاص بودجه هاي متفاوت به تئاتر هستند، اما در اغلب موارد معلوم نمي شود اين بودجه ها اساسا تخصيص مي يابد يا نه، و در صورت تحقق اين موضوع، چگونه هزينه مي شود.
در روزهاي پاياني سال گذشته برخلاف روند موجود در اين زمينه، مجيد جوزاني مدير تماشاخانه ايرانشهر در جمع خبرنگاران با ارايه گزارش دقيقي از درآمدهاي اين تماشاخانه، به طور تلويحي موضوع حائز اهميتي رابارز كرد. در واقع او با اعلام موجودي مالي تماشاخانه ايرانشهر بر وجود شفافيت هاي مالي در عملكرد مجموعه هاي تئاتري انگشت اشاره گذاشت.
به نظر مي رسد با اوضاعي كه تئاتر دارد، اين موضوع كه در مورد تماشاخانه ايرانشهر مسبوق به سابقه است، (چون جوزاني در نشست هاي قبلي كه با خبرنگاران داشت نيز به طور صريح و مشخص درباره اوضاع مالي آن تماشاخانه توضيحات مبسوطي داد)، بايد در رويه مالي مسئولان بخش هاي ديگر هم ديده شده و تسري پيدا كند.
در واقع به اين نحو، نتايج متعددي براي تئاتر به دست مي آيد؛ از جمله اينكه:
¤ ميزان عايدي گروه هاي مختلف نمايشي مشخص شده و اين دستاوردها مي تواند موضوع جالب توجهي براي پژوهشگران تئاتر باشد تا براساس نوع نمايش هرگروه، درباره اين گروه ها، ذائقه مخاطبان، و نيز مختصات منجر به نتيجه در مراكز تئاتري و مقايسه آنها با هم و نيز ده ها عنوان ديگر، پژوهش هايي را عنوان بندي و انجام دهند.
¤ گروه هاي نمايشي براي اجراهاي خلاقانه و بدون اتكا به كمك هاي دولتي كه تنها بر اساس قابليت هاي گروه هاي نمايشي است نمونه هاي قابل بررسي در اختيار دارند و اين يعني ارايه راهكارهايي براي نجات تئاتر از حمايت هاي متوقعانه دولت و استقلال نسبي هنرمندان.
¤ امكان دستيابي به تئاتر خصوصي براي كليه دست اندركاران تئاتر معلوم و قابل بررسي مي شود.
به عبارت ديگر در حالي كه اين موضوع و خصوصي شدن همواره براي خانواده تئاتر يك دغدغه و نگراني مهم بوده، با ارزيابي عملكرد تماشاخانه ايرانشهر، دست يافتني به نظر مي رسد.
¤ اميدواري گروه هاي جوان به اين كه با وجود چنين مراكزي، امكان درآمدزايي با فعاليت در زمينه تئاتر، از ديگر پيامدهاي ارايه گزارش از اوضاع مالي تماشاخانه ايرانشهر است.
چون اغلب اين نوع گروه ها ناچارند به اجراهاي جشنواره اي و مبالغ بسيار ناچيز اين رويدادها اكتفا كنند، اما اكنون و با شرايطي كه تماشاخانه ايرانشهر اعلام كرده مي توانند با آماده كردن آثار قابل دفاع، به روي صحنه رفته و از درآمد آن برخوردار شوند. اين شرايط را تماشاخانه ايرانشهر به طور عام در اختيار تمام گروه ها گذاشته و با تحقق آن امكان كسب درآمد از گيشه تئاتر قابل دستيابي شده است.
¤ از ديگر نكاتي كه ناشي از ارائه گزارش مالي از عملكرد تماشاخانه ايرانشهر است، اين كه مسئولان تالارهاي نمايشي بايد توجه داشته باشند كه در صورت برنامه ريزي و هدايت صحيح وحرفه اي، امكان درآمدزايي و نيز تعامل باكليه گروه هاي نمايشي وجود دارد و حتما وقت آن رسيده كه به گروه هاي تئاتري اعتماد كنند تا چرخ هاي اقتصادي تئاتر نيز هر چه بهتر به حركت درآيد.
¤ و در آخر اين كه؛ همكاري موفق ومشترك هنرمندان تئاتري و شهرداري تهران مي تواند و به نوعي بايد موجب گسترش اين نوع تعاملات نهادهاي اجتماعي و هنرمندان شود و امثال تماشاخانه ايرانشهر در نقاط ديگر كلان شهر تهران و حتي در ديگر شهرها راه اندازي شده و در اختيار افراد كاربلد قرار بگيرد تا نتايج آن در نهايت عايد شهروندان شود.

 



درد دل هاي سعيد قاسمي با سيد شهيدان اهل قلم
آقامرتضي! كاش بودي و ...

به مناسبت بزرگداشت سالگرد شهادت سيد مرتضي آويني، مراسمي با عنوان «راه آسمان» با حضور جمعي از ياران و دوستداران اين شهيد برگزار شد. اما قابل تأمل ترين بخش اين مراسم، سخنراني سعيد قاسمي، از همرزمان آويني در سال هاي دفاع مقدس بود.
وي در اين مراسم گفت: آويني مي دانست كه زماني همه براي يك فريم عكس و يك لحظه تصوير از جبهه و جنگ
له له مي زنند و حتي ممكن است كه تاريخ را عده اي اشتباه بنويسند. براي همين او به ثبت تصويري جبهه و جنگ پرداخت؛ چرا كه به خوبي مي دانست در آينده عده اي به حرف امام (ره) گوش نمي دهند و برخلاف آن كه امام گفته بود بخش هايي از زمين هاي سوخته جنگ را براي آيندگان نگه داريد، آنها گوش به اين حرف ندادند.
قاسمي افزود: سيد مرتضي حاضر نبود دروغ بگويد. الان فيلم سازها اگر بخواهند مستندي از آن روزها بسازند به بهانه نداشتن وقت كافي، به جاي رفتن به مناطق عملياتي، راهي شهرك سينمايي دفاع مقدس مي شوند و در آنجا با فضاسازي سعي مي كنند آن روزها را براي مخاطب تداعي كنند. اما سيد زير بار اين ها نمي رفت. بايد در منطقه عملياتي و لوكيشن واقعي فيلم مي گرفت. در خود قتلگاه.
وي ادامه داد: او دوربينش را همان جايي مي كاشت كه رزمندگان جانانه مقاومت كردند و شهيد شدند تا حرف و حديث آخرش را همان جا بزند. و حدث ما حدث... سيد حاضر نبود دروغ بگويد. نمي دانم رمزش چيست؟ اما صياد هم قصد داشت كه واقعيت عمليات ثامن الائمه را به تصوير بكشد كه عمرش كفاف نداد. بايد كه عمر قرن هايي سر بيايد
تا مثل يك آويني ديگر بيايد
اين همرزم شهيد اظهار داشت: فكر مي كنم كه روشنفكر واقعي كسي است كه تا 20 سال آينده را ببيند. اين روزهايي كه بحث ولايت پذيري در فتنه خدشه دار شد، خيلي از كساني كه در فتنه ناباورانه فريب خوردند، رفيقان او بودند. فتنه اي كه از بيرون طراحي شد، اما مجريان داخلي در قصه فتنه خيلي مقصر بودند.
وي در ادامه با خطاب قرار دادن آن شهيد گفت: چقدر خوب شد آقا سيد مرتضي كه نبودي ببيني! نمي توانم بگويم كه چقدر خوب شد نديدي، چون شهيد شاهد، ناظر و حي است. اما خيلي سخت بود آقا سيد مرتضي! رفقايي كه تو با ديدن اولين زاويه هاي انحراف در آنها به ايشان نامه زدي، يكي يكي فريب خورند.
او با يادآوري برخي از آثار بهروز افخمي و محمد نوري زاد گفت: بعد از 20 سال ديديم كه فرزند صبحي آنچنان با بودجه هاي ميلياردي ساخته شد . چه كساني از او پشتيباني مي كنند؟ كساني كه به نوعي به خود ما منتسب هستند. چگونه است كه ما براي ساخت يك مستند چند ميليوني گير مي كنيم، اما بودجه هاي ميلياردي در اختيار اين ها قرار مي گيرد. در اختيار چهل سرباز! چقدر خوب شد
آقا سيد مرتضي كه نبودي! چقدر خوب شد!
قاسمي درباره ولايتمداري سيد شهيدان اهل قلم گفت: يادت هست آقا سيد مرتضي وقتي كه بعد از رحلت امام(ره) در يك جمع خصوصي كسي گفت كه هيچ كس ديگر امام نمي شود؟ يادت هست كه يقه او را گرفتي؟ يادت هست كه چقدر ناراحت شدي و اولين بار براي حمايت از ولايت آقا شمشير كشيدي؟ و بعد از آن نامه اي نوشتي و در انتهاي آن گفتي كه «حضرت آقا! سر ما و فرمان شما» و با آن نامه اولين اظهار ارادت را به آقا كردي؟
وي در ادامه خطاب به شهيد آويني گفت: آقا سيد! شما جنگ نرم را خوب مي فهميدي و مي شناختي! يادت هست كه سر قصه ماهواره شما تذكر دادي كه برادران! اينترنت به مراتب مي تواند خطرناك تر از ماهواره باشد. حالا همه اين جنگ هاي فيس بوكي و توئيتري را مي بينند. من مدتي قبل در سوريه بودم در يكي از روستاهاي حاشيه شهر حلب، نصف مردم «ندا آقاسلطان» را مي شناختند. در يك روستا! آقاي موسوي و كروبي با گرفتن پول از محمود عباس و عبدالله اردني و ... مي خواستند جنگ هاي فيس بوكي راه بيندازند.قاسمي با اشاره به انقلاب هاي كنوني منطقه، افزود: اگر امروز بودي آقا سيد مرتضي، تويي كه هر جا كه جنگ مي شد -در افغانستان، عراق، پاكستان و تاجيكستان- حضور داشتي، امروز با ديدن حوادث بحرين، يمن و مصر چه مي كردي؟ بالاخره حتما يك تيم فيلمبرداري به اين كشورها مي فرستادي، دغدغه گروه هاي فيلمبرداري امروز كجا ودغدغه هاي آويني كجا!
وي افزود: آقا سيد! بعضي از لبناني ها در اين هشت ماه فتنه خواب راحت نداشتند! زنگ مي زدند و مي گفتند اگر نمي توانيد جمع كنيد ما بياييم! به خاطر همين است كه حضرت آقا فرمودند اگر از همه اشتباهات سران فتنه بگذريم، از گناه خدشه دار شدن آبروي نظام نخواهيم گذشت.
سعيد قاسمي خاطرنشان كرد: آقا سيد! نديدي كه در قلب حادثه در وسط خيابان انقلاب، به كريسيتن امانپور اجازه داده شد رو به دوربين بايستد و بگويد: « this in the end of the road » اگر تو بودي تحمل نمي كردي! تو بودي بعد از فتنه لااقل دو تا مستند مي ساختي تا فرزند من متوجه شود كه از كجا ضربه خورده! بفهمد كه به فرموده حضرت آقا براي اين فتنه 20 سال برنامه ريزي شده بود! همه چيز برنامه ريزي شده بود و فقط خدا خواست كه نشد.
وي در ادامه گفت: اگر تو بودي دو تا مستند كار مي كردي تا فرزند من بفهمد كه در اين 16 سال چه بلايي بر سر او در دانشگاه آزاد اسلامي آوردند. دانشگاهي كه هنوز دست همان هاست. يا دانشگاه هنر كه خود فارغ التحصيل آن هستي! دانشگاهي كه وقتي باران مي زند، دختر و پسر مي ريزند بيرون و ترانه «بارون بارونه» مي خوانند. سيد! حسب ظاهر كار به دست حزب اللهي هاست اما درواقع آنها سوار كار نيستند.
قاسمي سخنانش را با اين جملات به پايان برد: اگر تو امروز بودي قطعاً دغدغه ات دغدغه ما نبود. تو به هنگام شهادت روي برانكارد، مدام استغاثه مي كردي و نام مادرت فاطمه(س) را صدا مي زدي. ناگهان سه بار روي همان برانكارد گفتي «اللهم اجعل مماتي
في سبيل الله»، تو حسرت خوب مردن را داشتي! و آخرين صحبتم از نوشته هاي خود سيد مرتضي: «راستي براي مرگ آماده اي؟ اگر الان ملك الموت سر رسد و تو را به عالم باقي فراخواند هر چند با شهادت، آماده اي؟ ديدم كه نه! شهوت زيستن مرا به خاك بسته است، چنگ در خاك زده و ريشه دوانده است و مي دانستم كه شهدا را پيش از اين كه مرگشان سررسد، دعوت مي كنند و آنان لبيك مي گويند و تا چنين نشود، اجل سر نمي رسد. راستي براي مرگ آماده اي؟»

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14